یگانه نقطۀ
امیدوماندگار درفرایند سیاسی جنبش مترقی در افغانستان میباشد
حسن پیمان
چپ
مترقی یگانه نقطۀ امید
وماندگاردرفرایند سیاسی
جنبش
دموکراتیک در افغانستان
قسمت پنجم
بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس
حق نهان نیست ولی خیره نگاهان کوراند
ابولمعانی بیدل""
براساس یک ضرب المثل اوزبیکی(تورکی)که
میگوید:"مینگ قرغه گه بیر کیسه ک"یعنی
به زبان پارسی-دری به (هزارزاغ یک
کلوخ)معنی میدهد.به یک مکث
موئجزاجمالی پیرامون پرسشهای زیر
میپردازیم:
الف:-"تحلیل
وارزیابی مشخص از اوضاع واحوال
مشخص"چه معنی دارد؟..به دوام بحث
پیشینه
ب:- طفل"انقلاب
مرد ودفن گردید؛دیگر وظیفه شکست خورده
ختم است
ت:-بحث
پیرامون برخی حوادث وقضایای مهم مربوط
به خوانوادۀ "چپ مترقی"؛(برائت دادن
به عملکردهای پیشینه"تعبیروتفسیر
گردیده است
ث:-علاقۀ
رسالتمندانه؛تحلیل وتوضیح عینی
پیرامون برخی قضایا وحوادث واتهامات
ناروای مربوط به خانوادۀ چپ مترقی ورد
ودفع وطرداین اتهامات غیرموئثق تحریک
امیزبنام"کدخدائی"تعبیروتفسیرگردیده
است.
ج:-"...تحلیلهاوارزیابیها
همه خوب عمیق وهمه جانبه است؛اما چرا
قومگرایانه وحساسیت بر انگیز است
به سلسلۀ بحثهای پیشینه پیرامون
پرسشهای بالا بطور فشرده وکوتاه؛برای
روشن شدن بیشتر مطالب؛بصورت روان
وشفاف چنین ارقام میگردد:
الف:-تحلیل
وارزیابیهای مشخص ازاوضاع واحوال مشخص
یعنی چه؟
این اندیشۀ علمی یکی از ضروریاتهای
عینی وحیاتی برای رفع احتیاجات وشتاخت
نیازمندیهای عالم بشری؛حیوانی ونباتی
وسائیرذیروح وحیه جانات؛کاربرد عملی
دارد.وبخاطر مطالعه وشناخت عینی
وبرداشت درست از پدیده های
اجتماعی؛مادی ومعنوی؛از محیط وما حول
ان وبرای شناجت مشخص ودرست ازروابط
؛از مناسبات وقانونمندیهای درونی
وذاتی؛تحرک وتکامل ان؛امریست تخطی
ناپذیر.ا..بدون درک عینی وشناخت علمی
از ویژه گیها وخصوصیات وبدون یک تحلیل
وارزیابیهای عینی از"اوضاع واحوال
مشخص عینی وذهنی" بویژه از یک
پدیدۀاجتماعی؛از روابط تولیدی
ومناسبات بین انها؛از ساختارهای
اجتماعی؛اقتصادی وسیاسی واتنیکی
وازویژه گیهای درونی انها؛از تنوع ستم
وبهره کشیهای انها؛ازارتجاع؛استبداد
واز مناسبات سیاسی انها؛از ارائیشهای
طبقاتی ودشمنان داخلی وخارجی انها واز
لانه های جاسوسی وشیطانی
و پایدوان انها؛از شکستهای تلخ وشیرین
وتأریخهای پیشینۀزرین وننگین انها؛واز
خائنین وصادقین انها؛از ابرمردان دلیر
واز دست نشانده گان وطن فروش وفاشیست
انها؛نمیتوان راه خودرا دریافت
ورهبرورهکشای توده ها گردید.
بگونۀ مثال:اگر شاه امان اللاه
غازی؛از لانه های شیطانی وجاسوسی
انگریزی؛از خرافات وسنتهای کور
وپیچیده ونا پسند وغامض جامعۀ
قبیلوی؛از مناسبات وروابط عقبماندۀان
واز سیطره جوئیهای قومی وقبلوی ان واز
ساختارهای اقتصادی-اجتماعی واز روابط
تولیدی ان؛واز انواع ستم؛استثمار
واستعمار واز بهره کشیها واز ارائیش
طبقاتی جامعۀخود؛محیط وماحول داخلی
وخارجی خود وغیره؛اگر حد اقل یک
"تحلیل وارزیابی مشخص از اوضاع
مشخص"در زمینه میداشت.ازملا؛اخوند
وروحانیون جیره خور انگلیسی که (ناف
ونبض جامعه" را در دست داشتند،از انها
شناخت علمی وتحقیقی میداشت؛میتوانست
پروگرامهای اصلاحاتی وترقی خواهانۀ
خودرا حتی ؛ازطریق مساجد وتکایا از
طریق مبلغین واعضان وحافظان،بصورت
تدریجی ومرحله ای بدون تندرویها
وماجراجوئیها؛به اشتراک وسیع ملا ها
واخوند های اسقاط خور با ازدیاد
معاشات مستمری وبا دادن امتیازات
بیشتر برای انها بویژه؛در تحت رهبری
ورهنمائی یک حزب قوی ونیرومندواحد ویک
پارچه ووطندوست سراسری که پیوندهای
وسیع وگسترده مردمی وتوده ای؛ میداشت
که ضرورت ان برای تغیر بنیادی همچو
جوامع کاملأحتمی وضروری پنداشته میشود
وبا مردم خود یکجابطور
رضاکارانه؛اگاهانه ودائوطلبانه
وموئفقانه؛ میتوانست اهداف خودرا در
عمل پیاده نماید در حالیکه؛شاه امان
الله از عدۀ(معلولهای مسلط)در جامعه
را به خوبی درک میکرد ومیفهمید
که؛ستم؛استبداد وظلم وبی
عدالتی؛حاکمیت مطلق العنانی وسکوت
سیاسی مرگبار در سراسر جامعه حکم
فرمااست وسایه افگنده است
ومیفهمیدکه؛فقرومرض،عقبمانده گی در
همه عرصه ها مستولی
گردیده؛رشوت،خیانت؛جنایت ودزدی وکار
اجباری؛بیگاری؛جبر وقلدوری،بی دوائی
وبی داکتری وبیسوادی؛ وزنان در
چاردیواری خانه ها زندانی هستندکه؛همه
ای این پدیده های معلولی در جامعه
حاکم است؛واما چیز مهم ونقطۀ علمی
راکه نمیتوانست درک نماید همانا(عوامل
وعللهای)نهفته در عمق این جامعۀ
قبیلوی-سنتی بود واز تحلیل علمی ومشخص
از کلیه ای اوضاع واحوال واز این
پدیده های غامض اجتماعی عاجز وبی بهره
بود؛وصرفأ ظاهر معلولهارادراین پدیده
ها درک میکرده است.ویاراه نجات مردم
وتوده رادر پرتو یک برنا مۀ علمی
وهدفمندانۀ مردمی را پیش کش نماید
که؛(چه نوع رژیمیرا واژگون می
سازدوبجای ان کدام رژیم مردمی ومردم
سالاری رامستقر میسازد)وجامعه را از
کلیه ای این بد بختیها
وعقبمانیها؛رنجها ومصیبتهای نظام
قبیلوی وقبیله سالاری نجات
میدهد؛اموزش علمی انرا نداشته وازان
بی بهره بوده است.این اشتباه وفقدان
دانش علمی بود که بالاخره با (جهالت
مسلط جامعه )دچار وبا حساسیتهای گونا
گون ان به شدت مواجه گردیده وباانگریز
وانگریزیها وبا دشمنان رنگارنگ واشتی
نا پزیر سیاه وعقبگرای خلق افغانستان
مواجه ودست به گریبان گردید.اما
انگلیس میدانست وازاین حقائیق درون
جامعه سنتی واز خواص وتسلط کامل
خرافات ؛تحلیل همه جانبه وشناخت لازم
داشت.وبه این حلقۀ ضعیف جامعه چنگ
انداخت وبرای سر کوب خونین جنبش
مشروطیت استفادۀ ابزاری نمود.واین
شکستی بودحتی الاسرحدنابودی وشکستهای
پی در پی بعدی ان که؛به شکلی از اشکال
وبه نحوی از انحا،نصیب همچو نهضتهای
ملی؛تحولطلب ودموکراتیک وهسته
های دگرگون سازورهبری کنندۀ ان
گردیدودرهرزمانیکه سربالامیکردند؛
ازطریق استبدادقبیلوی طرازفاشیستی
سرکوب ونابود میگردیدند،ومهم انست
که این هسته های مبارزین در بین توده
های ملیونی ریشه های رشدیابندۀ خودرا
نیزداشتند واز ان اب میخوردند وبکلی
نا بود نمیگردیدند دو.باره باهم
متشکلترونیرومندترگردیده درراه
ارمانهای مردمی خود به مبارزات توده
ای خود با ایمانتر به پیش میرفتند؛که
به حکم ضرورتهای تأریخی وقوانین تکامل
اجتماعی باید هم چنین میبود به گونۀ
مثال:محصول تجارب مبارزات طولانی
خلقهای پر شور وانقلابی
افغانستان،چکیده وریختۀ از پیروزیها
وشکستهای پیهم نهضتهای ضد استعماری
گرفته تا مبارزات نستوه وخود جوش
وپرخروش ضد ارتجاع واستبداد مطلق
العنانی فاشیستی امارتی،سلطنتی میراثی
وخاندانی؛ومحصول سرکوبگری های خونین
ونابود کنندۀ نهضتهای ازادیبخش ملی
ودموکراتیک ضد انحصارگریهای قدرت
سیاسی مرکزی وقومگرا یانه؛چنان اوج
گرفت ونزج یافت که؛بالاخره در بستر
تأریخ مسکوت جامعۀ قبیلوی وقبیله
سالاری؛نطفۀ رزمندۀ انقلابی و"گورکن
اصلی"رژیمهای مستبد وسلطنتهای مطلق
العنانی میراثی فیئودالی ونیمه
فیوئدالی اشرافی-ملاکی وارباب
رعیتی؛دروجود انقلابی ترین وپیش اهنگ
ترین نهاد سیاسی مردمی بنام"جمعیت
دموکراتیک افغانستان" باتدویر"کنگرۀ
مادر"در(اول جنوری1965م-مطابق به
11جدی سال 1343خ-)تبلور وتشکل می
یابدکه؛با استفاده ازتجارب شکستها
وپیروزیهادر تأریخ پر اشوب مملو از مد
وجزرهاوسرشار ازمبارزات قهرمانانه
مردم سلحشورافغانستان با"تحلیلها
وارزیابیهای عینی از وضع وشرائیط
عینی"بصورت مشخص وعلمی از
ساختارها؛مناسبات تولیدی وروابط بین
انها؛واز نوع ستمها و از سیستم
مالکیتها بروسائیل تولیدی ونیروهای
موئلدۀ ان؛از ارائیش طبقاتی از
قشربندی ها واصناف ولایه های اجتماعی
-اقتصادی؛اتنیکی وفرهنگی؛سیاسی-نظامی
وازسنتهای عقبماندۀ
پسندیدۀملی،اززیربناها وروبناهای
ان؛از(تضادهای اشتی پذیر واشتی نا
پذیر عمده وفرعی) ان؛ازدوستان طبقۀ
کارگرودهقان وکلیه ای زحمت کشان
ودشمنان انها واز عمق فاصلۀ این
تضادها بایک دیگر؛وبالاخره راه
مبارزات اجتماعی وطبقاتی را ؛یگانه
راه نجات توده ها برای نخستین
باراعلان نمود.وبرای نخستین بار درفش
ازادی،دموکراسی وعدالت اجتماعی را در
طی یک برنامِه علمی ورهبرد عملی تنظیم
نموده به بلند ترین برج وقلۀ دژ
استبدادسلطنتی مطلق العنانی طائیفوی
-خاندانی؛باشهامت وطنپرستانه وانقلابی
در دشوار ترین شرائیط وسکوت مرگبار
سیاسی با قبول هر نوع قربانی هر چه
بلند تربر افراشت.-ویخ سکوت مسلط در
جامعۀ قبیلوی را شکست؛راه مبارزۀ
اجتماعی وراه شرافتمندانه وانسانی
وراه نجات توده ها وبسیج انهارابا
اهداف تاکتیکی واستراتیژیکیهای دور
ونزدیک؛بخاطر استقرار"حاکمت ملی
ودموکراتیک"ازطریق ایجاد جبهۀ متحد
ملی ودمو کراتیک،بدون طی راه پر پیچ
وطولانی سر مایداری،بنابر عقبمانده گی
های قرون وسطائی حتی" پری
فیوئدالی وبرده گی؛باتقویۀ سکتور
دولتی اقتصاد باتلاشها ی زیاد ازراه
مسالمت امیز تکامل انقلاب(انتخابی
پارالمانی)ویا در صورت مساعدت
شرائیط"عینی وذهنی"ویا در صورت تحمیل
ان از راه مسلحانه؛دست یازد را؛ازطریق
ارگانهای نشراتی خود؛جرائید"خلق
وپرچم"نشر وپخش وبه مردم پیش کش
نمود.که همه ای این تحلیلها
وارزیابیهای علمی وهدفمندانه بر مبنای
اموزش نوین علمی وجامعه شناسی علمی
ودر پر تو روشنی انها؛بااستفاده از
تجارب تأریخی پیشینۀ جنبشها ونهضتهای
ازادی خواهانۀ ضد استعمار کهن برتانوی
وجنبشهای ازادیبخش ملی وبین
المللی؛مطابق به شرائیط جامعۀ قبیلوی
وارباب رعیتی قرون وسطائی وفیئودالی
شاهی را طرح؛وبین دوستان ودشمنان
رنگارنگ خلقها؛بین حاکم ومحکوم؛ستمگر
وستمکش؛بین دهقان وملاک وفیئودال؛بین
کارگر وسرمایه دار؛برای نخستین بار یک
خط مرز روشنوشفافی
را برای اگاهی سیاسی وبیداری شعور
اجتماعی توده ها؛مشخص نمود؛یعنی
(علتهای عینی نهفته درعمق این
جامعه)رابرملاساخت که در گذشته ها
قادربه درک وتشخیص درست وسیستماتیک ان
نبودند.واینکه چرابعداز یک پیروزی
موئقت دوباره"شکست خورد"برخی عوامل
عمدۀ بازدارندۀخارجی وتهاجم قوتهای
بزرگ سرمایداری بین المللی واعراب
مرتجع ورژیمهای بنیادگرای اسلامی
وتروریستی منطقه وی واز بسا(عللها
ومعلولهای تحمیلی.داخلی)که درچهاربخش
پیشینه این مختصر از طریق همین سایت
وزین اریائی به نشرسپرده شده
است؛میتوان استفاده برد.که با
روشها؛رفتارها وبابرنامه های
سائیرمبارزین؛جمعیتها؛گروه ها واحزاب
وسازمانهای پیشین سطحی نگر ؛ از هم
متفاوت است.واما این واقعیت عینی را
نیز مد نظر گرفت که؛هر نهاد سیاسی
ازخود دوستان ودشمنان وحریفان سیاسی
خودرا دارند؛بویژه نهاد های سیاسی
دموکراتیک ومترقی بیشترمورد تهاجم
دشمنان داخلی وخارجی قرار میگیرند؛
تأریخها گواهی میدهد که؛حریفان سیاسی
انها همیشه مصمم هستند تا تخریب
وتبلیغات خودرابرای شهرت کاذب خود و
اخذ مقام وامتیازات در اینده این خوش
خدمتی راادا نمایند؛ولو که نهاد های
مترقی کارخوب هم انجام دهند؛باید
تخریب شوند.
اما اینکه واژگان علمی"تحلیل مشخص از
اوضاع مشخص"رااز کم فهمی به تمسخر
گرفته انرا"دیکته شدۀ خارجی"دانسته
است همان ذهنیگرایانۀ کور وبرداشت
کوراز حوادث وقضایا واز تحلیلهای
کوراز پدیده های اجتماعی پیشینه را
درذهن ادم تداعی مینمایدکه؛نیزنا
بخردانه است.برای فهم بهتر میتوان
مثالهای ساده تری را ارایه نمود:این
فهم واموزه را حتی میتوان از خانواده
خود از حیوانات و پرنده گان وحشرات
نیز اموخت وروزمره از ان برداشتهای
علمی نمود.بگونۀ مثال:درصورتیکه؛یک
فامیل برای پیشبرد سالم ونار مل زنده
گی خودوبرای تحکیم رونق خانواده گی
خود"تحلیل مشخص از اوضاع مشخص"خانوادۀ
خودراروی دست نداشته باشد؛یعنی
از اوضاع واحوال؛از مناسبات؛از اقتصاد
از تعلیم وتربیۀ اولاد؛از صحت وسالمتی
فامیل؛از دخل وخرچ؛از درامد واز عواید
ومنابع ان؛از چگونگی مناسبات وروابط
زن باشوهر؛بااطفال ودر بین
اطفال؛واطفال با والدین ویا تمامی
اعضای خانواده بین هم؛دربین خانواده
وبیرون مرز ان؛با مسجدوبااقارب
وخویشاوندان؛با همسایه گان دور
پیش؛ومناسبات معلم با اطفال واطفال با
معلم مکتب وهم صنفیهای ان؛شرکت درغم
وشادی؛سیالی وشریکی سنتی وبه همه ای
امورومسائیل خانواده گی که؛ضرور است
برقرارنماید؛از همه ای این ضرورتهای
مبرم که یک"تحلیل وارزیابی مشخص
وعینی"حسابی وسنجیده شده را روی دست
نداشته باشد؛چگونه حیات بسر میبردکه
چه رسد به یک جامعۀ بزرگ وپیچیدۀ که
از هزاران هزار همچو خوانواده ها
تشکیل یافته است.ا-که این نوع تحلیل
وسنجش ویا ارزیابیها از عموم او صاف
وساختارها وترکیب یک فامیل وجامعه
ومردم ان؛اشد ضرور پنداشته میشود؛که
به هیچ عقیده وایدوئلوژی؛به خدایان
وبه رب النوع های ما قبل تأریخ؛ویا به
هیچ دولت وسیاست وبه دستگاه های
مخصوص"دیکته وسمت وسی دهندۀ"ان ار
تباط نمیگیرد.
ای که از فهم حقایق دم میزنی خاموش
باش"
عمر ها باید که در یابی زبان خویش را"
درحالیکه با ظهور وپیدائیش نخستین
خانوادۀ ادمیزاد در روی زمین؛وحتی در
نظام زنده گی حیوانات؛پرنده گان
وحشرات وغیره.بگونۀ مثال؛(زنبور عسل)
که دارای یک کانون منظم وسالم وواحد
وهمبستۀ خانواده گی بوده و چون یک
رژیم مستحکم ومستقردائیمی در ان
بوضاحت دیده میشود که ؛از خود(ملکه
وشاه)؛عساکر ومحافظین وکار گران منظم
دارد که به نوزاد های ان غذا وبرای
ترکیب وتهیه وترشح عسل که در حقیقت
مانند مواد غائیطۀ ان ترشح وتشکیل
میگردد؛بدون کوچکترین سکتگی در کار
وتحقق وظائیف پلانی وپیشبرد اهداف
وتحکیم موئفقانۀ رژیم خود بطور خدشه
ناپذیر وخسته ناپذیر در چوکات کانون
منظم رژیم خود؛ فعالیت مینماید.ا-اما
هیچ کس برایش چنین"دیکته"راصادرنکرده
است ونمیکند وخادم هیچ شبکه ای نیست
جز خدمت به بشریت که عسل تولید
مینماید وبه حیات نار مل خود موئفقانه
وبدون انحتاط ادامه میدهد.ا وما تو
صرف به خوردن عسل ان بلدیت داریم ودرک
توهمانقدر است که؛عسل شیرین است وفاقد
فهم ان هستی که در فابریکۀعسل سازی
زنبور چگونه ترکیب وتولید وبالاخره
به کام تو میرسد.ا ویا به همین منوال
حشرات دیگر مانند (مورچه)که یک نظام
سراسر کارگری وزحمتکشی مسلط رابه خود
مستقر نموده است.ویا پرنده گان
وحیوانات دیگری که دارای زنده گی منظم
وحسابی وسنجش شده دارند که بدون کدام
"دیکته وسمت وسو"از جانب هیچ کسی نظم
زنده گی خودرا برقرار نموده انداما ما
تو با هزاران من اوراق برنامه وائین
نامه وبا همه ای این دم ودستگاه
تبلیغاتی وانهم با دریغ که برعلیه یک
دیگر وتخریب یک دیگر.ا-وبا همۀ
اطلاعات ورسانه های جمعی؛الکترونیکی
وانتر نیتی وبا همه ای این پرگوئیها
وسفسطه گوئیها؛در ایجاد یک سیستم
موئفق حد اقل"زنبوری " ویا
"مورچه.ا"مانند
ی راهم نتوانستیم برای ارامی خود
ومردم خود مستقر سازیم
اقای کرزی اگر ادم هوشیارباشد همان
طوریکه مثل مورچه راه میرود؛باید
کردار وفعالیت وزحمتکشی وعدالت
ودموکراسی مورچه
رانیزتقلیدمینمود؛بدون تعصب همه را
یکسان وبه یک چشم میدید؛وحد اقل یک
نظام مورچه مانندی راهم به مردم بجان
رسیده وبه خون تپیده مستقر میساخت وحد
اقل به اندازۀ یک مورچه هم اگر مردم
ما ارامی میدیدند؛ انگاه درد نداشت.
بنأ اگر این "تحلیل مشخص از اوضاع
مشخص"را حد اقل از یک فامیل خود
نداشته باشی چگونه امور مربوط به زنده
گی خودرا سنجیده وحیات به پیش میبری
حشرۀ مورچه ویازنبورعسل باوجود انکه
لا شعورخوانده میشود؛واگر این فهم
ودرک؛تحلیل وارزیابیهای مشخص ومعین را
مطابق به(ضروریات واحتیاجات که مادر
ایجاد.)است ازخود نداشته باشد؛چگونه
پلان کار وتعین وظائیف وتدابیر لازمۀ
امنیتی وحفاظوی ونیروی کار وکارگری را
تدوین ومی اندیشد وبه این موئفقیتی که
بشررابمتحیر وجلب توجه نموده است؛به
استقرار یک رژیم مستحکم وغیر قابل
تجزیه وانحتاط نائیل امده است؛که حد
اقل باید از مورچه اموخت
اگردقیق وعقلانی نگریسته شود؛هیچ
کسی؛مرجعی؛عقیده وایدولوژی به "نخستین
خانوادۀ بشری ویا حیوانی؛حشراتی ؛همچو
کمک ویاری ودستوری ویا دیکته وسمت
وسوئی نداده است.جز اینکه انسان رجوع
کند به علوم جامعه شناسی؛بیالوژی
وذوالوژی وانتومالوژی وعلوم مربوطۀ
دیگریکه بعدأ کشف گردیده وشرائیط زنده
گی ومحیط زیست انهاو(احتیاجاتیکه مادر
ایجاد است"وضرورتهای رشد وتکامل
وقانونمندیهای خودی نظام درونی این
موجودات ومخلوقات لا شعور وحیوانات
ناطق(انسان)
وغیر
ناطق بوده است که برمبنی ان همچویک
نظام وشرائیط زنده گی را؛برای رشد
وبقا وادامۀ حیات ورونق ان؛بدون هیچ
دیکته وسمت وسو از هیچ طرف؛طبیعتأ
وذاتأ برای ایشان به بار اورده است.
واما سوال اساسی اینجاطرح میگردد
که؛عل الرغم درک ودانش ضعیف خود از
تحلیلهای علمی وشناخت پدیده ها؛که هر
پدیدۀ نورا به دیکته شدۀ خارجی متهم
میسازد و این که ازطرف کدام خارج است
از ان خبر دارد؛ انرا نیز مشخص
نمیسازد؛یک مقدارقابل توجه هست یعنی
همان حریف مصممی است که کار ان تخریب
وحمله بالای نیروهای مترقی بوده وانرا
بمثابۀ ابزاری برای متوجه ساختن
دیگران وکسب شخصیت کاذب وشهرت سازی
بکار میبرد درحالیکه کشوری ویا دولتی
که دوست وواقعأ مهربان ودلسوز باشد
وغم ایندۀ مملکت مارا بخورد واز بازوی
شکستۀ ما بگیرد وبرای ایجاد یک نظام
مترقی دلسوزانه وصادقانه بما دیکته
نماید وجود ندارد؛وقبل از همه این
مطلب راتو بیشتر تأئید مینمائی؛یعنی
همه با ما دشمن است ودیکتۀ شان نیز
دشمنانه ومغرضانه است. پس سوال اساسی
وعمده دگری مطرح میگردد که دشمن چرا
برای استقرار یک رژیم دموکراتیک
وپارالمانی ومردم سالاری فدرالی ودر
ایجاد یک حکومت ملی ودموکراتیک؛همچو
"دیکته
ها وسمت وسو ها "را رواداری مینماید
واگرواقعیت چنین هست که ما دوست واقعی
وصادق هم نداریم ودرلباس دوست همیش به
ما دشمنی نموده اند، پس چرا به
استعداد های خود منحیث یک واقعیت
انکار نا پذیر تن در نداده وهرگونه
طرح نوی که صورت میگیرد بروی حسادتها
انرا مربوط به دیکتۀ خارجی میدانی
دران صورت ایا تبلیغات ضد چپ
مترقی وضد ارمانهای دموکراتیک ؛
دموکراسی ؛ ازادی وعدالت اجتماعی که
از عمده ترین طرح های انهاست؛کمربسته
قد علم نموده ئی وایا ازجانب دشمنان
ترقی ودموکراسی ودشمنان مردم
افغانستان"دیکته وسمت وسو"نمیگرددعین
تبلیغات وتخریباتی است که به چهره های
گونگون از یک ذراد خانۀ معلوم الحال
طالبی وشبکه های شیطانی شرق وغرب به
خورمردم داده میشود.
مزن به درکسی به انگشت
تا بردهانت نکوبند به مشت
بناأ؛این طرح های مترقی برای نجات
افغانستان؛ از خواست ها ونیازهای عینی
وضرورتها واحتیاجات مبرم تأریخی
وحقایق نهفته در دل این جامعۀ خونبار؛
از استعدادهای خلاق دانشمندان ونخبه
گان وترقیخواهان واز میان مردم مظلوم
وقربان شده وبااستعدادما واز تأریخ
تلخ گذشته زمامداران مستبد ونژادپرست
وازمطالعات و شناختهای علمی وخلاق
ما؛سرچشمه میگیرد.وبا فهم عمیق وهمه
جانبه وازشناختهای دقیق وازتحلیلهای
همه جانبه وبرداشتهای عینی ودرست از
تمامی(عللها ومعلولهای) عینی وواقعی
نهفته دراین جامعه قبیلوی وقبله
سالاری سنتی واز چگونگی ماهیت
وساختارهای ان است که؛همچو طرحهای
خلاقانۀ نوین ودموکراتیک وحلال نهائی
بحرانهای مزمن وفاجعه باررا منحیث یک
الترناتیف درفرایند سیاسی در دورنما
پیش کش مینمایند.ا--لذا بااین ذهنی
گری وسطحی نگری خود؛میخواهد نه تنها
به این طرحهای خلاقانه وبه ضرورتها
ونیازهای مبرم موجوده وبه
استعدادوخلاقیتهای طراحهان
واندیشمندان کم بها بدهد؛بلکه؛هرانچه
که ازخود ما واز عقل وخرد واز
استعدادهاوتجارب نهفته دربطن این
جامعه ؛وازدردورنجها وازظلم وستمها
واز نسلکشیها،ازبی عدالتیها
وبرتربینیها وعملکردهای
فاشیستی؛اززمامداران مستبد وسفاک؛ واز
تمامی (عللها وعوامل)عینی ان سرچشمه
وریشه میگیرد؛به ان ارزش قایل نمیگردد
وبرعکس ؛این خوش خدمتیهارا به مشاورین
چشم سبزخارجی پرغرور متکبروکودن وبی
دانش
فاقد شناختهای عینی ازاین جامعه
وخصوصیات ان ومردم ان؛از رسم ورسوم
وعنعنات سنتی وساختارهای قبیلوی
وقبیله سالاری ان وازگذشته های تأریخی
از زمامداران واز عملکردهای ان نزاع
ونفاق ملی وازعدم وحدت ملی ان
وازنارضائیتهای مردم؛بویژه ازملیتهای
تحت استبداد ان؛از حق تلفیها وبی
عدالتیهای ان؛نسبت به یک مشاور؛متخصص
وکار شناس واندیشمندداخلی؛معلومات
کافی نداشته وذهن خالی بودن انهارا
ازحقائیق عینی نهفته در درون این
جامعه؛واگرمعلومات داشت انهم بشکل
وارونه ومغرضانه به نفع خود بوده نه
به نفع جامعه ما؛که به انها یکنوع خوش
خدمتی نمودن است.و بخاطر توقعات اینده
ریکلام خود وجای پای پیداکردن؛ویا
بخاطر مقام وکرسیهای موئقتی؛به حقارت
وهتک حرمت تن دردادن؛گردن پتی
وزانوزدن؛دست بوسی نمودن.غرور
؛شهامت؛ننگ وغیرت؛عزت وابروی خود واز
مردم ووطن خودرا به یک امتیاز وجیفۀ
بیبقأ عوض نمودن.متخصص؛مشاور
وکارشناس؛ودانشمندان ونخبه گان خودرا
نزد اجنبیهای بی احساس وعاشق پول
وثروت وزر اندوز؛کم زدن است وکم ارزش
دادن ایشان است وبرتری دادن به یک
خارجی نسبت به یک متخصص وکارشناس
ورزیده داخلی که عین دپلوم همان خارجی
راازهمان مملکت بدست اورده
است؛میباشد.
دراینجا به وضاحت دیده میشود که ؛جز
اتهامات توطئه امیز مغرضانه ومنفی
بافانه وحسودانه با چرند وچپوله وبا
ارائیۀ مطالب بی مقدمه وبی محتوا وبی
نتیجه وکاملأتحریک امیز وما جرا
جویانه ومغشوش کنندۀ اذهان
عامه؛برعلیه اصیل ترین وصدیق ترین
فرزندان این وطن وبر علیه ارمانها ی
دموکراتیک ومردم سالاری انها قد علم
نموده ومانند دورۀنهضت مشروطه خواه
نوظهور"امانیه"که توسط شورشهای
انگلیسی وتبلیغات ذهراگین بااستفادۀ
ابزاری ازدین؛بنامهای"کفر والهاد
وطرفدار بلشویکها"؛امانالله خان غازی
ومسلمان را مجبور به
فرارنمودند؛وامروز نیز با استفاده از
خلاء ها وضعفها واز پراگنده گی جنبش
مترقی و"چپ مترقی" ودموکرتیک که؛ بخش
معینی از توده های تأریخ افرین انرا
تشکیل میدهند؛ودرتقویۀ جنبش عمومی
مردمی سراسری؛نقش قابل ملاحظه
دارند؛مطابق به مودروز وبازارگرم
سیاسی به چهر ۀ دیگری؛هر طرح
دموکراتیک ودگرگون خواهانه ومردم
سالاری؛دموکراسی؛ازادی وعدالت اجتماعی
ازطریق انتخابات پارالمانی بخاطر درهم
کوبیدن قدرتهای انحصاری مرکزی
میباشدکه؛همه ازذراد خانۀ ارتجاع
ومافیای داخلی وخارجی که؛چنان گسترده
وبصورت ماهرانه استخراج گردیده وبراه
انداخته میشود؛همه ازیک گلون بیرون می
اید.
پس سوالی دراینجا مطرح میگرددکه؛ایا
کدام کشوردلسوز وجوددارد که صداقت
داشته ومطابق به منافع ملی ومصالح
کشورما؛برای رشد وانکشاف؛ترقی
ودموکراسی وعدالت اجتماعی دیکته نموده
وبما غم خواری نماید؛درمقابل خود ویا
در زیرریش خود؛یک کشورنیرومند وباقدرت
وتوانا در همه عرصه های
اقتصادی-اجتماعی؛نظامی وسیاسی وفرهنگی
ودارای یک تأریخ باشکوه وپرافتخاری
را؛ایا دیده میتواند یا به
اصطلاح"تحلیل مشخص ازاوضاع مشخص" ویا
هم "فدرالیسم پارالمانی" وجامعۀ ازاد
ودموکراتیک که همۀ اقوام وملیتهای
مختلف در ائینۀ ان حق وحقوق وسهم
مساوی خودرا دیده بتوانند؛ایا مجال
وزمینۀ همچو گرائیش دموکراتیک ورشد
یابنده را بما"دیکته وسمت وسو" وزمینه
سازی نموده؛بلای جان خود مینمایدهرگز
نه
"به
غمخواری چون سر انگشت من
نخارد کس اندر جهان پشت من""
واگرچنین دوست واقعی وصادق وبی غرض
وجوددارد ؛اگاهی خاص موجودباشد؛ که ما
ازان خبر نداریم؛که برای بهبود وسعادت
وعدالت وزنده گی مرفع ما"دیکته وسمت
وسو"بدهد؟ که دران صورت باید به صدای
بلند ورسا وباشهامت کامل شعار داد
که؛صدبار زنده بادومرحبا به چنین دوست
دلسوز ومهربانکه در دشوارترین شرائیط
از بازوی شکستۀما دلسوزانه میگیرد
واززمین وازلای مصیبتها وبدبختیها می
بردارد ویک نظام دموکراتیک را بما
دیکته وسمت وسومیدهد وبه زخمهای مزمن
وخون چکان این کشور بجان رسیده مرحم
گذاری مینماید.
