سید خداداد فطرت
جنگ رسانه ای شیعیان صفوی و سنییان وهابی
پیش درآمدی بر موضوع
در سالهای اخیر با گسترش رسانه های الکترونیک چون شبکه های ماهواره ای دیجیتال و انترنت، انقلاب بزرگی در فناوری اطلاعات و ارتباطات اتفاق افتاد، بگونه ای که شرق و غرب و شمال و جنوب کرۀ زمین را بهم وصل کرد و نحوۀ دسترسی به اطلاعات را ساده ساخت. ایجاد اینهمه تسهیلات برای رفاه جامعۀ بشری مرهون فکر خلاق انسانهایی است که فارغ از همۀ تعلقات به تفکر پرداخته و با ابداع روشهای نوین برای شناخت پدیده های هستی، جوامع انسانی را متحول ساخته اند تا حدی که پیروان منحط ترین طرز تفکرها هم از تاثیرات آن انکار کرده نمیتوانند. مهمترین کاربرد نکنولوژی معلوماتی تبادل اطلاعات است که همزمان ملیونها انسان آنرا دیده و ازآن استفاده کرده میتوانند و اساسی ترین رکن تبادل اطلاعات تبلیغ و جلب توجه به یک موضوع خاصی است که مبلغ از آن بهره میبرد.
تبلیغ یکی از ابزار های اصلی گسترش دیانت نیز هست و خداوند رسالت پیامبرانش را تبلیغ عنوان کرده است تا جائیکه پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار میدهد که: (وظیفۀ تو تبلیغ دین خداست نه تحمیل آن).
با توسعۀ روز افزون تکنولوژی مدرن نرم افزاری و سخت افزاری مبلغین دینی هم بیکار ننشستند و تبلیغات خود را از محیط محدود کنیسه ها، کلیسا ها و مساجد به سطح رسانه های بین المللی کشاندند تا مخاطبین خود را از صد و دوصد نفر داخل عبادتگاه ها به ملیون ها نفر در سطح کل جهان انکشاف دهند. امروز هر صحبت مثبت و یا منفی که از طریق نت و یا شبکه های ماهواره ای صورت میگیرد شعاع تأثیرات مثبت و یا مخرب آن، حوزۀ وسیعی از جامعۀ بشری را در بر میگیرد.
اگر یک دایرۀ کوچکتر از چامعۀ انسانی را که مسلمانها را شامل میشود مد نظر قرار دهیم ، اینها چه در کشور های شان و چه در اثر مهاجرت به کشورهای اروپائی و آمریکا از امکانات خوب رسانه ای برخوردار گردیده اند ولی متاسفانه از سهولتهای خلق شده به واسطۀ انسانهای متفکر و دانشمند عمدتا در جهت نفرت پراگنی استفاده میگردد و به همین خاطر هم میزان مشکلات در داخل این حوزۀ جغرافیایی بیشتر از جاهای دیگر است.
انسانها با دو رویکرد متفاوت به شناخت هستی میپردازند، یک گروه از انسانها برای شناخت رمز و راز هستی اول از شناخت خود و کشف استعداد های نهفته در وجود خویش شروع میکنند تا تهدابی محکم بنا نهند برای بالا رفتن از پلکان تکامل و پی بردن به عظمت کار آفرینندۀ هستی( بعنوان نمونه جهان غرب) و اما گروه دیگر بجای ابزارهای درک طبیعی از خیال بهره میگیرند و یکباره درعالم توهم به سوی آسمانها به پرواز می آیند تا با فرشتگان طرح دوستی ببندند و از آنطریق از عرش خداوند باز دید و سئوالهای بدون پاسخ خودرا در مورد زمینیان در حضور خداوند مطرح کنند و بعد از دریافت دستورالعمل آماده از افلاک به خاک بر گردند و خاک را با معجزه به زر تبدیل نمایند ولی با کمال تأسف این اتفاق نمی افتد و وقتی که چشم را باز میکنند و می بینند که نه دست شان بخدا رسیده و نه بر پای قدرت خود بر زمین ایستاده اند و هنوز هم درهمان نقطۀ صفری قرار دارند، از سر عقده به پیشرفتهای دیگران حسادت میورزند و بنای تخریب آنرا میگذارند و جالب اینکه پیشینۀ تمام ترقیات جهان امروز را بر گرفته از خود میدانند و بکار گذشتگان افتخار میکنند در حالیکه خود هیچکاری در راستای رفاه فرزندان آدم انجام نمیدهند (مثال زندۀ این گروه، کشورهای اسلامی).
از ذکر مثالهای فوق هدف ما بالا بردن موقف تمدن غرب و نادیده گرفتن تمدن اسلامی نیست بلکه نمایش دردیست که از اثر عملکرد مسلمان نما های سود پرست در دل اکثر مسلمانهای آگاه انبار شده است ولی توان بروز دادن آنرا ندارند.
در جنگ رسانه ای مورد بحث ما انسانهایی از گروه دوم حضور دارند. این دسته آدم هائی را تشکیل میدهند که بطور اتفاقی از یک مسیر هدایت شده و بسته به یک فضای باز پرتاب گردیده اند تا خود از میان هزاران مسیر مشابه، راه منزل را تشخیص دهند ولی محال است کسانیکه به هدایت دیگران عادت کرده اند، به خود تشخیصی برسند وراهی را که هزاران بار رفته اند و به منزل نرسیده اند تکرار نکنند.
در زندگی روزمرۀ خویش به وضوح مشاهده میکنیم که در ذهن نماد های عینی گروه دوم هنوزهم هیچ انکشافی رونما نگردیده است و فقط منابر شان از داخل مساجد و تکایا به استودیوی شبکه های تلویزیونی ماهواره ای انتقال یافته است ولی یک چیز محسوس است که این صندلی از انحصار صرف و صرف برادران مؤمن خارج شده و خواهران مؤمن هم میتوانند بالای این چوکی مقدس قرار بگیرند و بنفع بلاد مسلمین تبلیغ نمایند.
