نگارنده: دکتراندس م. نبی هیکل
افغانستان و خروج نیروهای خارجی
کنفرانس لزبن نشان داد که نیروهای خارجی خروج قسمی شان را از اواسط سال 2011 آغاز و فعالیتهای محاربوی شان را در 2014با در نظر داشت شرایط و ضروریات متوقف خواهند ساخت. معنای این تصمیم این است که ناتو نه تنها افغانستان را از لحاظ نظامی تنها نه میگذارد، بلکه به حضور نطامی خود بحیث ضمانتی برای ثبات اوضاع ادامه میدهد.
دلایل این تصمیم را میتوانیم در1) فشارهای ناشی ازجنگ بر جامعه ی جهانی، 2) اوضاع و احوال در افغانستان و منطقه ( داخل و اطراف افغانستان) دریافت.
1 فشارهای ناشی از جنگ : در شرایط کنونی بحران اقتصادی جنگ جاری از نگاه جامعه ی جهانی نه تنها وجوه قابل ملاحظه یی را از طرق مختلف میبلعد، بلکه تلفات جانی روز افزون را بار میآورد. افکار عامه کشورها زیر بار مصارف مالی و تلفات جانی، ایلیتهای سیاسی کشورهای دخیل در این جنگ را زیر فشار قرارداده است. نتایج ابتدایی نارضایتی های ملتها را در انتخابات برتانیه و ایالات متحده شاهدیم. این در حالی است که جامعه ی جهانی نه از لحاط نظامی توانسته به پیروزی دست یابد و نه هم در عرصه ی بازسازی و دموکراتیزه کردن جامعه ی افغانی. این حقیقت برای همه ی جهانیان آشکار است. گذشته از این اروپا و امریکا بدون شک در رابطه با آنچه در افغانستان انجام میگیرد و باید تغییر نماید دارای مواضع مشابه نیستند.
با اینکه از پیشرفتهایی سخن گفته میشود و اغلب ازبانکداری، ایجاد سیستم مخابرات، مکاتب و پوهنتونهای خصوصی، بازار آزاد، سیستم خدمات صحی بحیث دستآوردها یاد آوری میگردد، همه حتی آنانی که این پیشرفتها را به رخ دیگران میکشند به این باور اند که در عرصه های اساسی دستآورد چندانی بدست نیامده است. همه بر این اتفاق نظردارند که امنیت در اولویت کاری ماموریت ناتو قراردارد.
2. اوضاع افغانستان و منطقه
اوضاع در افغانستان از نگاه امنیتی وخیمتر از پیش گردیده، مورال مخالفان مسلح نقویت یافته وبرایستادگی بر موضع سیاسی مخالفان مسلح در رابطه با مذاکرات صلح شکی باقی نه مانده است.
از نگاه اقتصادی نیز انکشافات گزارش داده شده در رابطه با قراردادها با پاکستان و تمدید پایپ لاین گاز نتایج خود را در 9 سال مشهود نه ساخته اند. در رابطه با صداقت پاکستان در جنگ علیه ترورزیم نیزاز شک و تردید هایی سخن گفته میشود.
در افغانستان، فساد در حکومت و حکومت در فساد رشد کرده و امید برای تحقق حکومتداری خوب به رویا مبدل شده است.
برهمه آشکار شده که راه حل نطامی به تنهایی نتایج متضاد به بار می آورد. زیرا از یکسو نیروی قیزیکی نخالفان را ممکن است تضعیف نماید و از جانب دیگر مخالفان جدید را بوجود می آورد. پالیسی های نظامی و سیاسی تنها و تنها توانسته به نارضایتی ها و عمق فاصله ها بیامجامند.
دستآوردها ی جنگ علیه تروریزم را از راه مطالعه ی مقایسوی اهداف تعیین شده و تحقق یافته میتوان شناسایی کرد .
هدف اساسی حضور نظامی و اوضاع منطقه
موفقیت جامعه ی جهانی و حکومت افغانستان را تنها از راه بررسی میزان تحقق اهدافی میتوان تعیین کرد که جامعه ی جهانیو حکومت افغانستان در برابر خود قرارداده اند . رفع خطر ناشی از فعالیتهای تروریستی القاعده و طالبان هدف اساسی را میسازد که کشورهای جامعه ی جهانی را به این خطه به آمدن وجنگیدن و اداشته است. این خطر و این هدف همچنان بحیث هدف پابرجا اند.
