گناه حامد کرزی چیست ؟
نصیرمهرین
جای شک نیست، که کشورما، دارای امرا، شاهان ورئسای دست نشانده بوده است. ازینرو، نشان دادن آنها وکاربرد صفت دست نشانده، نباید حاکی از قصد ارسال کلمات زننده باشد . . .
نیاز مهم است که به زمینه های اجتماعی وفرهنگ سیاسی وعامل بیرونی پدید آیی شاه شجاع ها و دور انداختن آن ها ویا ندامت بی موقع آن ها پی ببریم
سخنان مخالفت آمیزی را که چندی پیش، آقای حامـــد کرزی ، رئیس دولت جمهوری اسلامی افغانستان، عنوانی اتحادیه اروپا وامریکا فرستاد، بحث هایی را آفرید. از آن جایی که مسجل است آقای حامد کرزی نتوانسته ونمی تواند بدون پشتیبانی ایالات متحدۀ امریکا وکشورهای اتحادیه اروپا، به حیات سیاسی خویش ادامه بدهد؛ ودرفرهنگ سیاسی مناسبات حامی وتحت الحمایه، لازم است که ضوابط احترام آمیزورعایت خاطرو در تابعیت از آن حرکت درچارچوب مناسبات معین صورت پذیرد، سخنان او گونه یی ازگستاخی در برابر حامیانش تلقی شد.
درین نبشته درحول وحوش آن سخنان مکثی نموده ایم. درمقدمۀ مفصلی که در آغاز آمده ، خواستیم که برای روشنی بیشتر موضوع، به تاریخ پیشنۀ مراجعه وچند نمونه را بیاوریم. وبدان وسیله، حالی نماییم که بارهای دیگر نیزگونه یی از بازی گوشی های تمرد جویانه ویا ظاهراً مخالفت آمیز را داشته ایم. پس از آن برداشت خویش را ازخواستگاه مشخص موضع گیری کرزی ابرازنموده ایم . درین نگرش، این برداشت را نیز داشته ایم که کاربرد وفرستادن اوصافی از بیان حال زمام داران، مانند دست نشانده وخدمت گزار بیگانگان، که در نهایت خود، گونه یی از ابراز مخالفت بیشتررا میرساند، زننده تلقی خواهد شد. افزون برآن ، از آن جایی که بسا مخالفین،خود حامل افکار واندیشه ها و تصویر گر دورنمای خدمت گار بیگانه بوده اند، احساس مسؤولیتی برای چنــد موضوع دست می دهد :
نخست، نباید ازکاربرد صفت دست نشانده، تأثیر زننده یی آن را استنباط نمود. باطن موضوع در تاریخ چند بارۀ رویداد های کشور ما حاکی از آن است که سران دولت های بزرگ، شخصی را به حیث گزینۀ خویش در نظر گرفته وبا امکانات وساز وبرگ ، منظور خویش را انجام داده اند. جای شک نیست که کشورما، دارای امرا ، وشاهان ورئسای دست نشانده بوده است. ازینرو ، نشان دادن آنها وکاربرد صفت دست نشانده نباید حاکی از قصد ارسال کلمات زننده باشد .
تا حال بیشترینه نشان دادن دست نشانده گان، ازپشتوانه های جامعه شناسانه و دریافت علل وعوامل ژرفتر بی بهره بوده اند. چه بسا که کمبود ها، ره گمی ها وندانم کاری ها را که درمیان مخالفین دست نشانده گان وجود داشته است، پنهان نموده است.به دیگرسخن،امروز نشان دادن چهرۀ حکومت های دست نشانده، بسنده نیست، تفکرامروزینه محتاج دریافت علل وعوامل آن می باشد. در پرتو این نیاز مهم است که به زمینه های اجتماعی وفرهنگ سیاسی وعامل بیرونی پدید آیی شاه شجاع ها و دور انداختن آن ها ویا ندامت بی موقع آن ها پی ببریم . درهمین راستا است که متوجه نارسایی نقدهای سطحی از حاکمیت در افغانستان می شویم. وبا توجه به نیاز تشخیص ویژه گیهای دیده شده در آنها، وابستگی ودست نشانده گی را در حلقات خارج دربار های سلطنتی نیز میابیم . بسا از منتقدان حاکمیت های خاندانی- سلطنتی ، دردهۀ چهل خورشیدی، که مشخصۀ وابستگی ودست نشانده گی آنها را یاد آوری ونکوهش نموده اند، گونۀ طراز جدید وابستگی و دست نشانده گی را نهادینه نمودند. نتایج حیات سیاسی آنها میرساند که از آغاز در مدار رهبردهای مختلفۀ کشورهای خارج وفرهنگ آنها، پرورش یافته بودند. آن پرورش واعتقاداتی که ایدئو لوژیک نام گرفت، دقیقا ً در نقطۀ مقابل، فرهنگ سیاسی مسلط برفعالین دهۀ سی خورشیدی بود. این یادآوری ها همه میرسلانند که ما به شگافتن و دریافتن زوایای مختلف موضوع نیازداریم .
