مهرالدین مشید
مطبوعات سکوی پرش یا توسنی برای هوس رانی های گندیده نیست
آزادی های رسانه یی در کشوری مانند افغانستان یک امری خیلی آزمونی و دشوار است که هر آن خبرنگاران ونویسنده گان را به چالش می کشاند . رعایت آزادی های واقعی رسانه یی معنای کمتر ازراه رفتن به روی تیغ برهنه را ندارد ؛ اما این بدان معنا نیست که به بهانۀ آزادی بیان ارزش های آزادی را به بازی گرفت و با پا ماندن بر حریم ارزش های اخلاقی و فرهنگی کشورهمه ارزش ها را به مسخره گرفت .
دراین شکی نیست که افغانستان از سه دهه بدین سو در آتش خشم قدرت های شیطانی جهان می سوزد . دیروز شوروی سابق زیر نام دفاع از زحمتکشان هزاران تن مواد انفجاری شامل بمب های وحشتناک ناپالم را بر سر و روی مردم بیدفاع افغانستان ریخت و تمامی خانه ها واماکن را در 34 ولایت افغانسان از بین برد و این کشو ررا به تل خاک میدل کرد . امروز امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم به مراتب وجشتناکتر از آن هزاران تن بمب های خطرناک شامل سلاح های دارای فاسفورس سفید و یورانیم دار بر سر و دوش مردم بیدفاع مردم افغانستان میریزند و یا حق سکوت دادن با زعمایش انتقام خویش را از مردم افغانستان می گیرند . امریکای ها که دو بر سه حصۀ خاک افغانستان را با ریختاند سلاح های فاسفورس دار و یورانیم دار آلوده کرده اند ، با آنهم بس نیامده و برای فرو نشاندن خشم خود در یک روز به روی قریۀ تاروک گولچی در ارغنداب 25 تن بمب را میریزانند و مردم بیچاره را می کشند و فریاد رسی هم ندارند ؛ زیرا رهبران دولتی شان مزدور و عمال امریکایی ها و انگلیس ها هستند ؛ گرچه مردمی که در چنین کشوری با این گونه دشواری های جنگ و بد امنی ها دست و پنجه نرم میکنند . بسیاری پیشامد های خیانت بار و اشتتباه آلود در آن چندان غیر قابل انتظار نیست . در ناروشنی این حوادث مردان آزمندی به نام رهبران و فرماندهان جهادی به بهای جفای نابخشودنی در حق مجاهدین آزاده و مسلمان افغانستان جنایت ها کرده اند و مرتکب خیانت ها شده اند که اشتباۀ آنان نابخشودنی است ؛ اما در این میان نمی توان تمامی اشتباهات بویژه اشتباۀ یک نویسنده و خبر نگار را به هیچ گرفت که عمری بر قلم فرمان رانده ، داستان ها نوشته ، کتاب ها و نمایشنامه ها را در قید تحریر در آروده است ؛ زیرا نویسنده گان پیامبران یک قوم اند به مثابۀ وارثان واقعی فرهنگ آن در انتقال آن به نسل های دیگر نقش بایسته و حتمی دارند . از همین رو این ها در برابر مردم خود رسالت ومسؤولیت دارند . اندکترین اشتباۀ این ها بویژه اشتباۀ اخلاقی نه تنها فرهنگ آن قوم را به رکود و تفنن می کشاند ؛ بلکه تاریخ و هویت ملی آن را نیز مسخ مینماید . از این رو بخشش اشتباهات نویسنده گان و خبر نگاران سنگین تراز هر اشتباهی است . زیرا نویسنده گان و خبر نگاران بوده اند که همیشه انگشت انتقاد را بر روی سیاۀ آنان نشانه گرفته اند ؛ پس بر این ها است که از هر جنایت و خیانت و حتا اشتباهی بپرهیزند و بگذارند که روی آنان در شفق سرخ تاریخ برای همیش سیاه و کریه بنماید .
