ا. پولاد
به تائید فراخوان ملی
آغاز میکنم به نام نیروی سازنده جهان
من را باور برآن است که جناب سعدی شیرازی ششصدو نودو شش سال قبل فرموده اند:
چشم تنگ دنیا دار را یا قناعت پرکند یا خاک گور
تازمانیکه چشمان ازحدقه برآمده جاروب کننده گان سرمایه درپی گوشت، پوست و استخوان انسان وامانده است به مشکل میتوانیم راه درستی را جهت برون رفت ازمعضلات بین انسانها پیدا کنیم. اما این بدان معنی نیست که ما هیچ نکنیم. فریب به اتکای نمیشود به همان اندازه جاهلانه است که ما دست به سوی کمک جهان سرمایه دراز کنیم. آری میشود دراز کرد، بشرط آنکه برای سرمایه دارسود بالا تراز انتظارش را با او قرار ببندیم. اما ما چه وقتی میتوانیم این قرار را با اطمینان ببندیم؟
اینک نظـــر من در مورد راه برون رفت ازین معضلات:
اطمینان به بستن قرار داد چه وقت ممکن است؟ وقتی ما بتوانیم بدانیم که نیروی کاری معتبربرای به کار انداختن و بدست آوردن درآمدی داشته باشیم که هم درد مارا دوا کند و هم سود سرمایه قراردادشده را تکمیل نماید. مشکل ما درین راه این نکات باریک و باریکتر از افسانه های کوهای یخ، صابون و مشکتر از همان افسانه گذشتن از پل صلوة فلسفه عربی است.
این مشکل را در جامعه افغانی به این شکل ترسیم و در اخیر به امکانات رفع آن که احتمالی هم است تذکری چند ارائه میدارم. کوشش میکنم ساده و کوتاه بنویسم اما نمیشود چیزی را ناگفته ماند.
اول- آرزوهای کشورهای بنام کمک کننده، طوریکه ازتمام نوشته ها و نظرها برمیآید همه میدانند که این کشورها کمک نه بلکه برای مقاصد خود اینجا گرد هم جمع شده اند، سروصداهای کمک بسیارزیاد است، اما درحقیقت این یک فریبی است که بخود تحمیل میکنند. درشرایط فعلی به آنجائی رسیده اند که دیگر عاید آینده شان جبران مصارف شانرا نخواهد کرد. بنا بران برای فروش سرزمین ما زمزمه دارند. این یک واقعیت است، اما ما نباید با چنین طرحها دپلماسی امکانات را ازدست بدهیم. برماست تا ازین سیاست حاضر بهره جوئیم و نگذاریم کمکهایی که بنام وطن ما ممکن باشد درتیزکردن دندان نهنگانیکه بربلع ما دهن باز کرده است بکار رود. بهر صورت طرفهای مختلف این مدل را بازنمیکنم. ازان سبب باز نمیکنم که به نفع ما نیست. همین کافیست که گفته شود آرزوهای آنها بیحساب ونه انجام است. پس باید برای برون رفت ازین معضله بسیار با اهمیت به همانقدریکه به احتیاط قدم گذاشت، عاقل وهشیارهم بائیست بود.
دوم – موقعیت جغرافیائی ما در تنگنای همسایه های هزارخیال، هزارپا وهزاررنگ. مشکلترین گره بعد از مشکل اساسی ما همین موقعیت جغرافیائی ماست. زیرا ما با دو هیولای سیاهه کو ته فکر وخودپسند طرفیم. این هیولا ها افکار مردم مارا چنان زندانی کرده اند که نمیگذارند به حریم عقل خود باز گردند. بدبختانه یکی روی شانه های ابلیس راه میرود و دیگری زورش درچاه حفر شده اش نهفته است. هردو از راز ونیاز عاشقانه با خمیازه های مارمانند نیش نابکار و منحوس خود را به مردم ما نشان میدهند. کشیدن این چشمها و دندانهای پراز حیله و مکر کار ساده ای نیست. حل این معمای ذوجوانب به یک دپلماسی دلسوزانه و هشیارانه ضرورت دارد که بد بختانه درشرایط فعلی ما ازان کم داریم. اما این هم به آن معنی نیست که نمیشود. نه معنی نشدن در هیچ قاموسی بجز قاموس دیوانگان یافت نمیشود. ما باید این کار را بکنیم ویا اینکه در غلامی غلام حلقه بگوشی تن دهیم تا ویرانیهای تاریخی گذشته را شکران نعمت کنیم. این بار باز همین مقدار را میرساند که ظریفانه و حریفانه خلقها یا مردمان مانرابا شعارهوشداربه دوستی و بیداری طرفین مرز ها از بی اعتمادی به اعتماد برسانیم. بدون دست بدست دادن مردمان هشیار شده مرزها هیچگاهی به جائی نمیرسیم، بخصوص ما که درهسته این آسیاب قرار داریم. خوشبختانه سیر حرکت علمی دو باره به قاره ما برگشته است. این بزرکترین کمک کننده ای است که ما میتوانیم روی آن حساب کنیم.
