ا-پولاد

 

ا.پولاد

24مارچ 2010

 

 

افغانستان وشرایط جهانی

 

 

قبل از اینکه شرایط جهانی را تماس بگیرم لازم است در مورد خود افغانستان وطبیعیت فزیکی آن مختصر معلومات ارائه کنم.   

این خطه ای که امروز بنام افغانستان یاد میگردد و این نسل ما آنرا میشناسد زمان زیادی را در برنمیگیرد.  درحقیقت62 سال قبل بعد فرارانگلیس ازمنطقه میراث شوم این کشور منفور برای ما درد پر ازسوزشی با تا سیس کشورپاکستان بجا گذاشت.  یکصد و هفده سال قبل سرحد این کشور از طرف جنوب وشرق رود سند و بحرهند با سرحد کشوراشغال شده هند برتانوی ملحق بود. ازطرف شمال دریای آمو، سرحد غربی به کشور (پرژِیا) یا پارس متصل بود. درحالیکه 303 سال قبل از امروز با تاسیس حکومت منطقوی ابدالی سرحد این ساحه تنها هرات فراه قسمتی از گندهارا را تشکیل میداد. اما 237 سال پیش دولت ابدالی به ابتکاراحمد شاه ابدالی حکومتی را تشکیل داد که سرحدات آن فقط به گندهارا، هریرود، زابل، قسمتی از هریوا، (1)وبصورت حدس و گمان تا اخیر ولایت غزنه که فعلا" بنام شش گاو یاد میشود پهن بود. اما احمد شاه ابدالی با بسیج قوم پشتون توانست ساحه وسیعی از شمال ، شرق و جنوب را  با جنگ و مذاکره به سرزمینیکه نام آن در دوره حکومت ابدالی مؤقت طرح ریزی شده بود پی ریزی کند.(2) دوره حکومت سدوزائی ها که 301 سال قبل تاسیس شد بیشتر ازآنکه درخشان ترین دوره کاری خود را درین سر زمین سپری نمایند در کشور پارس به خدمات قابل تذکری سپری کردند. شاه اشرف هوتکی پایتخت خود را اصفهان گزید و از اثر اختلافات فامیلی نتوانست بسوی زادگاه خود برگردد، اما برعکس سرزمین پارس را از هجوم ترکهای عثمانی و روسهای تزاری که توسط یکی ازپارسیها فروخته شده بود نجات دهد.(3) قبل ازین یعنی پیش از 302سال تا 510 سال قبل از امروز این منطقه بشمول سرزمینهای پارس بخصوص قسمت شرقی وشمالی آن ازدستی به دستی در تحول بود. اکثریت حاکمان این مناطق را صفویها،  اولاد آنها، جنیدی ازبیک ماورالنهر(دولت شیبانی)، بابریهای هند وغیره تحت اشغال داشتند. این تاخت و تازهای مردمان یله گرد و آبباش یا فنتیکهای تعویز وتومارکه روی ویرانیهای پیهم فاتحان ترک و چنگیز رقص خوشی میکردند برای بیش از چهارصد سال بسوی نابودی کشاندند. درهمین زمان بود که انگلیس با عین سیاستی که امپراتوری پرتگال را در جهان از آن خود کرد با یک مانوردیگر جزیره قشم راکه قبل ورود اعراب بنام گشم یا (گشمی) یاد میشد و به استعمارپرتگال درآمده بود تصرف وبرای مانوربعدی به اختیارپارسیها قرارداد وبه اینصورت حکومت استخاره ای پارس رامطیع خود ساخت. همین نفوذ انگلیس سبب شدکه درآسیا نسبت به دیگر دزدان مستعمره گر خود پیشی بگیرد. ازهمین جاست که جناب بغلانی دریکی از نو شته های سال 2007خود در همین سایت، درمورد نام افغانستان ریشه گذازی این نام رابه انگلیسها نسبت دهد. انگلیسها بانی هزاران فتنه ودسیسه درین سرزمینها هستند اما درمورد نام افغانستا ن کاملا"داستان دیگریست که شاه مخلوع ومفلوک ایران با وجود مخالفتش با دوره صفویهای ایران به نکات پست آنها درموردسرزمین خراسان صحه گذاشته و مباهات میکرد.آنهم برای اینکه نام خراسان را درکنار ایران بزداید که خوشبختانه خو دش زدوره شد. (4) مجموع تلاشهای خاندان پهلوی این بوده تا منطقه را از نامهای آریانا و خراسان پاکسازی و فارس را میراث خوارتاریخی این دو نام معرفی کند. از حقیقت نگذریم قسمت اعظم مردم ایران بجزازفارسها در تمدن تاریخی با ما شریک اند. تمام توضیح من را بدبختی های 5 ال 6 صد سال پیش ما تشکیل میداد. درحالیکه مجبور شدم کمی درباره تفکر روشنفکران خود با شما به درد دل بنشیم. بشما یک جمله را یاد دهانی مینمایم. خانه ویران ما هیچ خشت ندارد، همچنان مردم معیوب ما توان خشت مالی، اگرماخشتهای نیمه سالم خود را با این بیخبری ویران وبخاک برابر سازیم ، پس وای بر حال ما،(5)