در این شکی نیست که نظام کرزی در فساد تا گلو غرق است و او حاکم کشوری است که در جهان مقام نایب را درفساد دارد . از ده سال بدین سوبا جمعی معلوم الحال سرنوشت مردم افغانستان را بیرحمانه به بازی گرفته است ، با تعویض از یک پست بلند دولتی به مقام دیگر هر روز آنان را برای غارت های بیشتر ترغیب کرده و چاقتر شان مینماید . وی گویا با آنها پیمان بسته است که لحظۀ مرگ هم رهای شان نخواهد کرد و گویی در یک معاهدۀ مخفی با آنان به توافق رسیده است که در صورت افزایش گروپ های فشار ، تنها به تبدیلی آنان از مقام وزارت به ولایت ، از ولایت به مشاوریت ، از مشاوریت به معینیت و به همین گونه از یک مقام به مقام دیگر اکتفا خواهد کرد وبس . خاطر آنان را جمع کرده که برای تاراج مردم افغانستان خالی از هر نوع دغدغه هر چه در توان دارند ، از آن دریغ نکرده و تعهد سپرده که تا سه محکمه به دفاع آنان خواهد پرداخت . این دفاع آنقدر ناموجه هم نیست ؛ زیرا او بحیث رییس ادارۀ کشور مسؤول تمامی چپاول های آنان است و بعید نیست که آب جوی فساد آنان بالاخره به دریای جناب کرزی جاری می شود . این منافع مشترک سبب شده که جناب کرزی به بهانۀ قحط الرجالی نزدیک به ده سال بدین سو مغز مردم افغانستان را در روغن فساد رژیمش بسوزاند ؛ اما نباید فراموش کرد و به آن باید توجه مزید کرد که در داخل ادارههای بیشتر رسانه های افغانستان چه میگذرد و این مراکز به چه میزانی از نبود ارزش های اخلاقی و افزایش فساد روز افزون نیز رنج می برند . بدون تردید در رگ رگ آنان فساد اخلاقی شراره میکشد و زبانه های آن هر لحظه هویت فرهنگی ، تاریخی و ملی کشور را می بلعد ؛ بویژه رسانه هایی که در راس آنان آدم های عیاش و زنباره قرار داشته و با گنده هوس رانی های خود ارزش های رسانه یی و فرهنگی را به بازی گرفته اند . یا اینکه چگونه رسانه های افغانستان دارد رو به چالۀ روابط و مناسبات مافیایی دارند و هرروز در این راستا متراکم تر و متمزکز تر می شوند .
این وضعیت سبب شده که مشتی تیکه داران گوش به فرمان خارجی ها با اخذ پول های گزاف از بیگانگان بحیث داعیان مطبوعات و رسانه های افغانستان مطرح شوند و با قضاوت های شتاب آلود در مورد رویداد هایی همچو قتل ... حامد نوری و عبدالرزاق مامون بر مصداق سخن "کاسه داغتر از آش " آبروی نویسنده گان و خبرنگاران وطن دوست ، صادق ، با اخلاق و پاک طیت را نه تنها زیر سوال ببرند ؛ بلکه به عنوان آنکه گویا در راس رسانه های آزادی بیان قرار دارند یا کارمند رسانه یی هستند ، با سخنان پیشداوارانه و ناآگاهانۀ شان آب را بر آسیاب افراد استفاده جو و بد اخلاق بریزند که مطبوعات ، رسانه ها و خبرگزاری ها را وسیلۀ هوسرانی های ضد کرامت انسانی و عیاشی های رذیلانه و خیلی بی شرمانۀ شخصی خود قرار میدهند . درحالیکه این حریم مقدس برای تذکیۀ نفس و مراقبت های دیرپا نیاز دارد تا مردان شجاع و پاک نهادی در فضای معنوی و سرشار از جذابیت آن یارای نفس کشیدن را دریابند . چنانکه بر همگان آشکار است که قاتل حامد نوری شخصی بود که آقای نوری با خانمش روابطه داشت و شوهرش ناگزیر گردیده بود تا او را طلاق کند . به همین گون شخصی که به روی مامون تیزاب پاشایده است ، عبدالرفیع است که او طی تحقیقات ابتدایی خود مانند قاتل نوری شکوه ها وگله هایی از مامون نموده است (1) تا او ناگزیر به چنین اقدام خطرناکی گردید ؛ گرچه او در کنار این حرف ها با گفتن حرف هایی پرداخته است که گویا موتری ایستاد و برای او گفت : هرگاه مامون را از بین نبری ، خودت و خانواده ات را نابود خواهیم کرد . او خواسته است تا در سایۀ و روشن سخن پراگنی ها رسانه ها مبنی بر دست داشتن ایران قرار اظهارات مامون ، با افگندن برف به اصطلاح به بام دیگران اندکی از جرم خود بکاهد . بیشتر از این نخواستم که به باز شدن سرکلافۀ جزییات تحقیق آقای رفیع به مثابۀ راز پردۀ ناموسی خبرنگاران نه برای حفظ حیثیت بازیگران به عزت خبرنگاران ؛ بلکه بخاطر درامان ماندن حیثیت آن نویسنده گان و خبرنگاران عصیانگر و عزیز نپرداختم که سر های خویش را برای افشای حقایق پشت پردۀ خبری به باد میدهند و دستان دژخیم انگلیسی و امریکایی گلوی شان را می فشرند .
