هدایت حبیب
مار های درونِ آستینِ " نهضت " را که مانعِ وحدت اند باید بیرون راند !
قسمت دوازدهم
خوانندۀ عزیزعضو حزب واحد! رویداد بزرگ این ربع سالِ میهن مان انتخابات پارلمانی است و در اروپا بزرگترین رویداد، برای ما، کنفرانس شورای اروپایی حزبِ به اصطلاح واحد بود؛ بنابر آن به مناسبت این رویداد بزرگ به گزارش کنفرانس شورای اروپایی توجه فرمایید:"در جریان سال جاری به خصوص در آستانه انتخابات پارلمانی کشور ما شاهد وخامت روز افزون اوضاع امنیتی کشور بوده ایم." گزارش شورای اروپایی ازیکی بزرگترین رویدادهای کشور فقط این چهار کلمه:" در، آستانه، انتخابات، پارلمانی" بودوبس. موضوع امنیت را که هیچ مربوط نیست، مورد بحث قرارمی دهند؛ اما انتخابات که کاراساسی شان را تشکیل می دهد، طفره می روند.
می دانیم که، در شرایط دموکراسی بزرگترین گسترۀ مبارزۀ داد خواهانۀ مدافعین منافع خلق مجلس نمایندگان است، در آن جاست، که قانون تصویب می گردد و از تطبیق ان نظارت می شود، در آن جاست، که حقِ مستضعفان از مستکبران مطالبه می گردد. ماهمه اعضاء مبتنی بر، پروگرامهای هردوسازمانِ متشکلۀ به اصطلاح حزب واحد آگاهیم، که بزرگترین و سیلۀ مبارزۀ مان پارلمانتاریسم است؛ بنابرآن شورای اروپایی با این حادثه مهم باید چنین برخورد می کردند؟ که کردند! فقط با چهار کلمه از آن یاد آور می شدند؟ که شدند!
اگر این کار را وظیفۀ رهبری سازمان در مرکز می دانند، در این حالهم قابل توجه است، اول رهبری داخل کشور جناح نهضت نیز بوسیلۀ اینها دکته می شوند؛ دوم واضح است، که کامپاین انتخاباتی مستلزم مصارف مالی است و منبع تأمین بوجه و مصارف سازمانهم اروپاست؛ زیرا اکثر اعضاءِ سازمان مان در داخل کشور به مشکل خواهند توانست، نان شبانه روزی فرزندانشان را تأمین نمایند؛ بنا بر آن ایجاب می کرد، که شورای اروپایی به پیشواز انتخابات پارلمانی آمادگی لازم را می گرفتند، گروپ کاری تشکیل و اعزام می نمودند؛ چنانی که مسؤل پیشین تشکیلات را برای تخریب پروسۀ وحدت فرستاده می توانند، چند نفرِ دارای تجربۀ مبارزات انتخاباتی کشورهای اروپایی را برای کمک اعزام نمی توانستند؛ فوند مالی تاسیس می شد، جمع آوری اعانه ها سازمان دهی می گردید، که نگردید!
افزون برآن مبارزه در شورای ملی سنت دیرین ماست، در رابطۀ به سازماندهی انتخابات پارلمانی ناشی و نابلد هم نیستیم، مسلم است که رهبری شورای اروپایی در چند دورۀ سازماندهی انتخابات پارلمانی مشارکت کرده بودند، تجربۀ تاریخی گذشته را دارند؛ زیرا ازهمین پارلمان بود، که فرزند کبیر و صدیق خلق جاودان یاد ببرک کارمل فقید، آواز دادخواهانۀ زحمتکشان کشور را بلند می کردند، قانون شکنیهای هیئات حاکمۀ وقت وفساد اداری حکومت را افشا می نمودند، و در دفاع ازخلق، ضد طبقۀ حاکم ستمگر مبارزه می کردند، تاکنونهم صدای رسای ایشان که ازپارلمان آن زمان بلند می شد، در گوشهای هموطنانی که بیشتر از چهل سال دارند، طنین انداز است، تاهنوزهم انعکاس صدای وی درساختمان مجلس نمایندگان کنونی می پیچد؛ پس چرا گروپ سه نفری غاصب رهبری شورای اروپایی از پیروی چنین سنت خجیسته سربازمی زنند؟ این شیوۀ رفتار آنها مخالفت و کار در جهت الغای سنت او نیست؟ اگر نیست؟ پس چیست؟ اگر است؟ چرا پیروان اندیشۀ آن رادمرد به خود نمی آیند که گوسفند وار دربیراهه دنبال این سه نفر رهبران قبیله روانند؟ مگر آنها را نمی شناسند؟ طی چهارده سال اقتدار حزب اعمال آنها را زیر نظر نداشتند؟ آیا رودکی نگفته است؟
" هر که ناموخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار".
با وصف این همه، عدم التفاط رهبری غاصب شورای ارپایی را به این امر مهم، ما نمی دانیم، خودشانهم نمی گویند، ناگزیریم که حدس بزنیم: 1) خود شان، اعضاء فامیل، از دوستان نزدیک وازتیمِ ایشان کسی کاندید نبودند؟ 2) از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری انتباه بد گرفته اند؛ بنابرآن از مشارکت در انتخابات شورا آزرم داشتند؟ 3) ازمبارزۀ پارلمانی منصرف شده اند و شیوۀ دیگرمبارزه را در نظردارند؟ 4) ارائۀ کاندیدا را در انتخابات پارلمانی بی ثمر می دانستند؟ مگراز پیش می دانستند، که کسی برنده نخواهند شد؟ اگر این طورباشد، ازکجا و چگونه؟ کسی از دستگاه دولتی به ایشان گفته باشد؟ دارای چنین رابطۀ هستند؟ یعنی به حمایت از رئیس جمهور نمی خواهند که اشخاص معترض به پارلمان راه یابند؟ یا خودشان ازنبوغِ چنین پیش بینی و شمِ سیاسی برخوردارند؟ اگر این چنین هست، چرا در انتخابات ریاست جمهوری این گونه موهبتی نصیب ایشان نگردید؟ 5) یا اگر اکنون برای انتخابات اعانه جمع آوری می نمودند، شاید بزعم ایشان اعضاء ازدادنِ اعانۀ زیاد خسته می شوند و در آینده وقتی که جیب خودشان خالی شود، دیگر اعضاء اعانه نمی دهند؛ یعنی برای حفظ ذخیرۀ خود اعانه جمع آوری نکردند؟ 6) یا شایدهم علل چیزهای دیگری باشند؟ به هر صورت خودشان باید این معما راحل کنند، که عدم علاقۀ وسهم نگیری شان به آمادگی درکمپاین انتخابات پارلمانی چه بود؟ تا سوء تفاهم وسؤالهای اعضاء برطرف گردند.
به همین راستای انتخابات رفیق ارجمند حقوقدان ماهم می نویسد:" بانظرداشت مقوله: هرکس کار میکند اشتباه هم مینماید. بعضاً خطاها و اشتباهات نیز در دوران کارو مبارزه سرزد، اما باید ازخطا و اشتباهات گذشته خود بیاموزیم و آن و اشتباهات را به دشمنیهای تبدیل ننما ئیم، چراکه پراگندگی ما سبب فاصله گرفتن بیشتر مردم ازحزب گردیده و میگردد، مثال روشن، انتخابات ولسی جرگه ماه گذشته در افغانستان بود، هرگاه با تفاهم ووحدت نظر یک تعداد معین افراد از جانب نیروهای مترقی و دموکراتیک کاندید و معرفی می گردید و کمپاینهای انتخاباتی بصورت منظم و پلان شده در مناطق مختلف کارزار انتخاباتی را پیش میبردند، نتیجه بهتر بدست میآمد ومردم هم متوجه میشدند که واقعاً همان فرزندان صدیق کشور دوباره متحد و آماده انجام خدمت بیشتر شده اند. اما فعلاً میبینند که این روشنفکران جامعه که از پول بیت المال تحصیل نموده وبمداریج عالی رسیدند فعلاً بالایی بسیار موضوعات جزئی باشکم سیر وفضائی امن، مصروف جنگ و جنجال هستند و به معضلات فعلی مردم راکه روزانه به شیوه های مختلف ویا در معرض مرگ تدریجی قراردارند، توجه نداشته، در آینده هم این گروپ اشخاص و حتا پیروان این مکتب مصدر خدمت برای مردم و وطن خود نخواهدشد. تنها تیوری پخش مینمایند و در عمل کاری از ایشان ساخته نیست."
رفیق محترم، در اصول با نیت پاک، صادقانه و دلسوزانه ومحتوای نوشتۀ شما موافقم؛ اما با شکل افادۀ شما که گنگ است، اشخاصی را که مانع وحدت نیروهای مترقی اند، یا به لفظ دیگر تفرقه می اندازند، می شناسید؛ ولی تجاهل عارفانه می نمایید و به این و سیله جنبۀ اصلاحی انتقاد تان را نابود می کنید، یا به عبارت دیگر با این شیوه "دزد را به دزدی تشویق می کنید وصاحب خانه را هشیارباش می دهید"؛ یعنی مشخص صحبت نمی کنید، "گاهی به نعل وگاهی به میخ می زنید" مخالفم؛ زیرا مردم ما ابهام و معما را کمتر متوجه می شوند، روک گویند، دزد را دزد، صادق را صادق و خاین را خاین می گویند. لطف کرده به زبان مردم سخن گویید، تا همه بدانیم، نه به زبان خاصان و دیپلوماسی!
رفیق عزیز! آنچه راکه در پارا گراف بالا ازنوشتۀ شما اقتباس کرده ایم، ابتدا به مسائل انتخابات می پردازیم و سپس به سایر مطالب آن: از گزارش همه رسانه ها دانسته شد، که در شمارش کمیسونِ به اصطلاح مستقل انتخابات، ازعناصر پیشرو بسیار کم به مجلس نمایندگان راه یافته اند، که به فهم بنده به سببهای زیرین است:
1ــرئیس جمهور با مجلس نمایندگان کنونی مشکل زیاد دارد؛ یکی از آن جمله، بیشترِ اعضاءِ حکومتش تاکنونهم رأی اعتماد نگرفته اند، برای رفع چالشهایش نمی تواند، شورا را منحل کند، بنابرآن به این امر مبادرت ورزید، که از راهیابی شمار زیاد اشخاص منتقد که مسلماً چپیها و دموکراتها اند، به پارلمان آینده جلوگیری نماید.
2ــ در اثر مشوره های حکومات ایران و پاکستان و سایر کشورهای اسلامی و امداد مالی شان به بنیادگرایان افغانستان ، جلو ورود اشخاص پیشرو را به پارلمان گرفتند؛ یعنی کشورهای اسلامی همجوار افراد حرف شنو خودرا راهیِ مجلس نمایندگان نمودند، یا به سخن دیگر هرروزی که می گذرد، اسلام سیاسی موضعش را درنهادهای دولتی کشورتحکیم می بخشد.
3ــ مقامات دولتی ولایتیهم از راه اخذ پول و پیش کشیدن اقارب خود، در فرایند انتخابات برای عقب زدنِ نمایندگان مترقی، نقش خود را داشتند.
4ــ اِعمال نفوذ مؤسسات بین المللی، ملی و متنفذین محلی، مافیا، و خرپولان به پروسۀ انتخابات پارلمانی نیز تأثیر بسزایی در جلوگیری ازبرنده شدن کاندیدان پیشرو دارند.
5ــ فقر فرهنگی و اقتصادی شهروندان، که شاید پولداران رأی بسیاریها را خریدند، در کم رأی گیری چپیها ، دموکراتها ووطن پرستان می توانند مؤثر باشند.
6ــ بنابه ترس و رعبی که شهروندان از اعمال ناهنجار مخالفان مسلح دولت دارند و دلسردی مردم ازدولت وازپارلمان دربرآورده نشدنِ همه خواستهایشان درهمه شؤن زندگیشان 2بر3 ازشمار شهروندانِ واجد شرایط رأی دهی، به حوزه های انتخاباتی حاضر شده نتوانستند؛ یعنی رأیی راکه چپیها و دموکراتها باید می گرفتند، به صندوقهای رأی انداخته نشدند.
7ــ پراگندگی نیروهای ملی، دموکرات وچپ، عدم تفاهم سازمانهای متشکلۀ آنها و عدم پلان و سازماندهی در روند انتخابات ازطرف آنها، درد آورترین عامل عدم موفقیت اشخاص انسان دوست و وطن پرست در مجلس نمایندگان کشور است.
8ــ موضوع انتخابات تاکنون نهایی نشده است، شاید کاندیدان خوب دیگری هم از لست برندگان حذف شوند و بعضی از نیکان به منظور فریب ذهنیتها شامل لست پیروزا ن گردند.
اگر بسیار محدود و مشخص در رابطه به علت تشتتِ بخش از اعضاء پیشین ح.د.خ.ا. ( حزب وطن) و برنده نشدن کاندیدهای این بخش در پارلمان صحبت کنم، چنانی که در مقدمه سخن گفته ام، عدم صداقت و تر فند های گروپ سه نفری رهبری غاصب شورای اروپایی در آستانۀ انتخابات است، که جز خود کسی دیگری را نمی خواهند، به موضوعی که خودشان مطرح نباشند، یامنافع شخصیشان در آن مضمر نباشد، نه تنها توجه نمی کنند، بل مانع موفقیت آن نیز می گردند. اگر مانع وحدت بین نهضت فراگیر و متحدملی نمی گردیدند، تفاهم در انتخابات بین این دوسازمان و بسیاری سازمانهای دیگری نزدیک به آنهاهم تأمین شده می توانست، و موفقیتی را در انتخابات نیز در پی می داشت.
خوانندۀ عزیز عضو حزب واحد! رفیق ار جمندی را که دراین بخش و دو قسمت اخیر قبلی حقوقدان نامیده ام، رفیق نهایت عزیز و دوست خوبم، عبدالواسع غفاری معاون اتحایۀ حقوقدانان افغانستان در اروپاست. در این لحظه که نصف روزچهارشنبه است، و به نگارش این سطور رسیده ام، متوجه شدم که تذکری از او در زیرقسمت یازدهم این سری درسایت وزین آریایی افزون گردیده است، بدون این که به لفظ یا محتوای پاراگرافهای بالا تغییری بیاورم، تذکر آتی را بعمل می آورم:
گلایۀ شما بالای چشم؛ اما در این سه قسمتی که سخن ازشما در میان است، مراجعه و مرورکردم، خوشبختانه کلمه یی رانیافتم، که دال بر توهین شما باشد، یا افشاگر خطاب شده باشید؛ میدانم که شما دیوار نمکش نستید، مطالب نامربوط را به خود نسبت نمی دهید؛ ولی این سلسله نوشتار آینه است، که هررفیق ما چهرۀ حقیقی خود را در آن می بیند، که بنده نمی تواند از آن جلوگیری کند. من جز اصلاحات هیچ گونه قصد دیگری ندارم. هیچ مطلبی را وارونه ارائه نکرده ام، به تهمت و افترا متوسل نشده ام، دروغ نگفته ام، بهتان نه بسته ام؛ اگر غیر آن است شما همچون رفیق شفیق همچومطالب را به رویم بکشید، انگشتهای انتقاد تان را آشکارا به سویم درازکنید، تا من رنگ زرد شوم وشما رنگ سرخ. جز دوستی با هیچ کسی مخالفت، دشمنی و چیزی ناتقسیم ندارم؛ لیکن پیروِ سیاست مهامات گاندی هم نیستم، نارساییهای سازمانی را فقط از راه انتقاد رفع شدنی می دانم. با متخلفین متکرر وحرفوی و مریضان مزمن سیاسی پیوسته می رزمم و در این راستا طرفدار جدل و دیالوگم، خاموشی را بنزین آتش تخلفات و انحرافات سازمانی می دانم، معتقدم که حقیقت واصلاح ازطریق سکوت، پرده پوشی وعامگویی حاصل نمی شود، آنانی که در این راه می روند، حقیقت گویی و واقعیت جویی را فتنه انگیزی وانمود می سازند، وخود مصلحتگرایی می کنند، در واقعیت امر رفقا و خود را فریب می دهند و به بیراهه می کشانند و درحقیقت از مارهای درون آستین، که مانع وحدت و سعادت سازمانند حمایت می کنند. به باورم معضلات کنونی تنها ازطریق گفت و شنودِ بی پرده، واضح، صریح، مشخص، صادقانه، رفیقانه وبه آدرسِ معین قابل حل می باشندو بس.
اگر مرهم نیِ داغ دلم را نمک پاش دل ریشم چرایی
برخی از رفقای دیگری هم مانند رفیق غفاری محبوبم از قسمت یازدهم این سری رنجیده اند. به پندار آنها مفهوم قبیله فقط به بخشی ازمردم کشورمان مصداق داردوبس؛ درحالی که، نه منطورمن و نه حقیقت چنین است؛ بشینۀ از مردم کشور و رفقای مان ازبیماری سکتریسم، قبیله سالاری، سنتگرایی، دنباله روی، خود کُشی و بیگانه پروری رنج می برند. رهایی مردم مان از چنگال امراض یاد شده، عامل نجات میهنمان از شر جنگها و مصیبتهایی که ا کنونی دامنگیر کشورمان است می گردد. از این جاست، که باید لبۀ تیز تیغ مبارزۀ مان متوجِه جبهۀ فر هنگی و ارتقای سطح آگاهی باشد؛ یعنی اگر ازیک طرف برای دفاع از حقوق انسان زحمتکش کشور ومنافع ملی می رزمیم، لزوماً ازسویی هم، برای ارتقای سطح آگاهی خود، رفقا ومردم کشورجدوجهد کنیم ، تا در پهلویی آگاهی مترقی، تخصصی و دموکراسی، آگاهی ملی را هم کسب نماییم، تابه ملت واحد مبدل گردیم.
رفقای عزیز دیگری دلسوزانه، رهایی از این گیرودار را، کناره گیری از سازمان و مبارزه می دانند و توصیه می نمایند. غافل از این که
"ناصحا بیهوده می گویی که دل بردار ازاو
من بفرمان دلم کی دل بفرمان من است"
ازعنفوان نوجوانی جاذبۀ پهلوان مرد سیاست، مدافع صدیق منافع زحمتکشان و بینوایان کشور ببرک کارمل بزرگ مرا به سازمان و مبارزه کشاند، اعصاب و اندامی را که خداوندان برای محبت، زیبایی و سپورت آفریده بود، راهیِ گستره های گرم مبارزه و سیاست وعاشق انسان زحمتکش شد، به جادۀ حقیقت جویی، وبه مقاومت در برابر تظلم، ستم، ریا، فریب ... سوق گردید، که این کیش و آیین اکنون به قلبم عجین شده است، پایانِ مبارزه به حکم سکون تپیش قلب و پایان حیات است، کی این کار را روا وسزا می دانم، فقط یک راه را در پیش پای خود می بینم و سراغ دارم:
"به در یاغلت و با موجش در آمیز حیات جاودانی در ستیز است"
31 اکتوبر 2010
++++++++++++++
قسمت یازدهم
از آغاز نوشتارِ این سری برخی خوانندگان محترم اعتراض دارند، که چرا مخاطبم "خوانندۀ عزیز!" نیست، که "رفقای عضو حزب واحد!" استند؟ می دانید که سنت انتقاد ودیگر اندیشی بوسیلۀ صفِ ح.د.خ.ا. مردود بود؛ اما اکنون که در اساسنامۀ نهضت چنین روزنۀ کوچکی باز شده است، فقط می خواهم در همان حد از این حقِ مشروع استفاده نمایم؛ زیرا عضو سازمانی هستم، به برنامۀ آن باورمندم، به اساسنامه اش پابند، و تابع کامل انضباطش می باشم، نمی توانم و نمی خواهم، مسائل درونی سازمانم را به جز با رفقایم در میان بگذارم. اگر نه تنها همه و اکثریت؛ بل نصف رفقا هم به انترنیت دسترسی می داشتند و نشانی شان را می داشتم، به ایشان مایل می نمودم، ازنشر شان به سایتها خود داری می کردم. هرگاه انجماد اندیشوی، تنگ نظری، تعصب کور و کوتاه فکری گروپ سه نفری نمی بود، که نمی خواهند بشنوند، یه ایشان گفته شود، بالایی چشمشان ابروست و سیاه مشقهایم به سایتهای سازمانم اقبال نشر می یافتند، دوستانم را به نشرآنها زحمت نمی دادم. به این دلیل، عضو حزب واحد می نویسم، نه خوانندۀ عزیز.
اما درعین زمان نمی توانم چشمان نگاه سنجانه، قضا وت عادلانه و کنجکاوی با حسن نیتِ شما هم میهنانم را بی بندم؛ چه بخواهم چه نخواهم شما دوستان نیک، هموطنان با احساس وهم زبانان عزیز این سلسله را اگر خاسته باشید، مطالعه می فرمایید، درعمل کدام مانعی و جود ندارد؛ دیگر چه جایی اعتراض، پرسش، گلایه و سند خواستن باقی می ماند.
برخی اعضاءِ پیشین حزب وطن (ح.د.خ.ا.)، که دوستان شخصی ام نیزاند معترض اند، که چرا افشاگری می کنم؟ این رفقا اول باید بفرمایند، که کدام راز را بر ملا کرده ام، سپس به عرض ایشان بایست برسانم که، باور مندم آنچه را که می نویسم، افشاگری نه، بل "جدل است"، که سازمان مان را پیرایش و جلا میدهد. اگر به تاریخ تکوین تیوری مبارزۀ طبقاتی و جامعه شناسی مترقی نظر انداخته شود، از همین راهِ جدل تدوین شده است و رشد نموده است. مسیرمبارزه درذات خود توأم با فراز و فرود، خم و پیچ، نا ملاءمات و جدل است. اگر این جدل ادامه یابد، دیگران به خصوص انتقاد شوندگانم هم سهم بگیرند، در نتیجه حقایقی زیادی به میان می آید، که بحال سازمان مان مفید و سازنده است.
به علاوه، اگر با بصیرت بنگریم، وطن پرستانه، بدون عقده و کینه عمل کنیم، از جدل همکاری را می آموزیم؛ بگونۀ مثال بارک حسین اوباما و هلری کلینتن در انتخابات ریاست جمهوری ضد هم رزمیدند، واضح است که، به نقطه های قوت خود و کوتاهیهای جانب مقابل در کمپاین انتخاباتی اشاره ها نمودند، زمانی که هلری باخت، بدون عقده و کینه باتمام قوت برای پیروزی حزب خود به نفع بارک حسین مبارزه کرد، هنگامی که بارک در انتخابات نهایی برنده شد، ازهلری یاری طلبید، اوهم بدون خود خواهی، باوی به همکاری پرداخت.
افزون برآن، شمار زیاد اعضاءِ پیشین حزب یاد شده، خواستار نقد گذشه اند، که با این جدل تا حدی زیادی تأمین می گردد. به فهم من نقد، بررسی صورتِ مثبت و منفی رویدادها، عملکردها و برخورد های گذشته است، تا در پرتو آن در آینده درست رفتارگردد. بگونۀ مثال، یکی از رویدادهای رنج آوربسیار کوچکِ پیشین را یاد آور می شوم؛ چرایکی از کادر های ح.د.خ.ا. ده سال بدون هیچ گونه بازجویی و پرسشی به زندان ماند؟ شاید گفته شود، تجربه نبود تا از این پیش آمدها جلوگیری می شد، مگر رهبران ما تجربۀ برخورد استالین یا بوخارین وده هایی دیگر را نداشتند؟ وقت کادر مورد نظر را رها کردند، سالهایی در بند بودۀ وی ازنگاه مادی جبران شد؟ واز لحاظ معنوی دست کم معذرتی خواستند؟ که نه! زمانی که وی در جلسۀ دفتر سیاسی متهم شده بود، رهبر پشت پرده هر کارۀ حزب بود، اگر بگویم، اکنون جواب بگوید، یا کم ازکم در رسانه یی یا درگرد هماییِ پوزشی از او مطالبه کند، افشاگری می کنم؟ رفیق عزیزی که مرا افشاگر می دانی، خودت حاضری حد اقل ده روز در زندانی بنشینی؟
یک موضوع بسیار کوچک دیگر، برخورد بعضی از رهبران مان ــ از جمله رهبرپشت پرده راــ قبل از رویداد ثور، در زمان اقتدار ح.د.خ.ا. ( حزب وطن) واکنون اگر مقایسه کنیم، دیده بودیم که در زمان حکومت حزب وطن (ح.د.خ.ا.) با ایشان دیده وحرف زده نمی شد؛ این امر سبب دوری رهبری ازصفوف، تأخیر در اجرای امور،عدم شناخت دقیق رهبری ازکادرها، عدم سپارش کار به اهل کار، بی خبری از اوضاع کشور و روزگار شهروندان، عدم دسترسی رهبری به اطلاعات دست اول و موثق ... شده بود؛ اما حال پیش آمد در وقت مصافحه طوریست، که همراه پیشانی پشت گردن آدم را هم می بوسند، اگر بپرسم که برخورد آن وقت بحال سازمان، مردم وکشور مان مفید ومثبت بود، یا از اکنون؟ عامل تغییر در برخوردها چیست؟ گستاخی و افشاگری کرده ام؟ در حالی که به توضیح و فهم این پدیدۀ رفتاری نیاز مبرم است، تانسل سازمانی و اندیشوی بعدی بیاموزند، و به همان سان کردار خود را تنظیم نمایند.
به همین راستایی افشاگری رفیق حقوقدان ما می نویسد:" عوض اینکه ازخلاها و نواقص انتقاد سالم وسازنده در همان مجلس نماید روزدیگر به اصطلاح دامن خود را به عقب بلند کرده باتوهین و تحقیر نمودن رفقای خود که دیروز روبوسی و تبادل آدرس کرده بود می پردازد." (در اقتباس فوق تکیه ازمن است) رفیق عزیز باید ریالیست بود و در اصول، نظر شما را تأید کرد؛ اما در عمل کار به این سادگی و درستی پیش نمی رود؛ زیرا"سجایایی انسان زادۀ محیط است"؛ بنابرآن ماهمه به شمول رهبران مان محصول جامعۀ عقب نگهداشته شدۀ یی سنتی و قبیلوی می باشیم. فرهنگ قبیله بعلاوۀ سایر خصوصیات خود، چند خصوصیت مهم دارد:1ــ سران قبیله به هیچ صورت حاضر نمی شوند، که سیادت و سروری خود را رهاکنند؛ 2ــ اعضاء به سادگی نمی توانند خود را از قبیله جدا سازند؛3ــ تعمیل اوامر ونواهی سران قبیله به اعضاء واجب است؛ 4ــ هریک از اعضاءِ قبیله به طور عدول ناپذیر پاسدار و ناموسدار حمایت از همه ارزشهای مادی و معنوی قبیلۀ خود در برابر سایر قبایل، اقوام، و ملیتها می باشند؛ 5ــ قبیله اصول و مقررات خاص خود را دارد، که اعضاء رعایت آن را نسبت به قبول و رعایت هر اصول و پرنسیپ دیگری تر جیح می دهند؛ 6ــ از دیدگاه اعضاءِ قبیله بدترین عضو قبیلۀ خود، از خوبترین بیگانه خوبتر است؛ 7ــ پشتبانی بیچون و چرایی هر عضو قبیله ازفرد قبیلۀ خود دررقابت با فرد یا افراد بیگانه فرض است. . . . از این جاست که اکثر ما بدون این که به منافع جمعی سازمان، ملی و کشوری توجهی مبذول داریم، همان فرهنگ و اصول قبیلوی را در سازمان سیاسیی که عضوآن هستیم در نظر می گیریم و مرعی الاجرا می دانیم؛ چنانی که در همین انتخابات شوراهای ایالتی، کشوری و شورای اروپایی گروپ سه نفری همچون سران قبیله ازهمین خصوصیت اعضا سوء استفاده کردند. بنابرآنچه گفته آمد، افشاگری و بلند کردن دامن ازعقب است؟ یابرملا و برجسته ساختن پدیدۀ منفیی که باید برای زدودن آن مبارزه شود؟
باری، ما زهر کشندۀ عدم صداقت به وحدت، پشت پازدن به اصول حزبی، عدم رعایت کلتورعالی انسانی و پیروی از فرهنگ قبیله را نوشیده ایم. اگر در زمان وحدت بین خلقی و پرچمی صداقت و صمیمیت می بود، اصول حزبی و پرنسیپهای اخلاقی بشری رعایت می گردید، ازعرف و رسم قبیله سالاری پیروی نمی شد، اول رویداد ثور به وقوع نمی پیوست، دوم اگر رویهم داده بود، سبب این همه تلفات اعضاءِ حزب و شهروندان نمی شد و به شکستهم مواجه نمی گرید. مگر اکنون امپیریالیزم باهمه متحدین، ناتو، آیساف، تمامی زرادخانه، دالر، پوند، ایورو، ریال ... خود به کشور ما نیامده است؟ چرا در برابر چند هزار طفیلی ترین لایۀ جامعۀ افغانستان به زانو در آمده اند و راه فرار می پالند؟ این امر دلیل و مبیین آن است، که اگر از ابتدا و حدت بین هردو جناحِ حزب، صادقانه به وجود می آمد، سپس باکار پیگیر ذهنیتِ قبیلوی به آگاهی جمعگراییِ تمامِ وطنی و انتر ناسیونالیستی تعویض می گردید و به این وسیله وحدت مستحکم می شد، از به وجود آمدنِ جناحهای بعدی درحزب جلوگیری به عمل می آمد، حزب سیاستِ عاملی می داشت، با این که شوروی سقوط کرده بود، ازچین و هند می توانیستیم کمک بگریم، در نهایت اگراحیاناً به انصراف ازقدرتهم ناگزیز می شدیم، یگانگی و رزم آوری حزب برای پیکار آینده حفظ می گردید وبه نوبت بعدی صف آرایی می نمودیم. چنانی که هم اکنون می بینیم، بارک حسین غیر بوش است، دنبال نیروی سالمی می گردد، زعامتِ دست نشاندۀ کشور نیز در پیِ در یافت چنین قوتی در تلاش است، حالا باموجودیت متشکلانۀ ح.د.خ.ا. همه چیز به مراد مردم مان تمام می شد و حزبهم دو باره به آرمان خود که مواظبت ازخلق است نایل می گردید. بگونه مثال، مگر چند رفیق ماویستی که در رأس بعضی اداره ها کار می نمایند، نسبت به غارتگران بهتر نیستند؟ حیف و درد آور نیست، که ما زنده وتماشاگر رنج جانکاه و بِسمِل مرگ تدریجیِ مردم کشور خود باشیم! اعضاء ونیروی بشریی که بوسیله حزب ما به منظور اعمار میهن تربیت شده بودند، نصفی دربی وطنی و ذلت رنج بکشند و نصف دیگری در میهن، بخاطر بدست آوردنِ لقمۀ نانی به فرزندانشان، در خدمت زر اندوزیِ مستکبران و چپاولگران باشند!
به جایی این که از گذشته بیاموزیم و از اشتباهات بپرهیزیم، باز به همان راه کج روانیم، عادت ترک ناشدنیِ پیشین، توأم با عقدۀ حقارتِ بی وطنی کنونی وتسلطِ کلتور قبیلوی است، که گروپ سه نفری به زینهای بی اسب مانند اطفال یتیمِ لجوج چسپیده اند، می خواهند از نهضت فراگیرو متحد ملی، خلقی و پرچمی بسازند، که اول وحدت تأمین نگردد، تا سروری و استفاده جویی آنها کمافی السابق ادامه یابد، چنانی که هم اکنون حاضرند، تمام شعبات شورای اروپایی را به جناح مقابل واگذارند، به استثنایی تشکیلات و مالی ومسؤلین آن شعباتهم حتمی از تبار قبیلوی منطقوی خودشان باشند. دوم اگر وحدت تأمینهم گردد، استحکام نیابد، تا اگرشود باز به سیادت تشکیلاتی و به منبع مالی دست یابند. اگر این طور نیست، چرا پروسۀ و حدت از دوسال به این سو پایان نمی یابد؟ آنچه را گفتم واقعیت است، یا افشاگری و بلند کردن دامن از عقب؟
این سؤال را کی باید جواب بگوید و توضیح بدهد، که درانتخابات ریاست جمهوری چرا داکتر رمضان بشردوست یک نفر با جیب خالی، بیشتر ازپنجصد هزار رأی بدست می آورد وما با سازمانی بزرگ و با کیسۀ پر از ایورو کمتر از بیست و پنجهزار؟ اگر ما علت این شکست را بطور واقعی بررسی ودریافت نکنیم، و به صف حزب توضیح قناعت بخش ندهیم، سبب دلسردی ویأس صفوف می گردد، شکستهای بعدی را باعث می شود؛ بنابر آن طرح موضوع فوق در این جا نیاز مبرم سازمان ماست؟ یا افشاگری و بلند کردن دامن از عقب ؟ آیا تعداد و فیصدی آرایی را که نمایندۀ سازمان مان، که کمتر ازنیم فیصد بود نصیب گردید، افغانها وتمام جهان در سایتها و رسانه های بین المللی در وقتش ندیده و نخوانده اند؟ اکنون من افشا و دامن را ازعقب بلند می کنم؟
رفیق ارجمندِ طرفدار پنهانکاری وسطر عورت حزب!
