مهرالدین مشید

 

نویسنده : مهرالدین مشید

هیاهوی تجزیۀ افغانستان توطیۀ دیگری برای فاجعۀ دیگر

 

در این روز ها باز هم زمزمۀ تجزیۀ  افغانستان بگوش ها میرسد و این بار پیشقراول این هیاهو امریکایی ها هستند که در گذشته ها هم چنین دسیسه هایی متوجه مردم افغانستان بوده و خارجی ها تلاش کرده اند تا بوسیلۀ عمال خود چنین طرح های توطیه گرانۀ خویش را بر مردم افغانستان تحمیل نمایند ؛ اما این گونه تلاش ها تا حالا به ناکامی انجامیده است و از این بعد هم به موفقیتی نخواهد انجامید.

این کشور در طول تاریخ از اهمیت خاص جیوپولیتیک برخوردار بوده که قرار گرفتن آن بر سر جادۀ  ابریشم قدیم به اهمیت جیو ایکونومیک آن نیر افزوده است ؛ اما امروز که در زیر تیربند ترکستان شرقی و در آنسوی دیواراستراتیژیک نفتی بحیرۀ کسپین قرار دارد و حیثیت چهار راۀ استراتیژیک را برای وصل کردن شرق و غرب در عصر جهانی سازی اقتصاد پیدا نموده است . اهمیت استراتیژیک آن بیشتر افزایش یافته است و ترس آن میرود که این موقعیت مهمش در پرمخاطره ترین نقطۀ  جهان سبب گردد تا به مثابۀ زخم خونینی پر التهاب تر از فلسطین آن در شرق میانه و این در قلب آسیا گرۀ ناگشوده یی برای مهاجمان تاریخ باق بماند .  گرۀ ناگشوده ییکه با گره خوردن های پیهم بدون اندکترین گشایشی  هر بارگروههایی از سربازان مهاجم را در خود بلعیده  و در گودال های تفتیدۀ خود غرق نموده است ؛ اما با این همه به قربانی گیری های  پیهم نه تنها از چشم جهانگشایان نیفتاده ؛  بلکه در هر باری جهانگشای تازه نفسی  پر جاذبه تر از گذشته  برای اشغال آن لشکر کشیده است . از همین رو بوده است که مردم  این خطۀ قهرمان پرور در طول تاریخ آماج حمله های خونین غارت گران قرار گرفته است .  این حمله های تاراجگرانه همراه با یک سلسله حیله و نیرنگ ها به وقوع پیوسته است ؛ بویژه زمانیکه توان رزمی خود را در میدان نبرد از دست داده اند ، به ترفند رو آورد ه و توطیه های شاخداری را بر ضد مردم ما راه اندازی کرده  اند .

مردم ما در طول تاریخ در برابر مهاجمین بزرگ تاریخ سنگر به سنگر رزمیده اند .  در برابر هر تهاجمی  استوار و تسلیم پاپذیر ایستاده اند ، چه این تهاجم  از شمال بوسیلۀ اقوام ترکان ، اسکایی ، سیتی و مغولی ، چه از جنوب بوسیلۀ موریها و چه از غرب بوسیلۀ یونانی ها و ساسانی ها بر ضد آنان سازماندهی شده  و با سوقیات نظامی با ساز و برگی به راه افگنده شده است .

باشنده گان اصلی این سرزمین در هر برهه یی از تاریخ سرهای خویش را از دست داده اند ؛ اما هیچگاهی سنگر ها را برای دشمنان خود رها نکرده اند . چنانکه از مطالعات تاریخ بر می آید که مردم ما در هر زمانی به مثابۀ عقاب های بلند پرواز آشیانه داران هندوکش بزرگ بوده و گاهی در شمال آن در کهندژ (کندز) کنونی و زمانی هم در جنوب آن در کاپیسا و بگرام سنگر های شکست ناپذیری را در برابر دشمنان با خون خویش آراسته اند و چنان پایمردانه و استوار رزمیده اند تا کمر دشمنان  را شکسته اند و  سوگوار و آرمان به دل از این کشور فرار کرده اند .

در طول تاریخ کندز و کاپیسا اولی مرکز تخارستان تا آنسوی آمو و دومی مرکز کابلستان تا سند نماد های مقاومت ملی در طول تاریخ بوده و دلیر مردان این سرزمین به رسم پاسداری از مام میهن دامنه های زیبای آنرا ناگزیرانه در زیر پای دشمنان به آتش مبدل کرده اند . باشنده گان این سرزمین بدون هرگونه تبعیض و تفاوت قومی بصورت متحد و مشترک گاهی در شمال هندوکش و زمانی در جنوب هندوکش در برابر دشمنان رزمیده اند و هرگونه توطیه های دشمنان را برای تجزیۀ کشور شان خنثی نموده اند ؛ گرچه این دو مرکز به مثابۀ پایگاۀ مرکزی مقاومت بوده  ، اما بستر مقاومت در شمال تا آنسوی آمو و در جنوب تا ویهند گسترش داشت .

