ا-پولاد

پشک را نگهبان

گوشت میسازند

 

 

چرا این پاکستانیها ازسرما دست بر نمیدارند؟ این طفل ناپاک تاریخ ازمادرش هم رزیل تر است. یکبار از شورای افغانستان سر میکشد، بار دیگر باچپن و کلای پوست نعره میکشد، دست ناپاکش تا زیر ریشه های درختان ما رسید، اطفال کشور مارا ازقلب، گرده و چشم گرفته تا همه اعضای بدن آنان را یا دربازار جهانی بفروش رسانید ویا در بدن سیاچرده های خود پیوند زد. آری تا احمق زنده باشد دزد، کفن کش و مفلس در نمی ماند. حال دهن منحوسش که ازآب آفتابه های طبیعی پسران وطن ما سیراب میشد بسوی چاه های نفت دهن بازکرده است. آن زالوی یکهزارو چهارصد ساله با این فرزند حرامی تاریخ از بدن وطن و مردم خسته ما چه میخواهد؟ چرا به این رئیس های قلابی فرصت میدهید تا با طلا و نفت ما با دشمن ما به معامله بنشینند؟ خبر نا خوش آیند سرمایه گذاری جامه کشالان عرب ودال بازان ناپاکانی که چندین قرن یعنی از پدرپدرشیطان و خبر رسان فتنه جهان یعنی انگلیس بوده اند و از راه نوکری در انتلجنت سرویس بریطانیا وقلاده بند پاچه گیرش آی اس آی سرمایه خود را بدست آورده اند حالا در صنعت نفت ما میل شراکت دارند. یا اینکه با همکاری چند افغان فروخته شده دست دراز کرده اند تا ازین راه خون مردم مارابچوشند. من دیگر از قالب نزاکت و سیاست برآمده و دپلماسی را به گودالی دفن کرده ام زیرا با چنین دیده درایان نمیشود با نزاکت و دپلماسی سخن گفت. دزدرابالا نمی نشانند. خبرهای امروزی حکومت کابل بعد از معامله به نشر میرسد. ممکن این معامله نابکار کاملا" عملی شده باشد. با آنهم با تمام قوت و بلندی آواز به هموطنان هوشدار میدهم که تا دیر نشده دست سرمایداران پاکستانی را از سرمایه گذاری درصنعت نفت ما کوتاه کنید. در غیر آن ازین وطن و خانه مشترک تان دست بشوئید. این چوچه انگلیس یک پوست گاو جا درین کشور ضرورت دارد، درزمان لازم آن، خاکش را درهمان پوست توبره ساخته میبرد، بدون آنکه فردی ازشما آگاه شود. درگله گرگ سر زده است، خیریت، خیریت چوپان تطمیع شده را باورنکنید. این چند دغل کاران مگسانی اند که برای آنها شیرینی ریخته شده است. اینها نه امروز بلکه چندین سال قبل این قلاده را به گردن نهاده و یوغ ذلت را افتخار خود دانسته اند. اگر باورندارید درصفحات تاریخ داغ گردن وشانه هایشان راببنید. درخبرهای تلویزیون آریاناشنیدم که نفت قسمتهائی ازشمال کشوربا دوسرمایه گذار اهل عربستان سعودی و کشور پاکستان قرار داد بسته شده و یا میبندند. این دولت پوشالی افغانستان بعد لغزیدن، صدا بلند میکند، میترسم این قرار داد بسته نشده باشد. بهر صورت این اقدام سرزمین مارا به هزاران مصیبت دیگر گرفتارو بار دیگر حاکمیت پاکستان را این جهادیهای وابسته به آی اس آی دودسته به پاکستان خواهد سپرد. یکطرف خیانت وابستگان کی جی بی شوروی زمان که من آنها را کودتا چیان مینامم، سرزمین مارا به بازی گرفت(1) و امروز وابستگان آی اس با سرو صدا های دروغین وطن دوستی و وطن پرستی کاذب که اعمال هشت ساله کارشان با چنان روی کار آمدنهای قلابی گویای حال شان است، میخواهند سرزمین ما را دو دسته به استعمار کهنه کار جهان خوار و کاسه لیسان شان بسپارند. مگر این آب و خاک و این سرزمین چه کرده است که اولادش چنین ناخلف بارمی آید؟(!) .

