مهرالدین مشید
قبایل انسوی دیورند آماج دسایس و بستر رقابت قدرت های استعماری *
قسمت سوم
امریکا از سه دهه بویژه از ده سال بدین سو هر آنچه در توان داشته ، تلاش کرده است تا دو طرف دیورند را به بسترخطرناکترین توطیه ها برای بقای نیرو های خود در افغانستان و منطقه مبدل نماید . فقر فرهنگی و فقر اقتصادی پدیدههای ویرانگری اند که نیرو های استخباراتی از آنها به مثابۀ ابزار های خوب برای اسارت اقوام وملیت ها استفاده کرده می توانند . فقر فرهنگی در دیورند از چندین دهه بدین سو ریشه در سیاست های استعماری دارد که از زمان انگلیس ها در قرن نوزدهم آغاز شد و در زمان حاکمان پنجابی در پاکستان تداوم یافت و جنگ نوین امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم به آن دامن زد . امروز چنان آتش در آن زبانه میکشد و فقر و بیداد در آن حاکم است که آتش آن قلب هر افغان را میسوزاند . این نشان میدهد که پشتونها در یک توطیۀ خطرناکی زیر پوشش یک برنامه بصورت هدفمندانه به سوی تشدد و افراطیت کشانده می شوند که در راس این توطیه چینی ها امریکا قرار دارد . تمامی این جفا ها در حق یک ملت تنها بخاطر بلند پروازی های امریکا است که سرنوشت یک ملت را قربانی اهداف غیر انسان خود نموده است . برای برآورده شدن آن از هیچ نوع جنایتی خود داری نمیکند . کشتار های گروهی افغان ها در آنسوی دیورند و در جنوب و شرق افغانستان نمونۀ آشکار این جنایت های آفتابی است . امریکایی ها نه تنها از جنایت خود احساس خجلت نکرده و از آن شرم ندارد . با پر رویی تمام به بهای توهین درحق یک ملت و به استهزا گرفتن خون افغان ها با گفتن دروغ های شاخداری به روی آن پرده میکشند . چنانکه پترائوس گفت که افغان ها اولاد های خود را برای انتباۀ نیرو های خارجی کشته اند . از این اتهام جنایت بار انسان چه که زره زرۀ هستی بر خود احساس شرم می کند و اما امریکایی ها نه تنها نمی شرمند ؛ بلکه با اظهارات غیر مسؤولانه به آن مباهات هم میکنند .
امریکایی ها میدانند که ساختار قبیله یی در افغانستان بویژه در دو طرف دیورند خیلی ها پیچیده بوده و این پیچیده گی همراه با ساختار اراضی دشوار بر اهمیت جیو استراتیژیک آن افزوده و در نتیجه ژیوپولیتیک افغانستان را آسیب پذیر گردانیده است . قدرت های استعماری در طول تاریخ چشم به این منطقۀ مهم دوخته و از آن به مثابۀ سکور پرش نه تنها برای اشغال افغانستان ؛ بلکه برای اشغال کشور های آسیای میانه نیز بهره برده اند . از همین رو این منطقه در طول تاریخ مرکز توطیه های استعماری بوده و امروز هم مردمان آن در آتش دسایس امریکا و بریتانیا می سوزند . اآسیب پذیری های استراتیژیک پای آزمندان را در هر برهه یی ازتاریخ به منطقه کشانده است . طرح عمق استراتیژیک حمید گل هم ریشه در این آسیب پذیری ها دارد که از سه دهه بدین سو افغانستان را به خون و آتش کشانده است .
ساختار های پیچیدۀ قبیله یی به دلیل حاکمیت های قبیله یی و محلی نه تنها بستر فعالیت های دلگرم کنندۀ استخباراتی را در منطقه فراهم کرده ؛ بلکه قدرت های قبیله یی انعطاف پذیر به مثابۀ نیرو های موازی در کنار دولت های افغانستان و پاکستان درد سر جانکاۀ را برای مردمان دو طرف دیورند نیز آماده کرده اند . فقر فرهنگی و تنگدستی ها در لایه های اقتصادی قبیله یی چنان مردم این منطقه را دست و پاگیر گردانیده است که هر روز ده ها جوان مظلوم این منطقه به کام توطیه های خطرناک انسان دشمنانه فرو میروند . بی رابطه نخواهد بود تا اعترافات یک جوان انتحاری را نقل کنم که او گفت ، طالبان برایش وعده داده بودند که در صورت اجرای عملیات انتحاری صد هزار افغانی برای فامیلش خواهند سپرد و اما او زمانیکه با فامیل خود تماس میگیرد . فامیلش برای او میگویند که تا کنون پول را بدست نیاورده اند . بعد از آن جوان انتحاری خود را به دولت تسلیم میکند .
گلیم توطیه های امریکایی و انگلیسی تا زمانی در منطقه هموار خواهد بود که فقر فرهنگی و اقتصادی در منطقه حاکم باشد . از همین رو است که قدرت های شیطانی از قرن نوزدهم بدین سو هر چه در توان داشته اند ، برای به نا آگاهی کشاندن مردمان آن به کار برده اند . نبود مدارس وموسسات تولیدی و صنعتی در در طرف دیورند بخشی از توطیه های انگلیسی است که امروز چرخ سیاست های انگلیسی را پاکستان به چرخ می آورد . امروز فاجعۀ جان سوز فرهنگی قدرتهای بزرگ در تبانی با پاکستان در دو طرف دیورند گواۀ آشکاری بر توطیه های خصمانۀ آنها در منطقه است . صد ها مکتب در دو طرف دیورند مسدوت بوده و هزاران کودک و جوان دو طرف خط دیورند از نعمت آگاهی محروم ساخته شده اند . این برنامۀ حساب شده برای رشد افراطیت و خشونت پروری در منطقۀ پشتون ها است ؛ زیرا در بستر فقر فرهنگی و نا آگاهی های سیاسی و اجتماعی است که افکار ضد ارزش های انسانی پرورش می یابند و حتا ابعاد ارزشی دین را به تحریف کشیده و با غلبۀ سنت ها بر دین ، ارزش های دینی که باید بالنده شوند ، از پویایی باز میمانند . در چنین بستری است که زمینه برای توطیه های ضد ملی و ضد دینی زیر پوشش دین و ملیت مطرح میگردد و هزاران جوان که باید به مدارس و مکاتب برای آموزش های جدید بروند ، به عکس برای عملیات انتحاری بسیج میگردند و در کام دسایس استخبارات جهانی بویژه امریکا و انگلیس فرو می غلتند .
انگلیس ها که اکنون هم رویا های خود در قرن 19 را در افغانستان فراموش نکرده و برای تحقق هر دو طرح خود کار هایی را بصورت منظم انجام داده و هنوز هم در صدد انجام آن هستند . تقویۀ والی ها و دامن زدن تشنجات در شمال افغانستان و در آنسو زد وبند با طالبان همه نشاندهندۀ تلاش های انگلیس ها است که در واقع امریکایی ها را در افغانستان به دنبال خود بکشانند . انگلیس و امریکا با رویکرد های دوگانه اهداف خود را در افغانستان دنبال کرده و هر کدام برای نیل به هدف به مانور های مختلف می پردازند . هر دو کشور برای رسیدن به اهداف خود بیشتر از مجرا های استخباراتی وارد میشوند ؛ اما از این که استخبارات انگلیس در میان استخبارات امریکا دست بالاتری دارد . از این رو از توانایی های بیشتری برای افسار بستن نظامیان پاکستانی را دارند . این دست بالای استخبارات بریتانیا سبب یک سلسله کشیده گی ها میان استخبارات امریکا و پاکستان میگردد . چنانکه سر نخ تشنج کنونی استخباراتی تا سرحد اصطکاک سیاسی میان امریکا و پاکستان را می توان در آن جویا گردید .
امریکایی ها در بدبختی های کنونی مردم منطقه مسؤولیت سنگین تری دارند ؛ زیرا هجوم آنان به افغانستان در موجی از دسایس استخباراتی خود زمینه ساز افراطگرایی در منطقه است که گویا "خود کوزه وخود کوزه گر و خود گل کوزه اند " . حضور نیرو های امریکایی در افغانستان بهانه یی برای گروههای افراطی گردیده و حتا داعیۀ آنان را مشروعیت بخشیده است . این در حالی است که کاخ سفید میداند ، راۀ صلح در افغانستان از دیورند میگذرد که یک سرنخ آن در اسلام اباد است . بعد از ده سال تجاوز امریکا در افغانستان اوضاع در دو طرف دیورند چنان متشنج گردیده است که سال های زیادی نیاز است تا بعد از خروج نیرو های خارجی بتوان تشنج در منطقه را مهار نمود . از این هم بد تر امریکایی ها با فعالیت های خصمانۀ استخباراتی چنان منطقه را آلوده کرده اند که گویا حضور نیرو های امریکایی در افغانستان به مثابۀ امری حیاتی برای امنیت کشور های منطقه تلقی گردد که گویا هر گاه می خواهند از تروریزم در امان باشند ، ناگزیر اند حضور نیرو های امریکای در چوکات پایگاههای نظامی به استقبال بگیرند .