جنگهای زرگری که امروزه از طریق شبکه های اسلامی برون مرزی براه افتاده است و در دو طرف هم مسلمانها قرار دارند و هر کدام ادعای حقانیت کیش و مذهب خود را مینمایند واقعا خجالت آور و مشمئز کننده است و تاثیرات مخرب این نوع بحثها بجای روشنگری اکثر مسلمانهایی را که مقایسوی می اندیشند به اصل دیانت بی باور میسازد ، کی ها ازین مسأله سود میبرد؟ مسلمین و یا آنانیکه از ریشه خواهان نابودی اسلام اند؟
در حال حاضر ده ها شبکۀ تلویزیونی ماهواره ای راه اندازی شده است تا ذهنیت پاک هزاران انسان پاکیزه سرشت را آگنده در نفرت و بد بینی سازد و اختلافات جزئی ای را که هزار و چهارصد سال قبل بین خلفای پیامبر اسلام بروز کرده بود و با خود شان یکجا دفن گردید با هزاران مرتبه بزرگنمائی در ذهن نسل های امروزی زنده نمایند.
گردانندگان این شبکه ها ، بیشتر افرادی اند که از کشورهای خود شان تجرید شده و به دامن کشورهای غربی پناه آورده اند تا از رفاه اجتماعی بهتری برخوردار گردند، اما به این هم اکتفا نکرده برای بدست آوردن پول بیشتر به استخدام سازمانهای اطلاعاتی کشورهای ذینفع درآمده اند تا بتوانند از طریق پوشش رسانه ای، ایده های مسموم کنندۀ حلقات افراطی ای را که هرکدام برداشت های شخصی شان را اسلام ناب تلقی میکنند در جهان بسط و توسعه دهند.
برنامه پردازان این شبکه ها اهداف ذیل را تعقیب میکنند ـــ تعقیب اهداف دونرهای اصلی به انگیزۀ ساپورت مالی ( ارگانهای اطلاعاتی دولتهای عربستان و ایران).
ـــ جلب توجه کسانیکه از وجود اختلافات در جوامع مسلمان سود میبرند غرض جذب امکانات مالی بیشتر (موساد اسرائیل،سیای آمریکا،انتلجنت سرویس انگلیس و سایر سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی).
ـــ کلاه گذاشتن بر سر مسلمانان ساده لوحی که در کشورهای اروپائی و آمریکا زندگی مینمایند و شایق حفظ اعتقادات دینی شان هستند از طریق راه اندازی هفته های همیاری و جمع آوری کمکهای مالی برای گسترش اسلام مورد نظر آقایان،تا منابع اصلی تمویل کننده و هویت واقعی خود شان را مخفی نگه دارند و به مردم طوری وانمود کنند که این تلویزیونها صرف و صرف به کمکهای مردمی استوار است، یک پول اضافه بر سازمان را از جیبهای مردم بکشند و به حساب خود واریز کنند. در واقع هم از آخور نوش جان میکنند و هم از توبره.
ـــ کسب شهرت شخصی و جادادن خود در قطار مهره های قابل اعتماد در معاملات سیاسی پشت پرده.
با ذکر این مقدمه میپردازیم به ریشه های اختلافات میان مسلمانان.
فوت پیامبر و بروز اختلاف بر سر رهبری مسلمین
زمانیکه حضرت محمد(ص) به پیامبری مبعوث گردید، همه را به پرستش خدای واحد فرا خواند و ایمان به موجودیت و وحدانیت خداوند و اطاعت از فرستادۀ او را شرط مسلمان بودن قرارداد.
خدیجه و علی و ابوبکر نخستین کسانی بودند که پیامبری محمد جوان را تصدیق کردند و بعد عمر و دیگران به تعقیب آنها به اسلام گرویدند و در واقع همین نخستین افراد بودند که پیامبر را یاری رساندند تا آیین خود را گسترش دهد. در آنزمان همه دور یک محور واحد میچرخیدند،یکسان وضو میگرفتند، یکسان نماز میخواندند و همه همزمان روزه را شروع و در ختم روزه به تجلیل عید میپرداختند. عقل سلیم و منطق تحلیلگر انسانی حکم میکند که در زمان حیات پیامبر در روش وضو ساختن و شکل نماز خواندن مسلمانان تفاوتی وجود نداشته و همه بسان پیامبر بانجام اعمال عبادی مبادرت میورزیدند. تاکید بر شکل انجام عبادات اسلامی یکی از موضوعاتی است که مذاهب مروج امروز آنرا ملاک حق بودن خود و باطل بودن دیگران قرار میدهد در حالیکه برای هیچیک از پیروان و حتی علمای مذهبی آنها روشن نیست که پیامبر اسلام نماز های پنجگانه را با دست باز ادا میکرد و یا دست بسته ؟ و مطابق کدام قوانین فقهی وضو میگرفت، جعفری و یا حنفی؟ و به تعبیر دیگر: (پیامبر پیرو جعفر صادق بود و یا نعمان ابن ثابت؟)
در اثر استقامت و پایداری علی و ابوبکر و عمر و سلمان و ابوذر و دیگران بالاخره اسلام قوام یافت و پیامبر در آخرین سفرش به مکه در تجمع بزرگی از پیروانش سخنرانی کرد و کامل شدن رسالتش را اعلام کرد. در راه بازگشت بسوی مدینه در محلی بنام غدیرخم دو باره همراهانش را در یک نقطه جمع و به ایراد خطبه پرداخت و در لابلای خطبه ضمن تشکر از سایر مسلمانان به توصیف علی داماد و پسر عم اش پرداخت و فرمود: «هرکه را من مولایش هستم، علی مولای اوست». همین خطبه بود که بعد از فوت پیامبر اسلام باعث بروز شگاف میان مسلمانان شد که تا امروز ادامه دارد.
شیعیان آیه ای از قرآن کریم را استناد میکنند که در سفر مکه به پیامبر نازل شد و خداوند به پیامبر امر کرد که: « ابلاغ کن امری را که من برایت صادر کرده ام» و میگویند دراین آیه امامت علی بیان شده است و به پیامبر تأکید ورزیده اگر این امر را ابلاغ نکند رسالتش تکمیل نخواهد بود و از همینجاست که پیامبر مجبور میشود آن خطبۀ معروف غدیرخم را ایراد کند و به تعبیر شیعیان امامت و وصایت علی را به جانشینی خود اعلام نماید ولی سنییان هیچکدام این استدلال ها و استنباط های شیعیان را قبول ندارند.