قرار داد تیل خط دیورند را به دریای آمو پیش میبرد. این را همانطوریکه در نوشته های قبلی خود نوشته ام باز هم مینویسم که آرزوی دیرینه انگلیس همین است. اینکه دست، گوشها و عقل ما از پا های ما کشال تر است وا بحال خود ما، بی عقلی را چاره نیست. بنا بران نوشته بالای من که تا احمق درجهان است، فتنه و دزد در نمیماند کاملا" بجاست.  . چه خوب است که هفته قبل آقای سیاوش(فرید)، به استناد نوشته مهمترین نماینده ملل متحد و همکار نزدیک بینن سیوان(فلیپ کاروین)، با استفاده از کتاب او: "سرنوشت غم انگیز در افغانستان"، دسایس امریکا، انگلیس و بخصوص پاکستان را از لابلای نوشته های وی تحلیل و تجزیه نموده وازدرون های گنده آنها حقایق رابرملا نموده است، یکبار دیگر به صحبت بنشنیم.(2) قبل ازاینکه نوشته فلیب کاروین را یادداشت کنم طرف صحبت خود را بسوی انسانی که به گفته حافظ شیرازی: " نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت --- به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. " او که فقط به وابستگی پسرخالگی منشی عمومی حزب با اینکه سوابق نادرست و مجهولی داشت و این را از فامیل به ارث برده است، درجمله کادرهای برجسته حزب و تا سرحد بیروی سیاسی ووزارت خارجه و به گفته شوخ وطنز پرداز وطن اسمعیل سیا مشهور به اسمعیل گوزک (بیننده) به" زمزمه اوج فلک رسید" معطوف دارم. درجمله گفتگو های ثبت شده آقای هاتف و بینین سیوان که سند ثبت شده رسمی آنها توسط وزیر خارجه آنزمان در همین سایت نشر شده است این جملات را می یابیم:" هاتف – مشکل در میدان هوایی است . باید تدبیری در میدان گرفته شود . اگر نیرو های موجود بزور دور شوند وضع مشکل‌تر می‌شود . و پرابلم های جدید آغاز می‌شود . لهذا اگر به احمدشاه و دوستم بگویید تا فشار آورند زیرا احمد شاه آدم با کلتور است . و می‌تواند دوستم را تحت فشار آورد تا از میدان دور شوند . نمی‌دانم چطور آمدند کی آن‌ها را آورد .ومیدان را اشغال کردند. نمیدانم . " این نمیدانم آقای هاتف (3) میرساند که دسیسه کاران و دغل بازان که حالا صاحب خانه را دزد و خود را به  نمیدانم ها میبندند، خود عامل وفراش پا اندازبرای دوستم و احمدشاه مسعود بوده اند. این صدا کاملا" مشخص است و از همه صدا های دیگر وجه مجزا دارد. خودت نمیتوانی آنرا با این مداری گریها بپوشانی. بهتر است برایت صریح بنویسم که سابقه نشان میدهد که عقده مندیها ازکجا شروع شده و چطور انگشاف یافته است. بنا بران کمی به عقب نگریسته و صحنة را که زیر نظر هر کدام ما گذشته است به شیوه تگرار اما مختصر به یاد آوری خوانندگان عزیز بنشینم: (دوستی و نزدیکی ببرک کارمل و داکتر نجیب الله را اعضای حزب خوب میدانند، حتی مردم شایعه ساز ما میگفتند که نجیب را کارمل پسر خوانده است.) روزی این پسر خوانده با استفاده از سیاست گرباچف که برای آوردن یک پشتون در رآس قدرت ضرورت داشت به ببرک کارمل و دوستی هایش پشت پا زده و به درخواست آن صف شکن جهانی لبیک گفته وسکان کشتی شکسته افغانستان را بدست گرفت. این حادثه دشمنی محمود بریالی ، وکیل، ستار، رحیم (پسران خاله ببرک کارمل) و توریالی و دیگر نزدیکان او را برانگیخت. ما شاهد حرکات محمود بریالی برای براندازی نجیب بودیم، در هیچ دسیسه ای بر علیه نجیب نبود که محمود بریالی دست نداشته باشد. او نه تنها با احمد شاه مسعود بلکه از طریق عضو حزب وحدت حاجی کربلائی سلطان علی کشمند با مزاری و خلیلی معرفی و آنها را همدست همدیگر ساخت. چنانچه مراسم  فاتحه گیری و دفن جسد اورا همان خلیلی درکابل بدوش گرفته بود. نجیب نمایشات مضحکه بقدرت رسیدن را در پلنوم هجدهم و جمع کردن اعضای حزب و ایراد بیانیه تهدید آمیز را برای اپرات کمیته مرکزی در ریاست 5 (4)خاد در شش درک بر پا کرد. این حرکات نجیب الله مورد پسند اکثریت اعضای حزب شاخه پرچم نبود. حتی من که ازاپرات پائین رتبه کمیته مرکزی ح.د.ا.خ. بودم چنان برمن ناگوار بود که درخواست تقاعد نموده و درسن 40 سالگی به خواهش خود ازکارکناررفتم. یعنی حرکات و نظرنجیب الله مورد تائید من نبوده ونیست. اما نجیب درتجربه کاری خود بصراحت نشان داد که فیل به گل نشسته وطن را میتواند حد اقل ازمردن نجات دهد. بلی اوشافیل آن فیل به گل نشسته میتوانست باشد، اگردسایس حلقه را به گردن او تنگ نمیساخت. درین موارد گفتنیهای زیاد دارم که حفظ آن روی روانم تاثیر منفی گذاشته است. مگر ضرور هم نیست که بیشتر ازین به افشا بپر دازم، اما اگر ضرورت افتد خموش نخواهم نشست. (5)