اگر با چشمِ ضمیرو وجدان ، به پشت سر نگاه کنیم، می بنیم، که پیش کسوتان مان از آستانۀ رویداد ثور (کوده تا نگفتم، فقط به احترم افسران وطن پرستی، که با احساسات شدید وطن دوستی، نا آگانه دستور فاشیستی را اجرا نموده اند. یکی ازبانیان و یکی از منشیان عمومی حزب رویداد مذکور را در حالت تبعید به خارج کشور به جواب سؤالِ ژورنالیستی فاجعه خوانده است؛ به آرشیف سایت انترنتی وزین دیدگاه مراجعه شود.) به "بلند کردن دامن ازعقب" آغازنموده اند. رئیس جمهوری سردار محمد داوود دیکتاتور؛ ولی منور، پاکنهاد، زاهد کیش و عاشق میهن را با تمام فامیل بی گناه و معصومش تیر باران نمودند، بالفرض خودش مقصر بود، که رهبری ح.د.خ.ا. را بازداشت کرده بود، فامیلش چه کرده بود؟ در همان هنگام ( به شهادت کتاب مدوّن ظاهر طنین از مصاحبه های بی بی سی،) نصف رهبری حزب با این کشتار مخالفت کردند؛ اما جایی را نگرفت؛ زیرا وظیفه یی را که حزب به رهبر کنونی پشت پردۀ مان و حاکم زاده تفویض کرده بود، نتوانسته بودند انجام دهند، بنا برآن عظمتطلب دست بالا داشت، هر آنچه می خواست می کرد. عامل قتل عام آن فاجعه شاید دوچیز باشد: 1)تقلید از انقلاب اکتبر؛ 2)ارضای سادیسم خود بزرگبینیِ رهبر فاجعه. علت اول بنابه تفاوت شرایط روسیه و افغانستان نمی تواند موجه باشد؛ 1ــدر روسیه اریکۀ امپراتوری موروثی بود، شاید همه اعضاء خانوادۀ امپراتور به این سبب کشته شدند، که وارثی باقی نماند؛ 2ــامپراتور برادر رهبرانقلاب اکتبر را اعدام کرده بود. در افغانستان جمهوری بود، که نمی توانست به دیگری به ارث برسد؛ رئیس جمهور هیچ یک از اقارب رهبران ح.د.خ.ا. را اعدام نکرده بود؛ بنابرآن نزد عقل سلیم تنها دلیل دوم باقی می ماند. این پیشامد را تمام جهان در روزنامه ها خوانده اند و از رادیوهاشنیده اند، بالاکردن دامن از عقب نبود؟ یا اکنون که من می نویسم دامن را ازعقب بلند می کنم؟
مدتی کمی نگذشت، هزاران هموطن مان، صدها عضو حزب و ده ها شخصیت ملی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی ... سر به نیست شدند، تمام افغانستان از آن اطلاع دارند. بالا کردن دامن از عقب نیست؟ یا اکنون من بلند می کنم؟
دابس سفیر امریکار را در کابل نا عاقبت اندیشانه، خلاف همه اصول و موازین دیپلوماتیک بقتل رسانیدند. در همان زمان بود که C.I.A سوگند خورد، تا آخرین افغان باید بجنگند، که تاکنون می جنگند. با آنهم دلش یخ نکرد، تسلی نیافت، مستقیماً کشور را اشغال کرد؛ می بینیم روزی نیست که شمار از افغانها بنام طالب، یا ضد طالب، طرفدار یا بی طرف، عسکری یا ملکی، زن یامرد، پیر یا جوان، کودک یا بزرگسال، که همه افغانند به شهادت نرسند. این همه را جهان نمی بیند؛ بالا کردن دامن از عقب نیست؟ من اکنون که می نویسم بلند می کنم؟
یک سال گذشته بود، که رئیس دولت و منشی عمومی منتخب کنگرۀ مؤسس حزب راــ که سه ماه پیشتر دستهایش را بوسیدــ با عذاب دهنده ترین شکل؛ یعنی، با پخته ذبح نمود؛ تمام جهان در روز نامه ها خواندند، در تلویزیونها دیدند، در رادیوها شنیدند. بالا کردن دامن از عقب نبود؟ یااکنون که من می نویسم بلند می کنم؟
در پیامد روز گار، منشی عمومی دیگری حزب را برای قدرت طلبی و ایفایی مصلحت بیگانگان، از حزب دور ساختند و تبعیدش کردند؛ بقول بهزاد کریمی سیاست مدار چپ ایرانی این حادثه "چون صاعقه ای بر فرق حزب فرود آمد و صفوف حزب را بحران فراگرفت." سازمان دهنگان اساسی آن ماجرا، رهبری کنونی پشت پردۀ مان بخا طر رسیدن به ریاست شورای انقلابی ( که پایش لخشید، به آرمان نرسید) و حاکمزاده به سبب نایل شدن به عضویت دارالانشاء بودند. تمام جهان این خبر را شنیدند. رفیق عزیزی که مرا افشا گر می دانی، بیاد داری؟ که از شر آنها بیکار شدی، به زندان افتیدی، خودت به هر صورت، پریشانیی آن زمان بازماندگانت را چگونه فراموش کرده یی، که باز بدنبال آنان می دوی! این همه رویدادهارا مردم خبرندارند؟ بلند کردن دامن از عقب نبود؟ یا من بلند می کنم؟
در امتداد زمان، اعضاءِ دفتر سیاسی حزب کود تایی را به راه انداختند، شهر کابل را بمباردمان کردند، حزب، دولت و قوای مسلح را تجزیه، تضعیف و نصف کردند. این بد بختی را نیز تمام جهان خواندند، شنیدند و دیدند. بلند کردن دامن ازعقب نبود؟ یامن اکنون بلند می کنم؟
اخیرها رئیس حزب و رئیس دولت مستعفی، پناهنده در نمایندگی سازمان ملل، بی لاو لشکرو بی دفاع را شب هنگام و ناجوان مردانه، ازروی کینخواهی وانتقامجویی قبیلوی، بدستور دشمن تاریخی بیگانه، بیرحمانه شکنجه نمودند، ظالمانه با برادر معصومش به شهادت رسانیدند (رزاق مامون قاتلین را معرفی کرده است) سپس جسد شان را به چهارراهی حلق آویز کردند. این جنایت بزرگ مانند خط دیورند، چالش دیگری بین افغانستان و پاکستان است ــ آن رفتار ننگین، تحقیر و اهانت فراموش ناشدنی به هر افغان و بالاکردن دامن از عقب نبود؟ یامن اکنون افشا و دامن را از عقب بلند می کنم؟
اینک چند خاطرۀ درشت جمعی سازمان را بطور نمونه برای رفقای طرفدار سطر و اخفا، سطر عورت وعدم افشاگری خاطر نشان ساختم، که بسیار وقت پیش دامن ازعقب بلندشده است، همه کس همه چیز را دیده اند، اکنون برای چهار زانو نشستن دیر شده است. ولی باید دانست که، رازها را افشا نمی کنم، بد اندیشیها و کجرفتاریها را بر ملا می کنم، بقول بیهقی "وقتی دوست بد کند ازیاد کردن چه گِله"
افزون برآن نگرانی و اشکال کارمان این جاست، که تاکنونهم شمار زیاد رفقای مان ازپستۀ ابهام سبک کار کهنۀ پیشین بدر نشده اند؛ یعنی از زمان پنجاه سال عقب مانده اند، تاحال درک نکرده اند، که شاخص کارسازمانی نیروهای پیشروِ کنونی جهان: علنیت، شفافیت، دموکراسی، صداقت، نقد، شایسته سالاری، رهبری جمعی، مشورت، نظر خواهی ، و پیشه نمودنِ شیوۀ اقناع است؛ روش توتالیتاریزم و پنهانکاری مردود شده اند، دیگر کار آیی ندارند. فقط کهنه کاران، انجماد اندیشان، دارندگان مدعا و مقصد شخصی اند: که خاموشی، ابهام، عدم شفافیت، نظامی گری، ترویج عرف قبیلوی، سکتریزم، ... راکه زمینه ساز تأمین و تداوُمِ فرمانروایی واستفاده جویی شان اند، طرفداری می کنند. این چالش تکلیفی را به گردن آگاهان سازمان مان می افزاید، که به کار تنویری و ارتقای سطح آگاهی رفقا توجه بیشتری مبذول دارند.
رفیق عزیز عضو، به اصطلاح حزب واحد!
واژۀ به "اصطلاح" را در پهلویی کلمۀ "حزب"، به این جهت افزودم، که وجهِ کاربرد لغتِ "واحد" در اصل تشویقی است؛ تا وحدت ستیزان به وحدت و تدویرکنگره ترغیب گردند؛ اما طوری که مشاهده می شود، آنها هرروز تاکتیک نوی را بکار می گیرند، که ازیک طرف با استفاده ازنام کنگرۀ وحدت موضیع غاصبانۀ شان را تحکیم می بخشند، از طرف دیگر خود را بیرون کشیده، رهبری شریف نهضت را در داخل کشور وسیله قرارداده، تدویر کنگره را به فردایی که پایان ندارد، به تعویق می اندازند. بنابر آن هر روزی که می گذرد، همراه با حفظ امید و تداومِ مبارزه، باور به تدویر کنگره زایل می گردد؛ به این دلیل، استعمال "به اصطلاح"، نشانۀ تردید به تدویر کنگرۀ وحدت است.
نشا نه های آتی می توانند، شواهد بی باوری بیشتر به تدویر کنگره باشند:
1ــ مسؤل پیشین تشکیلات شورای اروپایی نهضت که مهارت تام در تخریب پروسه های مثبت دارد، برای تخریب این پروسه به کشور اعزام شده است.
2ــ قبل از کنفرانس شورای اروپایی نشستهایی پالتاکی زیرنام" اتاق کنگره" صورت می گرفت، با این که گروپ سه نفری تبلیغات خود را می نمودند؛ اما گاه گاهی نوبت به رفقایی هم می رسید،که به نفع سازمان سخن گویند، همین که خواستشان بر آورده شد، در رأس سازمان اروپایی تکیه زدند، درب این اتاق را هم بستند، تا دیگر نامی ازکنگره شنیده نشود و طرحی و تقاضایی در رابط به تدویر کنگره صورت نگیرد. به هیئات رئیسه پشنهاد می شود، که کار اتاق مذ کور را از سر گیرند.
" درِ میخانه بی بستند خدایا مپسند که درِ خانۀ تذویرو ریا بکشایند"
باوجود پدیده های منفی یادشده، جوانه های امیدهم سرزده اند؛ بعد از انتخابات شورای اروپایی دو جلسۀ هیئات رئیسه و هیئات اجرائیه تدویریافت، با این که نمایندۀ گروپ سه نفری توانست، گرگ را شبان رمه و گربه را تحویلدار گوشت تعیین کند، به ارتقا دهی عضویت درهیئات اجرئیۀ از رفقایی که مسؤلیت کدام شعبه را ندارند، از جناح متحد ملی مطیعترین و از نهضت شریرترین را بالا کشید؛ اما هیئات رئیسه در برابر برخی خود سریها استادگی کردند؛ چنانی که عده یی جلسۀ اول را تحریم نمودند، در جلسۀ دومی هم پشنهادها و نظرات خود را ارائه کردند، قابل یاد آوری است که، با تنفر از دغلبازیهای گروپ سه نفری در انتخابات شوراهای ایالتی، کشوری و اروپایی، به استثنایی یک شورای کشوری، دیگرهیچ شورایی به شمول رهبری حزب از کشور، به مناسبت تدویر کنفرانس شورای اروپایی و انتخاب رئیس آن، خلاف معمول، پیامی تبریکی وتهنیت نفرستادند و به این وسیله گروپ مذکور را هشدار دادند، که ازتفرقه بین رفقا دست بردارند و بیشتر از این مانع تدویر کنگره نگردند.
" زفکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع
به حکم آن که چوشد اهرمن سروش آمد"
24 اکتوبر 2010
++++++++++++
قسمت دهم
در نیمۀ هفتۀ که گذشت، رفیق خجسته یی درمقالۀ ظاهراً دلسوزانه؛ مگرتوأم بانیش وناسزا، "گاهی به نعل و گاهی به میخ زده" انتقاد کنندگان را انتقادکرده و انتقاد شدگان را دفاع کرده؛ اما روزگار نگون بختانۀ مردم کشور و پراگندگی فلاکتبار کنونی بازمانده های ح.د.خ.ا. را تأیید کرده، خواهان وحدتِ پارچه های چکیده از پیکر ح.د.خ.ا. (حزب وطن) شده است. چون با او در رابطه به وحدت نظر همسان دارم، می خواهم به نوبۀ خود، آنچه را که در راستای وحدت می دانم، با رفقا بوسیلۀ این مقال شریک سازم. به فهم بنده همۀ ما اعضاءِ پیشینِ ح.د.خ.ا. (حزب وطن) ــ به استثنای عدۀ معدودی ــ به دو امرموردگفتگو درکل بینش همانند داریم:
1)وضع بیشینۀ مردم کشورمان نهایت دشواراست، کارد از گوشت گذشته به استخوان رسیده است، به مفهوم درست واژه در تنگنا چمیده شده اند و برخورد با آنها مانند برخوردِ نازیها با مردمِ بیگانه یی که زیر اشغالشان بود، است؛ در پیامدِ چنین رفتار است، که هم اکنون رسانه هاــ از گزارش دست اندرکاران بهداشت همگانی ــ خبرمی دهند، که 60% شهروندان دچاربیماریِ روانی شده اند. اگر بخت برگشتگی به همین منوال ادامه یابد، سوگمندانه باید بجا بدبین بود، که پس از زمان نه چندان دور، به کشورِ ازمابهتران (اشباح) مبدل خواهد شد، آن هنگام کار ازکار گذشته خواهد بود.
2)بیرون رفتِ مردم و کشورمان، از این دورِ سیه روزیِ هموطن سوزِ دشمنساز، بوسیلۀ مبارزۀ آگاهانۀ پیگیر میسراست و این مبارزه هنگامی نتیجه بخش است، که میوۀ رسیدۀ درختِ تناورِ بارورِ یگانگیِ نیروهای چپ، پیشرو و ملی باشد.
پس بیایید! روشهای همگرایی را بررسی کنیم وازهمه اولتر، راههای تأمینِ وحدت پارچه های چکیده از حزب وطن (ح.د.خ.ا.) را ــ که جمع شدِ اعضاء دورمانده ازتشکل را نیز باخود خواهد داشت ــ پیشکش نماییم:
1ــگرچه قانون مند است، که مذاکرۀ روند وحدت، گروهی؛ یعنی، درنشستی باشرکت نمایندگان همه گروپها، از نقدِ منشه یی شکست و ازهمپاشیِ ح.دخ.ا. (حزب وطن) آغازشود؛ ولی ناگزیر بانقد، پایی رهبرانِ گذشته به میان می آید، که چنین برخوردی سببِ واکنش سخت شماری از رفقایی می گردد، که هر گروپ، رهبری را سراپا کوتاهی و رهبر دیگری را منزه از هرگونه اشتباه می دانند؛ مسلم است که چنین برداشت راست و درست نیست؛ مذاکره را به بن بست می کشاند، بنابرآن بهتر خواهد باشد، که اکنون از آن خود داری شود.
2ــرفقایی که اکنون در رأس سازمانهای نو ایجاد شده جاگرفته اند، خود گذری کنند؛ به همه اعضای دفترسیاسیِ پیشین ــ شرکت کننده در کنگرۀ مؤسس و برگزیده شدگان بعد ــ را بار دیگر پیشوایی خود برگزینند، که حزب را از نو به داخل کشور تشکیل بدهند، همه بدون اگرومگربدنبالشان بروند و همکار خوبشان باشند.
3ــ همه رهبران سازمان های موجود به اعضای دفتر سیاسی یادشده در بالا صلاحیت نهایی بدهند، که دورهم جمع شوند، در نشستِ باحوصلۀ چند روزه یی خود، همه پرنسیپها و چالشها را حلاجی کنند و به سازمان آینده، رهبرییِ متشکل از رهبری همین سازمانهای موجود برگزینند و همه رهبران سازمان های جدید ــ که در پائین قرارمی گیرند، یا در بالاــ بیچون وچرا بپذیرند.
4ــ اعضاءِ دفترسیاسی پیشین خود را ـ صادقانه وباندایی وجدان ـ کنار بکشند، بگذارند که رهبران جوان سازمانهای موجود بار دیگر دورهم گردآیند، تا اگر بتوانند به توافقی نایل گردند.
5ــ در صورتی که گزینه های بالا مسدود باشد، یگانه راهکار این است، که صفوف دست به ابتکار بزنند، هر موانعی را که تشخیص می نمایند، از سر راه وحدت بردارند.
زیرا می دانیم که نجات کشور درگروِمبارزه است ومبارزۀ مثمر درگروِ وحدت. وهم اعضاءِ سازمانهای موجود اکثرمان کمتر از 50سال نداریم، سابقۀ حزبیمان کمتر از 30سال نیست، در این حال به مرحلۀ قدم گذاشته باشیم، که دیگر برایمان کشور ومردم آن مطرح باشد؛ نه این که، کی از کدام محل، یا ملیت و زبان است؛ افزون برآن ما اعضاءِ بیرون مرزیِ سازمان که در کشور نیستیم، چرا پابند آن پدیده های شوم باشیم؟ به علاوه مگر ما باقبولی اساسنامۀ حزب تعهد نسپاریده بودیم، که پدیده های نکبتبار را مردود می شماریم. مزۀ پیغمبر سازی را هم باربار چشیده ایم و دیده ایم، که جنگ پیغمبران برسر مقام است، هرباری که مقامی لق شده، یا توقع دستیابی به مقامی پیش آمده، جنگ آغازشده است، وحدت برهم خورده است و صفوف به کام مرگ و زندان رفته اند. کی به خود می آییم؟ چرا ازمردم و سازمانهای کشورهایی که در آنها زندگی داریم نمی آموزیم؟ چرا در رابطه به پیش کشی کادرها، به معیارهای کادری متوسل نمی شویم؟
همین رفیق ارجمند مان که از اثر نوشتۀ او می نویسم، می نگارد: "زمانیکه حزب تحت زعامت رهبران بصورت عینی و جود داشت، هزاران فرزند صدیق وطن در راه تحقق آرمان مقدس فوق جانهای شرین خود را قربان نموده و تعداد دیگر آنان در زندانها متحمل زجر و شکنجه فراوان گردیدند، خلاصه خم و پیچ مبارزه اثر نا مطلوب بالای شان نگذاشت آبدیده تر شدند و همان صداقت در گفتار و عمل شان بود که نتایج مثبت در تحقق اهداف حزب بدست آمد. اما حینیکه هدف و آرمان را پشت پای زدند و منافع شخص، لسانی قومی، فرکسیونی، عقده ها ... را در قدم اول قرارداده،منافع مردم زحمتکش را فراموش نمودند ویا در قدمه های پاینتر قرار دادند، خود مردم کشور در معرض سیلاب و منجلاب تباهی قرار گرفتند."
رفیق محترم، با شما موافقم که اعضاء حزب فداکاریها نموده اند، به خصوص صفوف؛ اما از نوشتۀ تان فهمیده نمی شود، "عینیت حزب را کی از تحت زعامت رهبران گرفت"؟ آیا خودِ رهبران نبودند، که رهبری و حزب را رها کردند؟ مگر شاهد نبودیم، که در آستانۀ هجومِ مخالفان، اکثر شان بدون ابلاغِ هیچ گونه دستوری به صفوف، فرارنمودند؟ چه شد، آن شعار هایی که سر می دادند: "سرمی دهیم، سنگرنمی دهیم".فرزندان رنج و زحمت، دارندگان هدف و آرمان، سرسپردگان میهن، دلباختگان رفاهِ انسان زحمتکش وسپاهیان گمنام بودند، که سینه سپر می کردند، سر می دادند و تپه های شهدا را با جسد گلگون خود پر نموده اند.
"هدف و آرمان را کی پشت پازد"؟ رهبران، یاصفوف؟ صفوف در آن حدی نبودند، که می توانستند، هدف و آرمان حزب را پشت پا بزنند. بنابرآن، برای شناختِ پشت پا زنندگان باید آرمان وهدف حزب را در یک جمله یاد آور شویم، که تهداب گذاری جامعه یی رفاهِ عامه، توأم باعدالت اجتماعی، برای نسلهای آیندۀ کشور بود! برای نیل به آن هدف باید موانع؛ یعنی، مقاومتِ عمال اشغال گرانِ کنونی کشور، از سرِراه انکشاف اقتصادی ـ اجتماعی برداشته می شد. شیوۀ از میان برداری مقاومت، باپشتیبانیِ قوت، کشاندنِ آنها درپهلویی سایر هموطنان به زندگی مسالمت آمیز وتأمینِ شرکتِ شان در اداره و ساختمان کشور بود. تیزسهای ده گانۀ منشی عمومی حزب و سایر پیشنهاد های صلح تدابیر و اقداماتِ دولتِ وقت مُؤید آن است.
پلنوم (18) هجدهم بود، که رهبرتدوین وتطبیق اهداف فوق را ازحزب دورکرد، سپس به اهداف و آرمان حزب پشت پازده شد. کیهابودند، که پلینوم مذکور را به راه انداختند، روی چه مقصد؟ واضح است، که رهبران! مسلماً برای انحصار مقام و قدرتی که در آنها سهیم و شریک بودند! با پیشنهاد مصالحه و آتش بسِ یک جانبه، طرف مقابل را تشجیع، خود راتهی و به هدف و آرمان حزب پشت پازدند. سپس در همچوحالات معمولاًچنان می شود، که شد:
" دزدانی که برای ربودنِ طعمه یی متحد می شوند، در وقت تقسیم آن بین هم می جنگند." بنابرآن، اکثر قریب به تمامِ رهبرانِ پشت پازنندۀ اهداف و آرمانهای حزب نتوانستند: خود را شریک در قدرتی که تشنۀ آن بودند، سالم ازنگاهِ صحت، قائیم به رأس رهبری حزب ودولت، آزاد، مصئون ازمصائب و مسکون به کشور نگهدارند. آن یکی بود، که همه را حمایت می کرد؛ حتا جمع پریشان نتوانستند خود را هم حفظ کنند.
" سیاهیِ لشکر نیاید بکار یکی مرد جنگی بِه از صد هزار"
در همان زمان خودم ازدهان اقاربِ نزدیکِ یکی از این رهبران در بارۀ او شنیدم، که گفت:" عنقریب رئیس شورای انقلابی می شود"؛ اما اغیار همه بدنامیها را بالایش انجام داد؛ بعد از آن، اتهامِ ابتلاء به تکلیف مغزی و دیوانگی رابه وی بست، چند لگدی هم به کفلش کوبید، درظاهر امر برای این که تحت مراقبت دایمی داکترباشد، بنام سفیر از کشور بیرونش کرد. با این رفتار صحه گذاشت، که در گذشته نیز بنا به بیماری اش برخورد خود را کنترول نمی توانست، عامل نفاق و ایجاد بی نزاکتیها در هیأت رهبری حزب می گردید، از این رو در ظاهر برای تحصیل؛ ولی در واقعیت برای تداوی و هم این که زیر نظرداکتر باشد به مسکو فرستاده شد. وقتی بازگشت، به اساس همین مریضی اش که نمی توانست، به عواقب کارهای محوله به خود بیندیشد، بدنامی، رهبری تشکیلاتی و سرکوبی مقاومت کنند گان در برابرپلینوم هجدهم را به گردن وی انداختند، باخوشی پذیرفت، که شمۀ پیامد آن را در بالا بیان کرده ام.
اکنون همان رهبرمان که توصیفش در فوق گذشت، در رأس پیشوایی نهضتِ فراگیرقراردارد. نمی دانم شاید روی همین تکلیفش باشد یاعلت دیگری، اکنونهم آرمان وحدت بین حزب متحد ملی و نهضت فراگیر را پشتِ پامی زند؟ بگونۀ مثال، اطلاع حاصل است، که رهبری سه نفری شورای اروپایی به اصطلاح حزب واحد گفته اند: تا رئیس حزب متحد ملی سند تحریری ندهد، که در کنگره خود را بحیث رهبر حزب واحد کاندید نمی کند، نهضت فراگیر به کنگره شرکت داده نخواهد شد. بنابرآن فراراهِ وحدتخواهان دوگزینه وجود دارند: 1) رئیس حزب متحد ملی را وادارند، که ازحق مسلم دموکراتیک حزبی خود چشم بپوشد و چنین سندی را ارائه کند؛ یعنی آن کسی را که گروپ سه نفری همچون رئیس حزب واحد تحمیل می کنند بپذیرند؛ 2) یا یک جانبه کنگره را تدویر نمایند.
طوری که در قسمتهای پیشین هم یاد آوری شده است، رهبری شورای اروپایی اکنون تغییر روش داده می کوشند، که در اروپا خود را وحدتخواه وانمود کنند؛ ولی در خفا رهبری نهضت را در داخل کشور تنبِه کرده اند، که به هر وسیلۀ شود، تدویر کنگره را به تعویق اندازند.
چنانی که درفوق اقتباس کرده ام، رفیق عزیزمان می نویسد"منافع شخص، لسانی قومی، فرکسیونی، عقده ها... را در قدم اول قرارداده"؛ اما این که کدام اشخاص، در کدام مقامها، در کدام سازمانها و درکدام زمانها رفتار ذکرشده را مرتکب شده اند، نشان نمی دهد. بنابرآن نگارندۀ این سطور آنچه را که در رابطه به اظهار فوق درسازمان کنونی مان دیده ام، یابطور یقین احساس کرده ام، ویا ازرفقای معتمد شنیده ام، ناگزیر ابرازمی نمایم؛ زیرا انتقاد رفیق مان را شیوۀ اصلاح نمی دانم، طرفدار برخورد صریحِ رفیقانه هستم:
سوگمندانه رهبری سه نفری شورای اروپایی به اصطلاح حزب واحد، در کنفرانسهای ایالتی، کشوری و اروپایی، از بدبختیهای یاد شده سوء استفاده کرده اند، که خود را در رأس سازمانها نصب کنند؛ تا بدین وسیله منافع شخصیشان را که ارضای سادیسمِ امر و نهی بالای صفوف و استفاده از منابع مالی سازمان است، تأمین نمایند.
رفیق محترم، شما در مقدمۀ مقالۀ تان شمار بی شمار اعضای پشین ح.د.خ.ا. و اعضاءِ سازمانهای جدید را: متهم به مصروفیت در عقده کشایی، توهین، ایجاد تفرقه و سبب بروز معضلات جدید کرده اید. شاید منظورتان بنده نباشم؛ اما از آن جایی که این جانب هم عضو ح.د.خ.ا.؛ عضو سازمانهای جدیدهستم ورفیقانه منطبق به جواز اساسنامۀ نهضتِ فراگیر انتقادی می نویسم، بنابرآن به خود حق دفاع را در برابر انتقاد شما می دهم و دیدگاهم را درباره می نویسم:
1ــانتقاد شما مخالف مادۀ سوم اساسنامۀ نهضت دررابطه به حقوق و وظایف اعضاء است؛
2ــانتقاد شما در دفاع از برفراز قرار گرفتگان و برای خفه کردن وخاموش ساختن صدا های داد خواهانۀ اعضاء می با شد؛ ازکجا معلوم که انتقاد شده گان چنین وظیفۀ را به شما نداده باشند؟ اگر این طور نباشد؟ چرا سایت مشعل مقالۀ انتقادی شما را نشر می کند واز مرا نه؟ مگرمن عضو حزب واحد نیستم؟ حق العضویت نداده ام؟ در جلسات شرکت نکرده ام؟ اگر سیاه مشقهای من ناموجه باشند؟ که خودم متوجه نمی شوم، مطابق اصول حزبی و مطبوعاتی نشر فرمایند! در پهلویش جواب بگویند! در سایت مشعل خاص بخاطر من، تالار نا سزا بازکرده می توانند، نه تنها خودم را؛ بل فامیلم را که هیچ گونه دخالتی به همچو قضایا ندارند، خلا ف اخلاق انسانی، حزبی و افغانی دشنام داده می توانند؟ نوشته هایم را نشرکرده و جواب گفته نمی توانند؟ من عقده مندم و عقده می کشایم؟ یارهبری سه نفری شورای اروپایی حزب واحد؟ گاهی به آن تالار سرزده اید؟ باری قدم رنجه فرمایید! تا عقده مندان، عقده گشایان، اهانت کنندگان، تفرقه افگنان وایجاد گران معضله ها را بشناسید!
3ــانتقاد شما درمخالفت با دموکراسی، آزادی بیان و دیگر اندیشی است.
4ــاگر انتقاد بد است؟ شما هم مرتکب شده اید؟ اگر خوب است؟ چرا من نکنم؟
5ــانتقاد من حزبی، رفیقانه، به آدرس مشخص، در زمینه های معیین و اصلاحی است؛ اما ایراد شما گنگ، مجمل، المعنا فی بطن الشاعر است و جمعی از اعضاءِ ح.د.خ.ا. را آماج پیکانِ اتهامات ناروا، مانند: قوم گرا، زبانگرا، عقده گشا، پشت پازننده به هدف و آرمان، فرکسیون باز، فراموش کنندۀ منافع انسان زحمتکش، ... قرارداده اید، (تنها پدر و مادر نگفته اید) که بنابرآن زمینه وهدف اصلاحی ندارد؛ به همه ناسزا تقدیم شده است و بس. قربان شما با این وسعت نظر، که هیچ یک ازاعضاءِ قبلی ح.د.خ.ا. را از اتهام بی بهره نمانده اید. اگر نمی پذیرید، قبول زحمت فرموده سطور اول و اخیر صفحۀ دوم مقالۀ تان را بازنگری فرمایید، یا اینکه حقوق دانان معاف اند، هر آنکه را هر آنچه بخواهند می توانند بگویند؟
6ــاگرانتقاد من نا موجه باشد، شعبه نظارت وکنترول حزب واحد داخل کشورمی توانند، بررسی کنند، اگر مقصر شمرده شوم، به مثابۀ عضو حزب به کمال میل حاضرم، که هرگونه جزای مطابق به اساسنامه را بپذیرم.
7ــاز آن جایی که انتقادشدگانِ من تاکنون به انتقاد بذل توجه نفرموده اند، کماکان به کردار پیشین شان ادامه می دهند، بنا بر آن از شعبۀ نظارت و کنترول حزب واحد در کشورتقاضا می کنم، که موضوع را بررسی فرمایند.
رفیق عزیز مان در صفحۀ دوم مقالۀ شان بطور عام کسانی را به جاسوسی و خود خواهی متهم کرده است. بنابر اُلفت، محبت و گذشتۀ که بین مان است، یقین دارم که بنده در لیست سیاه ایشان ثبت نیستم؛ اما می خواهم دوستانه به ایشان خاطر نشان سازم، که همچون حقوق دانی چطور چنین ابرازنظری کرده است؟ مگر می شود، در رابطه به شخصی ــ چه مشخص و چه نا مشخص، چه با ذکر نام، چه بی ذکر نام ــ بدون فیصلۀ دادگاهی چنین اتهامی بست؟ آنانی که بدون ارائۀ مدرکی، اسنادی و شواهدی به جاسوسی متهم شده اند، نمی گویند، که قیاس با لمثل نکن! از پشت عینکهای خود نبین! مانند تو ما سُست اخشیچ نیستیم، که به هرجایی خود را بفروشیم. در رابطه به خود خواهی نیز خواهند گفت، که اگر ماهم خود خواه می بودیم، نام مان در لیست رهبری سازمان سیاسیی، اتحادیه یی و انجمنی مانند خود خواهان ثبت می بود، همین که نیست، دلیل آن است، که خود خواه هم نیستیم.
رفیق ارجمند!
در مقالۀ بامحتوایی شما مطالب زیاد مفیدی وجود دارند، می سزد هریک بحث ومرورگردند، که به آینده می گذارم؛ اما هم اکنون پیشنهاد می کنم، که همچون عضو باسابقۀ حزب وطن (ح.د.خ.ا.) و فارغ حقوق در رابطه به وحدت بطور عام و وحدتِ نهضت فراگیر و حزب متحد ملی بگونۀ خاص که بیشتر ازچند سال به درازا کشیده است، تاهنوزهم معین و مشخص نیست، که چه مدتی دیگری را هم دربر خواهد گرفت، با استفاده از پرنسیپهای حقوقی و تشکیلاتی راه حلی را ارائه نمایند. با درود های رفیقانه!
17 اکتوبر 2010
+++++++++++++++++++++++++++
قسمت نهم
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! قبل ازهمه معذرت می خواهم، که سیاه مشق هفتۀ گذشته؛ یعنی قسمت هشتم نهایت طویل بود. اگرحوصله بخرچ داده باشی و تا پایان خوانده باشی، زحمتِ زیادی را متحمل شده یی، که قابل تحسین است!
دراین بخش، خبر وگزارش کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد را به بررسی می گیریم. گزارش اساسی 40 پاراگراف دارد، ایجاب می کند، که دست کم به 40 بحث مرور کردد؛ اما طوری که ملاحظه می شود، درآن کاه بی دانه باد شده است، نمی سزد که این همه وقت تلف گردد، یک پاراگرافی از خبر وجاهایی ازگزارش را، ریالستیک و انتفادی مرور می نماییم:
درخبر می خوانیم: "دراخیرفیصله به عمل آمد، طی تقاضا نامۀ از شورای رهبری حزب واحد در داخل کشور درخواست به عمل آید، پروسه ادغام را هرچه سریعتر به پایان رسانیده و در راه تدویر کنگرۀ حزب واحد تلاش وبذل مساعی هرچه بیشتر را به خرچ دهند."