مقاومت باشنده گان اصلی این سرزمین چه در زمان جنگ های داخلی و چه در زمان جنگ با خارجی ها به هدف پاسداری از مرز های سیاسی و جغرافیایی آن بوده  و به گونۀ موج توفنده و خشم ناشکننده بر ضد آنانی رزمیده اند که هوای خصمانۀ تجزیۀ این کشور به سر می پروریدند . در گذشته ها طوری بوده که هر مهاجمی از شمال پس ار عبور از دریای آمو وارد کشور ما میگردید . نیرو های آنان در جنگ با مردم ما ضعیف میگردید و نیرویش چنان به تحلیل میرفت که توان دفاع را در برابر نیروی تازه دم که بیشتر از شمال به سوی کشور ما سرازیر میگردید ، از دست میداد . زمانی که حمله از جنوب صورت میگرفت باز هم مردم ما متحدانه در برابر آن میرمیدند و خویش را در شمال برای رویا رویی با دشمن آماده میساختند و هرگاه حمله از غرب بر ضد آنان صورت میگرفت ، سنگرهای خویش را در دوسوی شمال و جنوب هندوکش استحکام بخشیده و چنان با روحیۀ ملی در برابر مهاجمین می جنگیدند که اندکترین تصور وگمان تجزیۀ کشور واحد را در ذهنش می میراندند .

مهاجمین از گذشته ها بدین سو برای عملی گردانیدن توطیه های خود طرح های خاصی برای تجزیۀ کشور ما ارایه کرده اند که بیشتر به هدف شکستاندن مقاومت مردم ما طراحی شده اند ؛ اما خوشبختانه که بنا بر بافت خاص دینی ، تاریخی وملی مردم ما کمترین موفقیتی در این راستا به دست نیاورده اند . باشنده گان افغانستان اعم از تاجک ، پشتون ، ازبک ، هزاره ، ترکمن ، قرغز ، ایماق نورستانی ، پشه یی ومغول از صد ها سال به اینطرف  در  کنار هم کار و زنده گی کرده ، در یک مسجد و مدرسه و مکتب درس خوانده اند که هرگز تمایلی برای جدایی از یکدیگر ندارند و چنان خویش را در بافت های  محکم می بینند که با دریدن یک تار آن نظام  حیاتی خویش را در خطر می بینند  . در این میان تنها چند پادوی استعمار و نوکر بیگانه های بوده که به بهانه های مختلف برای بهره گیری های شخصی ، گروهی و سیاسی اختلافات رامیان مردم دامن میزنند . در این شکی نیست که تمامی اقوام ساکن در افغانستان در بستر جغرافیایی کنونی آن ارزش های خاص زبانی ، قوی و عنعنه یی خود را نیافته اند ؛ اما این ارزش های گوناگون در همین بستر فرهنگی طی صد ها سال رشد کرده و پرورده گردیده اند و چنان در هم پیچیده اند و در یک دیگر بافت خورده اند که در ساختار فرهنگ ملی کشور به بار و برگ نشسته اند . عناصر گوناگون فرهنگی آنان  چنان بهم آمیخته اند و در یک دیگر فشرده شده اند که جدایی آنان از یک دیگر با دستان استعمار گران ناممکن و حتی محال واقع شده  است . این بافت محکم فرهنگی در تار نیرومند دینی چنان قامت استواری پیدا کرده است که حتی خمیده گردانیدن آن برای دشمنان ناممکن است و چه رسد به اینکه نیرویی جرئت شکستن قامت برافراشتۀ آنرا داشته باشد .

کشور ما هر از گاهی شمال بوسیلۀ ترک ها ، اسکایی ها و کوشانی ها و از جنوب بوسیلۀ موری ها و از غرب بوسلۀ  ساسانی ها مورد حمله قرار گرفته اند . مردم در تمامی این دورهها پایمردانه در برابر مهاجمان جنگیده  و آنگاه که از شمال بر ایشان هجوم آورده شده ، شمال را به دشمن رها کرده و به جنوب هندوکش عقب نشینی کرده اند  . زمانیکه از جنوب مورد حمله قرار گرفته اند ، به شمال و دامنه های نزدیک هندوکش پناه می بردند و به صف آرایی بر ضد دشمن می پرداختند . هر از گاهی که از غرب مورد حمله قرار گرفته اند ، بازهم در دو طرف هندوکش سنگر ها را در برابر دشمن از دست نداده اند . شگفت آور اینکه در  چنین حالاتی هرگز وحدت ملی رااز دست نداده و تمامی ملیت ها در کنار هم در سنگر نبرد به دفاع  مشترک پرداخته اند  . مردم ما دربد ترین حالات چنین ویژه گی خویش را به قیمت جان های شان حفظ کرده اند . رمز شکست نا پذیری  مردم ما در طول تاریخ در همین خصوصیت آنان بوده است که بدون هرگونه تبعیض و تفاوت سنگر به سنگر درشمال و جنوب هندوکش  زمین را زیر پای دشمنان خویش  به آتش مبدل کرده اند . هر از گاهی که تحت فشار شدید مهاجمین قرار گرفته اند ،  آخرین سنگر های خود را در امتداد درههای شمال شرقی هندوکش در نورستان واطراف آن از دست نداده اند  . نورستان در طول تاریخ به مثابۀ آخرین سنگر مقاومت مردم ما بر ضد مهاجمین بوده است . که این گونه مقاومت ها در این منطقه حتی تا زمان عبدالرحمن خان ادامه داشت . اکنون هم می توان در این  منطقه الگو های زبانی و قومی را می توان یافت که به نحوی نماینده گی از اقوام و زبان های گوناگون کشور مینمایند . چنانکه شمار زبان شناسان بدین باور اند که در زبان های پامیری بویژه پشه یی و نورستانی نمونه هایی از واژههای زبان اوستایی ، باختری ، خرشتی و سانسگریت را می توان پیدا کرد که این خود نمونۀ بارزی از تلفیق و ترسب زبان های مختلف در یک زبان واحد است . این گواۀ روشنی از نمونه های فشرده ترین مقاومت است که در نماد زبانی نقش اقوام گوناگون را در خود رسوب داده است که در حقیقت مقاومت های فشردۀ ملی را متبلور گردانیده است .