کارنا بجای نجیب الله مربوط خودش و طرف مقابلش محمود بریالی بود. اما مردم ما باید با آن سرو صدای کاذبی که ما حزبی ها براه انداخته بودیم نباید قربانی می شدند. نباید با انتقام گیری این همه آتش سوزی را در وطن دامن میزدید. "... اینک آن نان پوسیده آلوده بجو که ..." کجا شده بود این شعار ببرک کارمل که در شورا گوش هر فرد وطن را به احتزاز درآورد.(6) مگر این شعارتوخالی بود؟ فکر مردم و درد زحمتکشان تا همانجا بود که به پول سیای عقده مندی در بازارانتقام جوئی به بیع و شرا قرار گیرد؟ ای نا جوان مردان شما نجیب الله را بدست دژخیمان پاکستانی و انگلیس آگاهانه ویا نا آگاهانه قرار دادید. مرگ وبه دارزدن او نه به شما چیزی داد و نه به خود او، زیرا خواه نخواه نجیب بعد از پانزده یا بیست سال دیگربا زندگی پرمشقت می مرد. شما این زمان را از او گرفتید. اما در کنار آن بار خون هزاران انسان وطن ما را همین شما با مجاهلینی که شما با آنها وجدان شکانه به پابوس رفته بودید تا ابد به دوش خواهید داشت. (7)

بر میگردم به اصل مطلب که دست درازیهای لانه انگلیس بنام پاکستان دروطن ما بازهم سرو گوش دولت مردان مارا بشکل دیگری در بریدن است. شاید بپرسید، چرا بینی نه ؟ دست درازی پاکستان را درمرگ نجیب الله یاد آورشدم، تکرار آن لازم نیست.

دولت مردان کشوری بنام افغانستان با هر چهره وقبائی که در سالهای 1357(1978) الی امروز نشان داده اند کاذب وفروخته شده بوده اند. اعضای بیچاره ح.د.خ.ا متاع تجارتی ای بودند که در بازار گرم سیاست بازی به مصرف رسیدند. اما تاجران بیشرم آن روی همان متاع مصرف شده هنوز درگیر اند.

شما چرا تا این سر حد سقوط کرده اید؟

اول:- شما ها اعضای ح.د.خ. ا. که بنام کمونیست و متریالیست شهرت یافته اید، شما را به وجدان تان قسم که شما زره ای ازین نام هارا در نهاد و شخصیت خود داشته یا دارید؟

هرگز نه. شما نشخوارگر همان فلسفه ای هستید که "... انتی سویتیزم بمثابه انتی کمونیزم. "(8) مگر این شعار کمونیستی است؟ نه خیر جنابان این گفته یا این شعار که خالق آن افانسیف است صرح و پوزکنده گویم فاشیزم است.

آیا هیچ یک از کمونیستان بنام شوروی ویا شما ها دنباله روان کر و کورآنها متوجه نشده اید که در مقدمات انتخابات لینین  استالین چه جملاتی را جا داده و شما با افتخار (9) آن را پذیرفته اید. اگر نه پذیرفته اید، اعتراض خودرا درکجا بروز داده اید؟

"... ما کمونیستان از قماش واژه ایم و ازمصالح خاصی برش یافته ایم. " کجای این گفته از گفته هتلر که میگفت: " جرمن نژاد برتراست." فرق دارد؟ پس همه ژستها و حرکات ما حزبیها نا فهمیده، نمایشی و کورکورانه بوده و امروز هم است. شعار خدمت به زحمت کشان را درعمل نشان دادیم که خوب نفهمیده و به آن تظاهر میکردیم بدون آنکه واقعیت بکاربست راه خدمت به زحمت کشان را بصورت عملی بدانیم.

شما پیروان مکتب دموکراسی ، درین هشت سال به آن مردم بیچاره و زجر کشیده چه داده اید؟ بم، راکت، مین، هاوان، گرسنگی ، دربدری، بی خانمانی، بی ناموسی و هیروئین، این است خدمات شما.