این در حالی است که عامل اصلی تشنج در منطقه که بهانه یی برای حضور نیرو های امریکایی درمنطقه شده ریشه در تشنج میان افغانستان و پاکستان بر سر پشتونستان دارد که در آنسوی دیورند قرار دارند ؛ اما منطقی خواهد بود ، اگر زعمای سیاسی افغانستان و پاکستان با یک تصمیم متهورانه به دور از خواست های بلند پروزانه به حل واقعی موصوع پشتونستان مطابق به آرزوی مردم پشتونستان همت بگمارند . شاید در عصری که کشور های بزرگ می توانند ، در دایرۀ اتحادیه های بزرگی مانند اتحادیۀ اروپا و غیره به حیات سیاسی مستقل خود ادامه میدهند ؛ پس چه دشواری یی وجود دارد که افغانستان و پاکستان نمی توانند ، به حل مسآلۀ پشتونستان نایل آیند ؛ پس بر زعمای سیاسی افغانستان و پاکستان است که به دور از دخال قدرت های بزرگ مانند انگلیس و امریکا به حل عادلانۀ پشتونستان در جهت منافع ملی خود و منافع مردم پشتونستان عمل نمایند . در این صورت نه تنها هر گونه بهانه یی برای حضور نیرو های خارجی در افغانستان باقی نمیماند ، جنگ پایان یافته و کار طالبان را نظامیان پاکستان به زودی یکسره خواهند کرد که در چنین حالی بخشی مهمی از نگرانی های کشور پاکستان نسبت به افغانستان پایان یافته و نه تنها لزومی برای حضور نیرو های خارجی چه که نیاز تاسیس پایگاۀ نظامی در افغانستان نیز بصورت قطع منتفی میگردد .
این رویکرد امریکا با استراتیژی انگلیس در منطقه متفاوت بوده که به نحوی رقابت های مرموز و پنهان امریکا و انگلیس در جنگ افغانستان را بر انگیخته است . گفته می توان که در جنگ امریکا در افغانستان رقابت های مرموز و پوشیدۀ انگلیس با این کشور قابل درک بوده و هر دو کشور زنجیرۀ این حنگ شیطانی را در موجی از توطیه ها در هالۀ یی از شک و تردید ها به پیش می کشند ؛ گرچه آسیب ها وخسارات جنگ دوم جهانی پیکرۀ امپراتوری انگلیس را شکستاند و بر سیطرۀ مستقیم چندین سدۀ او بر نیم قاره پایان داد . پایان این سیطره پای امریکا را به منطقه کشاند ؛ اما انگلیس ها هیچگاهی بی تفاوتی اختیار نکرده و پس از آن هم به نحوی برای بقای منافع حود در منطقه به همراه با تلاش های استخباراتی به رقابت های اقتصادی خود با امریکا ادامه دادند .
گفتنی است که در جنگ دوم جهانی که کشور های انگلیس ، فرانسه و آلمان خسارات هنگفت اقتصادی را متحمل شدند . این جنگ انگلیس را بیشتر ضربه زد . بعد از جنگ تمام مستعمرات خود را از دست داد . از زیر حون و خاکستر این جنگ دو قدرت نیرومند امریکا و شوروی سر بر افراشتند . امریکا بعد از جنگ دوم زعامت بلاک غرب را به عهده گرفت و بحیث وارث انگلیس به نحوی بر تمامی مستعمرات قبلی انگلیس که بسیاری ها بعد از جنگ آزاد شدند ، نفوذ سیاسی پیدا کرد . سیطرۀ اقتصادی امریکا در منطقۀ شرق میان و آسیای جنوبی رو به گسترش رفت . انگلیس بعد از آنکه قدرت رقابت آشکار با امریکا را از دست داد ، به نحوی به اطراف خود قشر تازه یی بوجود آورد و کوشش کرد تا به نحوی دست کمی از سود جویی های استعماری خود در کنار امریکا نایل آید . انگلیس توانست در کنار سهم 28 در صدی امریکا سهم 12 در صدی از کل سهم 80 در صدی کمپنی شش خواهران را برای خود اختصاص بدهد .
به همین گونه در سرمایه گذاری های خارجی پاکستان در کنار سهم 24.7 امریکا سهم 23.4 در صد را برای خود نگاه نماید . امریکا در سال 2009 به بهانۀ تهدید ایران به ارزش 70 ملیارد اسلحه ومهمات را برای کشور های عربستان سعودی ، کویت ، قطر و امارات به فروش رساند . انگلیس با استفاده از هراس افگنی های نظامی امریکا به ارزش 20 ملیارد دالر اسلحه ومهمات را برای کشور های یاد شده بفروشد . هم چنین انگلیس در سال گذشته توانست تا به ارزش 20 ملیارد دالر اسلحه و مهمات را برای اسراییل به فروش رسانده و در کنار فروش طیارههای ضد رادار (آیواکس) از سوی امریکا برای اسراییل به ارزش 45 ملیارد دالر جایگاۀ تجارتی خود را در منطقه به گونۀ رقابت مخفی با امریکا حفظ نماید .
. در جنگ های بزرگ امریکا ، انگلیس در کنار این کشور قرار گرفته است تا از یک سو از رقابت جهانی عقب نماند و از سویی هم منافعش در منطقه حفظ گردد . چنانکه در جنگ "توفان صحرا" برای آزاد سازی کویت سایر کشور های اروپایی از همکاری با امریکا خود داری کردند ؛ اما انگلیس 30 هزار نیروی نظامی خویش را در کنار 400 هزار نیروی امریکایی به عراق اعزام نمود . به همین گونه انگلیس در جنگ امریکا بر ضد مردم عراق 7000 هزار نبروی خود را برای تامین امنیت شهر بندری بصره فرستاد تا در کنار 152 هزار نیروی امریکا چرخ جنگ را در عراق به پیش ببرند ؛ اما زمانیکه "پل رومر" حاکم امریکایی عراق سهم لازمی از نفت 15 ملیارد تنی عراق برای انگلیس ها نداد . نیرو های انگلیس پیش از وقت تعیین شده عراق را ترک کردند .
انگلیس ها در زمان تهاجم امریکا به افغانستان جانب احتیاط را اختیار نمودند ؛ زیرا انگلیس ها برای کار با گروههای دینی تجارب طولانی تری نسبت به امریکایی ها داشته و این تجارب را از زمان اشغال نیم فاره بوسیلۀ نیرو های خود فراگرفته اند . از این رو کوشش کردند خود را پیش قافلۀ جنگ قرار نداده تا باشد که میانۀ آنان به کلی با طالبان بهم نخورد ؛ زیرا انگلیس ها خویش را به گونۀ در تشکیل طالبان دخیل می شمردند . از همین رو انگلیس در ابتدا به نحوی نظاره گر اوضاع افغانستان ماند که چه خواهد شد . زمانیکه "گری " ، " هنگ" و " گریک " دو عضو برجستۀ استخبارات مرکزی امریکا وارد پنجشیر شدند و بعد تر "استیف" یکی از اعضای برجستۀ دیگر سیا به قافلۀ آنان پیوست ؛ اما انگلیس ها تا زمان سقوط کابل بوسیلۀ امریکایی ها از خود تحرک استخباراتی و نظامی در این جنگ نشان ندادند . تنها بعد از سقوط کابل یک گروۀ نظامی کوچک انگلیس در کنار نیرو های امریکایی ها در بگرام ظاهر شدند و حتا گفته می شود که فرود امدن نیرو های انگلیسی به میدان بگرام بی خبر از نیرو های امریکایی صورت گرفت . بعد تر نیرو های انگلیس بعد از سقوط طالبان در کنار نیرو های 18 هزار نفری از 22 کشور ناتو بارزتر بود . برای اولین بار نقش نیرو های انگلیسی بعد از 2006 در افغانستان بارز گردید که ناتو رهبری جنگ افغانستان را به عهده گرفت . نیرو های انگلیسی وارد هلمند شدند و اختلاف انگلیس با امریکا بعد از معاهدۀ نیروی های انگلیسی با انجنیر محمد داوود در موسی قلعۀ هلمند افزایش یافت . این زمانی صورت گرفت که امریکایی ها قصد جابجایی نیرو های بیشتر را در افغانستان داشتند .