شش صد و هفتصد  سال قبل از امروز ما در ویرانیهای چنگیز و امیر تیمورگورگانی بجز قصه آه ، ناله، فغان و قتل و غارت چیز دیگری ندارد. (6)

یکهزار سال قبل از امروز وطن مارا سبکتگین، الپتگین، سلطان محمود غزنوی، سلطان مسعود که این همه با وجود کمبودهای آشکارو اقدامهای نابکاردرشگوفائی این ساحه دنیا نقش سازنده و قابل قدری داشتند میگذردو بعد ازینها جهان سوزان و ووطن سوزان قد میکشند که خلف آنها با وجود تلاش و ازخود گذری نتوانستند ویرا نیهای آنها را جبران کنند. در حالیکه تگینها اصلا" غلامان ترک دربار اهل سامان بودند و ازان دربار که آریا نای شمالی و جنوبی را حکومت میکردند، در اثر کاردانی وشچاعت این ترکان به حکمرانی غزنه رسیده و خود آریانای جنوبی را تاسیس، تقویه و سرآمد روزگار ساختند. اما مردم اصلی این سرزمین اولاد امیر پولاد و امیر کرور جهان پهلوان است که برخلاف افتخار آفرینی امیرپولاد و امیر کرور با دهل وسرنا وطن را آتش میزند اما  این حماقت خود را با این اشعار جاودان میسازد: جهان داند که سلطان جهانم--- چراغ دودة عباسیانم/// علاءالدین حسین بن حسینم --- که باقی باد ملک جاودانم.///... برآن بودم که از اوباش غزنه --- چو رود نیل جوی خون برانم/// ولیکن گنده پیرانند و طفلان--- شفاعت میکند بخت جوانم///...

یعنی در غزنه همه تمدن را زدود و بجز چند طفل یتیم و پیر بی سرپرست را زنده نگذاشت، افتخارهم کرده است، آری ولی انسانی که درین قرن بیست ویکم تا این سرحد بی عقل ولجوج باشد که کشتن انسان و مگس را در یک ترازو وزن کند ما چطور بخود حق بدهیم تا علاءالدین حسین جهانسوز را ملامت کنیم. کفایت میکند که مردم نام اورا علاءالدین جهانسوز مانده اند.

افغانستان کشوریست که بجز اززراعت به رشته اقتصادی دیگری نمیتواند بپردازد. بنا بران افغانستان مجبورا"  کشور زراعتی است. ورنه با این مقدارآب که به هیچصورتی کفاف زراعت را نمیکند، همچنان با اینقدر دامنه های کوها که پراز سنگها و جغله است، همچنان نیم این خاک ازکوها پوشیده شده است نمیتواند کشور زراعتی  باشد. درسال 1966 وقتی دفتر سرمایه گذازی زراعتی وزارت پلان را پیش میبردم. متخصصین فرانسوی به آن وزارت جهت اجازه سروی بعضی معادن افغانستان نزد شادروان ضیا یی وزیر دانشمند وقت آمده وبعد از دو ماه سروی کوه حاجیگک گزارشی را به استاد ضیائی (7) سپردند که دران این جمله نیز شامل بود. عین متن را بخاطر ندارم مضمونش این بود: ( مقدار آهن درسنگ این کوه بعضا" هفتادو پنج فیصد است) درحالیکه دران زمان هیچ معدنی در دنیا با لاتر از%70گزارش نشده بود. دریک نشست متخصصین وزارت معدن دردفتر استاد ضیائی همین سرویران مقایسه دادند که ظرفیت آهن این معدن همینقدر است که اگر قرار باشد ایالات متحده امریکا(که دران زمان زیاد ترین فولاد وویدای جهان را تولید میکرد) به ظرفیت امروزش تولید وازین معدن استفاده کند برای تولید دوصد سال آهن فابریکه های فولاد سازیش کفایت میکند.