سوم - یعنی اساسی ترین مشکل ما درین است که بد بختانه ما زبان نداریم. زبان ما زبان قرون سنگ و اشاره ای است. ما همدگر را نمیفهمیم یا نمیخواهیم بفهمیم. این هردومفهوم درمغز، همان کمبود توانائی درک را میرساند. پس مشکل اساسی و اولی ما غلبه برین دشمن همیشکی بشر است، که جهان برای غلبه بران شب و روز در تلاش اند اما ما هنوز خوابهای خوشی ازین بیخبری میبینیم. اگر این مشکل را بتوانیم گره بکشائیم این را خواهیم داشت که بگوئیم: "فکرمیشود لحظه آن فرا رسیده است که، این تخم گنده رابدورانداخت وحس اعتماد بین افراد جامعه راتقویه کرد." برای توضیح بیشتر این موضوع که گره ومشکل اساسی ما است کمی عمیقتر میشویم: دربین سی یا بیست وپنح ویا بیش یا کم نفوس کشور ما به اساس احصائیه های تقریبی بیست فیصد بی سواد است. یعنی به اساس همین احصائیه تقریبی که با دلایل واضح این فیصدی کمتر ازین هم است، شامل آنهائی هم میشود که خواندن را در مسجد نزد ملا امامان فرا گرفته ویا در مدرسه های مغزشوئی دیوبند و دیگر مدرسه های آی آس آی کم وبیش خواندن ویا کمی نوشتن را فرا گرفته است، میدانیم که هشتاد یا هشتادو پنج فیصد بیسواد یعنی همه آنانیکه در معرض و تحت تبلیغات دشمن هستند. اینها بنا به ماهیت عقیدتی خود به سخن های من و تو گوش نمی دهند. اگر شما تمام آیات قرآنی را از بر داشته باشید و با فصاحت و قرائت تجویدی بخوانید برای شنونده مذهبی بدون سواد تماما" غلط و جعل است، اما هر کلمه ملا ولو بیتهای پنجکتاب را برایشان بخواند آیات معتبرو ثقه بحساب میرود. همین ملا ها بهترین سلاحی است در دست دشمن. دشمن هم با همه بودجه و سلاح مدرن در عقب همین بیسواد ایستاده و آنها را برعلیه هر روشن بینی و هرصلح خواهی تحریک مینماید. حال این چشمه پرشده است، با میل نمیشود دم سیلاب آنرا گرفت. حتی پیل هم از حلو گیری آن عاجز میماند. ( سرچشمه شاید گرفتن به میل--- چو پرشد نتوان گرفتن به پیل.)
شاپیل این مشکل (زمان) است (+ کارخسته ناپذیر وبا حوصله)، اما اگر مراجع بین المللی واقعا" می خواهند افغانها را کمک نمایند میتوانند با سرمایه وتوان علمی که نزد شان وجود دارد به همکاری آن مردم سر سپرده بشتابد که میخواهند شاپیل خسته ناپذیر و با حوصله این میدان باشد.
بیسوادی است که توان کارفنی را از مردم ما گرفته است. ندانستن کارفنی بی اعتمادی سرمایه گذاری سرمایه داران داخلی وخارجی را که آنها بجز سود به دیگر چیزی نمی اندیشند بارآورده و صحنه را – برای خود تنگ می یابند. وقتی کار نبود بدیهی است که مزد نیست، وقتی مزد نبود تنفروشی، وجدان فروشی، اولادفروشی و هزاران جنایت دیگر سرمیزند تا گرسنه ای را سیر کند. رشوت هم یکی ازهمین شاخه است. روی همین اصل است که آی اس آی پاکستان تمام توجه خود را برای تخریب مکاتب مبذول نموده و تلاش دارد افغانها را برعلیه آنچه مکتب است تحریک کند. بهترین معلم زن است، بنا بران لبه تیز خون آشامی آنها بسوی مکتب دختران است. دوشیزه مادر میشود. وقتی با سواد باشد طفلش برای دشمن درکمین نشسته دشمن بار می آید. پس او چرا بروی دختران تیزاب نپاشد و لب و دندان و بینی او را نه برد؟ پس ما دشمن آگاه و با پلان درعقب داریم. به همین سبب است که چندین بار نوشته ام که اگر دولت بخواهد خدمت کند بهترین راه دست دوستی دراز کردن به کشوری است که حل معمی این مشکل ما را داشته باشد. کدام کشوری ممکن است چنین خطری را بپذیرد و چنین ازخود گذری را با تحمل بی پایان بنا به اهداف دورنمائی زندگی خودش پذیرا شود؟ امریکا، انگلستان، کشورهای اروپائی، جاپان یا ایران ویا روسیه؟ هیچ یک ازین کشور ها ازصمیم قلب به این کار تن درنمیدهند. پارلمانهای شان آنها را نمیگذارد. مردمشان نمیگذارد زیرا امروز سلاح داران شانرا میکشند، مگرمعلم بی سلاح را که خطر آفرین تر ازنگاه استراتیژی آنها ست زنده میگذارند؟ هر گز نه.