انگلیس ها با توجه به تجربۀ گذشته ییکه در جنگ های فرسایشی با افغان ها داشتند ، تلاش کردند تا راۀ میانه را برای مذاکره با طالبان باز نمایند . از اینکه انگلیس ها احساسات امریکایی ها را درک میکردند ، کوشش کردند تا در خفا روابطی را با طالبان برقرار نمایند . دو انگلیسی به نام های "مایکل" و "ماروین" روابطی را با طالبان برقرار نموده و برای کست اعتماد بیشتر آنان به ارسال وسایل مخابراتی و چیز های دیگری برای آنان آغاز نمود که این عمل آنان خشم دولت کابل را بر انگیخت و این دو تن از افغانسان اخراج گردیدند .
این برخورد انگلیس ها در رابطه با طالبان در جنگ افغانسان ریشه در استراتیژی مختلف هر دو کشور دارد . امریکا در افغانستان استراتیژی منطقه یی و فرامنطقه یی داشته و رویایی سیطره بر کشور های آسیای میانه و راهیابی به ذخیرۀ سرشار نفتی بحیرۀ خزر را تا آنسوی ترکستان شرقی در سر می پرود . در حالیکه انگلیس ها بیشتر تمایل به تامین سیطره و حفظ منافع در افغانستان و پاکستان هستند . از همین رو انگلیس ها بیشتر به صلح با طالبان به گونه یی بدون قید و شرط فکر میکنند و به خواست های امریکا مبنی بر شرایطی مانند پذیرش قانون اساسی و بریدن طالبان از القاعده چندان وقعی نگذاشته و در این زمینه سکوت را در پیش گرفته اند . انگلیس ها در قبال جنگ افغانستان بیشترتاکتیکی می اندیشند تا استراتیژیکی ؛ زیرا در رقابت با امریکا خود را قربانی امریکا به حساب آورده و چندان منافع دراز مدت خود را پیرامون جنگ دراز مدت در افغانستان نمی بینند . تلاش های صلح جویانۀ انگلیس با طالبان ریشه در این رویکرد دارد . این رویکرد انگلیس ها ، امریکایی ها نوعی نگرانی را در مقامات امریکایی بوچود آورده است . چنانکه امریکایی ها با بیرون کردن نیرو های انگلیس از سنگین جای آنان را پر نمودند . این در حالی صورت گرفت که انگلیس ها تمایلی به ترک سنگین و رفتن به قندهار را نداشتند . از سویی هم نبود بودیجه برای جنگ افغانستان ومعاملۀ مخفی نظامیان انگلیس با گروههای مخالف برای سود جویی از مواد مخدر در موجی از ملاقات ها و سازش های پنهان تا ترک ولسوالی ها برای طالبان ، شک و تردید ها را در مقام های امریکایی بوجود آورده است . بویژه سناریوی مذاکره با طالبان زیر نام مولوی اختر در پوشش یک دوکاندار عادی کویتۀ پاکستان که بوسیلۀ استخبارات انگلیس سازماندهی شده بود ، به گونه یی امریکایی ها را خجل گردانیده است . رقابت های زیرکانه و مرموز امریکا و انگلیس در افغانستان ادامه دارد . دیده شود که نخ این بازی تا کجا ها تار خواهد دواند و آیا سرانجام یکی یا هر دو به کعبۀ مقصود خواهند رسید یا این که هر دو رهسپار ترکستان شد . یا بالاخره در پایان این باهمی و در ضن رقابت مرموز و پتهان سرگشته و پشیمان گردیده و راههای جدا جدا را خواهند پیمود .
منابع و ماخذ :
1 - بشیر سخاورز ، در چنبرۀ بازی بزرگ ، 8 صبح ، شمارۀ 1091 ، 22 فبروری
؛ ایری لیوت و وینسنت ایری ، ریتریت اند دیسترکشن اف بریتیش آرمی ، جنوری ، 1842 ؛ آلن چارلز ، سولجر صاحب ، اباکیوس ، 2001 ؛ سل لیدی ، دیس استر ان افغانستان ، لندن ، 1843 ؛ لی موهن ، لایف اف ده امیر دوست محمد خان اف کابل ، لندن ، 1846 ؛ واللر حان اچ ، بیوند ده خیبر پاس ، رندوم هاوس ، نیویارک ، 2002 ؛ هوغتن جان ، ویت ده گورکس ان افغانستان ، لندن ، 1850
2 - بشیر سخاورز، کشته شدن میر مسحدی خان و امین الله لوگری و فقدان رهبری ، 8 صبح ، شمارۀ 1088 ، 14 فبروری
3 - توطیه برای تحزیۀ افغانستان ویسا ، شمارۀ 1423 ، 28 فبروری
4 - خدمتگار ، شمارۀ 286 ، 28 فبروری
5 - خدمگار ، شمارۀ 285، 26 فبروری
6 - معمر القذافی ، مردی از جهنم ، افغان جرگه ، شمارۀ 331 ، 26 فبروری
7 - افغان جرگه ، شمارۀ 314 ، 30 جنوری
8 - خدمتگار ، شمارۀ 267 ، اول فبروری
8 - خدمتگار ، شمارۀ 276 ، 12 فبروری
9 - ماندگار، شما رۀ 335 ، 31 می
10 - په افغانستان کی ام – 16 او سی آی ای سره شکر په شکر دی ، ویسا ، شمارۀ 1421 ، 26 فبروری
11 - ماندگار ، شمارۀ 520 ف 28 فبروری
12 - افغان جرگه ، شمارۀ 331 ، 26 فبروری
++++++++++++++++++
قسمت دوم
امریکا در تقسیم بندی های زمان جنگ سرد افغانستان را به نحوی در قلمرو نفوذ شوروی سابق قبول کرده بود و تنها برای فشار آوردن بر شوروی سابق و گاهی هم ترساندن زمامداران اسلام آباد وعدههای همکاری اقتصادی و نظامی را برای افغانستان میداد . شوروی سابق با استفاده از این موقف امریکا هر از گاهی افغانستان را تختۀ خیز سیاست های خود بر ضد امریکا و پاکستان استفاده مینمود . چنانکه شوروی دردهۀ 40 با وعدههای میان تهی محمد داوود را برای حمله به پاکستان ترغیب نمود . هم چنین داوود بعد از برکناری از مقام صدارت تمایل خود را با شوروی سابق بیشتر گسترش داد و برای جلب زیادتر شوروی سابق با گروۀ حزب دموکراتیک خلق بویژه با گروۀ پرچم رابطۀ خوبتری پیدا کرد . چنانکه در زمان امضای معاهدۀ آب هلمند میان موسی شفیق وعباس هویدا نخست وزیران وقت افغانستان و ایران ، داوود با تحرکات مسکو با این معاهده مخالفت هایی را با آن ابراز نمود که با پیوستن حزب خلق و پرچم با آن سبب راه اندازی تظاهرات در افغانستان گردید ؛ اما داوود به زودی متوجه شد و بعد از آن امریکایی ها تلاش کردند تا داوود را در محور سیاست های خود بچرخانند . این زمانی ممکن بود که داوود با زمامداران پاکستان از در مصالحه پیش می آمد . چنین هم شد . چنانکه در وسط دهۀ شصت هجری شمسی امریکا خواست از اضطراب و نگرانی های داوود در مورد سیاست شوروی سابق به نفع خود بهره بگیرد . زمامداران افغانستان فکر میکردند که باب گشایش روابط حسنۀ واشنگتن و کابل در مصالحه و آشتی رهبران کابل و اسلام آباد نهفته است در همین راستا بود که داوود(6) در اواخر سال 1356 سفر هایی به کشور های عربی مانند مانند سعودی و مصر نمود که به نحوی در این سفر ها نوعی گرایش امریکا پذیری و شوروی گریزی نهفته بود و ملاقات داوود با ذوالفقار علی بوتو رییس جمهور وقت پاکستان نیز در همین راستا صورت گرفت . بوتو او را پدر خوانده و برای او صلاحیت داد که تشنج میان افغانستان را برای همیش حل نماید و اما برای او گفت کاری نکند که او نزد ملتش بی آبرو شود . در حالیکه بوتو در سال 1354 در نشست کنفرانس کشور های اسلامی درلاهور در برابر این سخنان عبدالرحمان پزواک که گفت : پشتون ها و بلوچ ها باید از حق خود ارادیت خویش برخوردار شوند . بوتو واکنش تندی نشان داد . وی توانست تا با استفاده از این سخن پژواک کشور های عربی را بر ضد افغانستان تحریک نماید .