ستراتیژی امریکا بر دو مساله ی اسا سی رفع خطر ی که از سوی القاعده – طالبان متصور است و تضمین منافع غرب در آینده در منطقه استوار است.
ایالات متحده امریکا و متحدان آن برای رفع خطری به افغانسان آمدند که به باور آنان منافع حیاتی آنان را تهدید مینماید. رییس جمهور اوباما باصراحت بیان داشته که" ..متیقن هستم که منافع حیاتی ما در افغانستان و پاکستان در خطر اند. این منطقه مرکز تشدد افراطیت و اعمالی است که القاعده انجام میدهد و از همانجا برما در 11 سپتامبر حمله شد. . . ."
اهداف اساسی امریکا و متحدان آن بر اساس بیانات رییس جمهور اوباما همان اند که در آغاز تعیین شده بودند. این اهداف شامل"... اخلال، از بین بردن و شکستاندن القاعده در افغانستان و پاکستان و جلوگیری از ظرفیت متوجه ساختن تهدید به امریکا و متحدین ما از این کشورها در اینده ." میباشد.
سه راه رسیدن به اهداف متذکره در ستراتیژی ایالات متحده عبارت اند از ستراتیژی نظامی که در آن دو وظیفه ی اساسی : شکستاندن قوت طالبان و ارتقای ظرفیت رزمی نیروهای افغانستان در نظر گرفته شده است. برای انجام این کار به نظر میرسید که به نیروی بیشتر نیاز است و به همین لحاظ یک نیروی اضافی سی هزار نفری برای مدت هژده ماه در افغانستان مستقرگردید. این سربازان بر اساس سترتیژی جدید وظیفه دارند تا " یاغیان را هدف قرار دهند و مراکز نفوس را محفوظ نمایند، ظرفیت تربیه قوای امنیتی افغانی را ازدیاد میبخشند، و با آنها در جنگ شریک میگردند تا تعداد زیاد افغانها داخل جنگ شوند. و آنها در ایجاد شرایطی کمک مینمایند تا ایالات متحده بتواند مسولیت را به افغانها بسپارد."
راه دوم کار با شرکا ( ملل متحد و مردم افغانستان) میباشد تا " ستراتیژی موثر ملکی " به پیش برده شود که حکومت افغانستان بتواند از بهبود امنیت مستفید گردد." مشخصه های این ستراتیژی ملکی در بیانیه ی رییس جمهور عبارت اند از حمایت از آن" وزارتها، وا لیان و رهبران محلی... که خدمت مردم خودرا بکند و با فساد اداری بجنگد، توقع محاسبه با آنانی که بیکفایت یا مفسد اند، تمرکز کمکها به ساحاتی که اثرات فوری بر زندگی مردم داشته باشد، حمایت از مساعی برای بازکردن درها بروی طالبانی که از تشدد دست بر میدارند و به حقوق بشری هموطنان خود احترام مینمایند."
راه سومی مشارکت پاکستان در تطبیق ستراتیژی امریکا میباشد. مشخصه های همکاری مشترک امریکا و پاکستان در این ستراتیژی عبارت اند از: "... تقویه ی ظرفیت پاکستان در هدف قراردادن گروههایی که برای هردوی ما تهدید متوجه میسازند، ...امریکا همچنان منابع فراوان برای حمایت از دیموکراسی و انکشاف فراهم میکند.
سه عنصرعمده ستراتیژی در بیانیه رییس جمهور بحیث "مساعی نظامی با هدف ایجاد شرایط برای خروج، کمک برای تقویه ی عمل مثبت و شراکت موثر با پاکستان." خلاصه شده بود.
کدام یک از این اهداف تحقق یافته اند و تا کدام پیمانه؟
بحث بر این مساله آ نقدر روشن است که نیاز به بررسی ندارد. رسانه های غربی و شرقی ، داخلی و خارجی از ناکامیها حکایت دارند و تنها در این اواخر غرب راه تاکید بیشتر بر موفقیتها را در اولویت قرارداده است. در هر حال از تحقق موفقانه این اهداف نه میتوان سخن گفت. راهی عاقلانه تر از انتقال مسوولیت به نیروهای مسلح وجود ندارد.