درپاراگراف بالا، به صراحت تجاهل عارفانه صورت گرفته است، چنان وانمود شده است، که گویا رهبری سازمانِ داخل کشورکاملاً مستقل عمل می نمایند؛ ولی همه میدانند، که در جناح نهضت چنین نیست، همه چیز بوسیلۀ گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی دیکته می شوند، بااین زرنگی که اگر نتیجۀ مداخله خوب شود، افتخارش را به خود نسبت می دهند، اگر بد شد به رهبری سازمان درون کشور. در صورت مشاهدۀ تعلل در تعمیل دساتیر شان، با کاهش وتوقف در ارسال حق الاعضویتها و اعانه ها مجازات می کنند.
چنانی که می بینیم، ظاهراً از رهبری داخل کشور التجا می گردد، که به سوی تدویرگنگرۀ وحدت سریعتر حرکت نمایند؛ اما در حقیقت این تقاضا تظاهراست، نه قلبی؛ به این دلیل که، زیر فشار شدید صفوف قرار دارند، آشکار نمی توانند با وحدت وتدویر کنگره مخالفت کنند، با این مانورها می خواهند خودرا به چشم اعضاء وحدتخواه جلوه بدهند؛ ولی درعمل به وسایل مختلف جلو تدویرکنگره را می گیرند؛ چنانی که هم اکنون مسئول پیشینِ یکی از شعبات شورای اروپایی نهضت را ــ که به تخریب پروسه های مثبت مهارتِ به خصوص داردــ به کشور اعزام کرده اند، تا پروسۀ وحدت را تخریب وزهر پاشی کند، اگر بتواند مسؤلین را مسموم سازد، وبا دیکتۀ رفتار تال چال و"تیز نمودن داس باکلوخ" به ایشان، تدویر کنگره را به عقب اندازد.
هدف شان از تخریب جریان به راه افتیدۀ وحدت و تأخیر کنگره، در فراخوان و بخش های قبلی این سلسله مفصل بیان شده است، در این جا خلاصه میگردد، که در برابرحریف کاندیدی ندارند، که بتواند برای کسب رأس رهبری حزب واحد در انتخابات کنگره رقابت کند، به این سبب تا دریافت و آماده کردنِ چنین شخصی، کنگره را به تعویق می اندازند. این تصمیم و عملکرد از آن جا ناشی می شود، که هدف مبارزۀ شان تأمینِ رفاهیت به زحمتکشان کشور و حمایت از منافع ملی نیست؛ مقصد اصلی حفظ منافع شخصی خود شان است. سکان رهبری سازمان را نمی خواهند داوطلبانه از دست بدهند؛ زیرا همچون قمچین امرو نهی بالای رفقا و دسترسی به منبع مالی سازمان سوء استفاده میکنند. خود شان اکنون در مخالفت باوحدت باترس، در پرده و احتیاط سخن می گویند؛ اما پیروان شان افزون بر صحبتهای محفلی و شخصی، در نشستهای کنفرانسها با صدای بلند ندا دادند، که به وحدت باورمند نیستند.
ناباوری گروپ سه نفری وپیروان شان به امر وحدت: ازعدم رعایت اساسنامۀ سازمان، از عدم صداقت به پرنسیپهای سیاسی، از عدم پابندی به اصول دموکراتیک،...ازناشفافی ودغلبازی درسازماندهی انتخابات کنفرانسهای شوراهای ایالتی، کشوری و شورای اروپایی "حزب واحد" به خوبی مشاهده می شود:
در روز کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد، که به تاریخ شنبه 25 سپتمبر 2010 تدویر یافت، نام 91 نفربحیث عضو آن شورا قرائت شد. 9 روز بعد به تاریخ دوشنبه 4 اکتوبر که خبر کنفرانس در سایت پیام نهضت انتشار یافت، شمارۀ لیستِ نامهای اعضاءِ شورا به 119 نفر رسید، فردایش به 121 نفر بلند شد. طوریکه معلوم است: نورمی، پرنسیپی و انتخابی ضرورت ودرکار نبوده، ورود علاقه مندان به آن لیست آزاد بود؛ ولی نه برای نام همه علاقه مندان. نامهای همان کسانی می توانستند شامل لیست گردند، که به گروپ سه نفری علاقه مند بودند، نه برای وحدت. به استثنای عدۀ وحدتخواه، که بااجبار به آن همایش باید راه می یافتند و نامشان درج آن طومار می گردید؛ دیگر کسانی که به امر وحدت تپیده و کوشیده بودند، دربِ آن نشست به روی شان بسته و جدول آن لیست برای ثبت نامشان مسدود بود. مسؤل شعبۀ نظارت و کنترول شورای اروپایی نهضت را همچون "مشت نمونۀ خروار" یاد آور می شوم، که نه به کنفرانس راه یافت، نه نامش درج آن لیست "شورای عامه" گردید؛ زیرا "مقصّر" بود پیوسته در رابطه به ضرورت وحدت مقالاتی می نوشت، که اکثر به سایتهای خودی اقبال نشر نمی یافت، ناگزیر به سایتهای مختلف انتشار می داد.
شخص دلخواه خود را خلاف اصول دموکراتیک وبدون جواز اساسنامه ــبه محضر دها اعضاء واجد شرایطِ سازمان، که مستحق ارتقاءِ سازمانی بودندــ به هیئات رئیسه بلند نمودند، در لیست اعضاءِ شورای اروپایی نامش را در دو شماره (36 و 79)ثبت کرده اند. چند رفیق شایسته ومستحق را که سازماندهی شده در کنفرانسهای کشوری مانع نمایندگی شان به کنفرانس شورای اروپایی شده بودند، بعداً به اساس معامله، با پامال نمودنِ روش دموکراتیک و اساسنامه به هیئات رئیسه نصب نمودند.
یگانه کسی که واقعاً با رأی و شیوۀ دموکراتیک به هیئات رئیسه انتخاب شد، شخص شمارۀ 12 لیست هیئات رئیسه است، همچنین این شخص کاندیدی معاونیتی شورای اروپایی نیز بود، که بنابر محبوبیتش بین رفقا برنده هم می شد، ولی ناجوان مردانه پست معاونیت را زیر زدند؛ زیرا در آن پست کسی مورد نظرخود را می خواستند؛ چون او انتخاب نمی شد، نخواستند که شخص غیرخواست خود شان هم انتخاب گردد.
وقتی عیبش را گفتی، هنرش را نیز بگو؛ پدیدۀ مثبتی که می توان در آن کنفرانس مشاهده کرد، بالاکشیده شدن نسبتاً جوانان در هیئات رئیسه است، امید می رود که گروپ سه نفری به نظرات آنان الطفاتی نمایند و گوش فرادهند؛ نه این که فقط سمبولی باشند. از آنها نیز توقع میرود، که صرف به عضویت در آن مقام اکتفا ننمایند، در جهت تغیرات بهساز خود را کمی بجنبانند، در برابر کجرویها مقابله و مقاومت نمایند.
دوماه قبل کمسیون تدارک وسازماندهی شورای اروپایی تدویر کنفرانسها را برای انتخاب نمایندگان به کنگره عنوان کرده بودند؛ اما وقتی که کنفرانس شورای اروپایی برگذار شد، نماینده یی به کنگره انتخاب نشد. این رفتار نشان می دهد، که از نام انتخاب نماینده به کنگره، برای جلب اشتراک رفقا به پروسۀ کنفرانسها سوء استفاده صورت گرفت، هدف از به راه اندازی این همه سرو صداها، فقط ابقای شخص در رأس شورای اروپایی بود وبس!
در جریان انتخابات شوراهای ایالتی، کشوری کنفرانس شورای اروپایی، بوسیلۀ رفتار و دساتیر غیر مسؤلانۀ متعصبانه وگماشتگانِ دغلباز خود، مخالفتها، ناباوریها، رنجشها ودل آزارهایی را بین رفقا ایجاد نموده اند، که رفع و زدایش تأثیرِ ناگوارِ زیانبارِ دیرپایش از قلبها، کار ساده وآسانی نیست. تحمیل نفاق به همه حالتها پدیدۀ غیراخلاقی و گناه است؛ به خصوص در پروسه وحدت گناه کبیرۀ نابخشودنی. متاسفانه که ناشیها نمی توانند بیندیشند، بستر ادراک قلب ومغز شان بسته وسیاه است، تا درک کنند که چه جفا و گناه جبران ناشدنیی را مرتکب شده اند.
رهبری کارهرکس نیست، به اشخاص پرورش یافته وآگاه نیازمند است.هرناشی ازعهدۀ آن برآمده نمی تواند. در این حالت است که نقش شخصیتها درک و برملا میگردد. ازاین جاست که لزوم دور شدنِ افراد تصادفی و قرارگرفتنِ اشخاص خبیر وبصیراز گذشته، وپیشبین برای آینده، باگذشت با مواظبت، دلسوز، پابند به اصول دمکراتیک، صادق به پرنسیپهای سیاسی و اخلاقی، جذاب و دارای وسعت نظر و سیعۀ صدر، صحتمند و خالی ازعقده و کینه و تنگ نظری در رأس جنبش ضرورت می افتد. وقتی که به رفقا پیشنهاد می کنیم که "مار های درون آستین نهضت راکه مانع وحدت اند باید بیرون راند!" باکسی دشمنی، یا بدبینی ندارم. نه در آن مقامها به خود جایی می خواهم؛ نه توان کار درآن پستها را دارم، نه مستحقم؛ اما چنانی که وضیعت سازمان و رویداد های آن نشان می دهد، طرح آن پیشنهاد را ضرورت می دانم، درغیرآن "اگر این معلم باشد / حال شاگردان خراب می بینم" .
گروپ سه نفری آگاهانه و سازماندهی شده جلو ورود تعداد زیاد رفقای مستحق، مبارزان راستین، عاشقان سرسپردۀ انسان زحمتکش و آگاه از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را به شوراها، کنفرانس وکنگره گرفتند، در عوض ــ پهلوی عدۀ رفقای شایسته و مستحق ــ شماری زیاد افراد وابسته یی متعصب و ناآگاه ازهمه آموزه های درد بخور را، که جز"نوکری زروزور" وتعارفگویی برای برفراز قرارگرفتگان، جیزی مثبتی نمی دانند و کاری منفعت آوری بحال سازمان و جامعه بلد نیستند، به مقامهای رهبری و تصمیم گیری کشانیدند، تا به آنچه که می خواهند نام تصویب بالایش بگذارند و خود را بنام انتخاب شدگان بر تارک سازمان ــ مانند خارسردیوار ــ بچسپانند و به این وسیله دیو درونی خود بزرگبینیِ مهار ناشدنیِ خود را ارضا نمایند.
گروپ سه نفری در پروسۀ انتخابات سعی نمودند و اکنونهم می کوشند، رفقای مخالف: خود خواهی، بی اصولیتی، تک روی، خودکامگی، منتقدان رفتارهای غیر دموکراتیک،... که همچنین از مشاهدۀ عدم صداقت سیاسی، ناحقبینیهای تشکیلاتی، برخورد متعصبانه ... مایوس هستند، سازمان را هم رها کنند؛ مثل که بسیاری به دوری از سازمان ناگزیر شدند. گروپ مذکور به این ارزشها هم توجه اندکی نمی کنند و اهمیت نمی دهند: که این رفقاهم گوهر مهره های سازمان و جنبش چپ هستند، در زمانش چه مقدار کاری در پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی آنها صورت گرفته است، آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند، در فرایند مبارزات از دلهره های حوادث چه رنجها برده اند. در زندان، زیرشکنجه ها، در مخفیگاها... چه زجر ها کشیده اند. در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند، در آن حادثه ها چه تعداد اعضاءِ فامیل، اقارب و رفیقان شان را از دست داده اند، که تا هنوزهم داغهای سوزندۀ رویداد های المناک را در قلبهای فگار خود دارند. شماراز رفقا معلول اند، واین معلولیت چه بار سنگین برشانه ها و چه رنج عظیم در قلبها و اذهان آنهاست. در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند. تعداد زیاد رفقا با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد. افزون برآن، به زودی و آسانی می توانند، جایی چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایند؟ نمی هراسند که دور شدن همچو رفقا از این سازمان و پیوستنِ شان به سازمان رقیب، ضربۀ شدیدی به حزب واحد است؟ مشکل سازمان مان این است که غاصبان رهبری به منافع سازمان و تحقق اهداف اساسی آن پابند نیستند! بایست از همه اول به حل این مشکل توجه کرد.
* * * *
در پاراگراف چهارم بیانیۀ به اصطلاح اساسی ارائه شده در کنفرانس شورای اروپایی می خوانیم : "بعد از ختم حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن)، وظیفۀ اتصال دو بخش فعال وبا نفوذ حزب در یک ساختار واحد و تأمین وحدت یا اتحاد با سایر نیروهای همسو در اطراف این محور نیرومند در صدر وظایف حزب قرارگرفت"
نخست ــ کار بُرد اصطلاح "حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان" درست به نظر نمی رسد؛ زیرا "حاکمیت" ملکیت لایتجزّایی مشترکِ خلق و متعلق به تمام مردم است؛ اما ح.د.خ.ا. دربر گیرندۀ تمام مردم کشور نبود. هیچ زمام دارِ حزب مذکور (مانند همه زعمای گذشتۀ کشور) از طرف مردم انتخاب نشده بود. هیچ قانون اساسی زمان اقتدار حزب نامبرده بوسیلۀ پارلمان واقعاً منتخب مردم تصویب نشده بود. پیشنهاد می کنم اگر به جای حاکمیت "حکومت"، "اقتدار"، یا "دولت" (البته به معنای قوۀ ثلاثه، نه به مفهوم سرزمین) در همچو موارد به کار برده شود بهتر است.
دودیگر ــ عبارت "اتصال دو بخش فعال و با نفوذ حزب" نا رساست، فهمیده نمی شود، هدف از"دو بخش"، دو بخشِ پرچمیهاست، یاخلقی و پرچمی؛ زیرا متصل به پایان اقتدار خود، حزب دوکراتیک خلق (حزب وطن) به چهار بخش تقسیم بود، که اکنون به چندین پارچه تقسیم است.
به هرصورت کلمۀ بخشها قابل بحث نیست، آنچه که قابل تعمق و برسی است، این است: بایست درکنفرانس شورای اروپایی نقد می گردید، که چرا حزب مذبور ازهم پاشید؟ چرا به بخشها و پارچه ها تقسیم شد؟ چرا رهبری نتوانستند، تمامیت حزب راــ ولو عاری از قدرت ــ حفظ کنند؟ شاید رهبری رفقای خلقی ما بگویند، که در زندان بودند؛ ولی رهبری پرچمیها"واجب الاحترامانِ غیرمسؤل" چه خواهند گفت؟ شاید اینهاهم بهانه کنند، که فشارلجام گسیختۀ "مجاهدین" بود، که حزب ازهم پاشید؛ مگر در زمان "امین" فشار کم بود؟ چرا حزب ازهم نپاشید؟ یک رفیق شهید می شد، بجایش دو عضو جامعه به حزب می پیوست. آیا کشتار زمان "امین" کمتر از زمان "مجاهدین" بود؟ اعضاءِ هردو جناح حزب دسته دسته به شکنجه گاها، به پولیگونها و به زندانها کشانده می شدند؛ اما قیامها یکی پی دیگری برضد "امین" ادامه می یافتند.
بدون نقد گذشته، به خصوص نقدِ ازهم پاشیِ حزب، اتخاذ هرگونه سیاستِ نو، راهِ امنی به سرمنزل رفاهی نخواهد بُرد؛ زیرا اجتناب از کوتاهیهای گذشته، استفاده از نکات و جهاتِ مثبت و سازندۀ عملکرد پیشین که چشمگیر اند، همراه با بهره گیری از پدیده ها و رویداد های جدید، آموزش و آشنایی با آخرین دست آورد های سازمانیِ بشری می تواند، فراراهِ فعالیت آیندۀ سازمان مان نور افگن باشد؛ این مهم تنها بوسیلۀ نقد گذشته و انتقاد حالیه میسر می گردد.
به سخن دیگر، انتقاد ونقد در جامعۀ دموکراتیک وبازی که اعضاءِ اروپایی حزب واحد سکونت دارند و در ردیف انسانهای مدرنی که زندگی می نمایند، یک اصل پذیرفته شده و نیاز مبرمِ جامعه است. بنابر آن ضرورت است، که ماهم از این مهم مستفید گردیم و سراپایی تشکیلات خود را نقد نماییم.
نفس مبارزه که توام بافرازو فرود و ناملاءِمات است، حضور فعال دیگر اندیشی و برخورد انتقادی را می طلبد. سازمان مان به اصطلاح جنت و خود مانهم ملائیکه نیستیم؛ اگر ماهم خواسته باشیم، برای بهبود و اصلاح کار نماییم، باید تماشاگر نباشیم، خود ما از درونِ سازمان خود، به این کار مبادرت ورزیم واستفاده ازین روش را افشاگری وعمل ضد رفقا و سازمان نپنداریم.
* * * *
در پاراگراف 25 گزارش اساسی کنفرانس چنین مشرح است: "قابل یاد آوری است که شعبۀ تفاهم شورای اروپایی حزب واحد با سایر نیروهای ملی، مترقی ودموکرات کشور، شخصیت های مستقل سیاسی در تماس بوده و کار در این عرصه ادامه دارد" که به فکاهی معروف می ماند: "شخصی از کسی که بهانه جو ونادِه بود، پول طلب داشت، وقتی که از مقروض قرضش را مطالبه کرد، مدیون گفت، پولهای تان را تخم خار مرغیلان خریده ام، در بهار سال بعد به دشت ناکجایی می کارم، اگر باران بارید، خارها رویید، در فصل خزان که رمه ها در آن صحرا به چرا می آیند واز آن جا عبور می نمایند، پشمهای گوسفندان به خارها گیر می افتد، سپس پشمها را جمع می نماییم، سال دوم می ریسیم، سال سوم فرش می بافیم، سال چهارم بازار یابی می کنیم، سال پنجم می فروشیم و پولهای تورا می دهم". معمولاً در گزارش، کار انجام شده ارائه می شود، که شعبۀ مذکور ندارد، ارتباطاتش به ارتباطاتی خارها، پشمها وفرشهایِ فکاهیِ بالا شباهت دارد. سالهایی که گذشتند، هیچ کاری نتوانست بکند، در آینده چه خواهد کرد! کار بوسیلۀ کادر ها صورت می گیرد، کادری که کار نتوانست، داوطلبانه جاخالی کند، مانع کار نشود، آنهم در شعبۀ با اهمیتی چون تفاهم.
ولی نباید طرف دیگر قضیه را هم نادیده گرفت، به حقیقت و ماهیت مسأله توجه نکرد، سبب اصلی وماهیوی عدم موفقیت شعبۀ تفاهم، موجودیت گروپ سه نفری در رأس شورای اروپایی است. بارها شنیده و خوانده ایم، در صورت موجودیت اینها در رهبری، هیچ سازمانی حاضر به وحدت نخواهند شد. از همین جاست که ضرورت بیرون کردن مارهای درون آستین نهضت پیش می آید.هر آنکه خواهان وحدت است، اول باید زمینه را فراهم کند؛ یعنی موانع را از سر راه وحدت بردارد.این اشخاص مورد نظر منافع شخصی شان را به منافع جمعی ترجیع می دهند، داوطلبانه کنار نمی روند، نمی خواهند، از موضیع عمل کننده، به موقعیت مشوره دهنده عبور نمایند، برای حل مسأله یگانه راه این است، که به تدویر کنگره کوشیده شود، در کنگره رهبری قویی بیرون از حیطۀ نفوذ اینها برگزیده شود و شورای اروپایی منحل گردد.
در پاراگراف 27 گزارش مذکور، کار عمدۀ شعبۀ تشکیلات به "تهیۀ رهنمودها" اکتفا می شود. اگر این سخن را من ارائه کنم، شاید تا جایی قابل اغماض باشد؛ زیرا کار تشکیلاتی نکرده ام، اما به خود رفقا که عمری مصروف تشکیلات بوده اند، بسنده است؟ افتضاحاتی که در کنفرانسهای ایالتی و کشوری آلمان بوقوع پیوست، کی جوابگوست؟ رفقای شورای کشوری نهضت سویدن که به سه گروپ تقسیم شده اند و رفقای متحد ملی سویدن و جناح وحدت خواه نهضت، که عضویت شان را در شورای اروپایی به تعلیق در آورده اند، کی مسئول است؟ چرا در گزارش اساسی از آن رویدادها تذکری به عمل نیامده است؟ بعد از درگذشت زنده یاد رفیق بریالی فقید، چه تعداد رفقا، بچه علت نهضت را ترک نموده اند؟ چرا گزارش داده نشده است؟ ... چه تعداد اعضاءِ جدید جذب شده است؟ ... با الهام از جوامعی که در آنها زندگی می نماییم، ایجاد چه نوع وچه تعداد سازمانهای اجتماعی، مدنی وصنفی در جنب سازمان سیاسی مان ابتکار شده است؟ ... چرا در گزارش اساسی کنفرانس از این موضوعات خبری نیست؟ مگر وظیفۀ شعبۀ تشکیلات صرف ایجاد تشنج و اختلاف بین رفقا در اروپا و سفر به کشور برای تخریب روند وحدت است و بس؟
درپاراگراف 39 گزارش اساسی کنفرانس چنین آمده است: "در جریان سال جاری به خصوص در آستانۀ انتخابات پارلمانی کشور شاهد وخامت روز افزون اوضاع امنیتی کشور بوده ایم. افزایش حملات انتحاری و ترورستی، گسترش نفوذ گروه های مسلح مخالف به مناطق نسبتاً امن، افزایش حملات بالای تاسیسات دولتی راه های مواصلاتی و افزون برآن فساد گسترده در اداره دولت امنیت و ثبات کشور را با چالش جدی مواجه ساخته است"
رفیق خوانندۀ عزیز! من نمی گویم، که موضوع مطرح شده در بالا حقیقت ندارد. می خواهم یاد اور شوم، که وظیفۀ مبرم و مطرحِ کنونیِ ما، مسائل امنیتی است؟ یا انتخابات پارلمانی در کشور؟ به خصوص بررسی علل عدم موفقیتِ رفقای مان وسپس همه نیروهای چپ، مترقی وملی برای راه یافتن به پارلمان؟ کدام یک؟ طفره رفتن از موضوع انتخابات پارلمانی و پرداختن به قضایایی امنیتی، همان گفته را تداعی می کند: "تو کار زمین را نکو داشتی/ به اصلاح آسمانها بپرداختی!"
سبب اساسیی که رهبری سه نفری شورای اروپایی، از موضوع انتخابات پارلمانی گوشه می گیرند، این است، که در آن منافع شخصی خود شان دخیل و مطرح نیست. اگر خود شان، یا کدام عضو فامیل، ویا کسی از دوستان شخصیِ شان کاندید می بود، مانند انتخابات ریاست جمهوری برخورد، کاملاً طوری دیگری صورت میگرفت: فوند مالی تاسیس می شد، اعانه ها جمع آوری می گردید، گروپ انتخاباتیی تشکیل و به کشور اعزام می شد. سوگمندانه، به فکر سازمان ودرپیِ منافع جمعی نیستند، که به دستیابی تدابیر یاد شده ــ بخاطر موفقیت رفقای خود در انتخابات ــ توسل می جستند.
بی توجهی، عدم بذل کمک ِ رهبری شورای اروپایی در جریان انتخابات و اکنون گریز از تجزیه و تحلیل چگونگی گذشت آن، رأی کمِ رفقای کاندید در شمارش مقدماتی، نگرانی آور وسؤال برانگیز است. اگر نهضت بیشتر از ده هزار عضو ــ که شمار زیاد آن باید در شهر کابل باشد ــ در کشور نداشته باشد؟ موجودیت آیندۀ سازمان چگونه خواهد شد؟ به کدام اساس ثبت خواهد گردید؟ اگر دارد؟ چرا رفقای کاندید به این اندازه رأی کم گرفته اند؟ این معما باید گشوده شود. سرنخ زیر پای رهبری سه نفری شورای اروپایی است، که پنهان می نمایند، باید به اعضاء جواب بگویند!
گرچه هرکلمه، جمله، سطر وپاراگراف گزارشِ به اصطلاح اساسی کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد سؤال برانگیز، بحث خیز و نگرانی آور است، که به آینده می گذارم ، اکنون، به آنچه گفته آمد اکتفا می کنم؛ تنها در این جا تذکر مطلبی را بایسته می دانم، و آن این که، ح.د.خ.ا. (حزب وطن) در گزارشدهی سبکی داشت: که نارساییها، کوتاهیها، اهمالها و ناتمامیهای خود را برمی شمرد، مقام گزارشدهنده خود و قدمه های سازمانیِ مقصر خویش را انتقاد می کرد؛ اما در گزارش شورای اروپایی از آن چیزها خبری نیست، خیر و خیریت است، سازمان اروپایی حزب واحد گل و گلذار است، هیچ عیب ونقصی ندارد.
"ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است"
10 اکتوبر 2010
++++++++++++++++++++
قسمت هشتم
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! این سری که قسمت هشتم آن را در زیر می خوانید، بررسی جوابی باعنوانی "وحدت یامصالحه غیراصولی" است، که گروپ سه نفری (رهبر پشت پرده، بوزینه باززاده وسکرترش حاکم زاده) به فراخوان بنده زیر عنوان "صدای خود را برای تدویر کنگرۀ وحدت بلند نماییم!" داده اند. افزون برآن دراین بخش منشاءِ مشکلات شورای اروپایی حزب واحد، وچگونگی تدویرکنفرانس اخیرش را نیزبار دیگر بررسی می نمایم.
در ادامه جوابیه می خوانیم: "حل مسایل کلیدی از جمله اولویت های مطمین رسیدن به هدف یعنی وحدت اصولی مستحکم و پایدار میباشد. موافقت بر مسایل بنیادی سیاسی، اندیشوی و سازمانی، تشخیص وتعیین جایگاه وخواستگاه اجتماعی سیاسی یا به عباره دیگر هویت حزب، استواری و کار سازنده در جهت تحقق توافقات از جمله نخستین گامها در راه تامین وحدت شمرده میشوند. نه تغییر موضع خلاف توافقات صریح، شفاف و مستند و چانه زدن در این یا آن مورد بسیار مبرم سیاسی و تعین کننده. این گونه برخورد ها وموضوع گیری ها بر پروسه وحدت جدا صدمه می رساند. واز لحاظ روانی شدیدا زیان آور میباشد."
1ــ ازجملات بالا معلوم می شود که نگارنده، کادرغیر متخصص ح.د.خ.ا.(حزب وطن) پیشین است، موضوعات مطرح شده مشخص نشده است؛ مثلاً برای تأمین وحدت، حل مسایل کلیدی ضرور دانسته می شوند؛ اما این که آن مسایل کلیدی کدامها می باشند، تذکر نمی یابند؛ باید برشمرده شوند، تا برای حل آن صفوف مساعدت نمایند. در عین زمان یادآوری از مسایل کلیدی در جمله های بالا تشویشی ایجاد می نمایند، که شاید تاکنونهم مسائل حل ناشده وجود داشته باشند وبه این بهانه برای مدت مدید دیگری هم کنگره به تعویق انداخته شود.
2ــ تذکر عبارات "مسایل بنیادی سیاسی، اندیشوی و سازمانی، تشخیص و تعین جایگاه وخاستگاه اجتماعی سیاسی یا به عباره دیگر هویت حزب" بازی باکلمات و واژه های عام و مترادف است؛ مسائلی است که در برنامه و اساسنامۀ حزب تسجیل می گردد، که سازمان بیانگرومدافع منافع کدام گروه یا گروه های جامعه باشد. از آن جا که پروگرامها و اساسنامه های پیشین هردو سازمان مشابه استند، مبیین آن است، که در مسائل متذکره نیز بینش غیر متفاوت دارند. بنابر اصول، این امر را کنگره معین می کند، یا به عبارۀ دیگر تعیین مسایل بنیادی سیاسی و اندیشوی سازمان وظیفۀ کنگره است، که نباید بوسیلۀ یکی دونفر پیش داوری شود. اگر واقعاً خواستار تعیین مسایل بنیادی "حزب واحد" می باشید؟ "داس را با کلوخ تیز نکنید!" کنگره را زودتر تدویر نمایید!
3ــ نگارش عبارت "جایگاه و خاستگاه اجتماعی سیاسی و هویت حزب" نیز بازی با کلمات و تفاخر دانشمندانۀ غیر کارشناسانه است؛ ولی اگر کمی آن واژگان را بکاویم، خالی از فایده نخواهد بود. مسائل بنیادیی که درفوق ازآن بحث شد، "جایگاه" یک سازمان را نیز در جامعه معین می کند. "خاستگاه" یک سازمان مسلماً همان جامعه یی است، که سازمان از آن سر برمی آورد. خاستگاه "حزب واحد" افغانستان است، نه اروپا. افغانهای مهاجردراروپا نباید بکوشند، که خودرا مؤسس آن معرفی نمایند، بی خبر از وضعیت کشور از روی بخار معده حزب واحد را رتق وفتق کرده، در امور رهبری آن مداخله نمایند وبه بیراهه بکشانند. اگر خواسته باشند، کار وکمک اساسیی را که اعضاءِ اروپایی حزب واحد می توانند، صادقانه وبدون توقع انجام دهند، ارسال بدون کم و کاست حق العضویتها و اعانه ها به سازمان داخل کشور و خود داری از مداخله در امور رهبری آن است.
4ــ "خاستگاه"این امررا نیزافاده می نماید، که اعضاء، به خصوص کادرها واخصتر رهبری حزب چکیدۀ کدام طبقه استند. دراین رابطه علی الاُصول نسبت به تعلق طبقاتی، خصلت طبقاتی رجحان داده می شود؛ اما نظراتی وجود دارد مبنی براین که، رهبری حزبِ مدعیِ مدافع منافع زحمتکشان، بایست متشکل ازاشخاص آگاه، متخصص، صحتمند ومتعهد به منافع توده ها وازخود زحمتکشان باشند. طرفداران چنین نظرمدعی اند که:
"عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگش شود"
زیرا شخصیت فرد تاسن شش سالگی تکمیل می شود، مسلم است که این مرحلۀ از زندگی را طفل در محیط خانواده، به آغوش والدین سپری ورشد می نماید، طبیعی است که خصلت پدر، مادر وسایر اعضاءِ فامیل مزج شخصیت کودک می گردد. اگر در بزرگ سالی خصلت دیگری را هم کسب نماید، در شمار بیشتری، مصنوعی خواهد بود، نه طبیعی. بنابرآن، در موقع حساس و زمان تعیین کننده، خصلت مصنوعی وکسبی نابود شده، خصلت فطری باز می گردد وشخص ناخود آگاه به اصل خود بر می گردد.
5ــ افزون برآن، ازدیدگاه بیولوژیستها دروقت قرار گرفتنِ فرد دررهبری سازمانهای زحمتکشان، درنظرگرفتنِ "خاستگاهش" یعنی تعلق طبقاتی اش، اهمیت بسزا دارد و تأثیرعوامل ژنتیک وارثی در رفتارانسانها کمتر ازعوامل اجتماعی نیست. تعلق طبقاتی سایقۀ وفاداری و پایداری به منافع طبقاتی شمرده می شود؛ مثلاً نظریه پردازان حرفوی سازمانهای زحمتکشان، پژوهش و تجربه کرده عقیده دارند، که نسبت به سایر پرولتاریا، پرولتاریایی صنعتیی که این پیشه را به ارث برده اند، یعنی خون پرولتری دارند، در مبارزات حق طلبانه سیاسی و صنفی بیشتر پیگیر وحاضر به دادنِ قربانی به آرمانها و منافع طبقه وهمنوع خود اند.
حتا درگسترۀ هنر و در وجود هنرمند می توان این پدیده را به روشنی مشاهده کرد. به گونۀ مثال در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا، استدیوهای رادیو وتلویزیون به روی "هنرمندی" پیوسته بازبود؛ باآنهم همیشه ژستهای ناراضیانه می گرفت. اکنون که خُمپاره های ژاندارم جهان ستم، حرص و آز سینۀ زحمتکشان کشوررا بیرحمانه می شگافند، پدیده های اخلاقیی راکه باخود آورده اند، مانند: اعمال مافیایی، فساد اداری واجتماعی، تجارت مواد مخدر...، شیرازۀ عفت ومعصومیتِ مورالی وسنتهای پسندیدۀ ملی وعُلونفس وغرور "ملت غیور" را می درانند؛ با آن همه، دراین حال، هنرمند محبوب ومستعد ما به حکم سایقۀ تعلق طبقاتیی خودش خرسند است وکلیدی راکه درجیب زمام دار کشور اشغالگر است، سخاوتمندانه به مردم ما می بخشد ومی گوید:"یک کلید خانه پیش تو/ یک کلید خانه پیش من" کنجهای خانه یی را که نیروهای اهرمنی دالرپرست، عملاً پودرمرگِ انسان می کارند؛ در رؤیای خود، گل نسترن ویاسمن می کارد و پیامبر صلح لقب می گیرد. مثلی که حافظ خودرا از ورای تصور، مالک گیتی می دانست، ازمقامِ اقتدارِتخیلِ شاعرانه برعالم بیکران هستی، "ازکمر خلیفه" ــ ثمرقند و بخارا را به یک خال هندی ــ می بخشید.
در رابطه به مسائل بالا درشورای اروپایی حزب واحد، هم اکنون چالشهایی وجود دارد ــ که به فهم وتجربۀ تار بنده ـ ناشی ازعوامل زیرین است:
الف ـ آنچه که به رهبران مربوط است:
1) تعلق بیولوژیکی رهبری به طبقۀ حاکم، که بالاثر حاکمزاده حکومت وحکمرانپور فرمانروایی می خواهند؛
2) نداشتنِ عقیده به هدف اساسی و اصلی مبارزه؛ یعنی عدم دلسوزی به مردمِ در تنگنای کشور؛
3) عدم رعایت اصول دموکراتیک سازمانی، ناباوری به عدالت، صداقت و حقپرستی سیاسی؛ یعنی به اشتباه گرفتنِ تیمسازی، دسیسه، ایجاد تفرقه وسخنچینی در بین اعضای سازمان برای رشد شخص خود، به جایی مبارزۀ مشروعِ منطبق به اصول دموکراتیک سازمانیِ شفاف، عادلانه صادقانه ورفیقانه؛
4) نداشتن گوش شنوا به پیشنهاد ها وشکایتهای اعضاء؛
5) پنهان نمودن حقایق و رویداد ها از اعضاء؛
6) تکیه به مرکزیت در رهبری و حذف دموکراسی.
ب ـ آنچه که به صفوف سازمان مربوط است:
1) معتاد شدنِ بسیاری به سکتریزم سازمانی ودنباله روی گوسفند وار ازهرگونه رهبری؛ استفاده شدن به مثابۀ ماشین رأی دهی؛
2) تجاهل عارفانۀ بسیاری در تمیز حق برباطل و راه راست از بیراهه؛
3) عدم استفادۀ بسیاری ازاصل زرینِ اصلاحی سازمان؛ یعنی انتقاد وانتقاد ازخود؛
4) دلسردی برخیها از مبارزه و دوری ازسازمان، در اثر فشار و مشاهدۀ کجرویها و ناحقبینیهایی رفقایی در فراز سازمان قرار گرفته؛
ج ـ آنچکه به هردو ـ رهبری و صفوف ـ مربوط می شود:
1) قرارگرفتن درزیرتاثیر روش ورفتارنیروهای راست کشور، مانند: مسائل زبانی، ملیتی، منطقوی ...؛
2) ابتلا به امراض روانیِ مهاجرت وعقده مندی؛
3) نگرفتنِ انتباه و عبرت از رویداد های گذشته .
برای اینکه مسائل بالاپادر هوانماند، کنفرانس هفتۀ گذشتۀ شورای اروپایی حزب واحد را با استفاده ازمعلومات تعداد رفقایی که درآن شرکت ورزیده بودند، بسیار فشرده به گزارش می گیرم، تا به موضوعات بالا اندکی روشنی انداخته باشم. قبل از آن، اشاره به این مطلب ضرور است: که رهبری شورای اروپایی نهضت ازمدتی به این طرف زیر فشار صفوف قرار دارند، که از وحدت فرار می کنند وطفره می روند؛ به این سبب تعداد قابل ملاحظۀ اعضاء نظر دارند، که شورای اروپایی منحل گردد. ازاین رو رهبری آن شورا کنفرانسی را به راه انداختند، مبنی براین که به کنگرۀ وحدت نماینده انتخاب می نمایند، آنان از یک طرف بدین وسیله تظاهُر کردند، که مانع وحدت نیستند؛ از جانب دیگر به این بهانه شورای اروپایی را تجدید کردند و هم خودرا برای یک سال دیگر، در رئس سازمان تسجیل نمودند. اکنون تاکتیکی را در پیش گرفته اند، که خود را در اروپا وحدتخواه وانمود کنند و درعوض کارکنان حرفوی نهضت راــ در داخل کشور به وسائل مختلف ــ ناگزیر می سازند، که تدویر کنگره را به تعویق اندازند. ماهیت سوءنیت شان را پروسۀ انتخابات شورای اروپایی حزب واحد برملا می کند، که به آن می پردازیم:
می دانیم که هر انتخابات دموکراتیک 5 اصل دارد: 1) آزاد باشد؛ 2) سری باشد؛ 3) مستقیم باشد؛ 4) مساویباشد؛ 5) همگانی باشد. افزون بر آن، رهنمودی را که خود ترتیب نموده اند، چنین مشعراست: "انتخاب نمایندگان برای کنفرانس (ایالتی، کشوری واروپایی) و کنگرۀ حزب واحد بطور دموکراتیک ورای سری صورت میگیرد." ولی انتخاباتی که در همه سطوح ذکر شده صورت گرفت، مطابق آن پنج اصل و رهنمود مرتبۀ خودشان نبود:
1ــ انتخابات آزاد نبوده برعکس مقید هم بود؛ زیرا گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی نهضت، به وابستگان خود دستور داده بودند، که جز به تطمیع شدگان، به رفقای شایسته و مستحق نهضت و متحد ملی رأی ندهند؛ یعنی رأی دهندگانِ وابسته، مقید بودند، نه آزاد؛
2ــ انتخابات مساوی نبود، اگرچه مساوی بدین معناست که هرکس دارای یک رأی باشد. در بسیاری سازمانهای کشورهای اروپایی، اعضاء نهضت نسبت به متحد ملی بیشتر اند، بنابرآن می توان تعمیماً تعبیر کرد، که عدم تساوی تعداد اعضاءِ هردو سازمان وموضیع گیری ناصواب رهبری نهضت، به معنای عدم تساوی انتخابات نیز بود؛
3ــ انتخابات سری نبود. رفیق جوانی درکنفرانس شورای اروپایی باعلنیت مخالفت کرد؛ اما در اثرپافشاری گروپ سه نفری رهبری نهضت رأی پرسی علنی صورت گرفت.
ماجرای انتخابات درسازمانهای مختلف متفاوت بود. درآلمان وهالند که نهضتیهای وابسته به گروپ سه نفری دررئس سازمانها قرار داشتند، با استفادۀ ناسزاوارانه ازاین رجحان، تاآن حد که توانستند، کوشیدند که رفقای وحدتخواه نهضت واعضاء قاطع متحد ملی در رهبری شوراها وهمچون نماینده درشورا های بالایی راه نیابند. درچند شورای ایالتی آلمان که انتخابات دموکراتیک صورت گرفته بود، ورفقای وحدتخواه دررأس شوراها آمده بودند، سپس وحدت ستیزان برای دورکردنِ آنها، درآن سازمانها کارتخریبی انجام دادند ومدتی بعد دوباره جلسۀ انتخاباتی را به راه انداختند. در بسیاری شوراهای ایالتی آلمان، وحدت گریزان تخلفات صریح وبزرگی را مرتکب شدند،چون پیش از پیش بطورسازماندهی شده، درهای شعبات نظارت و کنترول هردو سازمان را بسته بودند، به شکایتهای اعضاء هیچگونه توجه صورت نگرفت؛ زیرا شکایتها به گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی مواصلت می کرد، که خود سازماندهِ همه تخلفات بودند.
اما در شورا های ایالتی وکشوریی که رفقای غیر وابسته به گروپ سه نفری، که به منافع مردم و سازمان پابند بوده، در رأس شورا ها قرار داشتند، انتخابات با مسالمت، دموکراتیک ورفیقانه گذشت.
گروپ سه نفری برای رسیدن به هدف خود، پیش از کنفرانس شورای اروپایی کار های گوناگون زیانبار بحال سازمان را انجام داده بودند: کوشیده بودند، که از ورود رفقای وحدتخواه نهضت به کنفرانس جلوگیری نمایند؛ به عدۀ از رفقای متحد ملی وعده هایی داده بودند؛ نامهای تعداد رفقای وحدتخواه نهضت را که از شورا های کشوری به کنفرانس انتخاب شده بودند، از لیست بیرون کرده بودند؛ درعوض، نامهای حواریون خود را گنجانیده بودند؛عدۀ دیگری از هواخواهان خود را به کنفرانس دعوت کرده بودند و مانند نمایندگانِ انتخابی حق شرکت در رأی گیری دادند.... همانطوری که تعداد کمِ رفقای متحد ملی را به کنفرانس راه داده بودند، تصمیم داشتند، که در هیأت اجرائیه و هیأت رئیسۀ شورای اروپایی نیز چنین کنند؛ اما رفقای متحد ملی تهدید کردند،که کنفرانس را تحریم می نمایند. چون تحریمِ کنفرانس به معنا ی تحریم عضویت در شورای اروپایی بود؛ تحریم شورای اروپایی به معنای برهم خوردنِ آبشخورِ گروپ سه نفری رأس نهضت بود؛ بنابرآن جانب نهضت تن داده، رهبری هر دو طرف ساعتی پشت درهای بسته چانه زدند. سرانجام تصمیم گرفتند که هیأت اجرائیه و هیأت رئیسه را مساویانه تشکیل بدهند. زمانی که به سالُن بر گشتند، باز به شیوۀ پیشین رفتار کردند. درین حال یکی از رفقای متحد ملی درتالار کنفرانس به محضر همه باز تهدید کرد که : "در جلسۀ خصوصی یک چیز وعده می دهید و در سالُن کنفرانس طور دیگر عمل می کنید!" سپس معامله گران حرفوی ناگزیر شدند که به معامله یی پشت پردۀ خود وفا کنند و هیأت رئیسه را مساویانه تشکیل بدهند.
حتا آدم خوبی را که دعوت شده بود؛ اما نه عضو نهضت بود، نه عضو متحد ملی؛ نه در کنفرانسهایی شوراهای ایالتی، نه در نشست شورای کشوری شرکت کرده بود؛ نه حضوری، نه غیابی بحیث نماینده برای شرکت در کنفرانس شورای اروپایی انتخاب شده بود، در هیأت رئیسه نصب کردند؛ در حالیکه نظیرش، چند رفیق واجد شرایط و مستحق، درتالار کنفرانس حضور داشتند.
رئیس شورای کشوری قبلیی را که طبق تعهد آنان، به تحریم کنندگانِ شورای اروپایی نپیوسته بود، وعدۀ معاونیت شورای اروپایی را داده بودند؛ اما وقتی که کارشان گذشت، موجودیت پست معاونیت را نیزانکار نمودند؛ ولیک فراموش نموده اند، که پست معاونیت را در رهنمود انتخاباتیِ خود نیز ذکر کرده اند. سرانجام به حمایت چند رفیق دیگر، وی را به عضویت هیأت رئیسه افزودند.
رهبر پشت پرده از طغیان و خروش دیودرونی خودخواهی سخت به عذاب است، نمی تواند این را مهار کند؛ می خواست با ارزیابی کار کنفرانس طعمه دهد که موفق نشد. بخاطر ارزیابی چگونگی کنفرانس خود را در یکی از شورا های کشوری بحیث نماینده کاندید نموده بود؛ اما درجریان کارهمایش عدۀ کثیری نمایندگان با زبان دیپلوماسی؛ یعنی چین پیشانی چراغ سرخ نشان دادند که به روی خود نیاورد؛ سر انجام یکی از گردانندگان جلسه با زبان عامه و جدی گفت: "ارزیابی جلسات استیل کهنه است، اکنون مروج نیست، نشست کنونی به ارزیابی نیاز ندارد." سپس، قبل از پایان کار همایش تالار را ترک گفت.
علت عدم توافق به سخن رانی او، از جمله باید این امر باشد، که سال گذشته درهمایش ادغام تشکیلاتی شوراهای اروپایی نزاکت مهمان نوازی و وحدتخواهی را، حین سخن گفتن در ارزیابی کار آن گردهمایی رعایت نتوانسته بود؛ در حالی که در آن مجمع عدۀ رفقا از سایر سازمانها حضور بهم رسانیده بودند؛ اما او صرف باتکیه به پرچمی بودن وبه توصیف از پرچمیها پرداخته بود، که نباید آن طور می شد؛ باید به ح.د.خ.ا. تکیه صورت میگرفت، که شامل حال همه حضار نشست می گردید.
ایشان ناگزیرند که بزودی شورای دیگری بنام مشورتی یا"صدرهیأت رئیسه" و یا "شورای نگهبان" یا "َشورای حل وعقد"نیز ایجاد کنند. نام اعضاء آن را در لیستی بنویسند. بارک الله، تشکیل شورای اروپایی ما معادل اتحادیۀ کشور های اروپایی شده است: 92 نفر اعضاء شورا؛ 35 نفر اعضاء هیأت اجرائیه؛ 12 نفر اعضاء هیأت رئیسه و 15 نفر دیگر هم اعضاء شورای مشورتی، یا "شورای نگهبان" ویا "شورای حل وعقد" خواهد بود؛ 11 یا13 شعبه خواهد داشت؛ ولی آنچه راکه ما اعضاء حزب واحد نمی دانیم، لطفاً بگویید! که وظیفۀ این شورا ها چه خواهد بود؟
چرا نگارندۀ این سیاه مشق به گزارش کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد می پردازم؟ واضح است! زیرا همۀ اعضاء حزب واحد منتظر اند؛ اما شورای مذکور از تدویری کنفرانسش گزارشی نمی دهند. معلوم نیست چیزی به گزارش ندارند، یا از ارائۀ رویداد های آن نشست حیا می کنند. صرف در پیام نهضت سه سطر نوشته شده که سخن مرکزی این است "کنفرانس شورای اروپایی موفقانه تدویر یافت" واقعیت این است که در آن همایش همه چیز بود، جز موفقیت. اصل خبر به آینده موکول شده است. چنانی که خبر نشست 20 جولای رهبری شورای اروپایی با رهبر حزب متحد ملی به آینده حواله شده بود؛ تا اکنون که از آن زمان بیشتر از دونیم ماه سپری می گردد انتشار نیافته است. بیم داریم که خبر کنفرانس همچنین شود.
رفیق ارجمند عضو شورای اروپایی حزب واحد! اجازه بده، که ازین بحث جدی حاشیه بروم، مطلبی را از فلمی بگویم: زیرا درین دقایقی که این سطور را سیاه میکنم، باگوشۀ چشم "سریال یوسف" را هم می بینم و از درون باخود می گِریم، نه بخاطر یوسف ، نه بخاطر خود؛ بل بخاطر جفایی که تو با دستور "کاهنان معبد آمون" در حق رفقایت رواداشتی! برخوردی را که تو ناسنجیده با استفاده از تیغ با تعصب اکثریت با رفقایت کردی، به همرزمان نیکو سرشت، جمعگرا، وحدتخواه، اصولی، غیروابسته بکسی و مستحقت رأی ندادی، مانع رفتنِ آنها به شوراها، کنفرانس و کنگره شدی، به برخورد برادران یوسف به او نمی ماند؟
گروپ سه نفری و کادر های زیر فرمان شان راــ که شبیه به رهبران معبد آمون اند ــ به تمام معنا می شناسیم و سوابق شان را میدانیم: که گروپ ناراضیان چه زیانهای رابه ح.د.خ.ا رسانیدند! صدر نشینان زیر فرمان بیگانه و شیفتگان قدرت و مقام، با به راه اندازی پلنوم 18 چه جفاهایی را در حق مردم و اعضاء حزب نمودند! در سال 1366 چه تعداد اعضای باعقیده، باآرمان، بادانش، و باایثار را از حزب بیرون کردند! ... ، با آگاهی ازین همه، گوسفندوار از امر آنها اطاعت می نماییم. به چنین رفقای عزیزی که اصل حزبیت، شایسته سالاری، و تعهد روز "الستُ برَبکمُ" خود را در نظر نمی گیرند، سمتگرایی، زبانگرایی، قومگرایی، روابط شخصی وحب وبغضگرایی، گروپ بازی، محفلبازی و تیمسازی...را پیشه می کنند، عینی قضاوت نمی نمایند، ذهنیگرانه به سطح دو کودک "قوشتیگیر" تنزل می کنند، که تیم ما برنده شود، از آنها بازنده؛ به عواقب عمل خود نمی اندیشند و این چنین "تیشه به ریشۀ خود می زنند"؛ به عدالت، صداقت، راستی و درستی سیاسی و اندیشوی پابند نیستند.جزرستگاری، به خودآیی ورهایی از خود بیگانگی...دیگر چه آرزو می توان کرد! (ادامه دارد)
3 اکتوبر2010
++++++++++++++++
قسمت هفتم
رقیق ارجمند عضو حزب واحد! طوری که اطلاع حاصل است این سری، برسی جوابیۀ گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی نهضت است، که عنوانش"وحدت یامصالحه غیراصولی"انتخاب گردیده است، بدین وسیله به فراخوان بنده که عنوانش "برای تدویرکنگرۀ وحدت صدای خودرا بلند نماییم" با ناسزا جواب داده اند. نقد نوشتۀ شان را ادامه می دهیم؛ اما این هفته آن را به عقب می اندازیم؛ زیرا سه هفته یی که گذشت، انتخابات شوراهای کشوری اروپایی حزب واحد بود. مقصود انتخابات تعیین نماینده به شوراهای: ایالتی، کشوری، اروپایی و کنگره است، که به اجمال آنها را مرور می نماییم. دستورالعمل انتخاباتی چنان ترتیب شده است، که هم اعضای شورای اولیه وهم از آن ــ به ترتیب ــ نماینده به شورای بالاتر و آخری به کنگره برگزیده شوند.
در ظاهرامراین پروسه کاملاً اصولی ومنطقی به نظر می آید؛ ولی در ماهیت امر گروپ سه نفری افراد مورد نظرشان را، باسوء استفاده ازاکثریتی که، "نهضت..." نسبت به "متحدملی" دربیشترکشور های اروپایی دارند، در همه شوراهای نامبرده نصب نمودند و بدین منوال می خواهند به کنگره (اگربگذارند که تدویرگردد) نیز اعزام نمایند. در جملۀ انتخاب شدگان، اعضای حزب متحد ملی واعضای نهضت که غیروابسته به گروپ سه نفری باشد، کمتر وجود دارند. پروسۀ انتخابات در همه کشور ها وسطوح: با پرخاش، زشتگویی، رنجش ویأس ــ به خصوص به رفقای متحد ملی و رفقای غیروابسته به گروپ سه نفری ــ سپری گردید. ازهم اکنون دلسردی به وحدت ونطفۀ نفاق ایجاد شد؛ که خاطرۀ ناگوار سال 1356 وحدت بین جناحهای ح.د.ح.ا را تداعی می کند.
درآن بُرهه نیز قبل از وحدت نیتِ پاک و شورو شعفِ بی مرزی از طرف صفوف به وحدت ـ مانند اکنون ـ وجود داشت؛ اما خلاف انتظار بد خواهانِ بد کیش حزب را به ماتمسرا ومنگنه یی به اعضأ و مردم مبدل نمودند. آن وقت انگشت اشاره به جانب "حفیظ الله امین" به عنوان بدکِردار نشانه می رفت؛ ولی اکنون کیست؟ معلوم است که جانب مقابل امین وجود داشت. آن زمان هم این کس با افراد زیر قومانده اش زیر پردۀ استِتار عمل می کرده است.
گروپ سه نفری درهمه شورا ها به وسیلۀ افراد گماشته ــ نه بوسیلۀ همه رئیسان شورا ها ــ در پیش کشیدنِ افراد مورد خواستشان، اصول دموکراتیک و صداقت رفیقانه را نقض نمودند. در روز انتخابات اعضای غیر سازمانی فامیلهای افراد آلۀ دست شرکت داده شدند، از شیوۀ تفتین وتطمیع گسترده استفاده شد؛ بگونۀ مثال در شورای کشوری آلمان، بعد از انتخابات، رفقای متحد ملی مصمم شدند، که شرکت در نشست شورای اروپایی را تحریم نمایند. گروپ سه نفری به مجرد اطلاع ازین تصمیم، نام چهار نفر رفقای مستحق رااز رهبری شورای اروپایی و کشوری آلمانِ متحد ملی، که در روز انتخابات شورای کشوری آلمان سازمان دهی شده رد کرده بودند ــ تطمیع گونه و همچون حق السکوت ــ چند روز بعد در لیست انتخاب شدگان درج نمودند، تا این که دو نفری از آن چهار نفری نا انتخاب شده درشورای کشوری، به سطح هیأت رئیسۀ شورای اروپایی هم نایل شدند. وضع در سایر شوراهای کشوری نیز بدین منوال بود.
نشست شورای اروپایی حزب واحد، شنبه 25 سپتمر ساعت 1 بعدازظهرشروع شد، تا پاسِ از شب ادامه یافت؛ نهایت متشنج وپرسروصدا بود، که می توان بسیار فشرده از جهات مختلف به ارزیابی گرفت: اگر به ح.د.خ.ا. که کشوری را در حالت جنگ اداره و رهبری می کرد، بیشتر از دوصدهزار عضوداشت مقایسه شود، هیچگاه شورای مرکزی آن 90 نفر، هیئات اجرائیه 35 نفر و دارالانشاء آن 11 عضو و 11شعبه نداشت.
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! قضاوت بفرمایید! که شورای اروپایی سازمان مهاجری به چنین تشکیلاتی نیازمنداست؟ کدام حزب چپ ویا راست کشور اروپایی با چنین وسعت تشکیلاتی دارد؟ این رفتار را جز مریضی خودخواهی وعقده مندی گروپ سه نفری رهبری نهضت شورای اروپایی حزب واحد، دیگر چه نامی می توان داد؟
هنگامی که رئیس شورای اروپایی انتخاب می شد ــسال 1355 افغانستان راکه سردار محمد داوود در لویه جرگه گویا انتخاب شد، تداعی می کرد، که گفت: من قبول می کنم؛ امابه یک شرط که همه موافق باشند...ــ گروپ سه نفری صحنۀ نشست را چنان عیار کرده بودند، که هنگام پیش کشیده شدن رئیس شورای اروپایی سکوتی برقرار شد، که گویا قحت الرجالی باشد، سپس همان چهرۀ سابق گفت: "اینک صدای پایی من باز آمدم باز آمدم" طوری که پیش بینی می شد، آمدگی می گیرد که به ریاست حزب واحد پیش کشیده شود. بنابرآن تا آماده شدن چنین زمان و صحنه یی، که او به ریاست حزب واحد برگزیده شود، از تدویر کنگره وحدت خبری نخواهد شد.
دراین جلسۀ آشفته، رئیس نمایی شورای کشوری سویدن گروپ تجریدی نهضت، می خواست دهان به شکوه بکشاید. شاید می گفت، که نگارندۀ این سطور حق ندارم، که از رهبری شورای اروپایی در مطبوعات انتقاد نمایم، که کارگری با مشت سنگین به دهنش کوبید و خاموشش ساخت. این رفیق عزیز رئیس نما را، کارمند اوپراتیفی همسایه اش نا درست سمت می دهد. بنابر آن به وی پیشنهاد می نمایم، که 1) فاروم سایت وزین آریایی را خوب و پیوسته مطالعه کند، که رهنمایش را خوب بشناسد؛ 2) اساسنامۀ نهضت را در مجموع و به خصوص مادۀ سوم حقوق ووظایف اعضا را خوب بخواند، تا بداند، که بنده حق دارم، هرمقام رادر مطبوعات خود و خارج از آن انتقاد نمایم، یانه؟
باری به شورای کشوری سویدن بر می گردم، که فکر می کنم، به عضوحزب واحد برای شناخت گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی نهضت مفید باشد: وضع درشورای کشوری سویدنِ حزب واحد، بگونۀ دیگری انکشاف نموده است: اولاًــ 9 ماه قبل گروپ سه نفری کوده تایی را علیه اصول دموکراتیک و پرنسیپهای قبول شدۀ حزبی، در جناح نهضت انجام داده بودند؛ ثانیاًــ در نشست ادغام تشکیلاتی نهضت و متحدملی در شورای سویدن، نیز بوسیلۀ افراد وابستۀ شان، برضد اصول دموکراتیک قرار گرفتند، خواست وفیصلۀ اکثریت را مبنی بر تشکیل شورای واحد با رهبری یگانه باشانتاژ وماجراجویی نپذیرفتند. ثالثاًــ اخیراً از رهنود مرتبۀ انتخاباتیی شان، نیز استنباط شد، که نمی خواهند، جزکسانی مورد نظرشان، دیگری به شورا ها وکنگره راه یابند. در نتیجۀ مشاهدۀ تخلفهای رهبری شورای اروپایی، رفقای سویدنِ حزب واحد، موضیعگیریهای مختلف نمودند: 1) عدۀ از رفقای نهضت از سازمان دورشده به حالت انتظارقرارگرفتند؛ 2) جناح وحدتخواهِ نهضت و رفقای متحد ملی نزدیک گردیدند؛ 3) رفقای متحد ملی وجناح وحدت خواه نهضت از شورای اروپایی فاصله گرفتند. 4) رفقای نهضتِ وابسته به گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی از دیکران تجرید گردیدند .
رفقای تجریدی نهضت اخیراً بنا به دستور، جلسه یی متشکل از اعضای غیر سازمانی تشکیل داده بودند، که خبر و فوتو های شرکت کننده گان درسایت پیام نهضت تا کنون هم وجود دارد، خوانندۀ عزیز می تواند مطالعه کند. در آن جلسه رفقای وحدتخواه در حال انتظارِ نهضت و تمامی رفقای متحد ملی شرکت نداشتند. مسلم است که جلسۀ مذکور مشروعیت نداشت. رهبری شورای اروپایی رفیق جوانی را از رفقای متحد ملی قبلی حسب معمول استعمال کرده، انترنتی مؤظف به برسی جلسه نموده بودند، که گویا به پندارشان شرکت انترنتی یک رفیق از متحد ملی به عنوان برسی کننده، می توانست عدم شرکت 45 رفیق متحد ملی را تلافی کند. رفیق عزیز جوان ما متأسفانه متوجه نشده است، که برسی جلسه سکرتریت یاکاراوپراتیفی نیست، اگر این ماموریت خوب است، چرا رهبری شورای اروپایی که وظیفۀ روتین شان است، خود ایفا نمی کنند؟ اگر بد است، چرا او بکند؟ فکر نمی کند، که صلاحیتِ معنوی انجام این کار را دارد؟ به او مناسب است؟ چه گذشتۀ یی دارد؟ در گذشته هاهم به چنین کاری فایق آمده است؟ بدون توجه به این که خودش را: از نگاه عمر، درجۀ تحصیل، پیشینۀ حزبی و سابقه و تجربۀ سیاسی وکاری،...، با کسانی که در بارۀ شان قضاوت می کند مقایسه کند، به منبر وعظ بلند می شود و جمعیتِ غایبی را اندرز می دهد! قضاوت را به خود رفیق موعظه کننده می گذارم، که کار خوبی کرده است، ویا چطور؟ تا در آینده استعمال نشود!
افزون برآن رفیق ارجمند ما در رابطه به رفقای تنظیم در سازمانی ابرازنظر می کند، که در حیطۀ تشکیلات و صلاحیتش نیست، عدم وابستگی خودرا قبلاً طی مصوبه و خبری اعلام کرده اند وبه اطلاع رهبری حزب واحد به کشور و هیئات اجرائیۀ شورای اروپایی پیشین رسانیده اند. جهت مزید معلوماتشان، آن خبر ومصوبه را تکرار می آورم:
خبر نشرشده در سایت پیام نهضت با عنوان "تدویر اجلاس عمومی شورای سویدن حزب واحد شنبه 18 سپتامبر 2010 میلادی گوتنبرگـ سویدن" مبتنی بر واقعیت نیست.
جلسۀ شورای کشوری سویدن حزب واحد به تاریخ 19سنبله 1389 مطابق 11 سپتامبر2010عیسای با اشتراک اعضای حزب متحد ملی پیشین وجناح وحدت خواه نهضت فراگیر قبلی، در کلمر سویدن تدویر یافته است. در آن جلسه گزارش مبسوتی ازجانب رئیس شورای کشور سویدن حزب واحد ، رفیق فیاض عزیز، ارائه شد، که در نتیجۀ بحث و بررسی گسترده، مصوبۀ آن جلسه حسب زیرین است:
" مصوبۀ مورخ 19 / سنبلۀ /1389 هجری، مطابق به 11 سیپتامبر 2010 عیسای، جلسۀ عمومی شورای کشوری سویدن حزب متحد ملی افغانستان و جناح وحدت خواه سازمان نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان
در آغاز جلسه، به تأسی از پشتبانی مسئلۀ وحدت و تسریع پروسۀ تدویر کنگره آجندای یک فقرۀ "موضیعگیری شورای کشوری سویدن، درقبال شورای اروپایی" به تصویب رسید. سپس ازجانب مسئولین، فعالیت شورای کشوری سویدن و عملکرد شورای اروپایی، از آوان ادغام تشکیلاتی به این طرف گزارش داده شد. هریک از شرکت کنند گان ابراز و تأکید کردند: که رهبری شورای اروپایی درعمل به قطب مرکزیت متکی شده جانب دموکراتیک را در اتخاذ تصامیم و اجرای امور روتین حذف کرده است. با تشکیل بدون صلاحیت وغیرلازم کمیتۀ چند نفری مشورتی توحید وانسجام، سهمگیری هیئات اجرائیه و شوراهای کشوری را در اتخاذ تصامیم منتفی ساخته است، مانع ایفای کار روتین شعبۀ نظارت و کنترول برتخلفات گردیده است و نظارت شفافِ استوار براصول دموکرتیک برامور را برچیده است. اخبار مبتنی برواقیعتِ رویدادها، روحیۀ دموکراتیک، انتقادی و دیگراندیشانه پخش نمی گردد. رهبری شورای اروپایی بیرون ازصلاحیت خود، بی خبر از وضعیت کشور به رهبری حزب واحد اعمال نفوذ می نمایند، رهبری حزب واحد را می کوشند بی اوتوریته سازند، استقلال آن را سلب نمایند، و همۀ امور را بدست خود قبضه کنند. رهبری شورای اروپایی محرک تأخیر کنگره دانسته می شوند، واز دستورالعمل مرتّبۀ آنها مبنی بر انتخاب نمایندگان برمی آید، که نماینده های انتخابی شوراهای کشوری کم اعضاء ــ که خلاف میل آنها باشند ــ به کنگره راه نیابند و همه نماینده های اعزامی اروپا به کنگره واقعی نه، فرمایشی باشند. در گذشته تشکیل شورای اروپایی ضرورتی بود، اما اکنون به پابندی در راه رشد حزب واحد مبدل شده است، موجودیت شورای اروپایی عامل عرض اندام رهبری چندگانه شده است، امرونهی رهبری شورای اروپایی سبب مداخله و درهم برهمی امور در رهبری حزب واحد می گردد، تشکیل بی لزوم بزرگ، مصارف غیرضرور جلسات و سفریۀ هنگفت نمایندگان آن مقدار زیاد مبلغی را که باید به کشور ارسال گردد می بلعد، زحمات جانی بیجا، اتلاف وقت، ومصارف اضافیی را به شرکت کنندگان شوراهای کشوری، حین شرکت در جلسات خود تحمیل می نماید. اگر مصارف ذکرشده صرفه جویی و به کشور ارسال گردد، زمینه ساز تقویت امور مالی، تشکیلاتی ومؤثریت فعالیت سیاسی و ارتقای نفوذ و اتوریتۀ حزب واحد درجامعۀ افغانی می گردد.
بنابر آنچه تعریف شد، تصویب می گردد:
1 شورای کشوری سویدن عضویت خود را در شورای اروپایی به تعلیق در می آورند.
2 حق العضویتها واعانه های خودرا به رهبری حزب واحد در داخل کشور ارسال می نمایند.
3 بادریافت رهنمود رهبری حزب واحد از داخل کشور، نماینده های خود را به کنگره انتخاب و اعزام می نمایند.
4 سپس به اساس دساتیر رهبری حزب واحد از داخل کشور، فعالیت می کنند.
5 مصوبه هرچه زودتر به رهبری حزب واحد به داخل کشور تقدیم گردد.
6 مصوبه به اطلاع اعضای کمیتۀ توحید و انسجام شورای اروپایی حزب واحد راسانیده شود.
7 مصوبه به رهبری شورای کشوری سویدن نهضت ارسال گردد.
شرکت کنندگان جلسۀ عمومی شورای کشوری سویدن حزب متحد ملی افغانستان و جناح وحدت خواه نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان
(کلمر سویدن)"
بنابر آنچه در فوق مطالعه می فرمایید! جلسۀ شورای کشوری سویدن حزب واحد قبلا تدویریافته است، جلسه یی که بتاریخ 18 سپتامبربرگزاری آن ازطرف عدۀ معدودی در "گوتنبرگ سویدن" عنوان شده است، مشروعیت ندارد؛ زیرا در آن نشست کذایی ، نه تنها ازجناح حزب متحد ملی حزب واحد هیچ عضوی شرکت نکرده اند؛ بل جناح وحدت خواه نهضت فراگیر نیز از شرکت اِباورزیده اند؛ از این رو، برگزار کنندگان جلسه فرمایشی حق ندارند، که نشست یک جانبۀ خود را اجلاس حزب واحد نام بگذارند. به بررسی کنندۀ انترنتی آن نشست نیز راستی و درستی آرزو می نماییم، که به خاطر موقعیت خود و برای خشنود ساختن رهبری شورای اروپایی، رویدادها و جلسه را نادیده و گزارشها را ناشنیده باعدم حضور وذهنیگرانه، جلسۀ را وارونه ارزیابی نفرمایند و دور از واقعیت قضاوت نکنند.
اعضای شورای کشوری سویدن حزب متحدملی و جناح و حدت خواه نهضت فراگیر حزب واحد
تاریخ 22/ 9/ 2010
26 سپتمبر 2010
+++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت ششم
خوانندۀ ارجمندعضوحزب واحد! در قسمت گذشته "وحدت یامصالحه غیراصولی" عنوان نوشتۀ رهبری سه نفری شورای اروپایی نهضت، یا سخنگویی آنها را مورد بحث قرار داده بودیم، که اکنون برسی را ادامه می دهیم. ازآن جایی که دوپروگراف اول زیر عنوان، پردازمنشیانه یا تفاخردانشمندانه است، از پروگراف سوم آغاز می نماییم که چنین می نگارند: " اما با دریغ یک عدهء معدود بدون توجه و درک دقیق و لازم از مطالب و جوانب با اهمیت مسئله و ساده نمودن موضوع و پریدن از مراحل که در اسناد اساسی آغاز پروسه وحدت مسجل گردیده و به امضا رؤسا و مسولین هردو حزب رسیده است و طرفین به تحقق گام به گام و مرحله به مرحله خود را به اجرای کامل آن مکلف میدانند، توجه نمایند، میخواهند بقول معروف( راه چندساله را به یک شبه طی نمایند) خودرا به اصطلاح قهرمانان و حامیان سراپاقرص وحدت جابزنند و دیگران را که بر اصول و پرنسیب های قبول شده استناد مینمایند ضد وحدت معرفی کنند." لطفاً توجه فرمایید! تمام صفوف، اکثر قریب به تمام کادر ها و بیشترِ رهبری خواهان تسریع پروسۀ تأمین وحدت اند، ولی می نویسند "یک عده معدود"، چگونه باید فهمید، که سه نفر معدوداست، یا هزار ها؟ شاید کلمۀ "معدود" در قاموس خاص آنها معنای دیگری داشته باشد که نمی دانیم. در این صورت توضیح نمایند تا بفهمیم. ادامه می دهند ... "پریدن از مراحل که در اسناد اساسی آغاز پروسه وحدت مسجل گردیده"، شنیده وخوانده بودم که گذار کشور عقب نگهداشته شده به سوسیالیزم مراحلی دارد، که باید آنهارا طی نماید؛ اما خوب شد دانستیم، که اعضای دو سازمانی که در گذشته یی نه چندان دور، عضو حزب واحدی بودند، برنامه، اساسنامه و اندیشۀ واحد داشتند، که تاهنوزهم به آنها معتقد اند، اساسنامه و برنامۀ سازمانهای کنونی شان نیز تفاوتی ندارند، صرف برای این که گروپ سه نفری فرصت یابند، تا شخص مورد نظر شان را واجد سروصورتِ رهبری سازند، باید مراحلی سپری شود! چرا آن مراحل صعب العبور، آن اسناد اساسی دشوار فهم و آن اصول اساسی عدول ناپذیر را ساده نمی سازند و به و سیلۀ رسانه ها یا رئیسان شورا های کشوری به آگاهی اعضا نمی رسانند، که این همه سوء تفاهمات رخ ندهد؟ در ادامه بین قوس می خوانیم: "(راه چند ساله را به یک شبه طی نمایند)"، همان شعر معروف صدق نمی کند؟
"به این تمکین که ساقی باده درپیمانه می ریزد
رسد تا دورما دیوار این میخانه می ریزد"
از ابتدای تشکیل هردوسازمان تمایل و تقاضای صفوف طرفین به وحدت بااصرار وجود داشت، از آغاز مذاکره در رابطه به وحدت، دقیق بیشتر از دو سال سپری گردید، کفایت نمی کند؟ چند سال دیگر لازم دارد؟ معلوم می شود، تا این گروپ سه نفری: (رهبری پشت پرده، بوزینه باززاده، و حاکمزاده) برسرنوشت سازمان ما حاکم اند، برای حفظ وتداوم سلطۀ شان پردۀ آهنین و دیوار چینشان را، بین رفقایی که وجود یک دیگراند، و در قلب هم جادارند، با استفاده از دنی ترین و شنیع ترین روش "تفرقه بینداز و حکومت کن" تا که می توانند تحکیم خواهند بخشید. از رفتار و گفتارشان برمی آید، تاکه آنها رهبر باشند، وسازمان در حیطۀ صلاحیتشان باشد، آرمان وحدتِ جزایر ح.د.خ.ا. (حزب وطن) و ایجاد جبهۀ متشکل از نیروهای ملی، مترقی و چپ را به گور خواهیم سپرد!
در ادامۀ نوشتۀ گروپ سه نفری می خوانیم: "اذعان باید نمود که در پروسه وحدت بعضی موانع و دشواریهای وجود دارد که جداً آنرا در نظر گرفت و با کار مشترک رفیقانه و هوشیاری لازم بر موانع غلبه نمود و آنها را از میان برداشت. و این اقدام ملی و تاریخی را باسربلندی بسررسانید."
1ــ لطفاً موانع ودشواریها را توضح و تذکر دهید تا صفوف هردو سازمان که نیروی محرک وحدت اند، شما را یاری رسانند. شواهد مبین آن است که شما خود موانع و دشواریها را خلق می نمایید، خودخواهیها، عقده ها و بیماری مهاجرت شما دشواری و موانع اصلی در راه وحدت است، بنابر آن دشواریها و موانع را در وجود خود جستجو و رفع کنید، خود را تغییر دهید، بازسازی و تداوی کنید.
2ــ کلمه های "ملی" و "تاریخی" در این جا مورد استعمال ندارند؛ زیرا کلمۀ ملی را وقتِ بکارمی برند که موضوع مربوط به تمام طبقات و لایه های جامعه و سراسر کشور متعلق باشد، یا موضوع کشوری درمقابل کشور دیگری مطرح باشد. کلمۀ تاریخی گذرا از لحاظ زمان افاده می شود، یعنی به موضوعی اطلاق می گردد که به گذشته رخ داده باشد، نه به مطلبی که به آینده رخ می دهد. لطفاً در نوشته واستعمال کلمات خود دقیق باشید، و یا به ویراستار تان توصیه نمایید، که بذل توجه نماید.
به ادامه می نویسند: "تجربه احزاب دموکراتیک و چپ جهان وتارخ سیاسی افغانستان مخصوصاً بعد از دهه چهارم قرن گذشته میلادی، مبین این حقیقت انکار نا پذیر میباشد که بدون موافقت اصولی و صادقانه متکی برارزشهای ملی و دموکراتیک وقرار گرفتن در کنار مردم و دفاع شجاعانه از منافع زحمتکشان، ایجاد ساختار و موازین دموکراتیک حزبی و شناخت دوستان ودشمنان دیرینه وقسم خورده جنبش دادخواهانه وتجدد طلبانه، به وحدت یکپارچه و مطمین نمی توان نایل آمد. نه اینکه برخی ناشیانه و ساده لوحانه مساله را کوچک ساخته بر آن سطحی مینگرند. حل مسایل کلیدی از جمله اولویت های مطمین رسیدن به هدف یعنی وحدت اصولی، مستحکم و پایدار میباشد."
شرایطی را که گروپ سه نفری در رابطه به وحدت بین حزب متحد ملی و نهضت فراگیر ارائه می دارند، به افسانه های مذهبی شباهت بهم می رساند: "روزی ملایی در داخل مسجد به مردم وعظ می کرد، هر مسلم به جنت از طریق پل صراط وارد می شود؛ اما پل صراط از مو باریکتر، از تیغ تیزتر... است یکی از مستمعین گفت ملا صاحب چرا نمی گویی که جنت اصلاً راه دخولی ندارد." حال به جایی وضع شرایط فوق بهتر است گروپ سه نفری هم بگویند، که وحدت بین دوحزب یاد شده راه تحققی ندارد.
خوانندۀ عضو حزب واحد! می بینید که در پروگراف اقتباس شده، به افتراق و وحدت ح.د.خ.ا. اشاره می شود، از آن جا که اکثرما اکنون سالمند شده ایم، بدین معنا است که تاریخ حزب خود می باشیم، می دانیم که، در آن زمانهم جنگ برسر کدام اصول و عدم اصولیت نبود، برنامه و اساسنامه مورد قبول همه بود، افتراق در اثر خود خواهیها، تلاش برای حفظ رهبری از جانب چوپان زادۀ خوش باور، شیوۀ رهبری عقبماندۀ او، وتفتین فرد پرتاب شدۀ امپریالیزم بود، که مورد قبول کادرهای دانشمند وزرنگ حزب قرارگرفته نمی توانستند، که سر انجام انشعاب تحمیل گردید. هم اکنون هم برنامه و اساسنامۀ هردو سازمان که مبین اصول اند، ازهم تفاوتی ندارند؛ ولی بوزینه باززاده است که ــ مانند چوپان زادۀ خوش باور ــ می گوید، که محور رهبری را رها نمی کند، حاکمزاده است که "امین وار" می کوشد، خود را در رئس سازمان نصب کند، رهبر پشت پرده است، که بنا به عادت "تفرقه انداز وحکومت کن" مزمن خود آنها را به لجاجت در غصب رهبری سازمان، جلوگیری از وحدت و کوک نمودن نزاع تشویق و رهبری می نماید.
نیروهای سالم حزب در هردو جناح، از فردای انشعاب درپی تأمین وحدت بود ند؛ اما شخص پرتابی امپریالیزم بود، که از چوپان زاده سوءاستفاده می کرد، و مانع وحدت می شد، مثلی که اکنون رهبر پشت پرده و حاکمزاده، از بوزینه باززاده استفادۀ سوء می کنند، ومانع وحدت می گردند.
اکثر رهبری حزب، به وابستگی امین به امپریالیزم باورمند بودند، سرانجام اعمال او، رهبرحزب را نیز به این امر معتقد ساخت، ازاین سبب در صدد دور کردن او برآمدند؛ اما وی توانست دست به دسیسه و ماجراجویی بزند، تا خود به پیروزی برسد، یا حزب را نابود کند. می دانیم که رهبر پشت پردۀ کنونی، در آن زمان مسئول نظامی و مؤظف به خنثا سازی هرگونه دسیسه بود، در انجام ماموریت خود اهمال و غفلت کرد، در نتیجۀ کوتاهی و نارسایی رهبر پشت پرده در انجام وظیفه اش، امین به پیروزی رسید، و همه کار های مخربی را که وظیفه داشت انجام کند، جامۀ عمل پوشانید، که یکی از آن جمله نقض وحدت بود؛ یعنی نقص در وحدت نبود، در مهارت امین و ضعف رهبر پشت پرده، درجلوگیری از توطیه های او بود؛ بنابرآن شکست وحدت در آن زمان دلیل شده نمی تواند، که اکنون وحدت صورت نگیرد. به علاوه وحدت آن وقت ازبالا بود؛ اما خواستار وحدت کنونی صفوف اند.
درآن وقت شاهد بودیم، که بانابودی عمال امپریالیزم کار زیاد در جهت تحکیم وحدت صورت گرفت، ولی بد بختانه امینیها چنان تخم نفاق کاشته بودند، که تا به آخرهم وحدت تحکیم نیافت؛ به علاوه گروپ ناراضیان که حاکم زاده یکی از افراد رهبری آنها بود، جهت رسیدن به مقام، زیان فراوانی به وحدت رسانیدند، چنانی که هم اکنونهم به مقصود رسیدن به رهبری حزب واحد مانع وحدت می گردد. البته حالا هم بیم آن وجود دارد، که اگر گروپ سه نفری در حین وحدت به مقامی نرسند، بعد از تأمین وحدت ــ به وسیلۀ غُده های بدخیمی که هم اکنون که درجابه جاسازی آنان در رئس سازمانها می کوشند ــ پربلم های را ایجاد خواهند نمود.
طوری که درمطلب اقتباس شده از گروپ سه نفری درفوق، به جواب فراخوان نگارندۀ این سطورمی خوانیم، کلمه های بسیار زیبای تعارفی را که خود به آنها معتقد نیستند، به کاربرده اند، مانند: موافقت اصولی و صادقانه، ارزشهای ملی و دموکراتیک، قرارگرفتن در کنار مردم، دفاع شجاعانه از منافع زحمتکشان، ایجاد ساختار و موازین دموکراتیک حزبی، شناخت دوستان و دشمنان دیرینه و قسم خورده جنبش داد خواهانه و تجدد طلبانه... که به هرکدام آنها نگاه گذرا می افگنیم.
1ــ"موافقت اصولی وصادقانه": هشت ماه قبل درجلسۀ ادغام تشکیلاتی سازمانهای کشوری متحد ملی ونهضت فراگیر، اکثر اعضا فیصله نمودند، که شورای واحد و رهبری واحد بسازند، ولی گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی نهضت برخلاف خواست اکثریت، از اقلیت حمایت نمودند. این امر نشان داد که آنها نه به اصول پابند اند، نه به اصولیت صداقت دارند.
2ــ"ارزشهای ملی ودمکراتیک": فهمیده نمی شود که هدف رهبری سه نفری شورایی اروپایی نهضت از آن مفاهیم چیست و به وحدت چه ارتباطی دارند، شاید به طورعام درحین بازی باکلمات آورده باشند؛ معمولاً ارزشهای ملی به سنتهای پسندیدۀ مردم اطلاق می شود. دربین اعضای هردو سازمان کسی دیده نمی شود، که به ارزشهای ملی یعنی به سنتهای پسندیدۀ کشور پابند نباشد. احیاناً اگر چنین کسی باشد که مانع وحدت گردد، باید به همه معرفی و نشان داده شود و عدول از ارزشها ذکر گردند.
3ــ"قرار گرفتن درکنارمردم، دفاع شجاعانه از منافع زحمتکشان":اگر به این امر معتقد اند و صداقت دارند، خود شان در اروپا چه می کنند؟ زحمتکشان و منافعشان در کشوراند، بایدهرچه زودتربه وطن بروند، درکنار زحمتکشان ودردفاع ازمنافعشان قرار بگیرند، متاسفانه که شعار می دهند، به زبان می گویند، ولی در عمل خلاف آن رفتار می نمایند، حتا باکسی که به وطن رفته، دردفاع ازمنافع ملی و درکنار زحمتکشان قرار دارد، حسد می برند، ناجوان مردانه و کین توزانه تخریبش می کنند.
4ــ"ایجاد ساختاروموازین دموکراتیک حزبی": ساختاروموازین حزبی از قبل بوسیلۀ رفقای حزبی داخل کشور ایجاد شده، در اساسنامۀ حزب تسجیل شده است، صرف در ساختار تشکیلاتی سازمانی ما شورای اروپایی زاید ومانندغدۀ سرطانی تبارز کرده است، که مدافع موجودیت آن نیزگروپ سه نفری است، بایدهرچه زودترمنحل گردد، تا ازائتلاف مالی، سرگردانی جلساتی، تعدد مراجع رهبری وازمداخلۀ بیجا درکار رهبری حزب واحد در داخل کشور جلوگیری به عمل آید.
5ــ"شناخت دوستان ودشمنان دیرینه وقسم خورده جنبش دادخواهانه وتجدد طلبانه": دوستان و دشمنان را همه می شناسند، چیزی پوشیده و پنهان نیستند، ولی اکنون اولیتهای دیگری وجود دارد، که باید در نظر گرفته شوند، مانند: قطع جنگ، پایان یافتن رنج بیکران مردم کشور، تأمین امنیت مطمئین به شهروندان، پابرجانمودن وحدت ملی و حفظ تمامیت ارضی، اعمار میهن وپایان دادن به فقر شرم آور، بیرون راندن قوای اشغالگر از کشور، برچیدن زرع مواد مخدر، تداوی مصابان به تکالیف روانی.... همه موضوعات ذکرشده به شمول شناخت دوستان و دشمنان جنبش دادخواهانه وتجدد طلبانه، مستلزم وحدت نیروهای پیشرو جامعه است، زیرا بدون قوت هیچ کاری انجام شده نمی تواند؛ زیرا دوستان را به این سبب می خواهیم بشناسیم، که به اندازه های متفاوت با آنها نزدیک شویم، دشمنان را به این خاطر می خواهیم تشخیص بدهیم، که به درجه های متفاوت ودر زماتش در برابرایشان برزمیم، بنابر آن در هر حالت "جنبش داد خواهانه و تجددطلبانه" به وحدت نیاز مبرم و حیاتی دارد، پس شماهم بیایید! باگذشت داوطلباته و بزرگوارانه از تمامیت خواهی خویش، باسایر اعضای هردوسازمان در راه تأمین وحدت بپیوندید! با این کار دوستان جنبش دادخواهانه را شاد و دشمنانش را تلخ کام سازید. (ادامه دارد)
19 سپتمبر 2010
++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت پنجم
رفیق ارجمند عضو حزب واحد ! درین هفته از رفیقی مایلی دریافته ام، که بدون ذکر نام ارسال کننده ــ قبل از آغاذ بخش پنجم ــ می خواهم آن را با شما شریک بسازم. از این که متن طویل و غامض است، می کوشم مفهوم و تخلیص آن را بیاورم: "... وقتی که قسمت چهارم این سلسله نوشته های تو را می خواندم، برای اولین بار افغانی را یافتم، که به خواننده تبلیغات ضد خویش را آدرس داده بود، نشانی را گرفته به تالار گفتمان "مشعل" رفتم، از جمله دیالوگِ مار ها ... را به خوانش گرفتم.
... ازکسی که درعقب آن نوشته ها قرار دارد، انتظار بیشتری نداشته باش ! زیرا اورا از دیرباز می شناسم، کسیست که در یک زمان به چند رول با چند نام و تغییر چهره و لهجه سخن می گوید، همان موجودیست، که از مداخلۀ بیش از حدش به کار هر کس به حق افغانهای مقیم استکهلم "مگس هردوغ" و "عقل کل" نامیده اند، یعنی " نوکر زر و زور است" صرف برای پیوند دادنِ خود با بالاییها به دفاع از آنها بر می خیزد، به نامهای مختلف برضد نظریات اصلاحی هرکس می نویسد، از جمله در عین زمانی که با " پرشور" دوست نزدیک بود، به چاپلوسی ازرهبران شورای اروپایی نهضت درمخالفت با انتقادهای او می نوشت. تو بی جهت به کسی دیگری سوءظن اداری ، "وحید خرسند" نیزهموست ، به اصطلاح "دیوار نمکش" درعالم تخیل، بدگمانی، بدبینی، بد نیتی، بی اعتمادی دایمی ... به سرمی برد ، هرایدۀ اصلاحی در رابطه به زبان را اهانت به زبان خود فکر می کند ، هرنظر سازنده را دربارۀ حل مسئلۀ ملی تحقیر به ملیتش می پندارد، ...، خود را به هر کار صاحب نظر و همیشه حق به جانب می داند ، به خود در هر چیز و کار هرکس حق مداخله می دهد ....
نیش عقرب نه از پی کین است بلکه مقتضای طبیعتش این است
... بعضی ما افغانها در استفادۀ هرچیز و هرکار جدید بدون این که اصول و قواعد آن را بدانیم ، بیاموزیم و درنظرگرفته رعایت کنیم ، افراط می نماییم . به جایی این که برای سازندگی استفاده کنیم ، در جهت تخریب به کار می گیریم . در رابطه به کلتور استفاده از انترنت نیز این امر صادق است ، که مانند مبلغ تالار گفتمان "مشعل" به زیاده روی ، افترا وبهتان متوصل می شود. مرجعی وجود دارد ، که همچو قضایا را مورد تعقیب قانونی قرار می دهد ، در صورت شکایت نه تنها گوینده و نویسندۀ همچو اتهامات و افتراها به مجازات قانونی می رسد ؛ بل گردانندۀ تارنمایی که همچو زمینه ها را فراهم می کند ، نیزبه کیفرش رسانیده می شود وتارنمایش مسدود می گردد. اگرخواسته باشی می توانم ، برای مراجعه به این مرجع و کوتاه ساختن زبان و دست این گونه افراد یاری رسانم .
... اما از سطح فرهنگ و شخصیت کسانی که به دفاع از آنها ، این نوشته ها و گفتگو ها در"تالار گفتمان مشعل بی طرف" صورت می گیرد ، متحییر گردیدم و تعجب کردم ! نمی دانم ، که خودشان این چیزها را معلومات دارند ، می دانند و می خوانند، یانه؟ اگرندانند ؟ در حالیکه رهبراند ، چرا این قدربی خبراند ؟ اگر دارند ؟ باشنیدن وخواندن این لاطایلات ــ به دفاع و پشتیبانی از خود ــ خُرد نمی شوند ؟ ویا این که خود سازمان می دهند ، در گذشته ها هم این گونه بودند ، ما نمی دانستیم ؟"
رفیق عزیز! معذرت می خواهم ، که با نقل مفهومی مایل انتقادی یاد شده حاشیه رفتم، لازم میدانم که تذکربدهم، نقد وانتقاد نه تنها یک اصل مهم وپزیرفته شده درجامعه باز وواقعاً دموکراتیک است ، زیرا نیاز انکار نا پزیر انسان مدرن در اجتماع می باشد . اکنون به اصل موضوع برمی گردم ، که به ادامۀ گذشته قسمت پنجم را می خوانید:
دراین بحث عنوان، ِنوشتۀ رهبری شورای اروپایی نهضت را که به وسیلۀ رفیق "وحید خرسند" ارایه شده، مرورمی نماییم، که عبارت است از: "وحدت یا مصالحه غیراصولی” درقسمتهای بعدی شعر وشعار آن نوشته را که عبارت اند از:
"خوش بود گرمحک تجربه آیدبه میان
تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد"
و " تارسیدن بمنزل راه طولانی در پیش داریم. همسفر! کمرباید بست ووسایل سفر مطمین را آماده نمود ." وهم عبارتهای "عجوزۀ بدکارۀ مکارۀ پلشت از زیر برقع ودلاق" و "ناراضیانِ ناهمگرای بد سابقه و عقده یی" را که در فراخوان تذکر یافته است ، به برسی می گیریم.
" وحدت یا مصالحه غیر اصولی"
رفیق عزیز! عنوان فوق نوشتۀ رهبری شورای اروپایی نهضت (هدف از رهبری شورای اروپایی نهضت : رهبرپشت پرده ، همه کارۀ نهضت یا بوزینه باززاده وسکرترش حاکمزاده می باشد.) ابراز مخالفتشان با وحدت است . خود در عنوان می نویسند : "وحدت یا مصالحه غیر اصولی" یعنی وحدت با حزب متحد ملی غیر اصولیست ؛ ولی نمی نگارند ، که دلایل عدم اصولیت کدامهاست . اگر این طور نباشد، آوردن عبارت "غیراصولی" در این جا چه معنا دارد ؟ به علاوه فهمیده نمی شود و باید توضیح شود ، که جادادنِ کلمۀ "مصالحه" در جنب کلمۀ "وحدت" به چه معناست ؛ زیرا کلمات مترادف نیستند ، هرکدام معنای جداگانه و مورد استعمال علی حده دارند . وحدت بادوستان صورت می گیرد، بین سازمانهای که مرامنامه واساسنامۀ مشابه دارند، مانند: نهضت فراگبرترقی ودموکراسی و حزب متحد ملی . اصول در "وحدت" مطابقتِ اهداف اساسی سازمانهاست ، که در اساسنامه و پروگرام سازمانها تسجیل می باشند . مصالحه با دشمنان به عمل می آید . اصول در "مصالحه" بیشتر حفظ ، حراست ، تأمین و در نظرداشت منافع ملی کشور ــ که در قانون اساسی درج است ــ وتوافق برسر تقسیم مقامها و چوکیهاست ؛ زیرا مصالحه اغلب بین دولت و سازمانهای سیاسی اپوزیسیونی مسلح صورت میگیرد .
آیا رهبری سه نفری نهضت در اروپا ، با استعمال کلمۀ "مصالحه" در پهلوی کلمۀ "وحدت" حزب متحد ملی را دشمن نهضت می دانند ؟ معلوم است چنین تصوری دارند، که آن عنوان را نوشته اند. اما بدون استدلال ، این امر دور از حقیقت بوده ، نزد صفوف هردو سازمان مردود است . متاسفانه این بینش نا موجه از آن جا ناشی می شود، که صحت و شخصیت سیاسی رهبری سه رجالی مذکور را مریضی بدخیم مهاجرت تاسرحد نابودی به تحلیل برده است ، به شخصیت های تند خوی ، بد خُلق ، کج اندیش و بدگمان تبدیل شان کرده است. ممکن است اختلاف شخصی ، سلیقه یی وقومی درمیان باشد، که اکنون رقابت ناسالم برسرکسب رهبری حزب واحد به آن افزون گردیده است. سوگمندانه این بدبینیها و کشمکشهای خودخواهانۀ خودرا، به معنی مخالفت ودشمنی دو سازمانِ برادر ــ که دیروز عضویک سازمان بودند، اکنون هم اندیشه وارزشهای واحد دارند ــ وانمود می سازند، تخم انزجار، کین و نفاق می پاشند، عدۀ اعضای پاک طینت سازمان را گمراه می کنند، که بدین وسیله مانع وحدت گردند، تا اگرشود چند صبایی به سادیسم امرونهیِ که عادت کرده اند ادامه بدهند .
چنانچه در این رابطه ، به این نزدیکیها ، در نشست پالتاکیی در پاسخ سوال ، یکتن ازفعالین نهضت فراگیر، از داخل کشور رئیس حزب دموکرات افغانستان گفت: "متاسفانه بحران اعتماد و اختلافهای سلیقه یی و شخصی ... و مداخله از اروپا سبب گردیده است ، که جنبش چپ و دموکراتیک باهم یکجا نشوند ... البته در بعضی قسمتها بحران اعتماد موجه است ، ما دیروز دوستانی داشتیم، که امروز برای تعدادی قابل اعتماد نیستند ... شما آگاه هستید ، فضایی که در داخل کشور مسلط است، نسبت به بیرون از کشور کاملاً متفاوت است."
اگر رفیق "وحید خرسند" غیررهبری سه نفری ذکرشده دربالا باشد، به اصطلاحِ مروج امروز سخنگوی آنها باشد ؟ و آن عنوان را ناشیانه تحریر نموده باشد؟ دراین حال پرسشهای خلق می شود:
1 چرا چنین کسی ناشی را به سخنگویی تعین می نمایند؟
2 چرا نوشته های اورا متوجه نمی شوند و نمی خوانند؟
3 اگر می خوانند، چرا اشتباه وی را تصحیح نمی نمایند؟
4 یا این که خود نیز نمی دانند؟
5 در حالت اخیر، کسیکه دیگران را نقد می کند، لازم است از خودش چیزی برای پیشکش نمودن داشته باشد، تادیگران ترازوی قضاوت را با دقت ببینند و تشخیص خوب را از بد دریابند. اگر بوزینه باززاده نمی داند، قصوری ندارد، ایرادی هم نیست، نافهمیی اومی تواند، تاجایی قابل توجیه باشد، ولی آن دو شخص دیگر؟ هردو دارای تحصیلات عالی و کادر های باسابقه هستند، عمری را در زیر سایۀ مرد بزرگِ دانشمند ــ صادقانه یا ناسپاسانه ــ سپری کرده اند، روزگاری را در رهبری سازمانها بوده اند، چرا نیاموخته اند؟
هرکه ناموخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار
این گونه اشتباهات وحدت و همگرایی سازمانها و جنبش مترقی و چپ دموکراتیک را صدمه می زند، سایر سازمانهای پیشرو را از سازمان ما متنفر و دور می سازد. بنابرآن به کمیتۀ توحید و انسجام شورای اروپایی حزب واحد ــ که دانشمندان و اهل خبره درآن کم نیستند ــ پیشنهاد می شود، که برای جلوگیری و تصحیح به موقع همچو اشتباهات بذل توجه فرمایند.
عنوان تحیری رهبری سه نفری "وحدت یا مصالحۀ غیر اصولی" خاطرۀ فراموش ناشدنی گذشته را تداعی می کند. درسال 1366 هجری پروگرام بی مرزسازی "مصالحۀ ملی" مطرح شد، که مورد اعتراض کتلۀ وسیع اعضای حزب قرارگرفت ــ در آن زمان ازجملۀ این رهبری سه نفری کنونی شورای اروپایی نهضت، یکی عضو دفتر سیاسی، بلندگو و هرکارۀ ح.د.خ.ا. و دیگرش عضو کمیتۀ مرکزی و دارالانشای آن و منشی بزرگترین سازمان حزبی کشور، کمیتۀ حزبی شهر کابل، بودند ــ به جایی مذاکره با و اقناع به اعضای معترض حزب، به سرکوبی غیررفیقانه و بیرحمانه چه که، به اقدام وحشیانه یی متوسل شدند: با بیکارسازی از کار، آب ودانۀ فامیلشان را قطع نمودند، با اخراج از حزب و دورسازی از مبارزه یی که خون بهای اعضای فامیل و رفقایشان بود، غذای روحی و معنویشان را گرفتند ، با زندانی نمودنها آزادیشان را سلب کردند، وعدۀ شان را به جاهای بی برگشت سوق نمودند، که رفیق شهید "خلیل خسرو" قهرمان ملی کشور نمونۀ آن است. درعوض مقامات و چوکیها را به "اشرار" آن وقت و "مجاهدان" کنونی بنام "مصالحه" پیشکش نمودند، که سرآغاز تسلیمدهی حاکمیت مردم به ویرانگران میهن بود. چنانچه بعد رئیس جمهور و منشی عمومی حزب در ضمن صحبتی ازورای تلویزیون گفت: سه ماه چوکی وزارت دفاع را به احمد شاه مسعود نگاه داشته بود. رهبری سه نفری اکنون وحدت با حزب متحد ملی را غیر اصولی می دانند، لطفاً بگویند: که مصالحۀ آن وقت اصولی بود یا غیر اصولی؟ اگر جواب شان منفیست؟ چرا در آن زمان به اعضای منتقد حزب نپیوستند که سرکوبشان نمودند؟ اگر جوابشان مثبت است؟ دلیل چیست که آن مصالحه با دشمن اصولی بود؟ و این وحدت بادوست غیر اصولیست؟ بدون تردید اعضای حزب واحد به این درک نایل شده اند، که اصولیت وعدم اصولیت بسته به مقام رهبری سه نفری شورای اروپایی نهضت است، درهر وحدت و مصالحه یی که مقام این اشخاص تأمین شود اصولیست، در غیرآن غیراصولیست! فقط مِحکِ اصولیت و عدم اصولیت مقام این سه رهبر مقام پرست، خودکامه و تکرو ماست وبس! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویند که چیست؟ در رسانۀ الکترونیکی خبر می سازند "مانعی درراه وحدت نیست، وحدت ما بی برگشت است" اگر آن خبرها راست ودرست است؟ چرا تدویرکنگره بی سبب به تأخیرمی افتد وامروز وفردا می شود؟ اگرمانعی هست؟ چرا صریح به اعضای حزب واحد گفته نمی شود؟
درین اواخر به وسیلۀ گماشته های شان تبلیغ می نمایند، مانع وحدت آن است، که فلانکس این قدرسفرمی کند، مصارف آن را ازکجا تأمین می کند؟ معلوم است که از طرف کشوری تمویل می گردد! خودشان که سردسترخوان امپریالیزم زانو زده اند، لقمه های مانند "سُمبِ ته تو و کلۀ پیشو" برمی بردارند، نه تنها هیچ عیبی ندارد، بل افتخار هم می کنند! می بینید که دیگربینی و دیگرخواهی هرگز در بینششان وجود ندارد. به هرکس وهرچیزحسد می برند. حتا رفیقی را که به وطن با قبول هرگونه خطربه خدمت زحمتکشان قراردارد، ناجوان مردانه تخریب می نمایند، موفقیت و بهروزی هم اندیشه، همراه و همسفر خودرا هم دیده نمی توانند. به هرجا، به هرچیز، و هرمقام فقط خودشان مطرح باشند وبس! در حالی که میوۀ شان چیده شده توانایی رهبری ورهنمایی را ندارند، باید ضرورت تعویض خود را درک کنند، داوطلبانه جا خالی نمایند، زمینۀ رشد جوانان شایسته را فراهم سازند.
رفیق ارجمندی که آزمون شدگان را بازمی آزمایی رویکردم به توست! بی کاری ات را، بی نانی ات را، درزندان بودنت را، توهین و تحقیرت را، شهادت رفقایت را، بازماندگان یتیم، بینوا، ژنده پوش واکنون گدایی آنهارا ــ این قدرزود ــ فراموش کرده یی؟ ما اعضای حزبی نبودیم ونیستیم که به رسیدن به اهداف عالی انسانی برای سعادت مردم خود میرزمیدیم ومی رزمیم؟ یا غلام حلقه بگوش چند نفریم؟ که فقط دور نما وهدفشان ارضای حاکمیت دست نشاندۀ امپریالیزم است و بس! تا بدین وسیله خودشان هم به مقامی نصب گردند. اگر این طور نیست، نشان بِده که در رفتار و گفتارشان: قدمی، قلمی، سخنی، وذرۀ در راستایی افشای آن حکومت باشد؟ وکلمۀ از چپ و تأمین منافع انسان زحمتکش به زبان آورده باشند؟
رفیق عزیز! ازسنتهای دست وپاگیرافغانی ات دورشو! از دنباله روی افراد واشخاص وپیغمبرسازی بسکن! بُتهارا بشکن! زیرا راه خود را گم کرده اند، نمی توانند بیابند، دست به دامان ارتجاع و امپریالیزم می اندازند، چطور خواهند توانست، که ما را رهنمایی نمایند؟ اگر نیک بنگری در نتیجۀ اعمال زیانبار همینها بود، که به این نگون بختی رسیدیم، بی وطن شدیم، یعنی بی همه چیز شدیم.
راه رهایی معقول و منطقی از آنها، ــ که به مانع در راه رشد سازمان بدل شده اند ــ با انحلال صمیمانه ورفیقانۀ شورای اروپایی میسر می گردد. با این کار جلو تهدید رهبری سازمان داخل کشور گرفته می شود و استقلالش تأمین می گردد؛ ازمصرف بیجای حق العضویتها جلوگیری به عمل می آید وعامل تقویت بنیۀ مالی وفعالیت تشکیلاتی سازمانِ داخل کشور می گردد؛ با برچیده شدن سایۀ شان از فراز سازمان، دیگرافراد فرمایشی در رئس سازمانها نصب نمی گردند، زمینۀ رشد جوانان خردمند، نیرومند، ومستعد فراهم می شود. زبان مشترک باسازمانهای هم آرمان درفضای دموکراتیک تأمین می گردد، وزمینه ساز وحدتها و ایجاد جبهات می شود.
11 سپتمر2010
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهارم
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! سردستۀ مخالفان وحدت که عبارت اند از: رهبرپشت پرده، بوزینه باززاده، سکرترش حاکمزاده، از دو هفته به این طرف تالار گفتمانی را به سایت "مشعل" بازهم بنام مستعار برضد من بازکرده اند، ــ از فراخوان و قسمت اول نوشته ام، که مخالفتشان را باوحدت به طور عریان برملا می کنند، طفره رفته اند ــ در آن تالار دروغ پراگنی، تهمت و افترا، قسمت دوم نوشته ام را آورده اند وبه سلسلۀ همان جعل و تقلبِ "وحید خرسند" به تبصره وتحریف آغاز کرده اند. وقتی که این سلسله پایان یافت، به جوابشان خواهم پرداخت، نه اکنون. این فرکسیونبازانِ دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ حرفه وی، روی دو دلیل سایت مشعل را برای تبلیغات خصمانۀ بی پایه برضد من انتخاب کرده اند: 1 سایت مشعل ادعای استقلال می نمود، می خواهند آن را بشکنانند؛ 2 گردانندۀ سایت مشعل دوست دیرین من است، می خواهند آن دوستی رابرهم زنند. اگر خوانندۀ عزیز! مجالی یافت، به آن تالار ریا وتذویر سری بزند خالی از فائده نخواهدبود. زیرا گفته اند، "تا مرد سخن نگفته باشد / رمزو هنرش نهفته باشد" لطف کرده سخنان شان را بخوانید! تا آنهایی را که باهورا و هلهله شخصیتشان ساختیم، سپس عمری دنبال شان رفتیم، همه ستمهایی راکه به مردم، رهبری و اعضای حزب کردند، به چشم سر دیدیم ولی از شرم زمانه نادیده گرفتیم، حالاهم به فرق خود نشانیدیم بهتر بشناسید. همچنین شاعر گرانمایه یی گفته است:" کاسۀ چینی که صدا می کند / خود صفت خویش ادا می کند" نوشته های شان را مطالعه فرمائید! تا صفت و ماهیتشان را بهتر بدانید. رفیق عزیز! اکنون هم زیاد ناوقت نیست تا این گندمنماهای جو فروش را باردیگر بهتر بشناسیم و بکوشیم که از شرشان رهایی یابیم. حالا به سلسلۀ گذشته قسمت چهارم را می خوانید:
از آن جایی که مخاطبانم یا مانعان وحدت خود سواد نوشتاری ندارند، که آن جواب واره را نوشته باشند، معلوم است که وحید خرسند کسی سوای آنهاست. شخصی را که از روی قرینۀ واژه های مورد استعمالش و سیاق کلامش در قفای نام ذکر شده می دانستم، غیر مستقیم با پیغامها ومستقیماً با ناسزاها افاده کرد، که او وحید خرسند نیست، شاید انکار او درست باشد، ویراستار آن جعلنامه باشد نه نویسندۀ آن. ولی نویسنده را چنین نشانی داد: یکی از رهبری شورای اروپایی نهضت است ، که بیشتر از شصت سال دارد، عنقریب بانام اصلی اش ظاهر خواهد شد . تلاشم برای شناخت نام حقیقی وحید خرسند به این عزم نیست، که بااو کمر دشمنی بسته باشم، فقط می خواهم که این جعالِ فعال و متقلب را که در درون سازمان مان خُسپیده است بشناسیم، زیرا از جعل وتقلب آیندۀ او بیم دارم، وهم نزاعم با وحید خرسند به خاطر جواب اونیست، بل بر سرجعل و تقلب و دشنامهای اوست. بنده که به خود حق می دهم نظرم را بیان کنم، حق دیگران را نیز محفوظ و مسلم می دانم، که نظر شان را بگویند و بنویسند، که به کمال میل می شنوم و می خوانم. اگر خشم وحید خرسند از برخی واژه هایی که در فراخوان بکار برده ام، تحریک شده باشد، مانند: "عجوزۀ مکارۀ بدکارۀ پلشت" یا "ناراضیان ناهمگرا بد سابقه و عقده یی" یا "بوزینه باززاده"، واژۀ اخیر را در همین مقال و دیگران را در نوشتۀ بعدی توضیح خواهم داد، چه معنای اصطلاحی دارند و برای چه منظوری استعمال کرده ام، به کسانی که نسبت داده ام، مصداق دارند و یانه، تا اگر سوی تعبیری از این جهت صورت گرفته باشد روشن گردد.
برای توضیح واژۀ یادشده ناگزیرم، آن بخش ازفراخوان را تکرارنمایم:"مانع اصلی تدویرکنگره این است، که هرکارۀ سازمان ما بوزینه باززادۀ دهقان حرفه بااین که در زرنگی، تردستی و ترفند سرآمد روزگاراست، ولی مانندمن ازنعمت سواد وتحصیل محروم است. بنابراین کمبودی نزد خود و دیگران حقیر، کوچک، ناتوان و ناتمام به نظر می رسد. در کارزار انتخابات با حریفان رقابت سالم و سازنده نمی تواند، به اعضای کارا و صاحب مناعت طبع سازمان که بیشترچیزفهم و دارای تحصیلات عالی اند، قابل پذیرش نیست."گربۀ مسکین اگر پرداشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی" و از سوی دیگر تقلا می نماید، تا فرمانروایی اش را بالای سازمان کماکان حفظ نماید. برای تأمین این مامول با مشورۀ رهبر پشت پرده نشینش و دستیاران پیش پردۀ خود می خواهد، یکی از مطعترینِ سکرتران تحصیل کرده اش را به رهبری سازمان واحد نایل گرداند. چون برای انجام این کار زمان و مجال لازم است، بنابرآن تا مساعد شدن این فرصت باید کنگرۀ وحدت به تأخیر افتد. این است اساس عدم تدویر کنگره.
روی همین منظور است، که از معیاد تدویر جلسۀ شورای اروپایی دوماه (اکنون بیشتر از سه ماه) گذشته است، ولی کرسی نشین به اریکه سخت چسپیده است، تا با استفاده از این پوزیشن برای کاندید شدن به رهبری سازمان واحد سوی استفاده کند. همچنین مسئول تشکیلات شورای اروپایی را به جای انتخاب مقرر نموده است، تا از وی در اعزام نمایندگان دلخواه به کنگره استفادۀ نامشروع نماید."
رفیق آگاه! سخن دربارۀ واژۀ "بوزینه باززادۀ دهقان حرفه" میرود، که برای وضاحت بکار برده شده است، یابرای توهین؟ می دانیم که نا چار، خوشبختانه یا بد بختانه ما در قارۀ و کشوری بدنیا آمده، در سر زمینی بیشترعمر خود را سپری کرده، در جایی تربیت و بزرگ شده ایم، که مملو از سنتها، رسم و رواجهای مثبت و منفیست. بگونۀ مثال در کشور ما نود درصد زوجَین عمری را باهم سپری می نمایند، فرزند مشترک به دنیا می آورند، باهم به پیری می رسند و می میرند، ولی نام یکدیگر خود را نمی گیرند. یا در کشور دوست دیرینِ ملی ما هندوستان که سرزمین طبقه ها و کاستهاست، گروه اجتماعی "نجیس" اغلب نمی توانند، با سایر طبقات به خصوص با گروه اجتماعی برهمن رو به رو سخن گویند. یا در همین ولایت نورستان خود مان هم اکنونهم گروهی اجتماعیی وجود دارند، که "برسی" نامیده می شوند، ناگزیر بدون مزد به دیگران کار می کنند، در محافل و نشست های قومی ولو نسبت به دیگران ریش سفید هم باشند، باید پایانتر از همه بینشینند. بنابر آن اکثر ما تاکنون هم نتوانسته ایم از زیر تاثیر همان تعاملات منفی خود را رها سازیم. یکی از آن عادتهای پسندیده یا ناپسند که تاکنون دربیشتری از نوشتار حزبی ما مسلط است این است، که یک دیگر خود را در نوشتار انتقادی نام گرفته نمی توانیم یا نمی گیریم. نام بردن را در انتقاد تحریری خلاف حیایی حضور یا بی ادبی می پنداریم. از سوی دیگر ناگذیریم حین ایراد، نشانی یالقبِ ویا اسم کُنیۀ رفیق مورد انتقاد را یاد آور شویم، تا خودش دریابد، که انتقاد متوجهِ اوست، در غیر این صورت ایراد پادر هوا و در ابهام می ماند، زیرا انتقاد برای اصلاح است، نه برای عیبجویی. بنابر آن باید انتقاد روشن باشد و به نشانی معین ارائه گردد. ازین جا باید معلوم و واضیح گردیده باشد، که استعمال لقب "بوزینه باززادۀ دهقان حرفه" در فراخوان، به هیچ صورت از روی توهین وتحقیر نیست، بل به جای اسم رفیق انتقاد شده بکار برده شده است ، که از یک طرف نامش ذکر نگردد و از سوی دیگر خودش خود را در انتقاد دریابد. آنهایی که لقب یاد شده را سوی تعبیر کرده تحقیر می دانند، واضح است که بیشتر در همان مودماغی و خُلق بدبری کسب کرده از جامعۀ افغانی تاهنوز هم غرق اند. به همچو رفقا صمیمانه باز هم پیشنهاد می شود، که خود را تغیر داده به فرهنگ جوامعِ جدیدی که زندگی می نماییم وِفق دهیم.
گذشته برآن، کاربرد اسم کنیه یالقب یا نشانی شخص برای شناخت بهتر وبیشتر، در مبحث صرف کلمات یا رستۀ واژه ها، در کتابهای دستور زبان و نگارش فارسی دری "بدل" نامیده می شود، که در نوشتار معمول و متداول است. دریکی ازکتابهای گرامرلسان چنین می خوانیم: "نام دیگر یا لقب یا شغل و مقام یا شهرت یاخصوصیتی که... در جمله ذکر می گردد، "بدل" خوانده می شود." بنابر آنچه گفته آمد، اگر خودش با ادبیات بیگانه است، موضوع را نمی داند ودرک نمی تواند، قصوری هم ندارد، زیرا کوتاهی از جامعۀ عقب نگهداشته شدۀ ماست، که او مانند ملیون ها هموطن دیگرما، به دبستان و دانشکده راه نیافته است، اما کسی که به اطاعت از امر او دشنام می نویسد، به عوض تن دادن به این کار شنیع، بهتر است موضوعی را که در بالا ذکر شده است به او بفهماند، تا بین رفقا سوی تفاهمی ایجاد نگردد. از آن جایی که می دانیم، به داخل یک سازمان در مبارزۀ مشترک اشتباه رخ می دهد، و برای تصحیح اشتباه نیز انتقاد ناگزیر است. برای بهبود سازمان خودداری از نقد و انتقاد ممکن نیست، ولی امتناع از دشنام عاقلانه و میسر است. باید فهمید که توسل به ناسزا در جواب انتقاد نزد اهل بصیرت دلیل ضعف تعقل جواب دهنده و برهان ثبوت ایرادِ انتقاد کننده به حساب می آید.
علت غلیان خشم او ــ که از دشنامهایش درآن جواب گونه بر می آید ــ واضح نیست. احتمالاً بی دلیلی و بی جوابی در برابر انتقاد باشد ــ که نشانۀ وارد بودن انتقاد براوست ــ یا شاید ناشی از ذکر لقبش در فراخوان باشد. به هرحال برای رفع ابهام گزینۀ اخیر ناگزیرم، موضوع را بیشتر توضیح بدهم: طوریکه مشاهده می شود، انسانها نامهای بعضی از حیوانات، پرندگان و یک تعداد اشیای طبیعی را کلتوری ساخته اند: مثلاً " شیر"، " شادی"، ... نام حیوانات استند، "باز" نام پرنده است، "سنگ"، "چوب"، "گل"، ... نام اشیاستند. لیکن ما انسانهایی را بنام های شیرمحمد، شیرآقا، شیرخان و شیرزاد، شادی محمد، وشادی خان، بازمحمد، بازگل، گل محمد، گلخان، گل آقا، چوبینه، سنگین، مخمل باف، کرباس یا کرباسی، ... می شناسیم. همچنین انسانها با جانوران اشتغال ذوقی و تفریحی دارند، مانند: بودنه باز، شادی باز یا بوزینه باز، کبکباز، سگباز، مارگیر، مارخور، گاوباز، قناری باز ... هکذا بنابر عدم انکشاف کشور ما، حیوانات وسیلۀ تأمین معاش و وسیلۀ نقلیه هستند، مانند: شترکار، خرکار، شادی باز، مارباز یا مداری، چوپان، پاده وان، ... اگر این شغل های پدران و هموطنان خود را عقب مانده و مایۀ عار می دانیم، معلوم است که مبارزه را برای رفع عقب ماندگی مردم و کشور خود دروغین عنوان می نماییم، زیرا اکثر مردم وکشورما عقب مانده استند و هدف اصلی مبارزۀ ما هم رفع همین عقب ماندگیست.
رفیق آگاه خودت توجه کُن! کسی که از حرفه و گذشتۀ خود وپدرش و کشور عقب ماندۀ خود عار دارد، دست کم با الفبای علوم و دانش بشری آشنا نیست، سابقۀ نیک هم ندارد (اگردارد ؟ صرف این دو معما را حل کند، اگر نکرد، خودم حلشان را بامعماهای دیگر دربخشهای بعدی این نوشتار خواهم گفت: 1 "منشی کمیتۀ ولایتی روی چه ماموریتی باموتر به کانال بند 2 غرق شد؟"، 2 "مگسها که به شکر ایمان آورده اند، چرا گدام آن را حریق کردند؟") ، صرف با حیله، نیرنگ و فریبی که از فیودالان آموخته است، توانایی و صلاحیت آن را خواهد داشت، که سازمانی را رهبری کند؟ با خوشبینی زیاد شاید بتوان به او کوپراتیف زراعتیی را تفویض کرد، نه سازمان سیاسیی را که اکنون از وسعتش می هراسد و مانع وحدتش می گردد. اگر معیار رهبری، سابقۀ زحمتکشی شخصی باشد؟ باید حمالِ حمالزاده یی عاری از سواد از همه مستحقتر باشد، که دریافت کنیم، در رئس سازمان قرار بدهیم و پیشوای خود بسازیم.
رفیق گران ارج! بنا به دستور همین نابغۀ ما، تلاشهای مذبوحانه یی برای تخریب وحدت، تأخیر کنگره و غصب رهبری سازمان به شدت جریان دارد. چنانچه خبر های نشر شده در سایت پیام نهضت در رابطه به تدویر جلسۀ تشکیل کمیتۀ توحید و انسجام شورای کشوری آلمان و هالند حزب واحد مبتنی برواقعیت نیست، در نشستهای ذکر شده گماشتگان مخالفانِ وحدت مشاجرات زیادی را به راه انداخته اند. خیلی سخنان رکیکی را استعمال کرده اند، جهت مغشوش ساختنِ اذهان اعضای جلسه جارو جنجال بسیاری را به راه انداخته اند، حتا رئیس شورای کشوریی درهالند جلسه را به رسم اعتراض بردخالت هرکاره نهضت ترک کرده است .جلسه های ایالتی تدویر شده در دو ایالت کشور آلمان بدتر از آن بوده است، که به این سبب حتا نتوانستند، خبر آنها را نشر نمایند.
اکثراعضای حزب واحد در سویدن که خواستار انحلال شورای اروپا یی اند، مورد غضبِ رهبری آن شورا قرارگرفته اند، رهبری شورای مذکور برای ایجاد تفتین و شکستاندنِ صف مخالفت باخود، درسویدن سر سپُردۀ بسیار مستعیدی را تشخیص و توظیف نموده اند، که به این کار کاملاً فِت و خیلی پَرو و "مگس هر دوغ" است، یعنی برسر هرمرده ومرده خانه، فاتحه و فاتحه خانه، عروسی وعروسی خانه، ... از جانب هرکس سخن می گوید، به هردری خوانده و ناخوانده سرمیزند، به هرکار مربوط و نامربوط به خود مداخله می کند. به سبب این رفتارش از جانب افغانها به کنایه لقب "عقل کل" را کمایی کرده و نفاق ملی را نیز در استکهلم بین افغانها به وجود آورده است. این کس به هریکی از کادر های حزب واحد چاپلوسانه مراجعه می کند، اعزامش را بحیث نماینده در کنگره، (کنگرۀ که قلباً تدویرش را نمی خواهند) ونصبش را در رئس سازمان کشوری ــ همچون رشوت ازجانب رهبری شورای اروپایی ــ وعده می دهد. به این نمایندۀ ماهرِمخالفان وحدت، یکی از کادر ها چنین تودهنی زده، ولاحول گفته است: "توخیرخواه مخالفان وحدت ولی مزدور دیگران هستی، تطمیع رهبران شورای اروپایی مخالفِ وحدت مرا در کار نیست، اگر مستحق باشم اعضای حزب واحد مرا انتخاب خواهند کرد، برای تدویر کنفرانس شورای کشوری وانتخاب نمایندگان به کنگرۀ که شما تدویرش را عمدی به تأخیرمی اندازید، به اساس رهنمود مرکز عمل می نماییم." این بر خورد اصولی ودموکراتیک می تواند الگویی به همه رفقای وحدت خواه، وکثرتگرا، دربرابر روش تفتین آمیز، غیر اصولی وغیر دموکراتیکِ مخالفان وحدت، و رهایی از شورای اروپایی پرمصرفِ بی لزومِ اسارتبارِ تحمیلی باشد.
رهبری شورای اروپایی نهضت، اقدام و تدبیر مذوّرانۀ دیگری برای حفظ محل قومانده ومنبع مالی شان یعنی شورای اروپایی را روی دست گرفته اند. جوانی خوش نام، دموکرات، شرافتمند ومحترمی را از فامیل بزرگواری که مورد احترام همه اعضای حزب واحد است، عضو کمیتۀ اجرائیۀ توحید و انسجام شورای مذکورهم می باشد، پیش انداخته اند، تا رئیسان شوراهای کشوریی را که خواسته اند به دستور مرکز فعالیت کنند، حق لعضویتها واِعانه های خود را راساً به کشور ارسال کنند، از تصمیم شان منصرف سازد. رهبری محیلِ شورای اروپایی نهضت ازاین کار دست کم دو هدف دارند: 1 اگرتماس و صحبت وی به رئیسان شوراهای ذکر شده موئثر افتاد، خواستشان برآورده می شود؛ 2 اگر رئیسان شوراهای کشوری به نشست بااو حاضرنشدند، یا حاضر شدند، اما پیشنهادش را نپذیرفتند، مناسباتشان برهم می خورد، دراین صورت جوان مذکور را که اعضای سازمانها میخواهند، برای نجات ازشر رهبری کنونی شورای اروپایی در رئس شورای مذکور ببینند، دیس کریدت می شود که نیز خواست و هدف اساسی این شیادان است و دراین راه به شدت می کوشند. بنابر آن به کمیتۀ توحید و انسجام شورای حزب واحد پیشنهاد می شود، که رئیس شورای اروپایی نهضت و بوزینه باززاده را به نیل به این هدف شوم اجازه ندهند، که مناسبات رفیق جوان ما را بارئیسان شوراهای کشوری برهم زنند، و این جوان که می تواند رهبر بسیار خوب شورای حزب واحد در آینده بارآید، در اثر دسیسۀ چند نفر اهل غرض از هم اکنون احساس پاکش جریحه دارنگردد. راه حل دموکراتیک بَن بست کنونی چنین است، که بازهم به کمیتۀ توحید و انسجام شورا پیشنهاد می گردد:
اکثر اعضای حزب واحد در اروپا خواستار تأمین رابطۀ مستقیم با سازمان کشور و انحلال شورای اروپایی هستند، رئیس شورای اروپایی نهضت هم که از معیاد انتخابش بیشتر ازربع سال سپری شده است، دیگر به اساس اساسنامه صلاحیت اجرایه وی ندارد، باید از رئس شورا کناره گیری نماید، کمیتۀ توحید و انسجام همین رفیق جوان مستعد را که وصفش در پروگراف بالا گذشت، در رئس شورای اروپایی حزب واحد قرار بدهند، سپس این رفیق زیر نظر کمیتۀ توحید و انسجام نظر خواهیی را مبنی بر این که شورای اروپایی به موجودیتش ادامه دهد، یا نه؟ به راه اندارد. در سازمانهای کشوریی که اکثر اعضا خواستار موجودیت شورای اروپایی باشند، به عضویتشان در آن شورا ادامه بدهند، در سازمانهای کشوریی که اکثر اعضا خواهان انحلال شورای اروپایی باشند، رابطۀ شان مستقیم با سازمان داخل کشور بدون دخالت شورای اروپایی تأمین گردد. این پروسه به طور دموکراتیک و رفیقانه می تواند، عملی گردد. آخر رفقای محترم رهبری شورای اروپایی! در گذشته به این شورا نیازبود، که ایجاد گردید، اکنون به آن احتیاجی نیست. همه کشورهای اروپایی مستعمراتشان را آزادی داده اند، چرا شما در ارائۀ آزادی به مستعمرات خود به طور مسالمت آمیز و رفیقانه حاضر نمی شوید؟ از آن جایی که رهبری شورای اروپایی نهضت را که من می شناسم، هرگز به حل رفیقانۀ این پربلم تن در نمی دهند، بنا برآن به رفقای تنظیم در سازمانهای کشوری اقدام زیرین را پیشنهاد می نمایم:
رفیق آگاه! نسبت به من بهتر میدانی، که در علم جامعه شناسی مترقی تنها یک چیز مطلق است ، تغییر . درجهت تغییر بهساز، اصولی و دموکراتیک بکوش! فرصت همیشه به سراغ دیگرگون کنندگان پیشرو نمی آید، اکنون موقع کار است، فرصت را ازدست ندِه! شهامت کَن! روبینیها و ملحوظات افغانیی را که همیشه پابند ما ازپیشروی و مانع ما درآوردن اصلاح و تغیر به موقع در امور بوده است، دور افگن! خود را از این شورای اروپایی که بیشتر موجودیتش عامل: تهدید استقلال رهبری سازمان در کشور، مخالفت با وحدت، بیجا مصرف شدن حق لعضویتها و اعانه ها وزمینه ساز تأمین و تداومِ امر و نهی یکی دو نفری تشنه به شهرت، مقام و قدرت است رهاسازیم!
رفیق متعهد! تاریخ کشور وحزبت را خوب میدانی، حاکمان قبل از رویداد هفت ثور هیچ همرزم مارا نکشته اند، درآن زمان چند رفیق ما به وسیلۀ ارتجاع شهید گردیدند، ولی غاصبان رهبری ح.د.خ.ا در هر دوره از زندانی کردنهای دسته جمعی و کشتار های جمعی ما هم دریغ نورزیدند، رهبران شورای اروپایی نهضت را خوب می شناسیم، که از جملۀ همان شریکان جرم اند، ولی اکنون جای نگرانی نیست، زیرا خوشبختانه که آن امکانات و وسیله را در اختیار ندارند، وگرنه دریغ نمی کنند، آنچه که می توانند به آن متوسل می گردند، مانند: کودتای پالتاکی و بازکردن استدیوم تهدید، بهتان، دروغ، تقلب و دشنام در سایت "مشعل". این برخوردهای وقیحانه را که بامن کرده اند ودوام دارد، از من چه کم شده است! چه را ازدست داده ام! چرا بترسم؟ چرا شما رفقا بترسید؟ چرا در جهت تغییر مثبت حرکت نکنیم؟ تا وقتی که زنده ایم درجامعۀ ما وسازمان ما طبقۀ ستمگر، بهره کشی، انحراف، کجروی، بی عدالتی، فساد مالی و اجتماعی، مافیا، ارواح خبیثه، چهار کلاهی، اختاپوت، رجحان اِتنیکی و زبانی و منطقه یی، ادعای هژموتیزم وبرتری، شووِنیزم، عظمتطلبی، خود بزرگبینی ... وجود دارند مبارزۀ ما نیز ادامه خواهد داشت. دشنامهای آنها در سایت مشعل مانع مبارزۀ من و سایر رفقا شده نمی تواند، مگر آن مرد بزرگ تاریخ نگفته است: " تو راهت را بگیرو برو بگذار هرآنچه می گویند بگویند! "
4 سپتمبر 2010
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت سوم
خونانندۀ عزیز عضو حزب واحد! طوری که اطلاع حاصل است یکماه قبل فراخوانی را زیر عنوان "برای تدویر کنگرۀ وحدت صدای خود را بلند نماییم!" به سایتهای ممثل دگراندیشی و دموکراسی به نشر داده بودم زیرا سایتهای خود ما آن را نشر نه نمودند، ولی هفتۀ بعدش نوشتۀ کسی بنام وحید خرسند را که مکنونات ذهنی خود را بنام اقتباس از آن فراخوان متقلبانه ارائه نموده بود نشر کردند. برای رد آن جعلیات، مطالبی را نوشته ام، که دو قسمت آن گذشت و بخش سوم آن را اکنون مطالعه می فرمایید:
در آغاز سخن بار دیگر برای جلب توجه هرکاره های شورای اروپایی نهضت فراگیر که مانع وحدت می شوند، مصوبه یی را به طور کامل می آورم، که از یک طرف خواست بی صبرانۀ اعضای حزب را در کشور به تدویر کنگره وحدت نشان می دهد، و از سوی دیگر نگرانی بی حدوحصرشانرا ازتأخیرآن ابرازمی دارد، تا اگر قلبهای قسیی شان کمی نرمتر گردد:
"مصوبه شورای واحد رهبری ولایتی هرات حزب نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی افغانستان
مورخ17/5/1389
بر مبنای تقاضا و اصرار پیوسته ای اکثریت مطلق اعضای حزب برای رسیدن به ادغام تشکیلاتی و وحدت حزبی به مثابه ضرورت و نیاز مبرم حیاتی از شورای مرکزی هر دو حزب صورت گرفته بود. شوراهای محترم مذکور ناگزیر طی نشست های خویش بر ندای هزاران حزبی پاسخ داده و توافق نمودند که ادغام تشکیلاتی را در تمام سطوح و واحد های اولیه تطبیق نمایند و راهکار های لازم را طی مصوباتشان بر جسته و جهت تحقق آن به شوراهای محلی ارسال داشته که مطابق آن شورای واحد رهبری ولایت هرات در عمل دستورات و مصوبات را تطبیق و تمام اسناد و پروتوکول های ادغام تشکیلاتی را به آدرس شوراهای محترم واحد رهبری ارسال داشته است. آن چه تطبیق برخی موادات مصوبات مربوط به شورای محترم مرکزی می شود از جمله تدویر کنگره در نیمه اول سرطان 89 عنوان شده الی اکنون مورخ 17/5/1389 که ببش از یک ماه از وقت معینه سپری می شود از تدویر کنگره خبری نیست و تعویق پروسه برگزاری کنگره تشویش و نگرانی جدی اعضای حزب را به وجود آورده و بیم از آن دارند که مبادا کشتی امید و نجاتشان دو باره دچار خشم امواج طوفان خودخواحی ها، مقام طلبی ها ، جاه طلبی ها و تک روی ها شده که میلان به سوی گِل نشستن را دارد. اعضای حزب به هزاران امید و آرزو چشم به راه تدویر کنگره و فیصله های آن است که باتمام ایثار و جان فشانی های شبانه روزی شان در جهت تحقق وحدت حزبی پاسخ مثبت داده وبرای همیش در های نفرین شده نفاق وشقاق را مسدود نما ید. روی ملحوظات فوق شورای واحد رهبری هرات به آدرس شورای محترم مرکزی مجددانه پیشکش می نماید که:
1ـ شورای واحد رهبری ولایت هرات طی مصوبه هذا نگرانی جدی خویش را نسبت به تاخیر افتادن تدویر کنگره ابراز می دارد.
2ـ رفقای هرات وحدت حزبی را یکی از مسائل جدی و کلیدی حل تمام پربلم های که در روند دو حزب قرار داشته دانسته وبه خود حق می دهد از شورای محترم واحد مرکزی جویا شود چه تشویشی در تدویر کنگره وجود دارد. آیا (...)؟
3ـ شورای محترم واحد مرکزی هردوحزب به خوبی آگاهی داشته باشند تاخیرغیرموجه تدویر کنگره به حیثیت وصلابت شان صدمه زده واعتماد اعضای حزب را ازدست خواهند داد.
4ـ شورای محترم واحد رهبری مرکزی در صورتی که نتواند ویا نخواهد پروسه وحدت حزبی،این امربرحق ومقدس را الی15 سنبله 1389 تحقق بخشد شورای واحد رهبری ولایت هرات جلسه فعالین خویش را دایر و ملاحظات جدی شان را ابراز خواهند داشت.
5ـ شورای واحد رهبری ولایت هرات از آنعده شورا های محترم ولایتی، شهری، نواحی واحد های اولیه حزبی، شورا های بیرون مرزی حزب نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی افغانستان صمیمانه می خواهد تا در تکمیل پروسه ادغام تشکیلاتی خویش جدیتر عمل کرده تاباشد با تحقق آن به آرزوی دیرینه هزاران اعضای حزب که مشتاقانه در انتظار وحدت حزبی ثانیه شماری می نماید لبیک گفته تا دیگر بهانه ای برای تاخیر تدویر کنگره وجود نداشته باشد. بااحترام
فضل الدین غیاثی رئس نوبتی شورای واحد رهبری حزبی ولایتی هرات
عبدالرسول کامران رئس نوبتی شورای واحد رهبری حزبی ولایتی هرات"
خوانندۀعزیز! از لابلای کلمات و جملات مصوبۀ نقل شدۀ بالا هیجانات، اضطرابات، دلهره ها از تأخیر کنگره، و تمنیات قلبی، آرزومندی، عشق و علاقۀ رفیقانِ با آرمان، با ایمان، وطن پرست، و مبارز نستوه هراتی مان را ـ که مظهر و بیانگر مکنونات قلبی همه رفقای مان در کشور به وحدت است ـ درک می کنی و می بینی؟ که تنِ رفیق با درک و با درد را به لرزه در می آورد مو را در بدن سیخ می نماید، جگر را پرخون میسازد و قلب را به تپش می آورد. سوگمندانه بعضیها یند که از درک آن عاجز اند، کما کان به خود خواهی و خودبینی، بزرگ منیشی، عظمت طلبی و لجاجت ادامه می دهند، زمانی که راه استدلال و منطق شان مسدود شد و کوتاه آمدند از راه دسیسه و توطیه پیش می آیند، یا ازاین راه به مقصد برسند، یعنی امین وار سازمان راغصب کنند، یا تا سرحد نابودی سازمان مانع وحدت گردند. بقول رفقای هراتی مان در برابر خواست برحقِ قریب به تمام صفوف، آشکار وپنهان، مستقیم وغیرمستقیم، گاه کند وگاه تند به لجاجت، یک دندگی و سرتمبگی ادامه دهند، چون ظاهراً نمی توانند در برابر امر مسلمی مانند وحدت بایستند، از حیله ونیرنگ و تال چال برای تأخیر آن استفاده میکنند، ولی تابکی؟ این چند نفری معدود را همه اعضای حزب واحد شناخته اند، خودشان نیز می دانند که تلاش شان اصولی و به نفع سازمان نیست، اما بی فایده و عبث از روی غرور بیجا به تقلا ادامه می دهند، که درنتیجه کار به اهل آرمان پیچیده و بغرنج می گردد.
رفقای با درک، با درد و باعزم متین مهد کلتور کشور، هرات باستان! در تأخیر کنگره قصور شورای واحد رهبری داخل کشور نیست،چند نفری از ماورای بحار که در اروپا نشسته اند، یکی از پشت پرده دائرکت می کند، دو سه نفری در روی سِن تمثیل می نمایند، و چند نفری دیگری در تالار شورای اروپایی به تایید سر می جنبانند و هورا می کشند، اینها مانع وحدت و عامل تأخیر کنگره اند(که دراین باره بندی از فراخوان نقل شده که در امتداد همین نوشته می آید). رفقای را که در جهت وحدت کار و استدلال می کنند، تعجیز و تحقیر کرده، طعنه می دهند که به حزب متحد ملی تسلیم شده اند، خود شان که مانع وحدت شده آب به آسیاب ارتجاع و امپریالیزم می ریزند، تاج افتخار به سر کرده به خود می بالند که از نیرو های ملی، مترقی و چپ دموکراتیک دور می گردند، به ارتجاع و امریالیزم خوشایند و نزدیک می شوند، تا اگر به این شیوه بتوانند مانند آن دیگری مقبول درگاه ارتجاع و امپریالیزم قرار گیرند، و به دروازۀ آنها دربانی بنام مشاور، تحلیل گرسیاسی و سناتور افتخاری ... باریاب شوند.
رفیق آزاد اندیش! وسیلۀ که این فرکسیون بازان دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ حرفه وی از آن استفاده می کنند، و رهبری نهضت فراگیر را در داخل کشور زیر فشار قرار می دهند دو چیز است: یکی اینکه، ما همه از همان کشور ستمکشیده هستیم، می دانیم که در آن جا دالر های امپریالیزم سرازیر می شوند، ولی رفقای ما مانند ماهی در آب همیشه تشنه اند، برای فعالیت تشکیلاتی و سیاسی به منابع مالی نیاز دارند، که باید به وسیلۀ سازمان اروپایی تمویل گردد، کار کشته های اروپایی نهضت زرنگانه خود را در رئس شورای اروپایی قرار داده اند و جمع آوری منابع مالی و ارسال آن را به کشور به دست خود قبضه کرده اند، بنابر آن داییم می توانند مرکز را با قطع و کاهش منابع مالی زیر فشار قرار بدهند و خواست های شخصی خود را جامه عمل بی پوشانند، برای رهایی ازین نیرنگ شان یگانه راه این است، که همه اعضای حزب واحد با شورای اروپایی مقاطعه کرده، آن را لغو و منحل نموده، هرسازمان کشوری وایالتی کشور های اروپایی راساً و مستقیماً از جانب مرکز رهبری شوند، پول های حق العضویت و اعانۀ شان را نیز به مرکز ارسال نمایند، این امر از یک طرف استقلال مرکز را تحکیم می بخشد و از زیرتأثیر شورای اروپایی رهایی می دهد، از سوی دیگر شصت پنج در صد منابع مالی که در اروپا به مصرف می رسد، نیز صرفه جویی شده به مرکز ارسال می گردد، که می تواند زمینه ساز فعالیت بیشتر رهبری حزب در داخل کشور گردد .
دو دیگر این که، وسیلۀ تأثیر گذاری شورای اروپایی این است که قبل از هسته گذاری نهضت میهنی که بانیی فقید آن " بخش ح ، د ، خ ، ا " را رهبری می کرد، هرکارۀ کنونی نهضت معیتِ او را داشت، از آن رو با بعضی از کادر های داخل کشور شناخت و ارتباطش را حفظ کرده است، که از آن اکنون سوی استفاده کرده استقلال مرکز را تهدید می نماید. چنانچه در جلسۀ 29 جولایی کمیتۀ توحید و انسجام شورای اروپایی حزب واحد به صراحت گفت:" مرکز چه کاره است خودم این جا تصمیم می گیرم." این پربلم زمانی حل شده می تواند، که وحدت تأمین گردد، در نتیجه انتخابات دموکراتیک موقعیتِ تشکیلاتی کادر های سازمان داخل کشور تغییر نماید، و این ارتباط غیر مشروع فرکسیونی بر هم خورد، و هم این که، کادر های داخل کشور به حال آیند سازمان را مطابق وضعیت کشور رهبری کنند، دیکتۀ شورای اروپایی را که اغلب بی خبر از وضع هستند و از روی بخار معده توام با اغراض شخصیی بد بینانه و مریضانه صورت می گیرد نپذیرند.
رفقای بی غل و غش وصادق ومبارز هرات! سبب اصلی تأخیر کنگره در فراخوان فشرده نوشته ام، که روی دو دلیل ناگزیر آن قسمت را این جا تکرار بیاورم: 1ـ رفیق وحید خرسند به نوشته اش به آن بخش فراخوان تماس نگرفته است، شاید به آن موافق باشد، یا احیاناً از این موضوع طفره رفته باشد، تا حقیقت تکرار خوانده نشود. 2ـ شما رفقای هرات شاید از فراخوان مطلع نباشید، ولی طالب فهم علت اساسی تأخیر کنگره می باشید، بنابر آن باید این بخش آن را بخوانید:" مانع اصلی تدویر، کنگره این است، که هرکارۀ سازمان ما، بوزینه باززادۀ دهقان حرفه، با این که در زرنگی، تردستی و ترفند سرآمد روز گار است، ولی مانند من از نعمت سواد و تحصیل محروم است. بنابر این کمبودی نزد خود و دیگران حقیر، کوچک، ناتوان و ناتمام به نظر می رسد. در کارزار انتخابات با حریفان رقابت سالم و سازنده نمی تواند، به اعضای کارا و صاحب مناعت طبع سازمان که بیشتر چیز فهم و دارای تحصیلات عالی اند قابل پذیرش نیست."گربۀ مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی". و از سوی دیگر تقلا می نماید تا فرمان روایی اش را بالای سازمان کماکان حفظ نماید. برای تأمین این مامول بامشورۀ رهبر پشت پرده نشینش و دست یاران پیش پردۀ خود می خواهد یکی از مطعترین سکرتران تحصیل کرده اش را به رهبری سازمان واحد نایل گرداند. چون برای انجام این کار مجال و زمان لازم است، بنابر آن تامساعد شدن این فرصت باید کنگرۀ وحدت به تأخیر افتد. این است اساس عدم تدویر کنگره.
روی همین منظور است، که از معیاد تدویر جلسۀ شورای اروپایی برای انتخاب رئیس آن دوماه (اکنون سه ماه) گذشته است، ولی کرسی نشین به اریکه سخت چسپیده است، تا با استفاده از این پوزیشن برای کاندید شدن به رهبری سازمان واحد سوی استفاده کند. همچنین مسئول تشکیلات شورای اروپایی را به جای انتخاب مقرر نموده است، تا از وی در اعزام نمایندگان دلخوا به کنگره استفادۀ نامشروع نماید."
رفیق همدرد هراتی ام! فقط به چند کلمۀ از خونابۀ دلم مانند دل تو و هزار ها عضو دیگر ح، د،خ،ا (حزب وطن) میتراود، لطفاً لحظۀ گوش دل و هوش فرابده! به چند واژۀ از قصۀ غصه ها گوش کن! عمرم مانند عمر تو وهزار ها عضو دیگر آن حزب از نو جوانی تااین دم پیری به آرمانِ مبارزه در راه تأمین رفاهیت به مردم وطنم در دامان حزب یاد شده گذشت، که نه تنها از آن پشیمان نیستم بل افتخار هم می کنم! نه فقط در دورۀ حاکمیت آنهای که دشمن مردم می نامیدیم، بل دورۀ حاکمیت حزب خودما نیز، مانند عدۀ دیگر اعضای آن مورد اذیت و آزار قرار گرفتم، دلهره ها و حرمانها را تحمل نمودم ، تا زندانی هم شدم، این هم کافی نبود، در دورۀ حاکمیت خودیی خودی هم از کار کشیده شدم، توهین و تحقیر شدم، تا این که مانند هزارهای دیگر بی وطن و بدبخت شدم، اکنون در این کشور های به اصطلاح شناور به بحر دموکراسی نیز پیشنهاد هایم را در سایت های خودی توفیق نشر نمی دهند، وقتی که ناگزیر در تارنما های دیگراندیشان به نشر می رسانم، خشمگین ومتشنج می شوند، تا به این سرحد که به نوشته یی از نام گمنامی "وحید خرسند" مرا بی تربیت، دروغگو، بی حیا، پررو، بی شرم و ... می گویند و می نویسند، فقط در جواب شان می گویم"همان ارزید که می ورزید"، (شاید بگویید که من هم سخنان بدی مانند بوزینه باززادۀ دهقان حرفه، مکارۀ بدکارۀ پلشت و... نوشته ام، من از آنها انکار نمی کنم و نادم هم نیستم، می خواستم همان کلمات را توضیح دهم که در این نوشته نگنجید، می کوشم در قسمت بعدی به آنها بپردازم، اگر آنچه نوشته ام توجیه نتوانم، شهامت آن را دارم که انتقاد را بپذیرم و پوزش بخواهم، و چنین خواست و انتظار را از جانب بالا نیز دارم، ولی میدانم عملی نیست، "زیرا مرغشان فقط یک لینگ دارد وبس"). هدفم این است که این سران شورای اروپایی ما همانهای هستند، که همان بدبختیها را بالای اعضای حزب تحمیل می نمودند، با این وصف از شرم زمانه باز همانها را پذیرفتیم، به شانه های خود نشانیدیم، ولی اکنون هم به گذشتۀ خود نمی اندیشند، از آن نمی شرمند، در پیِ تلافیی آن نیستند، باز به همان نارواییهای پیشین خود ادامه می دهند. معلوم است که فقط مکان و کلاه سرشان تغییر نموده است، نه مافیهای سر،یعنی نه مغز سر و مفکورۀ شان. ادعای دموکراسی تنها در لفظشان است، نه در عمل وکردارشان، همان اندیشه و مغزوسرکهنه است، که همچون دامِ تذویر با کلاه نوپوشانیده شده است، توانایی تطابق با شرایط نو را ندارند، اعضای حزب را مانند شرایط گذشته همچون سربازان و سازمان را سربازخانه و خود را مارشالانِ قومانده دِه می خواهند، به عواقب دساتیر و عمل شان از قبل نمی اند یشند ،
بل بعد از انجام آن فقط در آنها صحت و درستی می جویند، به سقم و بطلان آن که از دور به سوی شان سوسو می زنند نمی بینند، به آنها توجه و نظر نمی افگنند، با پررویی و لجاجت و یک دندگی می کوشند به روی آن پردۀ استِتار افگنند، هوشدار ها، ضجه ها ، زاریها و انتقاد های متواضعانه و رفیقانۀ اعضا را به دشنام جواب می گویند "گره را به جای دست با دندان باز می نمایند" آخر رفقای محترم من به مقام شما بد بین نیستم و حسد نمی ورزم، بل به شما سعادتِ افزون تر آرزو می کنم، ولی از عواقبِ اعمال شما بیم دارم، که مانند گذشته بلاهایی را بر سر مردم و اعضای سازمان از جمله من نازل می نماید، در آن هنگام به هر حالت شما هنرش را بلد هستید "به تپۀخیر می نشینید" و ما تیره بختان به آتش می سوزیم، زیرا ازاین اندیشه و این سازمان و وفایی به عهدــ که به نیروی مادی در وجود ما تبدیل شده است ــ دوری و دل کنده نمی توانیم، و از سوی دیگر شما این سازمان را به ماتم سرا برای مان تبدیل می نمایید، فقط خود را می خواهید، در هر چیز خود را می جویید و طوری که دقیق شنیده شده می گویید:"به دیگی که ما نجوشیم ... بجوشد". احساس دیگربینی و دیگراندیشی در وجود و سرشت شما اصلاً وجود نداشته یا مرده است، لطفاً اندکی به حال آیید، همه چیز تغییر کرده است، تنها شمایید که در مکان و مقام اُلوهییت خود را می بینید و تغیر نمی دهید، باری تجدیدنظر فرمایید! می دانم که سخنانِ منِ نگون بخت به جای ترحم، شما را به غضب می آورد، خصلت و سیمای میرغضبی تان را تحریک و آشکار می نماید، که چطور و چرا غلامی مادر زاد چنین جرئت به خرچ می دهد؟ ولی رفقای محترم من غلام نیستم، عضو سازمان شمایم، با شما خود را برابر حقوق میدانم، مفکورۀ باداری را از سر بدرکنید! من و مانندانِ مرا رفیق وهمرزم خود بدانید! وقت که به خود امکان اجرای رفتار مضر به حال سازمان را می دهید، به صفوف نیز اجازۀ انتقاد را بدهید! اگر انتقاد را موجه می دانید، دشنام ندهید، نقطه نظر های تان را توضیح و ارئه نمایید! در توضیح مسائل عمده و کلیدی آنانی را که می دانند سهیم سازید، نه آنانی را که می خواهید شخصیت کاذب بسازید، آنانی که ادعای دانشمندی و غنای تجربه می نمایند، پشت پرده ودر حالتِ اعتکاف به سر نبرند، در روشنگری اعضا وتوضیح مسائل سهم فعال بگیرند حین سخن گفتن از انتقاد به گذشتۀ تان نترسید، حقایق را بگویید، ولو به ضرر شما هم باشد ، این امر اعتماد اعضا را به شما افزایش می بخشد حرف های راست و درست شما بدون شک اثر می گذارد، "سخن که از طمع پاک و غرض خالیست/اگر به سنگ بگویی درآن اثر دارد" حتا گناه هان گذشته شما را به سوی عفو می برد، محبوبیت شما را به قلبهای اعضا مانند"دورۀ گوسفندی ما" احیا می نماید، ولی باتأسف چنین توقع و انظاری از شما بی جا و زائید است، "گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد" از این روست که ناگزیر به ارائه یی پیشنهاد زیرین می گردم:
رفقای عضو حزب واحد مقیم اروپا! اکثر ما به اندازۀ زبان بلدشده باشیم که تا جایی از چگونگی سازمانهای سیاسی اروپایی سردربیاوریم، از طرز فعالیت شان آگاه شویم، در این جا می بینیم که دیگر سازمانها "رهبر و پیشوا" ندارند، بنام سخنران یاد می شوند، سخنران هم زمانی که حمایت اکثر اعضای سازمان را از دست داد، داوطلبانه جا خالی می کند، اگر نکرد، اعضای سازمان آشکارا و علنی عدم رضایت شان را ابراز می نمایند. برنامه و اساسنامه و تصامیم همایشهای باصلاحیت سازمان مانند: کنگره، کانفرانس و پلینوم رهبر سازمان استند، که اصل عمدۀ رهبری وسازماندهی یعنی رهبری جمعی به معنای واقعی کلمه به همین گونه تحقق می یابد ، به پیشنهاد ها و نظرات اعضای سازمان توجه می گردد، در تحقق مواد برنامه و اجرای امور عمده و مهم روتین حزب، از طریق نشستها و نظر خواهیها نظر و مشورت اعضای سازمان گرفته می شود، خواستها، نیازهای مردم که سازمان برای تأمین آن میرزمند تشخیص میگردند، راه های تحقق آنها ـ که طبعاً در جامعۀ مبتنی بر دموکراسی استفاده از مجرا، وضع، تعدیل و تغیر قوانین است ـ جستجو می گردند وجامعۀ عمل پوشانیده می شوند و به این وسیله است که : جلو تکروی خودمحوری، تیم سازی، قدرِ قدرتی، دیکتاتوری، تعدد رهبری و انحراف گرفته می شود، عینیتِ تشکیلاتی به وجود می آید، از طریق انتخابات دموکراتبک کار به اهل کار سپره می شود، و در این حال است که وحدت سازمان حفظ میگردد و تحکیم می یابد ، فعالیت درونی وبیرونی سازمان مضاعف می گردد، حزب در جامعه صاحب اتوریته واعتبار می شود، توجه سازمانهای دیگری به حزب معطوف می گردند، سپس برای تأمین وحدتها و ایجاد جبهه ها سهولت به وجود می آید، اما باچنین کسانیکه در رئس شورای اروپایی نهضت داریم، که بار ها شاهد موضیعگیریهای غیر اصولیی شان بوده ایم، چگونه اعتماد و وحدت تأمین شده خواهد توانست؟ چطور حفظ وتحکیم خواهد یافت؟ از این جاست که کناره گیری شان از رهبری مطرح می گردد، ساده ترین راه دور شدن شان از صدر سازمان این است، که شورای زائد و کثیرلمصرف اروپایی لغو گردد. راه الغای این شورا هم این است، که شورا های کشوری آگاهانه وصمیمانه باآن قطع رابطه نمایند، حق لعضویتها را به مرکز ارسال کنند، دساتیر را نیز از مرکزبگیرند. شورا های کشوری آگاه از حزبیت و اصولیتِ دموکراتیک با درک درست همین موضوع در نشست یکشنبه 22 اگست با رئیسان شورای اروپایی حاضر نگردیدند.
رفیق عزیزعضوحزب واحد در اروپا! لطفاً فرمان دیکتاتورانه را بنام خبر جلسه 25 اگست 2010 کمیته تدارک و سازماندهی شورای اروپایی حزب واحد را درپیام نهضت می خوانید، که می خواهند صدای انتقاد را که برضد شان صورت می گیرد در گلو خفه کنند، در حالیکه حکم اساسنامۀ نهضت دربخش حقوق و وظایف اعضا را، که چنین مشعر است زیر پا می کنند : "... حقوق و وظایف اعضای نهضت فراگیر عبارت اند از:3 ــ نظریات، پیشنهادات و انتقادات خود را به ارگان ها و سازمان های نهضت فراگیر ارائه دهد ودر بحث پیرامون فعالیت و گزارش دهی نهضت ابراز نظر نموده و می تواند هر مقام را در مطبوعات نهضت فراگیر وخارج از آن انتقاد نماید."
با مطالعه بخش اساسنامه، که در فوق خوانده می شود ، شما چند نفرمعدود حق ندارید و نمی توانید با تهدید و زور که ناشی از همان کرکتر حاصل شده برای تان از پنجاه سال قبل در افغانستان است ، صدای داد خواهانه را خفه کنید، و اساسنامه را نادیده بگیرید و نقض کنید.
رفیق وحید خرسند عزیز! دشنامهای آبداری را که مایل داده بودی دریافتم و" تشکر" می کنم! من و تو نظامی بودیم تکرار امر می نمایم، یاسین من به تو و آمرانت گارگر نیفتید، لطفاً خودت در این گفتگو با نام اصلیت حصه بگیر و یاسین بخوان شاید به خودت و آمرانت موئثر افتد، در مایل نوشته بودی که "از آمر و قاطر نمی ترسی!" لطفاً بگو از "گوساله" چطور؟ می ترسی یا نمی ترسی؟
28 اگست 2010
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دومِ
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد ! طوریکه اطلاع داری سه هفته قبل فراخوانی را زیر عنوان "برای تدویر کنگرۀ وحدت صدای خود را بلند نماییم ! " به نشر سپرده بودم، از آنجایی که مسئولان برای رد آن دلیلی وبرای گفتن جوابی نداشتند، در برابر بخش بزرگ و اساسی آن سکوت ـ که علامت رضا و تسلیم است ـ اختیار نمودند. صرف برای عقده کشایی و فروکش دادن خشمشان و کوبیدن و به زعم خود شان بی اعتبار سازی فراخوان، قسمت کم آن را متقلبلانه گویا جواب گونه کسی بنام وحید خرسند وارونه اشاعه داده بود. برای رد جعلیات و افشای تقلب شان مطالب نوشته ام که قسمت اول آن هفتۀ پیش نشر گردید و قسمت دوم آن را اکنون می خوانید:
وحید جان خرسند عزیز! رویکردم به شماست. درگذشته ها که شما را می شناختم، مانندبام دنیا، قلۀ پامیر، مرتفع بودی. اکنون در خدمت افراد پر عقده و ناراضی ـ که توان تفکر سالم را ندارند ـ قرار گرفته و باگذشت زمان بچه اندازۀ فاحش تغییر کرده یی، از جلگه های هالند هم که زیر سطح آب قرار دارند، پایینتر رفته یی. منظورم جوابی نیست، که به فرا خوان من داده یی، آن را حق داشتی که جواب بگویی. من که به خود اجازه می دهم، که نظرم را بیان کنم، حوصله مندی کامل هم دارم که نظریات دگران را بشنوم.ازناسزاهایت هم آزرده نیستم، زیرا "هر آنچه ازدوست آید نکوست" مقصدم جعلها و تقلبهایت است، که در اقتباس و نقل قول از نوشتۀ ام کرده یی، و آنها را وارونه اشاعه داده یی. دروغها وتراوش ِ ذهن خود را بنام من کرده یی ، چون حقایقی برای گفتن نداشته یی ، یا شاید آمرانت ترا به تقلب و جعل مجبور کرده باشند . اکنون در بارۀ آنها صحبت نمی کنم، چون که در قسمت قبلی در آن زمینه سخن گفته ام، صرف حس کنجکاوی ام تحریک شده است، می خواهم بدانم، که این کرکتر نو را از مطالعۀ تاریخ نازیهای آلمان آموخته یی؟ آنها به چنین کار های استادان بی بدیل بودند، یا از معاشرت وهمکاری با آمران کنونی ات فراگرفته یی؟ من در مقام ناصح نیستم وشما هم به اندرز من نیازی ندارید. ولی با این وصف، بزرگان مان دَین کرده اند: "اگر بینی که نابینا و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است،" بنا بر آن می گویم: "بابدان کم نشین که صحبت بد گرچه نیکی تورا پلید کند / آفتابی بدین بزرگی را ذرۀ ابر نا پدید کند." چون زمان زیادیست که به آلمان زندگی دارید و زبان راهم خوب می دانید، شاید خوانش تاریخ نازیها اثر منفی کرده باشد، پیشنهاد می نمایم : "کتاب خوب بخوان، نه هر کتاب را."
رفیق وحید خرسند ارجمند ! مشاهده می فرمایید، که سالهاست شاهان دیگر ملک لشعرا، دلقک و دلخکی ندارند، مگر شاهان نمیخواهند، که چنین افراد را درخدمت داشته باشند؟ نخیر! اهل فرهنگ است، که نمی خواهند در خدمت شاهان باشند. اما شما چگونه در خدمت مدعی وراثتِ تاج تخت ورهبر پشت پرده نشینش و سکرترش ، قرار گرفته اید؟ در خدمت کسانیکه که می خواهند، سازمان مان را مانند افغانستان دورۀ محمد ظاهر شاه، صرف برای بقای سلطنتشان درحالت دور باطل فقر فیودالی نگهدارند، برای این که امرونهی و رتق و فتقشان بالای سازمان ابدی باشد، باید باسازمانهای دیگری وحدت صورت نگیرد و درین حال سازمان هرقدرکوچک و متشکل از همان افرادسابق باشد، اداره اش برایشان سهلتر می تواند باشد. از این جاست که استنباط می شود، برای همه فنِ حریفِ سازمان ما دهقان حرفه وسکرترش حاکمزاده ، داشتنِ سازمان هدف است، در حالی که در حقیقتِ امر و همچنین برای اکثر اعضای سازمان، سازمان وسیله و تجمعگاهِ اهل آرمان و اهل فن، برای نیل به هدفِ زدودنِ رنج و فقر مردم و اعمار میهن است. می دانیم که رنج وفقر مردم و خرابی کشور ما نهایت زیاد است، بنابر آن به وحدت باسازمانهای همانند زیادی نیاز مندیم. مسلم است که این مامول زمانی میسر می گردد، که سازمان کنونی ما صاحب رهبری باوسعت نظر، با همگرا و اجتماعی، باآرمان، وارد در تیوری، باتجربه در عمل، باانرژی و با عشق سر سرشار به مردم و وطن، باوقف و با ایثار، از خودگذر، برده بار، دور از خود خواهی و خود بزرگبینی ، لوحۀ کرکترش پاک از هرگونه مظاهر شووِنیزم و سکتریزم ، سازماندِه و مانند شمع ، جاذِبی پروانه های عاشق میهن و انسان باشد . دستیابی به چنین رهبری زمانی میسر می گردند، که تک تکِ اعضای سازمان فانوس بدست اطراف و اکناف سازمان خود را بکاویم، چنین دُری اگرباشد استخراج کنیم، سپس بهترین هارا از راه پرویزن انتخاباتِ واقعاَ دموکراتیک در رئس سازمان قرار دهیم. سپس مُمِد ، همکار خوب وکمک کننده اش باشیم . به نظرم برای ما تشخیصِ چنین شخصتی دشوار نباید باشد، زیرا هرکدام ما سمبول چنان صفات و کرکتر را در ذهن خود داریم، که همانا تجسمِ صفات وکرکتر فرزند صدیق خلق جاوِدان یاد فقید ببرک کارمل بزرگ است.
اگر به چنین کسانی دست نیابیم، درگرو همینها می مانیم و به اصطلاح مردم دهات ما "کلگری سر یتیم بچه " ادامه می یابد ( در دهات پسران سلمان دِه آموزش و تمرین سر تراشی را از تراشیدنِ سر یتیم بچه ها شروع می کنند، به این سبب که اگر سر آنها را مجروح وخون آلود نماید، کسی ندارند که داد خواهی کنند.) ما اعضای نهضت نیز یتیم شده ایم، که یکی تمرین رهبری کُل و امرو نهی می کند ، دیگری تمرین منشی عمومی را می نماید ....نهضت به بازیچه تبدیل شده است ، بایست وحدت به عمل آید ، تا سازمان از این حالت بدر آید.
هرکاره های ما که زیرفشارصفوف نتوانستند، به تصویب کنفرانسهای کشوری مخالفت کنند، دست بکار ایجاد پربلم بزرگتری شده اند. می کوشند سرسُپرده ها و مُخلصان شان را که همه مانند خود شان متشکل ازناسازگارترین، ناهمگراترین، انعطاف ناپذیرترین، مقامخواه ترین اعضای سازمان هستند، به حیث نمایندۀ کنگره و در رائس شورا های کشوری توصیه و تحمیل نمایند، تا ازین راه بتوانند، تدویر کنگرۀ وحدت را اخلال نمایند و در این کار سبکسرانه تجربه هم دارند. در سال1366 زمانی که کانفرانسی در رابطه به مصالحۀ ملی به راه انداخته می شد، نیز چنین کرده بودند ، زیرا درآن زمان یکی منشی کمیته مرکزی و دیگری منشی کمیتۀحزبی شهر کابل بودند. در آن هنگام تعداد زیاد کادر ها واعضای باتجربه، باسابقه، نیک اندیش، صادق، پاک و مبارز ح. د. خ. ا. را بی رحمانه و ستمگرانه برخلاف درنظر گرفتنِ مصالح حزب و منافع ملی کشوراخراج نمودند. برای اینها جز تامین آمری، هوا و هوس خودشان، منافع خلق و مصالح سازمان هیچگونه اهمیتی ندارد. اکنون که در برابر اعضای انتقاد گر حزب ظاهراً آرام اند، به این معنا نیست که دموکرات شده اند، بل از این سبب است، که پلیس، زندان، وپلیگون در اختیارندارند. بنابر آن برای بیرون کردنِ شان از آستین سازمان لازم است، که ریشه های شان خوشکانیده شوند. در کانفرانسهای شورا های کشوری و شورای اروپایی همه بکوشیم، که افرادی توصیه نمودگی آنها، نه به کنگره ، نه به ریاست سازمانهای کشوری نایل گردند، اعضای باسابقه، نیک اندیش، پاک، کارفهم و کارکُن، زحمتکش، فروتن، همگرا، وحدت خواه، اصولی، دلسوز به حال رفقا و مردم کشور پیش کشیده شوند. راه کار این امر تفاهم پیش از پیش اعضای وحدت خواه راستین هردو جناح حزب واحد است . باید یادآور شد و در نظر داشت، که گماشته های شان مانند خود شان نهایت پُررو، دیده درا، ناهنجار، حسابگر، پرخاشگر، کج بحث، منفی باف، دسیسه گر، توطیه چین، عقده ئی، جنجالی و ماجراجویند. برای پیش کشیدن آنها بحیث نمایندۀ کنگره و نصبشان شان در رئس سازمانهای کشوری، به وسیلۀ افراد گماشتۀ خود نه به وسیلۀ همه رئیسان شورا های کشوری ، لشکر ایله جاری بسیج نموده اند ، تعداد زیاد غیر سازمانیها و کسانیکه اصلاً میل از سرگیری مبارزات را ندارند وحتا اعضای خانواده را جمع کرده و گفته اند ، در بدل غذای مُکلف ، صرف برای یک روز ، یعنی در روز انتخابات به جلسه شرکت نمایند .با استفاده از حق لعضویتهای ذخیرۀ قبلی ، بنام آنها چند ماه حق لعضویت نیز پرداخته اند . تصمیم دارند هیچ نمایندۀ از جناح دیگر حزب واحد ، یا عضو صادق سازمان ، به کنگره راه نیابند و در رائس کدام سازمان کشوری قرارنگیرند.
رفیق آگاه، با وجدان و صادق عضو حزب واحد ! خوب میدانی که این گونه فعالیتهای نابخردانه، به ودیعۀ وحدت نهایت زیان بار و زهرِ مُهلک است، از همین آغاز اعتمادِ متقابل و صداقت رفیقانه را از بین می برد ، سوی ظن، نفرت و خصومت را در بین رفقا ایجاد می کند. اشتیاق، شور و شعف و آرزومندی رفیقانه را به وحدت مسموم، زهر آلود و مکدر می سازد. فضای مطبوع درون سازمان را به جهنم مبدل می کند. فعالیت ذوق آورِ سازمانی رفقا را به کار شاقه تبدیل می نماید. زمینه را در سازمان برای به پیروزی رسیدنِ " امین واره ها " مساعد می کند. بنابر آن ازهمین اکنون که آغاز کار است، نباید آنها را موقع داد، و در برابر شان تماشابین بود و تسلیم شد. باید از مقاومت کار گرفت، با آنها مقابله کرد و به سرِ جای شان نشانید !
اعضای عاقبت اندیش حزب واحد ! راه اساسی بیرون رفت ، از این بُن و بست این است، که مراحل زاید و دردسر زای تشکیلاتی سازمانی را از میان برداریم ؛ مثلاً به موجودیت شورای اروپایی چه ضرورت و نیازی است ، این شورا نه تنها پربلمهای را حل نمی نماید ، بلکه مشکلاتی را نیز می افزاید ؛ بگونۀ مثال هر بار که درهالند جلسه صورت گیرد ، و رفقا در آن شرکت نمایند ، باید مصارف هنگفت مالی و زحمت زیادِ جانی بی لزومی را متحمل شوند ، گذشته برآن برگذاری نشستهای این شورا مصارف بسیار و غیر لازمی را هم ایجاب می نماید ، به علاوه آپارات این شورا از ارسال حق لعضویتها و اعانه ها به مرکز همچون آلۀ فشار استفاده می کنند ، واستقلال مرکز را تضعیف و سلب می نمایند ، همین که مرکز فرمایشات غیر اصولی هرکارۀ سازمان و رهبر پشت پردۀ آن را نپذیرفت ، ارسال پول را متوقف می کنند ویا کاهش میدهند . گذشته برآن مقداری از حق لعضویتها به مصرف ماهوار هرکارۀ سازمان ورهبرش میرسد ، اگر حق لعضویتها واعانه ها مستقیماً به مرکز ارسال گردد ، از مصارف بیجا وبی موردِ بیشتر از 65 فیصد پول جمع شدۀ ماهوار جلو گیری بعمل می آید. مسلم است، وقتیکه منابع مالی مرکز دو چند تقویت گردد، همه فعالیت ها و امکانات شان نیز دوچند می گردد. بنابر آن پیشنهاد می شود که از هم اکنون شورای اروپایی موجودیت خود را منحل اعلام نماید ، کانفرانس ها بدون دخالت شورای اروپایی برای انتخاب نمایندگان به وسیلۀ شورا های کشوری و ایالتی به اساس رهنمود مرکز تدویر گردد ، اگر رئیسان شورای اروپایی نمی پذیرند ، شورا های کشوری باید جرئت حزبی و اصولی به خرچ دهند ، مستقلانه عمل کرده با مرکز تماس بگیرند تا ازین دردسر و رهبری چندگانه رها گردیم و وحدت هم در اثر دخالت این افراد خدشه دار نگردد .
رفیق وحید خرسند گرامی ! آمرانت را همانطوری که همه اعضای سازمان می شناسند، ازتوسعۀ سازمان می ترسند. زیرا به پندار ایشان، بزرگ شدن سازمان زمینه ساز رفتن رهبری سازمان از دست آنهاست. به خاطر داریم که درنشست بنیاد گذاری نهضت میهنی کسان زیادی باسابقۀ از سازمانهای دیگر شرکت داشتند. حتا گردانندۀ گردهمایی بنیادگذاری نهضت میهنی شخصی بود که در گذشته ها عضویت رهبری سازمان دیگری را داشت. آهسته آهسته همین هرکارۀ سازمان ما، یکی را پیِ دیگری بنام سازایی، سفزایی، گروه کار و.... ناگزیر کرد که دور شوند، در حالی که سازمانهای یادشده هم شاخه های ح. د. خ. ا. بودند، طوری که همین نهضت و متحد ملی نیز چکیده های ح. د. خ. ا. هستند. همه کارۀ سازمان ما و دستیارانش خود را به خطا عقل کل وقلب عالم ومِحک و معیار وفاداری به سازمان، به همبستگی ملی، وطن دوستی، اعتقاد به اندیشه، اصولیت و حزبیت می دانند. به زعم آنها هر عضو سازمان، که به آنها معتقد نیست، به هیچ کدام از موضوعات یادشده باورمند نیست و به تبلیغات زهر آگین بر ضد او می پردازند.
رفیق وحید خرسند ! آنچه گفته آمد مبین این امر است، که آمرانت باتمام قوت می کوشند، جلو وحدت را بگیرند، اگر نتوانند تقلا می کنند دست کم آن را زیانمند سازند، مکروبی را در تن وحدت تزریق کنند، که آسیبش در آینده برملاگردد، آن وقت بتوانند ادعا کنند، که نگفته بودند، که وحدت پیش از وقت و غیر اصولی بود، زیرفشار و باعجله صورت گرفت و نتیجه این چنین بدشد. اینها نه تنها مُخل کنونی وحدت اند، بل در آینده هم مسئول و مقصر بروز آبله های بدخیم در رابطه به وحدت در سازمان نیز می باشند. " نیش عقرب نه از پیِ کین است / بلکه مقتضای طبیعتش این است. " زیرا از وحدتِ گذشته تجاربی تلخی داریم، اکنون هم افرادی از قماش امین و امینیها در سازمان وجود دارند و سبعانه فعالیت هم می کنند، بنابر آن باید هوشیار و خبر دار باشیم پروسۀ وحدت را از آسیب بد خواهان پاک و منزه نگهداریم. رفقای محترم ! به خاطر داشته باشیم، که کوچکترین غفلت ، مسامحه و اشتباه اکنون ، پروبلم بزرگ را برای تحکیم وحدت در آینده خلق می نماید.
رفیق وحید خرسند محترم ! خودت که کارکن فرهنگ هستی نباید وسیلۀ کین توزی و عقده کشایی آمرانت گردی ، بل در جهت وحدت ِ بی عیب بی نقص هوش و قلمت را به کار ببندی، و به آمرانت تفهیم نمایی که هیچ چیز ثابت، بدون مرگ و میر، بدون تغییر، بدون توسعه، و بدون تحول نمی ماند، از جمله سازمانهای سیاسی هم. قرار گرفتن در برابر چنین امر طبیعی به جایی توقفِ تکامل، توقف دهنده را خرد می کند. یگانه راه حل این است، که صادقانه با روند تحول و تکامل مثبت همگام شویم و آن را به ثمر برسانیم. در این راستا با ندای وجدان عمل نماییم، زیرا وجدان محکمۀ است که به قاضی احتیاج ندارد. کسانی که نیت صاف ندارند، فقط یک چیز نصیبشان می شود ، شکست .
رفقا ! مصوبۀ مورخ 17/5/1389 شورای ولایتی حزب واحد ولایت باستانی هرات مان قابل تمجید، تائید وپشتیبانی است ، ازهمه رفقا تقاضا می شود که به حمایت شورای مذکور صدای خود را بلند نماییم ، بیشتر از این نباید تدویر کنگرۀ وحدت بدون معاذیر اصولی به تاخیر افتد ، رفقای با شهامت هرات ما با شما ایم ، و همه رفقای اصولی حزب واحد با شماست ، جرئت و شهامتِ مترقی ، انسان دوستانه و وطنپرستانه و اصولی شما را می ستایم و حمایت می کنیم و به شما موفقیت بیشتر آرزو میکنیم ، متحد باشید !
رفیق وحید خرسند ارجمند ! تقاضا می کنم به این مباحثه ادامه بده و سهم بگیر، تا از گپ گپ پیدا شود و همه مطالب تجزیه و تحلیل گردد.
21 اگست 2010 سویدن
++++++++++++++++++++++
قسمتِ اول
به همه رفقایی که به اشکال مختلف : از طریق نوشتار ، مایلها ، تلفونها ، پیامها ، ایما و اشاره ها بافراخوانِ " برای تدویر کنگرۀ وحدت صدایی خود را بلند نماییم ! " همصدا شدند ، اظهار سپاس مینمایم . همچنین از کمیتۀ اجرائیۀ توحید و انسجام شورایی اروپایی حزب واحد ، که بسیار زود به ندایی صفوف لبیک گفتند ، در مدت یک ماه تدویر کانفرانسهای کشوری و تا یکنیم ماه تدویرکانفرانس شورایی اروپایی را ، برای انتخاب رئیس شورای اروپایی و انتخاب نمایندگان به کنگره تصویب نمودند تشکر می کنم .
ولی چه خوب می شد ، که کمیتۀ اجرائیه میکانیزم انتخاب نمایندگان را از طریق سایتها یا به وسیلۀ رئیسان شورا های کشوری به سمع همه اعضا می رسانیدند و نظر همه را می گرفتند ، سپس مورد تصویب قرار می دادند . اگر اکنون هم این کار شود ، ناوقت نیست ، در مدت چند روز انجام خواهد شد ، زیرا تشویشی وجود دارد مبنی بر این که ، نمایندگان برخی از سازمانهای کوچک به کنگره نرسند ، در نیمه راه تعویض گردند .
موضوع دیگری که توجه کمیتۀ اجرائیه به آن معطوف میگردد ، این است که به اساس تجارب قبلی در سازمانهای کشوری ، فرد و گروپهای کوچکی وجود دارند ، که با اصرار می کوشند عضو شورایی بالاتر ویا نمایندۀ کنگره انتخاب شوند ، ولی به جلسات شورا و کنگره که مصارفی را ایجاب می نماید ، و راه دورتری باید طی شود ، شرکت نمی کنند . برای جلوگیری ازین کار پیش از پیش به مرتکبینِ چنین عملی ، اگر مطابق اساسنامه جزایی ابلاغ گردد .
چیزی دیگری که کار کمیتۀ اجرائیه را سهلتر می سازد و هم در رابطه به پیش کشیدنِ کادر ها دموکراسی را بوجه احسن تحقق می بخشد ، ایجاد کمیتۀ نامزدی کادرها درجنب کمیتۀ اجرائیۀ شورایی اروپایی حزب واحد است . چنین کمیته هایی در همه سازمانهای سیاسیی کشور هایی که در آنها زندگی داریم وجود دارند.
کنگره برای صفوفِ حزب واحد رویداد بسیار مهم و برای سازمانهایی مشابهِ حزب واحد مشوِقِ بزرگی برای وحدت است . بنا برآن در پهلوی ابتکار خوبِ " اتاق کنگره " اگر نشرات مربوط به حزب واحد ، در رابطه به کنگره گسترش یابد و فراورده های قلمی در بارۀ مزایا و اهمیت وحدت افزون گردد، خالی از فایده نخواهد بود، ولی شرط اساسی درین راستا ، وسعت نظر و تحمل سرانِ حزب واحد در مقابل اندیشه های ابتکاری و بِکر دیگر اندیشان است .
از تدویر نشستهای "اتاق کنگره" برمی آیدکه اشخاصی در گذشته عضو ح. د. خ. ا (حزب وطن) بودند، ولی اکنون در هیچ سازمانی وابسته نیستند، بعضشان در نشستهای اتاق کنگره هم می آیند، اما جایگاه خود را در پروسۀ وحدت نمی یابند، ایجاب می کند، که راه باز گشتشان یه حزب واحد در سند میکانیزم وحدت روشن و به اطلاعشان ازطرف گردانندۀ اتاق کنگره در هر نشست رسانیده شود.
انتظاری که مردم عامۀ ما ، از روشنگران دانشمند و محترم حزب واحد دارند ، این است : که اگردرازنویسی ، عام و مجمل گویی ، پردازهای منشیانه ، استعمال لغات که فهم آنها ایجاب مراجعه به لغتنامه ها را می نمایند ، و حاشیه رویها دوری شود ، لب ولباب مطالب به زبان ادبی مردم متعارف ما بیان گردد ، شاید بهتر باشد . یا به عبارت دیگر روی نشرات ما به سویی جامعه باشد ، نه فقط به جانب تحصیل کردگان ، زیرا اگر احیاناً مشکل آب و نان و استیلای بیگانه گان زحمتکشان وطن را گاهی فرصت داد ، بتوانند ازنشرات حزب واحد بهره مند گردند ، وهم نشرات ما به توده ها قابل فهم باشد ، تا دربین مردم راه خود را باز نماید .
رفیق عزیز عضو حزب واحد ! طوری که در جریان هستی ، فراخوانی که وصف آن درپروگراف اول این سیاه مشق گذشت ، دو هفته قبل در سایتهای آزاد ممثل دگراندیشی و دموکراسی به نشر سپرده بودم ، زیرا در سایتهای خود ما : پیام نهضت و مشعل ، پیشنهاد هایم به بهانه تراشیهایی که هیچ گاه به خودم گفته نشده است ، نشر نمی گردند ، ولی هفتۀ قبل دشنام نامه یی را که آماجش من بودم نشر نمودند .
کسی مانند عجوزۀ بدکارۀ مکارۀ پلشت ، از زیر برقع و دُلاق بنام وحید خرسند ، که به این اسم و نسب و نام و نشان نویسندۀ را در اروپا تا هنوز سراغ نداشته ایم ، بنا برآن شاید روپوشِ نامردی زبونی باشد ، که شهامت استادنِ رو در رو را ندارد . نامبرده لاطایلاتی را نوشته که فقط هدفش عقده گشایی و فرونشانیدن آتش خشم آمرانش می باشد ، که از حقایق آن فراخوان برداشته اند . جز کاه در آن دانۀ وجود ندارد . از شکل نوشته اش فهمیده می شود ، که تجربۀ سازمانهای جهنمی را نیز دارد . مهم است دانست که این آموزش را از بادارانِ کنونی اش فرا گرفته است ، و یا پیشتر به کدام یکی از مکاتب سازمانهای یاد شده تعلیم یافته است.
باری در کتابی خوانده بودم ، زمانی که سی آی ای به کشوری شبخون می زد ، به افرادش یونوفورم همان کشور ، مورد هجوم را می پوشانید ، اکنون وحید خرسند هم با نوشتۀ من چنین کرده است؛ یعنی یکی از بند های نوشتۀ مرا دونیم کرده ، واز همان جایی آغاز کرده است ، که گویا من گفته باشم ، که رهبری نهضت در داخل کشورمخالف وحدت اند . برای رفع این شُبۀ ابتدا آن قسمت نوشتۀ خرسند رامی آورم ، و سپس آن بخش نوشتۀ خود را ، تا خوانندۀ عزیز بتواند مقایسه کند ، که عملش به کارهای اوپراتیفی کارمندانِ سازمانهای جهنمی می ماند ، یا که من مبالغه می کنم .
وحید خرسند می نویسد " یکی از این به اصطلاح عاشقان سینه چاک وحدت قلم فرسائی نموده مینویسد : (.....مرکز یعنی رهبری نهضت در کشور تدویر کنگره را نمی خواهند . ) دوست عزیز! این دیگر جز بهتان و افتراَ چیزی دیگری نیست "
اکنون آنچه را که من نوشته ام می آورم : " کاره های اروپایی ما ، بهانه های غیر موجه و خنده آوری را پیش می کشند : از جمله می گویند مرکز یعنی رهبری نهضت در کشور تدویر کنگره را نمی خواهند . حقیقت این است ، که بدخواهان ما یکی پیِ دیگر به کشور سفر نمودند ، افرادی را مسموم ساختند ، پروسۀ تدویر کنگره را زهر پاشی نمودند . "
خواننده نکته دانِ عضو حزب واحد ! لطفاً بخوان و مقایسه بفرما ، که من چه نوشته ام و وحید خرسند آن را ، در نوشتۀ خوشخِدمتا نۀ خود به آمرانش ، چطور اقتباس کرده است . تقلب و جعل را در رهبری شورایی اروپایی ما می بینی ، که تا چه اندازه است ؟ کارمند فرهنگیی ما که به این اندازه جاعل و فریب کار است ، آمرانش تا به کدام اندازه متقلب خواهند بود . رفیقِ با درد عضو حزب واحد ! از دلت می آیم یکی از علل اساسی سقوط حاکمیت در کشور ، موجودیتِ چنین افرادی مانند وحید خرسند و آمرانِ خود بزرگ بینش در آپارات حزبی و دولتی ما بود ، که فقط در پیِ چند چیز خود بودند : مزۀ دهن ، پوری شکم و جیب و اطفایی هوس ....وبس. حالا اینها چگونه نمایان و خوب شناخته می شوند . بهبود زندگی خلق و اعمار میهن برای اینها تنها روپوشی برای سوی استفاده و عوام فریبی بوده و بس . اکنون که با این زینهای بی اسپ چنین چسپیده اند ، در وقتش برای بدست آوردنِ زینهای با اسپ چه توطیه ها ، دسیسه ها ، جعلها و تقلبهایی نبود که به راه نمی انداختند . در قسمت های بعدی ، به کاررواییهای گذشتۀ شان نیز می رسیم و به برسی می گیریم .
در این جا ذکر نکتۀ را ضرور میدانم و به فراخوان می افزایم : زمانی که بد خواهان به کشور رفته بودند ، به علاوۀ مسموم سازی و زهر پاشی ، کارکنان حرفه وی سازمان راهُشدار داده اند ، که اگر وحدت صورت گیرد ، آنان معاشِ شان را – که واضح است به وسیلۀ سازمان اروپایی تمویل می شود – ازدست خواهند داد . بد خواهی را در برابر وحدت می بینید ، که تا به کجاست ، جزاین که این مارهای درون آستین نهضت را که مانع وحدت اند بیرون راند ، دیگر چه چارۀ وجود دارد .
موضوع دیگری را که جناب خرسند از فراخوان می گیرد و بالایش تبصره می کند ، و نوشتۀ مرا در بین قوس می آورد : " و یا اینکه می نویسند : ( گاه میگویند که حزب متحد ملی شامل جبهه نا سالم است این موضوع ریشه و پایه ندارد ..... ) این دیگر دیده درائی و بیشرمی بیش نیست . اول اینکه ما نمی گوئیم ( جبهه نا سالم ) ما میگوئیم جبهه دزدان، آدمکشان، جبهه نیروهای مافیای ، جبهه ضد ترقی و.... همهء عوام الناس در این مورد با ما عقیده استند . اینکه جناب ایشان در پهلو کلمه جبهه کلمه (ناسالم) را بکار برده اند ناشی از حسن نظرشان در مورد جبهه جنگ سالاران میباشد . وثانیاً ایشان از نشست هیات مشورتی که بتاریخ 29 سرطان 1389 در کشور هالیند دایر گردیده بود از جمله موضوعاتیکه در این نشست مورد بحث جدی و مفصل قرار گرفت ، موضوع عضویت (متحد ملی) در( جبهه ناسالم ) بود . دوست عزیز یا ازین نشست مهم و تاریخی آگاهی ندارند ویا اینکه می خواهند یکعدهء ظاهرا بیخبر را در گمراهی (هدایت) نمایند. برای مزید معلومات جناب ایشان باید عرض نمود که به پروتوکول جلسه مراجعه نمایند . که آیا موضوع (ریشه و پایه) دارد یانه؟ پروتوکول جلسه موجود است."
اکنون آنچه را که من در رابطه به همین موضوع ، در فراخوان نوشته ام می آورم :" گاه می گویند که : حزب متحد ملی شامل جبهۀ ناسالم است . این موضوع نیز ریشه و پایه ندارد ، زیرا به اساس میکانیزم تدوین شده برای وحدت مدتهاست ، که حزب متحد ملی عضو کدام جبهۀ نیست ، ولی کاره های ما سند میکانیزم وحدت را نخوانده اند ، زیرا به وحدت علاقه و عقیده ندارند".
خوانندۀ عزیز عضو خزب واحد ! من از رهبر حزب متحد ملی دفاع نمی کنم ، زیرا مرا وکیل نگرفته است ، ولی باز تاٌکید میکنم ، که نگرانی در رابطه به عضویت رهبر حزب متحد ملی در آن جبهه که مانع وحدت گردد ، ریشه و پایۀ اصولی و منطقی ندارد ، به دلایل آتی صرف بهانۀ چند نفراست:
1) رفیق وحید خرسند عزیز! واقعاً نه از نشستِ رهبری حزب متحد ملی با هیئات مشورتی خبردارم و نه پروتکل آن را خوانده ام، زیرا اعضای نهضت از مسائل درون سازمانی از طریق سایت پیام نهضت و رئیس سازمان کشوری مطلع می گردند ، که هردوی آن به روی ما بسته است. پس از نشست ترکیب تشکیلاتی ناموفقانه تا حال در سازمان کشوری ما دیگر جلسه یی صورت نگرفته است ، و هم پروتوکل نشست مذکور در سایت پیام نهضت نشر نشده است ، زیرا تو چیزی را که به انتقاد از و به زیان آمرانت باشد ، نشرنمی کنی . پروتکل را که گفته یی وجود دارد ، شاید در جیب آمرانت و یا در صندوق میز تو باشد . رفیقانه تقاضا می کنم ، که آنرا نشر نمایید ، تا همه از تصامیم آن نشست پشت درِ بسته مطلع گردیم.
2) ازبینش من کلمات را که به آدرس آن جبهه استعمال کرده یی ، درست نیست ، از دهان و قلم اهل کلتور بیرون نمی آید ، زیرا در آن جبهه ، گذشته از رهبرحزب متحد ملی که رفیق ارجمند است ، عده یی دیگری از اعضای ح د خ ا نیز بودند ، که شاید اکنون همباشند ، آنان نه دزد بودند و نه ما فیا ونه استند . باید بکوشیم ، که به آن رفقای پیشین خود که ده ها وجه مشترک و پیوند داریم ، نزدیک شویم ، نه این که با استعمال کلمات دستوری و رکیک رفقای خود را دور سازیم . " سخن سنجیده گوتا دوست را دشمن نگردانی / زحرف بی مروت آشنا بیگانه می گردد " به خصوص که وظیفۀ اهل فرهنگ وصل کردن است ، نه فصل کردن " تو برای وصل کردن آمدی / نی برای فصل کردن آمدی. " کلمۀ نا " مطلوب " را که من به آن جبهه ، اطلاق کرده ام مؤدبانه است ، نه خوشبینانه . به هیچ صورت نفی نمی کنم ، که در آن جبهه جانیان وجود نداشتد و یا ندارند، بل طرفدار آن هستم ، که شریف و خبیث از هم تفکیک گردند . بالا یی همه یکسان حکم صادر نگردد .
3) رفیق خرسند گرامی ! وقتی که حشره را در یخن دیگری می بینیم ، باید فیل را در سینۀ خود نیز مشاهده کنیم . زمانی که چند نفری خود بزرگبین از رهبری نهضت ، به انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا ارائه نمودند ، معنایش این است ، که همه خواست و شرایط امریکا و پیش قراولش سی آی ای را پذیرفتند . اگر کاندیدای ما برنده می شد ، آیا بدون پذیرفتن و عملی کردنِ اوامر و نواهی سی آی ای میتوانست کار کند ؟ مسلماً که جواب منفیست . پس لطف کرده بگویید ! که همکاری با سازمان جهنمی ذکر شده و خود را داوطلبانه در زیر رهبری ، اوامر و نواهی آن قرار دادن ، شریفانه است ، و یا وطن فروشانه ؟ در کشتار مردم و ویرانی وطن مان ، واپسگرا ها گناه کرده گر استند ، ولی امریکا و سی آی ای گناه آفرین ! به قول ویکتورهوگو : گناه آفرین مقصراست تا گناه کرده گر. شاید بگویید، که مطمئن بودید ، که کاندید تان برنده نمی شد ، پس در این صورت چرا کاندیدا ارائه نمودید ؟ از این کار جز ارضای غریزۀ خود بزرگبینی ، چه ضرورت و نفعی برای سازمان ، یا مردم افغانستان متصور بود ؟ آیا در سند میکانیزم وحدت و در پروتکل نشست 29 سرطان این موضوع همقید شده است ؟ که دیگر بوزینه باز زادۀ دهقان حرفه ما چنین عمل بد نام کنندۀ سازمان را انجام ندهد ، یا نه ؟ اگر نشده است ؟ پیشنهاد می شود ، که باید درج شود ! خوب به خاطر دارم که در آن هنگام رئیس جدید ، انتخاب شدۀ شورا ، با جیب های پُر از اویرو ظاهراً به کمکِ انتخابات رفت ، مقداری از پولها به جیبش رسوب کرد ، مقداری هم به خوردنش و نوشیدنش مصرف شد ، مقداری را به اشکال مختلف به جیب دوستانش انداخت ، سر انجام به کاندیدای خود نیم فیصد رای گرفت ، سنگ سرد نا امیدی را بر سینۀ صدها عضو زنده به امید مبارزه برای خوشبختی مردم کشور کوبید ، تشت رسوایی مانرا با پانزده سال حاکمیت مان در افغانستان ، از بام ــ پیش روی دوست و دشمن ــ به کوچه پرتاب کرد، سپس سربلند، پیروز و موفق مانند پهلون میدان باخته قهرمانانه بر گشت ، سپس به کشور های اروپایی دوره زد، تا قهرمانیش را گذارش بدهد و گل باران شود . بنابرآن آیا درسند میکانیزم وحدت قید شده است، که پولهای حق لعضویت واعانۀ اعضای سازمان حیف و میل و بی جا مصرف نشوند؟ اگر نشده است ؟ پیشنهاد می گردد که قید شود!
4) رفیق وحید خرسند عزیز ، جانکم ! موضوع از سطح فهم ، تحلیل و قضاوت من و تو چه که، از سطح درک و ارزیابی هر کارۀ سازمان ما بوزینه باززادۀ دهقان حرفه ، و پهلوان سازمان ما هم بلند تر است ، بنابرآن رفیقانه به همان بالایی بالا پیشنهاد می نمایم : زمانی که اردوگاه صلح و سوسیالیزم همرایت بودند ، از راه قهر نتوانستی واپسگراایان را مقهور سازی ، اکنون که آنها مانند اژدهای چندین سر با ردایی مذهب بردوش ، بالای قدرت حلقه زده اند ، حمایت ارتجاع جهانی و امپریالیزم را نیز با خوددارند ، وتوبدون تکیه گاه ، فاقد قدرت و تنها هستی ، تکه تکه چه که ، حتا ذره ذره هم شده یی ، می توانی از راه جدال و دوری گزیدن از آنها ، بالاییشان فایق آیی؟ شاید بگویید که از فرهنگ صبر و مبارزه از اروپا برضد آنها استفاده می نمایید، در این حال به پایی مورچه به آسمان نمی روید؟ آیا رنجی را که مردم در زیر سلطۀ واپسگرایان می کشند، که هر لحظۀ عمر درازتر از قرنیست، به قلب ووجدان تان فشار نمی آورد، وآزار تان نمی دهد؟ پیشنهاد می نمایم ــ شاید اشتباه کنم ــ اکنون زمان آن است، که از زور، قهر، جدال و دوری گزیدن از واپسگراها وداع نماییم. به جایش از تعقل و هنر استفاده کنیم. همه سعی و تلاش ما به مراجعت به وطن، به وفاق ملی و تفاهم ملی معطوف گردد. اگر از این طریق بتوانیم بر آنها تأثیربگذاریم، و از رنج مردم کشور ولو اندکی هم باشد بکاهیم. بگونۀ مثال، به یادم هست که درسال بعد از 1980در مسکو به آموزش کورسی مشغول بودم، یکی از دوستان آن زمان شوروی ما از حزب کمونیست جاپان شکایت می کرد، که آن حزب اعلام کرده است، به جایی دفاع از منافع طبقاتی بین لمللی، از منافع ملی کشور خود حمایت می کند. و همچنان از اویرو کمونیزم ــ به خاطر نزدیکی با بورژوازی کشورهایشان ــ نیز شکایت می نمودند. امروز می بینیم، که نه تنها سو سیالیزم بلکه شوروی هم ازهمپاشید، اما حزب کونیست جاپان و اویر کمونیستها، با این که در حکو متهای ائتلافی با سرما یداران شرکت می نمایند، از منافع ملی حمایت می کنند ، ولی برای بهبود زندگی زحمتکشان به مبارزاتشان کماکان ادامه می دهند
رفیق وحید خرسند ارجمند! به ادامۀ نوشته اش بریدۀ دیگرِ ازفراخوان را حسبِ آتی دربین قوس می آورد:" یامی خوانیم و میشنویم ( که کنگره مصارف را ایجاب مینماید که بودجه آن در دسترس نیست) ویا ( تاموضوع وحدت با سایر نیروهای ملی و دموکراتیک حل نگردد ضرورت تدویر کنگره حزب واحد بی نتیجه می باشد) خدمت جناب شان باید گفت: یقننا تدویر گنگره ایجاب مصارف را مینماید. این مضوع کاملا روشن است. اما اگر مشکل مالی یکی از مطالب به اصطلاح به تاخیر افتادن کنگره از جانب (رهبری نهضت) مطرح گردیده و درج پروتوکول جلسه رسمی شده باشد، لطفا تاریخ ونمبر پروتوکول جلسه را غرض آکاهی خوانندگان ارئه بدارد."
خوانندۀعزیر! وحید خرسند ما در پرگراف بالا در بین قوس دوم که تکیۀ آن از من است، به جایی نوشتۀ من حافظه یاری اش نکرده، ترا وش ذهن خود را که همه روزه از آمرانش می شنود، و پیوسته بین خود بحث می نمایند آورده است. در پایین نوشتۀ خودرا می آورم، تامقایسه فرمایید که چنین نوشتۀ از من نیست. این چیز خود موئیدِ این امر است که خودشان بین خود چنان استد لال می نمایند. وموئید ادعای من بالای ایشان است، که مانع وحدت بین حزب متحد ملی و نهضت اند.
خوانندۀعزی! نوشتۀ زیرین مرا با نوشتۀ فوق وحید خرسند مقایسه فرمایید :"گاه عنوان می کنندکه: مذاکره برای وحدت، با سازمانهای دیگر نیز در جریان است، زمانی که آن سازمانها آماده شدند، سپس کنگرۀ یکجایی تدویر می یابد، این نیز فریب محض است. اکنون نهضت و متحد ملی آماده هستند، ضرور است که برای دلگرمی و سرگرمی صفوف به میارزه، و پایان یافتنِ انتظارات بی حدو حصرشان کنگرۀ وحدت تدویر یابد، مسلم است، که بعد از این رویداد سنگ بنایی به وجود می آید، سازمانهای دیگر نیزترغیب می گردند، وقتی که آماده شدند، کنگرۀ دوم می تواند بر گذارگردد."
وحید جان از آن جایی که از نگاه سن نیسبت به من کوچکتری اجازه بده! که خرسند جانِ عزیز خطابت کنم. خرسند جان عزیز! کاشکی همه ما از جمله آمرانت صادقانه و رفیقانه همه موضوعات را درجلسات رسمیی حزبی مطرح می نمودند، اگر چنین می بود دنیا گل و گلزار بود، در این حال همه چیز در سازمان ما به وِفق مرادِ اصولیت و اکثریت حل وفصل می گردید، دیگر جایی یه نوشته های من وتو ودیگران باقی نمی ماند. اقلیتها هم می توانیستند نظریاتشان را پیوسته مطرح کنند و برای آنها منطق، تعقل و استد لالشان را آزدانه ارائه نمایند. ولی من و تو و دیگران می دانیم، که به واقعیت و درعمل چنین نبوده و نیست. از آن جا که از من پروتکل جلسات را مطالبه کرده یی، از طرف مبیئن آن است که مانند مرزاقلمان رفتار کرده یی، و از سوی دیگر افاده کنندۀ این امر است، که از دنیایی افسانوی یعنی از جنت آمده باشی، آن جا گویی رفتارهای این دنیایی وحود ندارند. سخن راستی و رفیقانه این است، که هر چهار مطلب بالارا از زبان اشخاص نزدیک به آمرانت باربار شنیده ام، زیرا آمرانت مکنونات قلبیی شان را در دورمیز و بالای دستر خوان شیشه دار و یه وسیلۀ تلفونها و سرگوشیها صحیت می کنند، کار به جلسات نمی رسد، تا چه رسد به پروتکل آن که من به شما ارائه نمایم، به علاوه، نه من عضو کمیتۀ اجرائیۀ توحید و انسجام شورایی اروپایی ام و نه عضو کمیتۀ مشورتیی آن، تا پروتکل آن نشستها را تهیه می نمودم، و اکنون به شما ارائه می کردم، ولی برای مدلل ساختنِ خوانندۀ عضو حزب واحد! رویداد یکی از جلسات بسیار نزدیک را که از زبان ما یوسانۀ چند عضو کمیتۀ اجرائیۀ توحید و انسچام شرکت داشته در آن نشست شنیده ام، به جایی پروتکل مطلوبه ات ارائه می نمایم: خوانندۀ عزیز عضو حزب واحد! بهتر از من می دانی که هر انسان به خصوص انسانی که به خدمت دیگران کمر می بندد، و اخصتر از همه کسی که ریاست، یا گردانندگی جلسۀ را به دوش می گیرد، یعنی در مسند قاضی عادل جلوس می فرماید، اگر احیاناً خودش فاقد اخلاق پسندیده و سازنده در برابر جمعیت هم باشد، بایسته است که بعضی نورمهای اخلاقی رفتار نشست جمعی را به طور میکانیکی به خود بی قبولاند و رهنمای عمل خود قراردهد. مثلاً از جمله: همه اعضای نشست را به اصطلاح به یک چشم ببیند، یعنی عادل باشد، خوش برخورد باشد، بُردوبار باشد، به سخنرانانِ نشست به خصوص در وقت صحبت کمک، رهنمایی و یاری رساند، هیچ گونه تبعیض و تمایُز را در کار نشست راه ندهد، نمونۀ روشن آن را در عملکرد رئیسان پارلمانهای اروپایی در پرده های تلویزیون بارها دیده باشیم، اما رئیس نشست پالتاکی تاریخی 29جولای که ازجناح نهضت حزب واحد بود، آشکارا و بی پرده رهبر حزب جانب مقابل را تخریب می کند، وقتی که کسانی از اعضای نشست می خواهند وقت بگیرند، تا از رهبر خود دفاع کنند، اکثر را وقت نمی دهد، و سخنان برخی دیگرشان را نا تکمیل شده قطع می نماید، افراد سخن گویی جناح خود را بدون محدود یت اجازۀ صحبت می دهد.
این گونه رفتار از سه حالت بیرون نیست: 1 ) شاید چنان تکلیف روانی دارد، که نه می تواند بالای خود کنترول داشته باشد. 2 ) شاید این برخورد را قصدی انجام می نماید، تا پروسۀ وحدت را برهم زند. 3 ) یاشاید ترکیب از هردو حالت باشد.
فردایی آن شب جلسه، به بعضی از کسانی که، به رویشان در نشست پیخ زده بود، زنگ می زند و می گوید: که او را گویا همتایش غلط فهمانده وتحریک کرده بوده است. از این اظهار رئیس جلسه دو انتباه منتج می شود: اول این که می خواهد بگوید که اورا همتایش استعمال کرده است. دوم این که با این کار می خواهد، جانب مقابل را از راه تفتین بهم اندازد، آب را گل آلودکند و ماهی بگیرد.
بدتر ازهمه این که کسی که در ظاهر خود را خیرخواه وانمود می نماید، هیزم کش دوزخ می شود، به رئیس جلسه در حین غلیان و قلقله به وسیلۀ دادن گلها نشست را متشنج می سازد.
رفیق خرسند محترم! از کسانی که پروپا قرص به دفاع برآمدۀ عمری در ستیز با سازمانهای دیگر بسر برده اند، نزاع دایمی، بدگمانی پیوسته، عدم اعتماد به دیگران درتارو پودشان عجین شده است، تفکر سازنده و همگرایانه را مخیلۀ شان نمی پذیرد، با شرایط، زمان و مکان متغیر خودرا وفق داده نمی توانند، درد سر دایمی به خود ورفقا هستند، باید دلسوزی و دوستی به ایشان توصیه نماید که خود، از رهبری سازمان کناره گیرند، میوۀ شان چیده شده است، باید مانع رشد اشخاص بارور نشوند. وهم رفقا باید ابتکار عمل را بد ست گیرند، شخصیتهای ذیصلاح و شایسته را به پست ریاست شورایی اروپایی حزب واحد کاندید بدهند، من از خود شروع می کنم، رفیق داکتر طلایی پامیر را شایستۀ این پست می دانم و اورا کاندید می دهم. با این که او مرا نمی شناسد و شاید هم با این پیشنهاد از درِ مخالفت پیش آید. ولی اسانامه مرا حق کاندید شدن و کاندید کردن را داده است که از آن استفاده می نمایم.
رفیق وحید عزیز! می توانی در جواب این نوشته مرا بیشتر از پیشتر ناسزا بگویی، ولی تقاضا می کنم، که این مناظره را ادامه بدِه! تا همه موضوعات حلاجی گردد.
خوانندۀ عزیز عضو حزب واحد! پوزش می طلبم که موضوع درازشد، درقسمتهای بعدی می کوشم که مختصر باشد. 14 /08 /2010
برای تدویر کنگرۀ وحدت صدایی خود را بلند نماییم