بوتو بنا بر دلایلی به خواست داوود پاسخ مثبت گفت (7) که اردوی آن کشور خواهان همچو حلی نبودند . از سویی هم بوتو بنیانگذار اتوم پاکستان بود که چندان برای امریکایی ها زمامدار خوشایندی در پاکستان نبود . این سبب شد که داوود بعد از بازگشت از سیاست های طرفداری از روس بوسیلۀ کودتای ثور 1357 کشته شد و بوتو بعد از کودتای سال 1977بوسیلۀ ضیاالحق دبکتاتور پاکستان اعدام شد .
امریکایی ها بوتو را به گونه یی مانع بر سرراۀ اهداف سیاسی و نظامی خود در پاکستان میدانستند و از سویی هم تمایل بوتو با چینایی ها چندان به ذوق امریکایی ها برابر نبود . از همین رو در برابر کودتای نظامی بر ضد او به گونه یی سکوت اختیار کردند . امریکایی ها در منطقه به زمامدارانی نیاز داشتند و دارند که در نقش پای آنان قدم بگذارند نه زمامدارن سرکش که با مقامات امریکایی از یک یخن سر و گردنن و گردن بیرون نمایند . ازهمین رو امریکا از اول خواهان حکمروایی دو نوکر در افغانستان بود و آشتی میان آنان را آشتی منافع خود میدانست ؛ زیرا امریکایی ها در دراز مدت خواهان حضور دراز مدت نظامی و ایجاد پایگاههای نظامی دایمی در کشور های منطقه بویژه ایران بودند . امنیت پایگاههای نظامی خود را در موجودیت حکام مزدور در منطقه تلقی میکردند . امریکایی ها در آنزمان امتیاز داشتن پایگاههای نظامی در پاکستان وایران را داشتند و ایران به مثابۀ ژاندارم امریکا نقش فعالی در سیاست گذاری های منطقه یی داشت و در سیاست گذاری جهانی (مرکز مرکزی) به مثابۀ کشوری "مرکز پیرامونی " در سیاست گذاری های منطقه یی نسبت به پاکستان دست بالا تری داشت .
در این بازی ها گرچه بریتانیا خود را در عقب صحنه کنار کشیده بود و اما سایۀ شنگین آن به روی دستگاۀ استخباراتی پاکستان به گونه مریی و نامریی محسوس بود وهنوزهم است . بریتانیا به گونه یی به کمک استخبارات پاکستان بر گروههای سیاسی و مراکز مذهبی آن کشورتاثیر گذار بوده و نفوذ قبل از استعمار خود را بصورت مخفی پنهان داشت .
بعد از سقوط بوتو ، ضیاالحق زمامدار نظامی پاکستان قدرت را به دست گرفت . گروههای ایتلاف شش گانۀ اسلامی به رهبری مولانا مفتی محمود از او حمایت کردند ؛ اما ضیاالحق خلاف وعده های خود در ظرف 90 روز انتخابات را برگزار نکرد و خود را رییس جمهور پاکستان خواند . او خلاف وعده هایش به گروههای اسلامی قانون شریعت را در پاکستان نیز جاری نگردانید . جنرالانی مانند حمید گل ، اختر عبدالرحمان از او حمایت کردند . او در قانون اساسی پاکستان تغییراتی آورد که برکناری نخست وزیر ، تقرر قاضی القضات و رییس نیرو های مسلح جز صلاحیت های رییس جمهور گردید .
ضیاالحق با پیروی از جنرالان حامی اش برای دستیابی به نفوذ گسترده در افغانستان تا سرحد تشکیل کانفدراسیون به پیش رفت و برای بر آورده شدن چنین هدفی مجاهدین افغان را کمک کرد . مجاهدین هم که با نیروی مهاجم و خون آشام شوروی سابق قرار داشتند ، ناگزیر به اخذ کمک های نظامی و سیاسی از امریکا و پاکستان بودند . این ها هم با استفاده از فرصت اهداف خود را در افغانستان دنبال کردند ؛ زیرا میدانستند ، در برابر بازیگران قوی چنگالی مانند رهبران جهادی قرار ندارند که بتوانند مانعی را در برابر تامین اهداف آنها در افغانستان ایجاد نمایند . ضیاالحق در همین راستا مجاهدین را کمک نظامی وسیاسی نمود . در حالیکه مجاهدین در برابر شوروی می جنگیدند ، جنرالان پاکستان در برابر هر ضرب شمشیر آنان از غرب امتیاز مالی و از شرق امتیاز سیاسی می خواستند . این ها بودند که در مذاکرات میان مجاهدین و شوروی حرف اول را میگفتند ، نه رهبران جهادی . پاکستان در تبانی با ایران تمامی ملاقات های مهم پیرامون تصمیم گریها روی حل اوضاع افغانستان را به پیش می بردند ؛ زیرا این ها مجاهدین واقعی را به حاشیۀ حوادث کشانده بودند و رهبران جهادی را به معامله گرفته بودند . از همین رواز راز های پشت پرده بیشتر با خبر بودند . چنانکه ضیاالحق بعد از اشتراک در مرگ بریژنف خبر خروج نیرو های شوروی را از افغانستان افشا کرد و برای جلوگیری از جوش و خروش مجاهدین از افشای آن جلوگیری نمود ؛ اما ضیاالحق چنان موضوع جهاد افغانستان را پاکستانی گردانید که امریکا منافع خود را در عقب آن تاریک دید . از این رو تصمیم نابودی او را گرفت که در یک سانحۀ هوایی به زمامروایی استبدادی او پایان داد ؛ زیرا امریکا دریافت که ضیاالحق افغانستان را برای خود می خواهد و در صدد عقب راندن امریکا از صحۀ اصلی رویداد افغانستان است . در حالیکه امریکا خود را بازیگر اصلی بود در رویداد افغانستان حساب میکرد . بخشی از مسؤولیت های عقب نشینی امریکا از افغانستان بعد از سال 1992 بر میگردد به سیاست های ضیاالحق که از دیدگاۀ امریکا "بنیاد گرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناکتر از کمونیزم" تلقی گردید .
بعد از تهاجم شوروی به افغانستان موضوع پشتونستان به باد فراموشی سپرده شد و دولت وقت حالت دفاعی به خود گرفت . امریکایی ها تلاش کردند تا در راستای استراییژی خود در آسیای میانه و جنوب آسیا کشیده گی ها میان هند و پاکستان را حل نموده و کمربند گسترده ییرا در جنوب چین ایجاد نمایند که تا حال تحقق نیافته است .
پس از آنکه گورباچوف (8) اعلان کرد که مذاکرات ژنیو موفقانه به پایان رسید ونیرو های شوروی تا ده ماۀ دیگر افغانسان را ترک میکنند . خروج نیرو های شوروی از افغانستا سر از تاریخ 15 می 1988 آغاز گردید . ضیاالحق پیشنهاد کرد که تا ز مان خروج نیرو های شوروی از افغانستان باید یک حکومت وسیع البنیاد در افغانستان تشکیل شود . نیویارک تایمز از قول ضیاالحق نوشت که او به یک دولت ایتلافی مجاهدین و حکومت کابل موافقه کرده است . گورباچوف در مذاکره با وزیر دفاع هند گفت که تشکیل دولت مربوط یه خود افغان ها است و شوروی صرف خواهان یک دولت بیطرف و مستقل است و بس . هند در 15 فبروری بر مجاهدین و دولت کابل تاکید کرد تا بر یک موافقه سیاسی برسند . وزیر خارجۀ هند "نتوار سنگه" گفت که برای نیرو های مجاهدین و دولت کابل فرصت مناسبی فراهم شده است . وی حمایت خود را از یک افغانستان بیطرف ، آزاد و با ثبات اعلان کرد .