بعد از فوت پیامبر آنطوریکه گفته میشود علی مطمئن از وصیت پیامبر مشغول تدفین و خاکسپاری پیامبر اسلام میگردد و گروه دیگر، چون ابوبکر و عمر و عثمان در ثقیفۀ بنی ساعده جمع میشوند تا از راه اجماع جانشین پیامبر را تعیین نمایند و از طریق این شورا ابوبکر به خلافت انتخاب میگردد.
گرچه علی خود را شایستۀ این مقام میدانست ولی برای حفظ وحدت مسلمین بطور علنی اعتراض نمیکند کما اینکه شاید از ته دل از چنین عملکردی رضایت نداشته است. بعد ازینکه خلافت ابوبکر مسجل میشود، علی به امورات شخصی ورهنمایی های معنوی مردم میپردازد و در حل بسا مسایل بغرنج که دستگاه خلافت از عهدۀ آن بر نمی آید، زمانیکه از او مشورت خواسته میشود،همکاری میکند.
خلافت ابوبکر با فوت او پایان میپذیرد و باز بر روال قبلی شورایی متشکل از شش نفر عمر را به خلافت تعیین میکند. دورۀ خلافت عمر، دورۀ گسترش قلمرو بلادهای اسلامی و همچنین دورۀ عدالت گستری نیز بوده است و مهمترین نکتۀ این قسمت بحث اینست که ایران در زمان خلافت عمر فتح گردیده و آیین زردشتی جای خود را به اسلام خالی کرده است.
به تعابیری ایرانیان بخاطری از عمر نفرت دارند و تمام کاسه کوزه ها را در مورد لغو جانشینی علی بجای پیغمبر بر سر او میشکنند و او را مقصر میدانند که او به ایران حمله کرده است و به جای فرهنگ و تمدن ایرانی کلتوربدوی عربی را بر ملت ایران تحمیل کرده است. میگویند قاتل عمر هم یک ایرانی بنام( ابا لوء لوء) بوده وقبرآن در ایران است و ایرانی ها به زیارت آن میروند و از آن تبرک میجویند.
بهر حال دورۀ خلافت عمر دورۀ شگوفایی مسلمانان بوده ولی در زمان خلافت عثمان به علت نفوذ وسیع امویان در دستگاه خلافت سیرۀ پیامبر و ابوبکر و عمر مراعات نمیشود و انحرافات جدی از مسیر اصلی خواسته های پیامبر اسلام به منثأ ظهور میرسد که نمونۀ بارز آن گماشته شدن معاویه به ولایت شام است، فردی که به اسلام هیچ اعتقاد نداشت و فقط در پی کسب قدرت و ثروت بود.
در دورۀ خلافت عثمان بی عدالتی و زر اندوزی اوج گرفت و جامعه را به دو طبقۀ ثروتمند و فقیر تقسیم کرد و کسانیکه از خوان سخاوتمندانۀ عثمان مستفید شده بودند، بعد از قتل او و پایان دورۀ خلافت اش در مقابل علی خلیفۀ چهارم که مخالف روش عثمان و سختگیر تر از عمر بود، بنای تمرد گذاشتند که سر دستۀ این گروه معاویه ابن ابی سفیان بود.
معاویه که تمام دورۀ خلافت عثمان را در شام حکومت کرده بود و روش های مکاری و تزویر را هم خوب بلد بود به همکاری عمر عاص ذهنیت مردم شام را از قبل علیه علی آماده ساخته بود با انتخاب علی به سمت خلافت، علم مخالفت بر افراشت و خود را خلیفۀ چهارم اعلام کرد. در واقع معاویه علت العلل تمام کجروی ها و کج اندیشی ها در بین مسلمین شد که منازعۀ طرفداران واقعی معاویه و هوا خواهان دروغین علی هنوز که هنوز است ادامه دارد.
در زمان سیطرۀ معاویه در شام سنتها و روش های پیامبر در مورد حکومتداری و رهبری مردم بکلی به طاق نسیان گذاشته شد و هزاران حدیث دروغین از زبان پیغمبر اسلام ساخته شد که حتی امروز هم مورد استناد بعضی از محدثین نا آگاه قرار میگیرد. دروغ، تزویر، تقلب و استفاده از تمام ابزار های غیر انسانی در قالب دین، برای حفظ قدرت، روشهایی بود که برای اولین بار به واسطۀ رژیم معاویه بین مسلمانان ترویج گردید و راه آن ادامه دارد.
خلافت علی با آماجی از توطئه ها، مخالفتها و جنگهای خونین همراه بود و معاویه و پیروان نا آگاه اش توانستند کوششهای علی عدالتخواه را که میخواست دوباره سیرۀ رسول خدارا زنده کند به بن بست مواجه سازد. علی درین دوره به اندازۀ تنها شده بود و کسی نبود که حرفش را بفهمد، با چاه درد دل میکرد.
نه در آنزمان کسی حرف علی را فهمید و نه در عصر حاضر کسی وجود دارد که احساسات علی را درک کند، بهمین علت یکی بر طبل دوستی میکوبد ولی عملی که انجام میدهند در جهت معکوس افکار و کردار علی است و دیگری در زیر نقاب سنت و حدیث دیگران را به باد تکفیر میگیرند و حکم شرک صادر میکنند.
بهر حال دوران خلفای اربعه گذشت و اگر اختلافاتی هم میان شان وجود داشت پارۀ آنها را با روش متمدنانه حل کردند و پارۀ را هم مسکوت گذاشتند ولی به توهین و تحقیر و بی حرمتی همدیگر نیانجامید.
اگر کمی عاقلانه فکر کنیم پی خواهیم برد که اولا داشتن اختلاف نظر یک امر طبیعی و انسانی است و ثانیا هر اتفاقی که درزمان حیات خلفا بوقوع پیوسته است با خود شان دفن گردید پس چرا ما که چهارده قرن از آنها فاصله داریم ذهن خودرا درگیر اتفاقاتی نمائیم که در زندگی ما بجز تأثیرات سوء کدام اثر مثبت ندارد.