دیداری با نمونه های پیشینه
در زمینه روابط تحت الحمایه و حامی، چندین نمونه ازتجارب تاریخی را در جهان و افغانستان داریم :
تجارب روابط بین المللی نشان داده اند، که نیروهای مداخله گردرامورکشورهای دیگر، با توجه به میزان اغراض و اهداف گوناگون، تهداب سیاست توسعه جویانۀ خویش را می نهنــد. بریتانیا بیش از دو سده هند را دوشید. بنابراهمیت اقتصادی هند، وآن چه نیاز زمانۀ استعمار کهن مصلحت می دید، اشغال مستقیم هند را پیش گرفت.
اما تجربۀ تجاوز نظامی وادارۀ امور مستقیم افغانستان به دست انگلیس ها،نشان داد که درد سر آفرین وطاقت فرسا است. بنابر آن تمرکز کوشش ها را بر ایجاد حکومت دست نشانده وپوشالی نهادند. آن چه که تحت الحمایه نام گرفت. مقامات هند بریتانیایی ،پیش از نخستین یورش به افغانستان به این نتیجه رسیده بودند که دست نشانده یی چون شاه شجاع می تواند بدون حضور قوای بریتانیا وظایف رهبردی آن ها را تحقق ببخشد. اما دیدند که شجاع توان ادارۀ امور را بدون نیروی بریتانیا ندارد. تصورات پیشین اشتباه آمیز وذهنی بود. این احتمال را هنگام انتقال ببرک کارمل نیز می توان در نظرداشت که در چشم انداز سران کرملن قرارداشته است.
اماهمین که نیروی مخالفت علیه بریتانیا وشاه شجاع ، سر برآورد وتوانست بخش هایی از مردم را علیه بریتانیا به جهاد وجنگ بکشاند، جلوه های تجدید نظردر مورد شاه شجاع آشکارشد. دوست محمد خان که ثمرۀ آن همه زحمت مردم را چید، از آن جایی که برای وفاداری به بریتانیا نیز وعده داده بود، مرگ سیاسی وجسمی شاه شجاع را سهولت بخشید.
دوست محمد خان با توجه به منافع حاکمیت خویش که بدون موافقت منافع ولزوم دید هندبریتانیایی، توفیقی ندارد، سر از اطاعت بیرون نکرد. از همان رو بود که تا واپسین لحظات حیات خویش از پشتیبانی هند بریتانیایی بهره مند بود.
در آن همه سیاست های بر تخت نشاندن ها وبرطرف کردن ها، دوست محمد خان را به این علت بر شاه شجاع ترجیح دادند که قیام های مردمان بسا از نقاط کشور، پایان اسارت و بازگشت او را به افغانستان نیزمطالبه نموده بودند. حضور برخی از اعضای خانوادۀ او مانند محمد اکبرخان وچند تن دیگر، دررهبری قیام ها، ومعامله گری شخص او با زمام داران هند بریتانیا یی، بهترین منفعت را برای هند بریتانیایی با خود داشت. واو نیز برحق آن چه را که استعمار در منطقه می خواست، عملی نمود. از همان رو بود که از آن تصمیم و کارکرد خویش همواره راضی بودند واز او به نیکویی یاد می نمودند. تجربۀ نخستین یورش بریتانیا به افغانستان برای آن ها این درس را نیز داد که با حکومت پوشالی از تلفات جانی وخسارات مالی ونظامی ودردسرهای سیاسی و روحی آن کاسته می شود.
هنگامی که فرزند دوست محمد، امیر شیرعلی خان، براساس میراث خواری تخت پدر، به قدرت رسید ؛ نگرانی ها ونا اطمینانی هایی را برای بریتانیا بارآورد. نتیجۀ آن نا اطمینانی گسیل لشکر دگر باره به افغانستان بود که سپردن وظیفۀ نگهداشت افغانستان برای مصالح ومنافع بریتانیا به امیر عبدالرحمان محول گردید.