امریکا هم در این میان اهداف خود را پیگیری میکرد که بصورت قطع می توان گفت که در عقب سپردن افغانستان به پاکستان ، داشتن پایگاۀ نظامی در افغانستان را در سر می پرورید ، برای نیل بر آن با توجه به نیاز زمان با روشی انعطافی عمل میکرد که تا امروز ادامه دارد . امریکا کمک ها برای مجاهدین را از طریق دولت ضیاالحق میرساند . ضیاالحق بخشی از پول های کمکی امریکا را برای تاسیس مدارس دینی در پاکستان به مصرف رساند . چنانکه در زمان ضیالحق (9) بیشتر از 8000 مدرسۀ مذهبی بصورت ثبت شده و در حدود 25000 مدرسۀ بدون ثبت در آن کشور تاسیس گردید . بعد از مرگ او بر شمار این مدرسه ها افزوده شد که فارغان آنها به جنگ چچین ، بوسنیا و کشمیر فرستاده میشدند . او زمانی قدرت پاکستان را قبضه کرد که سازمان سیا در سال 1980 گزارش محرمانه ییرا به جیمی کارتر رییس جمهور وقت امریکا تسلیم نمود که درآن حمایت مخفی از بنیادگرایان اسلامی به عمل آمده بود که در افغانستان بر ضد شوروی می جنگیدند و به عنوان سیاست جدید در برابر گسترش کمونیسم مطرح گردید . به قول زاهد حسین از نویسنده گان وال اسریت ژورنال گرچه پاکستان در این دوران میدان جنگ بین دولت های مسلمان عربستان و ایران مبدل شد ؛ گرچه شماری ها بازیکن اصلی در این جنگ امریکا را تلقی میکنند ؛ اما نظامیان پاکستان چنان براین جنگ سیطره پیدا کرده بودند که با حمایت از گروههای گوناگون دینی و غیر دینی اعم از تند رو ، میانه رو و اصلاح طلب با به بازی گرفتن رهبران جهادی استفاده های ناروایی از جهاد افغانستان نمود که نقش پاکستان را در خانه جنگی افغانستان بعد از سقوط نجیب تا کنون بوضوح میتوان مشاهده کرد .
امریکا بعد از دهۀ هشتاد بی خبر از بازی های پشت پردۀ نظامیان پاکستان برای حمایت گروههای دینی افغانستان و پاکستان پرداخت و بعد از سال 1990 به حمایت گروههای تندرو اسلامی طالبان افغانستان و پاکستانی ادامه داد . ادامۀ این گونه حمایت ها بود که مولانا فضل الرحمان خلیلی در سال 1998 با اسامه جبهۀ جهانی اسلام را بنیانگذاری کرد . به قول خالد خواجه عضو استخبارات پاکستان عبدالله شاه مظهر ، فضل الرحمان خلیلی ، مسعود ازهر و شماری دیگر از رهبران لشکر طیبه ، البدر ، جیش محمد ، حرکت المجاهدین ، جماعت المجاهدین، و گروههای دیگر ار سوی استخبارات پاکستان مورد حمایت نظامی و مالی قرار گرفتند و اکنون این گروهها عرادۀ جنگ در افغانستان و پاکستان را به پیش می برند.
رابطۀ امریکا با این گروهها بعد از حادثۀ یازدهم ستمبر بهم خورد ، هر گاه این حادثۀ مرموز بوقوع نمی پیوست ، اوضاع کنونی جهان حالا به گونۀ دیگری می بود . امریکا در بازی های سیاسی آنروز پیرامون افغانستان در نتیجۀ مداخلات نظامیان پاکستان به گونه یی خود را از محور حوادث افغانستان دور افتاده تلقی میکرد . خواست برای رسیدن به اهداف استرتیژیک خود بصورت مسیتقیم وارد میدان شود ، بنا براین بازی را تغییر داد تا با ورود مستقیم نیرو هایش به منطقه به آن زود تر دست بیابد . امریکا بار دیگر اشتباۀ مهاجمین شکست خورده در افغانستان را تکرار کرد و به اشغال افغانستان دست یازید .
اکنون که ده سال از اشغال افغانستان بوسیلۀ نیرو های ناتو به رهبری امریکا می گذرد . اوضاع افغانستان هر روز بد تر شده می رود . هنوز هم مردم افغانستان با آشفتگی های امنیتی در موجی از فضای فساد اداری و سیاسی دست و پنجه نرم مینمایند . تهاجم امریکا به افغانستان موقف شکنندۀ سیاسی افغانستان را میان کشور های منطقه از یکسو و از سویی هم بین روسیه و امریکا شکننده تر گردانید . این شکننده گی به نحوی هم پیمانان امریکا را نیز در بر گرفته است . اکنون افغانستان عرصۀ بازی های سیاسی ، نظامی 46 کشور بوده که بیشتر از 70 مرکز استبخباراتی جهان در آن فعال هستند .
ادارههای استخباراتی در افغانستان هر کدام خویش را در حاشیۀ زد وبند های پنهان استخبارات امریکا و بریتانیا تلقی میدارند . از همین رو به تمامی فعالیت های آنان در افغانستان به دیدۀ شک می بینند ؛ زیرا این دستگاههای استخبارات که به نحوی در داخل نظام دولتی نفوذ دارند و افراد خود را در آن برای کسب آگاهی های دست اول پرتاب کرده اند ، باز هم بنا بر بالا دستی امریکا و بریتانیا خود را قربای اهدف امریکا تلقی میدارند . این در حالی که روز نامه های نیویارک تایمز ، لندن تایمز و سایر روزنامه های غربی (10) ار تشنج و رویا رویی استخبارات امریکا یعنی سیا و استخبارات انگلیس یعنی ام – 16 سخن می گویند . شک و بدگمانی میان این دو سازمان بعد از افشای ملامنصور ساختگی که یک مرد سبزی فروش در کویته بود ، افزایش یافته است ؛ زیرا این مرد را استخبارات انگلیس سه بار از کویته به کابل بوسیلۀ طیاره منتقل کرده بود . وی در جنوری 2010 با مقامات در کابل ملاقات کرد و 500 هزار دالر امریکایی نیز اخذ نمود . سررشتۀ این ملاقات بدست شخصی به نام امین الله یک تن ازفرماندهان رها شدۀ طالبان از چنگال دولت کابل خوانده شده که با استخبارات بریتانیا رابطۀ تنگا تنگی داشته است ؛ گرچه "لیون پنتا" رییس استخبارات سیا دست هر دو سازمان استخباراتی را در این ملاقات دخیل میداند و اما "بی هیرس" یک نمایندۀ سابقۀ امریکا در قندهار این سخن لیون پنتا را رد میکند .
این در حالی است که ریشۀ اصلی کشیده گی ها میان استخبارات انگلیس و بریتانیا را در جنوب افغانستان در رابطه به زد و بند های پنهان استخباراتی هر دو کشور می توان جویا شد که هر یک به گونه یی با طالبان در صدد نفوذ استخباراتی بوده و حتا در این راستا تا تقویۀ طالبان قدم برداشته اند . چناکه موجودیت 3000 نیرو های خاص امریکا در انسوی سرحد (11) و تلاش های یک بریتانیای برای ارسال وسایل مخابراتی و سایر تجهیزات برای طالبان که از افغانستان اخراچ گردید ، نمونه های از زد و بند های استخباراتی دو گانۀ هر دو کشور در هلمند است که به بهای خروج نیرو های بریتانیایی از ولسوالی سنگین و جابجایی امریکایی ها در آن تمام شد . گفتنی است که انگلیس ها از گذشته ها ارتباطات مخفیانه یی با طالبان دارند . چنانکه دولت کابل رابطۀ "پدی اشداون" را با طالبان دریافته بود . امنیت ملی افغانتسان از کامپیوتر او اطلاعاتی رابدست آورده بود که حاوی اطلاعات مهمی در مورد آموزش طالبان و پرداخت وجوۀ نقدی توسط اشداون به نماینده گان این گروه حکایت می کرد . پیمان صلح میان نظامیان انگلیس و طالبان در موسی قلعه هلمند نمونۀ دیگری از ارتباطات مخفی انگلیس با طالبان است. این در حالی است که هر دو کشور بک هدف را در دو گونه بازی در افغانستان دنبال میکنند . هدف هر دو کشور در افغانستان دامن زدن به تشنج در این کشور به بهانه های مختلف است . از رویکرد های گاه بر سم و گاه بر نعل امریکایی ها در افغانستان طی ده سال گذشته به خوبی فهمیده می شود که هدف اصلی امریکا به هر بهانه یی که باشد ، حضور دایمی اش در افغانستان است . این بهانه امروز زیر نام مبارزه با تروریزم بیشتر از هر زمانی برای امریکا مساعد گردیده است و می خواهد زیر نام مبارزه با ترویزم بر آن مشروعیت ببخشد . چنانکه یکی ازمقامات امریکایی گفت که هرگاه موضوع پایگاۀ نظامی در افغانستان حل گردد ، مسآلۀ طالبان حل شدنی است . این اظهارات بصورت واضح مینمایاند که جنگ در افغانستان بهانه یی برای تاسیس پایگاۀ امریکا در افغانستان است . چنانکه پیش از اظهارات "لینز گیهامک" یکی از سناتوران امریکا مبنی بر داشتن پایگاۀ در افغانستان بوسیلۀ مقامات امریکایی با طالبان مطرح شده بود . این طرح امریکا را ملا عبدالسلام ضعیف ، اکبر آغا و سنگریار پیام امریکا را به طالبان سپردند . بعد از اظهارات حامد کرزی مبنی بر تقاضای امریکا برای داشتن پایگاۀ نظامی در افغانستان هفته نامۀ نیویارکر(10) از "ستیف کول" روزنامه نگار معروف امریکای وبرندۀ جایزۀ پولیتزر نوشت که میان ادارۀ اوباما و رهبران ارشد طالبان ملاقات رویاروی آغاز شده است . این نشانگر این است که سریال جنگ افغانستان منحصر به تاسیس پایگاۀ نظامی امریکا در افغانستان است . چنانکه در نشست بعد از ظهر (12) چهار شنبه 24 فبروری به وقت امریکا و ساعت 10 شب پنجشنبه به وقت افغانستان در واشنگتن برگزار شد . در این نشست جنرال وردک وزیر دفاع و جنرال بسم الله محمدی وزیر داخله به نماینده گی از افغانستان و رابرت گیتس و شماری مقامات دیگر به نماینده گی از امریکا در آن اشتراک داشتند . یک مقام ارشد وزارت دفاع که نخواست نامش افشا شود . به خبرنگاران افغان گفت که موضوع اصلی این مذاکرات ایجاد پایگاۀ نظامی امریکا در افغانستان بخاطر حفظ دستاورد های ده سالۀ امریکا در این کشور است .