پیدایش روشهای فقهی در اسلام
حدود هشتاد سال بعد از فوت پیامبر طرز اجرای دستورات اسلام به روش سابق توسط عده ای ازعلمای دینی به چالش کشیده شد و در تشریح احکام اسلام هر کدام دستورالعمل خاص خود را استنباط کردند و بمرور زمان پنج روش فقهی در سطح جامعه عرض اندام کرد.
ـــ روش فقهی امام جعفر صادق متولد سال هشتاد و سه هجری قمری در مدینه
ـــ روش فقهی امام ابوحنیفه (نعمان ابن ثابت) متولد سال هشتاد هجری قمری در بغداد
ـــ روش فقهی امام مالک متولد سال نود هجری قمری در مدینه
ـــ روش فقهی امام شافعی متولد سال یکصد و چهل و شش هجری قمری در غزه
ـــ روش فقهی امام حنبل متولد سال یکصد و شصت و چهار در بغداد
هرکدام از روشهای فقهی فوق که امروزه آنرا بنام مذهب اطلاق میکنند استنباط شخصی افراد متفاوت در زمانهای متفاوت از اسلام است و جزئیات احکام دین را تشریح مینمایند. برداشت های شخصی افراد نمیتواند عین حقیقت دین باشد بلکه میتواند به آن نزدیکتر و یا دور تر باشد و بعبارت دیگر هر استنباطی نسبی بوده میتواند نه مطلق.
پیروان مذاهب مروج امروز راه و روش خود را صد در صد منطبق به اسلام محمدی و دیگران را منحرف از دین و حتی مشرک تصور میکنند و به همین اساس قتل جانب مقابل را حلال میدانند(کاریکه طالبان هم در گذشته و هم در حال حاضر انجام میدهد).
در حالیکه اصول و اساسات دین میان همۀ این روشهای فقهی متداول مشترک است، منازعه بر سر جزئیات احکام شرعی کار بیهوده و کودکانه است و کسانیکه این مسایل را دامن میزنند از سه حالت خارج نیست. ـــ یا بکلی نادان اند و آنچه را که شنیده اند بیان میکنند
ـــ یا عامل بیگانه اند و در مقابل پول هرچه برای شان دیکته میشود بر زبان جاری میکنند.
ـــ ویا، هم خود با فهم و درک کامل قصد منفجر ساختن اسلام را دارد و هم با جانب ذینفع پروتوکول میبندد تا هزینه بدوش دیگری بیفتد و خود مفت و مجانی به هدف برسد.
استناد مشترک تمام رئسای مذاهب پنجگانه برای تجزیه و تحلیل احکام شرع، گفتار پیامبر و روایاتی است از زبان صحابه، که زبان بزبان نقل شده و از نسلی به نسل بعدی انتقال یافته است، تا به آنها رسیده است میباشد. طوریکه قبلا اشاره شد تا زمان ابداع روشهای جدید فقهی هزاران حدیث به سفارش حکام اموی و عباسی بنفع قدرتمداران جعل شده و به پیامبر نسبت داده شده است. چگونه میتوان مطمئن شد قوانین کدام یک ازین مذاهب عین آن چیزی است که در زمان حیات پیامبر به آنها عمل میشده است؟
هیچکدام ازین پنج نفر رئسای مذاهب که اسمای شان قبلا اشاره شد در زمان حیات پیامبر اسلام نزیسته اند تا خود گواه گفته های خویش باشند و یا مهر تصدیق بر پیشانی داشته باشند تا خلوص صد در صدی آنها را ثابت کند.
شایان تذکر است که شیعیان، امامان دوازده گانۀ شان را بشمول پیغمبر و زهرا دختر پیامبر معصوم و عاری از اشتباه تلقی میکنند و عقیده دارند که دوازده امام به اساس پیام آسمانی و از جانب خداوند منسوب شده اند و در تشخیص خود مرتکب اشتباه نمیشوند، به همین اساس قول و عمل امام جعفر صادق را قابل اعتماد تر از سایر فقها و نزدیکتر به رفتار و کردار رسول الله میدانند.
اینکه آن بزرگواران با مو به مو عملکردن قرآن و پیروی کامل از سیرۀ رسول خدا و ممارستها و ریاضت کشیدن های شخصی خود شان به درجات عالیه ای از کمالات روحانی رسیده بودند جای شک نیست و قول و عمل شان برای افراد عقیده مند حجت است ولی ادعا های مبالغه آمیز بخشی از شیعیان هم از نگاه عقلی و هم به استناد آیات قرآن قابل تأمل بوده و جای سئوال دارد.
بنا برین از فوت پیامبر تا پیدایش فرقه های مذهبی جنگها بر سر حفظ و یا تصاحب قدرت بود اما بعد ازینکه مذاهب پا به عرصه گذاشتند تضادها چند و چندین برابر گردید و خونهای بسیاری بر سر اثبات حقانیت صوری خود بر دیگران بزمین ریخته شد و بد تر اینکه بمرور زمان ازین مذاهب هم برداشت ها گوناگون صورت گرفت و بالاخره دو شاخۀ متضاد و افراطی صفویت و وهابیت عرض اندام کردند.
هدف اصلی ما درین بحث ریشه یابی اندیشه های صفویت و وهابیت و تأثیرات سوء آنها بر جوامع مسلمان است.
چگونه شیعه گری به سبک صفویت بوجود آمد و چی عواقبی را بدنبال داشت؟
کلمه ای صفویت از نام «شیخ صفی الدین اردبیلی» مأخوذ گردیده و او جد دودمان صفویان بوده است، یکی از پسران شیخ بنام« اوزون حسن» با«کاترینا» دختر امپراتور روم شرقی ازدواج میکند و آنان صاحب دختری میشود بنام «مارتا» و بعد مارتا در سن بلوغ به زنی شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل صفوی در میآید.