در این شکی نیست که نمونه هایی از مقاومت را در برابر مهاجمین در هر کشوری می توان سراغ نمود ؛ اما نمونۀ فشرده ترین مقاومت در سیمای وحدت ملی اقوام گوناگون را تنها به گونۀ استثنایی در مردم خراسان قدیم می توان یافت . همین ویژه گی ها نه تنها سبب وحدت ملی شده و افتخارات تاریخی مردم ما را حفظ کرده است ؛ بلکه وحدت جغرافیایی آنرا نیز حفظ کرده است . بد ترین ترفند های توطیه گران در همین نقطه عقیم گردیده است ؛گرچه در برهه های گوناگون مهاجمین به بخشی از اهداف خود نایل آمده اند ؛ اما این پیروزی ها اندک و زود گذر بوده و به اندازه یی قدرتمند نبوده که به وحدت ملی مردم ما آسیب شدید وارد کرده باشد .

مقاومت فشردۀ مردم ما د رهر مقطعی از تاریخ به مثابۀ دیوار فولادین در برابر توطیه های رنگا رنگ دشمنان سوکند خوردۀ مردم ما قد برافراشته است . بصورت قطع می توان گفت که بافت فرهنگی و یژه گی های منحصر به فرد تاریخی و ملی چندین هزار سالۀ مردم ما مانع عمده در راۀ توطیه گری های دشمنان شان برای تجزیه کشور بوده است . البته در هر زمانی تلاش های مهاجمین در این راستا به ثمر نه نشسته است . از همین رو بوده که در طول تاریخ تلاش های مهاجمین شمال ، جنوب و غرب برای رسیدن به چنین هدف شوم بی نتیجه باقی مانده است .

بریتانیا از سال  1839 تا 1892 با تلاش های خصمانه توانست که با امضای معاهده هایی زیر نام "گندمک" در زمان یعقوب خان فرزند شیرعلی خان  و دیورند در زمان عبدالرحمن خان بخش هایی از افغانستان را به حاکمیت انگلیسی در آورند و تا اکنون دولت افغانستان این معاهدات بویژه معاهدۀ دیورند را نپذیرفته ؛ بلکه این معاهده ها از یک سو با دولت بریتانپا عقد شده بودند واز سویی هم این گونه معاهدات نظر به قرار های بین المللی تا  صد سال قابل  اعتبار هستند و از این رو حیثیت حقوقی خود را از دست داده اند . از سویی دیگر دولت های افغانستان آنرا قبول نکرده و از پذیرفتن آن سر باز زده اند و حتی خود عبدالرحمن هم در پای سند دیورند امضا نکرده است .

بریتانیا اضافه تر از نیم قرن تلاش کرد تا با طرح توطیه های گوناگون زیر نام قوم  ، زبان و مذهب  افغانستان را چند پارچه نماید ؛ اما موفق نگردید ؛ زیرا در هر تهاجم خویش را در برابر مقاومت یک پارچه و فشردۀ اقوام مختلف افغانستان یافت  و آرزو های شومش در چکاچک شمشیر های آزادیخواهان بی تعبیر ماند و مانند پارچۀ یخی ذوب گردید ؛ گرچه بریتانیا توانست تا از دشمنی های قومی و قبیله یی افغان ها استفاده نماید و به تدریج زیر نام معاهدههای ننگین و تحمیلی  یکی پی دیگر افغانستان در مرز های کنونی آن بفشرد .  شاهان مزدوری مانند شاشجاع  ها ، یعقوب ها و عبدالرحمن ها را برای تن دادن به معاهدات ننگین ترغیب نمودند و اما هرگز موفق نشدند که حتی از طریق این عمال خود افغانستان را به سوی تجزیۀ قطعی  سوق بدهد .