* - عنوان این مضمون در بخش اول زیر عنوان " دنباله روی امریکا از سیاست های انگلیسی کفر سیاسی و جنایت تاریخی است " بود و اما بنا بر مشورۀ یک خوانندۀ عزیز عنوان آن تغییر داده شد تا برای خوانندۀ کرامی زود فهم باشد .
+++++++++++++++++++++++++++++++++
دنباله روی امریکا از سیاست های انگلیسی کفر سیاسی و جنایت تاریخی است
امریکا در افغانستان رویای بلند پروازانه ییرا دنبال مینماید که انگلیس در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در این کشور تعقیب مینمودند . امریکا می خواهد افغانستان را دژ نظامی برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود بسازد . هدف اصلی از تهاجم امریکا به افغانستان ایجاد دیوار عبور ناپذیر برای جلوگیری از بازگشت روسیه به سیاست های اشغال گرانه و عبور آن به هند واز سویی هم حفظ فشار بر ایران و جلوگیری از نفوذ اقتصادی و سیاسی چین بر آسیای میانه و فراتر از هند است .
رابطۀ کنونی امریکا با روسیه از بعضی جهات به نحوی همخوانی با روابط انگلیس با روسیه در قرن نوزدهم دارد . انگلیس ها در آنزمان با آنکه هم پیمان روسیه برای انهدام امپراتوری ترکیۀ عثمانی بودند ؛ اما هردو کشور در مورد افغانستان نسبت به یکدیگر شک و تردید داشته و نگران سیاست گذاری های یکدیگرپیرامون اوضاع افغانستان بودند . چنانکه دولت بریتانیا پیش از آنکه "الکساندر برنس" عازم بخارا شود ، "کانلی" را بحیث جاسوس خویش به آنجا فرستاد . کانلی بعد از رسیدن به بخارا به "پترزبورگ" رسید . تا زیر نام بازرگان و حکیم خود را دوباره از طریق بخارا بعد از عبور افغانستان به هند برساند . او که دانشگاۀ "رکبی" را به پایان رسانده بود ، دانشگاۀ علومی سیاسی هند را نیز به پایان رساند . او توانست که در این کشور جنگ و سیاست آزموده شود . کانلی سفرنامۀ (1)خود را در هند نوشت که در برگیرندۀ سفر او از روسیه تا بخارا ، افغانستان ، فارس و هند بود . او سفرنامۀ خویش را به دولت بریتانیا تسلیم کرد و مکناتن آنرا بار بار خواند . بسیاری راز های پوشیده در این کتاب افشا نگردید . او در این کتاب از تمایل شدید روسیه به آبهای گرم هند یاد آوری کرده ونوشته است : روس ها برای رسیدن یه هند دو گزینه دارند ، یکی با عبور از هندوکش و دیگری به کمک دولت فارس از طریق هرات . او برای دولت بریتانیا مشوره داد تا برای دور نگاهداشتن روس از هند ، باید افغانستان را تحت قیادت نیرومندی متحد و یک پارچه نگاه دارد ؛ زیرا او باور داشت که روس ها می خواهند با ایجاد حکومت های کوچک ملی ، جنگ داخلی در افغانستان را دامن بزنند . گزینۀ کانلی برای تاسیس حکومت متمرکز و قدرتمند در افغانستان شهراده کامران بود و اما گزینه مکناتن شاه شجاع بود . او در این کتاب بانوعی شک و تردید ابراز کرده که هر دو کشور همپیمان و براندازندۀ امپراتوری ترکیۀ عثمانی خواهان افغانستانی اند که به مثابۀ خط حایل میان هر دو کشور واقع گردد ؛ زیرا هر دو کشور بر سر تقسیم جهان به نحوی با یکدیگر توافق کرده بودند که بر اساس آن کشور های شرق میانه به بریتانیا و کشور های آسیای میانه به روس ها تعلق گرفت . در این زمان انگلیس ها به استثای پنجاب سایر هند را زیر لگام خود در آورده بودند ؛ اما بریتانیا با وجود هم پیمانی هاییکه با روسیه داشت ، به گونه یی نگران حملۀ روسیه به هند بود . انگیس ها در آنزمان از تهاجم افغان ها به هندوستان دغدغه یی نداشتند ؛ زیرا شاه زمان که رویای تاسیس امپراتوری احمدشاهی هند را داشت ، بوسیلۀ برادرش کامران متواری گردیده بود .
وجود چنین نگرانی های بریتانیا در مورد حملۀ روسیه به هند سبب شد که بریتانیا به فغالیت های جاسوسی پرداخته و الکساندر برنس را از راه بخارا به روسیه فرستاد و در مسیر سفرش درسال 1832 میلادی با امیر دوست محمد خان در کابل ملاقات کرد . امیر می خواست که با توسل به دوستی انگلیس یا روس پشاور را از رنجیت سنگه بدست آورد . چنانکه او بعد از ملاقات با نمایندۀ روس ، انگلیس ها را از دوستی افغانستان با آن کشور هشدار داد . روسیه هم در صدد تحکیم مناسبات با امیر دوست محمد خان بود که یک دیپلومات روسیه به نام " ویتکویچ" در سال 1835 از سوی "نیکولا" به دربار امیر دوست محمد آمد . امیر ناراحتی های خود رانسبت به انگلیس ها برای او بیان کرد و ازوی برای تصرف پشاور خواهان کمک شد وهم پیمانی خود را با روسیه ابراز کرد ؛ اما روسیه به خواست او پاسخ روشنی نداد . تا اینکه الکساندر برینس نماینده و جاسوس انگلیس در سال 1837 میلادی با امیر ملاقات کرد . امیر باز هم از او برای تصرف پشاور کمک خواست و حتا برای جلب اعتماد بیشتر او را از سفر جاسوس روسیه به دربارش آگاه گردانید ؛ اما بازهم نتوانست توجه بریتانیا را به خود جلب کند و مانع ورود شاه شجاع به تخت کابل شود . تلاش های الکساندر برنس به نفع امیر دوست محمد خان نیز به نتیچه یی نرسید .
از سفرنامۀ کانلی و گزارش او برای مقامات انگلیسی موضوعی که قابل توجه است ، همانا سیاست انگلس را در قرن 19 می تابد که آن کشور خواهان یک پارچه بودن افغانستان تحت زعامت شاۀ مزدوری مانند شاه شجاع بود و اما روسیه خواهان حکومت های محلی و افغانستانی چند پارچه بود که امروز این دو سیاست را امریکا و روسیه نیزبه نحوی دنبال مینمایند . تلاش های شوروی سابق برای تجزیۀ افغانستان به شمال و جنوب بوسیلۀ عمال مزدورش و حلقاتی در درون مجاهدین به همگان آشکار است . ایرانی ها که هم پیمان شوروی سابق و روسیۀ کنون اند ، نیز چنین اهداف خصمانه را درافغانستان دنبال میکنند . چنانکه تلاش ها تجزیه طلبانۀ ایران در زمان نجیب و سازش های پشت پردۀ تهران با رژیم نجیب برای جدایی قسمت های مرکزی افغانستان به ثبت تاریخ رسیده است .
انگلیس ها که افغانستان متمرکز و یک پارچه را تحت زعیم گوش به فرمان خود دیوار عبور ناپذیری برای جلوگیری از ورود روسیه به هند میدانستند . برای رسیدن به چنین هدفی از تمامی امکانات استفاده کردند و حتا برای نایل به چنین هدفی از باجدهی به قبایل مومند و افریدی هم خود داری نکردند تا با خاموش نگاهداشتن آنان بر افغانستان شکم اندازند و آنرا اشغال نمایند . انگلیس برای دولت های دست نشاندۀ خود در کابل نیز دستور باجدهی برای شماری فرماندهان را داده بود . چنانکه گدرگاۀ خیبر در طول تاریخ درۀ باجستان برای جهانگشایان گیتی بوده که این باجدهی های از سکندر تا مکناتن ، شوروی سابق و امرز امریکا ادامه دارد . مکناتن هم برای عبور از این راه ناگزیر به باج دادن برای عشایر خیبری گردید ؛ اما زمانیکه مکناتن پول را بروی آنان بند کرد ، بزرگان احمد زایی و ، بارکزایی و غلزایی با از دست دادن معاش دشمن شاه شجاع و مکناتن شدند . خشم این ها بر ضد شاه شجاع زمانی افزایش یافت که انگلیس ها خواست از آنان برای تحکیم حاکمیت شاه شجاع مالیه بگیرد .
از مطالعۀ تاریخ (2) بر می اید که تمامی اقوام و قبایل افغان برای آزادی میهن می جنگیدند و اما شماری ها برای از دست دادن معاشی می جنگیدند که در طول تاریخ شاهان افغانستان برای پایایی دولت خود برای شان وضع کرده بودند . چنانکه شماری فرماندهان بر شاه شجاع خشمگین شدند ؛ زیرا معاشی را که مکناتن برای شماری فرماندهان مزدور وضع کرده بود ، شاه شجا از پرداخت آن خود داری کرد که خشم آنان را برانگیخت . مبتکر این کار مکناتن بود تا با دادن پول برای عشایر افغان آنان را مطیع انگلیس بگرداند .
انگلیس ها که توانستند ، هند را بدون مقاومت بدست آورند ، برای اشغال افغانستان هم چنین هوایی داشتند ؛ اما زمانیکه به سوی افغانستان شتافتند ، به مقاومت سختی رو برو گردیدند که ناچار دست به توطیه زدند . شماری بزرگان احمد زایی ، بارکزایی و غلزایی را خریدند ، میان شماری تفرقه ایجاد کردند و شماری آزادی خواهان ملی مانند امین الله لوگری و میر مسجدی خان را از بین بردند . در میان غازیان بگانه جوان تسلیم ناپذیر اکبر خان بود که برای باز سپاری بدون قید و شرط سلطنت از انگلیس ها برای پدر خود می رزمید . و بالاخره با کشتن مکناتن قدرت را برای پدر خود منتقل گردانید ؛ اما انگلیس ها هیچگاهی بی تفاوت ننشسته و برای اشغال افغانستان بصورت دوامدار به تحرکاتی در سرحد دست میزدند . چنانکه بعد از جنگ اول افغان و انگلیس ، انگلیس ها دو مرتبۀ دیگر در میدان جنگ با افغان ها رو به رو شدند .
انگلیس ها با توجه به اهمیت سرحد در دو طرف خط دیورند بخش عظیمی از تلاش های خود را برای مهار کردن مردم این منطقه به کار بستند . انگلیس ها از شیوههای گوناگونی برای سرکوب مردم سرحد استفاده میکردند . برای شماری سران قبایل باج میدادند تا از حمله بر آنان خود داری نمایند و شماری ملا ها را توظیف کرده بودند تا به نفع انگلیس ها تبلیغات نموده و مانع برنامه های اصلاحی شخصیت های مصلح و روشنفکر در سرحد گردند . در برابراین توطیه های انگلیس آزادی خواهان سرحد بی تفاوت نبوده و قبایل مختلف فعالیت هایی را زیر پوشش جرگه های محلی بر ضد انگلیس ها سازماندهی میکردند . چنانکه جرگه یی از افریدی ها به رهبری ایپی فقیر تشکیل گردید که یک شاخۀ آن در تیرا و شاخۀ دیگر آن در وزیرستان بود . این جرگه که ممثل تمام قبایل پشتون بود ، بیرق آزادی پشتونستان با بر افراشت و اعلامیه ییرا از سوی اسامبلۀ ملی پشتونستان صادر نمود که این اعلامیه کشور های اسلامی و سازمان ملل را مخاطب قرار داده بود . این اعلامیه در رادیو کابل نیزخوانده شد . این فرماندۀ مقاومت بین سال های 1930 - 1940 توانست که 40 هزار نیروی انگلیسی و هندی را در سرحد زمینگیر نماید و موفق به سرکوب او نشدند تا اینکه در سال 1960 به نسبت مرض نفس تنگی وفات کرد .
مقاومت دومی به رهبری غفار خان پیش از سال های 1930 آغاز و تا سال 1984 برابر به زمان وفاتش ادامه یافت . او بعد از آزادی پاکستان به دلیل مخالفت با جدایی پاکستان از هند ، سال های زیادی مورد یپگرد نظامیان پاکستان قرار گرفت که مدت زیادی را در زندان های آن کشور سپری نمود .
اما انگلیس ها به قول ریمیا روزنامه نگار روسی (3) هیچگاهی از اهداف انفصالی تا اتصالی افغانستان عقب نشینی نکرده و دو گزنیۀ شیطانی برای تجزیۀ افغانستان داشتند . گزینۀ اولی خواهان تقسیم افغانستان به شمال و جنوب و حفظ هندوکش یه مثابۀ خط حایل و گزینۀ دومی قرار گرفتن امو دریا به مثابۀ خط حایل ر دو طرف هندوکش میان هر دو کشور در نظر داشتند که مقاومت حبیب الله مانع بخشی از این برنامه ها گردید .
انگلیس با تقسیم هند و پاکستان زیر نام هندو و مسلمان ضربۀ شدیدی بر تلاش های دولت افغانستان برای داعیۀ پشتونستان وارد کرد ؛ گرچه افغانستان سعی کرد تا مسآلۀ پشتونستان پیش از آزادی نیم قاره جل نماید ؛ اما فریب و نیرنگ های انگلیس در فاصلۀ سال های جنگ اول 1914 – 1918 و جنگ دوم در سال های 1939 – 1946 به نتیجه نرسید .
در آنسوی خط دیورند تلاش های استقلال طلبانۀ غفار خان هم به موفقیت نینجامید . او نتوانست پشتون ها را برای آزادی وطن شان یک دست بسازد و امروز تنها این اظهارات او در فضا طنین اندار است که در 13 می 1948 گفت : هر روز پشتون ها از منطقه بیرون رانده می شوند تا با مردم شان رابطه نداشته باشند ، مقامات بلند دولتی برای پنجابی ها سپرده شده و وضعیت اقتصادی پشتون ها خراب است . پشتون ها زمانی استبداد بیگانه رهایی می یابند که بعد ازمبارزه با زمامداران پنجابی جهانی آزادی را برای خود بسازند
گفتنی است که مبارزات غفار خان (4) برای آزادی مردم پشتونستان همراه با انعطاف های سیاسی بود که می خواست با توسل برآن به هدف خود نایل آید . چنانکه غفار خان در اولین پارلمان پاکستان سخنرانی کرده و خواست که سؤ تفاهماتی را از میان بردارد که زمامداران پنجابی نسبت به خدایی خدمتگاران ارایه میکردند . وی گفت که او خواهان تجزیه و ویرانی پاکستان نیست و افزود که او خواهان بازسازی برای مردم خود هستم و هرگاه شما با این سخنان موافق هستید ، به صراحت اعلان میکنم : من و مردم من در خدمت شما هستند ؛ اما این نرمش ها برای او رهگشا نگردید و نتوانست لطف زمامداران پنجابی را نسبت به خود جلب نماید . از همین رو بصورت دوامدار مورد پیگرد نظامیان پاکستان قرار گرفت تا آنکه بعد از کودتای ضیاالحق از آزادی های بیشتری برخوردارد شد و در سال 1078 اجازۀ سفر به افغانستان را پیدا کرد . او در سال 1982 دوباره به پاکستان برگشت . خان جهاد افغانستان را نه جنگ اسلام وشیطان ؛ بلکه جنگ دو قدرت بزرگ می خواند . او مهاجران خواست که دوباره به افغانستان برگردند . دولت پاکستان دو باره فشار ها بر او را افزایش داد تا اینکه یک ماه بعد در سال 1984 دوباره به افغانستان بازگشت. او مدتی بعد در افغانستان وفات نمود و طی مراسم خوبی در جلال آباد به خاک سپرده شد .