حضور نظامی و دپلوماتیک جامعه ی جهانی در افغانستان سودمندیها و دستاوردهای اقتصادی و سیاسی برای این کشورها نیز داشته است و به مصارف مالی و تلفات نظامی خلاصه نه میگردد.
کنفرانس لزبن همچنان تلاشی بود در راه اتحاد متحدان جنگ علیه تروریزم. پیام اساسی و مرکزی این کنفرانس برای دوستان و دشمنان جنگ علیه تروریزم این بود که 1) خروج از افغانستان بصورت تدریجی و با درنظرداشت اوضاع و احوال در منطقه صورت میگیرد، 2) جامعه ی جهانی مصمم است از امکان تبدیل این منظقه به منبع تهدید نیز جلوگیری نماید.
پیام اولی ممکن است بیشتر به متحدان متوجه باشد، در حالیکه دومی نیروهای متخاصم را هدف قرار میدهد.
خروج تدریجی ناتو ، شرایط و امکانات
شرایط متحدین و مخالفین برای خروج ناتو به معمای مرغ و تخم مرغ شباهت دارد. حکومت افغانستان میگوید مخالفان مسلح دلیل حضور ناتو اند و با رفع این علت معلول نیز رفع میگردد و طالبان پیوستن شان را به پروسه ی صلح به خروج ناتو مربوط میدانند. ناتو خروج خود را به توانایی نیروهای امنیتی افغان برای تامین امنیت مربوط میداند تا اگر به جای آنها جنگ علیه تروریزم را پیش نه برند مسوولیت تامین امنیت کشورشان را بر عهده گیرند. این عهده داری مسوولیت به چه معنا است؟ بحث بر این مساله دارای اهمیت فراوان است و زمانی متبارز خواهد شد که انتقال مسوولیت نخستین بهار عمرش را بگذراند.
بر اساس کنفرانس لزبن ماموریت ارتقای ظرفیت نیروهای مسلح افغان وظیفه یی است که پیش شرط انتقال مسوولیت به نیروهای افغان دانسته میشود. در واقعیت ناتو مسوولیت آنچه را خود برای انجام آن به افغانستان آمده بر عهده ی نیروهای افغان میگذارد.
آیا نیروهای افغان در مدت زمانی 2011 – 2015 میتواند این توانایی را دریابد که ماموریت کم و بیش 120 هزار سرباز ناتو را انجام دهد؟
نیروهای مسلح افغان برای انجام ماموریت متذکره به چه نیاز دارند؟
نیروهای نظامی باید توانایی تامین امنیت زمینی و هوایی را کمایی نمایند. تامین امنیت هوایی و زمینی مستلزم آن است که پرسونل نظامی به نرم افزار و سخت افزار لازم برای اجرای وظایف آراسته باشند.
نیروهای مسلح افغانستان:
1. آنگونه یی که باید مسلح نیستند. نیروهای مسلح در قدم نخست مسلح میباشند و شامل نیروهای کشفی زمینی و هوایی، پیاده، قوای ذرهی، قوای هوایی و مدافعه ی هوایی( و ممکن لازمه های بیشر ازاین) میباشند.
2. از لحاظ نرم افزار ها سواد خواندن و نوشتن برای فراگیری و مفاهمه سالم از نیاز مندیهای اولیه شمرده میشود. برای ارتقای ظرفیت نیز به این مهارت نیاز است و برای اجرای هدفنمد و موثر فعالیتهای نظامی نیز به آن نیاز مندیم.
3. مرکزیت قومانده، سوق و اداره واحد/ مشترک: نیروهای مسلح کشور ما از لحاظ فیزیکی/ مادی دارای مرکز واحد قومانده، سوق و اداره میباشد. رییس جمهور بحیث قوماندان اعلی و وزرای دفاع و داخله و رییس عمومی امنیت دولتی بحیث آمران مراکز فیزیکی قومانده، سوق و اداره فعالیت مینمایند.