ظرفیت و نو عیت مس عینک ما برای هر افغان امروز پوشیده نیست. زمرد ما کمتر از الماس نیست. لاجورد ما در جهان نظیر ندارد، مرمر و رخام ما نیز بینظیر است. یورانیم به  حد کافی داریم که دزد های شکم گرسنه و لعین را هم سیر کرده ایم. شیرین بویه و چند بته دیگر ما کافیست تا بهترین فابریکه دواسازی را بکار اندازد با لاتر از سیصد نوع انگور درهرات و قندهار داریم که تولیدات مربوط به آن میتواند تمام نفوس چین را مست بسازد. ده ها معدن و مواد دیگر که همین حالا بخاطرم نیست. همه ما را میطلبد که کشور خود را نام به مسمی بدهیم یعنی همانطوریکه طبیعتا" صنعتی است آنرا عملا" هم صنعتی بسازیم. نفت و گاز را روسها که حتی بنام انترناسیونالیزم پرولتری پا به سرزمین ما گذاشتند مخازن نفتی مارا با سرپوش حفظ کردند تا منابع زیر زمینی خود شان صدمه نبیند. بااین همه منابع و مواد خام صنعتی ما چرا درکارهای شاقه قرون قبل میلاد بسرمیبریم؟ یعنی روسها در هردو چهره برای وطن ما خیانت کرده اند. درحال حاضر نیز بجزفتنه گری و ترمزکاری درراه پیشرفت وطن ما آرمان دیگری ندارند.

کشوردوست بهارت (هند) در طول تاریخ حتی در زمان تسلط انگلیس قدمی بسوی دشمنی با ما نبرداشته اند، اما این مختص به هندوان هند است نه مسلمانهای هند. اکثریت مسلمانهای هند وقتی به اعتبار مسلمانی  اجازه ورود به کشور مارا یافته اند از معلم گرفته تا کارمند شان برعلیه رشد و ترقی افغانستان سمت گیری و به دهشت افگنیهای نابخردانه ای دست زده اند. درحالیکه دران زمان هندو ها نیز درین سرزمین استخدام شده اند اما ما خاطره بدی از آنها نداریم. کشور چین درطول تاریخ هشتصد سال به اینطرف خود مانند مقطع های دیگر تاریخی چین زیر ضربات بیگانگان قرار داشته و نه کمکی و نه ضرری بما رسانده است. باید هر افغان بداند که چنگیز خود به درجه اول غاصب چین است یعنی ما زجریکه ازچنگیز کشیده ایم به مردم چین ارتباط ندارد. چینیها همچون آریائیها ازحملات سوارکاران همسایگان درمشکل بوده اند. اعمار دیوارعظیم  چین برای نمایش و شامل شدن به هفت بنای عجیب جهان ساخته نشده است. این دیوارسدی است تا دزدان و غارتگران را پا بند بزند. چین عظمت تاریخی و تمدن درخشانی را صاحب است که نظیری درجهان ندارد. ایرانیها با آنکه تاریخ و فرهنگ مشترک وتقریبا" بهم پیوسته داریم، اما در طول تاریخ دل خوشی به ما نگذاشته اند. همیشه با دشمنان ما یکجا شده و توطئه کرده اند. روس و فارس دو کشوریست که همیشه مارا فریب داده اند. من پاکستان را در حقیقت یک کشور نمیدانم، بلکه این یک لانه است، لانه انگلیس برای جاسوسی سرزمینهای آسیائی. بنا بران درمورد این لانه اصلا" ضرور نیست مطلبی بنویسم.