آنچه مسلم است ، این که تلاش های مدنی و مسلحانه نتوانست از دشواری های مردم سرحد چیزی بکاهد . موقعیت حساس و جیوپولیتیک این ساحه علاقمندی قدرت های جهانخوار جهان را از دیر زمانی بدین سو به خود کشانده است که این درد سر بی پایان را برای مردم این منطقه فراهم کرده است . این منطقه از دیر زمانی در محراق توجه روسیۀ پطر کبیر و بعد از آن زمامدارن شوروی سابق و امروز روسیه و امریکا قرار داشته است . در استراتیژی های بزرگ نظامی جهان افغانستان حیثیت دروازۀ هند را داشته و سیطره داشتن بر افغانستان معنای حضور بر دروازۀ نیم قارۀ هند (بعد از استرداد استقلال به دو کشور هند و پاکسنان مسما گردیدند ) را دارا است . اهداف خصمانۀ نظامیان پاکستان که افغانستان را عمق استراتیژیک خود خوانده اند ، از همین مهم آب می خورد . موقعیت استراتیژیک این ساحه موقف بیطرفی افغانستان را در سال های پیش از تهاجم شوروی به افغانستان نیز آسیب پذیر گردانیده بود .
یکی از عوامل مهم عقب مانی های فرهنگی این منطقه دخالت نیرو های استعماری بویژه انگلیس و امروز امریکا بوده تا "بستر فقر" فرهنگی در این منطقه زمینۀ خوبی برای بهره برداری های سیاسی و نظامی آنها قرار بگیرد . این منطقه امروز هم در معرض سیاست های استعماری پنجابی های پاکستان قرار دارد . چنانکه پاچا خان (8) در سال 1958 کتابی نوشت و پرده از توطیه یی برداشت که در عقب بر نانمۀ "ون یونت" تقسیم هند و پاکستان قرار داشت . بر اساس این برنامه قدرت بر دست گورنر جنرالی بوده که از حاکمان پنجاب فرمان می گیرند و برای منافع پنجابی ها عمل میکنند . ایالت سرحد مانند بلوچستان از همان آغاز تا کنون از حق مساوی با سایر صوبه های پاکستان برخوردار نیستند . در ون یونت آمده است : ما باید برای بدست آوردن قدرت سیاسی تلاش های جدی نموده و تمام مخالفان خود را سرکوب نماییم . برای رسیدن به چنین هدف بصورت بیرحمانه یی باید ار قدرت استفاده نماییم . گرچه این راه پر مخاطره است ؛ اما تلاش کنیم که در زمان خاموشی دشمنان ما استفادۀ اعظمی نماییم .
در صفحۀ دوم این پلان عنوانی زیرنام " ون یونت " آمده است : پاکستان شرقی و غربی با داشتن زبان و ادارۀ مختلف دشواری هاییرا برای پاکستان (پنجابی)ها خلق کرده است . این دو مانند دو بال پاکستان اند که دهها میل با هند مرز مشترک دارند . با توجه به دشواری های چغرافیایی و اداری این دو بال دشواری های حل ناپذیری را برای پاکستان بوجود آورده اند . در این سند افروده شده ، این در حالی است که پاکستان شرقی با نفوذ فراوان در آمد کم و پاکستان غربی با نفوذ کم منابع فراوان طبیعی دارد که باید از برق پشتون ها ، معادن بلوچ ها و کشتزار های حاصل خیز سندی ها به نفع پنجاب استفاده شود .
تلاش های پاچاخان که همیشه برای مردم خود میگفت : شما مردم نیرومندی هستید و بار بار بر کشور های هند و ایران حکومت کرده اید ؛ اما زمانیکه شما وحدت ، برادری وهمنوایی خود را از دست دادید نه تنها امپراطوری خود را از دست دادید ؛ بلکه صلاحیت سرزمین خود را نیز ار دست دادید . انگلیس ها بخاطر تداوم حاکمیت بر شما هر آن تخم نفاق را در میان تان میکارد تا باشد که بر سر شما فرمانروایی کند
او نه تنها در برابر توطیه های بریتانیا بر ضد پشتون ها زیر پوشش تحریک شماری روحاینون مرتجع و مزدور آن دولت استعماری مبارزه نمود و در برابر مخالفت آنان با تاسیس مدارس در سرحد مقاومت کرد ؛ بلکه در برابر دسایس دیگر انگلیس ها بر ضد مردم سرحد نیر ایستاده گی کرد . بریتانیا پیش از جدایی پاکستان و بعد از آن بار بار درخواست انگلیس ها را برای اشتراک خود با رهبران پاکستان مانند جناح ، لیاقت علی ، غلام محمد و اسکندر میرزا ، روی تشکیل یک ناسیونالیزم ملی به بهای قطع رابطه با کانگرس هند رد کرد ؛ گرچه او در نشست سپتمبر در سال 1947 که دو حزب "زلمی پشتون" و "خدایی خدمتگاران" اشتراک داشتند . . در این نشست گفت (5) که خدایی خدمتگاران رابطۀ خود را بعد از آزادی پاکستان با کانگرس هند قطع کرده است . او زمانی این سخنان را گفت که گاندی بعد از آزادی هند با او خلاف کرد و او را تنها رها کرد ، تلاش های او بجایی نرسید و درسال 1984 فعالیت های او با وفاتش برای رسیدن به داعیۀ پشونستان ناتمام ماند . پاچا خان و شماری رهبران دیگر پشتون ها بدین باور بودند که استعمار برای بقای سیاست های استعماری و نفوذ استعماری خود مردم سرحد را از نگاۀ فرهنگی عقب مانده نگهداشته است و زمانی سرحد از فاجعه ییکه اکنون هم بر آن مواجه هستند ، بیرون می شود که مردم آن به آگاهی سیاسی و اجتماعی برسند .
سرحد در طول تاریخ سکوی خیز کشور های مهاجم برای اسغال جنوب آسیا و رسیدن به آسیای مرکزی بوده است و دست یابی به این منطقه یکی از رویکرد های استعماری کهن و جدید است که از دیر زمانی بدین سو ادامه دارد . بعد از استرداد استقلال پاکستان گرچه بریتانیا از صحنۀ فعال اشغال آن کشور بیرون رفت ؛ اما بعد از آن هم به نحوی حضور سیاسی و استخباراتی خود را در آن کشور حفظ نمود . چنان که یک انگلیسی بنیانگذار استخبارات پاکستان بوده که هدف اصلی این سازمان جهنمی را مداخله در امور افغانستان و دامن زدن آتش در دیورند در زمان لازم برای منافع پاکستان و بریتانیا و امریکا ، تشکیل داده است .
حفظ آتش جنگ در سرحد در واقع اهداف آزمندانۀ غرب دیروز به رهبری بریتانیا و امروزبه رهبری امریکا بوده که از دیر گاهی بدین سو به نحوی بصورت بر افروخته حفظ شده است . شوروی سابق و امروز روسیه در رقابت با بریتانیا و امریکا هم چنین سرحد را سکوی پرش سیاست های خود بر ضد آنان تلقی کرده و هر از گاهی از آن بهره گرفته است . این منطقه یه مثابۀ نقطۀ تشنج میان افغانستان و پاکستان بعد از تقسیم نیم قاره با دست اندری کاری انگلیس ها باقی ماند .
تشنج میان افغانستان و پاکستان بعد از سال 1949 بالا گرفت که شاه محمود کاکای صدراعظم وقت افغانستان و کاکای شاه معاهدۀ دیورند را ملغی و غیرقانونی اعلام کرد . از آن به بعد نه تنها دغدغۀ پاکستان پیرامون خط دیورند بصورت روزافزون ادامه دارد ، امریکایی ها هم سخت خود را دراین نگرانی ها شریک پاکستان میدانند ؛ زیرا پاکستان بعد از تحزیۀ هند بویژه پس از سال 1951 یگانه کشوری است که بطور منظم از کمک های امریکا بهره مند بوده است . پاکستان چنان خود را وارث کمک های امریکا میداند که حتی بر سر مقدار کمک ها با امریکا چانه زنی مینماید . چنانکه در زمان جهاد مردم افغانستان زمانیکه امریکا وعدۀ کمک 300 ملیون دالری را در سال برای پاکستان وعده نمود . جنرال ضیاالحق این متحد درجه اول حمید گل برای امریکایی ها گفت : 300 ملیون دالر "مونگ پلی" هم نمی شود ، چه رسد به اینکه این پول یک جنگ را تمویل نماید . بعد از این سخن جنرال ضیا این کمک دو چند شد . این باجگیری های پاکستان از امریکا به شدت ادامه دارد . چنانکه بعد از حملۀ امریکا به افغانستان تا کنون اضافه تر از ده ملیارد دالر برای پاکستان داده و 7. 5 ملیارد دیگر را برای 5 سال آینده از امریکا دریافت خواهد کرد . این دولت به حیات ننکین خود از طریق این گونه باجگیری های دزدانه ادامه میدهد .