آن دو تجربه، این برداشت را هم می رسانند که مداخله گر آرزودارد، که دست نشانده اش به وظایف خویش صادقانه عمل کند. حرکات او نگرانی آفرین نباشند. نیروی مداخله گر حتا در زمان استعمار کهن، در بسا از نقاط جهان،بسیار به مصلحت می دیده است که کشوراشغال شده ویا زیر نفوذ خویش را چنان اداره کنند که رقم تلفات به حد اقل باشد. تلفات جانی اش متوجه افراد بومی جامعۀ زیر نفوذ واشغال شده باشد. دست نشاندگان اززحمت کشی وکاربرد استعدادها وتوانایی های خویش برای مهارنمودن اوضاع طوری که می خواهد، دریغ نکنند. از روی رعایت همان آرزوها در زمان دوست محمد خان و عبدالرحمان خان است که می توان به دلخوشی ورضایت مندی هند بریتانیا یی پی برد. اگر به پول های کمکی به آن دو تن افزودند، معلوم بود که از سوی دیگر تا چه اندازه از مصارفی که با گسیل عساکر تحت قوماندۀ مستقیم متقبل می شدند، کاهش به عمل آمد. اما مواردی سیاست های غالب متکبرانه وجنگ جویانه حتا متقاضی آن مصارف هنگفت نیز بوده است. رویکار آمدن گورنر محافظه کار در هند، نتوانست حد اقل رابطـۀ شیرعلی خان با روس ها را تحمل کند. گویا تشویش محافظه کاران از آن پیشامد احتمالی بود که مبادا شیرعلی خان با روس ها روابط نیکی برقرارکند و پسان ها بریتانیا خویش را دربرابر عمل انجام شده یی ببیند. با آن که کنفرانس برلین با سازش های روسیه وبریتانیا پایان یافته بود وبریتانیا از ناحیۀ پشتیبانی روسیه از شیرعلی خان متیقن بود، با آن هم با اتخاذ سیاست تهاجمی و کسب اطمینان خاطر بیشتر، مصارف وخسارات مالی وجانی را پذیرفتند. نمی توان تردیدی داشت که اطلاع شان از ضعف شیرعلی خان واین که مقاومتی نخواهد کرد، در آن اقدام گستاخانه وتهاجمی بی تأثیر بوده است. اما اگر شیرعلی خان از آن ارتش آماده برای مقاومت استفاده نکرد وبا حالت بد روحی وصحی راه گریز وتوسل توهم آمیز وبی نتیجه به سوی روسیۀ تزاری در پیش گرفت؛ مردم وعناصر متنفذ مخالف حملۀ بریتانیا، دست به مقاومتی زدند که اگرچهرۀ سردارعبدالرحمان خان پدید نشده بود، از آن هجوم همان نتایج حملۀ نخستین را با تلفات بیشتر می گرفتند. پدید شدن چهرۀ عبدالرحمان این مزیت را برای بریتانیا فراهم آورد که شکست نظامی را با بهره برداری های سیاسی ازعبدالرحمان خان، جبران کند. هم چنان که دور کردن شیرعلی خان ونگرانی های حاصله از ناحیه سرکشی های احتمالی او را با حضور عبدالرحمان خان در صحنه رفع نمودند. نباید فراموش نمود که همان امیر عبدالرحمان خانی که خون مردم افغانستان را می ریخت وبا قساوت وبی رحمی فرمان می راند، هر چند در برابر انگلیس ها روابط وضوابط را رعایت می نمود اما گاهگاهی از شور دادن مخالفت آمیزسرنیزاستفاده می نمود. آن مخالفت ها وبرخی حرکات ناچیزبه ویژه پس از بستن معاهدۀ دیورند، نه تنها از طرف حامی با اغماض وچشم پوشی استقبال می شد بلکه منحیث دلخوشی تحت الحمایه یی که با این حرکات می تواند خوب ترغرور بومی خویش را فرونشاند، می دیدند.
*
ازنمونه های مداخلۀ شوروی، تجارب تازه تری دراختیاراست. این تجارب نشان می دهند که پس از کودتای ثور، سران کرملن با وجود دلشادی ورضایتی که از نتایج آن کودتا داشتند، بازی گوشی های ناشی از فرهنگ خود خواهی حفیظ الله امین، نوعی نگرانی ونا اطمینانی رابرای آن ها همراه داشت. ازحق نگذریم که ببرک کارمل تا هنگام دست به کارشدن گورباچف برای دور کردن او از ریاست دولت وحزب ، ممثل بی چون وچرای اطاعت از ماسکو بود. نجیب الله نیز سعی داشت که از گفتن وانجام دادن آن چه استاد از ماسکو می فرماید، پای بیرون نگذارد ومصالح اتحادشوروی را برای بیرون کشیدن نیروها به خوبی دریابد.
پس از آن که گورباچف به ریاست حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید،مشهود بود که گرهی در مناسبات میان ماسکو وکارمل به وجود آمده است. از گزارش ها و رویدادها وجریانات پشت پردۀ آن زمانه پیداست که کارمل برای گشودن آن گره به سطحی نرسیده بود که الزامات سیاست داخلی وجهانی گورباچف را درک کند. شوروی از نظر گورباچف به عقب گشتی در حوزۀ ساختارهای اقتصادی واندک اندک در حوزۀ سیاسی وفرهنگی نیاز داشت. این پیروزی او در عرصۀ اختلافات داخلی – حزبی ، زمانی میسربود، که اشتباهات و نارسایی ها ی تراکم کردۀ زمانۀ برژنف وپیروان او را برجسته کند وباآن وسیله راه های اصلاحی خویش را موجه نشان بدهد. هم چنان طرح او این بود که محافظه کاران را قدم به قدم از صحنه دورنماید. موازی با آن سیاست عقب نشینی و مماشات با کشورهای غربی به ویژه ایالات متحدۀ امریکا در نظر بود. درزمینه گورباچف به خوبی وبیش از همه آگاه بود، که اشغال افغانستان ومشغولیت ها وپیامد های آن تا چه اندازه یی شوروی را متضرر نموده وتا چه اندازه مانع تحقق برنامه های اصلاحی او خواهد شد. این بود که ازهمان آغاز اندک اندک جلوه های کوشش برای خروج قوای شوروی از افغا نستان در طرح های او چهره می نمود.