کشورهای اروپائی در مجموع مستعمره گرانی هستند که همیشه برای غارت جهان با رنگهای مختلف مداخله میکنند. اما در مورد افغانستان تنها یک کشور اروپائی به هر چهره ای که درآمده است ضرری نرسانده که آن کشوردوچ لند (آلمان) ( جرمنی) است. خاصیت غارت گری اروپائی این کشوردرنهادش وجود دارد اما با علو همتی که دارد مانند گرگس مرده و کثیف نمیخورد. هدف این کشور همیشه لاشخواران بزرگ است. وقتی در سابقه این کشور مراجعه کنید. سقوط امپراتوری روم نیز بدست همین مردم(بنام بربرها) اتفاق افتاده است. آری ویرانگران خانه ظلم را ظالمان باید بر بر بگویند (یعنی وحشیها). کشور اضلاع متحده امریکا نیزبرعلیه منافع افغانستان اکثرا" سمت انگلیسها را تضمین کرده است. این کشور خود مستعمره انگلیس بوده و انگلیس های جا افتاده دران کشوربرعلیه دولت مرکزی انگلیس قد علم نموده نه تنها انگریزها  را ازانجا راند بلکه جنگهای شمال و جنوب آنکشوررا به تدبیر جورج واشنگتن خموش وکشورپرقدرت امروزی امریکا را بنا نهاد. ازینکه این کشوررا همه مهاجرین تشکیل میدهد بنا بران هر بیگانه ای خودرا درین کشور بیگانه احساس نمی کند. به همین علت اقلیت یهودان چندان رشد نیافته اقتصادی بعد ازمهاجرت سرمایه داران یهود که از ترس قتل عام هتلرازآلمان فرار کردند تقویه گردیده و امروز با قدرت سرمایه خود لجام حرکت این کشوررا بدست دارند. همانطوریکه قبل از قتل عام هتلر درآلمان و اطریش داشتند. بنا بران منتظر بمانید این لائیهای یهوددر امریکا نیز مدت زیادی بر قدرت نخواهند ماند. میرسد زمانیکه امریکا نیز مانند جرمنی زمان هتلراین طایفه را به دریا ریزد. درینجا باید دقت کرد که نام یهود نباید زیر سروصداهای مسلمانان مورد ارزیابی قرار گیرد. این مردم دانشمند ترین و بهترین علما، نوابغ و مکتشفین را در دامان خود پرورده است. امروز هم با وجود بیعقلانه ترین آوازهای نا هنجارجهان اسلام، هستند یهودانیکه در داخل خاک اسرائیل از منافع فلسطینیان منحیث انسان دفاع میدارند. درحالیکه درجامعه اسلامی تنها به عنوان نام یهود تنفر چون مکروب پاش میدهند. آری تنفر انسان از یهودی ای مانند شارون، نتنیاهو، لائیهای فنتیک اضلاع متحده امریکا و دیگر متعصبین آن که انسا نیت را فقط به امر تورات در قوم خدا بودن خلاصه کرده اند خواه بخواه، خواه نخواه سرریزه میکند. اما این خاص یهود نیست. عنقریب مسلمانها گوی سبقت را از میدان تنفربه گوشه کلاه خود پرخواهند زد.

با این مختصر روی تاریخ و طبیعت افغانستان و دید کشورهای جهان به طرفش، میرویم بسوی تحلیل امروز شرایط جهانی و افغانستان.

هفته قبل روی حزب دموکراتیک خلق افغانستان رهبری و صفوف آن با موقع دادن پاکستان برای استخراج نفت در افغانستان تحت عنوان (پشک را نگهبان گوشت ساخته اند.)  کمی از تغیرات سالهای اخیر را دران کشور به اشاره نشسته ام. فکر میکنم همان مقدار کافیست تا آن اقدام ناشیانه فهمیده شده باشد. همچنان اعلام میدارم که هرگاهی یک یا چندی از سابقه دارترین ویا با تئوری ترین اعضای زنده ح.د.خ.ا درنبشته هایم شک داشته ویا نزد شان روشن نشده باشند بفرمایند بنویسند تا با توضیحات بیشتر به قناعت شان پرداخته ویا توضیح لازم را ارائه کنم. من نه ادیبم و نه دیپلمات. اما راست میگویم و از گفته خود دلشادم. هرکسی میخواهد درچنین میدان نبرد داخل شود باید آگاهی داشته باشد که من بر هر گفته خود سند جمع کرده ام و در کتابی بنام تاریخ سیاسی دوصد ساله اخیر افغانستان که در طول این بیست ودوسال روی آن رنج برده ام انعکاس میدهم. پس بهتر است شما محکی باشید برای ثقه کردن نوشته هایم.