پس دراینجا اذعان بایدداشت که:تأریخ
پر اشوب کشورما دراین بررهۀ حساس
عمدتأ دو راه مشخص عینی؛مبرم
ومسئولانه ورسالتمندانه را دربرابر
همۀ وطندوستان
واقعی؛رسالتمندان؛روشنگران؛دگراندیشان؛احزاب
ملی ودموکراتیک ومترقی؛جدأ مطرح
میسازد؛که راه سومی وجودندارد؛واگر
هست؛بین البینی ودر حالت نوسانی
ومزبزب؛سیل بینانه وفرصت طلبانه
بوده؛وبطرف یکی از این دو روش تمایلات
خودرادارد.
یک:-تسلیم
و زبونی؛معامله گری وتجارت
سیاسی؛ابزارغول ارتجاع واستبداد؛کلاه
برداری؛تعقیب سیاستهای کج دار
ومریزچاپلوس مأبانه وخوش خدمتانه؛عدم
قاطعیت؛پیشانی بین؛به اشارۀپیشانی
وابرو راه رفتن؛وبالاخره یک موضعگیری
خائینانه ضد ملی وضد دموکراتیک وکنار
امدن باطالب وگروه های اجیر شدۀ
تروریست یعنی کنارامدن
با(پاکستان-ای-س-ای-این دستگاه خون
اشام دوزخی وجهنمی استخباراتی ادم
خور)وسائیر شبکه های شیطانی وجاسوسی
شرق وغرب که؛دست وپنجۀ انها تا ارنج
به خون این ملت مظلوم بی دفاع وبیگناه
دراین سرزمین خونین وزخمی؛معلول
ومعیوب؛مریض وعلیل؛فقیر وشکم به پشت
چسپیده که تا هنوز رنگین است.سرانجام
بدون کدام خون بینی شدن و"شکست
نخورده"و سما روق مانند.ا؟به معراج
خودرسیدن ونام خودرا
(مبارز)ماندن؛میباشد
درحقارت گربباردبرسرت باران در
اسمان را گوبرو بارندگی درکارنیست
"پروین
اعتصامی
دوم:-یاانتخاب
راه مبارزۀ شرافتمندانه مردمی برضد
ارتجاع واستبداد ودشمنان مردم
ووطن؛راه ازادی ودموکراسی وراه انکشاف
وترقی ومحو هر نوع ستم ملی طبقاتی
وتأمین عدالت اجتماعی ودرمجموع تقویۀ
نهضتهای ملی ومترقی وجنبشهای توده ای
در کشور میباشد.ا وراه دیگری وجود
ندارد؛راه سومی بایدیک راه قسمی بیطرف
مأبانه باشد؛میانه روانه است که؛(
اتخاذ مشی معتدل در بین چپ اصولی
وراست ارتجاعی نیز نیست)بلکه؛راه سیل
بینانۀ؛ غیر موئثروعدم موضعگیری قاطع
و مشخص که مطابق به منافع توده ها
باشد؛ضعیف ولرزان وشکننده ومزبزب بوده
که؛درهرلحظه وشرائیط اکثرأ منافع شخصی
را بالاتر از منافع توده ها ترجیح
میدهد؛ویا برخی راه بیطرف مثبت وفعال
وهمسورا تعقیب مینماید.که راه سومی
اکثرأ الۀ دست وبمثابۀ استفادۀ ابزاری
نقشی را در قبال سائیر سازمانها ویا
گروه های فرمائیشی وتکنوکرات ها
ولبرال ها دردستگاه دولت بازی
مینمایند؛ودر هرلحظه وزمان ضروری
معمولأ؛استفادۀ ابزاری بدست دولتهای
مستبد برای ارضای خاطرنا رضائیتها در
جامعه ویا منحیث یک رفرم سرکوبی از
بالا بخاطر جلوگیری از نفوذ،رشد وبه
قدرت رسیدن"چپ مترقی" ونیروهای تحول
طلب واصیل ملی،کاربرد عملی پیدا
میکند. در وجود انگونه
سازمانها؛موضعگیریهای بیطرفانه وسیل
بینانه که؛ قاطعیت ومتانت وصداقت
وپیگیری لازم در مبارزات اجتماعی خود
نداشته ودر حال نوسان بسربرده؛وبه
هرطرفیکه منفعت شخصی داشت در همان پله
مثل ماش میلغزد.ا-شعارهایش تندتر از
انقلابیون بوده ودر عمل انتقادات
خودرا متوجه چپ مترقی نموده ودر لحظات
حساس به همان تناسب با تمایلات راست
گرایانه با یک مبارزۀ کم رنگ به شکل
اپورتونیستی به خط سبزیعنی راست حرکت
مینماید که در نظامهای لبرال
دموکرات؛نقش همچو احزاب وگروه ها
وموضعگیریهای به اصطلاح بیطرفانۀ انها
را میتوان به همین ویژه گیها بوضاحت
مشاهده نمود.که به هیچ صورت از مردم
نمایندگی کرده نمیتواند.ومشروعیت ان
زیر سوال قرار میگیرد.(به جز ازبیطرفی
مثبت وفعال ووطندوست واقعی ومردم دوست
صادق وپاک با سوابق درخشان وشائیسته
که میتواندنقش بس عمده را دربرخی
بررهۀ حساس تأریخی به نفع خلق ایفا
نماید).
بنابر این ملحوظات وواقعیتهای که
برمبنی تحلیلها وازریابهای عینی
استوار میگردد،در برخوردها با پدیده
های ماحول ودر انتقادات والزامات
خودباید نهایت محتاط بود.وناسنجیده
ودور از واقعیتهای عینی وموئثق وهمه
جانبه؛بطورعقده مندانه ویا متعصبانه
وحسودانه وغیرمسئولانه را که؛نیز برخی
ازویژه گیهای سنتهای خرافی وذهنیتهای
کوروبستۀ جامعۀ قبیله سالاربوده وازان
سرچشمه میگیرد؛ومحصول فرهنگ خرافی
وعقبمانده این جامعۀ جامد
میباشد؛مخاطب خودرا بی موجب وبی اساس
وبی جای باید مورد حمله قرار نداد.
چشمی که نداردنظری حلقۀ دامیست"
هرلب که سخن سنج نباشد لب بامیست"
پس قبل از انکه؛اتهامی ویا
انتقادی(سالم ویا ناسالم ویا
ناوارد)اگرمتوجه کسی ویا نهاد سیاسی
میگردد؛باید انرا همه جانبه هلاجی
وتحلیل وتجزیه نموده وعواقب خوب وبد
انرا دقیقانه سنجیده وبرترازوی عقل
ومنطق وعدالت پسندانۀ خود درست میزان
نموده وبا دلایل عینی وموئثق علمی
ومنطقی واموزنده وبروی اسناد موئثق
وبا اعتبار علمی عیار واستوار
نموده؛بعدأحملات خودرا در چوکات ادب
وفرهنگ مدنی وپسندیده واحترامانه
وشفاف؛متوجه مخاطب خود بسازد.وبه واژه
هاوکلمات مفت وارزان غیرموئثق
وغیرمسئولانه بدون دلایل عینی؛مبتذل
وپیش پا افتاده راازهرراه وخیابان جمع
نموده چون "تفنگ چره ای دهن پر
انگریزی"هرطرف وبه هر کسی که به
نشان برابر امد؛نباید فیر نمود؛ وهمه
را یکسان به نشانه گرفت وبجای زاغ
کبوتررا شکار نمود؛که بویژه از دوره
نهضت (امانیه)تاحال از انگریز
وانگریهابه میراث مانده است؛واین
جامعه را نبایدهمیش وپیوسته به(مدفن
نوها)مبدل ساخت ؛که به تأئید کلام
خداوند گار بلخ:
پرسشی است جالب ودلچسپ وپولیس مأبانه
که کار پولیس رااسان میسازد وبرایش
مواد تهیه میکند واز جانبی هم به
مبارزات مصممانه وپیگیررسالتمندان چپ
مترقی نقطۀ ختم میگزاردوروحیه ای
یک شکست ابدی را؛ماهرانه ورندانه
وعیارانه به روح پر شور وشهامت انها
میدماند واز وحدت وهمبستگی وتلاشهای
وطن دوستانۀ انهادر مبارزات توده ای
دموکراسی وسعادت انسانی؛ سد میگردد که
پولیس با دم ودستگاه سرکوبگری خود
نمیتواند.ا؟و به این ترتیب برای خودیک
شهرت کاذب وجای پای میپوید.
در حالیکه مطابق به پرنسیپهای پذیرفته
شده در مبارزات سیاسی-اجتماعی درهر
سطح ومعیاری که باشد؛یک انسان اگاه
وسیاسی هرگز چنین پرسشی را مطرح
نمیسازد وباید نزد او حل شده باشد.وتا
به این حد در حیات سیاسی به مأیوسیتها
ونا امیدی ها ره نمیدهد وروحیۀ تسلیم
پذیری رابه توده ها وبه روشنفکران
ومبارزین وسیاسیون ورسالتمندان مبارز
تبلیغ وترویج نمی نمایداگرچه چندان
حیرت اور هم نیست وباید نباشد.زیرا
ماهیت وطرز تفکر ورفتارها از همدیگر
فرق دارند.که این نوع تحلیل وتعبیر
بستگی دارد به ماهیت سیاسی-اجتماعی
وبرنا مۀ عمل؛به عقاید واهداف سیاسی
وغائی وبه باورهاو روشها وبینشهای ان
که بر اساس ان چگونگی ماهیت سیاسی
وپیگیری انرا در مبارزات اجتماعی-
سیاسی بااحزاب وسازمانهای مترقی ودگر
اندیش از هم تفکیک ومتمایز میسازد که
بگونۀ مثال:مطابق به فهم ومشی سیاسی
وبر مبنی اهداف دور ونزدیک مطروحه
وبینش خود بایدیک"شکست سیاسی موئقتی
ویا طولانی تر را"به یک "طفل مرده
تشبه ومقاسه مینماید. وبالاتر تز ان
دردرک وشناخت خود از پدیده های سیاسی
برمبنی علمی ومدنی وامید وار کننده
وپیش نگری؛عاجز ونا توان میماند در
حالیکه سراسر تأریخ مبارزات
سیاسی-اجتماعی نه تنها در سطح ملی
بلکه در سطح بین المللی؛شاهد وبیان
کنندۀ انست که؛نهاد های سیاسی مردمی
ویا احزاب مترقی مطابق به برنامۀ
گسترده علمی واهداف عالی مردمی که از
عمق رنجها؛ستمها؛ واز ظلم واستبداد
طاقت فرسای جامعه اب میخورد؛وانرا بی
هراس منعکس میسازد وبخاطرتحقق این
ارمان سترگ ورسالت بزرگ تأریخی؛بمثابۀ
پرشورترین نیرو ومحرک اصلی(تغیر
وتکامل دموکراتیک ودموکرا تیزه سازی
جامعه)؛نبرد بی امان مینماید؛ویگانه
دشمن اشتی نا پذیررژیمهای مستبد وغیر
عادلانه وبمثابۀ عامل اساسی بیداریهای
شعورسیاسی وطبقاتی توده های زحمت کش
وبسیج انها برعلیه رژیمهای استبدادی
الا سقوط ان به نفع خلق؛باقبول ده ها
رسکها وخطرات وشکستها؛از پیکار
ومبارزه شرافتمندانه ورسالتمندانۀ
خوددست نمیکشد.ا- بناأهمیش وپیوسته در
تغیر وتکامل دربین جامعۀ خود بوده
وپیوندها ورشته های گوناگون ومتعددی
وریشه های طولانی دربین اصناف واقشار
وطبقات مختلف جامعه میداشته
باشد.بنابراین ماهیت رشد یابندۀ خود
وعملکردهای پیگیر وپیش اهنگی در
مبارزات خود در پیشاپیش جنبشهای توده
ای بمثابۀ"گورکن اصلی"رژیمهای مستبد
وغیر عادلانه فاسد-فاشیستی وبا قدرت
ونیروی همه جانبه وکوبنده وبیرحم
وجابرانۀ ارتجاع واستبداد داخلی
وحامیان بین المللی ان بایداین چنین
احزاب به شدت مواجه ودست به گریبان
گردد ضربه ببیند وشکست بخورد.نه هر
حزب وگروه"نیمه راه وفرمایشی وتفالۀ
تأریخی.
یک طفل
تا زمانیکه چندین بارنافتد ضربه
نبیند؛خون بینی نشود ودر طول حیات
خود ازگرمی وسردی وازفراز
ونشیب روزگار متأثر نگردد؛ بزرگ
نمیشود ازنعمت جوانی برخوردار
نمیگردد ولزت راحت ؛ارامی وعافیت را
نمیداند.ا.هر که عمل میکند باید با
اشتباهات وانحرافات نیز سردچار
گردد؛ان که عمل نمیکند؛بااشتباه
وانحراف سردچار نمیگردد؛وانگاه به نظر
خود پاکترین و صادق ترین همه معلوم
میشود؛وبه این وسیله ازاین پاکی
وصداقت کذائی خودابزاری برای تخریب
وتبلیغ حریف سیاسی خود وکسب شهرت
کذائی خود برای فریب موئقت مردم الا
افشای چگونگی ماهیت ان ؛دست میازدبعد
از انکه ماهیت اپورتونیستی ان افشا
گردید بجا میماندومانند اب ایستاده به
خندق مبدل میگردد.ا؟وتأریخ پر جوش
وخروش کشور ما وجهان شاهد است که؛نهاد
های مترقی پرتحرکترین نیروی جامعه را
میسازند؛ودرعمل ودر مبارزات سیاسی
واجتماعی خود بر ضد ارتجاع واستبداد
واستعمار؛پیش اهنگتر بوده ودرصف مقدم
مبارزه قرار میگیرند؛که بالاخره نسبت
به هرنهاد دیگرتوجه دشمنان ودوستان
رابیشتر به خود جلب مینمایند؛وازین
سبب همیشه زیر ضربات سنگین ومرگبار
دشمنان خلق قرار میگیرند.
که بنا براین ارزیابیها؛ پرا گندگی ها
وشکستها هر اندازه سنگین هم باشد به
مفهوم مرگ ان نیست؛ بلکه
؛موئقتی؛زودگزر ویادیرگزر است. وبه
مثابۀ یک اورگانیزم زنده قشر کهنه
وفرسودۀ خودرا به قشر نو ورشد یابنده
مبدل میسازد.زیرا هر اورگانیرم زنده
به حکم علوم (بایالوژی و
ذوالوژی) برای بقای حیات؛وتکمیل بدن
سالم ورشد وتکامل نارمل خود؛قشرهای
فرسوده وسلولهای کهنۀ بدن خودرا درطول
سال نظربه نیازی که دارد،تعویض
مینماید.ویا دارای عملیۀ (ایسمیلیشن
ودی ایسمیلیشن)ویا قوۀ (جزب
وطرح)میباشد؛تغذیه
وطرح مینماید.بگونۀمثال؛حشرات؛خزنده
ها وگزنده ها سال یک بار باید پوست
ویا یک قشربدن خودرا تبدیل
نمایند.وهمچنان انسانها سلولهای کهنه
وفرسوده وغیر کارامد بدن خودرا عوض
مینمایند که این پروسه اکثرأ بصرت غیر
ملموس به اثرشست شوی بدن صورت
میگیرد.وبه این اساس هرنهاد ساسی
مترقی که؛بمثابِۀ بزرکترین اورگانیزم
زنده ونیرومند ترین محرک جامعه باید
این(قوۀجزب وطرح) رانیز داشته
باشد؛سلولهای کهنه وعناصر نامطلوب را
از وجود خود طرح ودور نماید؛سلولها
وهجرات جدید که حکم عناصرواعضای جدید
رادارند باید جای عناصرنامطلوب
رابگیرندوبیشتراز پیش خودرا متکاملتر
وسالم تر وتنو مند تربسازد؛تازنده
مانده وبقای حیات نمایند.واین پروسه
یکی از قوانین خدشه ناپذیرطبیعی است
ووقوع ان حتمی است.وبه سخن ساده
تر؛هرنهاد سیاسی که بیشتر
مصممتر؛پیگیرترومبارز تر؛سرسخت واشتی
ناپذیرتر؛بابی عدالتیها،زشتیها
وپلشتیها؛غارت گری
ها؛وطنفروشیها؛قاچافبریها؛خود برتر
بینیها وتصاحب قدرت سیاسی
وانحصارگریهادرهمه عرصه
هاباشد؛وصادقانه در خدمت خلق
قرارگیرد؛الا پیروزی نهائی؛بیشتر ضربه
میخورد؛و"بیشترشکست
میخورد"وبیشترازهمه دوست ودشمن
خودرامتوجه خود میسازد؛ودشمنان
رنگارنگ مردم بیشتر ازان بیم وهراست
داشته وهر لحظه پلانها وتوطئه های
ضربتی وسرکوبگری وشکستهای انها راطرح
وروی دست میگیرند.
بگونۀمثال افزون بر علل وعوامل
داخلی در مورد جنگهای فرسایندۀ
کشور؛صرف افشای(92 هزاراسنادمداخله در
امور افغانستان توسط "وکی لیکس"کفایت
میکند)حدث زد که عمق این اهداف فاجعه
باربرای شکست و نابودی نهاد مترقی
ورژیم ان ودر مجموع افغانستان به کدام
حد وسرحد میرسد که پیشگوئی ان محال
است
که درمقابل تهاجم ده ها کشورجهان باید
بالاخره "شکست مخورد"؛پاشان و پراگنده
میگردید.قربایها تلفات
وضائیعات؛مأیوسیتها؛نا امیدیها؛
وانحرافات وباز گشتها ازمسیراصولی
مبارزه وتسلیم طلبیها وغیره بیماریها
رادر مقابل تمامی این ماجراها
وقضایاازابتدا تا انتهابشکل
کاملأتحمیلی وتعمیلی بالای یک طفل نا
بالغ حتمی باید میبود.ا-واما باهمۀ
این پدیده های شوم ومنفی ونا مطلوب
ونا گواریها؛امید به زنده ماندن وجان
گرفتن ودوباره بپا شدن خود نیز بنا بر
حکم تأریخ وجبرزمان معتقد بود(تاکه
ریشه در اب است امید ثمر است).
اگربه
زعم تو"طفل انقلاب مرد"مادرطفل که
جامعۀ ملیونی است نمرده است
ونمیمیرد.ا-نهاد سیاسی طفل ونطفۀ رشد
یابندۀ ان دربطن این جامعه نمرده
ونخواهد مرد ووظیفۀ رسالتمندانۀان نه
تنها"ختم نگردیده ونمیگردد"بلکه؛علی
الرغم بزدلی ها وبی ایمانیها ونگرشهای
سطحی وذهنی گرایانه وتنگ نظرانۀسیاسی
وغرض الود این "وظیفه خطیر
وهدفمندانۀ"راکه تأریخ به عهده اش
سپرده است؛ شاید بیشترازپیش باایمان
تر ونیرومند تر وبه امواج نوین ان عرض
وجود خواهد نمود واز افتاده ها
وشکستها به مثابۀ بزرگترین درس تأریخی
ازان پند وعبرت خواهد گرفت وبا
تجدیدتعهد وباز سازی در همه روشها
ورفتارهای خود؛اگاهانه تر،فشرده تر
وسمت دهنده تر به پیش خواهد رفت؛امروز
نه؛فرداو فردا نه، پس فردای دیگربامشی
جدید مردمی ووطنی ملی ودموکراتیک
خود؛طی طریق خواهد نمود.
بادرنظرداشت کلیۀ این واقعیتهای انکار
ناپذیر عینی وضرورتهای تأریخی؛نباید
عقده مندانه واغماض کننده وطفره
رویهابا حقائق تأریخی کورکورانه
برخورد نمود؛وباید این واقعیت تلخ را
نیز پذیرفت که؛اگر احیانأ؛حداقل طرح
اخیری"مصالحۀ ملی"؛ازطرف
ای-اس-ای-دوزخی پاکستان واجیران ان
پذیرفته میشد وپیروزی نصیب مردم
افغانستان میگردید؛واهداف شوم "عمق
استراتیژیک"خودرا در مورد نابودی
افغانستان کنارمیماند وبه تقسیم قدرت
دولتی که تمامأ یکجانبه به نفع
دشمنان داخلی وخارجی مطرح گردیده
بود؛ونهاد سیاسی ان که باتغیر برنامه
وائین نامه وتشکیلات ومسیر مبارزۀخود
کاملأبصورت یک جانبه پیشکش نموده
بود؛پذیرفته میشد؛بدون تردید
چهرۀافغانستان طی این مدت در همه عرصه
ها ونهاد ها واهرامها؛درزیر بناها
وروبناها؛نیز بکلی تغیر میخوردشاید که
اکثریت مردم افغانستان این واقعیت را
بپذیرند.و اما پیرامون این بخش از
واقعیتها ودست اوردهای احتمالی که در
پی میداشت.در انصورت موضعگیریها چه
باید میبود؟روشن است که دشمن مصمم در
همان وقت نیز همین نوع تخریبات خودرا
انجام میداد؛که یکی از فرهنگ سیاسی
قبیلوی وموضعگیری غیر مدنی شمرده
میشود.که به نسبت اختطارهای تعصب امیز
وحسودانه وتنگ نظرانه؛بدبینیها
وبدنیتی های درونی میراثی حریف سیاسی
ان بخاطر انکه؛به اصطلاح (دوغ خودرا
شیرین)معرفی نموده باشد ؛وخودرا
ازحلقۀ محرم پیشینه بیرون بکشد
و"تبرئه"نماید؛اجازۀ
تماس وبحث صادقانه بالای این واقعیتها
را نداردتا داوریهای وجدانی وحد اقل
بیطرفانه وغیر جانبدارانه نظر اندازی
نماید.
ازان روزیکه جهان در خروش است
که میگوید که دوغ من تروش است
درحالیکه واژه های علمی"تحلیل مشخص از
اوضاع مشخص"؛بمثابۀ یگانه سلاح زرین
علمی برای شناخت ورهکشای مبارزات
اجتماعی وتوده ای کاربرد عملی دارد
وضرورت ان حتمی است وبه دیکتۀ کس
ضرورت ندارد؛که دربالا با مثالهای
ساده وشفاف توضیح گردید؛بادرک ضعیف
وغیر علمی وکم فهمی بنام نقد
وانتقاد.ا؟ که همان تبلیغات ذهر اگین
وسلاح کهنه وزنگزدۀ انگریزی خود انرا
بنام"صادرشده ودیکته شدۀ خارجی"اتهام
والزام مینماید؛وازاین نوع واژه گان
استفادۀ ابزاری نموده وبه ان رنگ
تبلیغاتی وتخربی داده؛بطور ماجرا
جویانه وتحریک امیز که نویسندۀ مخاطب
خودرا از اصل ارائِه مطالب وپیشنهادات
وکارتحقیقی ان منحرف نموده ومتوجه
چرندیات خود میسازد که؛سراسر ضیاع وقت
است؛و این نوع دسائیس نیزبه مردم
ما یک چیز تازه نیست بلکه از دورۀنهضت
امانیه به اینطرف از طرف
انگریزوانگریزیها وخادمان دین ان تا
امروز چنین توطئه ها ودسائیس در حق
ازادیخواهان؛وطنپرستان واقعی ومترقی
تا کنون به حد گستر دۀ ان ادامه
داردکه این نوع تخریبات وموضعگیری
مشکوکانه؛نه برای تو وگروپ توکدام
شخصیت ونیرو میدهد ونه هم نیروهای چپ
مترقی راتضعیف وبی اعتبار میسازد؛وچون
گل خشکیست که هیچگاه به دیوار نمی
چسپد.نباید بطور غیر مسئولانه ونا
عاقبت اندیشانه؛بر ضد وحدت وهمبستگی
ونیروهای مترقی وجنبش چپ عمومی کشور
اگاهانه موضعگیری نمود.ا-وبه هر
مرداری وکثافت دست یازید وفضای سالم
ودوستانه را به تعفن اذیت کننده که
ازاین میان صرف دشمن مفادمیبرد؛بان
بیشتر دامن زدتکرارأ به خصومتهای
نامرعی وفراموش شدۀ مضردامن زدن هیچ
بار مثبتی راباخود حمل نمینماید.
ت:-پرسش
دیگری مطرح گردیده است
که؛گویاغرض
ازاین نبشتارها"برائت دادن"به
عملکردهای پیشینه است.ا-----"ازحادثه
لرزند بخود قصرنشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم"
دراین
ارتباط هرگاه کدام حکومت قانونی وملی
برقرارگردد؛میتوان این خوش خدمتی را
نیز بیاد انها دادکه ازجملۀ وظائف ان
است. که ؛جنایت کارانرا ازکدام دوران
پیشینۀ تاریخی ودهه ها قبل؛ اسکلیتهای
انها را ازقبرستانها جمع وتا امروزکه
به فجعیترین حالت ان که در تأریخ بی
نظیر است به لست گیری وبه محکمه دست
میازد؛وبه اساس اعترافات واسناد معتبر
افشا شدۀ بین امللی وهزاران سندتأریخی
دیگرکاملأبه اثبات نرسیده که چرا این
جنایات تحمیل گردید ونخست از کدام طرف
صادر گردید ورشه های ان در کجا نهفته
بوده اس وکدام طرف نخستین جنایات را
صادرودر کشور ما تحت نام مسلمان سازی
مردم متدین ما به افغانستان براه
انداخته شده بود؛دفاع ازوطن از مردم
واز ننگ وناموس واز استقللال وتمامیت
عرضی؛جنایت نیست؛وامادنبالۀ این
جنایات وفجائیع که نتیجۀانهم معلوم
نیست؛چرا ادامه دارد ومعلوم نیست که
جنایت کار اصلی که هست چرا به این
جنایات وجنایت کاران زبان تو
نمیگردد؛گونگ ولال است به این ارتباط
نیز قابل تذکر است که ؛اگرپیرامون
واقعیتهای تأریخی وحوادث انکارناپذیر
عینی؛بحث واظهارنظر نمودن به
مفهوم"برائت وتبرئۀ خود ودیگران
است"همان قصۀ گرگ وگوسفندرا تداعی
مینمایدکه:"..که؛بهانۀ بخاطرشکارخود
ودریدن گوسفندمظلوم؛دربالای دریا
ابراخط میسازد واما گوسفند بیچاره
رابه این کارخود ملامت و متهم نموده
وبا یک حمله انرادریده ونوش جان
مینماید"بناأبهانه سازی وتوطئه گری
ازجانب گرگان کهنه کارودرنده
بسیاراسان است وهرلحظه بخواهد میتواند
به درنده گری وخون خواری خود دست
یازد.ا-واما این خوش خدمتیهانیز
میگزرد؛صرفأروی سیاهی با قی خواهد
ماند.
روی نیکوئی نبیند هرکه نیکو کارتر
بیشترازاربیند هرکه بی ازارتر
واماامروزهمه حقایق به مردم مامثل
افتاب روشن گردیده است ومردم همه
راوهمۀدوست ودشمن خودرابه تمام معنی
شناخته اند؛و هیچ چیزرا نمیتوان
ازدیدگاه تأریخ تیز بین پنهان
کرد.ا-محل کار ومحل زیست هرکس
وهرمسئول به هرسویۀ که باشددرهمان
مقطۀزمانی بهترین شاهد وگواه
است.اعمال کردار؛گفتار واجراأت؛جنایات
وخیانت ویا صداقت وخدمات ونیکوکاری
وغیره را میتوان حتی از ده ها دهه پیش
راازاهالی
شریف وکارمندان وطندوست وزحمتکش؛از
پیادۀدفتروازخانه سامان گرفته تا به
هرموقف ومقام که سابقه باشند؛پرس وپال
نمایند؛بطور مسئولانه؛صادقانه وایمانی
ووجدانی؛بدون تعصب وجانبداری؛بیان
خواهند نمود.ا--به ان شرط که؛هدف
ازتوطئه سازی؛دسیسه سازی وپرپره سازی
مطرح نباشد؛و با تهدید وتوبیخ ویا
اخراج ازکاروجزاهای متنوع از این
کارمندان بزوروبااجبارموادبرای پرپره
سازی جمع نگردد بعدأبروی اسنادموئثق
ومعتبرداوری گردد"گناه نکن واز پاچاه
نترس "هیچکس از هیچ قلدوری؛از هیچ
اهریمنی واز هیچ دسیسه وتوطئۀ؛بیم
وجبن ندارد ونه موضوع برائت دادن
دراینجا مطرح است؛جز خدمت؛صداقت وپاک
نفسی وطندوستی ووظیفه شناسی
وزحمتکشی؛ترقی؛انکشاف واعتلای
مملکت ومردم دوستی ونیکی؛کمکها
ومساعدت های اخلاقی انچه که در توان
وامکان بوده؛دیگرهیچگونه اهدافی نبوده
است.ا--واما سوال اساسی در اینجاست
که؛هرسپاهی پرافتخاراین کاروان نستوه
بمثابۀ عضو این فامیل وخانوادۀ چپ
مترقی؛ هرسپاهی بخودحق میدهدتا در
بارۀ همه قضایای مربوط؛ازادانه وگفتار
وبیان روشنگرانه وواقعبینانه انچه که
حافظه یاری میکند؛داشته باشد.واین حق
راهیچ کس ازهیچ سپاهی ان نهادسیاسی
مربوطۀ خویش وحتی از هیچ کس دیگری از
افراد این جامعه را گرفته نمیتواند
اما بیرون کشیدن همچو سوالهای ماجرا
جویانه وتحریک امیز؛بدون یک شناخت
قبلی؛جز خوش خدمتی نمودن به دشمنان
ومتهم نمودن به این وان؛که درحقیقت
امر(تبرئه وبرائت دادن وبه اصطلاح پیش
پزکی نمودن)ویا جای پای به کدام گروپ
ویا سلطنت ایندۀ ان پیدا نمودن ویا
صرف خودنمائی کردن و"کدخدائی"کردن
وقباله نشان دادن وشخصی سازی این
مسائیل برای خود ویا برخورد تنگنظرانه
داشتن ومبارزۀ اجتماعی را منحصر سازی
نمودن وبه خودحق تبصره وبیان وحق
انتقاد چپوله گرایانه قایل شدن وحق
دیگرانرا سلب وبه اتهامزنیها محدود
نمودن است وبس.
انکه گویدجمله حق است احمقیست
انکه گوید جمله باطل اوشقیست
خداوندگار بلخ""
ث:-درجای
دیگری؛ارائۀ برخی مطالب پیرامون
قضایای مربوط به چپ مترقی به "کد
خدائی"تعبیروتفسیر گردیده است.
این قلم به این باور است
که؛هرحرفی؛عملکردی؛بینشی ودیدگاهی
وحتی هر نوع علاقه وهواخواهی که به
نفع"چپ مترقی؛نه تنهاازسپاهی ویا
اعضای مربوط به این
خانواده؛بلکه؛ازهرکس دیگری مطرح
میگردد ویا تبصره صورت میگیرد؛یک
امرکاملأ مسئولانه وکار شرافتمندانه
است.نخست این نوع تبصره ها وبحث ها به
هیچ صورت کدخدائی نیست؛واگر هست بازهم
قابل افتخار تبصره کننده است که در
بین خانوادۀ"چپ مترقی""ویا خانوادۀ
خود انجام میدهد؛نه دربین (خانوادۀ
بیگانه.ا؟)که در ان صورت میتوان
بنام"کدخدا"تعبیر نمود.ا--وامااین
کارنه تنها کار ابله هانه نیست
بلکه؛یک عمل مسئولانه ورسالتمندانه
وافتخار امیزباید باشد.
بناأدراخرین تحلیل باید گفت که؛صرف
دامن زدن به برخی مسائیل نهفته
وماجراجوئی نمودن ومتوجه دیگران ساختن
که به اصطلاح"کمبودی را به یاد بقال
دادن"ویک نوع تفنن وفضل فروشی ؛خوش
خدمتی وتفتینگری نمودن است ودرحقیقت
امر"بخود تبرئه دادن وبرف بام خودرا
به بام دیگران انداختن"وخودرابی
ازارتر وبی گناه ترمعرفی نمودن وخودرا
به ریکلام ونمائیش گذاشتن بخاطر کسب
شهرت کاذب؛ودیگرانرا به میدان توجه
عام ازطریق انترنیت گناه کار معرفی
نمودن ویا جای پای یافتن درهرنهاد ویا
رژیمیکه دسترخوان رنگینتر داشته
باشد؛مقرب نشان دادن است وبس ورنه
ضرورت طرح این مسائیل ودامن زدن
تکراری وعمدی وعقده مندانه حمله
وحواله نمودن بی پایۀ اتهامات؛بدون
انکه شخص مخاطب خودرا بشناسد؛ویا
کوچکترین معلوماتی از گذشته ها
وعملکردها وموضعگیریهای سیاسی ان
داشته باشد؛غیر مسئولانه حمله ور شدن
وبه اصطلاح
"الا
وبلا در گردن ملا نمودن"وخودراچون
پختۀ پاک معرفی کردن است که نتنها کار
معقول؛شائیسته وخردمندانه نیست ؛بل
وقت گرانبهای نویسندۀ پاسخگو
وخواننده هرسه ضائیع میگردد که کار
بیهوده میباشد.ا
نگفته نداردکسی باتو کار"
ولیکن چو گفتی دلیلش بیار"
بنأبااین ارزیابیها وتحلیلهای فشرده
وموئجز به این نتیجه میرسیم که؛کوبیدن
کور؛عقدۀ کور میزاید؛ونهتنها به نفع
نهضتها وجنبشهای چپ مترقی ویا
شخصیتهای مستقل؛مترقی وتحول طلب وانهم
بصورت دوامداردرفرایند سیاسی ان کدام
سود وبهره مندی سیاسی به هیچ شخص
ویا گروه؛سازمان واحزاب
ندارد؛بلکه؛نقش نیروهای عقبگرای
پرکینه راعلیه نیروهای مترقی فعال
وبیشتر متوجه نموده؛واین جامعۀ که در
حقیقت امر(مدفن نوها ؛ مدفن ؛مبارزین
ملی وضد استعماری ؛ترقی خواهان ودگر
اندیشان وبویژه (چپ مترقی درطول تأریخ
بوده است
بشکل اگاهانه ویا نااگاهانه به اسیاب
دشمنان اب ریختن است وبس.
ج:-به
همین ترتیب تشویش ونگرانی دیگری
وجودداردکه؛تحلیلها وارزیابیها همه
خوب وهمه جانبه است اما چراقومگرایانه
وحساسیت بر انگیز؟
که پرسشی است مهم وقابل تأمل.این
تشویشهاوپرسشهااز همچو تحلیلها
وارزیابیها وبرداشتها از ان؛باید به
عدۀ از خوانندگان عزیز نگران کننده
وحساسیت بر انگیز باشد.--نخست
اینکه:-همچوتحلیلها وارزیابیهای همه
جانبه وعمیق علمی از ساختارهای
اجتماعی-اقتصادی وسیاسی-نظامی
واتنیکی-فرهنگی جامعۀ قبیلوی؛تا امروز
کمتر مورد پژوهش وتحقیق قرارگرفته است
که؛به شماری از خواننده های عزیز
کاملأ تازه گی دارد.وبامعلوماتهای
قبلی که از مطالعات تأریخهای
جانبدارانۀ درباری بهره مند شده
اند؛مباینت پیدا میکند.زیرا تاکنون به
این لهجه وصراحت پیرامون
حقایقی(ازستمهای ملی وطبقاتی ونبود
عدالت اجتماعی ودموکراسی وبویژه مسایل
فرهنگی ایتنیکی وسیطره جوئیهای
فاشیستی زمامداران که؛عامل اساسی
وعمدۀ کلیه ای این جنایات؛فجایئع
وخونریزیها وکشمکشهای قومی وقبیلوی
است)بااین گسترده گی مورد مطالعه
وپژوهش وتحقیقات علمی صورت
نگرفته؛ودرزیرساتور استبدادرژیمهای
مستبد یک قومی مرکزی؛کمتربه رشتۀ
تحریردرامده است.که؛از نویسنده وموئرخ
شهیر ومبارزاگاه وطن"فیض محمد کاتب
هزاره"کتابی بنام"سراج
التواریخ"وموئرخ شهیر ومبابرزنستوه
وطن"میرغلام محمد غبار"بنام
"افغانستان در مسیر تأریخ"وهمچنان
کتاب گران بهای پژوهشی؛باتحلیل
وتحقیقات همه جانبه
بنام"افغانستان:قلمرواستبداد"؛به تخلص
دای فولادی؛وهمچنان کتاب پژوهشی
علمی"بنام تاریخ تحلیلی افغانستان"با
موئخذ ومنابع فراوان ومعتبر جهانی به
تألیف پژوهش گر توانا"عبدالحمید
محتاط"که بیشتربر سر مسائیل ملی
واتنیکی متمرکز وتوجه خاص گردیده
است؛ویا شمارزیادی ازکتابها ؛اثار
ومقالاتیکه ازبرخی دانشمندان؛نویسنده
گان ورجولان سیاسی که بعدأبه رشتۀ
تحریر درامده است؛همه بیانگر
واقعیتهای عینی وارزیابیهای
واقیعبینانه بوده وبا همۀ دشواریها
مجال تحریر وتوفیق چاپ یافته وبه
نشررسیده ا است.واما در دورۀ
سلطنتهای مطلق العنان میراثی
از0250)سال به این طرف؛تأریخ واقعی
بابیان عینی حقایق درهمه عرصه ها وهمه
جانبه وغیر جانبدارانه؛باافشای نکات
مثبت وجهات منفی ان تحریر ونگارش
نیافته وبکلی سانسور ویابه نفع دربار
ویا هم به شکل محافظه کارانه رقم شده
است؛که اساسأ(باریکی سوال هم در همین
جا نهفته است)که خواننده را؛مطالعۀ
تأریخهای جدیدبا تأریخهای گذشته ان
مغشوش میسازد.که نگارش نوین وواقع
بینانه از حوادس وجریانات؛با نگارشها
وبیانات سانسور شده تأریخ پیشینه
ازریشه تفاوت دارد.وبیشتر جنبۀ افشا
گرانه دارد.زیرا تأریخهای گذشتۀ
درباری،به کرات تبلیغ ومطالعه وپخش
گردیده وبه ذهن مردم نهادینه شده
واغلبأهمگان به ان اشنائی
دارند؛درحالیکه تأریخهای نو به
چاپرسیده بصورت محدود به دسترس قرار
گرفته است,وبطور کافی دربین مردم
تبلیغ وترویج نگردیده است.وهنوز هم در
حالت سانسور وحساسیتها بویژه دربین
روشنفکران بیشترقراردارد وبطورنگران
کننده نفوذ ان روز افزون است.وهنوز هم
شعارهای فاشیستی امیرعبدالرحمان به
قوت خود مانده وبیشتر از گلون شماری
روشنفکران بیرون می شود؛درحالیکه از
0250)سال به اینطرف به نوک نیزۀقبیلوی
انگریزی در اذهان مردم تنفیذ وترسب
داده شده است؛وحتی از نام افغانستان
همه میدانند بنام یک قوم بر سر
اقتدارتغیرنام گردیده؛ اما هرروز
تکرارأ یاد اوری ان بدون در نظرداشت
حساسیتهای جامعه که با(هوئیت ملی
ونژادی) بویژه ملیتهای تحت استبداد
برخوردهای تحریک امیز پیدا نموده است
که هیچگونه ضرورتی احساس نمیگردد.
برای خاموش ساختن این حساسیتهای ملی
وحساسیتهای قومی ونژادی واتنیکی ؛باید
از پیچیدن زیاد بالای این نام وتکرارأ
بصورت عمدی دامن زدن باید اباورزیده
شود.وفعلأ وقت ان نیست بلکه حل
همچومسایئلرا حکومتهای قانونی ومردم
سالاری به ارادۀمردم در اینده به عهده
خواهند گرفت.ا-و در همچو اوضاع وحالات
بحران اتنیکی وقومی ونژادی نباید
بصورت تکراری در همه نبشتارها
وتارنماها بنام یک قوم شعار داده شود
ودرراه تفاهم ملی وحل دموکراتیک مسئلۀ
ملی سنگ اندازی گردد. نظامیکه
درفرایندسیاسی ودر اینده های
دورتربشیوۀدموکراتیک انتخابی
وپارالمانی وتقسیم قدرت مرکزی که
اهداف سرکوبگرانه تمرکز قدرت مرکزی
وانحصارگری وبرترجوئی قبیلوی باشد که
باعث کلیۀ بد بختیها وجنایات وفجائیع
کنونی است وازرژیمهای مرکزی سلاطین
پیشینه سرچمه میگیرد؛میتواند به این
سوالهاپاسخهای قانع کننده را به همگان
ارائه نماید.که در ان زمان ملیتها
واقوام در هر مناطق ودر هرجائیکه
حضوردارند؛مصروف تأمین دموکراسی
وعدالت اجتماعی وشگوفای کشور؛ترقی
وانکشاف محیط ومناطق خود؛فرهنگ وزبان
خودمیگردند.که دران صورت تمامی ملیتها
به حق وحقوق مساوی خودمیرسند؛همه گی
از همۀ امتیازات ونعمات وحقوق مدنی
وشهروندی خود سهم برابر وازحق مساوی
برخوردارمیگردند؛یعنی تمامی کوتاهی ها
ونارسائیها وناکامیهای رژیمهای مرکزی
انحصاری که از (250سال)به ا ین طرف نه
تنها نتوانسته اند به حد اقل مشکلات
مردم پاسخ قانع کننده بگویند بلکه؛سال
به سال به ان افزوده و بالاخره ؛وبه
جنایات وفجایع وبه کشمکشهای قومی
وزبانی ونژادی خونین وانهم به شکل
فاشیسم طرازمافیائی ان مبدل گردیدند
ووطن را به این حالت رسانیدند؛که به
تمامی انها پاسخهای مقنع وقانونی وهمه
جانبه وحل کننده میگوید.ا-یعنی رژیمی
ایجاد میگردد که زمینه های واقعی وخدت
ملی؛برادری وبرابری وعدالت
اجتماعی؛دموکراسی وقانونیت رامساعد
میسازد؛همه تابع قانون
میگردند.ازبالاترین مقامات تا
کوچکترین مقام وواحدها ونهادها
الااخرین فرد یک قریه؛یکسان از قانون
حمایت وانرا درعمل رعایت نموده
وشرائیطی بوجود می اید که؛توده ها
بمثابۀ تحقق دهنده گان قانون اساسی
کشور مبدل میگردند وبه کار دولت سهولت
میبخشند؛ومددگار دولت مردمی ومردم
سالاری خود میگردند.زیرادولت
خودرابدست خود انختاب مینمایند.وازاین
ناحیه همه ای تشویشهای اتنیکی؛فرهنگی
وقومی وزبانی وبه شعارهای دوران برتر
بینیهای قومی وقبیلوی عبدالرحمان خانی
بنام یک قوم که باین مردم شکم به پشت
چسپیده؛جنگزده ومصیبت دیده وبه خون
تپیدۀماتا حال به هیچگونه دردی
دوا کرده نتوانسته وبعد ازاین هم به
شهادت تأریخ هرحکومتی که مرکزی
باشد بکلی نمیتواند وناکام است.ابلکه
بااین ماجراجوئیها؛به درد ها ورنجها
وجنایات وفجائیع وبی ثباتیهای مردم ما
بیشتر افزوده؛وتوطئه های تجزیه طلبانۀ
دشمنان مردم افغانستانرایبشتر زمینه
سازی وراه را به ان هموار میسازد.
ثانیأ:-هیچ پدیده را نمیتوان بدون
ارتباط باگذشتۀوحال ان مطالعه
نمود؛پدیده ها از هر نوعی که
باشند؛میتوان بصورت اخص ومشخص ویا
بطور عام مورد مطالعه قرارداد؛امابطور
مشخص ودر ارتباط به همدیگر؛نه جدا
ومجرد از همدیگر.نگارشهای نوین با
بینشهای علمی وگسترده پیرامون
هرنوع(ستم واستبداد وبی عدالتیها)
درقبال سائیر مسائیل
اقتصادی-جتماعی؛بطور عمده وبیشتر
در(مسئلۀ ملی واتنیکی وفرهنگی وحاکمیت
مرکزی یک قومی وبویژه به سیطره جوئی
های فاشیستی ان ارتباط مستقیم داشته
ودر ان ریشه یابی مینماید.واین تأریخ
ثابت میسازد که؛تمرکززدائی وانحصار
گرائی قدرت سیاسی برمبنی ایتنیکی
وسیطره جوئیهای قومی-قبیلوی؛نژادی
وزبانی که؛(ما درکلیۀجنایات؛
وفجائیع؛نبود وحدت ملی؛تسلط انواع ستم
ها ومنجمله ستم ملی ومذهبی وزبانی
واتنیکی وسمتی به درجِۀ عالی طراز
فاشیستی-مافیائی؛بیعدالتی ونارضائیتها
وناارامیها وعقبمانیها؛دردرون همین
جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری موجود است
که در سراغ وجستجوی ان میرود)ومورد
برسی ومطالعۀ عمیق
مینماید؛بناأ(برترجوئی-شوئنیسم عظمت
طلب وفاشیسم ملیتاریستی در پیشانی
جامعۀ قبیلوی وقبیله سالالری به خط
درشت نوشته شده است)هرانچه که دران
مطالعه وبررسی میگرددناگزیر رنگ وبوی
قبیلوی-سنتی را بخود داشته وازخصوصیات
وویژهگیهای ان بیان نماید.این تأریخ
مانند تأریخهای گذشته درباری نمیتواند
حقایق رااغماض وفجائیع انرا مانند
سرطان در بطن خود جای داده و مردم
مانسل باالنسل جنایات وفجائیع استقبال
نمایند.
بناأ؛بااین ارزیابیها وتحلیلها ونتیجه
گیریها ازچگونگی ماهیت جامعۀ قبیلوی
وبرداشت درست ازاین شناختها؛ برای
بیرون رفت ازاین بحرانات مزمن یگانه
راه اسان؛روند مسالمت امیزتکاملی
ودگرگونسازی وانتقال قدرت سیاسی
انحصاری مرکزی یک قومی:؛صرف با سهیم
نمودن تمامی اقوام وملیتها بویژه
ملیتهای تحت استبدادبرمبنی حضورفعال
وهستی ان ها در ترکیب اختماعی؛بابراه
اندختن انتخابات پارالمانی
دموکراتیک؛ازطریق قریه
جات؛ولسوالیها؛شهرها وولایات ومراکز
وذونهای منطقوی؛باتشکیل شوراها
(؛بخاطراستقرار یک حکومت ملی
ودموکراتیک پارالمانی-فدرالی؛میتوان
این اهداف عالی وانسانی واسلامی را
درعمل براورده ساخت.که رژیمهای مرکزی
از250 سال به اینطرف نتوانسته است که
کوچکترین مشکل جامعه رادرمورد مسئلۀ
ملی؛ اتیکی-قومی-نژادی وزبانی؛وبویژه
درمورد وحدت ملی که دشمن جان
حاکمیتهای برترجوی قبیلوی مرکزی
میباشد؛نموده باشد. به این سخن وشعار
ارمان گرایانۀ مبارز انقلابی وتسلیم
ناپذیر خلق اوزبیک:تورکان
افغانستان"شادروان"عبدالکریم نزیهی
جلوه"؛که از سلولهای مخوف واز شکنجه
گاه های مرگ بار وانسان خوارزندان
استبدادمطلق العنان طائیفۀ سلطنتی
بلند گردیده بود؛این بحث را ختم
مینمائیم:
مکن زبان من بسته ای اجل که هنوز
هزار نکتۀناگفته در دهن باقیست
عبدالکریم نزیهی"جلوه"
حسن پیمان
13-2-11
منابع ورویکردها
دای فولادی-افغانستان قلمرواستبدا
میر غلام محمد غبار-افغانستان در مسیر
تاریخ
فیض محمد کاتب-سراج التواریخ
امیر عبدالرحمان خان -تاج الواریخ
حسن پیمان-سیطره جوئی فاشسیم قبیلوی
وادامۀجنگ وفجائی در افغانستان-سایت
اریائی
یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
{قسمت
چهارم}
برخی
نکات از اوصاف وویژه گیهای
یک رهبرویارهبری شائیسته
پروین به کجروان سخن ازراستی چه
سود
کو ان
چنان کسی که نرنجدز حرف راست
پروین
اعتصامی"ر"
درتحت
این عنوان برخی نکاتی عمده ای برجسته
میگرددکه؛بیشترینه بر میخوردبه اوصاف
وویژه گیها؛رفتارهاوروشهاوعملکردها
وگفتارهای برخی رهبران ویا زمامداران
سیاسی واجتماعی که با منافع ومصالح
ملی ومیهنی ارتباط وبستگی
پیدامیکند.از(250سال)به این طرف
تاجائیکه تأریخ بیاد داردوتا امروز به
حافظه سپرده است؛رهبران وزمامداران
درجه یک کلیدی؛چه به شکل شائیسته
ویاناشائیسته؛مشروع ویا
نامشروع؛دموکراتیک ویا دکتاتوری
وتوتالتاریستی؛نقش اساسی ودر برخی
موارد حتی نقشهای عمده و تعین کننده
رادرامررهبری یک نهادسیاسی ویااجتماعی
ویادولت داریها بازی نموده
اندوکارنامه های خوب وقابل ستائیش ویا
کارنامه ها وعملکردهای منفی ونامطلوب
از خود به یادگار مانده اندکه؛دراینجا
برخی اوصاف وویژه گیها وکارکردهای
منفی ومضرومعیارهای از شائیسته سالاری
راموءجزأبه بررسی میگیریم:
این
زمامداران به مجرد رسیدن به مسند
قدرت؛اغلبأرفتارهاوروشها وکارکردهای
خودرا به گونه های مختلف تغیرداده
بنابرعوامل خاص درونی ویا بیرونی ویا
هردو؛سمت وسوی دیگری رااتخاذنموده
اند.ودربعضی مواردویا دربرخی قضایا
وحوادث بالای ایشان تحمیل وجبرا تعمیل
نیزگردیده است که در بخش سوم این
مختصرمفصل تر بحث به عمل امده است که
در مقابل یک عمل کاملأانجام شده قرار
داده شده اند؛وبرخی از
انهاکاملأاگاهانه وپلانیزه گردیده
وازتعهدات خود منصرف وعقب گردنموده
اند.وازاصل اهداف ومرام وائین نامه
وبرنامۀعمل خود عدول وزیرپانموده از
موضع ابجکتیو وعینی نگری به سوبژه
ویاسوبجکتویسم ویابه ذهنی گرائی
لغزیده وبعد از انکه کار از
کارگذشته؛متوجه حال خود
وحال"نهاد"مربوطه خود وجامعه گردیده
اند که بعدأانگشت ندامت گزیدن هیچ
سودی نداشته است.ا-وحتی توانسته
اندمسیرحرکت نارمل تأریخ را
موءقتأویادائیمأتا یک مدت
نامعلومی؛تغیر وسمت وسوی معینی داده
اند..بگونۀ مثال؛رهبردرجه یک فاشیسم
جهانی"ردوف هیتلر"درراس حزب
فاشیستی"نازی"درجرمنی؛ظهوروبه قدرت
رسیدن"موسلینی"درایطالیا"و"یوسف
استالین"گرجستانی درراس حزب
"بلشویک"اتحاد شوروی سابق
وسوهارتودراندونیزی ویا پلپوت وغیره
دربعدخارجی.ودربعدداخلی جبارترین
زمامدار تأریخ؛احمدشاه ابدالی بنیان
گذار افغانستان برمبنای نفاق
ملی؛امیرعبدالرحمان سفاک وقصاب ملیت
هزاره وسائیرملیتهای تحت
استبداد؛نادرشاه مشهوربه
نادرغداردریدونی
انگریزی"طائیفۀسلطنتی"؛سردارهاشم
ووزیرمحمدگل مهمندفاشیست؛داودخان
مشهوربه داودمستبدودیوانه؛وبه قدرت
رسیدن دراماتیک حفیظ الله امین؛الا
ظهورطالبان وملاعمرکوردل رهبر انان
وحکمتیار الااقای کرزی وامثالهم
را،میتوان برشمرد که با غصب قدرت
وامتیازات عام وتام؛نقشهای اساسی
وتعین کننده رابجای رهبری جمعی
وارادۀجمعی واصول وموازین پذیرفته شده
بایکه تازی وخود کامگی؛بازی نموده
اند.جنایات وفجائیع افریده اندکه؛درپس
منظرعملکردهای انهادرتاریخ؛اظهرمن
الشمس است.ولازم به تذکرات تکراری
نیست.ا-که نمادی از حاکمیت وارادۀ یک
فردوفردسالاری بالای اکثریت مطلق
راتمثیل مینماید.زیراازیک طرف؛طبعیت
ذاتی انسان مقام پرستی وجاه طلبی
وحریص قدرت بوده؛وبویژه با نبود ویابا
مرگ دموکراسی؛دکتاتوری وتوتالیتاریستی
بجای ان ظهور نوده همچو امراض
وبیماریهای ساری رابار می اوردکه
؛به حکم شرائیط عقب مانده سنتی وذهنیت
کور وبستۀ جامعۀقبیله سالاری؛بایدهم
چنین بار اید.وباید هم چنین موقف
میراثی قبیلوی رادر"نهادسیاسی
ویااجتماعی ویا دولتی"خویش ودر مجموع
درسراسر جامعه نیز حائیز
گردند..ا-زیرا بمجرد رسیدن به قدرت
غبارذهر اگین شوق وهوا وهوس یکه
تازی؛خود خواهیها؛خودبرتربینیها،حس
شوئونیستی وتمایلات شدید انحصار قدرت
ومرکزیت ؛به تدریج دروجود انهاودرمغز
ایشان ترسب نموده وبا الاخره به
فاشیسم قومی؛زبانی ونژادی وسمتی
وسائیرپدیده های شوم اتنیکی وبه
استبداد خاندانی وقومی لغزیده وبه ان
غرق گردیده اندعاشق
ودلبستۀقدرت وانحصار قدرت در کلیۀ
عرصه ها ونهادهاواهرامها گردیده
اند.وبخاطر حفظ قدرت انحصاری فاشیستی
وادامۀاستبداد؛به لشکر وشمشیر وبه
زنجیر وزندان نیرومندسرکوبگری نیاز
پیدا میکنند.وازاین طریق زیر بنای
اساسی رژیم فاشیستی خودراملیتریزه
نموده تحکیم وتقویت میبخشند وازان تا
به اخیرباخون خوددفاع وبانسلکشیها
وخونریزی های بی حساب حمایت به عمل می
اورند.نه تنها در"نهاد"مربوطۀخود
بلکه؛سرنوشت سراسر دولت وجامعه در
انحصار یک شخص"زمامدار"ویا رهبرقرار
میگیرد.وبا استفاده از قدرت غیر مشروع
وکذائی خود،به هرطرفیکه اسپ خودرا
جلوداد به چهار خیزی میدواند وانچه که
دلش خواست ومیل داشت میتازد؛وبدون چون
وچرا بصورت غیر مشروع وبه اصطلاح چپه
وراسته نموده وبه گروپ سازی وباند
بازی؛وبرای رفع مسئولیت خود وبرای
مشروعیت بخشیدن وبه همه کردار های خود
بزورنیزه؛خلاف ارادۀ"نهاد"خودومردم
وذریعۀباند درونی ومخفی وهوا خواها
وپایدوان خود بصورت غیر دموکراتیک
مشروعیت حاصل مینمایدومخالفین این امر
ورفتار وروشهای غیر دموکراتیک را
تصفیه؛زنجیر وزولانه وشکنجه نموده وبا
الاخره نیست ونابودش میسازد؛وسایۀبیم
وترس رابالای "نهادها"وسراسرجامعه
دمانیده سکوت مرگبار سیاسی واجتماعی
راحکم فرما میسازد.ا-یعنی درتحت شعار
دموکراسی،ازادی وعدالت اجتماعی
ویااستقرارحاکمیت به
اصطلاح"اسلامی"ودرلباس دین ومذهب
که در طول تاریخ بهترین ابزارسرکوبگری
ها بوده است؛به هر نوع اجراأت؛جنایات
دست ازاد دارد؛واما بازهم "غیر مسئول
وواجب الاحترام" شمرده شده؛بعداز
فراغت ازقتل عامها ونسلکشیها؛نام
والقابهای بزرکتر از خود
رابنامهای(سایۀخدا؛امیرالموءمنین؛بابا؛کبیر
وداهی بزرگ)-وغیره رانیزبدون
مشروعیت کمائی مینمایداردۀ شخص
بجای شائیسته سالاری حاکم
میگردد.وبویژه اکثریت قاطع از کادرهای
رهبری گرفته تااخرین فرد از اعضای
ان "نهاد"در گروگان مانده؛بدست یک شخص
دراین "نهاد"؛تابع امر وفرمان یک شخص
قرارمیگیرد؛سرپیچی نمودن از ان
ویامخالفت کنندۀان،یاباید فرار نماید
ویا نیست ونابود گردد.ا-ودرظاهر باهم
واحد واما درباطن این "نهاد"خود؛تخم
نفاق؛دسیسه وتوطئه؛تصفیۀ
قومی؛نژادی؛مذهبی؛وزبانی وسمتی؛سیاسی
وگروهی رامعیار قرار داده ودر بستر
ارام ومساعدوبی الائیش وواحدوهمبستۀ
این "نهاد"بذر مینمایدوتا بروز
مبادازمینه های انشعاب وانفجار
انرامساعد سازد.ا.ا-وازاین شگوفۀ به
ثمررسیدۀ این مذرعۀنفاق به نفع گروه
وباند وقوم وقبیلۀمربوط خود ثمر
میچیندوبجای شائیسته سالاری
ومعیارهای برگزیدۀاصولی وپذیرفته شدۀ
رهبری؛عملکردهای شخصی ویکه تازیهای
نمائیشی واکتور مأبانه؛توأم با خود
سازیها وخود محوربینیها بشکل تفننی
وبایک نوع رفتار ها وروشهای تقلیدی
واشراف منشانه واز خود راضی بودن ویا
بمثابۀ رئیس و خان یک قوم
وقبیله؛شخصیت پرستی وکیش شخصیت؛به
تدریج نهادینه میگردد.ا-ویا برخی از
انها که هنوز به قدرت نارسیده به هوا
وهوس قدرت وشهرت خودرا بمانند یک
حاکم؛جنرال؛وزیر چون امیر؛ملک ورئیس
قبیله؛دررفتارها وروشهای خود بشکل
مصنوعی وکذائی وبا یک غرور تکبر
قبیلوی وبا تقلید از اشرافیت وبا نگرش
خود محربینی وفضل فروشی؛با یک گروهخاص
از اعضاویا ازمردمان؛بانوک دست ودماغ
حرف وصحبت نموده وبا غرورخاص
خودبرتربینی نمادی از یک ادم خارق
العاده چون کشیش کلیسا وبا قیافۀ معین
وچیندار را از خود منعکس
میسازد؛وبرعکس؛ با گروه دیگری از همان
قماشعناصرو مردمان همسطح وهم سویه؛بنا
بر ملحوظات شخصی ویا سمتی وزبانی
وقومی ونژادی با محبت وتبسم خاص وبا
تغیر قیافه چراغ سبز ازخودگی گری وبا
نوازش خاص حامی گری وتکیه گاه بودن
خودرا به جانب مقابل اطمینان داده به
نمائیش میگزارد که ؛نتنها خلاف هر نوع
پروتوکول تلقی میگردد بلکه؛باانعکاس
این خصوصیات وبرخورد تعصب
امیزویادورنگی وخود سازی اشراف صفت
خود وبااین برخوردها وعملکردهای ویژۀ
تنفر امیزو حساسیت بر انگیزبا
اعضای"نهاد"وبا محیط ماحول وبامردم
خود در یک جامعۀسنتی عقبماندۀ قبیلوی
که هر گام وحرکت منفی تحت فوکس قرار
دارد وبویژه دشمن در کمین نشسته از ان
به اصطلاح برای تبلیغات خود"چپن
عثمان"میسازد؛که این نوع اعمال
وبرخوردهای ناسالم وحساسیت بر
انگیز رادرملای عام از خود منعکس
میسازد.این نوع برخوردهاشاید
جزئی وعادی به نظر بخورد؛مگر عادی
نبوده ؛بلکه به روحیه هاتأثیرات منفی
خودرا میگذارد؛وکفایت میکند که اعضای
این "نهاد"ویا مردم وتوده رابااین
روشهاوویژه گیها؛به فرسنگها از خود
دور و ناراض بسازد وفاصله بگیرندچه
رسد به سائیر حصائیل وویژه گیها
وخیانت وجنایتهاواعمال ناپسند ونا
شائیستۀ ضد مردمی ودکتاتوری
وتوتالیتاریستی که ازان؛سخت متنفر
گردیده و دوری میجویند.-
که
در حقیقت امر؛بجای یک رهبری
شائیسته؛خردمند ومدبر؛اکثرأدرنقش یک
رهبر جاه طلب وخود خواه؛بولهوس؛عدم
علاقه وپیگیری در کار واجرای وظائیف
وفعالیتهای سیاسی ومبارزات
اجتماعی؛مرتجع گونه وفرصت طلبانه؛کرسی
ومقام پرست؛توطئه گر ودسیسه بازودوسیه
ساز به نفع خود ویابه نفع گروه
وباندمخصوص خود عمل نموده و؛بطور
سازشکارانه وجبونانه که؛درحوادث
وقضایاودرپروسه هاوهیجانات
روندتأریخی؛پایمردی وثبات از خود نشان
نداده؛بی ایمان وبی اراده ومزبزب
وبااتخاذروشهای روشنفکرانۀ کذائی ودو
جانبه وپهلودار؛لفاظ؛حراف وپرگوی
واماسست عقیده بوده
که؛بالاخره باعث ایجاد بی
نظمیها؛درزاندازیها وبی اتفاقیها وبی
اعتمادیها گردیده؛حلقات تضعیف کنندۀضد
حزبی رادر "نهاد"مربوطۀخود؛نهادینه
میسازد وپایگاه های ضد انرادربین ان
"نهاد" پرورش داده؛نطفه های زوال
واضمحلال انرانهادینه ودر روند سیاسی
اینده در نزد همه مشکوک ونا مطلوب وبی
اعتماد بار می اید.ا---وعمده ترین
خصائیل وپدیده های منفی ذیل در وجود
عدۀ از رهبران وکادرهای که؛درایجاد
وتقویۀ حلقات ناراض؛ناشی ازبرخوردهای
عظمت طلبانه وتبدیل عمدی ان به پایگاه
های متضادومخالف در درون"نهاد"مربوطه
وگسترش تخریبات ازطریق این پایگاه
مخرب ویا باند نهادینه شده وپرورش
یافته دربطن ان که؛بخاطرتضعیف
بیشترینه حلقات زنجیری این"نهاد"با
مردم وبامحیط ما حول ان ویا با سائیر
سازمانها ونهاد های دیگرمیگردند.که در
این جا موءجزأ میتوان از انها نام
برد:
یک:-عدم
اهلیت وشائیستگی؛یعنی نبوددانش وکفایت
ولیاقت؛ناتوانی وضعف در اندیشه؛تحجر
فکری وجزمیت؛ذهنیگرائی وایدالیستی؛عدم
واقع بینی وواقع گرائی؛لغزشها
وانحرافات وعدول از برنامه؛اهداف
وارمانهای تعهد شده واصول وپرنسیپهای
پذیرفته شدۀعلمی وغیره..
دو :-نبود
انتقاد وانتقاد پذیری وحتی نشاندادن
حساسیتهای شدیدوعکس العملهای احساساتی
در مقابل ارئۀ نظریات وپیشنهادات سالم
وسازنده.وانتقادکننده رامتهم ومنسوب
نمودن به شبکه های جاسوسی ودشمنان وطن
ومردم؛وبر عکس ازعناصر مشکوک ومعلوم
الحال؛بنابر ملحوظات اتنیکی؛سمتی
وزبانی ویا ارتباطات شخصی ویا اعتماد
شخصی؛دفاع وحمایت نمودن؛رشدوارتقأ
دادن انها در مقامات کلیدی وبه درجات
بالاتر؛برخلاف تمامی اصول وموازین
وقوانین وشائیسته سالاری.
سه
:-عدم شنوائی؛تکبر
وجاه طلبی ناشی از فقر دانش وبی
سوادی؛کودنی سیاسی ونبود شم سیاسی
کافی؛عدم تواضع وشکسته
نفسی؛نبوداعتناوتوجه درخطا
ها؛اشتباهات؛نواقص وکوتائیها
وانحرافات ولغزشهای خود وبه بادانتقاد
گرفتن دیگران با اتخاذ روشهاورفتارهای
اشراف منشانه باچشم کشی ها ودهان
کجیها؛ونبود اعترافات مردانه وباشهامت
وصادقانه بدون ترس وبیم درارتکاب
اشتباهات وانحرافات وعدم علاقه دررفع
وترد ان؛وریشه کن سازی همۀ این نوع
ویژه گی های میراثی انتقالی از جامعۀ
سنتی-خرافی قبیلوی.
چهار
:-خود برتر بینی
وامتیازطلبی وعظمت خواهی بالای همه
ودر همه عرصه ها؛و بویژه روشهای تک
روانه ونبود تحمل دیگران وعدم تحمل
گروها وسازمانها واحزاب دیگرو؛حتی
باروشهای خشن وخود خواهانه دور ساختن
وناراض نمودن انها وعدم تحمل واحترام
به روشها وعقایدوپرنسیپهای
انها.ونبودپیگیری وخلاقیت در جلب
ودعوت وبسیج انها نسبت عدم اعتماد
بالای انهادریک جبهۀ وسیع متحد ملی
ودموکراتیک خلاف برنامه ها واهداف دور
ونزدیک تاکتیکی واستراتیژیکی بمقابل
ارتجاع واستبداد طرازفاشیستی وغرقه در
فساد.بیم وترس داشتن از دخالتهای
دموکراتیک ومشروع ارادۀ مردم در قدرت
ورهبری بویژه ملیتهای تحت
استبداد؛وحتی توصل به زور واعمال قهر
بابکاربرد فرهنگ خشونت بر علیه
انها؛اعمال روشهای ضد دموکراتیک وضد
ازادیهای قانونی وخواسته های
مشروع مردم.
پنج
:-یکه تازی
وهژمونیسم جنون امیز تپیک
قبیلوی؛جلوگیری وبیم داشتن از ازادی
ودموکراسی واقعی بمنظور حفظ قدرت
انحصاری وبیم از تقسیم قدرت؛تکبر
وغرور قبیلوی وبرتربینی نژدی؛ظلم
واستبداد؛دکتاتوری وبیرحمی؛تعصبات
قومی وزبانی وسمتی وتلاشهای نهائی
برای حفظ وبقای"حاکمیت مرکزی"برمبنی
قومی وقبله سالاری؛وبخاطر حفظ وبقای
قدرت استبدادی با همه ای ابعاد
گستردۀان در کلیۀعرصه های سیاسی-نظامی
واجتماعی-اقتصادی وفرهنگی.وداشتن حس
شدیدتعصب جنون امیزفاشیستی نهفته در
عمق نهاد اندیشه های قومپرستی؛زبان
ونژاد پرستی وحتی رعایت این عقیده
بالاتر از هر عقیدۀ مقدس دینی
ومذهبی؛ ملی ومترقی ودموکراتیک وان هم
بطور مزبزب ونوسانی ودر حال سرگیچگی
ومبهوتی؛بیمناک وبیثباتی ومملو از
لغزشها وابهامات،تمایلات شدید مرکزیت
خواهی وبیم وهراس از دموکراسی؛درک
وبرداشتهای سطحی وذهنی؛گرائیش وتابع
ذهنیت کور ومتحجر قبیلوی در برخوردها
با حوادث وقضایا ومسائیل ملی
وفرهنگی؛وبسا پدیده های منفی ونا
مطلوب دیگری را میتوان بر
شمردکه؛باخود از یک جامعۀ
علیل؛خسته,بیماروفقیروجنگزدۀفاشیستی
وقبله سالاری سنتی-خرافی با خود به
ارث اورده اند.واین امر مسلم هم در
همچو جوامع عقب مانده
فرهنگی؛سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حتمی
ویگانه محصول ان بوده است.ا- ومبارزه
بر علیه این امراض نخست در وجود
خودنیز که بنابرفقر دانش ونبودفرهنگ
بلند سیاسی ودرتحت انقیاد اخطارهای
ذهنیتهای کوروعقب گرایانۀ
جامعۀعنعنوی-خرافی مسلط؛امری بوده است
دشوار.
وان
رهبر کهنه خیال که؛میخواهد مشق وشوق
رهبری رابا فریادهاوشعارهای ناموزون
وبا طرح اندیشه هاوبرنامه های ضد
ونقیض خود وباارائیش خودبه مود
جدیدغربی تمرین مینماید؛بایداین
ویژهگیهاومعیارهاوشائیستگیهارا که
ازتجارب گذسته ها واز شکستهاکه؛
ایشانرا"شکست خورده ها"نام گذاری
نموده است وازکلیۀ این نا هنجاریها
چکیده وتبلور شده است ؛خودراوارد
وانراعمیقأدرک وهضم نموده نخست از همه
خودرابااین سلاح وهنر مبارزه مجهز
بسازد؛مردم خود بخود وداوءاطلبانه
بسوی گروپ او رجوع مینمایند؛نه اینکه
مردم رابا شعارهای ناموزون وبا الفاظ
تکراری وبا گلون پاره گیها به گروه
خود دعوت نمود که خیلیها مضحک است.
یک
رهبرخوب قبل از همه موءدب؛بافرهنگ وبا
دانش؛پر معلومات بوده
واگراستعدادنداری حد اقل سطح برخورد
وکلتوروفرهنگ ساسی خودرابادیگران وبا
شناخت درست از دگرگونیهای سیاسی در ما
حول خود؛متوازن نموده وباید خودرادر
عرصه های سیاسی واجتماعی وبه معیار
های لازم شائیسته سالاری هم وزن
وهمسطح ساخت؛واز لج بازی ولجوجی واز
کلیۀ ای امراض وبیماریهای سیاسی
اتنیکی؛حسادتها؛حساسیتهای بی لزوم
خشونت بار؛خودخواهی وخود بزرگ بینی که
مادر همۀانحرافات وبیماریهای سیاسی
است.وازخودراضی بودن وبا ریکلام
وباتعریف وتوصیف ومعرفی خود مانند
وکیلان پلوخور شورا؛بخاطر کسب شهرت
کذائی وکیش شخصیت وسائیر بیماریهای
سیاسی میراثی محصول جامعۀ قبیلوی؛باید
خودرا رها نموده؛وانتقاد پذیر بوده
وانقاد را ازخود شروع نموده وباز
سازیها ودگر گونیهارا نخست ازخود اغاذ
نماید.وداشتن اصل اهلیت وشائیستگی
رهبری را از هر نگاه؛وشائیسته سالار
بودن خودرا در عمل کسب وثابت
ساختن؛دررفتار وکردار؛دانش وعقیده
وتعهدات خودوفادار بودن ودروغ نگفتن
به مردم که سخت نفرت انگیز است.مردم
فریبی ومردم ازاری وبه مال مردم چشم
دوختن و(به چشم مردم خاک زدن ومال
مردم را از دستش گرفته ودزدانه
فرارنمودن.ا وبه این پولهای مردم
تجارت نموده به خارج به عیش ونوش خود
غرق بودن.ا)و بویژه حرام خوری که؛در
همه عقاید حرام است وجائیزنیست که خون
نسلهای بعدی را خراب والوده وکثیف
نموده؛انهارا نیز به این بیماریهای
علاج ناپزیر مبتلا میسازد.ا- باید که
اجتناب ورزد.یک رهبرسیاسی واجتماعی
باید صادق وپاک نفس باشد؛ودر مقابل
مردم نهایت متواضع؛شکسته وبا تمکین
بوده؛بازشتی ها وپلشتیها وبا
بیعدالتیها وخیانتها وبا وطن فروشیها
وبا دشمنان مردم هیچگاه سر سازش
نداشته؛متین واستوار،باشهامت وبا
ایمان؛شجاع وتسلیم ناپذیز؛وطن دوست سر
سپرده؛شجاع ودلیر؛مصمم وقاطع باید
باشد.وبا سنجش وحسابی بوده وشناختهای
عینی وتحلیلهای درست از پدیده ها
ومحیط ما حول خود ودرسطح جامعه وبه
سطح جهانی باید داشته باشد.ومهمتر از
همه انست که بخاطر منافع مردم ووطن
همیشه سر به کف بوده وبه مقابل دشمنان
وطن سپر باشد.ا- استفادۀ ابزاری
ازقهرمانها وازجانبازیها از شهامت
ودلیری ابر مردان تأریخ گروپسازی
وشخصیت کذائی ضعف وناتوانی است وبر ضد
کیش شخصیت که نخست دشمن جان خود است
جدأمبارزه نماید که نتائیج نامطلوبی
درپی امد خود دارد.ونبایددشمن رابرای
تضعیف وتنبه روحیۀ پر شور"نهاد"خود
ومردم بمثابۀ"شیر"معرفی
نموده؛روحیۀسکوت وتسلیم پذیری رابروح
پر خروش انها بدماند.ودر مقابل
"شیر"نباید خودرا "روباه"ساخت؛گرچه که
دندانهای تیز پولادین داشته ووحشی
ترین درنده است.ا- مگر بسا راه های
دیگری برای مهار نمودن همچو شیرها نیز
وجود دارد..ا- وحتی در پیش غیرت وهمت
وشجاعت ومتانت ومردانگی واتخاذ تدابیر
خرد مندانه وبا همبستگی
برادرانه؛متحدانه وعاقبت
اندیشانۀمردمی؛نیرومند ترین
وخطرناکترین شیرهای درنده خوی استعمار
جهانی در پیش مردم به زانو در اورده
شده است.ا -وبا مردم بودن ودر پناه
وحدت وهمبستگی با همسنگران وبا
همرزمان با ایمان با اخلاق وبا کفایت
وشائیسته از هر لحاظ؛خود گزر؛صادق وبا
شرف ووفادار به ارمانهای مردم وپیوند
های عمیق توده ئی داشتن واجتماعی
ومردومی بودن؛خصوصیات توده ای ودلسوزی
ومهر بان بودن؛وجز از مردم خود با هیچ
ارباب وبا ارتجاع داخلی وخارجی
ارتباط نداشتن؛سربازوطن ومردم خود
بودن وغیره که؛یگانه ضامن موئفقیتهای
یک رهبر سیاسی یک"نهاد"ویا یک دولت
وحاکمیت ان بوده وحداقل از کلیه ئی
این شائیستگیها برخوردار باشد،میباشد.
ویک
رهبر واقعی باید از میان مردم برخاسته
وهمیشه بایددربین مردم خودباشد؛ورهبری
خودرا باید ازمیان توده هااغاز
نماید؛واز استغاثه ونالان واز اه وزجۀ
بیوه زنان ویتیمان واز پیر وبرنای این
سرزمین خرابه وویران وماتم زده وسیاه
پوش شده وهمیش در عزای عزیزان خود
نشسته وبه خون تپیده؛ازنزدیک همنوا
وهم صدا باید باشد؛تارهبری از بیرون و
دور از درد ورنج مردم واسوده به اغوش
بیگانه خفتن.ا- وبدون ان که به بال
وبنام هر شخصیت قهرمان
واستعمارشکن تاریخی پرواز نماید
وازنام بالندۀانهااستفادۀابزاری؛تجارت
ومعاملۀ سیاسی نماید؛ودلچست تر ازهمه
برای کسب شهرت کذائی ازمردم دعوت
وتقاضانماید ودستور صادر نمایدکه؛به
دور پیش او وگروپ اوجمع شوند وازرهبری
دور از مردم؛نااگاهانه وتاریک
اندیشانۀاو کورکورانه اطاعت نمایند.ا-
وباین تجارت ومعامله گری
سیاسی؛باسرنوشت مردم
بازی؛وانانرانیزدرحقیقت امر به نفع
خود وگروه خود استفادۀابزاری
نمایدبه اصطلاح بار کجیست که
هیچگاه به منزل مقصود نرسیده است؛نه
در گذشته ها ونه درحال ونه
دراینده.ا-. وتو اصلا هیچ عمل نکردی
که سکست میخوردی ؛ و توهم
واقعأاگربرای خدمت به مردم ونجات
ان داخل عمل میگردیدی؛ترا نیز بد تر
از دیگران شکست مرگبار
میدادند.لذابجای تخریب وتبلیغ
علیه"شکست خورده ها"بایدازشکستها واز
افتیدنهای انان باموزی؛پند بگیری
وقربانیها وشکستهای موئقت انها هم
برای تو وهم برای خود انهاباید درسهای
کبیرواموزندۀتأریخی باشد؛ورنه توهم به
سرنوشت بد ترازانها دچارخواهی شد؛به
"حلوا حلوا گفتن کام شیرن
نمیشود"رهبری همچو یک جامعه
؛دشواریهای خودرادارد؛پیروزیها
وشکستهای پیهم وموئقتی خودرا
دارد؛ونباید ازپیروزیها
مغروروازشکستهای موئقتی مأیوس
گردید؛تا که شکستها
وافتیدنهارانپذیری؛پیروزی محال است؛تا
که چندین بار پیشپائی نخوری وبه زمین
نافتی پهلوان نمیشوی؛وتا که قهر زنبور
راتحمل نکنی صاحب عسل نمیشوی.ا- وبه
تعبیرخودت؛اگرتوفان ؛کشتی شکست خورده
"هارابه ساحل پرتاب نموده است؛واما تو
که فاقد این همه اوصاف وتجارب از
گذشته های "شکست خورده ها ویا
ازپیروزی های پیشینه هابوده ولاف بی
جای میزنی؛قائیق بی بادبان توبا همچو
توفانهای پی در پی ناگهانی
وتحمیلی مقابل گردد؛به ساحل
نه؛بلکه؛به قعرتوفانهای دریا غرق وبه
زیرعمیقتر فرو خواهدبرد. .
بنأبااین شناخت وتجربۀ ناچیز از قضایا
وحوادث ونقش زمامداران ورهبران بطور
موئجزکه بخشی از عوامل وفاکتهای عینی
شکست نهضتهای دموکراتیک وچپ مترق
را تشکیل میدهد؛باید گفت که:شوق
وتمرین رهبری وبه رهبری رسیدن ویا
رسانیده شدن کار اسان است واما
رهبرواقعی شدن؛شائستگی داشتن وشائیسته
سالار بودن ودر پیاده نمودن همه
تعهدات ودارابودن ومجهز بودن با کلیه
ئی این اوصاف وشائیستگیهای متذکره
دراین مختصر؛دریک جامعۀکور وبسته
خرافی-سنتی قبیلوی که؛ازان "تحلیلهای
مشخص از اوضاع واحوال مشخص"وتوکه
انرا"دیکته شده ازطرف دشمنان مردم
میدانی.ا در کلیۀنهاد وعرصه ها
واهرمها وزیربناها وروبناها نداشته
باشد ویا فاقد همه ای اوصاف وشائیستگی
ها باشد؛دران صورت "بجای گاو نر بابز
خرمن کوفتن است؛ویا بالای زاغ بودنه
گرفتن ویا با کوزه حوض پر کردن
است".بهتر است سنگی راکه برداشت ان
حتی اززمین کمرشکن ودشوار باشد؛واپس
بجایش گذاشت که کمر شکنی واستخوان
شکنیهای زیادی ودرد ناکی در پی خواهد
داشت؛چنانچه بسی رهبران داخلی وبیرون
مرزی را به کمرشکنیها واستخوان
شکنیهای سنگین دچار نموده است.ا- زیرا
همان قسمیکه"گاونر ومرد کهن به خرمن
کوفتن میخواهد"پهلوانان نیرومند سیاسی
ومردمی در بستر مرد پروراین جامعه به
حدی اند که؛سنگین ترین سنکهای سیاسی
واجتماعی وبار گران مبارزۀ اجتماعی
را؛باشهامت تر برداشته وبه جای اصلی
اش به منزل مقصودان
میرسانند.بگذارتابار این"مسئولیت
ورسالت بزرگ راجوانان ورزمندگان واقعی
ونسلهای نورس وپر شور وپر
خروش؛بیباکانه بدوش ببرند.یعنی اسیا
به نوبت است"ژرنده که دی پلاردی وی هم
په وار ده.
باشعار دشواراست توده هارابه عقب کشید
وتوده ها دیگر اعتماد واعتباربالای
کسی ندارند؛واین مردم پاک وبی الائیش
به حدی بی اعتماد گردیده اندوازرده
خاطر شده اند که؛دیگر به سلام هر کس
علیک نمیگویند؛وبایدبااموزش درست از
ده هاشکست تأریخی پیشینه ها؛چنان عمل
لمس کننده به مردم انجام داد تا مردم
در عمل دیده ودرک نموده بطور
رضاکارانه ودائوطلبانه واگاهانه رجوع
نمایند؛اهداف وبرنامه واندیشه وراه
ورسم وهنر مبارزه وبه سرنوشت اینده
ومهمتر ازهمه نقش اساسی وتعین کنندۀ
خودرا در ائینۀان به وضاحت
ببینند.؛بیدار واستوار واماده
گردند؛تا زمانیکه
"شعارگفتاروکردار"تطابق منطقی وتعادل
وتوازن لازم واصولی باهم نداشته
باشند؛دورویگی ؛رندی ودوجانبه بودن
نیز نتنها مورد تأئید توده ها واقع
نمیگردد؛بلکه پیش مردم وتأریخ محکوم
ومنفورنیز میگردد؛چنانچه شاعر سخن سنج
میگوید:
علم
چندان که بیشتر خوانی
چون
عمل در تونیست نادانی
"........"
پرواضیح است که؛این جامعه حامی وحمایت
گر"کهنه"بوده و"مدفن نو هاست"کوبیدن
"نو" وبه حاشیه راندن"نو"وترقیخواهان
وتحول طلبان وبه کنار زدن انها بوده
است؛وبا موضع گیریهای خصمانه وگونه
گون ارتجاعی وخرافی واستبدادی؛تصفیه
وتهدید وزنجیر وزندان؛تیرور
واعدام؛درطول تأریخ همیشه مواجه ودست
به گریبان بوده است وبه نحوی از انحا
با براه انداختن کارزارتبلیغاتی
وتخریبی جلو رشد سالم ان؛گرفته شده
است.ا- وبا این موضعگیریهای
اپورتونیستی ؛به اسیاب دشمنان بیشتر
اب ریختانده شده است.-
ودرنتیجه؛اینکه؛تمامی این فاکتها
وعوامل وپدیده های منفی به تدریج
واهسته اهسته وارام ارام در وجود
عناصر ضعیف وسست ایمان ومتزلزل
گردانهای رهبری کننده؛بیشتر راه
یافته؛پایگاه های تخریباتی ایجاد
وبرضد پرنسیپها واصول؛اهداف علمی
وخطوط فکری وساختارهای تشکیلاتی
وارگانهای رهبری کنندۀ ان؛فعالیتهای
خراب کارانه را برضد وحدت وهمبستگی
وسائیر نهادها وعرصه های مختلف کار
وفعالیتهای سیاسی نفوذ داده؛اعتبار
وحیثیت؛اتوریته وانضباط ودسپلین از
درون پوسیده؛باعث گسست اعتماد وپیوند
های مردمی از جامعه گردیده؛منفور
وتجرید میگردد.وبالاخره درنتیجۀان؛راه
سقوط وانحلال واضمحلال را می پیماید.
بناأانهائیکه واقعیگرا؛روشنبین وروشن
اندیش؛مبارزین مصمم ووطن دوستان؛پاک
نهاد وبا وجدان وصادق هستند؛به این
واقعیتهای تلخ تن درمیدهند وتأید
مینمایند که؛باطرز بینشهای دگم
ومتحجر که هنوزدرقیدبنده گی خطوط فکری
تحول ناپذیر؛تاریک ومتأثراز ذهنیت
کوروجامدومحصول قبیله سالاری است؛باید
با ان وداع نمود.تجدید تر بیت وباز
سازی ودگرگونی در روش ها ورفتار ها
درروند دگرگونیهای سریع
تأریخ؛بادرنظرداشت اصل
معیارهاوشائیستکیها واوصاف عالی که
بارفتارها وروشهای پیشینه در تفاوت
ودرتضاد است؛بایددرمبارزات اجتماعی
سرمشق قرار داده
شود..........و.....باقی را درشرط
حیاط به بحث اینده میگذاریم.
درمحیطی کو نباشدامتیاز خوب بد
رنج
کوری را فزون تر از کور بینا میکشد
حضرت
ابول معانی بیدل))
حسن
پیمان
جنوری-سال2011
رویکرد
از
یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم
+++++++++++++++++++++++++
فلک کج
روشانرا به بر کشد بیدل
کسیکه
راست بود خار چشم افلاک است
ابولمعانی بیدل""
{قسمت سوم}
نتائیج ارزیابیهادرقسمت های گذشتۀ این مختصر بما چنین می اموزد که(حزب)؛درقبال
ده ها قضایاوعوامل نا مطلوب ونا گواروخشونت امیز؛بویژه در برابر (3) اعمال شوم
وفاجعه بار وخونین ناگهانی جبری؛قرارداده میشود وبالای (حزب)قهرأ"تحمیل
وتعمیل"میگردد.-
یک:-تیرورناهگهانی
ومرموز"شهید
میراکبرخیبر"که
یکی ازاعضای مهم وبرجستۀ(حزب)بود.
دو:-به
تعقیب این حادثه؛گرفتاری غیر قانونی اعضای رهبری(حزب)میباشد.
سه:-حادثۀاساسی که بمثابۀ عامل اساسی در افرینش قضایای تحمیلی بعدی دیگری
میگردد؛عبارت از عدم(تسلیمی
مسالمت امیز سردار محمد داود)به
فرمان "قیام" کنندگان که عملأبه پیروزی رسیده اند؛میباشد.
که باالاخره وقوع تمامی قضایای بعدی ومادرسائیرماجراهادرافغانستان
میگردد؛وبویژه اگر این دو برخورداخیری ناسنجش ونا عاقبت اندیشانه ومحاسبۀ غلط
سردار داود بمقابل(حزب)بوقوع نمی پیوست؛شاید این همه فجائیع نیز بوقوع نمی
پیوست.ا-وشاید کلیۀ این حوادث وفجائیع اساسأصورت نمی پزیرفت.ا-وبویژه خط مشی
وفرهنگ سیاسی(حزب)ودرمجموع پرنسیپ(حزب)درهمچوحالات وحوادث که"قیام"نیز به
پیروزی رسده است؛نیاز به کشتن بویژه رئیس جمهوررانیز حکم نمیکند.قسمی که
سائیراعضای متباقی خوانوادۀ سلطنتی رابعدازبه قدرت رسیدن(حزب)همه را ازادگذاشت
وکدام ضرری برای ایشان نرسانده است؛وحتی در سال1357خ برخی مقالات این قلم در
مجلۀ ژوندون که برضدرژیم سلطنتی وخونوادۀ ال یحیا در دو قسمت به
نشررسیدوبعدأمتوقف گردیدوبیشتر اجازۀ نشرنیافت وعلت ان شایدانعطاف
پزیری(حزب)ودولت را دربرابرخوانوادۀ سلطنتی واژگون شده بوده باشدکه؛(حزب)از
خودنرمش نشانده است.لذا؛بادرنظرداشت این حقائیق؛حزب قصد کشتن داود رادر نظر
داشته است؛بلکه مستقیمأبه اعمال ماجراجویانۀشخص سردارداودارتباط
میگیرد
بنابر دلائلی که بعدأبه ان اشاره میگردد این اعمال ماجراجویانه
وتحریک امیزرابطور عمدی وقصدی براه می اندازد.
یعنی به سخن دیگر؛اگر تیرور"میراکبرخیبر"ازجانب هرتیروریست ویا هر گروهی که
انجام یافته باشد؛بوضاحت دیده میشودکه؛یک عمل کاملأانجام یافته وتحمیلی
بالای(حزب)است.ا-واین درواقع مسوئولیت سردارداودبودکه؛منحیث یک رئیس جمهور؛باید
از خون سردی وانعطاف پزیری مانندیک رهبرمدبروعاقبت اندیش مملکت ؛برخوردخشونت
امیزوخون گرمانه را انجام نمیداد.ودربرابرحزبی که تازه شهیدداده وداغ دیده است
حد اقل از نرمش کارگرفته وباطی مراحل قانونی وتثبیت جرم ازطریق-مراجع قانونی
وعدلی وقضائی بایدمحاکمه قانونی مینمود.ا- زیرا اشتباهات عمدۀ که از سردار داود
سر میزند؛ودرانیجا گره خورده ونهفته است؛ انست که:ر
یک"(حزب)که
شهیدداده؛ وهنوز مراسم سوگواری وفاتحه خوانی ان طبق اصول وموازین دینی و عنعنوی
اسلامی به پایان نریسیده که ؛به تعقیب ان گرفتاری خشونت امیزوتحقیر
امیزرهبران(حزبی)بمثابۀ یک(ضربۀ دومی)وجنایت افرین دیگری؛حیات (حزب)رابه
خطرجدی مواجه نموده و به نگرانیهای حزب بیشتر می افزای.ا-که یک عمل غیرقانونی
تلقی میگردد.
دو:-- (حزب)نیزدرزمینه
به حیات وسرنوشت مبهم وفاجعه بار که درپیشروی ان قرارداده میشود؛بی تفاوت
نمانده ودست به علاشه نمی نشیندو به رفع نگرانیهاوبه پاسخ این عمل
ماجراجویانه؛بااستفاده از قدرت نظامی سازمان یافته خوددرقوای مسلح رژیم
بخاطرنجات خود برمیخیزد.اودراین"قیام"خودنیزصددرصدپیروزمیگردد-وامادریغاکه
سردار داود نه تنها به فرمان"قیام"کننده گان که عملأپیروزگردیده؛کوچکترین وقع
نمیگذارد؛بلکه؛همه اعضای فامیل خودراباماشیندارهامسلح ساخته وبرای اجرای یک
ماجرای قصدی وحادثۀفزیکی عمدی امادگی میگیرد.وبدون ان که تسلیم شود؛بالای
فرمانداران"قیام"نا بخردانه ونا عاقبت اندیشانه فیر مینماید؛وبه وزیرداخله
قدیرنورستانی وپسرش که باتفنگچۀ ماشیندار واکلرکوف قبلأمسلح گردیده
اند؛امرمیکند که فیر نمایند؛و بویژه خود سردار داود ؛جاهلانه وبا غروروتکبر
قبیلوی وسردارسالاری خاندانی میراثی؛درهمین حالت هم برترجوئی را ازدست نداده
به نخستین فیر دست میازدبرای ان که اعضای فامیل ان نیزبه دست قیام کنندگان
نافتد؛همه رابیرحمانه از پا در می اورد.
به این ترتیب ومسئولیت تمامی
عواقب بعدی را به عهده گرفته؛ویکی ازعاملین عمده وتعین کنندۀ حوادث بعدی؛مانند
اسلاف خوددرحاشیۀ اوراق تأریخ ننگین وسیاه ایشان نامش ثبت میگردد.همۀاین ماجرا
هارا بصورت عمدی وقصدی بالای(حزب)ناگهانی"تحمیل وتعمیل"مینماید وبه یک عمل
انجام یافته قرار میدهد.
وسردارمستبد برای سرکوب فاجعه باروحتی خونین (حزب) از انتقال وتشیع جنازه
ویامیت که از مقرمنزل شهید خیبراز مکرویان الاشهدای صالحین که از جانب حزب
وهواخواهان بشمول دکاندران وهمشریان کابل واز طرف تمامی علاقمندان ان؛باهیجان
وباتأثرفراوان طبق اصول ومقررات ورسم ورسوم ملی واسلامی وقانونی؛غم شریکی
نموده استقبال گرم به عمل می اید؛که از ان استفادۀابزاری نموده واز ان یک بهانه
وانگیزۀ ودست اویزی به این سرکوبی زمینه رامهیا میسازد(حزب)را عملأدرمبهوت
ودوراهی قرارمیدهد.و حزب که از تجارب تلخ گذشته ووحشتناک استبداد دوره های احمد
شاه ابدالی وامیر عبدالرحمان ونادر غدار دیریدونی هند بر تانوی "طائیفۀ
سلطنتی"محمدظاهر شاه؛هاشم خان؛و بویژه وزیر محمد گل مهمند؛این بیرحم ترین
فاشیست قرن بیست دراین خطۀ اسیا وخود سردارداود؛اخرین بقایای میراث خوران
استعمار که:از کشتن وبستن؛اعدام وترور؛چانواری؛تیل داغ؛قین وفانه وناخون کشیدن
ها؛کنده میخ واب جوش انداختن وسیخ داغ نمودن ؛مثله وچشم از حدقه کشیدن و؛ده
هانوع شکنجۀ غیرانسانی وغیر اسلامی که بویژه درزندانهای جهنمی ده مزنگ
کابل معمول بود؛وازعواقب ان واقف بودند؛همان قسمیکه؛ازجنبشهای ضد استعماری
گرفته تا مشروطه خواه هان اول ؛دوم؛جنبش جوانان،حزب ازادیخواهان؛جمعیت وطن،گوند
مردم؛ندای خلق؛ویش زلمیان؛اتحادیۀ محصلین وحزب خراسان وسائیر جنبشهای ملی
ودموکراتیک بعدی الا سرکوب "ح-د-خ-ا"(حزب)؛یک امرحتمی بوده وازاعمال عادی
جنایت کارانۀ رژیمهای استبدادی-فاشیستی قومی وقبیلوی شمرده شده است.
ووقوع"قیام
7ثور"نیز؛از دو عمل ماجراجویانۀ که در فوق تذکر
یافت ناشی میگردد.و"حزب"راکاملأدردوراهی قرارمیدهد وراه سومی وجودنمیداشه
باشد؛که در همچو وضع وحالات ناگهانی وتحمیلی چه باید میکرد
پس سوال اساسی در انجاست که؛درهمین حالت تحمیلی وعمل انجام یافته که حیات وممات
حزب در مجموع به خطر جدی مواجه گردیده باشد؛ازرهبری واز مجموع(حزب)قاطعانه دفاع
به عمل می اورد ویادست به علاشه می نشست؛وتمامی اعضای حزب را در مجموع به دهان
اژدهای پیراستبداد فاشیستی-قبیلوی؛زنده وزار مسپردکدام راه را دراین
تنگنای دشوار تحمیلی تأریخی باید انتخاب مینمود یعنی؛یکی:-راه
زبونی؛تسلیم؛خیانت؛وسرکوبهای خونین تکراری تاریخی مانند اسلاف خون اشام سردار
مستبد؛که یک(حزب)نیرومند وسرتاسری را در چنگ ودندان اخرین لاش
خورارمستبد"طائیفۀ سلطنتی)بایدمیسپردیادومی:-بهتربود به یک قیام مردانه وباشهامت انقلابی
دربرابر این عمل خائینانۀ وی؛دردفاع از ازادی؛دموکراسی نیم بند وبخاطردفاع از
ازادی وارمانهای ولای مردمی واز تعهدات هدفمندانه ورسالتمندانۀ ملی ودموکراتیک
خود ؛دفاع قاطع به عمل می اورد؛درحالیکه این قدرت سازمان یافته را درشاخۀ نظامی
خود درعمق قوای مسلح رژیم نیز به دسترس ان میسر بود ولو که هرحزبی وگروهی هم
مانند گروه "دانه چین وریزه خوارهر خوان
سیاسی"که امروز چون پهلوان پنبه سیاسی." خودراقهر مان این معرکه معرفی نموده
وبه هیچ وپوچ خود هر طرف وهر کس که برابر امد؛حمله وزورازمائی نموده وباز هم
به اسیاب انگریزها اب میریزد؛اگردر مقابل همچو حوادث تحمیلی قرارداده میشد؛برای
نجات خود همچون کبوتر گرفتار در چنگالهای خونین کرگس لاشخور باید دست وپا میزد
وبه جزاینکه به این قیام وطن دوستانه اقدام مینمود وراه سومی وجود نداشت چه
رسد به یک حزب انقلابی وهدفمند توده ای ومصمم که راه نجات توده هاوتأمین سعادت
انها در عمق مشی سیاسی وخطوط فکری وبرنامۀ علمی ان درج گردیده باشد واین عمل
ناگهانی نیزبالایش تحمیل گردیده باشد؛باید که دست به عکس العمل متقابل میزد"هر
عمل از خود عکس العمل متقابل دارد"
مزن بر در کسی به انگشت
تا بردهانت نکوبند به مشت
بنابرتحقیقات وارزیابیهای فوق؛وبه باور این قلم؛به وضاحت دیده میشود که در
جریان وقوع این حوادث"قیام7 ثور" به جزء ازباند"حزب دموکرات"مخفی دربین
(حزب)به رهبری حفیظ الله امین؛ سائیررهبران اصلی (حزب)بشمول صاحب این قلم
قبلأواقف نبوده اند. این مطلب راسخنان"منشی
اول"(حزب)شادروان نورمحمدترکی درروزبرافراشتن بیرق دربین ارگ درباره
پیروزی"قیام" بیشترروشن میسازدکه گفته بود:"...دراین انقلاب یک ربل روسی ویک
دالرامریکائی به مصرف نرسیده است"واین کاملأ میرساندکه حتی ازرهبران
طرارزاول حزب نیزازسازماندهی قبلی "قیام"اطلاع کامل وسنجیده شده رانداشته اند
اگرربل روسی ودالرامریکائی به مصرف میرسید باید حد اقل رهبران اول ودوم از ان
خبرمیبودند خوب این کاملأ معمول وبه اثبات رسیده است که ؛احزاب مترقی وتوده ای
همیش از بدو مرحله تکاملی خود نسبت به دوست؛دشمنان وافری میداشته باشند؛وازهر
حرکت وعمل خوب ویا خراب انها در پروسۀ پیچیده ای مبارزات اجتماعی؛ برعلیه ان
تخریب وتیلیغ مینمایند؛وانهانیز براساس قانون اساسی؛ حق دارند برای خود گروه
بسازند وبه گرد احزاب مترقی حلقه نموده وبرای جلوگیری از رشدوتکامل احزاب
مترقی وبد نام سازی وتیرورشخصیت سیاسی واجتماعی انها به هر نوع تبلیغ؛تخریب
وحمله بالای انها دست میازند که؛(حزب)درطول مبارزات پرافتخار خود به ده ها وصد
ها از این قبیل حملات درونی وبیرونی روبرو گردیده است.ا.ودرغیران درعدم موجودیت
تضاد؛اساسأتکامل صورت نمیپذیرد.واین نیزیکی از ویژه گیهای جوامعی است که به
طبقات متخاصم اجتماعی تقسیم گردیده اند.
ومطلب دیگریکه به گفتارمرحوم تره کی مهر تأید
میزند؛عبارت اززمزمه ها وتبصره هائی است که در زمان تسلط جناه "خلقی"(حزب)درست
در دوران"امین"اوازه گردیده بود که؛حفیظ الله امین به "قیام"کنندگان گوشزد
نموده بوده که؛به هر قسمیکه میشود باید سفارت شوروی در کابل از این اقدام به
"قیام"خبرنشود؛که "دیاگو کوردویز نمایندۀ
فوق العادۀ سر منشی ملل متحد در اثار خود بنام"حقائیق پشت پرده"دراین باره
نیز اشاره نموده است>وبناأمشکوک بودن
وغیرقابل اعتمادبودن "امین"نزدشوروی
هارانیزبه اثبات میرساند.وامابازهم سوالی در اینجاست که؛چرا سردار داود این
دوماجرای عمده وتعین کننده متذکرۀ فوق رابالای(حزب) تحمیل وتعمیل مینماید
وزمینۀ قیام را مساعد میسازداز دیدگاه این قلم؛نکات زیر باعث ایجاد وتعمیل این
عملکردهای ماجراجویانۀ داود خان نیز میگردد:
یک:-سردارداود
بالاخره به این نتیجه رسیده بوده که؛پیش از انکه با اعضای فامیلی
خود ووزیرداخله اش به دست قیام کنندان بافتد وبه زعم خویش به دست انان کشته
شود؛بمثابۀ اخرین بقایای خاندان"ال یحیا وطائیفۀ ای سلطنیتی"به خود ننگ تلقی می
نموده است وکشته شدن خود وخوانواده اش را؛به دست خود ویا در جریان مقاومت به
خود افتخار میدانسته است.درغیر ان(حزب)بنابرپرنسیپهای قبول شده ومدنی وفرهنگ
دموکراتیک؛به اساس اصول وموازین ملی وقوانین ومیثاقهای بین المللی؛هیچ وقت
قصدکشتن؛ سردارداودوبویژه باخانواده اش را درنظرنداشته است.و(حزب)صاحب ان فهم
وفراستی معینی بوده که؛اگرکشته شوند؛ دست اویزی برای تحریک ارتجاع داخلی وبیرون
مرزی حتمی میگردید.اوشایددر نهایت حبس ویاماحکمۀ قانونی میگردیده است.
دو:-کشتن وتیر ورخودرا
به دست خود یعنی با مقاومت جاهلانۀخود؛علاوه بر افتخارکه(انحصارقدرت قومی را
ازاسلاف خود به ارث اورده؛به حیث میراث مقدس باید الا نابودی پشک
خانۀ.ا؟خودراهم اگردراین راه قربان نماید؛به ان میبالیده است)وازجانبی دیگر؛این
سردار مستبد بمثابۀ اخرین مهرۀ سلطنتهای میراثی؛اگرزنده به دست قیام کنندگان
بافتد؛شاید تمامی رازهای خاندانی وبازیهای سیاسی که تاکنون در طول این مدت
سلطنتهای میراثی یک قومی؛چه در داخل وچه بیرون از کشور؛وبویژه اتخاذ موقف
انحرافی وارتجاعی اخیری که دردوران ریاست جمهوری خود مرتکب شده بود؛تا ازنزدش
افشاأنگردد.ا-که باین ترتیب عمدأ مرتکب این حوادث فاجعه بارشده است
که فقید ببرک کارمل نیزبعدأمخالف کشته شدن سردارداودبوده است.
سردار به این فکر واندیشه بوده است که؛باکشته شدن خودش وبویژه فامیل بیگناه
ان؛باعث عکس العملها وواکنشهای مردمی؛هواخواهان وسلطنت طلبان رابه پشتیبانی
ارتجاع داخلی وارتجاع واستعمار بین المللی برعلیه "قیام"ودولت نوپا؛به شدت
برخواهندانگیخت
اینکه بخاطرانحصار قدرت مرکزی یک قومی وبقای استبداد؛سرنوشت
این جامعه ووطن به کجا میکشدودچارفجائیع وجنایات خونین میگردد؛پروای انراندارد؛
یعنی(من) نیستم جهان نیست ؛واگر(من) هستم جهان نیزهست
که؛ یگانه اندشه
وارزوی"طائیفۀ سلطنتی" در دوران حاکمیتهای ننگین ایشان بوده است.
چهار:-وسردار
داود به این واقیت نیزپی میبرد که(حزب)هنوزهم به ان مرحلۀ پختگی لازم سیاسی خود
نرسیده ودر بین توده ها؛قسمیکه لازم است؛ ریشه های عمیق وپیوندهای مستحکم خلقی
وپایگاه های انقلابی پیدانکرده است؛ویا پشتیبانی قوی توده ای نداشته و چندی
بعد؛ امکانات سقوط ان به کمک ارتجاع داخلی وبه پشتیبانی کشورهای مرتجع منطقه
وامپریالیسم بین المللی؛حتمی خواهد گردید.
پنج:-مهم
ترین هدف سردارداود از عدم تسلیمی او به "قیام"کنندگان و دلیل مقاومت خونین
وماجرا جویانۀ ان دربرابرقیام کنندگان ؛انست که؛باوقوع حوادث وعوامل
بالائی؛باالاخره(حزب)ودولت نوپا وکم تجربه واحساساتی که عمدتأ از جوانان
وروشنفکران متشکل گردیده است ؛ به زودی میتواند باعث بدنامی(حزب ودولت نوپا)
؛دموکراسی وجنبشهای "چپ مترقی" گردیده؛اسباب
زوال وسقوط ان خواهد گردید.
شش :-وازجانب
دیگر؛گرفتاری وزندانی نمودن اعضای رهبری(حزب)و زمینه سازی برای سرکوب خونین
انها ودر مجموع کل اعضای ان که (حزب)درحال رشد وتکامل طبیعی خوددربین اقشار
اگاه وتوده های بیدار؛پیوندهای مردمی خودرا؛تازه اغاذ می نمود؛وروز بروز از
اعتباروحیثیت معین اجتماعی وسیاسی؛دربین جامعه و دربین ملیتها واقوام وقبائیل
وسائیر ملیتهای تحت استبداد به تدریج برخوردارمیگردید، که این حضوروهستی قابل
ملاحظۀ سیاسی واجتماعی؛به اینده های نه چندان دور نیز؛داود خان رابه هراس
انداخته بود؛وبه هرقیمتی که باشد؛میخواسته تا(حزب)رابه سرنوشت سائیر سازمانها
واحزاب گذشتۀ دوران اسلاف خود دچار نموده؛ وسرکوب خونین نماید ودر مجموع همه را
به تدریج به کام مرگ بسپارد.بویژه؛وقتی که از طرف کشورهای مرتجع اعراب وجامعۀ
سرمایداری وازپشتیبانی؛سیاسی-نظامی؛اقتصادی واجتماعی انها؛وبویژه پاکستان یگانه
دشمن دیرینه واشتی ناپذیرخلق افغانستان که؛همیشه در کمین بوده وبه دنبال
همچوقضایا به اصطلاح چشم درد میگردید؛به ان کاملأمطمئن بود که؛گویا اگر
(حزب)احیانأپیروزمیگردد وقدرت دولتی رامتصرف میشود؛دران صورت؛پاکستان میتواند
باتشدید نفاق ملی وبا براه انداختن مقولۀ"اقلیت واکثریت"و(افغان وغیرافغان)که
دراین جامعۀ عقب ماندۀ قومی وقبیلوی؛نهایت گیرنده وکاری است؛بزودی این دولت
نوپا را به کمک ارتجاع داخلی وبین المللی سقوط داده وحاکمیت یک قومی که حد اقل
همتباراست بازهم به نفع یک قوم حاکم مستقر میسازد ودر عکس این حدسیات داود خان؛
اگر "قیام"به پیروزی نمیرسید؛مطابق همین اندیشۀنابخردانۀ وسردنده
گی خود؛(حزب)رایا به "حزب انقلاب ملی"خود ویا به دولت مدغم و منحل مینمود؛که
شهید میر اکبر خیبر باداود خان ارتباط نزدیک داشته دراین راه نیز زیاد تلاش
مینموداگر به تطیق این پلان خود موئفق نگردد(حزب)راتیرور؛اعدام؛زندانی
وتبعید ویانیست وبابود مینموده است.ا؟بااین اندیشۀخام ومحاسبۀ غلط احساساتی
خود؛میدان را باخت وباالاخره نا کام گردید.واما همه ای این قضای تحمیلی رابالای
شانه های یک(حزب)نارس وناتوان وکم تجربه ونا بالغ؛بار نمود وجبرأوقهرأ
انرا"تحمیل وتعمیل"نموده رفت وباالاخره(حزب)وجامعه رادرمجموع درکورۀاتش غضب غرب
ودشمنان سوگندخوردۀ ان سوختاند.ا که امروزاین "دانه چین ریزه
خور"؛اززیراوارهای"تفاله های تأریخ"سربالانموده؛خودرا"پیروز"معرفی نموده
ودیگرانرا تحت عنوان"شکست خوردۀ سیاسی"پیوسته تعنه میدهد ودیروزکه درپهلوی به
اصطلاح همان "شکست خوردۀ سیاسی"ازهمه امتیازات ان برخوردار بود و(خپ وچپ)بهره
مند گردیده؛کرسی ان درکابینیت جلو کشتی غرقه در توفان درپهلوی همین شکست خورده
ها درمقام اول جای داده شده بود؛فراموش نموده وبااین موضع گیریهای ابن الوقتی
خود؛میخواهد ازاین منجلاب وناهنجاریها؛رندانه وعیارانه خودرا؛تبرئه نماید و به
گفتۀ خودش ؛این"چهره ساز تأریخی "ودرهر مرحله ای ازتأریخ بخودیک "چهرۀ
جدید"بتراشد وبه بازارسیاست خودرا عرضه نماید؛وازچشم تیزبین مردم وتأریخ
خودرا میخواهد پنهان نمایدوبه این خیال خام که گویااورا کس نمیشناسد.
مزن به دری کسی به انگشت
تابردهانت نکوبندبه مشت
بنابرهمین ارزیابیهای فشرده ونتائیج ان؛دراینجا به وضاحت دیده میشود
که؛سردارداود مستبد وسرتنبۀ قبیلوی ؛واین اخرین مهرۀفرسوده وزنگ زدۀ ماشین
استبدادرژیم سلطنت میراثی"ال یحیای دریدونی پاکستانی"درنخستین شکل گیریهای
تمامی این((قضایا؛فجائیع وجنایات وفساد وخونریزیهای بعدی))درکشور؛نخستین اقدام
کننده ونخستین حرکت کننده ونخستین عمل ماجراجوئی وسرکوب گرانه برضد حزب را
باهمان خصوصیات وکرکتروخشونت امیز وعصبانیت قبیلوی-میراثی؛فاشیسم خاندانی،به
شیوۀاسلاف خود رفتار نموده ونخست از همه بالای (حزب)نورس ونابالغ؛همه قضایارا
پیش ازپیش ویک جانبه"تحمیل وتعمیل.ا"مینماید؛وبه مثابِه عامل اساسی وتعین کنندۀ
بحرانات مزمن وکشندۀ بعدی درتأریخ پر اشوب کشور؛ثبت نام مینماید؛وبه این ترتیب
(مقصر اصلی)دراین تأریخ شناخته میشود.اواخرین لکۀ بدنامی وننگین تأریخی دیگری
را به اوراق سیاه وننگین تأریخی زمامداریهای اسلاف خون اشامش چون" نادر غدار
انگریزی؛وزیرمحمد گل خان مهمند،این بیرحم ترین فاشیست قرن بیست که؛درجنایات
وفجائیع خود وبه کتاب سو زیها وفرهنگ ستیزیهای خود؛دست هیتلر وموسیلینی رهبران
فاشیسم جهانی را از پشت سر میبندد.ا.اوشاید عنقریب از طرف پیروان هیتلری یعنی
افغان نازی یا"افغان ملت"مانندسائیر"باباهاو سلاطین جبار" تأریخی ؛بخاطر
تحریکات قصدی ملیوبرای بر انگیختن حساسیتهای ملی ؛از مقام شخصیت
فاشیستی ،از جنایات واز وطن فروشیهای این خائین ملی؛طی محفلی به نیکی یاد
نموده؛ میخواهند خلاف اراده مردم سلحشور وغیور ضد فاشیستی این سرزمین مرد
خیز بصورت غیر مشروع بالای تمامی اقوام وقبائیل وملیتهای تحت استبداد"تحمیل
وتعمیل"نمایندکه سردار محمد داودنیزهمین رسالت اسلاف خودراکه در زمینه
داشته است؛تا اخیررد پای اسلاف وخط مشی فاشیستی انها را بطور خدشه نا
پذیر؛بایدطی نموده؛تا اخرین قطرۀخون در بدنش؛ این سنت میراثی را به درستی
وصادقانه؛تعقیب وعملی مینمود که؛ چنان هم کرد وبه زعم خودش دراین راه با روح
ارام رقتوسردار داود بنابرعقده ها وکامپلکستی های که؛یا از بیرون مرزی ویا
از قضایای داخلی برداشت نموده ودر کمین قرار گرفته هر لحظه میخواست ذهر خودرا
تزریق نماید و؛چنانچه که کرد.ا-ایا انچه را که داودخان ودار ودستۀ خائین ومرتجع
ان بصورت غیر مر موز وناگهانی انجام داد؛باز هم تأکید میگردد که؛چه ارتباطی با
(حزب)دارد وایا به خیانتها وجنایتها
وانحرافات واشتباحات اگاهانه ویا نا اگاها نۀ سر دارداود ویا حفیظالله امین
وباند او"حزب دموکرات"مخفی در درون (حزب)را که کاملأ واشکارا یک عمل تحمیلی
است؛چراتما مأدر مجموع دراین ماجراهای تحمیلی مقصر باشندیعنی؛ایا کلیه ای اعضای
اصولی رهبری وکادرها واعضای پاک واصولی وصادق؛وطن دوست ووفاداربه ارمانهای مردم
با جمله ای متحدین ان؛چون سازمان جوانان؛زنان؛اتحادیه های اصناف وطبقات موئلد
باید ان گنا هان را به عهده بگیرندویا بدوش کتله های عظیمی ازترقی خواهان؛تحصیل
کرده گان؛دانشمندان ومتخصصین ورجولان ونخبه گان اجتماعی وسیاسی؛شعرا ونویسنده
گان وفرهنگیان وعناصر پاک واین سرمایه های بی بدیل معنوی که از اعضای پرافتخار
(حزب)ویا محصول تربیت وپرورش دورۀ"نظام مترقی ودمکراتیک" که؛یکی از دست اوردهای
مثبت ومهم ان بشمار می ایند را نیزباید مقصر دانست؛که در زیرچطر و ساِیۀ
(حزب)ودرجهت تحقق اهداف وارمنهای مردمی ان؛ افتخارانه کار وزحمت مینمودند
ووظایف سپرده شده را وطنپرستانه وصادقانه وانچه که در توان واستعداد انرا
داشتند درین راه بی دریغ انجام میدادند,همه راباید مقصر دانست زیرا اگرهمه را
تحت عنوان"شکست خوردۀ سیاسی"که از اختراعات کاملأجدید واز قاموس ویژۀ"دانه چین
تفاله"به خور مردم وخوانندۀعزیزسپرده میشودیا ازنهایت نا فهمی ونادانی وکودنی
است ویا هم اگاهانه بر علیه این کتلۀ بزرگی از گلهای سر سبدجامعه جبهه گیری
نامقدس وموضعگیری خصمانه است که؛هدف ازاین خصومت ورزیها ی مشکوکانه؛ جز اینکه
ابهای زیادی را به اسیاب دشمنان خلق افغانستان بریزد؛مفهوم دیگری ندارد زیرا
بنام شکست خوردۀسیاسی؛همگی بلا تفکیک کوبیده میشود وخوب وخراب رادریک ردیف قرار
داده مورد حمله قرار میدهد ومقصر میداند وبرعلیه ایشان شمشیر تعصب وحسادت وعقده
ها وکینه های بچه گانه وکامپلیکسیتی های ناشی ازدوران جنگ سرد را بروی ایشان از
نیام میکشد ویا با "دهن پرساچمه ای"خود بی هدف وبی خریطه هر طرف فیر
مینماید؛باکی نیست که دراین شکارمغرضانه؛کبوتر؛کنری وبلبل قربانی میدهندویا؛زاغ
وزغن وکرگس هم از ان زخمی ویا ضرر میبینند.ا؟زیرا وقتیکه تحت عنوان"چپ ویا چپ
مترقی ویا جنبش چپ ویا در این اواخر غوغای"شکست خوردۀ سیاسی"که قبل از همه
خود او نیز در قدم اول شامل سرنشینان این کشتی توفان زده.ا.ا- میگردد؛واما
درموردخود مسکوت و متوجه نیست وشکست خود را پیروزی برای خود ودشمنان خلق میداند
و دربارۀ خودچیزی نمیگوید ودر اینجا به اصطلاح ؛نابینا میگردد؛بذات خودسوال
برانگیز است"کور خود بینای دیگران"
موشگافم من به عیب دیگران
چون به عیب خودرسم کورم در ان
واین موضعگیریهابخاطر اغراض تنگ نظرانۀ سیاسی؛یاقومی ویامنطقوی وزبانی ونژادی
وبرترجویانه؛نه تنها منطقی وخرد مندانه ومسئولانه دربرابر نهضت چپ ومترقی
ودموکراتیک میباشد؛بلکه یک نوع ابن الوقتی واپارتونیستی ؛غیر مدنی ودور از
انصاف ویک داوری غیر عادلانه شمرده میشود.بجای کوبیدن نیروهای چپ
وترقیخواه؛باید انها بطرف وحدت وهمبستگی اصولی ایشان تشویق وترغیب گردند؛وبجای
تعنۀ طفلانه وبی معنا باید متحد ویک پارچه ساخته شوند زیرا شرائیط کنونی وجبر
زمان بصورت قاطع حکم مینمایدکه؛تخریب وکوبیدن نیروهای مترقی ودر مجموع جنبشهای
چپ ودر حالت پراگنده نگهداشتن انها؛مطلقأ همسوئی با ارتجاع وعقبگرایان سیاه
؛وحفظ وبقای استبداد فاسد -فاشیستی کنونی وادمۀ ان تلقی میگردد.اکه در ان صورت
اذعان باید کرد که:بدون سهم وشرکت فعال نیروهای مترقی ودیگر اندیشان و"چپ
مترقی"؛هیچگونه ازادی؛صلح وثبات وراه نجات اساسی توده هارا دراین جامعۀ قبیلوی-
خرافی؛نباید توقع برد وهیچ نوع پلان وپروگرام وبر نامه های ترقیخواهانۀ
ملی ودموکراتیک در بستر اشوبگرانه وتعصب ونفاق سالارانه وفتنه انگیزانۀ این
جامعۀ بسته وجامد؛مجال تحقق وعملی را نخواهد یافت،وزمینۀناکامی در پی ناکامیها
وشکست در پی شکستها ومأیوسیتها وبی اعتمادی های باز هم بیشتری را دربین
ترقیخواهان وجنبش چپ دربسترناملائیم این جامعه هموار خواهد ساخت.
واما سوال اساسی دراینجاست که؛چراازاین واقعیتهای عینی وزنده وتگذیب ناپذیر
تأریخی"رندانه وعیارانه"میخواهد طفره برود؟به اصطلاح مردمی"کورخود وبینای
دیگران این کور نمک به اصطلاح"پیروز شکست نخورده از"پیروزی خود چراجفنگ
سرائی نمی کند واز (فتوحات اسمانی وزمینی
)خود چراچیزی نشخوار نمی نماید؟؛انسان با شهامت اول از خود انتقاد را اغاز
مینماید؛بعدأ بالای دیگران حمله میکند وبرتری خودرامیزان وترازومینماید.ا-اول
سوزن را بجان خودمیزند؛اگردرد داشت بعدأخنجررابه قلب دیگران فرومیبرد ودیروزدر
پهلوی همین"شکست خوردۀسیاسی""چپ مترقی"صاحب هر گونه اعتبارسیاسی واجتماعی
میگردد ودرزیر ریش انها درامده "چهچه وهورا"میکشد وخوشی واستقبال
مینماید؛ودرروزشکست ان؛قبل از همه در جستجوی غارموش .ا؟در جلو ازهمه پیشتر راه
فرار را در پیش میگیرد؛ووحشت ودهشت؛جنایات نا بودی افغانستان راتوسط نیروهای
سیاه ارتجاعی واهریمنی ومذوران زرخریدخارجی رابه نام""پیروزی بخود افتخارنموده
ودرقبال انهابا ایشان یکجاپای کوبی مینماید
بر علیه "چپ مترقی تحت نام"شکست
خوردۀ سیاسی عنه میگوید یعنی چه؟ در حالیکه "تعنه"از هر نوعی که باشد ؛یک
پدیدۀسنتی خرافی و محصول ازذهنیت کور جامعۀ قبیلوی است؛که نخست از همه
باید ازاین تار عنکبوتی خودرا نجات بدهی.ا؟ ایاتو نیز با انها یکجاشکست
نخوردی.ا؟؛واین تعنه سیاسی رابه خود چرا نمیگوئی وچرا از خودنمی پرسی مثلیکه
ازهیچ چیزی خبر ندارد ونبوده است ومانندفرشته از اسمان نازل شده باشد؛با یک نی
وصد اسان .ا-خودرابیگناه میکشدکه گویا هیچ چیزرا ندیده
است"شتررادیدی
نی"که پاسخ بسیار ساده واسان استوای به حال کسی که
اعتبارخیراتی دیگران راهم نتواند باخود حفظ نماید.
مزن به دری کسی به انگشت
تا بردهانت نکوبندبه مشت
پرواضیح است که؛در جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری؛هرگونه رفتار وروشهای رژیم حاکم
ان از فرهنگ خشونت وتاریک غیرمدنی وذهنیتهای کور سنتی وعقبمانده؛خودخواهی ها
وخود برتر بینی ها وازانحصارقدرت مرکزی یک قومی؛سرچشمه میگیرد.فرهنگ این
جامعه؛فرهنگ خشونت؛فرهنگ جنگی فاشیستی-ملیتاریستی وفرهنگ دیوانگی؛عصبانیت سر
دندگی وسر تنبه گی وسائیر ویژه گی های عقب گرایانۀ جامعۀ بستۀ قبیلوی وقبیله
سالاری میراثی اسلاف ان که؛زیربنای اساسی فرهنگ خرافی سنتی جامعۀقبیلوی
رامیسازد؛باید وقوع چنین حوادث راحکم میکرد وعواقب ان باید چنین میبود که
درپیشانی جامعۀ قبیلوی حک گردیده است.ا-وبهترین مثال ان سردار محمد داود است
که؛به تأسی از فرهنگ جامد میراثی قبیلوی؛به حیات خود وبه حیات خوانوادۀ خود وبه
حیات یک حزب توده ای وبه جامعۀبیگناه خود؛خاتمه بخشید ابجای عقل ومنطق ودرایت
وکفایت ومدنیت سالاری؛ باتمامی حوادث ووقائیع ومسائیل سرنوشت ساز ؛بطور نا
بخردانه وبا دست پاچه گی وکاملأ احساساتی و با مغز گرم برخورد نموده وبا غرور
خشک قبیله سالاری خود ازخشونت گرم جنگی کارگرفته به فرمان بران "قیام"ازمیلۀ؛
ماشیندارپاسخ داده است
که در طول تأریخ سلطنتهای
استبدادی-فاشیستی-میراثی؛از احمد خان ابدالی واز امیرعیدالرحمان؛نادر غدار
دیریدونی وپسرخوش گزرانش محمد ظاهرشاه سابق؛که فاشیست ترین دوره های
تأریخی"طائیفۀ"سلطنتی بوده است که ؛جز از توطئه سازی ها وسرکوبگریها؛به نحوی از
انحا،همیش با شمشیر قبیلوی نطفه های رویندۀ نوین را بیرحمانه وظالمانه درو
نموده سربریده ویا نیست ونابود نموده اند؛که سرنوشت تمامی ملیتها به دست مشتی
فاشیستان هیتلری،چون وزیر محمد گل مهمند رئیس تنظیمیۀ مزارشریف ووزیرداخلۀ وقت
که وسیلۀ تفریح وجشن سرور وخوشی ان"کتاب سوزی ها" وفرهنگ ستیزی های مربوط به
ملیتهای غیر پشتون؛تحت عنوان "غیرافغان"وبویژه ازتورکان افغانستانی بود وازاین
جشن خود نیز نهایت لذت میبرد وبدلیل ان که اومیگفت؛یا شما پشتون
شوید(افغان)شوید؛ویا خود را؛اوزبیک،تورکمن؛هزاره وتاجیک نگوئید وهوئیت
خودراافغان یا پشتون بسازید ویا سرنوشت شما وسر نوشت فرهنگ شما همین است وقابل
اتش زدن است
بگونۀ مثال:زمان سیطرۀ فاشیسم مطلق وزیر محمد گل خانی در
سراسر جامعه سایه افگنده بود که؛صاحب این قلم؛ بسیارخورد بودم وهمچو یک خواب به
خاطرم می اید وتازه درصنوف ابتدائیۀ مکتب متوسطۀ میمنه زاد گاهم مرکزولایت
فاریاب بودم کتابهای بنام(دیوان مشرف،امیرعلی شیرنوائی؛و بابا روشن؛به زبان
اوزبیکی"تورکی"بودند)ازکدام تاقچۀ خانه به دستم افتیدوخوانده نتوانستم؛در نزد
ملا ویا استاذ خانگی خود بردم که(مرحومه ومغفوره خانم برادرم شاد روان استاذ
محمد صالح پیمان بودند؛وفرزندان ذکور واناث اقارب؛خویشاوندان وهمسایه ها قبل از
انکه به مکتب برونددرانجانمازی خودرایاد میگرفتند وهم درس میخواندند؛بغدادی
وقران مجید ؛ خواجه حافظ؛چهار کتاب وغیره اثاریکه مروج بود به ان خودرا وارد
میساختند)ازایشان تقاضا نمودم تا،درقبال کتابهای پشتو وفارسی مروجه که؛دران وقت
در صنف چهارم تمامی مضامین ان به زبان پشتو بود؛خواستم تا به زبان اوزبیکی
یعنی زبان مادری ام به من نیز درس بدهند.مرحومه به سرعت تام وهراسان اور وبیم
ناک کتابها را از دستم گرفته ودر جائی پنهان نموده وبه علامۀ ترس اشاره نموده
هوشدار دادند که:"..دیگر سخت محتاط باشی واز موجودیت چنین کتابهای به زبان
های اوزبیکی درخانه به پیش کسی؛دوباره بزبان نمی اوری که حاکم اعلای میمنه ظالم
است ؛همه ای مارا جزا داده وکتابها را فورامیسوزاند"که درست ان وقت
دوران زمامداری فاشیستی وزیر محمد گل خان مهمندبی فر هنگ وفرهنگ ستیز ویک خائین
ملی ووطن فروش درزمان"صالح محمد خان سپهسالار" نادرشاه غدار بود؛واین نفاق افگن
از پیروان هیتلرکه چندی پیش از طرف عده ای فاشیستان وهوا خواهان ان وافغان
نازی"افغان ملت"ازمقام وشخصیت فاشیستی؛از جنایات واز وطن فروشیهای این خائین
ملی؛گویا به نیکی یاد نموده،وطی محفلی از خیانتهای طرازفاشیستی او بخاطر
تحریکات ملی وبرای بر انگیختن حساسیتهای ملی واقوام تحت استبداد،یاد اوری
نمودند ودرپهلوی سائیر "باباها وسلاطین جبار"اسلاف خود؛میخواهند بالای مردم
سلحشوروغیورضد فاشیستی این سرزمین مرد خیز؛تحمیل وتعمیل نمایند؛وباین ترتیب نیز
میخواهند نام باباهای فاشیستی را؛همچنان احیاوزنده نگهدارند.ا؟که سردار داود
نیز،باتعقیب ردپای اسلاف خود بطور خدشه ناپذیر بخاطرحفظ قدرت سیاسی مرکزی یک
قومی تمامی این جنایات وفجائیع بعدی تاریخی را؛منحیث یک میراث مقدس به گردن
گرفت.
بنابرحقایق بالا وحکم قاطع تأریخ؛تا زمانیکه؛چپ مترقی وتمامی نیروهای ترقیخواه
ودیگراندیشان؛روشنفکران رسالتمند وروشنگران هدفمندوتحول
طلب؛دانشمندان؛پژهشگران؛رجولان سیاسی واجتماعی ومحققین؛گروه ها وسازمانها
واحزاب چپ ودر مجموع"جنبش چپ"برضد ارتجاع وسرمایه سالاری جهانی؛با حفظ احترام
به عقاید وباورها ؛وایدیئولوژیهای یک دیگر،دریک(جبهه ای وسیع
ملی ودموکراتیک)باهم متحد وبسیج نگردند؛ وبمثابۀ یک اپوزیون با قدرت دربرابردست
راستی ها عرض اندام ننمایند؛ هرگونه حرف وطرح خود خوا هانه؛برترجویانه ویکه
تازانه وتک روانه؛بادرنظرداشت پس منظرتلخوشکستهای فاجعه بارتأریخی؛جنبشهای چپ ونهضتهای
ازادی خواهانه؛جزافسانه وهدیث؛نتائیج مثبت ومطلوب درپی امد خود ندارد.ا.ا.ا-به
دلیل انکه؛چپ مترقی وسائیر ترقی خواهان ودیگراندیشان وتحول طلبان وتمامی
نیروهای ملی ودموکراتیک در روند مبارزات سیاسی واجتماعی؛لازم وملزوم یک
دیگربوده ویکی درپناه دیگری وتکیه بالای یک دیگر؛دست به دست وسنگر به سنگر
متحدأ ومتفقأ در پهلوی هم بقا داشته ویکجا باهم رشدوتکامل مینمایند وجامعۀ مدنی
مردم سالاری خودرا ایجاد مینمایند.ا-
دراینجاازمبارز معروف مرحوم عبدالکریم نزیهی"جلوه"اندخوئی ولایت فاریاب که یکی
ازبنیانگذاران"جمعیت خراسان"1331خ-ویکی از مبارزین سر سخت وتسلیم ناپذیرخلق
اوزبیک(تورکان افغانستانی)دردورۀفاشیسی وزیر محمد گل مهمند که یک عمر رادرزندان
مرگزای جهنمی وکشندۀ رژِیم استبدادی سپری نموده است؛ازجملۀ سرودۀطولانی او
در زندان؛یک فرد انرا لازم دانستم که چنین می اموزد:
چشم امید به نسل تو جوان دوخته ام
درخور شأن وشرف؛مملکت اباد کنید
"عبداکریم نزیهی "جلوه" اند خوئی"
بدون انکه
بیش ازاین فرصتهاوظرفیتها از دست برود باید باین اهداف بزرگ نائیل امد.تا
درانتخاباتدورۀ چهارم ؛باز هم شکست نخورده مورد تعنۀ
دشمنان"پیروز"شدۀ ضد چپ مترقی ودر مجموع ضد جنبش چپ قرارنگیرند؛وزمینۀ
پایکوبیهای زیادتری رابرای انان مساعد نسازند.ا-با وحدت اهنین واتحاد وائتلاف
های مقدس خود این جامعۀازهم متلاشی وپاشان زخمی وخون چکان واین سرزمین خسته
وناتوان،بیمار؛علیل وسوخته وبربادرفته؛فقیر وگرسنه را؛باید به هر قیمتی که باشد
ازچنگال این بحران مزمن ومافیای جنگ وفساد وبدبختی نجات داد.ا-زیرا اوضاع
واحوال وتجارب تلخ تاریخ گذشته به وضاحت می اموزد که؛(بدون ترقیخواهان وچپ
مترقی اصولی)ودگراندیشان؛تحولطلبان ونیروهای ملی ودموکراتیک وروشن فکران مثبت
وفعال ومطلوب که همه گلهای سرسبد وچیزفهم وسرمایه های بی بدیل معنوی این جامعه
هستند؛بدون شعاع هستی وحضور انها وبدون سهم وشرکت فعال ونیرومند ورهبری کننده
در همۀ اهرامهای دولتی وارگانهای کلیدی ان؛مبارزه علیه هرگونه فساد وسیاستهای
مافیای وسائیر فجائیع ومصیبتهای مزمن سرطانی وریشه کن سازی بنیادین تمامی عوامل
و موانع که درراه پیشرفت وترقی؛انکشاف وجامعۀ ازاد ودموکراتیک قرارگفته
اند،دروجود چندملا واخوند وطالب اجیردیو بندی پاکستانی غیر ممکن بوده؛به خواب
خواهیم دید.
حافظ ازتوسخن گفتن است وبس
درقید ان مباش که کس شنید یا نشنید
حافظ
بنابر این تحلیلها وارزیابیها؛ازواقعیتهای عینی وانکارناپذیر درونی وشناخت درست
وعلمی ازساختارهای جامعۀقبیلوی وازروابط ومناسبات ستمگرانه وغیرعادلانۀ ان در
کلیه ای نهاد ها واهرامهای فرهنگی؛سیاسی،اقتصادی واجتماعی ان؛باید صادقانه
ومنصفانه به این اصل معتقد بود که؛که نیروهای مترقی و"چپ اصولی"درحال نضج؛نیز
مانند سائیر شهروندان دیگر؛متعلق به همین جامعۀقبیلوی وقبیله سالاری وخانسالاری
وملک سالاری وارباب رعیتی فیئودلی ونیمه فیئودلی بوده؛وبمثابۀ محصول وزادۀ این
جامعۀ عقب ماندۀ سنتی وخرافی؛خصوصیات وویژه گی ها وروشها ورفتار های این جامعۀ
عنعنوی-سنتی وخرافی قبیلوی وقبیله سالاری را؛باخود به ارث اورده اند وانراباخود
حمل نموده اند؛باخواندن چند کتاب وفراگرفتن چند واژۀسیاسی واجتماعی نمیتوان
خودراازتار وپود محکم این جامعۀجامد باطرز تفکر وذهنیت کور ونابینا واستخارۀ
ان؛نجات داد وخودرا رها ساخت.ا- لذااین نیروهای چکیده وسازندۀ این
جامعه؛مسئولیت وگناهان وقصوروکوتاهی؛انحرافات واشتباهات شماری درسطوح
بلندرهبری(متمرکزونیمه دموکراتیک حزبی)راکه انهم محصول وزادۀهمین جامعۀ عقب
مانده بوده وزادۀهمان شرائیط جنگ سرد وسیاستهای مسلط ان ورقابتهای خطرناک
ابرقدرتهای جهان بوده که؛نمیتوانند همگان بدوش بکشند.ا-وبه قصور دیگران این
کتلۀ عظیم وبیگناه وتحت فرمان ودستور و به مانندسپاهی؛بلغزند ویا قصدی لغزانده
شوند.ا-ویا بالاطائیلات وچرندیات وبا بازارتیزیهای سیاسی؛همه را مقصر قلمداد
نمایندا؟زیراکه هرکس مسئولیت شخصی خودرادارد؛ویکی از پرنسیپهای زرین آین نامۀ
"حزب""رهبری جمعی واما مسئولیتها فردی است.."ویا
به اصطلاح عامۀ ما"بز از پای خودوگوسفند ازپای خوددر چنگک قصابی اویزان
میگردد.ا"ویا ازلحاظ دینی وهدایات فرقانی درروز اخرت نیز؛ بندۀگناه کار وبی
گناه نزد خداوند هر کدام مسئولیت شخصی وفردی خودرادارد وهر کس از اعمال خود
دراین دنیا درروز اخرت خود پیش خداپاسخ گومیباشد.
دراین عصرتسخیرکیهان وطبیعت وحیات الکترونیزۀ بشریت،وعصر اوج علم وفرهنگ
وتخنیک؛وبا این پیشرفتهای خیره کنندۀ مدنیت؛باید باقضایا وحوادث بشکل مدنی؛وبا
مغزسرد وبا قلب پاک وخردمندانه عاقلانه؛برخورد نمود؛تا انتقام جویانۀ قبیلوی
وعقده کشایانۀ احساساتی.ا-زیراکه هیچ دردی را دوانمیکند،بلکه درد ها ورنجهای
مزمن تر وغیر قابل علاجی دیگری را با ان می افزاید،یعنی همگی کم وبیش دارای
همین خصوصیات بوده بشمول"دانه چین تفاله تأریخ" نیز ،اگر کمی متوجه خود گردد
دارای همین ویژه گیها وخصوصیات ومتعلق به همین روابط غیر عادلانه ومحصول همین
جامعۀقبیلوی میگرددوهمین کوتاهیها ونواقص وبیماریها ی میراثی که در تحت تسلط
رژیمهای غیر عادلانه نشئو ونمومینماید؛ناگزیر با خود به میراث می اورد؛که بجای
همان(حزب) ودرهمان شرائیط مسلط وتحمیل شده وبویژه به یک عمل انجام یافته قرار
داده؛وکلاه خودرابدست گرفته؛کمی عاقلانه وغیر جانب دارانه وتنگ
نظرانۀسیاسی؛سنجش ومحاسبه نماید؛.ا_ودرحالیکه در همان مقام از کلیه ای مزایا
؛نعمات وامتیازات ان به اصطلاح"شکست خورده ها"بدون این سرو صدا وهیا هو ها
استفاده میبرد واما بعداز سقوط ویا به زعم او((شکست خوردۀسیاسی))نسبت به هرکسی
دیگری؛دوپای دیگری هم قرض گرفته به اصطلاح از همه ای شکست خورده های سیاسی؛ده
گام پیش تر و یا ده قمچین جلوتر؛میگریخت واز همه جلوتروپیش قراول تر بودواما
امروز؛این افتخارفرار وپیروزی خودرا بروی خود نمیکشد وبخود نمیگیرد؛به "کوچۀ
حسن چپ" میزند؛یعنی ازخود هیچی نمیگوید واما حملۀ یک جانبه؛بی اساس وبی مایۀ
احساساتی را علیه دیگران ؛ براه انداخته است؛یعنی دیگران شکست خورده واما جناب
"تفاله"پیروز است وعلاوه بر زمین؛هفت لایۀ اسمانرا نیز فتح نموده است.ا؟..وغیره
برتر جوئیهای تفتین گرانه؛تحریک امیز وماجرا جویانه و نمیگوید که
کدام"...راشمشیرنموده است که دیگران ویا چپ مترقی نکرده باشد
مزن به دری کسی به انگشت
تا بر دهانت نکوبند به مشت
ازاینکه چپ مترقی ونیروهای ترقیخواه ودیموکرات (یگانه نقطۀ امید)این مردم
وجامعه در فرایند سیاسی کشور اند؛بمثابۀ گلهای سر سبد؛ونیروی محرکه ورشد یابنده
ومتکامل دربطن همین جامعۀ سنتی_قبیلوی؛بخاطر بقأوادامۀ زنده گی پرتلاش خود در
فرایند سیاسی جنبشهای ملی و دموکراتیک؛نیز ناگزیر باید؛بااین ویژه گی ها
وخصوصیات میراثی ومنفی ونا مطلوب وگمراه کننده واز این تارهای عنکبوتی این
جامعۀ خرافی وبلازده خودرا رها نموده ونجات دهند وبا این پدیده های منفی باید
بکلی وداع بگویند،وبه ان فائیق ایند.وخودرا وارد مراحل جدیدی از تغیر و تکاملی
خود ساخته وازلاک هرنوع بیماری بنیادگرایانه باشهامت انقلابی خودرا بیرون
کشید؛وبویژه به این اصل مطلق دیالیکتیک فلسفی معتقد بود که؛هرعقیده وایدئولوژی
منحیث یک پدیدۀ معنوی مانند سائیر پدیده ها قابل تغیروتکامل ودگر گونی در جهت
مثبت ان بوده؛وپیوسته بست وانکشاف می یابند؛واگردارندۀ این باورهابا این
دگرگونیها خودرا همسطح وهمسو وتوافق نشان ندهند؛با جهالت وخرافات مسلط جامعه
مواجه گردیده وشکست ان یک امر حتمی بوده وفجیع تر از گذشته هاخواهد بود وروی
این اصل جستجوی راه های اصولی درجهت وحدت ویک پارچگی اصولی وهبستگی
وهمسوئی؛باجوش وخروش میهن دوستانه ؛بامتانت کامل وبا شهامت انقلابی به
معنی(تفنگچه بازی نه)بلکه؛دردیدگاه ها،عملکردها؛درمجموع رفتارها وروشها وسنجشها
ومحاسبات دقیق با هر نوع پدیدۀ که با ان برخورد صورت میگیرد ؛میباشد؛که باشجاعت
وپای مردی وبا ایمان راسخ وبویژه با ایجاد"اعتماد کامل"بالای یک دیگر وبا در
نظرداشت همۀ ای این تجارب تلخ گذشته وحساسیتها وحسود وتعصب گرایانۀ محصول این
جامعۀسنتی قبیله سالاری وبا پرهیزکاری کامل ازهرگونه کج روی ها،تند
رویها؛وبویژه تک روی ها؛وخطوط فکری تحجر امیزوغلو وافراطی وبویژه فرادرک عقاید
مردمی که؛عواقب ناهنجاروفجایع دردناکتر از گذشته رادر پی دارد؛وبادر نظرداشت
برداشتهای عینی وعلمی وشناختهای دقیق وعمیق از این جامعه وقابل هضم به توده ها
وهمراه با توده ها؛فقط ابتدائی ترین وظایف ضروری وانجام نیافتۀ ملی
ودموکراتیک؛ باروشهای سنجیده شدۀ محتاطانه ،به تدریج ومرحله وبه مرحله باید
پیشرفت.ازجنبشها وحرکت توده ای ؛نه عقب ماند ونه هم از ان در جلو بود ونبایداز
همه پته های زینۀ تاریخ پرش نموده طفره رفت..ا؟_لذا حد مناسب منطقی ودیالکتیکی
رارعایت نمود؛بگونۀ مثال؛بین دوحرکت(چپروانه وبچه گانه وراست روانۀ ارتجاعی)؛یک
رفتار وروش ترقیخواهانه وتحول طلبانه رامطابق به شرائیط وحالات واوضاع داخی
و"بیرون مرزی"که دراین بررهه نقش تضادهای عمده را بازی مینماید؛بطور مدبرانه
واگا هانه اتخاذ نمودوباصداقت ووفاداری به ارمانهای دیر ینۀ خلق به
زنجیر کشيده وبخون تپیدۀ افغانستان؛حلقات مفقود شدۀ(اعتماد ووحدت اصولی)بين
جزائیرپراگندۀ خودرادر یافت نموده وبه اغوش گرم یک دیگروبه اغوش گرم مردم
خود؛باید در امیخت؛(منافع ملی ومصالح کشور؛ازادی؛دموکراسی وترقی وعدالت
اجتماعی را بالاتر از همه منافع شخصی؛قومی؛نژادی؛زبانی
ومذهبی،سمتی،عقيدتی،ایدئولوژیکی؛گروهی،حزبی وسازمانی وسائیر پدیده های شوم
اتنیکی)دانسته وباور مندانه،هدفمندانه،شانه به شانه،سنگر به سنگرونسل
باالنسل،علم مبارزه رادرراه ازادی وارمانها وارزوهاي دیرینۀ به اخرنارسیده
وسعادت والای مردمی وانسانی خود،برکاخ فرسوده وفرتوت نظام روبه زوال مرکزیت
انحصاری میراثی قدرت یک تباري ناکام خان سالاری وارباب رعیتی،ازبقايای
250سالۀلرزان ومنحط وفاسد-فاشیستی را،بخاطرتشکیل واستقرار یک(حاکمیت ملی
ودموکراتیک پارالمانی وانتخابی ازسطح علاقه داری ؛ولسوالی؛شهری وولایتی الا
مرکزی)؛هرچه بیشتر بلندتر برافراشته نگهداشته وبا درنظرداشت تجارب تلخ گذشته که
مورد تعنه وتحقیرپله بینان ودگم اندیشان واپورتونستان چپ وراست افراطی ودشمنان
مردم که بیشتر با حساسیتها وچشم کشیدن های حسودانه پیوسته قرارگرفته ومواجه
گردیده است؛مرحله به مرحله با خواست ونیازهای مردم ونبض جامعه ومطابق به
شرائيط"عینی وذهنی"وباتحلیل وارزیابیهای عینی وبا شناخت تجربوی وتحقیقی،گام
بگام؛به مثابۀ یک نیروی قابل ملاحظه وهمبستۀ جنبش چپ که در برگیرندۀکلیه ای
نیروهای ملی و ترقیخواه وتحول طلبان ودگراندیشان ووطن دوستان ومردم؛میباشددریک
جبهۀ وسیع ملی ودموکراتیک ضد ارتجاع داخلی وخارجی متحد و بسیج گردیده باید پیش
رفت.ا.ا--که تکراراشتباه وانحراف در سیاست باعث مرگ سیاسیت سازان وسیاست بازان
وسیاست مداران میگرددکه؛جبران ان ناممکن خواهد بودکه این خروش وجوشش وموج
اگاهانه نیز چندان دوربه نظرنمیرسدکه باهمۀ سختگیریها وجار وجنجالها؛درست به
دستورروز قرار گرفته است.تاریخ وجبرزمان حکم مینماید که؛این ارمانها وارزوهای
بیکران مردمی با همه ای این ناگواریها؛سنگ اندازیها؛ممانعتها وبازداریها؛حتاکی
ها؛حساسیتها؛حقارتها وبسا اتهامات بی پایه وبی اساس وخصمانه،این نطفۀ مترقی
وروینده ورشد یابنده در متن وبطن این جامعۀ جنگی؛خونین قومی وملیتاریستی
وفاشیسم زدۀ قبیلوی-سنتی؛درحال ابستن خود است.ا-ودرفرایندسیاسی کشور
بمثابۀ(یگانه نقطۀ امید به فردا)بطوراگاهانه ورسالتمندانه؛ باترد
مأیوسیتها؛گزینش ونهادینه خواهد گردید.ا-"صبر تلخ است ولیکن برشیرین
دارد"به زبان اوزبیکی(تورکی یک ضرب المثل است میگوید:"صبرایتسینگ
غوره دین حلوا بوتر***صبرایتمس غوره کینی دین ایتر؛ یعنی به فارسی
میگوید(اگرصبرکنی ازغورۀدرخت حلوا تیارمیشود؛یعنی غورۀ درخت زمانیکه به درجۀ
پختگی خودبرسد بمانند حلواشیرین میگردد؛اما بی صبری به تعقیب غوره نابود میشود
یامانند غوره به ثمرنرسیده وناپخته از بین میرود.)با معذرت؛ که کشاله شدن این
ترجمه هم نمادی از تسلط فرهنگ وزبانهای حاکم درطی سده هاست که زبان مادری
اوزبیکی (تورکی)ما بمانند همان غورۀ
ناپخته ونارسیده ونا انکشاف باقیمانده است؛وافرین این قلم که بازهم به
اصطلاح(مرکب)خودرااززیرگل ولای تعصب فرهنگ ستیزیها وکتاب سوزیهای فاشیستها چون
وزیر محمد گل مهمند وصد های دیگر؛موئفقانه بیرون میکشد؛وای بحال این ملیتهای
تحت استبداد ؛ فرهنگ ستیزان متعصب.
همتم بدرقۀ راه کن ای طائیر قدس"
که درازاست ره مقصدومن نوسفرم"ر
بهررو افرادوعناصر مضر ومخرب حسود وماجراجو وخود برتر بین وحریفان سیاسی؛بخواهی
یا نخواهی وبابه هرگونه عمل خوب ویا خراب؛با تو؛دهان کجی وبه خمیر موی پالی
مینمایند؛حاجت به دشمنان طبقاتی خصم اگین وخشم اگین ویااشتی ناپذیربا
مردم نیست؛ زیرا؛دشمنان درون استین ویا دشمنان نامرئی به لباس دوست ویا نیمه
روشنفکر وانقلابی نماهای دیروز ی ویا طالبان نیکتائیدار ؛کفایت میکند که به
ماسکهاونقابهای گونا گون وبه چهره های ارائیش یافته، نقش موئثري داشته باشند
.ا.اکه؛هنوزاین نیروی چپ مترقی سر بالا نکرده؛لرزه براندامها افتیده برای
کوبیدن ان پایهارا لچ نموده وکمربسته است ومیخواهد باکوبیدن انها؛به خود تبرئه
بدهد وبا این خوش خدمتی گویا خودرابی گناه معرفی نماید وبه این زمزمۀ امدامد
طالب وبه دوردسترخوان رنگین تر ایندۀ انگریزی وسرمایه سالاری چهار زانو بزند
و"دانه چینی."نمایدیعنی به این مفهوم که جنبش چپ مترقی ویا جنبش چپ در
مجموع ومردم افغانستان به چه سرنوشت شومی دچارمیگردند؛(به مه چه)خودم وقومم
در امان باشدزیرا اگر "من"باشم،همه چیز است؛واگر "من"نباشم هیچ چیزی نیست وبلا
درپس همه.
مزن به دری کسی به انگشت
تابردهانت نکوبند به مشت
درحالیکه اگر "طالبان" برسرقدرت بیایند ونیروهای ائتلاف بین المللی وناتو واین
به اصطلاح اخرین نیروو تسخیر نا پذیر ترین نیروهای نظامی ابر قدرت
جهانی؛"ضدتروریسم"که بالافها وگذابهای پر تنتنه وسرشار از غروروتکبریکه هیبت
شان جهان را به لرزه در می اورد؛نتنها تروریسم؛القاعده وحکمتیار وطالبان را با
هزینۀ بلیونها دالر وباهزاران تلفات وضائیعات دیگر؛نابود کرده نتوانستندو حد
اقل یکی از این تعهدات خودرا انجام دهند بلکه؛"صد نفر طالب"جناب کرزی را به صد
جبهه تقسیم نموده وتروریسم رابیشتر تقویت و انراچندین برابر چاق ساختندوحتی تا
دندان مسلح ومجهز ومنظمأتربیه وهم باطرح مصالحۀ ملی از یک موقف ضعیف باعث
تقویۀمورال قوی ایشان گردیدندوافزون بران این دموکراسی نیم بند وارداتی
رانیزجدأبه خطرمواجه نموده اند؛واگرباقبول این همه خجالتی های تاریخی که از این
جنگها حاصل نمودند؛از میدان مقاومت عقب نشیسنی ویافرار نمایند.ا-مردم افغانستان
وبویژه زنان که بیش از نیم نفوس این جامعه رامیسازند وسائیر ملیتهای تحت
استبداد؛به چه سرنوشتی دچارخواهند شد؛سوالیست که کتابها رامیتوان از زبان رسای
مردم داغ دیدۀ این سرزمین خسته وسوخته به رشتۀ تحریردراورد وبالای ده ها کتابی
که دربار ۀجنایات وفجائیع؛نسلکشیها وکشتارهای دستجمعی فاشیستی وغارت وچپاول
دورۀ حاکمیت اسلامی؛بویژه طالبان؛ چاپ وبه نشررسیده است که؛ انرا نیز؛افزود
که؛جز از بگیر وببند ها وسنگ سارسازیها؛دره ودست بریدنها؛واعدامهاونسلکشیها که
این قلم از توضیحات جنایات وفجائیع ان بکلی عاجز است که؛بخاطربه اصطلاح
استقرار"حاکمیت اسلامی ملیونها انسان بیگناه مسلمان را بکام مرگ سپردند.معیوب
ومعلول وبی خانه وبی کاشانه وبی وطن ساختند وخاک فروشی ووطن فروشی وناموس فروشی
نمودند.ا.ا.ا متباقی داوری رامیگذاریم به وجدانهای پاک وبا احساس وبه قضاوتهای
صادقانه؛عادلانه وغیر جانبدارانۀ مردم چیزفهم ووطن دوستان واقعی وتأریخ بیرحم
وتیز بین کشور.بنأاگر جنبش چپ ومترقی دراین بررهۀتأریخی تخریب گردد ویا از تشکل
انها جلوگیری به عمل اید؛که بمثابۀ یک نیروی عظیم و قابل ملاحظه"وحامی
دموکراسی،ازادی وعدالت وترقی اجتماعی؛استقلال وتمامیت عرضی افغانستان بوده
وازرجولان؛نخبه گان؛سیاست مداران؛دگر اندیشان؛انجینیران؛دکتوران ومتخصصین؛اهل
هنر وادب؛فرهنگیان ودانشمندان وپژهشگران؛استاذان وحقوق دانان وقانون گذاران
وکادرهای ده ها رشتۀ تخصصی ومسلکی ملکی ونظامی؛بمثابۀ سر مایه های بی بدیل
معنوی کشورکه؛به پول ودارائیها وبه خون وگوشت وپوست این جامعۀتحت ستم پرورش
یافته اند؛دریغاکه اکثرأدرکشورهای اروپای وامریکائی و اسیائی ودراکثرکشورهای
جهان؛به سیل بیکاران،فقیران وگرسنه گان واواره گان؛افزوده وتبعید سیاسی ومهاجر
گردیده اند؛ازواقعیت واز هستی وحضور باالفعل انها منحیث یک نیروی عظیم سازنده
وخلاق در امر بازسازی وانکشاف وترقی درکشور؛باید اگنورگردد ویا اغماض به عمل
اید ویا به اساس عقده های تراکم یافته وکامپلکستی های دوران جنگ سرد وشخصی، ویا
کینه توزانه به شدت بر علیه خوب وخراب تخریب وتبلیغ واتها مات مغرضانه برای کسب
شخصیت واعتبار وکریدت سیاسی شخصی وگروپی خود در نزد دولتهای(فاسد فاشیستی ونیمه
طالبی ویا طالب" که بطور خائینانه وطن را دودسته در معرض لیلام وفروش وانهم به
قیمت نهایت ارزان در بازار سیاسی ومعا ملات گذاشته اند؛چه سودی میبرند وافتخاری
کمائی خواهند نمودوغافل از اینکه اگراین نیروی رزمنده وسازنده ازاین معرکه
وکاروان مبارزۀ سیاسی احیا نأ حزف گردد؛درحالیکه دور از امکانات هم است؛دران
صورت نخستین هدف دشمن حلقه های بعدی این جنبش میگردد؛وتک تک به وسائیل وذرائیع
گونه گون به شیوۀمعاصران میتواند به حیات این کاروان خاتمه بخشد؛نیروی جنبش چپ
به هرمیزانیکه حضور خودرااز یک موضع باقدرت وواحد وهمبسته ؛عرض اندام نماید به
همان تناسب مواضع دشمن را ضعیف میسازدوریشۀ
های خودرا در بین توده ها عمیقتر میسازد واز پشتیبانی انها بر خوردارمیگردد
وازجانب دیگر؛باتخریب وکوبیدن وجبهه گیری علیه چپ مترقی ویا طراحان نظامی بر
بنیاد دوموکراسی ملی وانتخابات پارالمانی وتفکیک قوای ثلاثۀ دولت وانتقال
صلاحیت های انحصاری مرکزی به ذونها ویا ولایات ومحلات؛با کی همسو وهم سمت
میگردد؟وبه اسیاب کی اب میریزد ؛جزفاشیستان وبرتر جویان قومی،زبانی؛
ونژادی وطالبانی ومشتی از منفور ترین نیروی وحشی وبی فرهنگ وفر هنگ ستیز؛زن
ستیز ومدنیت ستیز ومعارف ستیز ورسانه واطلاعات وثقافت ستیز ودزد چپاول گرکه حتی
اثارگران بهای تأریخی وسلاح انگریز کش؛تفنگچۀ قهرمان ملی ضد استعماری وزیرمحمد
اکبرخان را از موزیم کابل توسط مزدور معلوماالحال ان به سرقت برده میشود وبه
موزیم شخصی بادار خود کرنیل خائین وجنایت کار-ای-اس-ای- این دستگاه جاسوسی
جهنمی ومر کزتروریسم جهانی پاکستان؛با افتخار برایش تحفه نموده و زیب موزیم
شخصی خانه اش گردیده است.ایا این نیروی وحشی وشررافگن به مردم اگاه وروشن
ضمیررحم خواهد نمود وانتقام شکستهای پی در پی وافتضاح امیزبادار خود انگلیس
وسائیردشمنان مردم افغانستان را؛ازاین خلق مظلوم وبی دفاع؛نخواهند گرفت؟ ودر
همین شرائیط نهایت حساس وبس خطرناک زمانی؛تخریب وتبلیغات ذهر اگین
ونشخواراتهامات تکراری وحرفهای بیهوده؛بیمایه وکهنۀ گذشتۀ که اکنون چون خاک خشک
دیگربه دیوار نمیچسپد؛ومردم افغانستان اگاه شده اند دوستان ودشمنان خودرا حالا
میتوانند یک مقدارتمیزنمایند.چه مفادی وسودی خواهد داشت؟؟؟جز خوشی خاطردشمنان
افغانستان.هستی خودرا به نیستی ترقیخواهان دیدن؛نیز راز
پیروزی نیست؛بلکه باعث تجرید وزبونی وبه حاشیه رانده خواهدشد؛بمانند انکه
از(تفاله؛تفالۀ دیگری ساخته شود.) که دیگرتأریخ هم دوباره اورابه زباله دان
خود جای نخواهد داد ، جز باطلاق وخندق.
در قسمت
اول این بحث؛بنابردلائیل متذکره برسررویدادهای تماس گرفته شد که؛عل الرغم جبهه
گیریهای نامقدس و یاوه سرائیهای"ریزه چین هردسترخوان سیاسی"و"تفالۀ کهنۀ
تأریخی"که؛ گاهی برضد "چپ مترقی" ویاگاهی هم؛بدون یک طرح مشخص درفرایندسیاسی
ویاتششکیل نظام دموکراتیک ومردم سالاری؛ برضد نظام مردم سالاری"فدرالیسم
پارالمانی"نیز بی تب وتابانه ومشکوکانه تلاش مینماید؛درحالیکه؛ هیچ یک ازان
وقائیع ناهنجار به فعالیتهای سیاسی "ح-د-خ-ا-"(حزب)درحیات
سیاسی ارتباط وتعلق نداشته است.بل؛ کلیه ای ان عوامل عمده وتعین کننده؛بویژه
وقوع"قیام نظامی انقلابی 7 ثور1357خ"بمثابۀعامل عمده و تعین کننده درحوادث بعدی
بالای"حزب"؛جبرأوقهرأ(تحمیل وتعمیل)گردیده است که؛تا امروز ازاین واقعیت عینی
واشکار طفره روی گردیده؛کلیۀ ای این ناهنجاری ها؛مصیبتها وفجائیع بعدی را به
"حزب"الزام واتهام می بندند که؛ پیرامون چگونگی وقوع ان حوادث یک سلسله سوالات
تا کنون بی پاسخ مانده است که؛دراین مختصر از دیدگاه این قلم لازم به طرح
دانسته ومورد ارزیابی قرار میدهد.
عوامل
عمدۀ"تحمیلی وتعمیلی"وقوع قیام نظامی انقلابی 7ثور"(قیام)را بالای (حزب) میتوان در دو
بعدبطور نکته وار فشرده نمود:
الف-
عوامل بیرون مرزی
ب-عوامل
درونی
عوامل
بیرون مرزی:-سفر
تأریخی سردارمحمد داوءدرئیس جمهور اسبق به اتحاد شوروی بخاطرجلبکومکهاوتحکیم مناسبات با ان کشور که؛درجریان
ملاقات وصحبتهابامقامات عالی حزبی ودولتی؛برژنوف رئیس جمهور ومنشی اول
-ح-ک-ا-سابق؛نگرانی خودرا از موجودیت وازدیاد کارکنان وکارمندان غربی در
افغانستان وصفحات شمال کشور؛ علت انرا سوال گونه از داود خان مسپرسد که این
سوال مداخله گرانه باعث بر اشفته شدن محمد داوءدگردیده منحیث رئیس جمهور مستقل
افغانستان؛همچو سوالات رهبر شوروی را مداخلۀ اشکارا در امور داخلی افغانستان
مستقل وازاد دانسته وبا واکنش وخشونت شدید بر خورد نموده جلسه را ترک وبه قصد
برگشت به وطن از محل ملاقات خارج میگردد؛وبرژنوف بعدأ به اشتباه خود پی برده
زیاد تلاش مینماید وهرچند عذرومعذرت می اورد تا داوءدرا دوباره به حال اورده
مطابق به تقاضاهای او به یک موافقه برسند؛بل؛داوءد باهمان تکبر سرداری قبیلوی
وبا به اصطلاح کله شخی خود به او وقعی نمیگذارد وبالاخره با مشت خالی بر
میگردد.
عقدۀ که
سردار داود ازبرخورد نابخردانه ودیکته مأبانۀ برژنوف برداشت مینماید بار تعصب
وخشونت داوءد را بر علیه -ح-د-خ-ا-دوچندان میسازد ودر صدد انتقام گیری وچون
مار"افعی"پیردرصددجستجوی ذهرریزی ونیش زنی میگردد.
تصفیه
وکنارزدن وبه حاشیه راندن ان عده اعضای حزبی درمقامات دولتی؛بشمول تحصیل کرده
های اتحادشوروی را از کابینه شروع تا به سطوح پائینی؛از نظامی تا ملکی؛سر اعاز
خشونت استبدادی وانتقامگیری های جنون امیز سردار داوءد میگردد.
تلاشهای مذبوهانۀحلقات فاشیستی
وارتجاعی وتکنوکراتها وسلطنت طلبان وناراضیان اطراف سردارداوءدکه؛درکمین بوده
ودر جستجوی همچو یک بهانه ودست اویزی بودند؛تیشۀ انها دسته پیدا نموده به گرد
وپیش داوءد حلقه زدند.شب وروز به شکل منظم وسیستماتیک به گوش داوءد خان پیوسته
میخواندند واذان میدادند که"حزب"باید کنارزده شود؛اعضا وهواداران ان از دولت
تصفیه وبه حاشیه رانده شده وسرکوب شوند.روابط برادرانه ودوستانه
مجددأباایران؛پاکستان وعربستان وبعضی کشورهای مرتجع اسلام گرا استحکام یابد
وباید به این کشورها مسافرتها نموده کمکهای لازم وضروری را ازکشورهای اسلامی در
یافت نماید.که حتی ،منجمله باایران به قراردادخط اهن الا هرات نیزبه موافقه
رسیده بودند.وغیره.
دربعد
داخلی:_و
واما
علتهای عمده و اساسی که در بعدداخلی برای نخستین بارعلیه رژیم سلطنتی در
دهۀدموکراسی تاجدار"" وجمهوری داوءد خان ظهور نمود؛شورشهای بود که توسط رهبران
گروه اسلامی تندرو اخوان المسلمین]تحت رهبری پاکستان و-ای-اس-ای-این دستگاه
جهنمی ودوزخی پاکستان دربرخی مناطق کشور چون ننگرهار؛ لغمان؛ سرخ
رود؛کنراوپنجشیر وتگاب وغیره مناطق کشور بودکه،قبل ازقیام انقلابی نظامی
ثور)بودکه؛داوءأخان یکی از رهبران افراطی اسلامگرایان بنام انجنیر حبیب
الررحمان و عدۀدیگررادستگیروبندی نموده وعبدالرحمان را به ارتباط این شورشها
نیز اعدام نمودکه هیچ کدام این ماجراها به حزب دموکراتیک -خ-ا-ارتباط نداشت
وگلب الدین حکمتیار وپروفیسرربانی با یاران افرطگرای خود درپاکستان وبه اغوش
گرم-ای-اس-ی-پناه بردند.ودرتحت رهبری ودستورمستقیم پاکستان و-ای-اس-ای- دوزخی
درانجا بمنظورمداخله به نفع پاکستان تنظیم واز کمکهای مستقیم انها
وسیعأبرخوردارگردیدند وپروسۀ تنظیم،تربیه وتجهیز افراط گرایان اسلامی به کمکهای
انگلیسها؛عربها؛-ای-اس-ای- جهنمی وملاهای دیو بندی پاکستان به پشتیبانی غرب
اغازیافت این پروسه روز بروز افزون گردیده وبصورت علنی ومخفی؛ درداخل افغانستان
منظم تر ازقبل اغاذ گردید که هیچ کدام این ماجراجوئیها به حزب دموکراتیک خلق
افغانستان (حزب) ارتباط نداشت؛و(حزب)به هیچنوع ازاین قبیل ماجراجوئیها دست
نداشت.
وبه تعقیب
ان تیرور ناگهانی؛کاملا مرموز ومبهم"شهید میر اکبرخیبر"یکی از اعضای برجستۀ حزب
وافسر پولیس وقت که علل وانگیزۀ ان هنوزدرپردۀ ابهام باقیمانده است که؛نه
درزمان داوءد ونه درزمان حاکمیت0حزب)عاملین وقاتلین ان پیگردقانونی نگردید.ا؟که
این ماجرای خونین ناگهانی که یک عضورهبری (حزب) بی موجب به قتل رسید؛دراین عمل
تحریک امیزوماجراجویانه کی باید ؛مقصرباشد وبه چه منظوراین سرکوب خونین از
رهبری اغاذ گردید بمثابۀیک سوال عمده بی پاسخ مانده است که،گره کشای همۀ
سوالهاست.
وبه تعقیب
ان علل وموجبات مبهم وگرفتاری عناد امیز وتوقیف وزندانی غیرقانونی تمامی اعضای
رهبری(حزب) مستقیمأزیر سوال جدی قرار میگیردکه دلائیل وقوع این حوادث
وماجراجوئیهای رژیم استبدادی ؛مطابق به کدام نصو ص ازقوانین ضوابط وحقوق
بشر ومیثاقهای ملی وبین المللی میباشد که پاسخ روشن میخواهد؟
که ازطرح
سوالهای فوق؛سوالهای زیرنیزریشه میگیرد:
ایا داوءد
به ارتباط انتقام گیری وعقدۀ که ازبرژنوف گرفته بود به این تیرور تحریک
امیزوماجراجویانهعلیه
حزب دست یازید
ایا
نیروهای افرطگرای اسلامی چون گلب دالدین حکمتیار؛از اختلافات جدی که بین
(حزب)ودولت بعدازملا قات با برژنوف ازطرف داوءد وحلقۀفاشیستی ارتجاعی او علیه
(حزب) تشدید یافت؛ازاین خلاء استفادۀ ابزاری نموده؛ این تیرورازطرف تروریستهای
افراطی اسلامی"حکمتیار"بخاطرتشدیداختلافات وبهم انداختن وتحریک(حزب)برعلیه
دولت؛برای ایجاد تنشهای خونبار فزیکی بکاربرده شده وازجانبی هم؛بخاطر انتقام
حبیب الرحمن اعدام شده توسط داوءدخان؛این عمل تیرور را انجام داده
باشند؟_ وچنان وانمود ساخته باشند که ؛ گویا این تیرور"شیهد خیبر" ازطرف دولت
صورت گرفته است تا حزب رابالای دولت مظنون ومشکوک نموده باشند؟؟؟ اینها همه
عوامل اساسی دیگری اند که بالای (حزب)"تحمیل وتعمیل"گردیده اند؟وهمۀای این
ماجراجوئیهای خونین چه ارتباطی به (حزب)دارد
و ایاناشی
از اختلافات درون حزبی بین شادروان ببرک کارمل که از وحدت وهمبستگی حزب واز
هستی وموجودیت یک حزب نیرومند ومدافع منافع کلیۀ زحمتکشان همیشه سرسختانه دفاع
مینمود؛واما برخلاف اندیشۀ ببرک کارمل؛شادروان میراکبرخیبر یک افسر سابقۀ پولیس
وقت که در اواخرهمان روزها درست بعد ازوحدت "حزب"(12سرتان1356خ)؛تمایلات اضمحلال
وادغام حزب را بخاطر تقویه وهمکاری بارژیم مستبد سردار داود در مخیله می
پرورانید<دراین قضیه ارتباط ان چگونه باید
ارزیابی گردد؟وایا این تیرورتوسط مخامفین درون حزبی ویا بیرون حزبی صورت گرفت
وازاین
سوالات سوالات دیگری نیز پدید می اید واین عوامل وبسا دیگر مستقیمأ بالای
"حزب"چرایک بارگی وناگهانی وپیوسته"تحمیل وتعمیل گردید
وبویژه سوال مهم واساسی اینجاست
که؛اختلافات عمیق ریشۀ که بین حفیظ الله امین مسوءل سازمادهی بخش اعضای حزبی
جناح"خلقی"ومیر اکبر خیبر از جناح"پرچم"(حزب) به اصطلاح واحد بخاطر حزف میراکبر
خیبروسیطره جوئی "امین"برای کسب قدرت
وهژمونیسم درامورنظامی ورهبری حزبی؛این تیرورتوسط حفیظ الله امین پلانیزه وعملی
گردیدواین حوادث نا هنجار وغیرقابل پیشبینی؛قبل از اماده شدن شرائیط عینی وذهنی
وبستر مساعد برای یک دگر گونی وانقلابی در جامعۀخرافی وعقب ماندۀ سنتی بالای
"حزب"تحمیل وتعمیل گردید.؟ویااینکه امین در تبانی با تروریستهای اسلام گرای
افراطی چون حزب اسلامی"حکمتیار"ویا امثالهم انجام داد؟پاسخهای روشن میخواهد
ایا مقامات
کلیدی رهبری منشیان (اول ودوم)ویا به درجۀبعدی برخی از اعضای نزدیک واعتمادی به
این منشیان "حزب"درپولیت بیروی ان؛اگاهی داشته وتصمیم قبلی برای انجام واقدام
به قیام مسلحانۀ نظامی را بدون درک وشناخت وارزیابی مشخص از اوضاع واحوال کشور
وجامعه؛دست یازیده اند.
واگردراین
محاسبۀ عجولانه "شرائیط عینی"رااماده شده بپذیریم که؛استقبال پر شور و هلهلۀ
فراوان مردم ومستضعف وبه زنجیرکشیدۀ استبدادخاندانی قرون وسطائی بعد از
پیروزی(قیام)کاملأ حیرت اور بود(اگرچه جامعۀ محکوم وتحت استبداد طی قرون متمادی
که جز از محرومیت وقربانی رژیمهای فاسد-فاشیستی وامرا وسلاطین جبار که برای
رهائی ازقیود زنجیربنده گی لحظه شماری واخرین نفسهای خودرا میکشیدند؛ کوچکترین
تغیرانقلابی وبنیادی را به نفع خود مثبت دانسته ازان باسروروهیجان اسقبال وبه
فال نیک میگیرفتند؛ (و امابه ان شرط که ازاین دگرگونیهای بنیادی ومثبت تا
اخرپشتیبانی می نمودند که؛ البته به بحث وعوامل جداگانۀ ضرورت
دارد.ا)-وباالمقابل ؛ارگان ویا گردان رهبری کنندۀ این دگرگونیها ویا انقلاب
نیزدرایت؛کفایت؛هوشیاری وشائیستگی حفظ این انقلاب ؛ از دست اورها؛ازاهداف و
ارمانهای
ان ؛بااندیشه ونظروعمل واحد ویک پارچه را در عمل بایدمیداشتند )
شور بختانه
باید اعتراف نمود که؛"حزب"بمثابۀ یک طفل نوظهور ونو بلوغ که هنوز (14)رابه
سرنرسانده بود وانهم ده سال عمر ان باخصومت وبا دشمنی که ویژۀمیراثی جامعۀ
قبیلوی بوده به شکل کاملألیبرالیستی اتهامات ناروا وناسزاگوئی هابرعلیه یکدیگر
وچاق نمودن درزوشگافها ی انشعاب که هیچگونه مبنای تیسزی وخطوط فکری که باعث
انشعاب وجدائی های خصومت امیز گردد؛پایۀ اصولی نداشت.قبل از انکه خطوط فکری
وایدولوژیکی نقش داشته باشد؛محفل بازیها؛گروپ سازیها وایجاد بی اعتمادیها ؛فقر
دانش وتجارب براساس قومی؛نژادی،زبانی،منطقوی؛شوئنیستی وخودبرتربینیها؛مقام
پرستیها؛خودخواهی هاوبرخوردهای متکبرانه ومغرورانه واشراف منشانه وقبیله
وقومپرستانه وبد بینانه وتنگ نظرانه وبا تحجر فکری ویکه تازانه وتن در ندادن به
یک دیگروغیره ویژهگیها وخصوصیات منفی میراثی جامعۀ سنتی-خرافی -قبیلوی؛بیشتر
رول ونقش داشته است؛تایک نیروئی کاملأمترقی؛اصلاح یافتۀمدنی وخردگرایانه به
تناسب ادعاهای بالا بلند وممتاز خواهی وروشنگرانه ودیگر اندیشانه در مقایسه
بادیگران.که بنا برتسلط این خصوصیات منفی نتنها از این گروپ بازیها ودسته
بندیها ومحفل بازیهای اشراف منشانۀ تقلیدی.ا؟واز انشعابات خود اصولأ جلوگیری
کرده نوانست بل،خلاف اصول زرین وخدشه ناپزیر وپرنسیپهای پذیرفته شدۀ حزبی
بیشتر فاصله هاراکاملأ از هم دور تر وعمیقتر گردانیدند که این نیز نمادی ازحمل
میراثهای عقبماندۀ جامعۀ قبیلوی سنتی بوده که در وجودبرخی اعضای برجسته
رهبری وکادرهای جزبی به نمائیش گذاشته شد؛که نتائیج منفی ونامطلوب ان
راامروزبه وضاحت میبینیم که؛حتی شاخه ها وجزائیر پراگندۀ ان ازحدود؛ده سال به
این طرف که برابر با عمرحزب نابالغ خود الا اقدام به "قیام" بطورپراگنده وحیران
وسرام داخل وجرج کشوربی سرنوشت میگردند ؛میباشد؛بنابر تسلط همین خصوصیات میراثی
انتقالی از جامعۀ غیر مدنی تا هنوزباوجود خطوط فکری واهداف وارمانهای مشترک
ویا با وجوح مشترک خود به وحدت خودی ویا اتحاد ویاائیتلافها برای ایجاد یک جبهۀ
واحد ملی ودموکراتیک"ضد ارتجاع وسرمایه سالاری وقبله سالاری ؛نائیل ایند وحتی
برخی مخربین که همیشه ماراستین نهضتهای دموکراتیک ومترقی بوده اند چون"ریزه
چین وتفالۀ تاریخی"باتبلیغات ذهر اگین وفرمائیشی خودبویژه برعلیه "چپ
مترقی"کمربسته است. در این راستانبایدکم ارزش داد.ا درحالیکه؛سائیرنیروهای
ارتجاعی وسیاه ضد ازادی،دموکراسی،ضد ترقی وعدالت اجتماعی مانند؛طالب؛افغان
نازی"افغان ملت"فاشیست وسائیرحلقات وفاشیستان اطراف رژیم فاسد-فاشیستی همه و
هرکدام باخود بطورجداگانه باهم متحد بوده ومتحدعمل مینمایند؛اما "چپ مترقی"که
مترقی هستند این ابتکارمهم وتعین کننده دراین برهۀ حساس تأریخی را ازدست داده
اند.
دوست انست که
معایب دوست روبرو گوید
نه چون مشاته
پشت سر عیب او موبه مو گوید
بناأحزبی
که؛ هنوزنابالغ وبی تجربه وکم دانش وبا این خصوصیات وبیماریهای که خود به ان
گرفتاروچون مرض سرتان در وجود ان جای گرفته بود ونتوانست ازاین معایب
وبیماریها خودرانجات دهد وازبدو تأ سیس خود اساسأ وحدت واعتماد نداشت وبعد از
سه سال از تشکیل کنگرۀ(مادر) این بیماریهای نهفتۀ درونی دربیرون بروز نمود
وبه مانند طفل یتیم وبی کس دل هیچ کس به ان نسوخت تا به تداوی درست این بیماری
ها بپردازند؛اما برخلاف این توقعات در تحت پوشش ولباس دوست ؛تا که توانستند
دشمنی نمودند ویک لغت محکم نیز به شکم گرسنه وپشت چسپیدۀ این حزب گرسنه گان
وفقیران ومحرومان وشهیدان کوبیدند وزمینۀ همان بستر استعمار ؛استثمار ؛قتل
وغارت وتجاوز ؛چوروچپاول طرازمافیائی را دو باره برقرار نمودندوبااین همه
کمبودی ها ونارسائیها ونواقص وکوتاهیها وضعف وناتوانیها وباهمه ای این
بیماریهای که گفته امد؛چگونه میتوان از شرائیط "ذهنی" حرف زد.ا؟درحالیکه شرائیط
ذهنی خودرا در وجود خود نتوانسته بود مهیاسازد واصلاح نماید؛چه رسد به اصلاح
وتغیر وتحول همچو یک جامعۀ با اقتصاد جامد وبسته؛وباذهنیت کور وبسته و با تسلط
سنتهای خرافی وبسته؛شرائیط ذهنی را برای یک انقلاب با اهداف بس بزرگ که بالای
شانه های ضعیف وناتوان وبیمار"حزب" بمانند یک طفل نابالغ سنگینی
مینمود؛انراحمل؛تحمیل وتعمیل نمودند؟که چندان منطقی واصولی به نظرنمیرسد.ا_واما
به صراحت اذعان داشت که؛ این ارزیابیهای غیرجانبدارانه به این مفهوم نیست که
"حزب"هیچ نوع دست اوردی درطول سیزده سال حاکمیت خود نداشته است که توضیح
وارزیابی ان مستلزم اوراق زخیمی خواهد گردیدکه دراین مختصر گنجائیش ندارد و
میگذاریم به قضاوتها وداوریهای عادلانۀ وجدانی و به تأریخ تیزبین کشور.
وخلاصۀ
مطلب اینست که؛حزبی که ؛جز از حوزۀ روشنفکری ؛دربین تمامی طبقات؛اقشار؛اصناف
ولایه های مختلف وموئلدین جامعه؛نفوذ وریشه های مستحکم وپیوندهای عمیق توده ای
وخلقی را چنانیکه ضرورت به یک انقلاب ویا قیام داشته باشد؛درعمل پیدا نکرده
باشد؛واین دگرگونیها به اراده مردم تحت رهبری یک حزب سراسری واحد ویک
پارچه؛ همان قسمیکه در فوق به ان اشاره گردیدانجام نگیرد؛عاقبت ان فاجعه بار
است .لذا؛بدون انکه دست به کودتا ویا انقلاب زده شود باید بطور اگاهانه به
ارادۀتوده هااین اقدام؛ صورت میپذیرد.وباید به صراحت تذکر داد که بر اساس اصول
وپرنسیپهای مترقی ومبارزۀ اجتماعی"طبقاتی"ودر قاموس مترقی ؛کودتا ازهرنوعی که
باشد؛محکوم ومر دود است.زیراکه کودتا انقلاب اجتماعی نیست وبه ارادۀ با الفعل
مردم نیست وبا اصول مبارزۀ طبقاتی از ریشه در تفاوت قرار دارد؛وکاملأخام
وناپخته ونا پایه دار است؛که بدون پشتیبانۀ اگاهانۀ مردم هر لحظه سقوط ان نیز
حتمی وناگزیر میباشد.
روی این
اصل بنا بر پرنسیپهای مترقی ومبارزۀ اجتماعی واصول زرین حزبی؛عدم اماد گی
شرائیط"ذهنی"انقلاب در بستر ذهنیتهای کور وسنتی-خرافی جامعۀ قبیلوی باوجود انکه
رهبری به ان یک مقدار پی میبرد؛امااین "قیام" کاملأ یک اقدام نااگاهانه به
حلقات رهبری کنندۀ"حزب" به جز از فرمانده "قیام" بوده است.ا.ا_ ومیتوان گفت که
یک عمل مطلقأ "تحمیلی"ازطریق تیرورستان داخلی ومنطقه بالای "حزب"تحمیل وتعمیل "گردیده است؛زیراان
شرائیط انقلابی که توده ها دیگرحاضر بقبولی فرامین وقوانین واطاعت از
دساتیروازرهبری رژیم روبه زوال روگردان بوده؛و پشتیبانی خودرا حد اقل ازیک حزب
سراسری یک پارچه وواحدمردمی اعلان مینمودند؛ویا چنین یک شرائیط عملأاحساس
میگردید؛جای داشت که تا اندازۀ منطقی بودن اماده گی شرائیط انقلاب ویا"قیام"را
میتوان در بستر جامد وعقبماندۀ جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری موءجه ومساعددانست.
وبه باور
این قلم با اظهارات این مطالب ؛هیچگاه به این مفهوم نیست که؛"قیام"یک حرکت
واقدام تصادفی وغیر مترقبۀ تأریخی بوده است.بل؛یک حرکت واقدام کاملا"تحمیلی"
وقبل از وقت بوده است. ونظربه دلائیلفوق؛"حزب"رانیزکاملأ و(صددرصد)درمقابل یک عمل
انجام یافته قرارداده است؛ و"حزب"صرفأاز خودوازاعضای رهبری خود درمقابل عمل خشن
وجنون امیزداوءد ودارودستۀ خائین ومرتجع ان که در حقیقت امر انحراف اورا
به(180)درجه ازمسیرملی ودموکراتیک بودنش به اساس "خط مشی وبر نامۀ خطاب به مردم
افغانستان" توسط این خائنین ملی که در اطراف داوءد خان حلقه زده بودند؛با
استفادۀ ابزاری از برخورد برزینوف رهبر سابق شوروی جهت یک
انتقامگیری؛ اورا واداربه ارتکاب این جنایات وفجائیع درافغانستان نمودند
لذااین
عمل "تحمیلی وکاملأ تعمیلی"نظر به دلائیل اشاره شده؛بیشتربه برخورد های ماجرا
جویانه وتحریک امیزداود خان به پرووک وتشویق وتحریک حلقۀ فاشیستی واطرافیان
محمد داود از اغاز شورشهای اسلامگرایان وسرکوب انان؛وبویژه ازبرخودبرتر بینانه
وتکبرامیز وناملائیم ونادرست وناسنجیده واقا منشانه وتحقیرامیز"برژنوف"رهبراسبق
شوروی وقت که در حقیقت (دیوانه را؛دیوانه ترساخته بود)وبویژه روسهای کودن که در
طول قرون متمادی ؛کشوری راکه؛درزیرریشش قراردارد؛نتوانسته بودندونمیتوانند؛ به
خصوصیات وویژه گی های این جامعۀقبیلوی وسنتی عقبماندۀخرافی؛با همه خوی
وعادات؛رسم ورسوم وفرهنگ قبیلوی وقبیله سالاری افغانی ؛پی ببرند ویا پیبرده
باشند وبه خیال همان شرائیط 70سال پیشینۀ اشغال اسیای میانه بوده ودرخواب
خرگوش بوده اندکه برخلاف توقعات رهبری کریملین؛این برخورد نابخردانۀ
برژنوف ؛جنون وخشونت قبیلوی داود خان را که حتی به "داود دیوانه
ومستبد"نیزدربین مردم مشهور گردیده بود؛دو چندان قمچین میکند که؛بااعمال
ماجراجویانه وضد دموکراتیک خود برعلیه"حزب"که داودخان تحمل بر خورد توهین
امیزومداخله گرایانۀ رهبرروسهارانداشت؛بالاخره بدون محاسبۀ قبلی؛که زور ان به
روسها وبه مداخلات منظم پاکستانیها نرسید؛ودرحالیکه هیچ کشورهمسایه کدام مداخله
در امور داخلی افغانستان جز پاکستان نداشتند ودوستی وبرادرانه وکاملأ حسنه
بود؛بخاطرانتقامگیری وعقده کشائی که ازبرخورد برژینوف باخودتحفه اورده بود؛بشکل
بیرحمانه بالای یک "حزب"نابالغ ونارسیده حمله نموده وزورازمائی
نمود؛وبالای"حزب"کلیه ای این ماجرا هاووقوع"قیام نظامی 7
ثور"را
عملأ"تحمیل وتعمیل"نمود.
وافزون بر
ان "حزب"بعدازوحدت مجددخود؛روزبه روزنیرومند تر میگردید؛وپیوندهای مردمی خودرا
دربین جامعه دوباره مستحکمترمیساخت؛وازرشدوتکامل روزافزون ایندۀان درزیر ریش
داوءدخان منحیث یک اپوزیسیون نیرومند؛برایش سخت هراسان اور بود؛واین وحدت
واحیای دوبارۀ اعتماد دربین مردم؛پشت رژیم پوسیده وفرتوت را به لرزه می اورد
و"حزب"روزبروزبرای بیداری واگاهی شعورسیاسی وصنفی لایه های اجتماعی رابرعلیه
رژبم مستبد ومنحرف ازقول وتعهدخود دربرابرمردم؛وتحریک مردم بسوی مبارزات
اجتماعی وطبقاتی نقش سازنده؛سمت وسو دهنده؛سازمان دهنده ولمس کننده را نسبت به
هر گروه سیاسی دیگردرعمل کسب نمود وپیش اهنگ گردیدکه؛بدون شک میتوانست در چند
سال اینده به یک حزب واقعأپیشروتوده ای ونیرومند وسرتاسری مبدل گردد؛وحیات
وبقای رژیم راازراه مسالمت امیز ویا قهر امیزبه خطرجدی مواجه سازد وزمینۀیک
تغیر بنیادی ویا انقلابی را متکی به اردۀ مردم وبه شکل طبعی ان به وجود
اورد.وازطریق ایجاد جبهۀمتحدملی با همۀگروه ها؛احزاب وسازمانهای ملی
و ترقی خواه ودموکرات وروشنفکران ودگر اندیشان وتحول طلبان؛وبه اشتراک وسیع
ترین اقشار وطبقات اجتماعی الا بورژوازی ملی وسرمایه داران ملی وتجاران ملی وبا
همۀنیروهای ضد ارتجاعی واستبدادی وسر مایه سالاران بزرگ وکمپرادور؛مطابق به بر
نامۀخودانرارهبری سالم ومدبرانه واگاهانه نموده دگرگونیهای بنیادین ویا یک
انقلابرا درصورتیکه راه مسالمت میسرنمیگردید؛یکجا باتوده ها ومتحدین خویش
میتوانست براه اندازد وبه پیروزی برساند.امااین عوامل"تحمیلی وتعمیلی"قبل از
وقت باعث ان گردید تارژیم استبدادی فاشیستی؛قبل از انکه"حزب"به این قله های
پیروزی برسدومنحیث یک اپوزیسیون قوی بامردم خودطوراگاهانه درمقابل رژیم وحشی
عرض اندام نموده وباشهامت ومردانگی وبیباک بپا خیزدبه هراس اورده دست به
حمله یازید.
روی این
واقعیتهای انکارناپذیررژیم مستبدکوشید تا؛این"حزب"رادرطفولیت ودرسن نوجوانی ان
باید از پا دراوردکه به این اساس زمینۀ این ماجراهای خونین وسرکوبگریها را
مساعد نمود.وبالای یک حزب نورس همه را تحمیل وتعمیل نمود.که به این ترتیب تمامی
جنایات؛فجائیع وقضایای بعدی راخلاف توقعات وشرائیط نا گوارونا مساعد ان نسبت
محاسبات غیرعقلانی واحساساتی قبیلوی؛باسطح نازل فرهنگ سیاسی ان کلیه ای
این ناهنجاریها راخلق نمودکه؛تا هنوز فروکش نمیگردد که دراینجانظر به تحلیلها
وارزیابهای که صورت گرفت به وضاحت دیده میشودکه(مقصراصلی وعامل اساسی این همه
جنایات وفجائیع بعدی تحمیلی؛ناشی از کله شخی واحساسات خشک وتباه کن؛شخص سرداد
داود ودار ودستۀ خاندانی واطرافیان بزدل وبی ایمان وسائیر حلقات مرتجع وفاشیستی
ویاران ان بوده است)که با الاخره همه رااگاهانه ویا نااگاهانه بالای "حزب"تحمیل
نمودند.درحالیکه اهداف وارمانهای "حزب"هیچگاهی چنین نبودکه عمدتأازطرف داود
ودارودستۀخائین ومرتجع او؛ویا ازدست چند خائین ومنحرف وبی کفایت وفاشیست درون
"حزب"مانند"حفیط الله امین"دررهبری حزب؛این حوادث بوقوع پیوست که به کثافت
کاریها ویا به اصطلاح عامه به"چتلی."های ایشان؛تمامی اعضای شریف؛پاک نهاد؛صادق
ووطن دوست وفاداربه ارمانهای مردم وخود گذر را دران نیز لغزاندند وباعث بد
نامیها گردیدند؛درحالیکه اکثریت مطلق اعضای شریف ووطن پرست وبا ناموس وبااحساس
وبا درد ومبارز"حزب"درمجموع با همچو قضایا واعمال نا مطلوب ومنفی وخلاف اصول
وپرنسیپها وبرنامۀ علمی وعملی حزبی مخالف هستند.
وامابیائید
که درمورد فرمانده انقلاب"حفیظ الله امین"کمی مکث کنیم که درین قضایای تحمیلی
بالای حزب چه نقشی را اگاهانه ادا نموده است؟
امین؛مسوئل
تنظیم ورهبری اعضای حزبی جناح"خلقی" در قوای مسلح رژیم داود قبل از وحدت
مجدد"حزب"تلاشهای زیادی داشت درهژمونیسم دررهبری وتصاحب وانحصار قدرت دست
یازد.ودرعین زمان برخی زمزمه های از"قیام"رانیزدرمخیله داشته است.وازهمین سبب
بعد از وحدت هردوجناح"خلق وپرچم""حزب"واحدکه دربین بخش نظامی اعضای حزبی
هردوجناح و حدت عام وتام اصولی صورت نگرفته بوده که؛چنانچه درروز صدورفرمان
انقلاب؛بخش نظامی رفقای پرچمی با بی میلی در"قیام"سهم گرفته بودند؛بویژه شخص
شادروان ببرک کارمل به"قیام"که ازجانب امین انجام یافت با بی اعتمادی وبا شک
وتردیدنگریسته وحتی برامدن اززندان را موجه نمیدانسته که شاید یک توطئه نباشد
ودر سرنوشت بعدی "قیام"مشکوک بوده واز لحاظ قدرت توانائی در قوای مسلح نیزانرا
یک محاسبۀ غلط وماجراجویانه وقبل از وقت میدانسته است وحتی حفیظ الله امین
اعلان"قیام" رانیز ازطریق رادیوی کابل شخصأ به عهده میگیرد(4)پس این موقف
شادروان کارمل ثابت میسازد که ببرک کارمل ورفقای نظامی بخش پرچم ازپلان
ترور"خیبر"ویاصدور"قیام"اگاهی قبلی نداشته اند.چنانچه به تأییداین مطلب
بالاازیادداشتهای عبدالقیوم قندهاری از قول "رشیدوزیری"سابق رئیس امورسیاسی
دراورد؛ که تیلفونی به من لطف نموده اند از ایشان سپاسگذاری نموده در اینجا می
اوریم ؛میگویندکه:.."امین
بطورجدا گانه دردرون "حزب"حزبی رابنام"حزب دموکرات" تشکیل داده بوده است
ودرون"حزب"غیراصولی وخائینانه فعلیتهای مخفی وتخریب کارانه مینموده است وحق
العضویتها جمع اوری ودارای برنامه وخط مشی جداگانه بوده است واعضای رهبری "حزب
دموکرات"امین (عبدالرشیدجللی؛ محمود سوما؛ رازمحمد پکتین
صاحب جان صحرائی ومنصورها شمی وصدیق عالم یارو..)که دررأس رهبری این حزب بوده
اند.ا؟که منجمله سه نفراخیرالذکر بعد از (6جدی1979)اعدام گردیده اندکه از
خطرناک ترین باندفاشیستی امین به شمار می ایند. عبدالرشیدجلیلی که یکی از
پیروان سرسخت "امین"است به قیوم قندهاری چنین گفته است"..مارفقا تصمیم کاملأ
جدا گانه گرفتیم ؛زیرابالای پرچم وبرخی زیادی ازرفقای خلقی نیز اعتماد
نداشتیم؛لذا تلاش برای براه اندختن قیام ثورورهبری انرابایدتا اخیربدون انکه
کسی خبرشود درتحت رهبری حفیظ الله امین
به عهده
داشته باشیم..."
به باور
صاحب این قلم اعترافات افشاءکنندۀفوق نمادی ازافشای بسا رازهای نهفته به ارتباط
قضایا وحوادث درون حزبی؛وبویژه مشکوک بودن "امین"راازلحاظ سیاسی واتهامات
وانتقادات اکثریت مطلق اعضای حزبی در(هردوجناح)برعلیه مشکوک بودن ونا مطلوب
بودن امین؛وبویژه سائیر دگر اندیشان،روشنفکران ونخبه گان ورجولان سیاسی را در
مورد شخصیت مشکوک ونا مطلوب وارتباطات انرا به شبکه های بیرون مرزی؛باافشای این
واقعیتها مهر تأئید میگذارد.وافزون بر ان تلاشهای مذبوهانه ومشکوکانۀ وی؛ رسیدن
به رهبری واشتیاق زیاد به هژمونیستی وتلاش برای تصاحب همه قدرت واختیارات درهمه
امورسیاسی-نظامی واداری وبویژه بعد از پیروزی"قیام"تمأمأ سوال برانگیزاست
واگردیقیق شویم حل اکثریت سوالات نیز در همینجا گره خورده است.
واگربروی
این فاکت و فگرها وحقائیق افشا شده؛تمامی این حوادث؛جریانات
وقضایاوپدیدهاراازابتدای وقوع انهاتا کنون درپهلوی هم قرار داده و بایک دیگر به
شکل ارتباطی وسیستماتیک مورد بررسی قرار دهیم،به وضاحت دیده میشودکه؛حفیظ الله
امین وباند وی با ایجاد پایگاه مخفی ضد انقلابی در درون "حزب"بنام "حزب دموکرات"تمامی این
جریانا وحوادث وپلانهای مخفی رابصورت اگاهانه ودستوری،برای بد نامسازی
"حزب"؛درتشدید نفاق درونی حزبی برعلیه وحدت جزب وجلوگیری ازتشکیل یک حزب
متحد؛فشرده ونیرومند درفرایند سیاسی کشور وبرای بد نامسازی دموکرسی وجنبش چپ
مترقی عمل نموده است وباعث تضعیف ان گردیده ولقمۀ تازۀ برای سرکوبی ان به دهان
ارتجاع اماده ساخته است.وافزون بر ان تلاش عجولانه به گرفتن رهبری وهژمونیسم
سیاسی-نظامی-اجتماعی وباشاگرد با وفاسازی خود، کاملأمحیلانه وشیطانی در نزد شاد
روان نورمحمد تره کی.وگول زدن تره کی وحتی بدون شک وتردیدباید گفت که ترور
میراکبر خیبر توسط تروریستهای باند خودویادرتبانی با گلب الدین حکمت یار که
حکمتیارنیز یک تن اعدامی"انجنیرحبیب الرحمان"راتوسط داودداشت ودر صدد انتقام ان
بود؛تا بخاطر ایجاد سوءظن وتحریک "حزب"علیه داود وعکس ان؛وازجانب دیگر؛قضایا
وماجراهای خونبار تحمیلی وتعمیلی دیگربالای حزب ؛مانند تشیع جنازۀ شهید خیبر
؛تظاهری از قدرت نمائی ونا امن جلوه دادن وسرکوبی رهبری وزندانی شدن انها
که؛تمامأبه اثبات میرساند که توسط باند مسلط امین در درون حزب تحت رهبری
مستقیم"حزب دموکرات"امین انجام پذیرفته است؛ وبه تعقیب ان فورا وکاملأعجولانه
اقدام به کودتای نظامی متوصل شدن وانهم تحت رهبری شخص امین وباند او؛وعدم اطلاع
بخش نظامی اعضای حزبی مربوط به جناح پرچم؛وصدورفرمان شخصی کودتا بدون اگاهی
وفیصلۀ رهبری"حزب"وگرفتاری وزندانی شدن اکثریت اعضای کمیته مرکزی ان؛گرفتار
نگردن وموقع دادن به امین به صدور"قیام"درتحت پوششانکه؛افسرگرفتارکنندۀاعضای رهبری"حزب"ازجملۀاشنا
ویارفیق شخصی امین بوده باشد.ا؟که همه فعالیتهای یکه تازانه ومخفی وبا باندخود
یکجا مسئول کلیه ای این ماجراهامیگردد.
خلاصه
اینکه عدم اعتماد اعضای "حزب"بالای امین را مهر تأید میگزارد. وبویژه که بعد از
پیروزی "قیام"فعالیتهای او وباند او بکلی شدیدتر وعلنی ترگردیده و باگول زدن
نور محمد تره کی اکثریت رفقای بخش پرچم را تصفیه مینماید،ترور وزندانی میسازد
وانعده ازاعضای رفقای بخش خلقی که با باند امین سازش نمیکند وبه حزب مخفی ان
شامل نمیگرددویا به اصطلاح"خلقی سرخ نمیگردد" تحت تعقیب باند او وحزب مخفی
اوقرارمیگیرد؛تیرورویا زندانی میگردد که؛از ن جمله صاحب این قلم نیز میباشدکه
چگونگی تعقیب وزمینه سازی برای کشتنم را اگر حیات باقی
بودخواهم نوشت؛این خشونتهای خونبار؛تهدیدها توبیخها علیه اعضای اصولی حزب وعلیه
مردم ودادن شعارهای چپ وسرخ بالاتر ازدرک خودش ومردم وجامعۀسنتی
قبیلوی؛برخوردهای علنی وشدید فاشیستی؛نژادی وقومی وقبیلوی؛زبانی؛دینی؛وخودبرتر
بینیها در همه عرصه ها وقائیم نمودن ارتباطات محکم وی با پاکستان؛وزمینه سازی
ترور قصدی سفیر امریکا"دابس" به منظورتحریکات بیشتران ازبیرون مرزی علیه انقلاب
ودولت نوبنیاد وزمینه سازی تحریکات مردم ازداخل کشور؛ همه قضایای روشنی است که
اگر تمامی این قضایا وپدیده هارا منظمأ وسیستماتیک در پهلوی هم قرار داده
ودرارتباط باهم تحلیل وارزیابی نمائیم؛میبینیم ک امین وباند او دروقوع تمامی
این قضایا؛نقش فعال وبرجسته و جرئت کامل داشته وبا تندرویها وخشونتهای
ماجویانه وتحریک امیز خود؛رول مشکوک خودرا بازی نموده است وهمه رابالای حزب
تحمیل نموده است.و"حزب"رادرمقابل یک عمل انجام شده قرارداده است
که امرورز ولگردسیاسی وتفالۀ نهضتهای مترقی"ریزه چین "هرخوان سیاسی
از خلاءهای این حوادث عینی وماجراهای تاریخی ؛یک دست اویزی واستفادۀابزاری
برای خودساخته وبطور رندانه و"عیارانه"در پوشش روشنفکر ملی یا نیمه ملی که
چندان هوئیت ومسیررفتاروروش ان نیز معلوم نیست؛ که در اینده چه میخواهد؛وکدام
نوع ازساختارهای نظام فرمائیشی ودستوری میخواهد؛ با دشمنان چپ مترقی یکجاه در
عمل بر علیه جنبش چپ مترقی پای خودرا به اصطلاح "لچ".ا؟نموده
؛ودراین مر حلۀ نهایت حساس که وطن در پرتگاه نیستی
قرارگرفته است ؛بطورجانبدارانه؛واگاهانه تخریب مینماید وبه فرهنگ دیگری اشنائی
وبلدیت ندارد.ا؟ واز اب گل الودبه شخص خود؛رندانه وبی شرمانه ماهی میگیرد وبه
انگریزیها وچوچه های شیطانی انها خوش خدمتی مینماید تاازکدام سفرۀدیگراینده
"ریزه چینی نماید."-اگر حیات باقی بود متباقی را در بحث اینده میگذاریم.
باید اذعان
داشت که:نیروهای ملی ضد استعماری؛مشروطه خواهان؛مبارزین ملی؛وطنپرستان
ودموکراتها؛ازادیخواهان وتحولطلبان ودگراندیشان و؛بالاخره محصول تکامل وچکیدۀ
نهضتهای ازادیبخش ملی وجنبش مترقی درکشور"چپ مترقی" *درپروسۀ مبارزات اجتماعی
ودرسراسر حیات سیاسی خود؛به نحوی ازانحاوبه شکلی از اشکال؛باسیاه ترین نیروهای
ارتجاعی؛استبداد قرون وسطائی وسنتهای خرافی وبا روحانیون مرتجع باابزاردینی
؛نیروهای راست وچپ افراطی؛ناسیونالیسم افراطی؛محافظه کاران وسلطنت طلبان
وعقبگرایان وباسائیر پدیده های شوم اتنیکی؛قومی ونژادی وزبانی ودینی
ومذهبی؛مواجه بوده وهمیشه دست به گریبان گردیده وبه شدت کوبیده شده
است.ا-وباقوی ترین نیروهای عقبگرای جامعۀ کور وسنتی قبیلوی وقبیله سالاری دست
پنجه نرم نموده؛بالاخره از هم پاشان؛پراگنده وبا سرکوبهای خونین مضمحل گردیده
اند؛امابنابرحکم قوانین تکامل جامعه وجبرزمان؛بکلی نیست ونابود نگردیده
اندونابودنمیگردند.