مسلم است که با تدوین چنان سیاستی، آفتاب عمــر سیاسی ببرک کارمل یا چهرۀ شناخته شده و بد اقبال که تجاوز وگرفتاری طاقت فرسای شوروی را تداعی می نمود، به لب بام رسیده بود . ببرک کارمل که بنا بر برداشت های خویش مبتنی بر ساختمان افغانستان به اتکای شوروی والزاماً حضور قوای نظامی آن کشور در افغانستان، نمی توانست با سیاست های مخالف با برداشت وعقاید خود سازگار باشد، راه مخالفت در پیش گرفته بود. اما جانب شوروی با اتخاذ سیاست قدم به قدم وتحکیم پایه های حزبی از یک طرف به زمان بیشتر نیاز داشت واز سوی دیگر، برای بیرون کردن نیروازافغانستان،به شکل دهی وتقویۀ فرکسیون وفادار به آن چه را که مشی مصالحۀ ملی نامیدند، نیاز داشت، بایست مدتی خاطرآزرده و ناز سیاسی کارمل را تحمل می نمود. آن چنان نیز شد.
در زمینۀ روابط شوروی با دولت وابسته به آن ، درد سرکرملن به تنهایی از ناحیه حفیظ الله امین وپسان ها از ناحیه کارشکنی های ببرک کارمل نبود، تصورمی شود که کرملن پس ازین که مصمم شد، اندکی بیشتردست از افغانستان بردارد، به کنارزدن وسازش با مخالفین دولت افغانستان روی آورد . پافشاری نجیب الله برای حفظ قدرت، قدرتی که سران نظامی و سیاسی کرملن، بیش از آن دیگر دلبستگی به حفظ آن نداشتند، سیاست بحران آمیز، بادا باد وهرچه نصیب اوشد، را در پیش گرفتند. زیرا با گذشت زمان در دورۀ گورباچف برای آن ها مهم بود که قوای خویش را از افغانستان عودت بدهند.اما هنوزاقدام مرحلۀ دیگر فرا نرسیده بود که به دنبال کودتای ضد گورباچف (1990) تحول ایجاد شده درماسکو، زنگ پایان زمانۀ نجیب و گورباچف را به صدا درآورد.
آن رویداد نیز بار دیگر نشان داد که اگر کشور مداخله گر، نخواهد ویا اوضاعی در آن پدید آید که نتواند، نیروی زیر نفوذ ودست نشاندۀ خویش را محافظت کند، نیروی وابسته وشخص نماد آن وابستگی ودست نشانده گی مرده است. زیرا نیروی وابسته در مدار نیروی مرکز ومحوری در حرکت است. با تمام این ها نباید فراموش نمود که پاره یی از انتقادات بی رنگ وبویی که در زمان نجیب عنوانی رهبران پیشین می شد ویا سخنانی از پیامد های حضور قشون سرخ در افغانستان به عمل میامد، با نیاز سیاسی واستراتیژیک گورباچف وچهرۀ افغانی اش سازگاری داشت. با آن اندک انتقادهای شرم آگین می خواستند، روحیه یی را در ذهن مردم القأ نمایند که مخالف تجاوز بوده اند. از سوی دیگرگونه یی از هدف هم زبانی با برخی از مخالفین را که گروه نجیب گمان برده بود می تواند آن ها را مجاب نماید، در پیش گرفته بودند.
*
با تبارز سازمان های متعدد جهادی، روابط و وابستگی ها شکلی را گرفت که رقبای شوروی، از آن ها به حیث ابزارمشغول سازی شوروی واعمال نفوذ خود استفاده نمودند. پاکستان وایران از دست ماندن بر سر نیروهایی که بیش از دیگران به تحقق منافع آن ها لبیک بگویند، غافل نبودند. این کشورها نیز وقتی که خواستند وابسته یی را کناربزنند و نیروی دیگر ویا تازه نفسی رادرمعرض استفاده قرار بدهند، چشم لطف آمیز از سروابستگان قبلی دورکردند. پاکستان، که با مداخلات آشکار، همۀ تنظیم های جهادی به ویژه مقیم در پاکستان را زیر اثرگرفته بود، درحق حکمتیارلطف بیشتر داشت. پسان ها در حق او بی لطفی کرد وبه دوران کارکردهای او از طریق جانشین کردن طالبان به حیث نیرو وابزار مداخله پایان داد.
جمهوری اسلامی ایران یا یکی از کشورهای تأثیر گزار و مداخله گر درامور افغانستان، پس از گذشت چندی، نخست سازمان نصر را بردیگران ترجیح داد. سپس گرد آمدن برخی اجزای حرف شنو خود را در حزب وحدت اسلامی فال نیک گرفت. اما وقایع خونین ناشی از جنگ های کابل نشان داد که جبهۀ متحد اسلامی را ترجیح داد و به نیروهای حزب وحدت اسلامی بی لطفی کرد.
*
چه سرنوشتی در انتظار حامــد کرزی نشسته است ؟
چند باراست که حامد کرزی سخنانی را برزبان میاورد وحرکاتی را نمایش می دهد، که گویا ناخشنودی امریکا واروپا را به دنبال آورده است. اگر باری در برابر برخی از سخنان او، واکنشی از جانب دولت های اروپایی ویا امریکا ابرازنشده، اما مایۀ تعجب ومکث وبحث مطبوعات افغانستان بوده است. چند سال پیش وقتی آقای کرزی ادعا نمود که اگر بخواهد از روس ها سلاح دریافت می دارد، حرکت تعجب برانگیزی انجام داد. این تعجب را چگونگی روابط او با امریکا واتحاد اروپا یا به سخن دیگر واقعیت وابستگی کرزی بار آورد. زمینه های پیدایش تعجب وسوال برانگیزی درین بود ،که چگونه می تواند فردی که به وسیلۀ قوای خارجی وارد افغانستان شد و تصمیم آن ها رابرای پیش برد امور در کشورش پذیرفت، و پشتیبانان اوهمه ساز و برگ نظامی کافی را دراختیار دارند، از تمایل به دریافت سلاح از روسیه سخن بگوید؟
گرچه با وضاحت یافتن پاره یی از حرکات ساده وغیرعادی درژست های دپلوماتیک او درگذشته و پسان ها، می شد که آن سخنان را نیز بیانگر کرکترخاص شخصی وهمان ساده گی های همراه با برخوردهای احساساتی ازطرف اوتلقی کرد،اما موضع گیری های پسین و آن چه که در بارۀ مداخله در انتخابات سال گذشته گفت، با توجه به جریانات پشت پرده در زمینۀ توافق وهمکاری با طالبان از سوی او کشورهای حامی اش، گمانی برجای نمی ماند که سخنان اوآتش گشودن های بی هدف وهوایی واحساساتی نبوده اند.
در بُعدی از ظواهراهداف چنان سخنان ابراز شده از دهن کرزی، این برداشت دست می دهد که او می خواهد نشان بدهد که به عنوان رئیس جمهور یک کشوری در موقعیت سیاسی ونظامی افغانستان، دارای استقلالی هم است ؟ درین باره باید گفت که تعجب بیشترازآن جهت دست می دهد، که وی به خوبی از موقعیت خویش وازعوامل وازلزوم دیدهای گسیل خویش به افغانستان اطلاع دارد. پس چگونه مقدوراست که پا را از چارچوب معین فراتربگذاردوازعواقب بازی گوشی هایی که گاهگاهی سیاست مداران احساساتی وساده لوح مرتکب می شوند، بی اطلاع باشد. سخنانی را که پس از روبرو شدن طرح بر سر اصلاح قانون انتخابات و محدود کردن انتخاب ناظران با مخالفت بخشی از اعضای شورا،برزبان آورد، نشان داد که تا اندازه یی در آن حرکات خویش که به ولی نعمت هم بتازد، جدی تر شده است. از آن سخنان چند نمونه را میاوریم که در بسا رسانه های گروهی بازتاب داشته است:
حامــد کرزی ناظران سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا را به "تقلب گسترده" در انتخابات سال گذشته افغانستان متهم کرد .
- حامد کرزی در سخنان روز پنجشنبه خود مقام های سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا را به توطئه برای به روی کارآوردن یک حکومت دست نشانده در کشورش متهم کرد.
- آقای کرزی در سخنان خود گفته بود که جای هیچ شک نیست که تقلب گسترده ای در انتخابات سال گذشته کشورش رخ داده و پیتر گالبرایت، معاون سابق نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل و ژنرال فیلیپ موریون، رئیس هیات ناظران اتحادیه اروپا را در این رابطه متهم کرد
آقای کرزی گفت: "این تقلب به دست افغان ها صورت نگرفت، این تقلب خارجی ها بود، تقلب گالبرایت و موریون بود و آرای ملت افغانستان در کنترل یک سفارتخانه بود."