این سه شرط را میتوان بحیث شرایط ضروری تلقی نمود، زیرا شرایطی اند که با فقدان قسمی یا کلی آنها میشود ادعا کرد نیروهای مسلح کشوری بصورت کلی یا قسمی وجود ندارند و با موجودیت آنها بر وجود نیروها ی مسلح میتوان اذعان کرد. برای انجام موثر و هدفمند وظایف ملی به نرم افزاری نیاز است که قومانده، سوق و اداره را از لحاظ فکری رهبری نماید.
یک سوال به صراحت این مساله به زبان ساده کمک مینماید: نیروهای مسلح مخالف براساس اعتقاد و انگیزه هایی میجنگند ، مگر سربازان نیروهای مسلح ما برای گدام انگیزه ها و اعتقادات میرزمند؟
توجه به نرم افزارها نه تنها شامل توانایی و قابلیت کاری میگردد بلکه باورمندیها، ارزشها ی اعتقادی و انگیزه های فداکاری را نیز شامل میگردد. نیروهای مسلح باید از منافع ملی و مردمی دفاع نمایند نه از منافع گروپی و حزبی.این نیروها عبارت از نهادهای دولتی اند نه ابزار اعمال فشار مسلحانه در دستان ایلیت سیاسی و حکومت.
به انگیزه ی سربازی میتوان از دو دیدگاه عشق به میهن و عشق به خویشتن نگاه کرد. نخستی مستلزم روحیه ی وطن دوستی و جمع پرستی و دومی مستلزم اندویدوالیسم و خود نفع پرستی میباشد. از نگاه علمی با رفع انگیزه رفتار معیین ، رفتار متذکره نیز واقع نمیگردد. تمایز میان سربازی که برای مردم و میهن خود میرزمد ( اعتقاد ) با سربازی که برای یک مشت پول میرزمد از همین جا ناشی میگردد. ما نه باید امکان استفاده از اجیران جنگی را و تشویق استخدام آنها را نادیده بگیریم.
تامین امنیت تنها نتیجه ی مستقیم کار نظامی بوده نه میتواند. به عبارت دیگر تنها داشتن نیروهای مسلح نیرومند از نگاه نرم ابزار و سخت افزار نه میتواند تامین امنیت دوامدار را تامین نماید، مگر اینکه این توانایی را با سایر قابلیتهای دیگر توام نماییم. امنیت کشورهای ابر قدرت موید این سخن است.
دلیل عمده ممکن است این باشد که امنیت کشورها نه تنها از داخل میتواند برهم زده شود، بلکه از خارج از مرزها و فراتر از آن ها نیز مورد تهدید قرار داده شود. تهدید به امنیت کشورهایی که دارای حکومت های تاحد ی پاسخگو و دموکراتیک و قبلیتهای پیشرفته ی نطامی و تکنالوژیک اند بدون شک از ناکامی در پالیسی های معیین ، نادیده گیریها و کاستی ها در پالیسیها و یا تضاد منافع ناشی میگردد. برای دریافت راه تامین امنیت باید به علل آن توچه کردو برای اینکه در تشخیص علل به خطا نه رویم باید تسلسل علی بازی بلیارد را با دقت در نظر داشته باشیم.
هرگاه حکومت افغانستان از ایجاد یک حکومت سالم عاجز ماند، خطر تولید مجدد تهدید ها و بی امنیتی بصورت فعال در زندگی و حیات فردی و اجتماعی همچنان وجود خوداهد داشت. در این صورت حکومت در همدستی با نیروهای خارجی به حیث ماشین تولید مخالفان خدمت مینمایند.
مردم برای تامین عدالت و انصاف و محل امن به مرجعی نیاز دارد.
برای افغانستان مساله ی خروج تدریجی نیروهای خارجی به معنای:
1) ارتقای توانایی کمی و کیفی نیروهای مسلح به شمول توانایی دفاعی و تعرضی، و
2) قبول مسوولیت تامین امنیت زمینی و هوایی کشور، میباشد.
درحالیکه چهار سال تمام برای تحقق این وظایف در پیش رو است، حکومت افغانستان نه توانایی مالی و نه توانایی فکری را برای ارتقای ظرفیت معنوی در اختیار دارد.
تامین امنیت دوامدار بدون:
1) حکومتداری خوب
2) تامین عدالت و انصاف
3) تامین حاکمیت یکسان قانون
4) نیروهای مسلح توانمند ملی، ممکن به نظر نه میرسد.
پایان