احمد شکیب حمیدی
تجزیه!،برنامه استعمار
یا
پی آمد خودمحوری و وابستگی مطلق!
میگویند آخر زمان مصادف است با پیدایش خردجال ! یکی از ویژگیهای خر دجال فریفتن آدمهاست ! چنانچه وی با سر دادن آهنگ های دلنشین و با پیشکش خرما تازه که از پشتاره ئ خورجینش به زمین میریزد همه آدم های ساده را زمزمه کنان تا درب جهنم بدنبال خود میکشاند و سرانجام با داخل شدن در جهنم همه را با خود به جهنم میبرد.ذکراین داستان را بخاطر وجه تشابه آن با حوادث که در چند سال اخیر در کشور ما اتفاق افتاد لازم دانستم زیرا در این 9 سال بعضی ها مخمور و سرشار از نشئه خرما چنان دجال را همراهی و آهنگ هایش را طوطی وار کور کورانه زمزمه کردند و آنچنان برایش دلسوزی ها کردند که حتا مایه تعجب دجال گردیده است!
بلی در طول این سالها اگر دجال عصر ما از دموکراسی سخن گفت ما همگی دموکرات شدیم و اکت گاندی گونه کردیم اگر دجال آهنگ برابری حقوق ملیت ها را زمزمه کرد ما همه مارتین لودر کینگ شدیم . اگر دجال منابع زیرزمینی ما را یک میلیارد دالر اعلان کرد ما فردا آن بدون هیچگونه شک و تردیدی آنرا چهار چند اعلان کرده به داوطلبی گذاشتیم انگار خود ما قیلآ از وجود این ذخایر زیر زمینی اصلآ خبر نداشتیم و یا هم در این مورد نه سروی داشتیم نه براورد نه وزارتخانه ای! جنگ های زرگری را که گاهگاهی دجال با سرسپرده ترین پیروش برای فریب ما راه می اندازد بدقت دنبال کردیم و در مورد نگرانیهای عمیق خود را ابراز کردیم و سرانجام امروز که با چشمان بسته با همراهی "دجال" به دهن درب جهنم رسیدیم و "دجال "عصر ما آخرین نسخه " تجزیه کشور" ما را توصیه میکند!متوجه عمق فاجعه گردیده ایم زیرا اینجا دیگر به آخر خط رسیده ایم و در این یک مورد هر کدام آهنگ خویش را میخوانیم !
جالب اینجاست که آنهائیکه از برکت خیرات سر دجال به نان و نوا رسیده اند وتا امروز جز همرهی کور کورانه از دجال کوچک ترین علاقه ئ به ملت و کشور نداشتند در این یک مورد با چشم سفیدی حتا بالای دجال غر میزنند.اما دجال که ما را ازخود ما بهتر میشناسد آرام نشسته و نظاره میکند.و شاید هم بر ساده لوحی ما میخندد
آیا خطر تجزیه یک تهدید جدیست و یا هم یک توهم توطئه
آنهائیکه گیرنده های ذهنی و روانی قویتر دارند و از قدرت بینش و پیش بینی بیشتر نسبت به دیگران برخوردارند از خیلی ها قبل پیش موج های یک زلزله و توفان بزرگ اجتماغی سیاسی و شاید هم وقوع یک آتش فشان مهیب را در جغرافیای سیاسی کشورحس میکردند و همواره از آن به عنوان یک خطر جدی و نگران کننده هشدار میدادند.افشای نقشه جدید خاورمیانه به وسیله جنرال «ک. ورژن» در مارچ 2007 بخوبی نشان دهنده برنامههای بلندمدت استعمار برای تجزیه بسیاری از کشور های منطقه از جمله کشورما بود. و بمثابه نخستین زنگ خطر قابل مکث و دقت بود اما پیروان دجال مثل امروز آنرا جدی نگرفتند. در حالیکه در پلان مذکور تقسیم کشور ها بر اساس ملیت ها صورت گرفته است و یگانه راه مبارزه با اینگونه ترفند های استعمار ایجاد وحدت و یکپارچگیست! اما متاسفانه بر خلاف قدرت طلبان بجای ایجاد پروسه ملت سازی یکبار دیگراز تیوری افسانه ای "اقلیت و اکثریت" استفاده ابزاری نمودند و با موج سواری سعی در حفظ و تصاحب صد در صدی قدرت کردند و برای حفظ به اصطلاح وحدت ملی به تابو تراشی تابو پرستی و حفظ تابو های ننگین گذشته اکتفا کردند و بس!! و اخیرآ که سفیر اسبق امریکا در دهلی پرده از پلان" آخر خط " برداشت و تجزیه کشور ما را یک امر حتمی و یگانه راه رسیدن به صلح قلمداد کرد باز هم میخواهند با برخورد های شعاری عاطفی و لاف و گزاف های دروغین استعمار را بچه ترسانک کنند. غافل از اینکه اسنعمار دیگر کار خود را کرده است . من به عنوان یک شهروند عادی در حالیکه به نظر آنهای که موافق تجزیه کشورند احترام میگذارم اما خودم مخالف نجزیه کشورم میباشم و کشورم را با جغرافیای موجودش دوست دارم اما تجزیه کشور را در صورت ادامه چنین وضع با دلایل زیر حتمی میدانم:
- ویکی لینکس و سیاست توهم توطئه
سیاست توهم توطئه عبارت از محدود کردن رهبران و نخبگان یک جامعه و حتا ملیت ها به "صادق "و "خائن" و حتا به"وطن دوست" و "وطن فروش" میباشد. زیرا در دنیای سیاست کسی نیست که اشتباهی را در گذشته مرتکب نشده باشد و یا هم در آینده مرتکب اشتباهی نگردد. لهذا برای از دور خارج کردن و بدنام کردن آنها بر رخ کشیدن اشتباهات شان یک امر حتمیست چنانچه ویکی لینکس دقیقآ اینکار را کرده است.مطابق به گذارش ویکی لینکس در افغانستان هیچ رهبر وطن دوستی را نمیتوان یافت همه کسانیکه از آنها به عنوان رهبران اقوام یا گروه ها یاد میشود به نوعی مزد بگیر سی آی ای و دشمن افغانستان نشان داده شده بر خلاف مظلوم نمائی عجیبی از طالبان صورت گرفته است که عمق توطئه را نشان میدهد!
- استعمار پایبند هیچ گونه قانون و مقرارت ملی و بین المللی نیست!
رای دادگاه دن هاخ (لاهه) در برسمیت شناختن استقلال کوسوو نشان داد که استعمار نه تنها هرچه دلش خواست انجام میدهد بلکه به آن جنبه قانونی و حقوقی نیز میبخشد. آری رای تاریخی دادگاه لاهه در تائید استقلال کوسوو در سال 2008 آنقدر غیر منتظره و عحیب بود که حتا باورش محال بود! زیرا سازمان ملل توسط ملت های صاحب دولت تاسیس شده و ملتهای بدون دولت نماینده در آن ندارند و در قوانین دولت ها "اصل تمامیت ارضی کشور ها" مقدم بر اصل "حق تعین سرنوشت ملت ها" بوده و این امر در قوانین بین الملل به عنوان یک اصل پذیرفته شده بخط درشت تسجیل گردیده است.بنابرین هرگونه حرکت استقلال طلبانه در تضاد با اصل تمامیت ارضی کشور ها قرار میگیرد. اما با وجود چنین تضاد آشکار چون استعمار تصمیمش را گرفته بود سرانجام عملی گردید.ویا هم تجزیه افقازیا از بدنه گرجستان نیز مثال دیگری از اینگونه موارد است بنابرین حرف های مفت و واهی چون هیچکس نمیتواند ما را از هم جدا کند و یا هم چنگ زدن به پیوند ها و خویشی های ملیتی در نزد استعمار به پشیزی هم نمی ارزد.
- تفاوت دیدگاه ها و درز میان مردم و دولت
معمولآ در سرآغاز هر بحران فرهنگی اجتماعی سیاسی هویتی و اقتصادی در هر جامعه ای " چه باید کرد؟" به عنوان نخستین تاپیک در یک گفتمان ملی توسط اندیشمندان فرزانگان و فرهیخته گان همان جامعه براه می افتد. اما در کشور ما متاسفانه دیدگاه ها و نظریات نخبگان از زمین تا آسمان فرق دارد.
از سوی دیگر نبود یک استراتیژی منطقی بر پایه منافع ملی از سوی دولت به گونهای که بتواند با یک تعامل مثبت در راستای ایجاد یک همگرایی منطقهای در همه زمینههای اقتصادی ـ تجارتی، دفاعی ـ امنیتی، فرهنگی و سیاسی گام بردارد، و سرانجام بتواند به عنوان یک راهبرد بازدارنده و موثر برای تقویت جایگاه کشور در منطقه تثبیت گردد!به عنوان یک چالش جدی فرا راه کشور قرار دارد.فلهذا اگر دیر بجنبیم کار از کار گذشته است!! با این برگردان شعر هاینرش هاینه که نمیدانم چی زمان و از کجا آنرا در کنابچه ام بدون ذکر ماخذ نوشته ام این نوشتار را به پایان میرسانم
چه باید کرد؟
چه باید کرد؟
کدامین راه را باید به سوی صبحدم پیمود؟
کدامین راه مارا تا دیار دوستی ها پیش خواهد برد؟
عبور از مرز های تیره دیروز خواهد کرد؟
رها از ظلمت شب های پر اندوه خواهد شد؟
نجات از اشک های رنج خواهد داد؟
و از بن بست های تیره تردید و شک خواهد گذشت آخر؟