می بینیم که ادعا های او، جدی ، زننده وناخوشایند اند. از آن سخنان احساساتی که دولت های حامی و پشتیبان را نیز خوش بیاید وادعا نمایند که دولت تحت الحمایۀ شان دارای استقلال درارزیابی اوضاع است،ویا سخنانی که با تبسم استقبال شوند، نبوده اند. رئیس دولت، در پهلوی اعتراف به وجود تقلب در انتخابات سال پیش، همان انتخاباتی که وی رابار دیگر در مقام ریاست جمهوری ابقا کرد، به حامیان خویش در سطح کاهش حیثیت آن ها تاخت. اگر وی در سخنرانی ها به اشخاصی که با وی میانۀ خوب نداشتند، مشخص تر حمله نمود، آن ها نیز سیلی محکمی در روی وی نشاندند. ادعای گالبرایت که وی در قاچاق مواد مخدره دست داشته وبرعلاوه به موادمذکور معتاد نیز می باشد، از سطح نازل کنش ها و واکنش ها نیز حاکی بود. اما مقامات وزارت خارجۀ امریکا، با چنان سخنان نتوانستند، به تبسم وخاموشی ادامه بدهند. متعاقب سخنان کرزی ، آن چه از صحبت تلفونی خانم کلینتون با کرزی افشأ شد، می تواند مبین چنان گوشزد هایی باشد که کرزی اندازۀ خویش را بیابد.
گفتیم که سخنان یادشدۀ کرزی را نمی توان از رنگ سخنان چند بارۀ احساساتی پیشین وی تلقی نمود. واقعیت این است که بحرانی در سیاست امریکا واروپا در قبال افغانستان بسیار به وضاحت آشکار شده است. جمهوری خواهانی که کرزی را روانۀ ماموریت افغانستان نمودند، غیر از سخت جانی های خلیل زاد،آن هم به دلایل ویژه گی های گوناگون پیوسته گی وی به افغانستان، دیگران کرزی بحران زدۀ خویش را به دست دموکرات های قصر سفید سپرده اند. قصرسفید در رابطه با افغانستان بحران دارد. در اروپا بحران افغانستان بیشتر مشهود است. این بحران را حامد کرزی نمی تواند به پایان ببرد. حامد کرزی جز این بحران است. راه حل بحران را دردیدار های پشت پرده در توافق با طالبان" میانه رو" یافته اند. همان سیاستی که سال ها است طرف علاقۀ مقامات لندن واسلام آباد بود. دیدارهایی که حامیان کرزی چند سال پیش با طالبان داشتند، هم چنان آگاهی وی از چنان سیاستی که با ذهنیت موجود وعلایق مختلفۀ کرزی هم خوانی دارد، سبب شده اند که وی نیز د رین عملیۀ تماس گیری وخاطرخواهی طالبان فعال باشد. مشهود است که از مدتی به این طرف کرزی درین راستا فعال می باشد. کرزی را جمهوری خواهان قصر سفید به افغانستان فرستادند. قصر سفید برای سرکوب القاعده وهمکاران وهم پیمانان آن ها، هم چنان با درنظرداشت، رهبردهای گسترده تر منطقه یی به آن اقدام متوسل گردید. آن چه که روپوش آن اقدام بود، در نویــد دموکراسی و دولت سازی مدرن وبقیه مزاح های مورد نیاز مطرح شد، که سوگ مندانه جوهر آن از طرف بسیاری ازنخبگان هم وطن ما شناخته نشد. امریکا در امر سرکوبی القاعده موفقیت هایی دارد. اما در زمینۀ آن مزاح های وعده داده شده، بحران بیداد می کند. برنامۀ مبارزه با القاعده ، بحران اجتماعی، اقتصادی وسیاسی در کشورما را نمی توانست پایان بدهد. چنان که تجارب چندین ساله گواه اند، ایجاد بی نظمی های مختلفی برای حال وآینده از خطرات بزرگ ترخبرمی دهند. نبود سیاست شفاف برای تأمین امنیت، تشویق ، تسلیح وجسارت دادن تروریست ها به فعالیت های تروریستی، بذرسنتی تخم تبعیضات وتعصبات دیرینه، سپاریدن کرسی ها بدون درنظرداشت شایستگی افراد و متأثر ازپیوند های قومی، دسیسه بازی ودسته بندی های شبۀ مافیا درساختارهای دولت،شیوع رشوت ستانی ، باز گذاشتن دست انجوها در حیف ومیل کمک ها، ایجاد قشر طفیلی مرفه وتشدید فقربا تمام ابعاد آن برای اکثریت مردم و ده ها مشکل دیگر، نمایانگرکارنامه های دولت کرزی اند. این کارنامه ها که با تنفر روز افزون مردم روبرو شده اند، زمینه های دورانداختن کرزی رامساعدتر می نمایند.