حال سر عقل بیائید که دست پاکستان دراز شده است تا کاربی ناموسی خود را از افراد و تاریخ تان بسوی اقتصاد و منابع طبیعی تان بکشاند. شاید بگوید که سالهاست پاکستان علاوه برویرانی آثار تاریخی و اقتصادی ولایات مرکزی افغانستان، یورانیوم، چوب و آب مناطق شرقی و جنوبی کشور ما را به غارت برده است. آری باید  میبرد زیرا ما عقل خود را  ازدست داده ایم، یعنی احمق شده ایم، و تا وقتیکه ما چنین احمق باشیم، کشور مفلسی چون پاکستان که از نگاه تاریخی، شرافت، انسانیت، همزیستی و همسایگی خوب فقرعمد دارد در نمی ماند. شما بنام مسلمان، کمونیست و دیموکراسی بجان هم افتاده اید و این زالوی ساخته شده انگلیس نفوس، دارائی ، شرافت، تاریخ و شهامت شما را دربازارهای جهان بنام خود میفروشد و ازان با هزاران حیله کشورهای زورگو را به دفاع خود میکشا ند. شما را چنان بجان خود انداخته است که برای صد سال دیگر اگر ما چشم باز نکنیم زمینه دزدی خودرا فراهم کرده است. سرمایه گذاری یک پاکستانی در داخل پروژه های زیربنائی، روبنائی ، تعلیمی، تربیتی، کلتوری، اقتصادی و ترانسپورتی افغانستان به معنی امضای معاهده تسلیمی سرنوشت مردم افغانستان به دست انگلیس است. ما چه وقت میتوانیم این دست فتنه را کنار بزنیم؟ زمانیکه ما همه اختلافات را یکطرف گذاشته با تفاهم و کمک و یاری کشور هائی که به سرنوشت و پیشرفت ما علاقه مند اند، تجربه نیز این همکاریهای شانرا درسنگ مهک خود درست ثابت کرده است متحدانه عمل نمائیم. هیچ قدرتی و هیچ مرجعی خائین، وطنفروشان و اعمال ضد بشری را نمی بخشد. اما حالا زمان این حسابهای من و تو نیست. دست بدست هم بدهیم تا دشمن کرم مانند را که درجوارما چون جوک(10) خون ما را می مکد مهارکنیم. بعدا" با خاطر آرام و عقل سلیم خواهیم توانست به محاکمه همدیگر بنشینیم. اما حالا اگر ما با همدیگر دعوا کنیم خر اقتصاد، کلتور، پیشرفت و ترقی مارا دزد در کمین نشسته با هزاران دروغی که نزد ما و شما به اثبات رسیده است میرباید. پشیمانی سودی نخواهد داشت بجزکمائی نفرین نسل آینده به گورهای جهالت وعدم درک و نادانی ما. 

برای ختم این مطلب جانکاه و درون سوز یک صدا را بلند میکنم که بیدارشوید دزد وقاتل را اگر خود نگیرید. باداران وفرمان دهان آنها بشما این کمک را هزگز نخواهند کرد. آیا با وجود این همه دسایس پاکستان میخواهید اختیار شارگ خود را خود به قصاب ظالم بدهید؟

این را دیگر عقل نمیگویند. میتوانید نام دیگری که در قاموس نباشد برای آن سراغ کنید.

.........................................................................................................