شما شک نکنید که عامل تخریب مرکز تجارت جهانی درامریکا عاملش بجز خودامریکا کس دیگری نیست. زیرا ما این سرمایه گذاران و تاجران وحشت را شاهدیم که ملیونها تن گندم و مواد غذائی را درحالیکه ملیونها طفل در افریقا از گرسنگی جان میداد برای حفظ قیمت(بها) دربازار، به بحر میریختند. اینها همان ها اند. وقتی سرمایه گذاری ای به نفع شان باشد از هیچ چیز، قتل، غارت، نسل کشی، دروغ، و هزاران رزالت دیگر ابا نمی ورزند. با منهدم نمودن دوقلوهای نیویارک سرمایه داران امریکا هیچ چیز دیگری به زعم خودشان نکرده اند، فقط این کار یک سرمایه گذاری بود. درغیراین سرمایه گذاری هیچ محرک دیگری وجود نداشت تا مودل ساخته شده امریکا و انگلیس بنام القاعده، آی اس آی و طالبان فعال گردیده و جهان را بنام تعقیب آن سرازیرکنند، تا به این نام ازسرحد قوانین بین المللی هم با توهین بگذرند. کجاست آن سلاح های کشتارجمعی صدام حسین؟ صدام انسان قابل این نیست که برایش دفاعیه نوشته شود، اما این بزدلان با اینکه خود دروغ گفته وهزاران عراقی بیگناه را با بمباردمان و حملات وحشیانه خود ازبین برده و ملیونها عراقی را آواره و بی خانمان ساخته اند و هنوزهم دامنه فجایع شان ادامه دارد. چرا اعدام کردند. برای اینکه میترسیدند تا اگر او زنده باشد طشت رسوائی شان از بالای مغز پوده و ضد بشری شان بروی زمین میافتاد و ملیونها انسان روی زمین را آگاهی میبخشید. پس این همه دسایس که تا حال در افغانستان و عراق و عنقریب در ایران به پیش میرود چیزدیگری نیست بجز همان بازیهای سابقه کشورهای زورگو، متعرض و هیولا صفت.

صحنه سیاست امریکا و انگلیس چیز  دیگری نیست بجز صحنه یک فلم ، هیرو و هیروئین فلم تغیر میکند اما در اصل داستان کسی تغیر وارد کرده نمیتواند. نمونه آن آمدن اوبا ما در امریکا و گوردون برون در انگلستان.

درسال 1996 صریح نوشتم که (جهان میرود که یک لبه شود)(8) حال ازشما خواننده گرامی میپرسم که چرا این القاعده، طالب، به این سرحد نبودند تا کرملین را سقوط دهند. یا دولت شوروی را به تزلزل ازطریق خود در آورند. اما وقتی سی آی ئی موفق شد که آن دولت را سقوط دهد همه این نابسامانیها همه به یکبارگی شگوفه، پندک و گل کرد. صریح است که وقتی حریف افشا گر را از کنار دور کردند به آرامی خاطر توانستند دسایس خود را به راه اندازند.  آری برک پرید و جهان به خطر مواجه شد. حال این موتور بدون ترمز بسرعت روان است. آینده هم مسطور.

امریکا، انگلیس و حال دیگر کشورهای اروپائی به سهم خود در بازیها شامل میشوند تا از خوان نعمت بی در یغ کشورهای ازنگاه طبیعت غنی دورنمانند. افغانستان یکی ازان جمله است.

ایران بدون اینکه توجه داشته باشد به ضعیف افغانستان و مردمش میپردازد، درحالیکه اگر همین مردم کوهی و گرسنه با این نسل کشیها نا بود شوند کسی به کشور غنی از نگاه انرژی مانند ایران بی تفاوت نمی ماند. یعنی دست درازیهای ایران کاملا" نا آگاهانه و به ضرر خود شان دریک روند دور تاریخی است. اما پاکستان یک کشور نیست یک لانه است و این لانه با اختیار نیست. همه حرکاتش از کشورهای مرجع کنترول میشود ورنه تعقیب و ازبین بردن القاعده سالها قبل ممکن بود. اما چون القاعده خود مهره بازی است مانند خود پاکستان و آی اس آی بنا بران اگر آنها ازبین بروند باید داستان  خاتمه یابد.

خوب دقت کنید ، هند این دورنما را میبیند. هند نه تنها برای لجام زدن پاکستان به وجود خود در افغانستان ضرورت دارد بلکه هند ضرورت بیشترازپاکستان به این دارد که میداند برای انکشاف آینده و مصون خود از ره گیران و قطاع الطریقان باید منطقه را مصئون نگه دارد. بنا بران وجود خود را با هر مشکلی که باشد در افغانستان می پذیرد. همچنان چین، به همین اساس است که قدم بقدم میخواهد وجود خودرا در شرایط افغانستان تآمین و تضمین کند. حال بر میگردیم به ضرورت کشورهای کنجاره خور که حتی درین پیری هم خواب آنرا می بینند. آنها بهترین سنگر بر علیه کشور های درحال رشد آسیائی را همین افغانستان میدانند.