آنچه که در تاریخ آمده است میگویند که شرط ازدواج کاترینا با حسن اوزون باقیماندن در کیش مسیحیت و تربیت فرزندان مسیحی بوده است و باین حساب مارتا نیز مسیحی بوده است و شاه اسماعیل از پدر مسلمان و مادر مسیحی متولد گردیده است. شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل شیعۀ زیدی و ریاست خانقاه اردبیل را بعهده داشته است. مریدان شیخ حیدر بیشتر از مردمان تاتار متشکل بوده و چون کلاه قرمز بسرداشتند بنام قزلباش معروف گردیده اند.
تاتارها در تاریخ، مردمان جنگجو و قسی القلب و بی رحم ذکر شده است و شیخ حیدر که مریدان زیادی داشت فتوای جهاد علیه سنی ها را صادر و در فتوا سر و مال آنها را حلال میشمارد، کاری را که معاویه با علی کرد و یزید با امام حسین. اما غافل ازینکه معاویه و یزید اصلا اعتقاد قلبی به اسلام نداشتند و فقط از ظاهر اسلام بنفع قدرت شخصی خود استفاده میکردند و حساب سنی های واقعی از معاویه و یزید جدا است و هرکه وجدان انسانی دارد از معاویه صفتان و یزید صفتان برائت خود را اعلام میدارد.
باساس فتوای شیخ حیدر جنگهای خونین براه میافتد و آشوب برپا میگردد و بالاخره سلطان یعقوب فرزند اوزون حسن مجبور میشود با وی بجنگد و شیخ حیدر در جریان جنگ کشته میشود و سر اورا بدستور سلطان یعقوب از بدن جدا و در بازار تبریز گرداندند تا از مردم آسیب دیده دلجویی شود.
اسماعیل که در آنزمان هفت سال بیشتر نداشت توسط هفت نفر از فرماندهان برجستۀ قزلباش به لاهیجان برده شد و او را تحت تعلیم قرار دادند. تاتارهای پرورش دهندۀ اسماعیل، وحدت وجود العربیه، تثلیث مسیحیت، امام پرستی اهل حق و دنیا پرستی تاتار هارا ترکیب کرده بودند و در خورد مردم میدادند. آنها اسماعیل را آنقدر بالا بردند که همسان شیخ طریقت که باو مقام روح خدا، ذات معصوم و منزه و واجب الوجود و واجب الطاعه قایل بودند، اسماعیل را شاه لقب دادند و او شاه ولایت دلهای قزلباشان بود و آنقدر در پیشگاه او کرنش و تعظیم میکردند تا جائیکه او باور کرده بود که یک ذات قدسی و آسمانی و خداگونه و مافوق بشری است. خلیفه های تاتار او داستان کربلا، مظلومیتهای امامان شیعه و ظلمهایی را که بزعم آنها سنی ها در حق شان روا داشته بودند در گوشش تلقین میکردند.
شنیدن چنین داستانهای بطور مکرر از اسماعیل یک موجود پرخاشگر و حیات ستیز ساخته بود و همیشه به اانتقام فکر میکرد، حس انتقام جویی چشم و دل اورا کور کرده بود وتشخیص داده نمیتوانست که از کی باید انتقام گرفت و از کدام نسل؟ جنایات چندین قرن قبل یزید و اهل کوفه چه ربطی به مردم تبریز و بلاد ایران زمین داشت؟. شاه اسماعیل در( اول بهار سال هشتصد و هشتاد و یک شمسی) درمیان امواج جانبازان قزلباش در حالیکه فقط سیزده سال داشت وارد تبریز میشود و آغاز حکومت خود و رسمیت مذهب شیعه ای اثناعشری را اعلام میدارد و به مردم هوشدار میدهد هرکه از مذهب تسنن تبرا نجوید و داخل مذهب تشیع نگردد آنهارا از دم تیغ خواهند کشید.
شاه اسماعیل تمام مردم تبریز را به نماز جمعه دعوت کرد و چنین گفت: (از سنییان تبرا کنید و به ابوبکر و عمر و عایشه لعنت بفرستید). نماز گزاران ابا ورزیدند و آنگاه، شاه شمشیر را بلند کرد و گفت؛ تبرا کنید و مردم اطاعت ننمودند و باالاخره شاه اسماعیل به افراد تحت امرش فرمان داد تا همه را بکشند و سربازان چنین کردند و تمام افراد داخل مسجد یکجا از دم تیغ کشیده شد. قزلباشان نزدیک به شاه به قتل عام نمازگزاران اکتفا نکردند و وارد کوچه و بازار شدند به قسمی که از جمعیت دوصد هزار نفری شهر تبریز، بیست هزار نفر را کشتند، به زنها تجاوز کردند و مال و اموال سکنۀ تبریز را به تاراج بردند. گور سلطان یعقوب قاتل شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل را نبش کردند و استخوانهای آنرا سوزاندند. این نوع خشونت تا استحکام کامل حکومت صفوی ادامه یافت و بر مردم تبریز جنایت های بیشمار رفت و میراث سنی ستیزی تا دوره ها بعد از انقراض سلسلۀ صفوی ادامه یافت و ظهور اندیشۀ وهابیت به رهبری محمد ابن عبدالوهاب نیز معلول ادامه ای روش صفویت تا زمان حکومت سلسلۀ قاجاریۀ ایران بود.
شاه اسماعیل صفوی با اتکا به جنایات بیشماری که در حق سنییان رواداشت سرانجام موفق شد که یک حکومت متمرکز شیعه مذهب در ایران تشکیل دهد. شاه اسماعیل زمانی از تبریز قد بر افراشت که حتی یک نفر روحانی شیعه مذهب در تبریز وجود نداشت و اراکین حکومت نیز دقیقا نمیدانستند اصول مذهب شیعه چگونه است. دولت صفوی از لحاظ علمای دینی دچار کمبود بود و تصمیم گرفت تا یکعده آخوند را از« جبل عامل لبنان» وارد ایران کنند تا دستگاه حکومت را در تبلیغ و ترویج شیعه ای رسمی صفوی یاری رسانند.
از مشهورترین علمای امامی جبل عامل (شیخ نورالدین علی) مشهور به «محقق ثانی» است که بخدمت شاه صفوی حضور بهمرسانید و از الطافات دربار سلاطین صفوی مستفید گردید. رفت و آمد علمای جبل عاملی به دربار شاهان صفوی باعث شد که دولت سنی مذهب عثمانی بر شیعیان جنوب لبنان مظنون شود و آنهارا (شیعیان جبل عاملی) را جاسوسان دولت صفوی در قلمرو خود تلقی نمایند و کشته شدن شیخ زین الدین جبل عاملی ( که اکنون بنام«شهید ثانی» یاد میشود) به همین جهت بوده است.
در دوران سلاطین صفوی فقه تحقیقی امام جعفر صادق به یک مذهب توجیه گر دربار مبدل گردید و حکیمان و ادیبان و اهل تفکر جای خود را به مداحان و موعظه گران دادند. ریا و تزویر جای خلوص و اعتقاد درونی را اشغال کرد، رواج پیدا کردن روضه خوانی و تعزیه، سینه زنی و قمه زنی، راه و منش انسانی ای را که از خاندان پیامبر بجا مانده مانده بود به بوتۀ فراموشی سپرد و گریه و اشک ریختن و نفرین کردن خلفای ثلاثه معیار مسلمان بودن و شیعه بودن قرار گرفت. کشف کتاب مفاتیح الجنان توسط شیخ عباس قمی نیز از شاهکار های این دوره بوده است.
تغییرات بنیادی در مذهب تشیع زمانی آغاز گردید که فقه اصولی که بر پایۀ تحقیق و استدلال و اندیشه بود کنار گذاشته شد و بجای آن فقه اخباری رونق گرفت و بدنبال آن بحث و جدل، استدلال و اجتهاد(به معنای حقیقی آن) از مدرسه های مذهبی رخت بر بست. دولتهای صفوی و حکومتهای بعد از آن از وجود دینفروشان بهره بردند و هر زمان بانگ آزادیخواهی از مردم برخواست به نام دفاع از دین و مذهب از میان بردند که این وضعیت تا امروز ادامه دارد. اوضاع کنونی ایران و برخورد دستگاه ولایت فقیه با مخالفان بیانگر تداوم راه سلاطین صفوی میباشد.
جنایاتی که در دوران سلاطین صفوی طرح ریزی و اجرا گردید بعنوان تنها پدیدۀ استثنائی در تاریخ نیست که زیر پوشش گسترش مذهب صورت گرفته است، بلکه اتفاقات بسیاری نظیر آن بوقوع پیوسته که از دید تاریخ پوشیده نمانده است.
داستان یورش قشون تیمور گرگانی که خودش از آن بعنوان یک سند افتخار یاد کرده است نیز به اساس تفکر تنگ نظرانۀ مذهبی صورت گرفته است. وی در کتاب( تیمور جهانگشا) که اثر خودش است مینویسد که در حمله به سبزوار یکصدوپنجاه هزار سکنۀ شیعه مذهب آن محل را به جرم ارتداد سر بریده و از انبار کردن سر های آنها رو به قبله کله منار ساخته و خداوند را شاهد گرفته است که این کار را صرف و صرف بخاطر رضای او انجام داده است.
ادامۀ اعمال ضد بشری شاهان صفوی که ذکر مفصل آنها از حوصلۀ بحث خارج است، عکس العملی ایجاد کرد که موجب پیدایش اندیشۀ افراطی وهابیت گردید و امروزه جامعۀ بشری را مورد تهدید جدی قرار داده است.
وهابیت و علل پیدایش آن
«محمد ابن عبدالوهاب» کی بود؟
«محمد ابن عبدالوهاب» پایه گذار نهضت«وهابیت» در سال هزار و صد و پانزده هجری در شهر کوچکی از بلاد نجد که منطقه کوهستانی در کشور عربستان است بدنیا آمده است. در همانجا نخستین درسهای خود را خواند و سپس به مدینه آمد و نزد سلمان الکردی و محمد حیات السندی به تحصیل پرداخت. در زمان تحصیل که گاهی سخنانی از زبانش بیرون می آمد از عقاید خاص حکایت داشت.
چندی بعد محمد ابن عبدالوهاب مدینه را به قصد بلاد دیگر ترک کرد و چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد زندگی کرد . در بغداد با زنی ثروتمند ازدواج کرد، در مدت زمان کوتاهی همسر او می میرد و دو هزار دینار به او به ارث میرسد. محمد یکسال در کردستان و دو سال در همدان اقامت کرد و بعد به اصفهان رفت و در آنجا بمدت چهار سال فلسفۀ مشائی، اشراقی و طریقه صوفیه را خواند. یکسال نیز تدریس کرد و سپس به قم رفت و پس از بازگشت به زادگاهش از مدافعان مذهب ابن حنبل شد. او در عیتیه به مدت هشت ماه اقامت گزید و عزلت نشینی اختیار کرد و کتاب «التوحید» را نوشت و بعد به تبلیغ عقایدش پرداخت. او با حاکم وقت عثمان ابن معمر تماس گرفت تا به پشتیبانی او یافته های جدیدش را تبلیغ کند ولی به توافق نمیرسند و باعث اخراج او از شهر عیتیه میگردد. محمد به ناچار مکان سومی را بنام درعیه برای اقامت بر میگزیند که محمد ابن سعود(جد آل سعود) بر آن حکومت میکرد. او دعوت خود را با حاکم درعیه در میان میگذارد و به توافق میرسند که حکومت از آن محمد ابن سعود و رهبری مذهبی به محمد ابن عبدالوهاب تعلق گیرد. این توافق مهم نقطۀ عطفی در جهت رشد و گسترش اندیشه ای وهابیت محسوب میگردد.
محمد ابن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاکم درعیه آغاز کرد و علیه دیگر مسلمانان فتوای شرک و کفر صادر کرد و تصاحب مال آنان را حلال شمرد. در پناه این فتوا بود که حملات به نواحی اطراف آغاز گردید و بعد از مدت زمان اندکی به بهای کشتار مردم نجد و سایر مناطق سیطرۀ حکومت ابن سعود گسترش پیدا کرد که باالاخره به استقرار حکومت آل سعود در عربستان منجر گردید.
فتاوی تکفیر محمد ابن عبدالوهاب گرچه مذاهب دیگر اهل سنت خارج از مذهب حنبل را نیز در بر میگرفت ولی چی شد که یکباره دشمن آشتی نا پذیر اهل تشیع گردید، درین باره در ذیل میپردازیم.
تأثیر فضای فرهنگی صفویت بر روان محمد ابن عبدالوهاب نجدی
اقدامات صفویه آنقدر شوم و ویرانگر بود که بسیاری از سنیان متعصب، اقدامات خلفاء اموی و عباسی را علیه «ائمه شیعه» توجیه میکردند، و میدانیم که در گذشته قبل از صفویه « غزالی طوسی» برای خوشایند خلافت و سلطنت تسنن، « یزید ابن معاویه» را تبرئه کرد و لعن بر او را حرام دانست. اما اینبار قضیه شکل جدی تری بخود گرفت و کلیه خلفای سفاک اموی ـ عباسی تبرئه شدند. حقانیت، مظلومیت و معنویت سلالۀ رسول خدا بایکوت شد و سناین مانند آتش زیر خاکستر منتظر فرصت بودند تا اینکه شخصی بنام« محمد ابن عبدالوهاب نجدی» ظهور کرد.
محمد ابن عبدالوهاب» درست در چنین مقطع بلند تاریخی زاد و زیست و دید و لمس کرد. »
و نکته دوم، تحصیلات« محمد ابن عبدالوهاب» است. او در حوزه هایی مطالعه میکرد که در معرض تهاجم فرهنگی، سیاسی و نظامی صفویه بودند. آمدن او به ایران و مخصوصا «اصفهان» و اقامت او در آن شهر قابل توجه است.
او از نزدیک شاهد اقدامات متولیان رسمی و دولتی و علمی مذهب امامیه بود. بدون شک« محمد ابن عبدالوهاب» در مراسم محرم اصفهان دیده است که چگونه در روز «عاشورا» شاه شیعه سرهای بریدۀ سنییان را بعنوان سرهای بریدۀ امویان !! تحویل میگیرد و به قاتلین سکه های طلا میدهد....
خلاصه اینکه محمد ابن عبدالوهاب و نهضت افراطی او محصول چنین دوره ای است.
یعنی یک واکنش! یک عکس العمل که میتواند اشکال مختلفی در انعکاس خود بیابد. آنگونه که محمود افغان ایران را در نوردید، «ملا زعفران» سنی را با خود آورد تا جان و مال و ناموس روافض !! را مباح کند و در اصفهان چنین شد. علمای مذهبی در نقد و نفی «وهابیت» تنها معلول را می بینند و از علت غافلند و فورا دست خارجی را و ..... را در کار می آورند.
تعالیم «محمد ابن عبدالوهاب» در واقع تهاجمی است فرهنگی علیه محصولات فرهنگی صفویه و اقدامات نظامی مخرب و ویرانگر و ظالمانه او و پیروانش، عکس العملی است علیه اقدامات قزلباشان صفوی که در طول حد اقل یک قرن تمام با قداره «تشیع» را در دل و درون توده های عامی ایران و اطراف آن فرو کردند و عقاید و اماکن سنییان را زیر و رو نمودند.
و همانگونه که قتل عام های «شاه اسماعیل اول» در شیعه کردن سنییان عنوان« جهاد» داشت و فتوای فقها را بهمراه، تخریب ها و قتل عامهای وهابیان در بلاد شیعه و انهدام اماکن مذهبی امامیه عنوان جهاد و پاکسازی و تطهیر اسلام !! و توجیه مذهبی داشت.
محمد ابن عبدالوهاب بعنوان تیوریسن اندیشۀ وهابیت که خود متاثر از عقاید ابن تیمیه است با برداشت خاص از اسلام همانند صفویان روش های منطقی و کلامی امام ابوحنیفه(نعمان ابن ثابت) را خط بطلان کشید و مواجهه ای منطقی با قضایا را سد کرد و دایرۀ اسلام را آنقدر تنگ ساخت که کوچکترین تخطی از ساختار ذهنی او شرک و بدعت و کفر محسوب میشود و مشرک هم واجب القتل. بنابرین پیروان افراطی او در همه جا بدون مهابا انسان ها را میکشند و سر می برند و به تخریب مبادرت میورزند. در ساختار اندیشوی وهابیت، شیعه مشرک، مرتد و خارج از دین محسوب میشود و خون آنها مباح است.
اولین جرقه های تبلیغ کیش وهابیت با قتل عام مسلمانان دیگر اندیش از نجد آغاز گردید و بعدها به سایر شهرهای اسلامی چون کربلا و نجف و طائف و حجاز گسترش پیدا کرد تا پایه های حکومت آل سعود و وهابیگری استقرار یافت و امروز حساس ترین نقطۀ نفت خیز جهان را در اختیار دارند.
امروزه اقدامت زندگی برانداز وهابیون خشونت بار ترین اعمال ضد بشری در نوع خود بحساب میآید
اعلام جهاد برهان الدین ربانی برای زمینه سازی حملات وحشیانۀ نیروهای سیاف علیه ساکنان مظلوم افشار سیلوی کابل درر سال(1992) ، کشتارها و قتل عامهای بی رحمانه ای طالبان در مزار شریف، یکاولنگ و جای جای افغانستان به جرم شیعه بودن، حملات انتحاری القاعده در مساجد، تکایا و اماکن مقدس شیعیان در عراق، پاکستان و نقاط مختلف جهان، در پیروی از احکام فقهی همین اندیشه ای حیات ستیز و مرگ آفرین صورت میگیرد.
گرچه امروز نه شاه اسماعیل صفوی زنده است و نه محمد ابن عبدالوهاب اما سلسله جنبانان این دو طرز تفکر تحجر آفرین از ایران و عربستان، مسلمانان را در مقابل هم قرارداده و دلار های باد آوردۀ نفتی را خرج تبلیغات بیهوده ای میکنند که هیچ ربطی به زندگی مسلمانان امروزی ندارد.
هر آنچه میان عمر و علی گذشته است نه قابل اثبات است و نه شایان تاکید.
قابل اثبات نیست زیرا که راویان هردو طرف مورد اعتماد نیستند و شاهدی هم وجود ندارد که حرف دل علی را خوانده باشد یا عمر را زیرا هیچکدام در مذمت یکدیگر سخن بر زبان نیاورده اند و در بسا موارد با همدیگر همکاری داشته اند.
ادعای شیعیان در مورد وصیت پیامبر مبنی بر جانشینی علی بعد از فوت اش، غصب باغ فدک توسط عمر که گفته میشود مهریه ای حضرت زهرا بوده و یا سیاه شدن پهلوی فاطمه بر اثر ضربت لگد عمر وقایعی اند که زمان آن گذشته و شاکی و متهمی وجود ندارد که بتوان اقامه ای دعوا کرد. بنابرین مطرح کردن آن نه چیزی از عمر کم میکند و نه بر علی و زهرا افزون، جز اینکه ملیونها ساعت وقت مسلمانان در سراسر جهان بیهوده تلف گردد و علی و عمر هم بر ریش چنین پبروان کودنی بخندند و آنها را مورد توبیخ قرار دهند.
آیا اینهایی که ادعای شیعۀ علی بودن را دارند گاهی از خود پرسیده اند که درجۀ فهم علی بیشتر بود یا کسانیکه هزار و چهارصد سال بعد برای اعادۀ حق علی و زهرا برخواسته اند؟ علی خود تشخیص داده بود که در چه مقطع زمانی چی کاری را باید انجام و چی کاری را نباید به انجام آن در کوتاه مدت پا فشاری کرد.
علی شخصیت والایی بود که نمیخواست بخاطر تصاحب قدرت، اسلام نو پای محمد را به مخاطره افگند و میان مسلمین اختلاف ایجاد شود. اگر توجیهات آسمانی شیعیان را برای اثبات جانشینی علی کنار بگذاریم و از بعد انسانی آن به بررسی شخصیت علی بپردازیم، درجۀ تکامل معنوی علی بالا تر از تمامی اصحاب پیغمبر اسلام بود و شایسته ای رهبریت بعد از پیامبر و اینکه قضایا طور دیگری اتفاق افتاد مسیر طبیعی رشد اسلام محمدی را عوض کرد.
و سنییانی که تمام فضایل و برتریهای شخصیتی علی ابن ابیطالب را بر سایر خلفا مطلقا انکار میکنند و اجماع عوام را بر نص صریح پیامبر ترجیح میدهند نیز راه خطا به پیش گرفته اند زیرا مقام و منزلت معنوی علی از هیچ دید حقیقت بینی پوشیده نیست.
اتهام هایی که پیروان اندیشه ای صفویت بر ابوبکر و عمر و عایشه می بندند سخت ناروا و غیر قابل قبول است و در مقابل فتوای ارتداد و شرک وهابیون علیه شیعیان نیز به همان اندازه دور از تصور و عقل بشری و ضد انسانی است. تأثیر این دو تفکر پوچ بر ذهن مسلمانان باعث شده است که در بلاد اسلامی همیشه باید نزاع و کشمکش وجود داشته باشد.
نزاع مسلمانان با یکدیگر در واقع« جنگ بر سر لحاف ملا نصرالدین» است.
اگر نزاع بر سر دفاع از افراد و اشخاص باشد، کسانیکه ما بخاطر دفاع از آنها به جان هم افتاده ایم ، خود آنها باهم دوست و همکار بودند و مشکلی با هم نداشتند.
اگر هم اختلاف بر سر مذاهب باشد، قسمیکه قبلا تذکر داده شد، مذهب یک روش فقهی و برداشت شخصی افراد است برای تشریح قوانین دین و نمیتواند معیار حق و باطل قرار گیرد.
بنابرین ثابت میشود که اختلاف مسلمانان نه بر سر دینداری بلکه بر سر نحوۀ استفاده ای ابزاری از دین و تأمین منافع شخصی، طبقاتی، قومی و گروهی زیر نقاب دین است.
تبلیغات شبکه های ماهواره ای تحت الحمایه ای رژیم صفوی مشرب ایران و رژیم وهابی عربستان نمونه ای ازین نوع اختلافات تصنعی است که باعث تخریب اذهان مسلمانان گردیده و هزاران ساعت عمر بینندگان را هدر میدهد.
امروزه شبکه های تلویزیونی سلام، اهل بیت، سامن، نور، العربیه، الجزیره، چند برنامه خاص در تلویزیون آریانا افغانستان فقط نفرت پخش میکنند و تحقیر و توهین و بد اخلاقی و بد آموزی و دیگر هیچ.
رژیم هایی که خشونت را نهادینه میکنند و آنرا از طریق شبکه های تروریستی و بنگاه های تبلیغاتی تحت امر خویش به خارج صادر مینمایند و به بهای کشتار هزاران انسان بیگناه منافع زود گذر خودرا جستجو میکنند جنایت بزرگی را در حق انسان و انسانیت مرتکب میشوند.
مسلمانهای فهیم نباید زمینه ساز تقویت این شبکه ها ی منحرف و اختلاف بر انگیز گردند. دیده میشود یکتعداد افراد ساده لوح به این شبکه های مروج خشونت کمک مالی میکنند در حالیکه بودجه ای آنها از قبل تضمین شده است و اینکه از مردم طالب کمک میشوند فریبی بیش نیست.
و در آخر میخواهم نتیجه بگیرم که لب و لعاب اسلام در قرآن گنجانیده شده و کسانیکه علاقمند حفظ دین و دیانت خویش اند قرآن بخوانند و کوشش نمایند خود را بفهمانند که چه میگوید. اشعار حافظ، مولانا، سعدی،بیدل و.... را مطالعه کنند که محبت آفرین اند نه خشونت زا.
تحلیل اشعار حافظ توسط ادیب و دانشمند محترم حسین ورسی در سایت آریایی نمونه ایست از اندیشه انسانی عرفا که اسلام و انسانیت را چگونه می بینند اما در مقابل اسلام احمدی نژادی و بن لادنی نیز هست.