تلاش های شوروی سابق بعد از دهۀ هشتاد برای تجزیۀ افغانستان به ثمر ننشست . این تلاش ها به گونه های مختلفی صورت گرفت ، شوروی ها بوسیلۀ مزدوران خلقی و پرچمی خود بویژه گروۀ پرچم شاخۀ کارمل و نجیب تلاش های  زیادی را برای تجزیه گردانیدن افغانستان به خرج دادند و می خواستند با جدا کردن هشت ولایت شمال از بدنۀ افغانستان واحد و یک پارچه زمینه را برای ایجاد دو کشور یکی در جنوب دیگری در شمال فراهم نمایند تا باشد که بدین بهانه دیوار دفاعی را برای درامان ماندن از  حمله های مجاهدین ایجاد نمایند . چنانکه به نوشتۀ حسن شرق (1)"نجیب فرقۀ قومی ازبک ها را تحت فرماندهی دوستم عضو کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق ، فرقه قومی دیگری را به فرماندهی  جنرال سید جعفر نواسۀ سید کیان ، یک غند قومی را از دری زبانان و یک غند قومی در سر پل و غند قومی از پشتو زبانان در مزار شریف به فرماندهی  جمعه اسک تشکیل نمود . هدف از این تشکیلات مقدمه یی برای تجزیۀ افغانستان ذکر شده است که بعد تر  قرار داد مخفیانه حفاظت سالنگ جنوبی به فرماندهی یکی از قوماندانان های جمعیت اسلامی به امضا رسانید" که در واقع مقدمۀ برنامۀ تجزیۀ افغانستان بود که مسعود از این قرار داد جز بهره برداری  نظامی و سیاسی هدف دیگری را در پیش نداشت ؛ اما شوروی در عقب این قرار داد برنامۀ خود را به پیش می برد که با مخالفت شدید مسعود قرار گرفت  .

حسن شرق به ادامه از برنامۀ نجیب برای تجزیۀ افغانستان سخن گفته است که در اجندای سخنرانی و برنامۀ کاری او گنچانده شده بود و اما وی شرق مدعی است در شورا برنامه ییرا خواند که خودش ترتیب کرده بود و جاوی مطالبی نبود که در آینده تجزیۀ افغانستان را در پی داشت .؛ اما وی به ادامه نوشته است  است : "ولی باز هم تجزیه طلبان با نادیده گرفتن فیصلۀ ولسی جرگه آنچه پنداشته بودند که  ، همزمان با استعفای خالفی صدر اعظم د ر جدی 1367 با موافقۀ رییس جمهور داکتر نجیب الله  ، جنرال گروموف قوماندان اردوی متجاوز شوروی در افغانستان قرار داد نامطلوب و معاهدۀ ننگینی تحت نام ولایت تا جیکان در شمال هندوکش که بار ها ننگین تر از معاهدۀ گندمک و خط دیورند است با یکی از قوماندان های جمعیت اسلامی امضا می کند  ؛  اما از رویکرد های مسعود در آن زمان و بعد از آن به خوبی آشکار می شود که وی مخالف چنین برنامه یی بوده و هرگار تجت چنین معاهده یی  چیزی صورت گرفته است ، بیشتر از یک تاکتیک نبوده است .  شاید دامن زنندۀ این شایعه مشتی از کمونیست های به رهبری محبوب  الله کوشانی و شماری ستمی های دیگر چون لطیف پدرام باشند که اکنون هم از بام تا شام با نیرنگ دیگری همان برنامۀ شوروی سابق را تحت نام "فدرال زمزمه مینمایند . چنانکه واشنگتن پست در این اواخر به نقل از احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی گزارش را به نشر رساند که شوروی ها حتی تلاش کردند تا پای مسعود رانیز در این زنجیر بکشند ؛ اما تلاش های شوروی سابق هم در این زمینه موفق از آب بیرون نگردید . این گزارش به ادامه از تلاش های ایران نیز برای تجزیۀ افغانستان در سال های  1980  و 1990 پرده برداشته است . ایران کوشش کرد تا دهلیزی را در شمال بوجود آورد که در آن پیروان مذهب تشیع در افغانستان تا تاسیس حکومت مستقل به پیش بروند ؛ اما گروههای تشیع افغان با توجه به مشترکات فرهنگی و جدا ناپذیر میان مذاهب واقوام گوناگون کشور به چنین تصامیمی گردن ننهادند . یه ادامه از تلاش های تاجکستان   هم دردهۀ 90 یاد آوری کرده است که این کشور می خواشت با همکاری مسعود  طرح تاجکستان بزرگ را پیاده نماید  که به نتیجه نرسید . هم چنین به تلاش های پاکستان در سال 1996 برابر به زمانیکه طالبان افغانستان را  تصرف کردند ، نیز اشاره نموده است که پاکستان کوشش کرد تا از طریق طالبان شمال را از جنوب جدا نماید ؛ اما طالبان به زودی به شمال حمله ورشده  و ولایت های شمالی را به استثنای پنجشیر ، تخار و بخشی از بدخشان و پروان را تحت کنترول خود در آوردند . بدون تردید در عقب این برنامۀ  پاکستانی ها امریکایی ها نیز به نفع این کشور یدک کشی مینمایند .