سوگ مندانه به دلیل نبود بدیل لازم در جامعه، برگشت های بدتری را می توان در چشم انداز جریانات افغانستان دید. برنامه مبارزه با القاعده درافغانستان، که فرعیات تفننی چون ایجاد پارلمان ونهاد های مدرن را در مشارکت وآمیخته گی با عناصرسنتی وشرعی ، وعناصر شناخته شده در زمینۀ نقض حقوق بشررا نیز با خود همراه داشت، بنابر تقاضای ماهیت خود، در زمینۀ تأمین عدالت اجتماعی وسمت وسو دادن جامعه نتوانست مصدر کار مثبتی شود. پارلمان تا اینکه، ممثل دموکمراسی ونشانگر قوۀ مقننه در مفهوم رعایت مولفه های دموکراتیک آن باشد، پناه گاهی شد برای عده یی از غیر دموکرات ها و در نهایت، آلۀ زدو بند ها وفشار های قدرت جویان به شمول شخص رئیس دولت. ازین رو توسل نیازهای سیاسی بعدی برای یک جرگۀ فوق العاده ویا بدون آن، به منظورازبین برداشتن پارلمان واعلان حکومت نظامی ومستبده یی که هیچ صدای اعتراضی را حتا در قلمرو کمرنگ مطبوعاتی تحمل نکند بعید به نظر نمیرسد .
غرب هم زمانی به اتخاذ سیاست هایی که رهیابی خروج نیروهایش را از افغانستان سهولت ببخشد، به دولت تحت الحمایه، حرف شنو ودراکی در افغانستان نیاز دارد که با سیاست های امریکا وبه ویژه اسراییل نیزهم خوانی منطقه یی داشته باشد. از اسراییل گفتیم، شایان یادآوری است که دور شدن القاعده از افغانستان وحزب بعث صد ام حسین از عراق، با وجود اثرات کوتاه مدتی که با خود داشتند، اما در چارچوب رقابت هایی که میان جمهوری اسلامی ایران واسراییل به شدت جریان دارد، برای اسراییل اطمینان بخش نیست. ازنقطۀ نظر منافع منطقه یی و رهبری طلبی اسراییل که برای آن با جدیت کوشش می شود، جمهوری اسلامی ایران خطر دو دشمن را نه تنها از دو سوی گوش خویش درین مدت به دور دید بلکه از امکانات موجود در عراق به مثابۀ ابزار فشار ومصروف سازی برای امریکا بهره گرفت. تشبثات ایران زیر نام حق سهم گیری در بازسازی افغانستان، نیزسیاستی را در افغانستان در برابر ایران شکل داده است که با دورۀ ماجراجویی های موفقانۀ سعودی هاو پاکستانی ها از طریق طالبان تفاوت دارد. سیاست های تحریک آمیزو دور از واقع بینی منطقه یی ، سیاست های استفاده جویانه از مسألۀ فلسطین که ازطرف جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته شده است، به ایجاد تحولاتی در افغانستان موقع می دهد ،که مشغول سازی ودرد سر افزایی سیاسی ونظامی ایران را در پی داشته باشد.هراندازه سرعت کوشش های ایران برای دسترسی به امکانات اتومی سریع تر می شود، سیاست مورد نیاز اسراییل برای تحولات درمنطقه بیشتر طرف توجه میاید.
تصور می شود که این بحران ها و نیازها برای بیرون رفت از بحران، چندی است که در پشت در های بسته، تهداب تغییراتی را نهاده اند، که نقطۀ پایان به ریاست تحت الحمایگی در پرتو حضور قوای خارجی برای آقای حامــد کرزی نیز باشد. از آن جایی که حامد کرزی تافتۀ جدا بافته از فرهنگ مسلط بر دولت مردان خطا کارنیست، هیچ تردیدی هم درین انتظار از او نتوان داشت که هنگام روبرو شدن با اعتراضات مردم، روزی بگوید که :
گنـاه حامــــــد کرزی چیست ؟
در توجیه ادعای خویش خواهد گفت که من طرفدار تأمین صلح وامنیت بودم. پس از 11سپتامبر با من تماس هایی گرفته شد، من پیشنهادات را پذیرفتم. اما دیگران مرا نگذاشتند!
درین جاست که باردیگر به سرنوشت محتوم شاه شجاع های کشورخویش می نگریم . با این تفاوت که تأثیرالقأ فرهنگ سیاسی مبتنی بر تکیه به امکانات بیرونی، برای کسب قدرت وحل مسایل کشور، امروز ذهنیت قشر گسترده تری را به اسارت درآورده است. اگردر سال 1255 ق. شاه شجاع هنگام " کوچ از شکار پور وعزیمت به قندهار" به کسب قدرت می اندیشید وبه زیر آوردن محمد زایی های تازه به دوران رسیده را در چند قدمی می دید ودل خوش داشت که امیردوست محمد خان را از میان بردارد. اما تا هنگام مرگ، ندانست که گناه اش چیست. آن بی توجهی دنباله دار بوده است. در آن راستا اگر در سال 1980ع. ببرک کارمل، در پرتو لزوم دیدهای اتحاد شوروی آمادۀ برگشت به افغانستان شد و عقدۀ برداشتن حفیظ الله امین وبه سزا رسانیدن او را می نگریست ودر فرجام کار، ندانست که گناه اش چیست !، چرا کرزی گناه خویش را بداند ؟
پنداشته می شود که فهم این گناه، زمانی میسر است که نخبه گان طرفدار سیاست اتکا به قدرت های بزرگ درجوامع عقب مانده ومحتاج ودست نگر واز جمله سیاسی اندیشان ودست اندرکار امورسیاسی کشورما، بدانند که ریشۀ اصلی یا علت العلل رویش شاه شجاع های مختلف در کشور ما درکجاست ؟ آن چه را که در پیشینه های تاریخ ما " مکناتن تهیه می دید وبه مهر شاه شجاع می رسانید "، درزمان آوردن ببرک به کابل، آن فرمان دهی ها درفرمایشات مشاورین شوروی به ویژه ویکتور پتروویچ پلیچکا، تجدید چهره نمود . آن کارکرد کشور بیگانه ومسلط در افغانستان،با تشبثات آشکارای زلمی خلیل زاد در سمت وسو داد ن کرزی ، باردیگرنشان داد، که دردی دیرینه در تن کشور ما نشسته است که هرچند گاهی به صورت های مختلف از آن خبر می رساند.