آنها برای سنگر همیشگی خود به این کارها در افغانستان ضرورت دارند.

1 ـــــ ازبین بردن مردمانیکه با چنگ و دندان به منطقه خود بسته اند. دانسته ویا نا دانسته به آن عشق میورزند. برای اینکار باید چه اقداماتی صورت گیرد. نرم ساختن مردم ازطریق دپلماسی (هرباریکه انسانها میمیرند دپلماسی این کشور ها فعال میشود و با چند وعده توخالی و دروغ ساده دلان را آرام و باردیگر همان بازی را از سر میگیرند.) ــــ سوق مردمان بسوی لانه هائیکه در آنجا هردو سرش این نسل را محو میکند. زمینه کار را نه تنها مهیا نمیکنند، بلکه بطور غیر محسوس خنثی میسازند تا جوانان و کسانیکه مساعد کار اند مدرسه های طالبان و القاعده را مشبوع نماید زیرا با هر عمل انتحاری نه تنها یکی از دشمنان شان حد اقل از بین میرود بلکه بسیاری از فامیل ها اشخاص و یا جمع فامیل خودرا از دست میدهد.

2ـــــ حفظ منابع زیر زمینی تا زمان بوجود آمدن مالکیت قاطع خودشان.

3ـــ دورداشتن دست کشور هائیکه منابع طبیعی این کشور را برای صنایع خود احتیاج دارند مانند چین، هند، روسیه و جاپان. بودن این کشورها با عقد قرارداد مانع دزدی های زمان راحت شان میشود. زیرا با رشدی که این کشور ها دارند به مشکل میشود آنها را بعد از ده یا بیست سال که سالهای بهره کشی این کشورهای دغل شروع میشود ازین کشور خارج سازند، یعنی جنگ های بعدی را بوجود آورده وبا سرعتی که این کشورها می روند امکان شکست و برون کردن آنها مشکل میگردد.  

4 ـــــ دست نخوردن کشور تا در آینده برای آبادانیها یخصوص آبادانی های زیر بنائی تادر موقع لازم چنان آبادانی هارا به منابع خود اعمار نمایند. 5ـــ کار روی کوه ها و مخفی گاهایی که از دسبرد ضربه های سلاح اتمی تا حدی مصئونیت داشته باشد.  و ممکن صد ها دلیل دیگر.

امریکا و انگلیس برای یک کشور بزرک و پهناور با کوه ها و منابع طبیعی که مواد خام صنعت نظامی شان را برآورده سازد برای آینده خود در آسیا ضرورت دارند، که به اینصورت دو کشور پاکستان و افغانستان را می خواهند همانطوریکه فریزر تتلر انگلیس صد سال پیش نوشته است عمل کنند:(اگر وحدت دو کشور افغانستان و پاکستان اختیاری صورت گرفته نتواند باید این وحدت جبرا" تحمیل شود.) حالا هردو کشور درحال تحمیل کر دن این مرام خود هستند. ضرورت شان چیست؟

کنترول کشورهای هند، چین، جاپان ، روسیه و ایران.

فکر میکنم مطلب بسیار به درازا کشید، شاید حوصله خواننده گرامی را سرببرد. درهمین جا نوشته خود را ختم میکنم. گفتنیهای با قیمانده مربوط به این موضوع را درآینده دنبال خواهم کرد. این نبشته به ذات خود روشنگر دید من است و با همین مختصر من آنرا تکمیل میدانم. درصورتیکه توضیح بیشتر کارباشد ازطریق آقای جرأت ویا مختصر نوشته خود در سایت وزین آریائی بمن اطلاع دهید. خسته نباشید.