هر گاه بزرگواران مدافع خبر نگاران و نویسنده گان به این گونه دفاع های ناشیانۀ که گویا زنده گی نویسنده گان و خبرنگاران در افغانستان در خطر است ، زیر عنوان دفاع از حیثیت آنان و حق مسلم آنان به گونۀ پیشداورانه بدفاع از آنان بپردازند . به این بهانه برای خود اعتبار کمایی کنند و به اصطلاح بجای ادای حق رسالت وظیفه یی شان چشم تمویل کننده گان را کور کنند و پول های باد آورده را به چنگ آورند تا بدین وسیله دیگران را ناآگاهانه به بهانۀ به خطر بودن امنیت خبرنگران شتاب زده و ناآگاهانه مهمیز نمایند و گویا بدین وسیله "درفش افتادۀ آزادی بیان" بر زمین را به دایرۀ حلال و مستقل آزادی بیان برسانند . در حالیکه آنان نمیدانند که اینگونه دفاع های شتاب زده بصورت غیر مستقیم آبروی نویسنده گان و خبرنگاران راستین را به بهای پشت پازدن به ارزش های فرهنگی ، تاریخی ، ملی و بالاخره معنویت پربار کشور به قربانی می گیرد تا روزی فرا رسد که خدای ناخواسته "داستان گرگ آمد و گرگ آمد چوپان" بر نویسنده گان و خبرنگاران پاک طینت کشور مصداق نیابد که در آنزمان افکار عامه پیرامون رویداد های خونین نویسنده گان و خبرنکران چنان تغییر نماید که هر چه "چوپان" های مطبوعات کشور گلوی خود را پاره نمایند و هر چه ساز" گرگ آمد و گرگ آمد" را سر نمایند ، مردم از قریه به سراغ او نیایند و گرگ تمامی گوسفند ها را نوش جان نماید ؛ در حالیکه دفاع از این گونه افراد در نوع خود ضعیف ترین دفاع بوده و کمتر از جفای تاریخی در حق نویسنده گان خبرنگاران واقعی یک کشور نیست . این گونه دفاع های شتاب زده این تردید ها را به بار می آورد که گویا خدای نخواسته نویسنده گان و خبرنگاران از نگاۀ اخلاقی هم "گل یک باغ" اند .
این گونه دفاع دنباله روانه چنان انگیزۀ عجیب را در شماری بوجود آورده است که "آب را نادیده موزهها را از پا کشیدن" به دفاع جانانه از این و آن نویسنده و خبرنگار بپردازند . با بر پایی هیاهو که امنیت خبرنگاران در کشور در خطر است از بام تا شام چیغ بزنند . در حالیکه این ها میدانند با "حلوا حلوا گفتن " دهن شیرین نمی شود و با این گونه اظهارات ممکن نیست که با سر دادن این حرف که جان جان خبرنگاران و نویسنده گان در افغانستان در خطر است ، سیاه را سفید نشان داد و هر سیاه رو را سفید رو گردانید . در حالیکه میدانند گل خشک را ممکن نیست ، دردیوار چسپاند ؛ اما به رغم این نا چسپی ها باز هم گل زدن ها بر دیوار ها ادامه دارد ، این گل خشک پاشی ها چنان فضای شگفت آور ایجاد کرده که بر مصداق این این سخن "هر کس در مرده خانه برای غم خود میگرید" ؛ چنان هیجانی شده اند که دست کم چیزی باید بگویند تا از قافله عقب نمانند چنانک عبدالکریم خرم (2) وزیر سابق اطلاعات و فرهنگی تیزاب پاشی به روی مامون را محکوم کرد و افزود : زمانیکه آزادی بیان و با منافع ملی و موضع ملی یکجا شد ، چگونه خواستند آنزا خفه کنند . وی افزود که او دایم حامی و طرفدار آزادی بیان همگان با شیوۀ ملی و درک دفاع از منانفع ملی بوده است .
شاید او به ادامۀ تماس تیلفونی کرزی برای احوال پرسی مامون خواسته است که با این اظهارات شتاب آلود خود از قافلۀ تیکه داران مطبوعات عقب نمانده و در برابر آزادی بیان و آزادی رسانه ها ادای دین نماید . در حالیکه با افشای اصل واقعیت های پشت پردۀ این رویداد جایی برای یکجایی منافع ملی و موضع ملی وجود ندارد ؛ بلکه این حقیقت برملا شد که امنیت خبرنگاران و خانوادههای آنان بیشتر بوسیلۀ شماری خبرنگاران استفاده جو در معرض خطر قرار دارد . خبرنکاران و نویسنده گان این چنینی اند که حتا حریم مقدس خبرنگاران را بیرحمانه نشانه می گیرند و عزت و حیثیت آنان را مورد تعرض قرار میدهند . اعادۀ حیثیت به این گونه خبر نگاران واعضای فامیل آنان به مراتب مهمتر از اعادۀ حیثیت به کشور هایی مانند ایران خواهد بود که پایش ناشیانه به این رویداد کشانده شده است . گذشته از این که حمله های لفظی بر دولت بجای خودشان غرامت طلب هستند .
این گونه اعمال ناشایست شماری خبرنگاران و هیاهوی های ناموجه و نادرست همتایان آنان به دنبال رویداد یاد شده ، جفا بر حق آن خبرنگاران مظلوم ؛ مانند نقش بندیها ، عبدالصمد روحانی ها و سلطانها است که به دلیل جلوگیری از افشای راز بریتانیا و آشکار شدن زد و بند های پنهانش با طالبان قربانی توطیه های استخباراتی آن کشور در هلمند و در کندز شدند . این ها که قربانیان راستین رسانه ها در کشور هستند ، قضاوت های شتابزده و هیاهو های از پیش سنجیده ناشده حیثیت آنان را هم زیر سوال می برد ، حقانیت آنان را به چالش میکشاند و این جفای نابخشودنی در حق آنان است .
در این تردیدی وجود ندارد که ایران و پاکستان بحیث دو کشور همسایه از این بدتر و زشت تر جنایات نابخشودنی را در حق مردم افغانستان مرتکب شده اند که اتهاماتی مانند "رد پای ایران در عمل تیزاب پاشی به جان مامون شاید ، خیلی ضعیف و ناچیز باشند . این دو کشور از سه دهه و حتا پیشتر از آن به مثابۀ دو شیطان در یک نقش هر چه درتوان داشته اند ، برای نابودی افغانستان و مردم آن دریغ نکرده اند . در حالیکه جفا های آشکار این دو کشور مانند کشتار های صحرایی و اعدام های بی حساب افغان ها بویژه در ایران قصۀ هر خوان افغانان بیچاره است . زمامداران بویژه شبکه های استخباراتی هر دو کشور طی سه سال گذشته بد ترین دخالت ها را در امور افغانستان داشته و در عقب پرده با رو پوش کردن و کلان نشان دادن شماری ها به نام رهبران جهادی پشاور و تهران تمامی تصمیم ها بر سر مسألۀ افغانستان را گرفته اند ، با دادن حق سکوت به رهبران به اصطلاح جهادی سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته اند . هرگاه زد و بندهای پنهان شوم و شنطانی دو "مثلث تهران ، مسکوسابقکابل" و مثلث " اسلام َآباد ، امریکا و سعودی" طی سی سال گذشته بویژه در دوران جهاد آزادی بخش مردم افغانستان به بررسی گرفته شود و شنطنت های این دو کشور بر ضد منافع مردم افغانستان به بحث گرفته شود ، شاید کتابی پرحجمی شود که از "مثنوی هفت منی" هم اضافه شود ؛ زیرا این دو کشور سناریوهای خبیثانه را به بهای به بازی گرفتن رهبران جهادی برای بقا و حفظ منافع سیاسی و اقتصادی خود در افغانستان تا سرحد تجزیۀ این کشور طرح ریزی کرده اند . جای هیچ شکی نیست که پاکستان دست می برد و ایران سر می برد و حتا فجیع تراز نادر شاه مردم افغانستان را در قفس زندانی کنند و قطعه قطعه نمایند ؛ اما این سر بریها و دست بریها به مراتب خطرناکتر از برش های سیاسی ، اقتصادی و جغرافیایی افغانستان بوسیلۀ این دو کشور است که تا کنون با توطیه های شاخدار و سر به فلک کشیده ، به اندام های ناجوری از آن لباس های ناجور و ناستوده درست کرده اند . شاید از سناریوی سفارت ایران در کابل با وزارت خارجۀ ربانی آشنا باشید که چگونه مزاری به قربانگاۀ طالبان رفت .
این گونه اتهامات ضعیف و بی بنیاد گذشته از این که شخصیت وارد کنندۀ اتهام را خورد میسازد و بیشتر زیر سوال می برد . چنانکه محمد ظاهر رییس جنایی قوماندانی امنیۀ کابل هر گونه دست ایرانی ها را در رخداد تیزاب پاشی به روی مامون رد کرد و افزود که تا کنون اسنادی بدست آنان نرسیده است که نمایانگر دست ایران در عقب رویداد باشد . آیا ممکن است تا با ضرب این گونه چکش اتهامات دندان های استخباراتی روح خبیثۀ کشور هایی مانند ایران مکار و پاکستان شیطان را به ساده گی بیرون کرد که زیر نام کمیته های امدادی ، فرهنگی ، آموزشی ،رسانه یی و شورایی مانند شورای قدس اضافه تر از 32 مرکز در افغانستان بویژه در شهر کابل دارند و تحت این نام ها در خدمت استخبارات کشور های همسایه بویژه ایران هستند .
این اتهامات زمینه را برای ایرانی ها فراهم میکند که حتا ادعا های برحق مردم افغانستان را بر ضد خود ناحق جلوه بدهند و خواست های شوم خود را هم بر ضد مردم ما توجیه نمایند . چه افتضاح بار تر ، زمانیکه اصل قضایا افشا گردد و حق و ناحق بر جایش قرار بگیرد ، بعد ازآن چه آبرویی برای اتهام وارد کننده باقی خواهد ماند و او چگونه به حیات فرهنگی خود ادامه خواهد داد . او با از دست دادن تمامی وجهه های خود اعتماد مردم را از دست خواهد داد و مهمتر این که او چگونه بحیث یک آدم ضعیف حرئت قلم زنی را پیدا خواهد کرد و رسالت فرهنگی و رسانه یی خود را انجام خواهد داد . آدم هاییی که حرف کلان می گویند ، باید کلان نشینی ها را نیر فراگرفته باشند و دست کم ار نگاۀ اخلاقی جایگاۀ مطمینی در جامعه داشته باشند . در غیر این صورت این گونه اشخاص بازی یی بیش در دست سرنوشت تقدیر کور نخواهند بود . از سویی دیگر این گونه اتهامات در سایه و روشن فساد اخلاقی به مثابۀ کمانی بر دست حکام مستبد خواهد افتاد که با تیر های خود اهداف خویش را خوب نشانه بگیرند . این نشانه گیری ها در درازمدت ضربۀ جبران ناپذیری به آزادی بیان و آزادی رسانه ها در افغانستان وارد خواهد کرد
دراین شکی نیست که آزادی رسانه ها در افغانستان در سقف منطقه بی نظیر بوده و همچو آزادی ها نه در ایران ، نه در پاکستان ، نه در کشور های آسیای میانه و کشور های دیگر منطقه وجود دارد . این که دولت گوش شنوایی برای انتقادات رسانه ها دارد نا ندارد ، حرف دیگری است ؛ اما آنچه مسلم است ، اینکه نویسنده گان و خبرنگاران کشور با صراحت لهجه کمبودی های فساد آلود وچشم پوشی های بیرحمانۀ آنرا بر ملا میسازند و چنان حرف هایی به کرزی گفته اند و می گویند که در کمتر کشوری حتا در کشور های تیکه داران دموکزاسی و آزادی های رسانه یی و حقوق بشر چنین حرف هایی با چنین جدیت بر ضد رهبر آن مطرح می شود . این جرئت شاید از این ناشی شده باشد که آزادی های رسانه یی به مردم افغانستان موازای به صدور آقای کرزی بحیث رییس ادارۀ موقت در این کشور بوده و این را جامعۀ جهانی برای مردم افغانستان بخشیده و نباید در این رابطه مرهون شخص دیگری باشند ؛ اما به این نکته باید توجه داشته باشند که کرزی رییس جمهور افغانستان است و بعد ازادارۀ موقت تا کنون سیه بار راست یا دروغ زیر چتر ارزش های دموکراسی بحیث رییس دولت به اریکۀ قدرت تکیه زده است .
درست است که مطبوعات پس از قواى اجراييه، مقننه و قضاييه به حيث ركن چهارم مقام خاصى را در جهان معاصر احراز كرده است . ژورناليزم به حيث لوكوموتيف و محرك اصلى دنياى نشرات ميباشد و نویسنده گان و خبرنگاران چون فرمانروا يان اين قلمرو هرگز مرزى را نميشناسند . وظيفه بزرگى را به دوش دارند تا به دور از هر نوع وابستگى هاى شخصى، گروهى، تعليقات قومى و زبانى، تملق و خوش خدمتى هاى غير انسانى، عصيان گرانه و سازش ناپذيرانه، پرچم آزادى بيان را در سر زمين آزادگيها برافراشته نگهدارند. قدرت و نیرومندی جنبش این درفش در آگاهی و شایستگی نویسنده و خبرنگار نهفته است که چگونه و تا کجا ها آگاهانه و صادقان به شورش می آورد . بصورت قطع در دایرۀ امواج آن اخلاق انسانی به گونۀ ستارۀ تابناک در فراز و فرود امواج آن میدرخشد و به سوی افق های روشن به پیشش می کشاند .
از همین رو ژورنالستان و نويسندگان چون مردان مصمم و تسليم ناپذير، در هرگونه تحولات اجتماعى نقش حتمى و ارزنده داشته و مانند نيروهاى مسير دهنده و بسيج كنندۀ افكار عامه جايگاه خاصى را در جوامع بشرى احزاز کرده اند و نباید به ساده گی این مقام را از دست بدهند و با بازی گرفتن حریم مقدس مطبوعات به رفع شهوت حیوانی خود بپردازند ؛ بویژه حالا با توجه به آگاهى هاى ژرف علمى وا كادميك و تحليل هاى عميق ، ژور ناليزم معاصر در موازات توسعه تكنالوژى جديد پيچيده تر شده ميرود و پيشرفت هاى چمشگير در عرصۀ افزار فرهنگى آگاهى هاى گزارشگری و نویسنده گی را وارد مرحلۀ جديدى كرده است .
در اين شكى نيست كه ژورناليزم پس از تحولات اجتماعى در اروپا و عصر رنسانس پا به عرصه و جود گذاشته و به تدريج مراحل تكامل را پيموده است و همپا با تحولات بزرگ كشور هاى اروپايى و تغييرات عظيم در ساحات هنر و ادب آهسته آهسته مراحل تكامل را طى نموده و با ویژه گی های غربی اش به شرق رسیده است که در این جا اندکی به پرورش نیاز دارد تا جامۀ شرقی بر اندام آن پوشانده شود . این مسؤولیت خبرنگار و نویسندۀ شرقی بویژه افغانی است که در پنای آگاهی وسیع در بستر فرهنگی خود از عهدۀ آن بدر آید .
هر گاه تحولات ادبى و هنرى در اروپا مورد مطالعۀ دقيق قرار بگيرد و روى انديشه هاى فلاسفه مختلف اروپايى تحقيقات صورت گيرد ، به وضوح نيروى ابتكار و خلاقيت انديشمندان اروپایی با تهور ويژه و ايستادگى بى با كانۀ آنان در برابر دشمنان تحول تجلی مینماید که چگونه زنجیر هاى قشریت و تحجر فکری را شكسته و ديوار هاى بزرگ جهل واستبداد را فرو ريختند. مکتب ها و سبک های جدید هنری و ادبی را ایجاد کردند و دروازههای جهل را فرو ریختند و باب های آگاهی را گشودند ؛ زیرا عرصۀ خبرنگاری و نویسنده گی مانند سایر پدیدههای فکری روحی عصیانی و بیتاب دارد . پس اسير گردانيدن اين روح پهناور در هر فورم قیاسی كه باشد ، مفهوم در بند كشيدن آن و از تحرك باز ايستادن آن را دارد . این روح زمانی بیشتر افسرده میگردد که در عقب خویش روح خبیث و پلیدی را می بیند که حریم مقدس این روح ستیزنده را آماج حملۀ هوسرانانۀ خود قرار میدهد . از این رو روح نویسنده گی و گزارشگری بصورت طبیعی با خباثت ها پلیدی ها سر سازش ندارد ؛ زیرا ها این ها هستند که به مثابه اّيينه تمام نما حوادث ورويدادهاى سياسى اجتماعى واقتصادى كشور را جرئتمندانه وباشجاعت انعكاس ميدهند . پاکی ، صداقت و بی آلایشی به مثابۀ محرکی است که جرئتمندی و توانایی های نويسنده و خبرنگار را استقامت میدهد .
نویسنده و خبرنگار زمانی در یک جامعۀ جایگاۀ مطمین می یابد که در گام اول خود را از لحاظ اخلاقی تثبیت کرده و رسالتمندى شان را برای افشاى وقايع درسطح ملى وبين المللى به نحو بایسته یی به نمايش بگذارند . در کنار این اّشتى ناپذيرى نويسندگان وخبرنگاران بازمامداران مستبد و افراد استفاده جو، قلدر ، مفسد ودزد دست کمی از نشانه هایی اند که باافسار برداشتن از حلقوم قلم دربرابر مردم خود اداى دين مينمايند . این ها کمتر مردان هیاهو اند و تبر های سخن شان به گونه یی است که خیلی درز های عمیق بر جای گذاشته و مانند سنانی بر فرق تاراجگران مافیایی در هر حوزه یی فرو میرود . حضور فعال این ها در عرصۀ رسانه ها به مثابۀ پیامبران آگاهی ، آزادی و عدالت در هر عصری و نسلی برای شکل دهی رسانه های مطبوع و غیر مطبوع نقش تعیین کننده یی دارد . به هر اندازه ییکه این پیام پرده از روی زشتی ها بردارد و زیبایی ها را رخ بنماید ، جذاب تر جلوه مینماید . نوشته و خبر بدون پیام كالبد بی روحی را ماند كه نه تنها برای جامعه تحرک نمیدهد ؛ بلکه تحرک و جنبش را نیز از او گرفته وچون سنگ بيجان و ناكارا است که در اّبادانى مادى ومعنوى كشوراندکترین نقشی نميتواند داشته باشد و چه شگفت آور که در پشت این پیام روح نیرومند و پنهاور وجود داشته باشد .
تنها يك نوشته زمانى ميتواند فارغ از اينگونه قيد و بندها از كوره راه هانى مسووليت موفقانه به منزل مقصود گام بردارد كه درعقب اّن نويسنده و خبرنگاری پر تحرک و دلاور باشد که با ترك جبن وخودسانسورى شمشير آختۀ سخن را در گلوی قدرتمندان خود كامه ، فاسد وعمال مفسد اّنان گذارند تا رگه های استبداد را در جامعه درجامعه در ريشه خشک نماید و مستبدين براى اختناق اّفرينى هاى بيشتر توان قامت آرایی را از دست بدهند . در این صورت است که مطبوعات اّزاد و اّزادى هاى رسانه یی زمانى ميتوانند چون قنديل هاى روشن فراه راه ملتى روشن گردند كه نويسندگان وخبرنگاران اّگاه وبامسووليت خود سانسورى را كنار گذارده ، شجاعانه با ابراز حقايق وواقعيت ها به دور از توطیه گری های غرض آلود ومنافع محورانه تيغ يقين را درحلقوم متمردين از قانون وزور مندان خود سر بگذارند .
از همین رو است كه اّزادى مطبوعات به حيث يك ضرورت اجتماعى حتى تاريخى دربيدارى اذهان و بسیج افکار عامه نقش قطعی داشته ، برای انتقال اّگاهى هاى گوناگون براى مردم وتوسعه ورشد شعور سياسى واجتماعى توده ها اهميت كليدى دارد وفرصت مناسبى را دراختيار قلم به دستان يك جامعه قرارميدهد تا بادرك زمان ونياز جامعه خود قلم زنند ؛ البته بدون اينكه خودرا منهاى جامعه فكر كنند و اهداف وخواسته هاى خويش را در مستواى زمينه هاى تجدد ونوگرايى در حوزههای مختلف در جامعه مطرح كنند . یه این ترتیب جامعه را براى پذيرش افكار عامه اّماده سازند ونظام حاكم را درراستاى اّن به حركت دراّورند . با درك ارزش ها درجامعه مفاهيم ارزشى را به زبان شيوابيان کنند و بدون اينكه به پذيرفتن انديشه هاى وارداتى و تحميلى تن دهند ، با پالایش دادن و هضم آنان موضعگيرى فكرى خودرا درجامعه تثبيت نمايند . با تحليل مشخص از جامعه وزمان افكار خودرا عيار كرده و تا حد ممکن موافق باخط سيرزمان آگاهان و منطقی جامعۀ خویش را سمت و سو بدهند . برای شكل دهی و هماهنگی متحدانه و برای ايجاد پايگاهی مطمين مطبوعاتى در روشنى دردهاى جامعه ومردم با گامهاى استوار قلم بزنند .
به ويژه درشرايطى كه جهان به سوى دهكده شدن درحركت بوده و همپایی با این قافله امری حتمی بوده و فرهنگیان نقش کلیدی را برای به پیش کشاندن جامعه یی به کاروان یاد شده دارند ؛ زیرا این ها اند که تحولات مثبت جهان را به كشور شان به ارمغان می اّورن د. این زمانی ممکن است که به دور از لغزش های اخلاقی و فکری و افتادن در چالۀ ایده ئولوژیکی
درانتقال هرگونه زيبايى های فكرى به كشور خود بصورت مجدانه عمل نمایند تا باشد که با تراوش های فکری ناب به یاری استقرای فکری تحولات چشمگیر را در عرصه های گوناگون حیات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعۀ خود بوجود آوردند . این در صورتی ممکن است که منافع شخصی خود را بر منافع ملی خود رجحان داده و در سایۀ رعایت کامل از ارزش های اخلاقی به دور از کاپی و ترجمه در اعتلا و شگوفایی دینی ، فرهنگی و ملی خود مبادرت نمایند . به مثابه امام صالح ، راستين ، پرهیزگاروقايد واقعى نگرعمل كنند ، باتوجه به ملاك حق از كجا از وچه مرجعى صادر ميگردد ، درجهت تحقق حق و حقيقت استوار قلم بزنند .
پس درچنين شرايطى است كه نويسنده و خبرنگارميتوانند ، با استفاده از اّزادى هاى مطبوعاتى وحفظ ارزش هاى واقعى اّزادى بیان ؛ البته با توجه به حرمت گذاشتن به عفت قلم و عفت خود واّسيب نرساندن به حريم مقدس اّزادى هاى مطبوعاتى و کنار نهادن جبن وترس ، گام های استوار را برای نهادینه شدن ارکان آزادی در کشور بگذارد . واقعيت هارا صريح وبى باك بنويسد ، بدون اينكه خودش واقعيت هارا تحريف وبه سانسور مطلب خود بپردازد . همه را رك وراست بگويد و با استفاده از جرئت اخلاقى رسم بت شكنى ها را درمطبوعات احيا و ابقا نمايد . اين بت شكنى ها نه تنها ضامن احياى ارزش هاى فرهنگى وپويايى وبالندگى اّنها ؛ بلكه شامل افشاى اعمال و جنايات كسانى باشد كه به صورت بيرحمانه يى سرنوشت ملتى را به بازى گرفته اند . جزهوایی برای رسیدن به كاخهاى سبز تر از "كاخ سبزحضرت معاویه" اّرزوی دیگری ندارند وبراى رسيدن بر آن از هيچ گونه فساد گسترى ، حق خوارى ، مردم اّزازى و غضب دارايى های مردم هرگز دريغ نمى دارند . در واقعيت مطبوعات اّزاد و اّزادى هاى مطبوعاتى ابزار قانونی است ، براى نويسنده گان وخبرنگاران پرهیزگار و مسوول که با مبارزۀ منطقى برضد قانون شكنان و مفسدان بتوانند ، جادۀ عدالت ، اّزادى ودموكراسى را در كوره راهان استبداد و فساد بپیمایند . پس افتخار وغر وربر اّن دست و آن قلمى كه از عهدۀ چنين رسالت بزرگ بدر آمده می تواند .
یاد داشت ها :