وصف آن درد این است که نیروهای قدرتمند وتوسعه جو، منظورخویش را دنبال می کنند. تأثیر توان وامکان اقتصادی وسازوبرگ نظامی، عده یی را مجاب می کند. این معضل مهم در کشورما عمر بسیاردارد که وابستگان، چند باری هم با تعدیلاتی بدون قوای خارجی به انجام وظیفه ماموریت داشته اند. اما عنصر بومی که برتخت نشسته است، به دلیل بی اعتنا یی به دریافت انگیزه های کشور حامی خویش ، به غلط می پندارد که کاری خواهد توانست کارستان! وپشتیبانی او جاودانی است. عنصر دست نشانده در آغاز همه چیز را بر وفق مراد می بیند، اما پس از تبارز جلوه هایی ازتجدید نظر حامی ، به بازیگوشی سیاسی هم متوسل می شود.
نمونۀ حامد کرزی، غم آمیزی بیشتری را حمل می کند. از عمق فاجعه واز روزگار اسفباری سخن می گوید ،که از کارکردتوانمندی های داخلی و تکیه گاه های داخلی، نیروی مؤثری درصحنه حضور ندارد. درمقابل سرمایه گذاری هایی که طی سالیان متمادی روی نخبه گان وسیاسی اندیشان وابسته گرا، به منظورشکل گیری ذهنیت اتکا به قدرت های بزرگ واستفاده از آن ها به عمل آمد، کامیابی داشت. کمبود تلاشی که در مسیر پرورش ذهنیت های نخبه گان برای حل مسایل جامعه به عنوان وظیفۀ محوری وجود داشت، دشواری وکوشش های طاقت فرسایی که فعالیت در آن جهت همواره با خود همراه دارد، در کنار مصرف سرمایه، تعداد بی شماری از دل بستگان به امکانات خارج وقدرت جویان وارد بازارخود فروشی ودست نشانده گی نمود. در طی سالهای حضور قوای شوروی در افغانستان، انگیزۀ در یافت امکانات مادی و سیاسی از طرف مخالفین، زمینه های اتکأ به بیگانگان را در جبهۀ مخالف نیزبیشتر شکل داد. کار درسطح فاجعه آمیزش حتا به جایی رسید که طی سالیان پسین، هنگام ایجاد ساختار های دولتی، در موارد مختلف دشوار بوده است که تفاوت یک امریکایی، آلمانی، انگلیسی را با فرد دارندۀ تابعیت افغانستان، تشخیص داد. دیروز موهن لال را با پوششی فریبکارانه تحت ریاست مکناتن میفرستادند، در زمان تجاوز شوروی، جنرال های آن کشور، فرمان میراندند. اما درنمونۀ سالهای اخیر، نسلی که از دست جامعه رفته و در ماشین دولتی کشورهای غربی پرزۀ فعال نیز بوده است، به عنوان تبعۀ آن کشور برمی گردد تا افغانستان را کمک کند؟! اینجا منظور ما تنها خلیلزاد نیست که با سهولت میتواند، مشاور ورهنمود دهندۀ اصلی کرزی، سفیر امریکا درکابل، سفیر امریکا در عراق و نمایندۀ آن کشور درملل متحد، سیاست های واشنگتن را پیاده کند، بلکه او به حیث نمادی چهره های استحاله شده وبرگشتی هایی است که به سهولت ادعای دسترسی به مقام ریاست جمهوری را نیز دارند.
آفت ومصیبت آن ها به جامعه ودرد وآزار روحی یی را هم که سرانجام خود آن ها ضمن هر دور انداختن خواهند دید، به زودی ازسر افغانستان دور نمی شود. سخنان اخیر وبازیگوشی های بحران آمیز آقای کرزی آنتن آن روزگاریست که در انتظار او نشسته است. ازین جا نیز است که روی به سوی محافلی دارد که با وجود تبارز فعالیت های آدم کشانۀ ایشان، آنها را در آغوش می گیرد. غرب بحران زده در افغانستان، مخالف این راه وروش او نیست.