 

 

 (1)-  قسمتی ازهرات، قراه وغرب ولایت غور درحوضه قراه رود آمده است. هریوا بنام هرات بعضا" تذکر داده شده است 

(2) – دردوره حکومت مؤ قت ابدالی دست درازی های امپراتوریهای انگلیس و روس با بقایای ترکان با نفوذ این حکومت را به یک طوطی تبدیل کرده بود. با اینکه احمد شاه ابدالی با درایت کامل توانست پارچه های کسیخته شده پشتونها را پیوند بزند، اما باز هم نتوانست از زیر بار دسایس آنچه درحکومت مؤقت ابدالی هرات بوجود آمده بود خود دور، مجزاو در امان نگه دارد. انگلیسها در خاک پارس یا ایران امروزی چنان لانه شیطانی خود را گسترده بودند که برای مردم ساده دل و صاف مشرب این سرزمینها درک شان بسیار مشکل و حتی ناممکن بود. همین عدم امکان چنان مایه ای گذاشت که امروز هم مردمان این سر زمین روی همین چند کلمه ساده لوحانه به خون ریزی برادران خود میپردازند.  

(3)- مراجعه شود به نوشته من در همین سایت بنام(احمدی نژادبا ایـرا ن، کلتور، تاریخ، زبان و افغانستا ن ) شاه محمود و شاه اشرف شاهان خوبی بودند. درمورد میرویس ننیکه که باید گفت که او هیچکاهی بنام شاه خود را معرفی نکرد به همان افتخار رئیس قوم میتوان اورا سرآ مد سیاست مداران وطن دانست.

(4)- صفویها که به دام انگلیس افتاده بودند و از آنها درس شیطانی میگرفتند، با عین سیاست میخواستند در سرزمین خراسان تفرقه ها را دامن زنند و عمر حکوموت پوشالی و تحت استعمار انگلیس خود را هموار سازند نامهای مختلقی به اقوام و قبایل این سرزمین کوهی مینهادند که یکی هم (اوغانیه) بود. این کلمه اوغانیه بعد ها به کلمه (افغانیه) درزمان شاه حسین صفوی معمول شد. این کلمه معرف افغان نیست. زیرا پشتونهای این سرزمین همیشه خود را پشتون نامیده و تنها تاجکان ودیگراقوام این سرزمین کوهی برای فرق بین اقوام نامهای دیگان، اوغان وغیره را نهاده بودند. دراثر تصادف، کمی معلومات اجتماعی وسیاسی، حین تشکیل دولت ابدالی هرات اقوام پشتون که به آرادی نسبی رسیده بودند، صرح نام اوغانستان رابرای اینکه مختص به پشتونهافکرنشود گذاشتند،  وفتی حکومت ابدالی قندهار چوکاتبندی میشد برای نامی که مختص پشتون نباشد جستجو میکردند. به این اساس همان نام اوغانستان درین مقطع قبول گردید مگر سالها حتی تا مرگ احمد شاه درانی این نام رسما" مورد استفاده نبود، درحالیکه بین مردم این نام توسط همان صفویها که از قبل ترزیق شده بود رواج داشت، بعضی مؤرخین معمول بودن این نام را بین تاجکها یا دری زبانان قبل ازین میدانند. 

(5) سرزمین ما درکنارمردمان بد، بدتروبسیار بد (البته سییاست مداران وسران قوم) اشخاص قابل قدری داشته اند که اگر به شیوه آنها درین کشور عمل می شد امروز در شرق ما سرآمد کشورهای شرق میبودیم. که ازان جمله اولاد و نواسه های تیمور گورگانی وبعضی امرای بابری هند، شاه محمود وشاه اشرف هوتکی، شاه زمان نواسه احمد شاه، شیرعلی خان، امان اله خان و اگر ازبعضی نکات ضعیف داودخان بگذریم به فکر من میتواند درجمله سران علاقه مند به مردم وطنش در ردیف خاندان محمد زائی قرار گیرد. محترم لطیف پدرام  که من شاهد توضیحات ایشان درپالتاک بودم، با آن نا سزا ودشنامی که به امان اله خان  دادتعجب کردم که، قلم بدستی چطور تا این حد بیخبر میماند که حقایق تاریخی وطن خودرا نداند. ایشان هجرت دادن پشتونها را درسرزمینهای تاجکها برای مرتبه اول به امان اله نسبت داد. درحالیکه اصلا"چنین نبود و برخلاف امان اله که درحقیقت محمود طرزی بود چنان اختلافات بین هزاره، پشتون، تا جک، ازبیک، ترکمن و غیره اقوام شامل سرحدات این کشور را به حد اقل و نیستی رساند که حین دست کشیدنش از سلطنت، کسانیکه به طرفداری او بر خواستند، هزاره ها بود نه پشتونها. علامه اقبال لاهوری که دران وقت از تبعه هند برتانوی بود. شعری در وصف امان اله میسراید و اورا شیرازه بند کشور صدپاره می داند. خوب دقت کن آقای  امیرحبیب اله کلکانی با دانش واراده خود بر علیه امان اله برنخواست، انگلیسها از شجاعت و نادانی او استفاده برده با جمعی از اقوام فروخته شده پشتون، عرب و تاجک برعلیه امان اله و پلانهای انکشافی او به افغانستان فرستاد. ازهمین سبب است که من حبیب اله را بچه سقا نمیگویم، نه برای اینکه بچه سقا بد است.برای اینکه درذهن مردم ما بد معرقی شده است. سقا آبرسان را میگویند. پدراین دلاورمرددر زمان جنگ بر علیه انگلیس برای مبارزین، زخمیها و منطقه آب میرساند.این کار کسی نیست که امروز مابیخبران به تحقیر چنین شخصی دهن بیخبر خود را باز میکنیم. افسوس