در این شکی نیست که همسایه های افغانستان چندان علاقمند افغانستان یک پارچه نیستند و هر یک به نحوی برای تجزیۀ افغانستان طرح های شیطانی دارند که پاکستان و ایران نسبت به سایرین گام های بلندرتر برمیدارند ؛ زیرا خط دیورند  به مثابۀ طناب دار بر گردن های نظامیان پاکستان و میخ های کوبیده شده در سینۀ  نظامیان پاکستان بوده و از همین رو این کشور تنها خواهان تجزیۀ افغانستان نه ؛ بلکه زویای پیوست ولایت های جنوب و شرق این کشور را به بدنۀ ناجور پاکستان دارد ؛ در حالیکه ادامۀ این ماجرا تجزیۀ حتمی پاکستان را نیز در پی دارد  . به همین گونه ایران که با قیام  بلوچ ها رو به رو بوده و آرزو دارد که با ایجاد دهلیزی تا مناطق مرکزی افغانستان به نحوی به این مشکل خود پایان بدهد ؛ اما آنچه مسلم است ، اینکه  ملت غیور افغانستان اعم از تاجک ، هزاره ، پشتون ، ازبک ، ترکمن ، ایماق ، قرغز ، پشه یی ، مغول و نورستانی  چنان در بافت محکم فرهنگی در ساختار نیرومند ملی و تاریخی بهم بافته شده اند که وحدت و همدلی شان برای جلوگیری از توطیه های دشمنان شان ؛ ولوکه خویش را کاذبانه برادران دینی و مذهبی خود حساب نمایند ، مانند مشت کوبنده یی بر فرق  آنان است و خواهد بود . بعید نیست که در میان اقوام یادشده عناصر فروخته شده  و مزدوری موجود باشند که نه برای خود ؛ بلکه برای بیگانگان زنده گی مینمایند و برای دلخوشی و پیشبرد اهداف دیگران در کشتی توفان زدۀ  افغانستان نشسته اند و به نفع آنان یدک کشی مینمایند . این یدک کشان مزدور جز رو سیاهی و بدنامی آیندۀ دیگری در قبال نخواهند داشت . هر دو کشور یکی در خط دوستی با امریکا و دیگری در خط دشمنی با امریکا خواب های پریشان تجزیۀ افغانستان را به سر می پرورند ؛ اما نمیدانند که با تجزیۀ افغانستان نه پاکستان وجود خواهد داشت و نه ایرانی و نه هم تاجکستان و لرزۀ آن واشکنتن را هم خواهد گرفت .

امریکا از گذشته های دوری بدین سو در خط استراتیژیک پاکستان برای تجزیۀ افغانستان قدم میگذارد . پس از آنکه پارلمان افغانستان در سال 1949 به نخست وزیری محمود خان کاکای شاۀ مخلوع معاهدۀ دیورند را ملغی و غیرقانونی اعلام کرد . از آن به بعد نه تنها دغدغۀ پاکستان پیرامون خط دیورند بصورت روزافزون ادامه دارد ، امریکایی ها هم سخت خود را دراین نگرانی ها شریک پاکستان میدانند ؛ زیرا پاکستان  بعد از تحزیۀ هند بویژه پس از سال 1951 یگانه کشوری است که بطور منظم از کمک های امریکا بهره مند بوده است  .  پاکستان چنان خود را وارث کمک های امریکا میداند که  حتی بر سر مقدار کمک ها با امریکا چانه زنی مینماید . چنانکه در زمان جهاد مردم افغانستان زمانیکه امریکا وعدۀ کمک 300 ملیون دالری را در سال برای پاکستان وعده نمود  . جنرال ضیاالحق این متحد درجه اول حمید گل برای امریکایی ها گفت : 300 ملیون دالر "مونگ پلی" هم نمی شود ، چه رسد به اینکه این پول یک جنگ را تمویل نماید .  بعد از این سخن جنرال ضیا این کمک دو چند شد . این باجگیری های پاکستان از  امریکا به شدت ادامه دارد .  چنانکه بعد از حملۀ  امریکا به افغانستان تا کنون اضافه تر از ده ملیارد دالر برای پاکستان داده و 7. 5 ملیارد دیگر را برای 5 سال آینده  از امریکا دریافت خواهد کرد . این دولت به حیات ننکین خود از طریق این گونه باجگیری های دزدانه ادامه میدهد .

امریکا در تقسیم بندی های زمان جنگ سرد  افغانستان را به نحوی در قلمرو نفوذ شوروی سابق قبول کرده بود و تنها برای فشار آوردن بر شوروی سابق و گاهی هم ترساندن زمامداران اسلام آباد وعدههای همکاری اقتصادی و نظامی را برای افغانستان میداد ؛ زیرا امریکایی ها به افغانستان بحیث یک کشوری فقیر نگاه میکردند و با توجه به سلحشوری افغان ها ، تمایل کشاندن شوروی را به این کشور برای انتقامگیری از جنگ ویتنام نیز داشتند . چنانکه پروفیسور بریژینسکی (2)مشاور امنیت ملی امریکا بعد از شنیدن خبر تجاوز شوروی  به افغانستان در 27 دسمبر 1979 با لبخندی فاتحانه به کارتر گفت " خوب است که روس ها هم ویتنام خود را داشته باشند  .  شوروی سابق با استفاده از این موقف امریکا هر از گاهی افغانستان را تختۀ خیز سیاست های خود بر ضد امریکا و پاکستان استفاده مینمود ؛ گرچند خودش هراسی که از شوروی سابق داشت ، چندان جرئت همکاری های نظامی را با افغانستان نداشت . چنانکه شوروی دردهۀ 40 با وعدههای میان تهی محمد داوود را برای حمله به پاکستان ترغیب نمود . زمانی دیگر امریکا از محمد داوود بر ضد شوروی بهره گرفت و خواست از طریق کشورهای عربی مانند سعودی و مصر وی را برای امریکا پذیری و شوروی گریزی ترغیب نماید که برنامه هایش با وقوع کودتای هفت ثور عقیم گردید . به اساس روحیۀ تقسیمات قبول شدۀ دوران جنگ سرد بود که شوروی به افغانستان حمله کرد . امریکایی ها باز هم بخاطر جلوگیری از پیشروی شوروی سابق به بحر  هند ناگزیر برای حمایت مجاهدین گردید . در این طرح امریکا هم برای پاکستان اولویت داده شده بود که برخورد های امریکا در بارۀ جهاد افغانستان و پیامد های آن بعد از آن دوران گواۀ روشنی بر این مدعا است . چنانکه مردم بعد از سقوط رژیم نجیب شاهد بیرحمانه ترین جنگ بی معنا بودند که باز هم در عقب این جنگ امریکا واستخبارات پاکستان و روسیه و  ایران قرار داشت . آشکار است که یک سر نخ این جنگ ویرانگر باز هم دردست حمید گل ها بود .