پس دورنمای حل این مشکل درکجاست؟ کمی باید درمورد روشنی انداخته شود. افغانستان به این کشور ها محیط است. ازینکه آفتاب از مشرق طلوع میکند ما هم ازمشرق شروع میکنیم: چین، تاجکستان، از بکستان، ترکمنستان، ایران و پاکستان. تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان درشرایط فعلی مشکلی دارند که اگر زوایای تاریک گرفتاری های آنها را دیده بتوانیم به اوشان حق خواهیم داد که کمکی را ازآنها انتظار نداشته باشیم. اما هیچ هم نیست امکانات زیادی دارند که مارا یاری رسانند بشرط آنکه تدابیر با پلان و منطقی و درخور امکان آنها را بسنجیم. حکومت موجود با چنین پراگندگی این امکان را ندارد. ایران کشوریست که یک پنسل و یک لقمه نانش با توقع ظالمانه همراه است. پاکستان همین حالا اولاد وطن مارا تحت تربیه دارد و بهترین جنگآوران بی سواد و نفهم را هرروزه به کشورما میفرستد. بنا بران توقع بیشتر از انکشور بی عقلی تمام عیار است. حتی لازم است ما برای کشور185ملیونی پاکستان باید مکاتب تربیه و تحصیل را فراهم کنیم تا ازشر شان ایمن گردیم. چین بهترین گزینه است به شرطیکه زهرسیاست دوستی آنها با آی اس آی گره نخورده باشد. چین برای اینکه هند را زیر چکش خود داشته باشد بهترین چکش در دستش پاکستان است. بنا بران امکانات آن کشورهم به درد ما نمی خورد. ما ازچین توقعی نباید داشته باشیم و اگر داشته باشیم همین خواهد بود که به دشمنان ما سلاح و مهمات ندهند. ازکشور های قدم بعدی هند، عراق ، عربستان، کشورهای خلیج و ترکیه است. عراق در تب داغ جنگ میسوزد، عربستان سعودی اسامه ها و حاجی هارا برای ما ارزانی میدارد. کشورهای خلیج بسیار علاقه دارند به عوض مدرسه و فابریکه برای ما مسجد بسازند. ملا تربیه کنند و معلم را با مکتبش آتش بزنند که همین حالا بیشترین انتحاریها ازهمان سرزمین برای ما صادرمیشوند. اما برخلاف هند با نفوس کافی، تعلیم یافته، فنی، محتاج به کار، ارزان و با کیفیت با تمام علایق آنهم برای اینکه ازامکانات پناه گیری تروریستان درکشور همسایه پاکستان یعنی افغانستان در امان باشد تلاش کلی دارد تا افغانستان را ازین بد بختی و فلاکت بکشد. زیرا از یکجانب روابط دیرینه دوستی بین هند و کشورما وجود دارد و از جانب دیگر نزدیکترین محل برای کارگران هندی کشور ماست. اگر امنیت کشور مابرای هند گذاشته شود درکمترین مدت این آرزو برآورده شده و پاکستان در مخمسه و محاصره قرار میگیرد. اما این کار هم به این آسانی نیست. زیرا ازپاکستان مستقیما" انگلیس و چین پشتبانی مینماید. درهمین زمان مشکل ایالات متحده امریکا توسط انجو های کشورهای غربی سرمایه های کمک اکثر کشورهارا که به افغانستان نموده بودند از روند کاری خارج و بنام استفاده جوئی کامندان دولتی دهن تمام کشورها را که کمک کرده بودند بسته است. درحالیکه برای پاکستان بدون هیچگونه شرطی ملیونها دالرحتی بلیون دالر سرازیرشده است. درین اواخر اوبا ما خواسته است آخر جوال را رفوکند اما بازهم ازان به اندازه کافی برای پاکستان میچکد. ازسال 1987 به اینطرف هرساله پنج شش ملیون گاو پاکستان هرسال بنام کمک به جنکسالاران افغان میزاید. امریکا بنام هم پیمان استراتیژیک خود حتی حق پاکستان را در سیاست افغانستان محفوظ میشمارد. به اصطلاح وطن ما دزد را به دزدی تشویق میکند و صاحب خانه را به خواب دعوت میدارد. (حتی صاحب خانه را به هشیاری هم دعوت نمیکند) اینست دوستی امریکا با ما و کشور ما.
راه های برون رفت ازین معضلات کا ملا" روشن است. بشرط آنکه ما را این همه دغل بازانیکه گرد ما را گرفته اند بگذارد. هندوستان که بهترین و ممکن ترین کمک کننده ماست سروصدا های سیاسی ودغل بازانه کشورهای ناتو ، ایران و پاکستان را بشمول چین و روسیه برانگیخته است.
درمورد مشکلات اول و دوم نیز صحبت خواهم کرد درصورتیکه پلان گزاری فراخوان ملی را خدشه دار نسازم. با تشکر از چنین اقدام وطنپرستانه تان نوشته خود را با اینکه تکمیل نیست به پایان میبرم .