(6) درآینده اگر خواستم قسمتی از تاریخ کشور  خود را بنویسم به درجه اول بشما همین دوره المناک و طوفان بار را به صحبت خواهم نشست.             

(7) – وقتی من مصروف تحصیل در دانشگاه (پوهنتون) کابل بودم، محترم ضیائی استاد ما و رئیس پو هنخی ما بود.

(8)- درآنجا شما میخوانید که موتوریا ماشین گذشته از وسایل راحتی که داخل آن ضمنی تعبیه شده بدون جز های اصل آن ازیک خانه بی ریخت و نامقبول که هیچ به درد انسان نمیخورد چیز دیگری نیست. دو جز اصلی عبارت اند از  ترمز(برک) و اکسلاتور. یکی شما را به مقصد میرساند و دیگری شما را از خطر دورمکیند. دیگر همه کمکی هائی هستند که سرعت را کم یا زیاد میکنند، یا تغیر مسیر شما را دلخواه تان میسازد و یا دیگر امکانات راحتی را بشما مهیا نموده و بشکل راحت به مقصد میرساند. یعنی تمام وسایل ضمنی برای سمت دادن و کمک کردن همین دو جز تعبیه شده است. اگر این دو جزیکی آن ازکار افتد شما بخطر مواجه میشوید. اگر اکسلاتور ازکارافتد وسیله شما راکد مانده به مقصد نمیرسید. اگر برک کار نکند دیگر حیات شما در خطر است و این هردو بجز یک رشته سیم باریک عمل کننده چیز دیگری نیست. سیاست جهان به عین شکل در صد سال اخیر روان بود. درحالیکه قبل ازان خود سری ها درجهان به حدی بود که بنا به بستگی به طبقه با وجود حماقت و کودنی صریح به بالاترین صدر کار و مقام میرسید. اما عالم، دانشمند و چیزفهمی نه تنها در منزل خود بلکه در وسایل نقلیه هم مورد توهین و تحقیر بود. این را حالا مینویسم که : فلم مستند انسان برجسته ای که دپلومهای خود رااز بزر گ ترین  مؤسسه تعلیمی خود انگلستان گرفته بود ملاحظه کنید (جناب مها تما کرم چند گاندی فقید رهبرهند). این خود سریها با تاسیس دولت شوروی با شعار مساوات وبرابری ازجهان رخت بست. مستعمرات یکی پی دیگر به آزادی رسید. حتی در داخل همان کشورها خدمات کمکی به اتباع خود شان آغاز گردید علاوه بران کمک به پناهندگان که در قانون بین المللی چه درمجمع ملل قبل از جنگ جهانی دوم و چه درقوانین ملل متحد بعد ازجنگ وجود داشت عملی نمی گردید اما وقتی اختلافات بین دو ابر قدرت بالا گرفت این کمک ها سرشار و بروی کوچه ها کشیده شد. اکثر تاجران افغان که اموال خوردوریزه خود را در بازار های آلمان میاوردند دعوت میکرد تا خود را درسوسیال داخل کنند، گفته میشد که این به مفاد شماست یک عاید رایگان است. این دعوت هم از خودم صورت گرفته است. اما با سقوط شوروی وضع کشور های اروپائی را در مقابل پناهندگان بخوبی درک میکنید. پس این همه تغیرها انسان دوستانه نه بلکه شیطان مآبانه است.

 

 


بالا
 
بازگشت