هیاهوی تجزیۀ افغانستان که آغاز گر آن امریکایی ها دوست نزدیک پاکستان است  .  باز هم ریشه در طرح های خصمانۀ عمق استراتیژیک حمید گل دارد که نیات شوم او در بارۀ  افغانستان در نامۀ مخفیش برای ضیاالحق  بازتاب روشنی دارد . وی در این نامه ضیاالحق را ترغیب نمود که خلای بوجود آمده بعد از قشون سرخ  در افغانستان را باید پاکستان پر نماید و برای عملی شدن آن جنرال ضیا را به بک عمل جرئتمندانه فراخواند . وی طرح کنفدراسیون پاکستان  و افغانستان را در این نامه برای ضیا طرح کرده بود که از حمایت قسمی امریکا از آن نیز سخن  گفته است . وی در این نامه تصریح کرده است که امریکا بخاطر جلوگیری از نفوذ کمونیزم و امروز نفوذ روسیه در مورد الحاق افغانستان به پاکستان نظر مساعد خواهد داشت و این کشور تترجیح خواهد داد تا معاهدات خود با پاکستان را برای افغانستان موثر بخواند . استخبارات امریکا درهمان زمان از محتویات این نامه آگاهی حاصل کردند و در پی ارایۀ این نامه به جنرال ضیا بود که "ویلیام کیسی" (3) رییس استخبارات امریکا وارد پاکستان شد و چندین روز در شهر های لاهور و پشاور بحیث مهمان شخصی ضاالحق در رفت و آمد بود ؛ گرچه این علت این سفر او را شماری ها کشف یورانیم در صفحات شمال کشور تلقی میدارند ؛ اما هیچگاهی نمی توان تبانی خصمانۀ امریکا و پاکستان را برای الحاق افغانستان به پاکستان بعد از خروج نیرو های شوروی بیرابطه دانست . طرح عمق استراتیژیک حمیدگل تا ملحق گردانیدن افغانستان به پاکستان زیر نام "کانفدراسیون" برنامۀ دراز مدت استخباراتی میان امریکا و پاکستان است  که کار روی  آن بعد از حملۀ شوروی به افغانستان آغاز شده است .

گرچه جنرال ضیا در حادثۀ سقوط هوایی در 17 اگست 1988 در بهاولپور همرا با شمار یاران و همکاران  نزدیک خود  مانند اختر عبدالرحمن ، جنرال میا محمد افضل ، دگروال نجیب  سر سکرتر نظامی ، و دگروال سالک کشته شد ؛ اما یاران و دست پروده گان دیگر او چون جنرال فیض علی چشتی ، جنرال غلام جیلانی ، جنرال اسلم بیگ ، جنرال عارف ، جنرال فضل حق و شماری دیگر که حضور شگفت آور معنوی در استخبارات پاکستان دارند ، هنوز زنده و حیات اند و ارابۀ شیطانی او را بر ضد افغانستان حرک میدهند . حالا حمید گل تحت پوشش یک جنرال باز نشسته برای پیاده گردانیدن برنامه های از پیش طرح شده اش در مورد افغانستان با چنگ و دندان کار مینماید . چنانکه اسناد افشا شده در ویکی لیکس از نقش گستردۀ حمید گل در عملیات های انتحاری  و تخریبی و تماس های او با طالبان پرده برداشته است .

خبر گزاری مهر به نقل از روزنامۀ پاکستانی نیشن (4) ، از حمید گل رییس سابق استخبارات  پاکستان نقل قول کرده که او گفته است : جنگ افغانستان در نهایت نیازمند انجام مذاکرات صلح با ملاعمر ،  رهبر طالبان است . این روزنامه از گفت وگوی او با شبکۀ سی ان ان یاد آور شده که او گفته است :  امریکا مجبور به مذاکره با ملا عمر است  . وی این مذاکرات را نتیجه بخش دانسته است . 

وی حضور نیرو های خارجی را درافغانستان بدون دلیل خوانده  و افزود که هیچ دلیل قانونی برای  حملۀ امریکا به افغانستان وجود نداشت  ؛ زیرا اف بی آی هیچ مدرک آشکاری را در خصوص نقش داشتن اسامه در حملات 11 سپتمبر سال 2001 در دست نداشت . وی پیشتر در گفت وگو با آژانس خبری آسیای جنوبی گفته بود : اوباما در نهایت به خاطر دلایل اقتصادی و دلایل استراتیژیکی مجبور به عقب نشینی نیرو های امریکایی از افغانستان می شود . ؛ زیرا دولت امریکا متوجه هزینه های سنگین اعزام نظامی بیشتر به کشور خواهد شد .  وی در این گفت و گو از تغییر استراتیژی اوباما تا پایان سال جاری  در قبال افغانستان نیز سخن زد و علاوه کرد که طالبان در حال پیروزی در هر جبهه یی از جنگ هستند .