(1) – شروع کودتای هفت ثور1357طوریکه نبشته های کودتا چیان ترسیم میکرد، که ازشروع انقلاب! به همان اندازه ای که واشنگتن بی خبر بود مسکو نیز در بیخبری و غافل شده بود. پس قتل میراکبر خیبر این انسان فهمیده و عمیق بین جرا واقع شد؟ این کار چه مردمی بود؟ هدف ازین قتل چه بود؟ روشن شدن این سوالها روشن کننده دست پشت پرده ای را بازگو میکند که برای چنان یک کودتائی طرح ریزی شده بود. ... قبل از خروج قوای شوروی قراراین بود تا اعضای حزب بین خود به تفاهم رسیده واز شوروی رسما" تقاضا بعمل میآید تا قوای خود را از افغانستان خارج نماید. به اینصورت تفاهم بین اعضای بیروی سیاسی تحت ریاست ببرک کارمل بعمل آمد تا روی عملی ساختن تیزس های ده گانه تجدید نظر گردیده وبا تعدیلات لازم راه عملی، مصالحه ملی ولو بقیمت تسلیمی دولت به مخالفین بانجامد مورد بحث قرار گیرد. اما این کار موکول به پلنوم حزب کمونیست شوروی گردید تا در ملاقات با گرباچف راه برون رفت از معضله مطرح و با مشوره راه حل مناسبی دریافت گردد. اما درجلسه بعد ار پلنوم برخورد گرباچف طوری بود که باید تغیرات عمیق در رهیری حزب باید عملی شود. این طرح بعضی موقع طلبان را بیدار ساخت تا درین گرما گرم خود را به پیش بکشند. دعوت شوروی از سلطان علی کشمند و پذیرائی گرم چنین نشان داد که ممکن وی بحیث رئیس شورای انقلابی وظیقه داده شود. اما او پشتون نبود و این کار شرایط را در افغانستان برای خروج شوروی ها دشوار تر میساخت، بنا بران این وظیفه بحیث یک پشتون به نجیب اله سپرده شد. بعد ازین تصامیم برخورد ها برعلیه کارمل چنان بالا گرفت که بصورت عمدی اختلافات را بین کارمل و نجیب دامن زد. مسایل خورد و غیر محسوس روابط فامیلی که بین کارمل و تجیب به تیرگی گرائیده بودزمینه سوء تفاهمات را دامن زده و سبب شد که نجیب با مخالفین کارمل یکجا شده و حرکات ناشیانه ای را سبب شود. بعد از پلنوم هجدهم که کارمل ازقدرت حزبی خارج و تنها بحیث رئیس شورای انقلابی باقی ماند، از دو جانب در محاصره بود، ازیکطرف گرباچف از خارج وازجانب دیگر نجیب در داخل کشور. کارمل به اینصورت بیش از چند ماهی نتوانست حوصله نماید. این بی حوصله گی با آنکه تحمل برآن مشکل بود اما چنین مشکلاتی در برابر سیاست مداری چون کارمل بسیار طاقت فرسا نبود. زیرا از جانب دیگر ویرانی کشور کاملاقابل حدس بود. بهر صورت کارمل ازصحنه دورشد اما محمود بریالی برادر او در داخل حزب و دولت به فعالیت های تخریب کارانه و براندازی به فعالیت آغاز کرد. درطول سه سال با نفوذیکه در داخل حزب داشتند توانستند صف مخالفین نجیب را چنان قوی سازند که تمام پلان های نجیب را با جهان خارج و نماینده ملل متحد محدود ساخته و خود با گروپهای مخالفین خارج و دور از نظر نماینده ارتباط بر قرار و نجیب را که در اواخر قدرتش کاملا" مخالفت و ویران کاری روس ها را درک کرده بود و از دل و جان طرفدار تسلیم قدرت به مخالفینش بود درفشار دوجانبه قرار دهند. ازیکجانب عدم تجربه نجیب از کارهای سازمانی سبب شد که کهنه کاران داخل حزب میدان را از اختیارش بکشیدند و از جانب دیگر مخالفین که تماما" به اختیار پاکستان حرکت میکردند نمیتوانستند صدافت اورا در کلامش بیابند، یا عمدا" بنا به اراده پاکستان تجاهل عارفانه مینمودند. به اینصورت تجیب در بین دوسنگ آسیاب خورد گردید و آرزو های وطنپرستانه او بجائی نکشید. زیرا او نزد مردم بنا به سابقه کارش در خاد و عضویت بیروی سیاسی اش نمیتوانست تنها با گفتار و پیشکش پیشنهاد های خوب و صادقانه مردم بخصوص مخالفین خود را جذب کند، مخالفین نیز نه آن هشیاری سیاسی را داشتند و نه اجازه و آزادی عمل. بنا بران طوفان را در افغانستان بر علاوه موقعیت غیر قابل اعتماد نجیب و عدم آزادی اراده و عدم فهم کافی سیاسی مخالفین ، اقدام کودتا چیان داخلی به سر کردگی محمود بریالی که بیشتر از همه موثر و با عجله و غیر منطقی بود سبب شد. به اینصورت خرابی کابل و قتل و غارت هموطنان توسط مجاهدینی که از سواد بی بهره و از انسان انسانیت زره ای در نهاد شان نبود و از جانب دیگر هر کدام تشنه خودن همدگر بودند صورت گرفت. فهمیدن این واقعه برای هر کسیکه یکروز هم سیاست کرده باشد کاملا" روشن و قابل دید بود. بنا بران گروپ محمود بریالی که در جریان یکسال بعد از رفتن کارمل از صحنه سیاست با عبدالرشید دوستم، مزاری، احمدشاه مسعود نیز وسعت یافته بود نجیب را حین خروج از افغانستان بسوی هند توسط هواپیمای بینین سیوان نماینده ملل متحد محاصره و نجیب مجبور شد به نمایندگی ملل متحد پناه ببرد. محمود بریالی بخوبی میدانست که پاکستانیها وقتی توسط مجاهدین دست نشانده خود بر اوضاع مسلط شوند نجیب را زنده نمیگذارند. بنا بران میلی نداشت تا خود چنین کاری را انجام دهد. چنان هم شد بمجرد تسلط طالبان پاکستان اولین کاریرا که انجام داد کشتن و به دار آویختن نجیب بود. علاوه برین در کتاب فلیپ کاروین(سرنوشت غم انگیز در افغانستان ) به صراحت می یابیم که پلان تسلیمی نجیب به پاکستانیها حتی بین هیآت ونمایندگان ملل متحد نیز وجود داشت، فلیپ کاروین مینویسد:" بنا بران این صریحتا" یک کودتا بود و با وجود دانستن عواقب ناگوار آن برای مردم و شهر کابل و بوجود آمدن هرج ومرج در تمامی افغانستان فقط برای انتقام جوئی دست به چنین اعمالی زدند که تاریخ آنرا هیچکاهی فراموش نخواهد کرد. شاملین این کودتا ولو هر هرقدر خود را بپوشانند با زهم چهره های شان شناخته شده است. سرا پای این وقایع توسط فرانسوی ها فلم برداری شده است که در آینده قریب همه آن به ملاحظه شما از طریق همین سایت به نشر خواهد رسید. بنا بران کودتا گران، کلمه مناسب برای آن عقده مندان، دشمن مردم و خاک کشور است که تذکرداده ام. حین نوشتن این پاورق بودم که دیدم سایت آریائی بخشی ازان فلمها  را که در انترنت توسط فرانسویها نشرشده بود، بشکل محدودنشرنموده است.

(2) – نوشته فلیپ کاروین: 16 اپریل 1992  ساعت یک وده شب عونی تیلفنی مرا بیدارساخت وگفت درظرف پانزده دفیقه واسطة نزدت میآید و تورا باخود میگیرد. من البسه خودرا پیش ازخواب آماده کرده بودمتا بتوانم بسرعت آماده رفتن گردم. بساعت یازده شب بخواب رفتم . هنگامیکه تلفن شروع به زنگ زدن کردمن خواب میدیدم.هرچه میکردم تلفن راپیدا کرده نمیتوانستم.فراموش کردم سوچ برق درکجا موقعیت دارد.وقتیکه تلفن را یافتم صدای عونی را شناختم.به زودی خودرا آب پاشیدم تا بیدار شوم. کنترول کردم که ورق هویت، کتابچه یادداشت و مهمتر از همه قلم خودرا فراموش نکنم.(این دست وپاچگی یک بیگانه برای سرنوشت غم انگیزدرحال وقوع برسرزمین ماست. اما ما زیر سایه این همه درختان سبز شده که توسط پاکستان آبیازی میشود آرام غنیده ایم.) ساعت یکونیم شب یک موتر ملل متحدرسید راننده مرا به قرار گاه اوسکاپ برد. ازآنجا بلافاصله به اقامتگاه نجیب روان شدیم.درظرف چند دقیقه آنجا رسیدیم. نجیب یک دریشی خاکستری تیره راداربتن داشت، بیک تاجرشبیه بودوبا اشتیاق میخندید. جنرال توخی رئیس دفترش اورا همراهی میکرد. توخی خانم و دوطفل خود را نیز بهمراه دارد. برادر نجیب وبادیگارویک خدمتگارنیز با نجیب همراه اند. درمجموع بشمول نجیب نه نفر میشوند.  

 . ما به داخل رفتیم جنرال توخی و عونی بدون ضیاع وقت بالای بیانیه نجیب که دران استعفای خودرا رسما" اعلام میدارد بکار آغاز کردند. آنها درطول چند روز است که بالای آن  کارمیکنندو اکنون میخواهندآنرا نهائی سازند، بیانیه کوتاه خواهد بود. در اثنائیکه آنها مشغول کار بالای بیانیه بودند، من با اونشستم. او مرد مهربان و خوش صحبت است. احساس او روی انگلیسی شکسته اش موج میزند. با آنکه با اشتیاق است اما بیشتر غمگین معلوم میشود، نسبت به اینکه ترس داشته باش، میخواهد یکبار دیگر قصه خودرا به من بگوید. ازینکه افغانستان، کشوریرا که دوست دارد ازان دفاع کرده ودران زاده شده، کشوریکه فرزندانش دیگر شاید هزگزنشو و نما ننمایند و دیگر هیچگاه خودش به دیدن آن نایل نشود ، ترک میکند متاثر است. واو خشمگین است ، من خشم و عضب اورا درمییابم، به مثابه زلزله ایست که که دریک صندوق جواهراتفاق بیفتد. وممکن است هر لحظه منفجر شود. او ازجانب افراطیون، وحشی ها ، بربرها، دسیسه گران و بنیاد گرایان مذهبی رانده میشود. افغانستان دربدل پرداخت پول فرمانروایان خارجی ازجانب فئول دالها ، جنگسالاران قرون وسطی ای تارومار میشود.آینده را گذشته میبلعد، او به مثابه ینگ اساسی طاقی را که افغانستان نامداردنگاه داشته است. شاید افغانستان بسیار سریع از فتودالیرم بسوی یک جامعه غیر مذهبی سیکیولار مدرن حرکت کرد. و او اکنون در حراس از این است که کشور دستخوش هرح و مرج گرددو از زمان به عقب برود.  

. بمن گفت که چندین بار به آقای سیوان اظهار داشته ام هرچیز خود بشمول جانم را فداخواهم کردتا صلح درکشورم تآمین شود. او میداند که مردم افغانستان ختم جنگ را آرزومند اند. اما یک تعداد عناصر افراطی وجود دارند که با پلان صلح ملل متحد مخالف اند. او مطمئن است که احتمالا" عناصر مذکور منفرد خواهند شد. افغانستان بحیث یک کشور آزاد و مستقل عرض اندام خواهد کرد. من برایش گفتم که ملل متحد قادر خواهد بود تا از خونریزی بیشتر جلوگیری بعمل آرد؟  

(3)- نمیدانم آقای هاتف که چه اشخاصی مانع داخل شدن نجیب الله به هواپیمای ملل متحد و یا  حتی مانع دخول از پسته امنیتی شده است نزد جانبین شان یعنی بینن و هاتف روشن بوده اما میخواسته اند هرکدام این اسرار را از زبان مقابل خود بشنود.  اما آنچه کاملا" روشن است اینست که بینن از موضوع حالی بوده و برایش بعد از خرج از هواپیما همکارانش رسانده بودند که عامل کی بوده است. به همین سبب به تاریخ هفدهم اپریل جهت دور کردن شک خود نزد سلیمان لایق میرودوبعد از یک سلسله صحبت های مربوط به صلح درکشور(آنها خوب میدانند که غیر ممکن هم بود) به پیش کشیده شده وبعدا" بینن سیوان مشکل برآمدن نجیب الله را با سلیمان لایق مطرح و لایق میگوید که : " چیزیکه شب گذشته حینیکه میخواستند اورا از کشور بخارج انتقال دهید، اتفاق افتید تأسف آور بود.  ...  سیوان یاد دهانی میکند که: ما با  هم موافقتی داشتیم . خروج مصئون او به ما وعده شده بودچرا نگذاشتید کاروان ما از بسته امنیتی عبور کند؟ ( این سوال نشان میدهد که بینن از عمل لایق کاملا" آگاهی داشته اما نمیخواسته است نزد دیگران موضوع را برملا سازد. ) لایق درجواب میگوید: پروسیجر های معینی وجود دارند که در هر حالت باید مراعات شوند. نه تنها در مورد شما . سیوان: اما ما باهم موافقت نامه ای داشتیم مگر چنین نبوده است؟  لایق طفره رفته و میگوید : " درینجا علط فهمی صورت گرفته ، طوریکه گفتم طرزالعمی های معینی وجود دارد که در هر حالت قابل رعایت اند. ( این کثیف در تما زندگی سیاسی خود هیچ چیزی را رعایت نکرده است اما در مورد برون رفتن داکتر نجیب الله خواسته رعایت کند.) آری پیش ازین وقایع نجیب الله همین شارلتان را جهت مذاکره با امریکائیان فرستاده بود که او در آنجا بعوض خدمت به مردم و نجات آنها با تعقیب پروسه صلح به نجات جان خود فکر نموده و مهره های چالهای بعدی را برای بدام انداختن نجیب الله تاب و پیچ داده است. کی میداند که درهمین ایام او عضو سازمان جاسوسی سی آی ای نشده باشد. آمدن و پذیرفته شدن این نالایق حزب ووطن درین اواخر ازطرف حکومت کرزی که خود کاغذ پرانی برای امریکا و انگلیس است شاهد محمکی میتواند باشد که او عضو سی آی ای است. ( دایره این حیوان تکمیل میگردد. ملا یا آختد بچه رفت چپ کرا و لامذهب شد- او عضو حرب بنام کمونیستی شد – زین اول کمونیستی به طبعش برابر نیفتاد – به زین دمی سرین های خود را تکیه داد- این هم نشد و رفت عضو حرب وطن شد. –درینجا هم شوقش پوره نگردید. با کمترین امکان خود را بر بالش قوی سی آی ای قرار داد. --- حالا درحکومت کرزی بای کوبی دارد که دیده شود باز هم چه گلی را بر عیله منافع مردم بیچاره افغانستان به آب خواهد داد. او که در اپتدا بحیث ترجمان و دوپله گر فلم های سفری خاندان شاهی بود با آخرین دور خود را دوباره بنا به فلسفه دور تسلسل که خودش به آن چون پیر مذهبی معتقد است رساند. آری از فرزند پیر و مرشد  نمیتوان انتظاری بیشتر ازین داشت. پس باورندارید که ح. د. خ. ا . درحقیقت با وجود چنین رهبرانی خود یک لجن بوده است.  .

(4)- ریاست 5 خاد نوشته ام اما من چون در تشکیلات خاد کمتر معلومات دارم بنا بران دقیق نمیدانم که ریاست 5 یا 7 بود بهر صورت همین محل در شش درک و در یکی از تعمیرهائی که شعب خاد دران بود برده شده بودیم. در رأس این اداره جلال قرار داشت که خودقربانی چنین دسیسه شد. یعنی دوره حاکمیت چپی ها که بنا به ادعاهای بلند بالا روی منافع زحمتکشان بنا یافته بود به دسسه خانه گرباچف تبدیل گردید. جای تردید هم نیست. وقتی طبقه اصل از طبقه خود نمایندگی نکند و جای آن روشنفکران مرتجع و دمدمی مزاج بر اریکه قدرت تکیه زنند از همین راه مگذرند که ما گذشتیم وحتی شوروی کذشت. با علم کم بها دادن نمیتواند غیر ازین باشد.   .

(5)- امید وارم آقای عبدالوکیل وزیر خارجه مخلوع افغانستان اسناد لازم خود را ارائه کند تا من به هر سندش جواب دهم. درآنصورت است که خود را مسئول افشا وقایع ندانم . در غیر آن ساکت خواهم بود.    .

(6)- ببرک کارمل در دوره    شورای ملی زمان شاه با اینکه خود بنا به افواه مردم با خاندان شاهی سروکار داشت که من به آن باورندارم. زیرا کارمل بیشتر ازینکه با خاندان شاهی ازتباط داشته باشد. فقط تنها با سردارمحمد داود که پشتیبان چنین حرکات بود ازطریق حسن شرق ارتباط داشت. درشورای ملی نان قاق و پوسیده شده ای را آورده و بروی میز پرتاب نموده به این مضمون مطالبی را ارائه کردکه مردم افغانستان چنان به فقر وتنگدستی گرفتار اند که خوراک شان چنین یک نانی است. این همه خوب بود اگر حرص مقام تا آن سرحد اورانمیرساند که مردم، زحمتکشان و بیچارگان وطن را فراموش کند. نه تنها فراموش بلکه آگاهانه به ورطه نابودی سوق دهد.   

 (7)- بیانیه ها، سمت گیریها، تقلاها، تقاضا ها و آرزو های داکتر نجیب را تنها در زمان قدرتش میتوانیم دریابیم. پیش بینی های او کاملا" درست بود وباید هم میبود زیرا هر انسان عاقلی که چند روز خود را در سیاست گذشتانده باشد بخصوص که در مقام تصیم گیری باشد میتواند بخبی وقایع بعدی را که ممکن بوجود آید پیشبینی کند. او همه این مطالب را پنهان نکرد و به خورد مردم وساستمداران داد تا برویت آن آینده وطن و مردم خود را در نظر گرفته پا بگذارند. اما در جامعه ای که بیشتر از هشتادو پنج فیصد بیسواد داشته باشد درک چنین مطالی فقط میتواند با چشم دیده و فهمیده شود نا با مغز، درک و احساس .  .

(8)- بعد از مرگ لینن وقتی ستالین به قدرت رسید هرعالم، تنوریسن و دانشمند اجتماعی و سیاسی ، علم، نظریه و دانش خودرا زیر زانو های سنگین ستالین نهاده و تا وقتی آن فظا را اشباع نمیکرد از علم، نظریه ویا دانش خود حرفی بزبان نمی آورد. به همین دلیل افانسیف که تنئریسین خوبی بود در قید جال دکتاتوران زمان از بینش اصل خود فارغ گردید. بنا بران چای هیچ تردید نیست که او زیرا بارا ن پر ازکثافت دکتاتوری نمیتوانست به علم فکر کند. بنا بران نوشت که : " انتی سویتیزم  بمرحله انتی کمونیزم" این نظریه مورد تائید رهبران دکتاتور قرار گرفت و بحیث یک سند حزبی به خورد کسانیکه از علم تاریخ، دیالکتیک، فلسفه و تکامل بیخبر بودند همین جمله فاشیستی را بجای شعار  اصل برابری و همنوعی نوع بشر پذیرا شدند. به همین ترتیب

(9) – استالین در مقدمه منتخبات لینن همان جملات و کلمات غیر علمی "... ما کمونیستان از قماش واژه ایم و  از مصالح خاصی برش یافته ایم..." نوشت. کدام شخصی میتوانست روی آن بگوید که این جملات نماینده طرز فکر پرولتاریا و یا رحمتکشان نیست. آنها اگر به این سرحد انسان شناسی نه ازنگاه علمی بلکه از نهاد انسانی خود درک نکرده باشند نمیتوانند اعمار گر جامعه کمونیستی شوند. جامعه کمونیستی جامعه خود کنترولی است. یعنی اخلاق باید بدانجا برسد که یکنفر  خود کنترولر خود بوده وخود خود را رهبری کند. این قدرت تا حال در وجود انسانها رشد نکرده است. به همین لحاظ است که علمای بورژوازی اعما ر کمونیزم را خواب و  خیالی بیش نمیدانند. آری در شرایط فعل شاید همینطور باشد اما تاریخ زمان ده ، پنجا، صد، یا هزار سال نیست. تاریخ دامنه وسیع و زمینه فراخ دارد. روزی انسان به این علو مقام رسیده و جایگاه حقیقی خودرا اشغال خواهد کرد.  . 

(10)- جوک را همه افغانها میشناسند اما نمیدانم فارسی زبانان دیگر هم میدانند یانه. جوک حیوانات کرم مانند به رنگ سیا اند در جویبارها که سابقا" برای مکیدن خون کثیف بدن انسانها جهت تداوی ازان کار میگرفتند. وقتی به بدن انسان نزدیک ساخته شود دهن خودرا محکم بسته و خون بدن انسان را چوش میکند. گرچه این حیوان بهترین کمک گر انسان است از بسا امراض میتواند انسان را رهائی بخشد اما نام بد است.

 

   

 

 

 


بالا
 
بازگشت