نصیر مهرین
پند وعبرت دهی شش جـــدی
مبنای ابرازنظری که در سطور پایان پیرامون جوانب پنددهی وعبرت گیری ازشش جدی میاید،نتیجۀ برداشتی است، به استناد انبوهی اسناد وشواهد. نتایج نشان میدهند،راهی راکه شش جدی پیمود،انگیزشهای خدمت به اتحاد شوروی درآن نهفته بود. وقوع شش جدی و پیامدهای انسان آزارانه و ویرانگرانۀ آن، بهترین محک سنجش وابرازاین نظر است.
شش جدی نقطۀ برجستۀ سیاهی بود که به دست رهبران کرملن برحرکت، راه وروش خونین جناح خلقی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نماد آن حفیظ الله امین، نهاده شد. دقیقا ً به یاری همان تجاوز ومداخله، پرچمی ها ورئیس شان به عنوان دست نشانده به کرسی ریاست نشست. نقطه یی که به تلاشهای شکست دیده وبحران آمیززمان تره کی و امین، در ادامۀ اش خط سیاه وپیامدزایی را رسم کرد. دست وپای شوروی مستقیماً درافغانستان مصروف شد ومردم آزاری زمانۀ خلقی ها درچهرۀ مشارکت وهمیاری اجباری خلق وپرچم علیه مردم تشدید وتوسعه یافت.
این که قلمزنان ورهبران جناح پرچم آنراضمن محکومیت حفیظ الله امین،مرحلۀ دوم انقلاب ثورنامیدند،دلیلش این است که درواقعیت امــرمضمون اهداف مشترک آنها با دورۀ خلقی ها بود. به منظورارایۀ مدرک وسند این اندک یادآوری بسنده تواند بود که کلیۀ ساختارها ونهاد های مشغول به سرکوب مردم وبی اعتنایی به حقوق وکرامت انسانی زمانۀ خلقی ها درزمان پرچمی ها وموجودیت قوای شوروی تجدید ویا ابقا شدند.
اکنون به رغم گذشت سه دهه از 6 جدی 1358(27 دسامبر1980)، اوضاع منطقه وپاره یی ازتحولات جهانی وپدیده آیی وتبارز گروه های فعال دیگر،حاکی از آن است که بسا ازنشانه ها را بایست درآن عامل به جست وجو نشست. درین زمینه اندک اشاره یی داریم :
تحولی که در شوروی از میان رفتۀ گورباچفی در پایان سالهای دهۀ هشتاد نمود یافت، با وجودیکه ریشه های اصلی وپیش زمینه های تاریخی آن دردل همان جامعه بود، اما اشتغال ناشی از هجوم به افغانستان، زمینه های تبارز آن را تسریع کرد.
پاکستان هرچند از نظر سطح رشد اجتماعی وفقر وتنگدستی اکثریت عظیم مردم تغییری ندید، اما کمک های بیدریغی را که دولت از رقبای وقت شوروی وکشورهای عربی به دست آورد، به عنوان یکی از قدرت های نظامی منطقه ودارای قدرت دست درازی فعال در افغانستان تبارز یافت.
افغانستان،جامعه یی که به فعالیت های دموکراتیک وتبادل نظربسیار نیاز داشت،وانسانها چه به صورت منفردانه ویا درچارچوب احزاب باید از حق فعالیت بهره مند میشدند، شاهد نفی دگر اندیشان وقتل صدها هزارانسانی هم شد که به صورت اجباری به حزب یگانه و وابسته نپیوسته بودند. جامعه یی که از نظرداشتن کمیت با سواد وتحصیل کرده نیزدرسطح پایان قرار داشت، به انواع گوناگون تعداد زیادی از آن کمیت را هم از دست داد .
تعدادی که عضویت حزب دموکراتیک خلف افغانستان را پذیرفتند، عاشقانه به پای سیاست های شوروی گردن نهاده وبا مسخ هویت ازدست استفادۀ سالم جامعه رفتند. آنها به ابزارخدمتگذاربه شوروی وبالتبع شکنجه واعدام هموطنان اشتغال یافتند. برای تشخیص آن بایسته است که همواره به ابعاد فعالیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بازنگریست. درجریان همین بازبینی ها است که گذشته ازرفتارهای سرکوبگرانه، درگسترۀ ادبی وفرهنگی فراورده های شاعران وادیبان وتاریخنگاران آنها رامیابیم که گردش چرخ خونین را به ستایش گرفته اند.
سرنوشت و نتیجۀ تعدادی که اعدام شدند ؛ وتعدادی که ناگزیر به آوارگی روی آوردند، حکایتگر خونین تهی نمودن جامعه ازبا سوادان با پیامد های زیانباروجبران ناپذیرآن است.
رفتارخشونت آمیزویورش های نظامی، سیاسی ،فرهنگی وبدنی در دهۀ هشتاد، تخم عنصر نفرت وخونریزی متقابل را در بیشترین رفتار ها وهنجارها شکل داد. با اتخاذ سیاست خشم آمیزشوروی وتفنگ سالاری های حرب دموکراتیک خلق افغانستان، رفتارهای خشونت آمیزکه پیشترهم در وجود برخی ازنهادها که به احزاب وتنظیم های اسلامی شهرت یافتند،حضور داشت،منجر به تلفات و تباهی فراوان شد.
این است که اگرهنگام تأمل پیرامون رویداد های خونین ودل آزارپس از 8 ثور 1371 کابل که احزاب وتنظیم های جهادی مقصر آن بودند وسیاه کاری های تحریک اسلامی طالبان، عنصرخشونت وجنگ جویی را دروجود خود این نهاد ها بوضاحت میتوان دید اما حزب دموکراتیک خلق افغانستان به عنوان قطبی که با راه وروش جنگ طلبانه وظالمانه اجبارا ًمردم را به مصاف طلبید، در ایجاد آن فضا مقصر است.
راه جویی های شکست آمیز، ازدست دادن قدرت وفروپاشی حزب که سخن از شکست کودتای ثور و اهداف6جدی داشت، با روشنی نشان داد که وقتی نیروی محوری( شوروی ) به بحران روبرو شد، آنانی که در مدارشوروی فرارداشتند،چاره یی جز دست وگریبان شدن با ابعاد بحران وتن ددن به سرنوشت محتوم فروپاشی ندارند.
سرگردانی سیاسی که رویکرد به عنصرموجود قوم وقبیله و زبان وسمت درافغانستان را برای رهبران آن حزب با خود داشت، پیوند ها با تنظیم ها وقطب بندی هایی عرضه داشت که پدیدۀ دور ازانتظار نبود. موج وسیلی ازدل جامعه برخاسته بود که با بحران زده گی بر آ ن نشستند تا درمسیرآن موج با بهره برداری های سؤ سیاسی ومنظورابقای حیات به شنا بپردازند.
در فضای سیاسی امروزینه، افراد و محافل جداگانه از دریچه های مختلف به شش جدی و پیامد های آن می نگرند. از آنجایی که بازآوری نمونه های دیده شدۀ آن دیدگاه ها را درنظرنداریم، تنها به نگریستن به آن از دریچۀ ضرورت نقد وبیرون آوری جوانب عبرت دهی اشاره می نماییم.
آنچه همواره شایان یادآوری است،تأکیدیست برالزام رعایت نقد ِ خطا، جفاها و مصیبت های که جامعۀ ما از دست سیاست غلط ومجریان آن دیده است. متأسفانه پیش پای بینی های سیاسی وفقدان درک اهمیت جوانب عبرت گیری از 6 جدی،سبب شده است که در انجام این وظیفۀ مهم اهمال شود.
اجزای متلاشی شدۀ آن حزب میتوانند به هرنوع فعالیت سیاسی دست بیازند. همچو فعالیت ها به ویژه در9سال پسین دشواریی ندارد. اما یک برداشت دقیق وجا افتاده را نمیتواند از میان بردارد: برداشتی که مبتنی است از واقعیت سیر تاریخی ورفتار های جفا آمیز آنها دربرابر مردم ووطن دردمند ما. رفتار هایی که حافظۀ تاریخی مردم را زنده نگهد اشته وسزاوارنکوهش اند.
اینکه اجزای متلاشی شده وبر جای مانده از آن پیکر، نمی خواهند جفا ها در حق وطن ومرم را به نکوهش بگیرند، معرف آن است که هنوز هم مرزاستبداد با دموکراسی ،نقش حقوق بشر با احترام به کرامت انسانی ، اتکا بخود ونشستن بر شاخ در خت استعمار برای آنها روشن نشده است. حضور آنها درنهادهای مختلف به هر نام وترکیب دیگری که برآمد نمایند، بهئ نگرانی ها می افزاید. زیرا معنی اش، دلبستگی به همان سیاست ها وروش ها پیشنه ا ست .
شش جدی یا زمان تجاوز شوروی وپیامد های آن، جهانی از تجارب برجای نهاده است. روی سخن به منظورارزیابی آن همه تجارب تنها به طرف " خپ" ها نیست. آن پیامد ها،مواد بسیاری را با خود همراه آورد که درزمینه های سیاسی واجتماعی میتواند پند وعبرت ومعرفت را برای بقیه ونسل های بعدی نیزدر پیش رو بگذارد.
*