انتر نشنل هرالد تربیون (5)روزنامۀ دیگر غربی در مورد او نوشته است :  اسناد افشا شده نشان میدهد که حمیدگل به یک گروپ تروریستی وظیفه داده بود که در کابل در جادۀ بمب کنار جاده بگذارد . در محل یاد شده رفت و آمد مقامات دولتی بوده است . در راپور هایی آمده است که وی در فکر برنامه های اشتعال آتش در کابل بوده است . بعد از رویداد ممبی که لشکر طیبه در آن دست داشت . قرار بود که حمید گل در لیست سیا داخل شود ؛ اما امریکا در شورای امنیت این را ویتو نمود . این روزنامه نه تنها از رابطۀ حمید گل با لشکر طیبه سخن گفته است ؛ بلکه لشکر طیبه را بخش از اردوی پاکستان خوانده است که حمیدگل  آنرا رهبری مینماید . اسناد افشا شده به دهها مورد اختطاف و مین گذاری ، عملیات انتحاری و حتی ترور حامد کرزی اشاره دارد که حمید گل دست وسیعی برای برنامه ریزی آنها دارد  .

حمید گل که به رتبۀ جنرالی در سال 1987 بحیث رییس استخبارات پاکستان مقرر شد و تا سال 1989 در این سمت باقی ماند و  بعد از آن تا دو سال و سه ماه بحیث رییس کارخانۀ سلاح سازی پاکستان باقی ماند و بالاخره بی نظیر بوتو او را به تقاعد وادار گردانید . برکناری  حمیدگل از مقام استخبارات پاکستان به علت اختلافات حزبی و گروهیش با بینظیر بوتو صورت گرفت ؛ در حالیکه بوتو هم راۀ حمید گل را در مورد افغانستان ادامه داد . چنانکه با ورشکست گروههای جهادی و بویژه  از صحنه رفتن گروههای مورد اعتماد استخبارات پاکستان در افغانستان ، بوتو به کمک کرنیل هایی مانند کرنیل امام ،  نصیر الله بابر ، خالد خواجه و شماری دیگر "تحریک طالبان"  افغانستان را زیز نام گروۀ "جاده صافکن" بوجود آورد . 

گرچه حمید گل ار صحنۀ رسمی نظامی پاکستان کنار رفت ؛ اما در عقب پرده نقش فعالی برای خط دهی استخبارات این کشور داشته و دارد . دولت پاکستان به نقش پشت پردۀ حمیدگل برتری داده و فعالیت های رهنمودی پشت پردۀ او را برای تنظیم ، تربیه ، آموزش و برنامه ریزی  گروههایی مانند لشکر طیبه ، تحریک طالبان ، حزب اسلامی ، حرکت اسلامی ازبکستان ، اتحاد اسلامی ، مجاهدین طالبان آلمانی  ، سپاۀ صحابه ، لشکرجنگجویه و غیره مهمتر از پیشروی  صحنه بپندارد ؛ زیرا زمانیکه او در روی صحنۀ نظامی و سیاسی فعال دولتی حضور داشته باشد ، بسیاری کار هاییرا که اکنون انجام میدهد ، برای انجام آن قادر نخواهد بود . مثلی که امریکا برای پیشبرد اهداف نظامی و سیاسی خود از نیرو های خاص تحت رهبری شرکت هایی مانند بلک واتر بهره گیری مینماید . برای پاکستان مشکل آفرین نیست که از وجود حمید گل هم چنین استفاده یی نماید . هرگاه فعالیت های او افشا هم شود ، برای دولت پاکستان چالش آور نیست  ؛ در حالیکه حمیدگل مهرۀ  فعال و خط دهندۀ استخبارات پاکستان برای عملی گردانیدن پروژههای پیچیده و مرموز نظامی و سیاسی این کشور است . دولت پاکستان نه تنها از فعالیت های حمید گل در پیشبرد  پروژههای استخباراتی ، بویژه پروژههای استراتیژیک این کشور چشم پوشی مینماید ؛ بلکه هر گونه تسهیلات را در اختیار او نیز میگذارد . بعید نیست که توزیع سلاح و پول برای گروههای طالبانی از جمله امور مهمی باشد که دولت پاکستان حمید گل را  در پشت پرده برای اجرای آنها توظیف کرده است .

در عقب این بازی نه تنها دولت پاکستان قرار دارد ؛ بلکه امریکا هم به نحوی در این بازی ها دست حمید گل را در دست خود دارد . چنانکه روزنامۀ انترنشننل هرالد افشا نمود که امریکا در شورای امنیت قرار گرفتن نام حمید گل را در لیست سیا بعد از رویداد ممبی ویتو نمود . اکنون حمید گل در بازی های دو پهلو و چند پهلوی امریکا و پاکستان بر ضد افغانستان نه تنها نقش اتصالی ؛ بلکه نقش کارگزار را نیز دارد . این گونه نقش های مشترک امریکا و پاکستان بر ضد مردم  افغانستان را در زمان جهاد مردم ما و بعد از آن در ایجاد تجریک طالبان به خوبی می توان مشاهده کرد . امریکایی ها بودند که پروژۀ ایجاد طالبان را بوسیلۀ پاکستان تمویل و تجهیز نمود ؛ اما این که بعد ها بازی طوری دیگر شد و طالبان به مثابۀ دشمنان آشتی ناپذیر امریکا رخ نمودند . این هم برخاسته از متن بازی های استخباراتی است که سیما ها به گونۀ "تانژیرو" گاهی شهر و زمانی روباه مینماید .