ازدیدگاه
تئوریک مسئله واموزش نوین علمی؛این امر مسلم بر انست که؛زائیش
هرپدیدۀنودربسترپدیدۀکهن الانهادینه شدنش؛درپروسۀ رشدوتکامل خود؛همیشه در
محیط وماحول ناگوار ویا گوارای خود؛با بسا موانع ویا سازشها؛سردچارویادست به
گریبان میگردد.محیط کهنه وعقبگرا وجامدکه در وضع وحالت مسلط وحاکم قرار
دارد،دربرابر زائیش وروئیش وپیدائیش نطفۀنودربسترنامساعدوناگوارخود؛مشکلات
وموانع زیادی رامی افریند.ویابه سخن دیگری؛نطفۀنو در پرروسۀ نهادینه شدن
ورشدخود در بطن پدیدۀ کهنه؛ یکسلسله نا گواریها وناهنجاریهارا مطابق به
قانونمندیهای تکاملی درونی خود؛بصورت عینی ومرحله به مرحله وناگزیرباید طی
نماید؛که دراین پروسه باید با (تضادهای اشتی پذیر؛اشتی ناپذیر؛عمده
وفرعی)؛مواجه گردد.تاکه در بستر پدیدۀ کهن به تدریج،باحل این تضادها با اتخاذ
وروشهای گوناگون مبارزه نهادینه گردیده؛ونطفۀ نو بسته شود.وراه رشد وتکامل
وانکشاف خودرا،علمأوعملأ دریابدوتوافق حاصل نماید.که به همین منوال پروسۀ ظهور
وزائیش هر پدیدۀ نواجتماعی نیز مانندسائیرپدیده های مادی دیگری دربطن یک جامعۀ
کهن وعقبمانده که ماهیت ضدنو ونوپذیری راداشته وپیوسته اززائیش وظهورپدیدۀ
نوویا نظام نو؛وازوابستن نطفۀ نو مطابق به قانونمندیهای تکاملی
درونی خود؛جدأجلوگیری مینماید.ودررشدپدیدۀنو ونطفۀنو انقلابی که خصلت رشدیابنده
را دارد؛ ایجادممانعتها وسدها ومشکلات را برای حفظ وادامۀ بقای خود تلاشهای
مذبوهانه نموده وحتی میکوشد انرادرنطفه خنثی نموده وبلاخره نابودش سازد.که
مطابق به قوانین علمی(ارتباط؛حرکت؛تضاد؛تغیر وتکامل)یک امر حتمی ووقوع ان عینی
وخارج ازذهن وتخیل صورت می پذیرد.بنأ ازدید گاه اندیشۀنوین وجامعه شناسی
علمی؛موجودیت همچو ممانعتها واشکالات درراه شکل گیری؛نهادینه شدن ودرگزینش راه
های تکاملی یک امرذاتی وطبعی بوده ومطابق به قوانین درونی وارتباطات ان باید
ازان متأثرگردد.درغیران وقوع همچوتغیرات ودگرگونیهای درونی پدیده ها ناممکن
میگردد.روی این استدلالات علمی که بر پایۀتحقیقات علمی وعینی استوار است،عل
الرغم همۀاین موانع ها وناگواریها در پروسه های مختلف؛ تغیر وتکامل
ودگرگونیها؛درساختار ودر وجود هرپدیده(مطلق)ثابت گردیده است.زیراکه بدون تغیر
وتکامل؛بقأوادامۀحیات در وجود پدیده ها به اختتام خود میرسد وزنده گی متوقف
میگردد.که براساس همین علم مثبته وتثبیت شده درعمل؛میتوان نوک رشتۀ کلافۀ
مفقودی را به سادگی دریافت وبه حل زنجیرۀ مشکلات فائیق امد
که به این ترتیب به این واقعیت عینی معتقدوباورمند میشویم که؛هرپدیدۀ نوبر خلاف
خواست پدیدۀ کهن؛خصلت رشد یابنده را داشته واین ممانعتها وسدی که درراه رشدودگر
گونیهای ان قرارداده میشود؛دارای ماهیت کهنه وضعیف ونا توان بوده وعناصر مقاوم
ان موئقتی است.وناگزیر است به تدریج برای رشد وتکامل نطفۀنو ویا یک نظام نو،جای
وبستر خودراخالی وعوض کند؛ونو جای کهنه را بگیردونظام کهنه با همۀمقاومت خود
باید که زوال بپذیرد.ونو تکامل تدریجی ومرحله ئی ویا(زیگ زاگ) خودرا؛از پائین
به بالا وازساده به بغرنج بادشواریهای گوناگون بایدبپیماید.بگونۀمثال؛مغزانسان
محصول عالیترین تکامل پدیدۀ مادی پنداشته شده است.که مطابق به اساسات جامعه
شناسی علمی؛عل الرغم همۀ این تلاشها وممانعتهای گوناگون وحساسیتهای که محصول
مناسبات وروابط کهن جامعۀسنتی جامد قبیلوی وقبیله سالاری محسوب میگردد؛بویژه در
وطن ما در جامۀقبیلوی درمقابل نهادینه شدن نطفه های نو ویا یک نظام نو متحول
ورشد یابنده؛ازاد ودموکراتیک انتخابی وپارالمانی ویا خودگردانی باید همچو
مشکلات وممانعتهای موئقتی واپسگرایانه را کماکان باخود داشته باشدکه؛عمده ترین
عوامل این ممانعتها عبارت اند از(عقبمانیها در همه ابعاد وعرصه ها ونهادها
واهرامهای جامدوراکد اقتصادی-اجتماعی-سیاسی وفرهنگی؛محصول نظام انحصارگر قدرت
مرکزی وناشی ازتسلط و سیطره جوئی ونفوذسنت وفرهنگ کهن خرافی جامعۀ قبیلوی درعمق
کلیه ای این عرصه ها؛نهادها واهرامها ودرتمامی شئونات زنده گی این جامعه
پنداشته میشود.ونظام نوبمثابۀیک پدیده ویک طرح نو وتازه دربسترکهن به تجربه
گرفته میشود.وهمچنان درقبال این همه سد ها؛فقر دانش وتجربه؛درک ضعیف ونا مکمل
وناقص از همچونظامها بمثابۀیک پدیدۀ نو؛حساسیتهای قبیلوی وقبیله سالاری
وبرترجوئیهای قومی وقومگرائی؛تحجرفکری وجزمیت؛نژاد وزبان گرائی؛مذهب ومنطقه
وسمت گرائی وتبلیغات منظم وسیسماتیک؛سنگ اندازیهای اگاهانه ویا نااگاهانه نسبت
نبود معلومات کافی؛خود خواهیها وتنگ نظریهاومقاومتها وتلاشهای حسودانه وبیشتر
ازهمه حساسیتهای نیروهای عقبگرا وارتجاعی مانند طالبان؛نیمه طالبان؛طالبان
نیکتائیداروبی نیکتائی ونیمه روشنفکران وامثالهم که با ارتجاع داخلی ودشمنان
خارجی سر میجنبانند؛را عمدتأدربرمیگیرد.ا-بگونۀمثال؛دراینجا برای وضاحت بیشتر
مطالب؛هرگاه موضعگیریهای نوسانی یک معامله گرسیاسی ودرعین حال یک "تفالۀ"نهضت
وتاریخ پیشینه ویا"ریزه چین هر خوان ودستر خوان سیاسی"را اگربمثابۀمشت
نمونۀخروار؛اجمالأبه بررسی بگیریم میبینیم که:برای دریافت شهرت کذائی که از
خلأی حالات واوضاع کنونی واز پراگندگی"چپ مترقی
"استفادۀابزاری نموده؛سربالا مینماید وبمانند همیشگی قسمیکه برای تطبق دیکته
های داده شده برایش؛بدون دلیل وموجب ویا بدون یک طرح مشخص علمی ویا غیر علمی
پیرامون هر طرح نو ومترقی التر ناتیفی برای اینده ها؛بطور ناعاقبت اندیشانه ونا
بخردانه مقاومت نموده وحساسیتها نشان میدهد.وازاین ماجراجوئیهای خود نیز لذت
میبرد.وبه تبلیغات وتخریبات سیستماتیک نسبت به دست راستیها وطالبان
وپاکستانیها؛بیشتر برعلیه نیروهای "چپ مترقی"؛دست میازد.وبه زعم خود گویا با
کوبیدن وتخریب نیروهای مترقی؛شاید صاحب یک شهرت کاذب گردیده وبه کدام جیره
یاسفرۀ دیگری چشم دوخته"ریزه چینی نماید"وبه دشمنان مردم ووطن وبویژه به مزدور
مزدوران خوش خدمتی نماید که این مثال وموضعگیری در واقعیت امر؛نوعی از انواع
ممانعتها وسد های است که در همین راستا درراه نهادینه شدن پدیدۀنو؛یا دموکراسی
دربسترجامعۀ قبیلوی را باعث میگردد.یعنی غافل ازاین امر مسلم که بااین عملکرد
خود؛باعقبگرایان همسو میگردد.یعنی در اینجا طالب ویا مزدوران پاکستانی را،نسبت
به نیروهای ترقیخواه ودموکرات؛بیشتر تر جیح میدهد.
باریکی
مسئله دراینجا نهفته است که؛دوست را ازدشمن تفکیک نمیکند وهمه رایکجا با
تفنگ"دهن پر" خود فیر مینماید.ودرعمل؛ ماراستین میگرددوبه نقاب دوست عملأدشمنی
وخصومت مینمایدواگراین عمل وی نااگاهانه باشد؛نمادی ازساده گی وبی عقلی وکودنی
ویژۀجامعۀ قبیلوی است که با خود به ارث اورده است.وبااین موضعگیری منفی؛غیر
فغال مزبزب ونوسانی خو د؛به اصطلاح عامه"نسبت به اش؛نقش کاسۀداغتررا"بازی
مینماید.در حالیکه اگر عقل سلیم داشته باشدودارای تن سالم وعافیت باشد؛بایداین
خوش خدمتی ها؛تخریبات وکوبیدن های دوامدارونشخواراتهامات کهنه را به کسانی
واگزارگردد؛که قصر وبنگاه ها وشرکتها وسرمایه ها ومنافع شخصی،قومی،قبیلوی
وسرمایه سالاری؛قاچاقبری وقدرت مافیائی وقدرتهای انحصاری مرکزی ایشان به مخاطره
می افتد؛ادا نماید. ودراینجا نیاز به کدخدائی هم نیست که یک عمل ابلهانه است.
ابلهی باشد
که خودراگم کند
کدخدای
خانۀمردم کند"
واین
عملکردنیز
بان ضرب المثل میماند که؛"اورا کسی به قریه راه ندهد،اما امر کندکه اسپ
مرادرخانۀقریه دار بسته کنید."
نخست
بایدانسان خودرا طول وترازونمایدوبعدا ترازوی عدل وانصاف وداوری رادر سنجش وزن
دیگران برقرار نموده ومیزان نمایدکه چه مقدار وزین تر است
غذا
اگرناجویده خورده شود انسانرا معده درد نموده غیرقابل هضم ویا ثقیللهضم
میگردد.ومریض میسازد.حرف ناجویده وناسنجش ظرفیت انسانرا پائین می اورد؛سبک
میسازد؛ودر حقیقت خودرا در مقابل دیگران هتک حرمت مینماید:"
سخن
سنجیده گو تا دوست را دشمن نگردانی
زحرف بی
تأمل اشنا بیگانه میگردد
***
چشمیکه
ندارد نظری حلقۀدامیست
هرلب که
سخن سنج نباشدلب بامیست
واما کسیکه
با این مسائیل وحقایق اشنائی قبلی نداشته باشد وبی مایه باشدوبه تحجر فکری
واندیشوی خود دچار گردیده وغرق شده باشدوازفرق سر ان هم گذشته باشد؛ومانند اقای
کرزی که"فساد"ازفرق سررژیم ان هم چند متربالاسعود نموده وجا مانده است که نه
نیروی ملی ونه هم نیروی بین المللی وحامیان قادراند ازاین گرداب نجاتش بدهندکه
همچو مرغ ابی این همه"فساد وفجائیع وبدبختی تابه بجلک پای ایشان هم
نمیرسدوایشان به ان معتادوکاملأعادی گردیده است.
بگونۀ مثال؛درختی که ازابتدای نهالی
خودبایک جنس بهتراصلاح شده ان پیوند نگردیده وپرورش درست
وپیشرفتۀفنی"میکنایز"راندیده باشد؛وبه موقع مواد غذائی وموادعضوی ان بااستعمال
کودهای کیمیاوی ان؛ابیاری وکنترول افات وامراض ان طبق یک تقسیم اوقات وگراف
علمی بر اساس ریسرچ وتحقیقات علمی؛وبه مدیریت ورهنمائی متخصصین فنی ومسلکی
ترویجی وحفاظۀ نباتات؛وبه موقع معین گیاهان هرزه وطفیلی ان خشاوه وخاک ان نرم
وشاخه بری نگردیده وزمینه های اب وهوای مساعد وشرائیط ومحیطی ورطوبت مناسب
وبسترنرم وملائیم وسائیر نیازمندیهای ان میسر واماده نگردیده باشد؛دران صورت
اگراشجار غیر مثمری چون درخت"چناررا "مثال بیاوریم؛بمانند "پنجه چنار؛کج وج نمو
نموده؛خودراراست نمی نماید؛واز چوب ان نیز جز انکه به سوخت برود؛نه به ابادی
خانه ها ونه به کلکین ودروازه ونه به چهار تراش ونه هم به میز وچوکی وفر نیچر
وغیره ازان هیچ استفاده شده نمیتواندویا اگر اشجار مثمر باشد؛انچه مواد غذائی
که میسر وبرایش میرسد؛درعدم شرائیط مناسب ومساعدتهای فنی ومسلکی فوق
الذکر؛تمامأبه تنه وشاخه وشاخچه ها وبرگهای درخت به مصرف رسیده جز وفرط
غیرنارمل شاخها وبرگها وجنگل که اکثرأشگوفه نیز ننموده ویا به زودی شگوفه ریزان
میگردد؛واز انواع افات وامراض وحشرات وگرما وسرما اسیب پذیرگردیده؛حاصل وثمر کم
میدهد ویا هیچ حاصل نمیدهد وان هم نه لذتی دارد ونه جنسیت خوب تجارتی ونه هم
قابل خوردن میگرددوانسان نیزاگر سیاست مدار ویا سیاست مداری را مشق
وتمرین مینماید؛وان هم یکبار نی چند بار میدان سیاست را باخته و"تفالۀنهضت
وتأریخ"گردیده باشد؛مانند همان درخت خشک بیثمرومملو از شاخ وبرگ بی حاصل بار می
اید واز گذشتۀ خود پند نمیکیرد وبه ویژه که درسن بلوغی رسید انگار هیچگاه اصلاح
پذیر نمیگردد.ا؟ودیگر مشکل است که دربین مردم دوباره مقام اصلی خودرا به زودی
در یابد وبه مانند اشجار بی سر پرست وبی باغبان وبی متخصص فنی؛به یک جنگل وحشی
وبی ثمر وبی کاره مبدل میگردد.
ویا "مرکب"
که فاقد شعور و یک حیوان بی عقل است؛وقتا که یکبار ازیک جوئی به اصطلاح خیز
میزند تا از ان عبور نماید پایش لغزیده به جوی می افتد؛دیگر به هر اندازۀ که
بالایش فشار اورده لت وکوب نمایند ووادار به عبور از ان جوی نمایند؛دیگر باردوم
ازان جوی عبورنمی نماید؛ویا صد بار هم یاسین شریف را چپ وراست بالای سرش بخوانی
؛تأثیر گذار نیست وبی فائیده است.سیاستمدار بی عقل وازخود راضی نیز جزء از پر
عقده گی؛ وحسودی وبیمایگی که نه از گذشته ونه از حال چیزی اموخته باشد ونه از
خود کدام عمل مهم وقابل یاد اوری مثبت و ونه کدام دست اورد بالندۀداشته باشد؛به
جز تخریب وجفنگ سرائی ورجز خوانیهای تکراری وبیهوده؛بیشترینه انرژِی
وموضعگیریهای ان با استفادۀابزاری از نام روشنفکروازشخصیتهاوابر مردان عیان
تأریخی که برای همه مردم افغانستان؛بالنده است؛بر علیه ترقی خواهان وبویژه چپ
مترقی متوجه نموده؛بجای انکه یک گام مثبت مترقی وعملی وهمسوئی رابا این درد
مندان ترقیخواه انجام داده باشد؛از این خلأی پراگنده گی استفادۀسوءبرده وبرای
عمیق ساختن این بحران سیاسی در میان انها به اصطلاح برای نابودی ایشان یک لگت
بیشترنیزمیکوبد وبه جرم عقائیدوباورهای ترقیخواهانه ووطنپرستانه بااتهامات گونا
گون کهنه وبی پایۀ دوران جنگ سرد همۀ اقشار وطبقات درکمین
نشستۀ(ارتجاعی،عقبگرایان،ملیگرایان فاشیستومحافظه کاران گرفته تاشماری سیل بینان وبیطرفان
پله بین و...)را برعلیه ان فعال میگرداند.ا-ودلچسپتر انست که؛ با هیچ خود؛
امرانه از مردم واز روشنفکران نیز مستقیمأ دعوت به عمل می اورد وتمام روزوشب به
اصطلاح گلوح پاره مینمایدکه،تا بهگروه
ویژۀ ان وبه اطراف او برای کسب شهرت کاذب(پهلوان پنبۀسیاسی.ا؟بپیوندند
درحالیکه؛این مردم وکتله های عظیم جوانان وروشنفکران ودگر اندیشان؛به هر گونه
شارلتانیها وبه همچو عوامفریبیها به خوبی اشنا اند وبه هر شکل ورنگ وچهره
اگرخود را با راید؛اورامیشناسند
ومیگویند:
به هر
رنگی که خواهی جامه میپوش
من از
طرزخرامت میشناسم
درحالیکه
از هزارگفتار،نشراوراق،وشعار های میان تهی وبی اساس وبی مایۀغیر عملی وگلون
پاره گیها ودعوت وریکلام خود بخاطر گروه سازی های شخصی؛مردم ما یک گام عملی را
بهترمیپسندند. یعنی گروه سازی یاحزب سازی نیزیک هنر پیچیدۀ سیاسی است؛یعنی نه
به شعار بلکه باید به کردارخوب ورفتار خوب باشد.وبجای همۀاینها،صرف یک عمل
مردمی خوب ولمس کننده در میان توده ها بایدانجام دادومردم را بطرف خود به شکل
طبعی ان جلب نمودوبه مردم درعمل وبه صداقت؛فداکاری،دلسوزی؛سربازی،پاکی وپاک
نفسی؛وطندوستی ودفاع ازاستقلال وتمامیت عرضی ازمنافع ملی ومصالح کشور
درعمل ،میتوان مردم را خود به خود به شکل طبعی واگاهانه بطرف خودجلب نمود؛که
مردم خودرضا کارانه وداوئطلبانه وکاملأاگاهانه باید به حقانیت اهداف ونیات صاف
وصادق وبی الائیشانۀ عملکردهای یک نهاد ساسی رادر عمل مقایسه ومشاهده نموده به
سوی ان جلب ورجوع نمایند.ا-وبجای تعریف وتوصیف خود؛گروه خود وبا استفادۀ ابزاری
ازنام ونشان شخصیتهای مبارزتأریخی ومعامله گری سیاسی ؛باید کوشید خودجای همان
شخصیت را گرفت ویا حد اقل نام اور زنده نگهداشت.-خود برتربینی وازخود راضی بودن
وبه شکل خودخواهانه از مردم دعوت نمودن وبه مردم دستوردادن دیگر دیر شده وکارگر
نیست.بی اعتمادیها به عمق مغز این جامعه چنان نفوذ داده شده است که؛دیگر بیش
ازاین بالای کسی اعتماد نمیکنند؛وانقدر با این معا مله ها وتجارتهای سیاسی
اشنائی حاصل نموده وبه ان بی اعتماد گردیده وازر ده خاطر گردیده اند که به همچو
دعوتها وریکلامهای تجارتی وتعریف وتوصیف خودواستفادۀابزاری از نام قهرمانان
وشخصیتهای تأریخی وتخریب دیگران؛وهستی خودرا به نیستی دیگران دیدن باعث بی
اعتمادیها وبی اعتنائیهای زیاد میگردد.بایدطرح نوین؛روش ورفتار نوین مردمی
ومردم سالاری که اعتماد ازدست رفتۀ مردم رادوباره احیا وجلب نماید براه
انداخت؛تا زمانیکه اعتماد مردم درعمل حاصل نگردد ؛همه تلاشها درهدر بوده؛چون
نوشتن بروی یخ وگذاشتن به چشم افتاب است.ا؟وچون فیر های هوائی بی هدف میباشد.تا
زمانیکه خاک پای مردم نباشی،مردم دیگر ترا نمیپذیرند.وبویژه برد وموئفقیت از
کسیست که طبق این شعر خودرا نزدمرد م کمزند؛نه اقای همه معرفی نماید
هرکه
خودرا کم زند مرد ان بود
خود
ستائی پیشۀ شیطان بود
***
ویا گفته
اند:
مشک انست
که خود بوید
نی که عطار گوید
مردم دیگراقائی وباداری رانمیپذیرند؛باید مردمی بود ودر میان
مردم بود واز مردم اموخت وبه مردم خود اموختاند.ا-تازمانیکه (شعار
وگفتار وکردار)باهم تطابق منطقی وتعادل وتوازن اصولی نداشته باشند،دو رویه ودو
جانبه بودن نه تنها مورد تأئید مردم واقع نمیگردد،بل؛پیش مردم وتأریخ نیز محکوم
ومنفورنیز میگردد.زیرا مردم ما،با معامله وتجارت سیاسی ممبعد سازش نمیکنند وده
ها بار خریدوفروش شده اند؛مارگزیده اند؛که"مارگزیده ازریسمان ابلق
میترسد".ا؟-که بااین بار کج نمیتوان سفرهای طولانی ودشوارتر اینده راطی نمود
وبه منزل مقصودرسید؛که همانگونه مفتن ونیمه راه وتجریدباقی خواهی ماند.ا؟ وپس
چپ مترقی ومردم نیز باید این حق را بخودقائیلگردیده وبگوید:
ای بساابلیس که ادم زاد هست
پس نباید به هردستی داد دست
قرار گفتار
ها؛شنیده گی ها وتبصره های بین مردم؛تخریبات ضد نیروهای مترقی{چپ
مترقی}دیگرپذیرائی ندارد ومردم چندان به تخریب غرض الود ان
علاقه نمیگیرند.وانصافأبه این حقیقت انکار ناپذیرنیزمعترفگردیدکه؛کوبیدن،تخریب وحمله بالای چپ مترقی؛چون
گل خشکی گردیده است که ممبعدبه دیوار نمی چسپد وکارگر نیست.وحتی در بسا جای ها
ومناطق مردم در مقابل تخریب انها برخی حساسیتها نشان داده عکس العملها
وواکنشهای شدیدنشان داده اند؛وهیچ نوع رضائیت نیز ازاین وضع وحالت رژیم فاسد
مجاهدین تحت رهبری اقای کرزی در کشور ندارند.وامید درایندۀ خودرانیز تاریک
میبینند.ومردم ما مجبور گردیده اند تا؛به نقطۀامیددیرینۀخودبه حلقۀروشنفکران
دگراندیش"چپ مترقی"،چنگ بزنند.واما بادریغ که چپ مترقی"هنوزبرسرکدام مال
ناتقسیم"میراثی"جورامدندارند درحالیکه هیچنوع فاصله در بین شان "دیده
نمیشودبه هرحال،سختگیری انها نمادی ازدوراندیشیها ووفاداری به
ارمانها؛ایمان داری به وحدت واقعی وجوشش طبعی؛صداقت وراستی درتعهدات؛تهداب
وبنیانگذاری یک حزب واقعأمردمی وتوده ای عاری ازهرگونه انحرافات ولغزشهای راست
وچپ؛قومی ونژادی وزبانی وملیگرائی وخودبرتربینیها؛وسائیرامراض وبیماریهای
پیشینۀ میراثی جامعۀ قبیلوی را میتوان ارزیابی نمود.-
وجای هیچ
شک وشبه وتردیدنیست که؛چپ مترقی نیزکاملأخالی از اشتباهات؛نواقص؛کوتاهیها
وانحرافات نبوده ویانمیباشند؛درحالیکه انها نیز مانندسائیرافراد این جامعۀسنتی
-قبیلوی وعقب مانده؛محصول این جامعه بوده وبسا خصوصیات وویژه گیهای
خودراکه؛محصول همین جامعۀ قبیلوی وارباب رعیتی است باخودبه ارث اورده اینجا
انتقال داده اند؛وبه مثابۀ نطفۀ رشد یابندۀ جامعۀ قبیلوی در بستر ان زائیده شده
اند وبسته گردیده اند؛وکدام فرشتۀ فرستاده شدۀ اسمانی نبوده اند.ولو که
اگرفرستادۀ اسمانی هم میبودند؛بدون اشتباه وخالی ازخطا نمیبودند.ا بنابرهمین
عوامل خاص وعینی ومبرهن داخلی وبیرون مرزی؛پرروسۀرشدوروئیش ان درروند تکاملی
عقیم گذاشته شد.که در همچو جوامع کثیرالملیتی؛کثیر الزبانی؛کثیرالقومی وزبانی
با سائیر بیماریهای سنتی وذهنیتهای کوروبستۀان؛وقوع همچو حوادث ناگوارونا
هموارزنجیری دوراز امکانات نبوده است که علتهای داخلی وبیرون مرزی وبویژه بروز
اختلافات درونی "حزبی"؛گروه
بندیها؛وجناح بندیها وجدائیها ووحدت وهمبستگیهای میکانیکی؛وقوع ان دور از
امکانات نبود..ا.ا-که علتای درونی وبیرون مرزی ومعلولهای زنده وروشن ان؛وپی
امدهای درد ناک ان به همگان روشن وواضح گردیده است.ا-ورنه هیچ حزبی در شرائیط
تسلط اختناق واستبداد قبیلوی وطائیفوی وانهم به عمرنهایت خام وطفولیت خودکه
ح-د-خ-ا(چهاده سال) داشت.وده سال عمر ان هم در حال انشعاب؛جدائی وخصومت ونا سزا
گوئیهای بیهوده وضیاع انرژی خود بر ضدیک دیگر خود؛بجای انکه برضد ارتجاع
واستبداد به مصرف میرسید؛وروی هیچ سند وتیسزمداراعتباروحساب شده وقابل پذیرش
برای انشعاب وجدائی.ا.ا؛که وجود نداشت؛ وبه تعقیب ان بعد ازده سال ناسزا وبد
گوئیهای یکدیگر اقدام به یک وحدت دراماتیک و"میکانیکی"وبه ویژه به تعقیب ان
تیرور (کاملأ تحمیلی)وناگهانی،شهید میر اکبرخیبربالای حزب که تمایلات انحلال
"حزب" ومدغم ساختن انراباارگانهای حزبی ودولتی رژیم حاکم سردارداود بود؛اگرچه
مراسم تشیع جنازه وفاتحه ان با مراسم نهایت باشکوهی ازطرف"حزب"سازماندهی گردیده
بود؛اما بعدازپیروزی قیام نظامی 7ثورکه در حقیقت به قیمت خون مرحومی بدست می
اید؛به باد فراموشی گذاشته شد.ا-وبه تعقیب این ماجراها؛اقدام جنون امیزوماجرا
جویانه ودکتاتورمنشانۀ میراثی سردارمحمد داود خلاف همه تعهدات؛اهداف وبرنامه
های خودبه مردم افغانستان،وزمینه سازی برای یک واکنش (تحمیلی دیگری)بالای
"حزب"بدون محاسبۀقبلی؛باوجودانکه هنوزپرروسۀوحدت تا اخربه جوشش طبعی خودنرسیده
بود؛وبویژه در عرصۀنظامی وقوای مسلح که هنوز دربین اعضای حزبی مربوط به
هردوجناح"خلق وپرچم"باهم وحدت درست صورت نگرفته وبه اثربی اعتمادی که بالای یک
دیگر داشتند،تحت پوشش اینکه اعضای حزبی درقوای مسلح بایدافشأنگردندوباید با یک
دیگر اشنائی نداشته باشندویک دیگررابایدنشناسند،واصل پرنسیپ "سریت حزبی"ومخفی
نگهداشتن بخش نظامی اعضای حزبی،باید رعایت گردد؛بخش نظامی اعضای حزب راازهم جدا
ومخفی نگاه نموده اند که درروزفرمان وصدور قیام ازطرف حفیظالله امین مسئول
سازماندهنده ورهبری کنندۀ جناه"خلقی"درقوای مسلح وان عده رفقای حزبی بخش نظامی
که تحت سازماندهی شهید میراکبرخیبروبعدأبه رفیق نوراحمدنورانتقال یافت؛این ادعا
بخوبی روشن میگرددکه؛درابتدأاعضای تحت فرمان نوراحمدنوردرقیام باکمترین علاقه
سهم میگیرند؛جنرال رفیع وبویژه جنرال عبدالقادر قوماندان هوائی که باشهامت
انقلابی همچنانیکه اخرین میخ تاریخ را به تابوت رژیم پوسیدۀ سلطنتی میراثی با
یاران همسنگر خود یک جاکوبیدکه نقش عبدالحمید محتادبارفقایش درکودتای26سرطان
نیزبرازنده بوده وسردارداودرا به قدرت رسانیدند؛جنرال قادرنمیخواستۀ در
پروسۀقیام7ثور سهم بگیرد؛تا بالاخره با تماسهای متعدد؛بین قیام کننده گان سهم
قاطع وتعین کننده رادرقیام گرفته به حیات اخرین بقایای رژیمهای میراثی سلطنتی
خاتمه میبخشند.قرارنبشته ها وتبصره های برخی رجول سیاسی ازرهبران در حلقۀ بیروی
سیاسی بدون اگاهی قبلی اعضای اصلی کمیتۀمرکزی حزب؛بطورشفاهی به موافقه رسیده
بوده اند که اگردولت برعلیه حزب از قوۀ قهریه کاربگیرد؛اعضای حزبی درقوای مسلح
امادگی قبلی دفاع از حزب ودرنجات ان اقدام مقتضی مینمایند.که این نیزبذات خود
سوال برانگیزاست که چرا همچویک تصمیم وامادگی راپیش از پیش اتخاذ نموده بوده
اند؟ایا کسی از وقوع همچو حوادث ویا از تیرور"خیبر"شهیدواقف بوده اند؟وایا از
پلان عملیات ان قبلأاگاهی داشته اند؟همه سوال برانگیز است.ویا چرافیصلۀ کمیتۀ
مرکزی ویاحداقل موافقۀشفاهی ان در زمینه گرفته نشده است؟واما پاسخ به این سوال
اخیری باید گفت که؛شایدبه علت نهایت محرم بودن وسری نگهداشتن رازهاوقضایای
درحال وقوع ویا بی اعتمادی که در فضای حزب مسلط گردیده بود؛ازافشای این
رازها؛ابا ورزیده باشند.؟ویا نمیخواستند از پلان تیرورخیبراگاهی وواقف
نگردند؟ویا از اقدام به قیام مسلحانه کس دیگر بویژه اعضای ملکی ازلحاظ موقف
وعدم ارتباط ان به قیام ؛خبرنشوند؟وبه همین منوال بعد از پیروزی قیام نظامی
ثوروبا به قدرت رسیدن" حزب واعلان دولت ج-د-ا-"تند رویها ؛چپ روی ها وتلاش به
سوی سرخ نشاندادن خودوسرخ سازی همۀنهاد ها وعرصه های حیات جامعه؛برخوردهای
خشونت امیزودادن شعارهای چپ انقلابی وماجراجویانۀ پرعقده وپرکینۀ
مغرورانه؛تشدید نفاق ودرزو تحمیل دوبارۀانشعاب که درحالت وحدت میکانیکی
ولرزان خود قرارداشت؛وتصفیۀحزب از رفقای جناح پرچم ح-د-خ-ا-وکشتن شادروان
نورمحمد تره کی توسط حفیظ الله امین وبه قدرت رسیدن دراماتیک امین در اهرامهای
کلیدی حزبی ودولتی وتسلط کامل در همه امور واخذ وقبض همه صلا حیتها واختیارات
حزبی ودولتی وباندمخصوص وی؛وگرائیش جدی واگاهانه اوبسوی ناسیونالیسم
پشتونی؛وتصفیه وتبعید وحبس وکشتارهای دستجمعی حزبی ودولتی ودر سراسرجامعه.ودادن
شعارهای اتشین؛دموکراسی خلقی؛سوسیالیسم ودولت پرولتری و..رابا اب وتاب ان چنان
شعار میداد که؛باید شاد روان نورمحمدتره کی دراوان حیات خود مذایای همچو
دولتهارا به چشم خودببیندکه در حقیقت شاگرد با وفا بودن خودرا تمثیل
میکرداعمال خشونت وتعصب فاشیستی ویکه تازی وخود کامگی وچپ روی های بچه گانه
وبسا ازاین قبیل انحرافات جدی واگاهانه برای بد نام سازی حزب،دمکراسی
وسوسیالیسم ونهضت مترقی وجامعۀ عادلانه که در طول صد روزحاکمیت خونبار میراثی
از اسلاف خود چون وزیرگل محمد مهمندوفاشسیتهای پیشینۀان؛باعث تشکل وصف ارائی
سیاه ترین نیروهای ارتجاعی گردیده؛دشمنان شکست خوردۀ داخلی وارتجاع بین
المللیرا تحریک نمودو...که بالاخره هم سر خودرا خورد وهم به مثابۀ عامل تشدید
کنندۀ جنایات وفجائیع بعدی گردید که واقعیت ان اظهر من الشمس استکه
سوالهای فوق الذکررا بیشتر غنامیبخشدکه هدف ازبرشماری نکاتی برخی از عواملی
که دراینجا سوالگونه مطرح گردید انستکه همۀ این عوامل ووقائیع وماجراها در
مجموع منحیث یک واقعیت انکار ناپذیرتاریخی است که بالای
ح-د-خ-ا-جبرأوقهرأ{تحمیل.}گردیده
است که صد درصدبا اهداف وبرنامۀ ان مغایرت ومبانیت داردکه همۀاین اعمال وحوادث
تحمیلی تاریخی بالای یک حزب نابالغ ونوپا وبالای یک جامعۀ کوروبستۀ سنتی وجامد
قبیلوی خرافی بوده که این همه نتائیج نا گواررابایددرقبال میداشت.که به موجب ان
دولت نو پا ودموکراتیک رابه خطرجدی مواجه نمود. تشدید مداخلات صریح واشکاراوروز
افزون ازطریق پاکستان ورشد روز افزون چنین اوضاع پراشوب زیرریش اتحادشوروی سابق
نیزبرایش احساس نگرانیها وخطرات جدی تلقی میگردید.بنابروخامت روز افزون اوضاع
واحوال وشرائیط وتقاضای سیاستهای ان زمان وجنگ سرد به موافقۀدولتین وقت تحت
عنوان دفاع ازاستقلال وتمامیت عرضی به اعزام قطعات محدود درداخل افغانستان
اقدام میگردد که؛این بهانه ودست اویز بزرگی دومی برای مداخلات پاکستان وحامیان
غربی ان گردیدکه ازیک جبه ده ها جبۀجنگ ضد دولت نوپا تحت عنوان"اسلام درخطر"
است و"خطر کمونیسم"مداخلات پنهان به مداخلات اشکارامبدل وبه شدت ادامه یافت
ومردم ما دربین این دو سنگ بزرگ اسیاب قدرتهای جهانی ارد گردیدند که هنوزادامه
دارد.ا.ا-وامروز به وضاحت دیده میشودکه نه اسلام در خطربوده ونه خطر
کمونیزم؛بل؛استفادۀ ابزاری ازاسلام برای تأمین منافع دشمنان افغانستان وتحقق
اهداف استراتژیک انها توسط هفت تنظیم خریده شده بنام مجاهد وبعدا بنام طالب
صادرشده ازخارج وبویژه توسط انگلیس شیطان وشکست خوردۀتاریخی در این سرزمین
مردزاوقهرمان پرور.ا-براه انداخته شده است وسراسر همه بالای حزب
کاملا بزور{ تحمیل} گردیده است که{ حزب؛برنامه واعضای ان}هرگزو هیچگاه چنین
نیات رانداشته اند.
دراینجا
هدف ازتحلیل وارزیابیهای وقائیع وجریانات وحوادث چهارویا پنج دهۀ پیشینۀتأریخی
نیست ودراین مختصرنیز گنجائیش ندارد؛بلکه؛ارتباط دادن برخی قضایای تأریخی
پیشینه به حال وبه ایندۀان است که به برخی نکات مهم ان اشاره گردید.بمنظورانکه
ثابت گردیده باشدکه این همه فاکتها و عوامل کاملأ واقعیت داردوبالای حزب
{جبرأتحمیل }گردیده است واهداف وارمان حزب وحزبیهای اصولی چنین نبوده است که
برخی گروه بازان سیاسی برای چاق ساختن خودبطوردوامداربالای "حزب" حمله
مینمایند.ا؟واینکه چگونه این قضایا وماجراها بالای حزب تحمیل گردید ومقصر اصلی
؛که هست؛برای روشن شدن بیشتران؛میگذاریم به بحث ایندۀ نزدیکتر.
حسن پیمان
نومبر/10
منابع
وروی کردها
قانوناساسی مصوب لوی جرگۀ سال 1343افغانستان*
جامعه
شناسی علمی-قانون تضاد وتکامل
یاددشتهای
این قلم از رویدادهای سیاسی وتأریخی پیرامون قیا م نظامی 7ثور1357*