بدون شک در عقب طرح عمق استراتیژیک حمیدگل امریکا نیز یدک کشی مینماید و سر و گردن زنیهای امریکا با هند شاید وجهۀ خاک افگندن بر چشمان مقامات  دهلی را داشته باشد .  چنانکه بعد از افشای اسناد بوسیلۀ ویکی لیکس مقامات امریکایی به صراحت گفتند که افشای موضوعات در مورد جنگ افغانستان برای  آنان چیز تازه یی ندارد و تنها دغدغۀ ظاهری آنان در مورد افشای چند تن  جاسوس شان است و بس  . این واکنش مقامات امریکای دلالت آشکاری بر بازی های هماهنگ و مشترک شان بر ضد مردم افغانستان داشته و براین واقعیت مهر تایید میگذارد که هر دو کشور استراتیژی  واحدی را در افغانستان دنبال مینمایند . دلیل آن هم واضح است ، امریکا تا کنون تلاش کرده تا افغانستان را از دید پاکستانی ها نگاه نماید ؛ یعنی هر گونه مسأله یی پیرامون اوضاع افغانستان را به مشوره و مصلحت اسلام آباد حل نماید . ممکن نیست که امریکا در این روش خود تغییری بیاورد ، هر گاه حرف از تغییری هم در این باره بگوید ، جز بازی سیاسی و استخباراتی چیز دیگری نیست . اگر اختلافی هم  میان امریکا و پاکستان در این زمینه وجود داشته باشد ، اختلاف  بر سر موضوع  افغانستان نه ؛  بلکه اختلاف بر سر میزان تقسیم منافع و چگونگی های رسیدن به اهدا ف استراتیژیک مشترک آنان است  .

پاکستانی ها که در عمل برای شان تجزیه ناپذیری افغانستان به اثبات رسیده است و اما هدف از راه اندازی هیاهوی آنان در این زمینه تنها عبور از خط دیورند  و پایان دادن به معضلۀ اضافه تر از یک قرن میان این کشور و  افغانستان است . حمایت آشکار او از گروۀ حقانی و شورا های کویته  ، کراچی و پشاور طالبان گواۀ روشنی بر اغراض شوم پاکستان در افغانستان است  . پاکستان که به تجزیه ناپذیری افغانستان باور دارند و تنها هدف شان از این دخالت های نظامی در امور افغانستان ، در آخرین تحیلیل ایجاد دولتی دست نشانده است که افغانستان چنان به سکور خیز سیاسی و نظامی پاکستان تبدیل شود که حتی نیازی برای به رسمیت  شناختن و برسمیت نشناختن دیورند بصورت کامل منتفی گردد ؛ اما امریکایی ها که آشکار در افغانستان شکست خورده اند و از ترس به شکست خود اعتراف نمی  کنند . برای مخفی نگهداشتن شکست های افتضاح بار خود دست به توطیه زده و تا باشد که اذهان را از واقعیت های اصلی جنگ افغانستان به بیراهه بکشند ؛ بویژه  حالا که تنها 36 در صد مردم امریکا از جنگ افغانستان حمایت می کنند و بسیاری از اعضای سنای امریکا جنگ افغانسان را جنگ بی معنا خوانده اند . از این رو طرح تجزیۀ افغانسان از سوی رابرت بلیک واتر دپلومات سابق امریکا درهند  و گالبرایت سابق معاون سازمان ملل درافغانستان مطرح شده که در این راستا هالبروگ بانی تجزیه و عامل کشتار های در صربستان  نیز با آنان است ،  جز سخن پراگنی هایی برای کتمان حقایق جنگ افغانستان بویژه بعد از افشای اسناد این جنگ  چیز دیگری نیست . امریکایی ها و پاکستانی ها یکی برای پنهان کردن شکست هایش و دیگری برای مخفی نگهداشتن دخالت های آشکارش در افغانستان دست به شایعه پراگنی و سخن بافی میزنند تا باشد زمینه را برای فاجعه های دردناکتر در افغانستان بگشایند و بس . 

 

منابع و ماخذ :

 

1 - تجویز تجزیۀ افغانستان به شمال و جنوب در سال 1366 هجری شمسی ،  داکتر حسن شرق ، قسمت چهارم ، افغان جرگه ، شمارۀ 30 .  

2 -چند حرف توضیحی به تایید یک نوشتۀ برادر مژده ، افغان جرگه ، شمارۀ 196 ، 15 اگست

3 - راپور های مخفی یاخفیه رپورتی ، مقبول ارشد گزارشگر پاکستانی ، سیمای جنرال حمیدگل در آیینۀ قضیۀ افغانستان ، افغان جرگه ، شمارۀ 194 ، 10 اگست

4 - راۀ نجات ، شمارۀ    ،  9  اگست

5 - رادیو  آزادی ، اخبار صبح ، 7 اگست 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت