محمد بشیربغلانی
غوغای تجزیۀ افغانستان طوفان وتراژدی می آفریند
دپلومات امریکای فریاد تجزیۀ کشور راسرداده است.این مسأله رادر پیوند با منظرۀ پیشین کشوروحواد ث که درآن واقع شده است، توضیح میکنم واثرات شورانگیز تجزیه رادرکشورو بیرون از مرزهای آن یاد آوری نموده وپیامدهای بعدی انرابرمیشماریم ونیزتوجه میکنیم که تجزیه چه سابقه وحال چه انگیزه وزمینه دارد، میتواندجهات عملی داشته باشد.؟یا فشارسیاسی برای ترساندن مردم افغانستان وکشورهای منطقه است. و یا منحرف ساختن ذهنیتها بخاطر کاهش فشار ازاهداف«اشغال » میباشد.؟؟ سخن خواهیم گفت.
پسمنظرکشوردورودراز است ویکی ازگهواره های رویش،پرورش ورشد انسان تمدن ساز ویک پارچۀ عظیم حوزۀ تمدنی پیشین بوده وامپراطوری هخامنشی را داشته ود ین رسمی آن زردتشتی بوده است. روزگاری حملۀ سخت اسکندرمقدونی راتجربه کرده.ودرگذ ر زمان بنام سرزمین خراسان شکوه وشهرت زیاد،داشته ونیزچهارراه وگذرگاه بازرگانی جادۀ ابریشم بمنا طق دیگربود،سوددریافت میکردوازاینکه کشورکشایان ازاین سرزمین عبورمیکرده اند، بیشتر زیان دیده است.
به بیان دیگرتأریخ کشورما بسیار پرآشوب،متحول وپرخم وپیچ است ودرزمانهای مختلف درآن از چهارطرف هجوم و لشکرکشی های صورت گرفته است دراثر جنگها و فتوحات مهاجمین، کشور کشاها وامپراطورها امواج خون جاری شده است واقوام مغلوب بخاطرآزادی وجستجوی اقامت گاه مصئون ناگزیر،تن بمهاجرت داده ویا ازشهرها بکوه پایههارانده شده اند ومهاجمان غالب درجاها یشان ساکن گردیده است.وبدین ترتیب ترکیب قومی باشنده گان اصلی تغیریافته است.در حقیقت هدف ومنطق اصلی جنگ ،تجاوز، جهل برای غارت هستی، اشغال سرزمین وسیا د ت بمردما ن باشنده است و هیچگاه نمی توان انگیزه وارادۀ واقعی انسانی را درجنگ وتجاوز سراغ کرد.
واگرالزامأازحوادث روزگاران بااشاره سخن بگویم درصفحات تأریخ ازحملۀ بیرحمانۀ اعراب وسقوط دولت ساسانی،بعدهاسقوط دولت سامانی درزمانه های مختلف،ازهجوم ،غارت ،ویران گری،خونریزی وفتوحات چنگیزوتیمورسخن بیان شده است،ازتفصیل آن صرف نظرمیکنم و می افزایم که این کنشها،واکنشها، تضادهای دوامداردرپی داشته است،به آن نمی پیچیم ومیگویم که جفای همه فجایع رامردمان باشنده کشیده وتاوان آنراپرداخته اند.لازم است، نسلهای امروزوفردادرکنارهم برادرواروباحق برابرودورازعداوت زندگی نمایند.
ازوسط قرن هژده بدینسوسلطنت های مطلقِۀ قبایل عقب مانده به دوران رسیدهاند واکثرأ وابسته به استعماربوده اندوباتعصب وتبعیض قومی ومذهبی فتوحات کرده وبازور تیغ وتازیانه بمردم وطن حکم رانده وازقوم نجیب وکم بضاعت وبادیه نشین قبیله علیۀ اقوا م دیگرابزارسر کوب استفاده کرده ودرمناطق مفتوحه نیروهای جنگنده راساکن ساختندوبعدأبنام پروژۀ«ناقلین» جابجای هارابیشترافزایش دادندکه پایۀ دولت مرکزی ونیروی فشاردائم بالای مردم محل باشند.
بتوجه میرسانم که درایجاد فجایع،تعمیل استبدادواگذاری خاک چهار طرف وطن به بیگا ن ن وسایرترفند سیاسی؛مردم مظلوم قبایل گوناگون پشتون گناه کارنیست؛روی سخن کاملاًمتوجه سلطنتها ومحافل حاکمۀ دوران است که به قوم خودهم بسیارنارواکرده است. بصورت خلاصه اگربادید انسانی بخواهیم وبتوانیم کارنامۀ های حکمرانی شاهان، فرمان رواها، کشورکشایی ها وفتوحات شان را درترازو وزن کنیم ،بجزشرم ساری هیچ مایۀ سرافرازی وافتخارندارند.
دراینجا نقش وتأثیراستعمار را در سرنوشت وطن واقوام باشنده توضیح میدهم. زمانیکه استعمارگران روسیۀ تزاری وانگلیسها دررقابت همد یگریکی آسیای میانه ودیگری نیم قارۀهند ووطن ما را اشغال کردند ومستعمرات شان مرزمشترک یافت ودر فرایند پیشروی و رویاروی در یافتند که اقوام گوناگونی که درسرزمین پهنا ورخراسان زندگی میکنند،اکثریت قاطع آن مسلمان وهمه نام خراسان را بمثابۀ هویت میهنی خود پذیرفته اند وزبان فارسی زبان دوم جهان اسلام ومروج شهروبازار،مکتب،مدرسه وکتابت همه باشنده گان آن است،واسطۀ بسیار نیرومند وصل کننده میان اقوام میباشد.اگراین عناصرشکسته نشود، سیاد ت ومستعمرات شان ادامه نخواهدیافت.
بنابراین هردو استعماربموافقۀ همدیگر مرزهای کنونی کشورا بمثابۀ«منطقۀ حایل»میان قشون ومستعمرات شان خط کشی نموده اراضی، ملیتهاواقوام باشندۀ انرا از چهار طرف پارچه ساخته افغانستان نام گذاشتندوسلطنتهای مستبد قبیلوی عقبمانده را بمردم تحمیل نمودند که مانع پیشرفت خود وسبب عقب مانی جامعه باشند.مزید برآن قبایل مواشی دارصحرانشین راازجنوب نقل مکان داده درمرزهای استعماری شمال وشمالغرب دراملاک مردم،درمیان اقوام پارچه شده ساکن ساختند که عامل بازدارندۀ مناسبات وناظرمردمان بومی و ابزارفشار باشند. بدین ترتیب نظامهای نژادپرست،تضادملی،قومی ومذهبی آفریده اند.کنون بعضی تابوت کشان آن استبداد، ادعای کازب قوم اکثریت رادررسانها نشخوارمیکند.خاطرنشان میگرددکه هیچ قوم درافغانستان اکثریت وقوم برتروبهترنیست همه انسان دارای حق مساوی ودراین وطن برابرشریک میباشند
روسها درآسیای میانه وقفقاذ نخست خط لاتین،اخیرأخط سرلیک وزبا ن روسی رارسمأ معمول ساختند افزون برآن برپایۀ هویت های قومی که درتأریخ سابقه نداشت کشورسازی نمود ند؛ بدین ترتیب زبان فارسی کنارزده شدوجغرافیای خراسان را شکستند،اقوام را جدا ساختند، اسلام کمرنگ ساخته شدوازجلوۀ قدرت وباورافتاد.درهند،زبان فارسی توسط انگلیسهاازرسمیت کنارزده شد براساس خط کشی های مرزی اقوام بلوچ،افغان یعنی پشتون درجنوب هم پارچه ساخته شده است واخیرأکشورهای پاکستان و بنگال بانام گذاری جدید به صحنۀ روزگارآمدند.
دردوران جنگ سرد بشریت درمصاف قرارداشت؛ تحت تأ ثیر آن درکشورما تنشهای بسیار خونین آغاز وادامه یافت وبیشتر ازسی سال است که درآن خون انسان میریزد ووطن زیادترویرا ن میشود،انسان آن دچاربدبختی است ودرآتش اندوه می سوزد ولی این همه آتش افروزان مزورانه فریاد صلح، ازادی، دموکراسی ودفاع از حقوق بشررا سرداده اند که پرده براهداف اشغالگری وآقای خود در جهان بکشند.
درزمان پادشاهی ظاهرشاه، ادعای پرشتاب الحاق طلبی «پشتونستان» بهدف ایجاد لوی افغانستان که بیشتراندیشۀ سردارمحمد داوودخان صدراعظم عصبی مزاج بود،توأم باسفربری نظامی تا مرزتورخم با اهداف فاشیستی ودرعین حا ل ملهم از استراتیژی پیشروی شوروی، تهدید نظامی آشکارعلیۀ پاکستان بود، دشمنی دائمی آنکشور را برانگیخت و تاحال کفارۀ آنرا مردم وطن می پردازند.
افزون برآن «دموکراسی قلابی» تاجدارسلطنت، بمیان آمدن احزاب، وگروه های سیاسی چپ وراست گونا گون مذهبی وغیرمذهبی وابسته به خارج را درمقابل یکدیگر سبب گردید وتضاد هارا تشدیدنمود.درهمین برهۀ ازتأریخ کودتأ 26 سرطان سال 1352درپیوند با اندیشه واهداف پیشروی اتحاد شوروی به آبهای گرم صورت گرفت وسرمشق کودتای هفت ثورگروه فاشیستی امین وکودتاهای بعدی گردید وزمینۀ مداخلات وتجاوزنظامی قدرتهای بزرگ رقیب جهانی و اشغال کشوررا فراهم ساخت، کشور بمیدان رقابت نظامی تبدیل شد. جنگ ویرانگرو هستی سوزادامه یافت ومردم آواره شدوشدت تضادهاوخشونتهای حزبی، گروهی،قومی،مذهبی وجاری شدن امواج خون ثمرآن است.
درچنین کشوریکه مرزهای آن توسط استعمارخط کشی واقوام آن پارچه شده باشدوسلطنتهای قبیله سالارمستبدوشوؤنیست وابسته به استعمار،درزندگی سیاسی تساوی حقوق اقوام دیگررا نا دیده گرفته باشد وافزون برآن سیاست الحاق طلبی ماهیتأ شوؤنیستی راازرأس قدرت یکجانبه و دوامداربخرچ ما لیۀ مردم غریب مطرح ودنبال کرده ا ند که خواهی نخواهی روان خفتۀ دیگر آقوام رابیدار میکند. که «...بازجوید روزگاروصل خویش.» استعمارنو و دشمنان وطن ازاین تضادها ودرزهاسود می برند. آسودگی مردم مادرآن است که جغرافیای موجود کشورووحدت ملی را دوراز هرگونه حب وبغض حفظ کنیم واز استقلال، آزادی،دموکراسی وتساوی حقوق انسان درپرتو ارزشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشردفاع کنیم وجیبه ومکلفیت همه مردم وطن خواه بویژه روشنفکران انسان دوست است که دربرابرچنین اندیشهای ناصواب تجزیه طلبانه والحاق خواهانه وتفکرخاریجیهاواشغال کشوردرصف واحداستاده شوندورنه بازنده خواهند بود.
باتأسف روشنفکران که خودرابا انصاف،انسان دوست وازگذشته ناراض نشان میدهند،تاحال نتوانسته اند، ازچارچوب تشکلهای تنگ گروهی ناکام، رنگ باخته ومستعمل درترند بازیها، بیرون برایند وترک عادت کنند،هنوزبا تمایلات محدود ناسالم پیشین وحتا قوم گراشهرت یافته اندوادعای کلان هم دارند.چنین اشخاص به دردجنبش آزادی خواهانۀ گسترده وشفاف وطن نمی خورد.مگراینکه اول گذ شتۀ سیاسی خودرا برسی ونقد نمایندودرعین حال توانایی فکری انسان محوری ونقش فداکارانه خودرادراوضاع کنونی به جامعه نشان دهندکه به فرزندان نیازمبارزه وطن قابل درک،تشخیص،ره کشا وپویاباشد.درغیر آن گناه پراگنده ماندن جنبش روشنفکری را درتأریخ بگردن خواهند داشت.
کنون اصل مسأله هنگامۀ تجزیۀ کشوراست که دپلومات امریکایی ازان سخن گفته است،آنرا بررسی وبازمیکنیم.
ایالات متحدۀامریکادردوران جنگ سرددرافغانستان دربرابرارتش سرخ شوروی ازرادیکال های اسلامی بسیارمهربانتر ازمادرحمایت واستفاده کرد که بقدرت برسند دردوام جنگ خون فراوان ریخت وطن ویران ومرد م مجبورشد، بجای امن مهاجرت نمایند.بعد ازشکست شوروی اهداف آمریکا درحمایت از طالبان والقاعده درافغانستان بخاطر پیشروی سریعتر به آسیای میانه بهدف دسترسی به حوزۀ نفتی منطقه بخصوص دوصد ملیارد بشکه نفت دریای خزروبحران آفرینی تامرزهای روسیه،چین وفشاربیشتربرایران بود.دراین راستأ،زمینه وبهانۀ لشکرکشی به افغانستان را جستجو میکرد که افکارعمومی را جلب کند که حادثۀ11سپتامبر 2001 واقع شد؛ امریکا ازاین حادثه درجلب والحاق افکار عمومی بامهارت استفاده کرد وافغانستا ن را آشغال نمود وبدنبال خود ناتوراهم کشاند.
بعد ازآشغال،اهداف، توسعۀ بیشتریافت،چنانچه که میدانیم ارتفاعات اراضی افغانستان درمنطقه حاکم وازنظرژئوپلیتیک از اهمیت بسزای برخورداراست،میتواند دربروزجنگها سکوی پرتاب علیۀ قدرتهای بزرگ منطقه بسیاراثرگذارمورداستفاده قرارگیرد.بنابراین آمریکاعلا قمند است که دراین سرزمین پایگاه نظامی دایمی داشته باشد.اما کشورهای منطقه از این اهداف آگاه هستند،دربرابرواکنش خاموش آنهارامیتوان با ایجاد کنفرانس شانکای که درحقیقت ماهیتأ پیمان نظامیست؛ بمثابۀ کمربند بازدارندۀ حضوروپیشروی آمریکا درمحاسبه گرفت. امریکاتمام سعی وتوان خودرادرحفظ دولت کرزی دست نشانده ودرآینده خلف اومثل احدی، اشرف غنی احمدزی،جلا لی وخلیلزاد گردانندۀ اصلی کنفرانس نامشروع« بن»وبرخی فعالان آن کنفراس رادرنظر دارد که یکی پی دیگر دررأس قدرت قرار بگیرند که حضورنظامی خودرا حفظ کند.دراین حالت دولت هرچه ودررأس آن هرکس که باشد،درسایۀ آشغال جلوه ونمایش می یابد که استقلال کشور وحاکمیت ملی را برنمی تابد وجنگ دوام پیدا میکند ود شواری های آمریکا افزایش میابد وپیمان ناتوهم درزیر فشار مردمان کشورهای خود مثل کشورهالند به هم یاری خود پایان خواهد داد.
دربارۀ تجزیه:درپس منظربیان شد که سرحدات کشورازچهار طرف توسط استعمار،تصنعی تعین و جغرا فیای طبعی تجزیه وملیتهای باشنده آن پارچه شده است.کنون هرگوشۀ آن تجزیه شود،محدودبه افغانستان نمی ماند.تأ ثیرات آن،کشورهای منطقه رافراخواهدگرفت؛اقوام وملیتها ی گوناگونی که پیکرانرا استعمار قبلاً شکسته بود ودرکشورهای جداگانه باحمکرانی یکقوم وبا ایجاد تضادهای ملی،مذهبی وتنازعات مرزی شکل داده است.فعال وپویاخواهد ساخت.
مثلا: 1/ خط «دیورند»که اقوام پشتون وبلوچ را ازهم جداساخته است وادعای مرزی ازجانب افغانستان علیۀ پاکستان واختلافات توأم باتنشها میان هندوپاکستان برسردوپارچۀ کشمیر.
2/ بلوچهای قوم بزرگ وسابقه دارهستند. پیکرملی وسرزمین این قوم را استعمار شکسته و تابع دولت ایران وپاکستان قرارداده شدهاند وکمتردرافغانستان حضور دارندودرهرسه کشور زندگی سیاسی بیرنگ دارندودرایران ازستم ملی،سیاسی ومذهبی بیشتررنج میکشند وتمایلات جدایی طلبانه دارند. بلوچهای پاکستان از وجود تبعیض ونا برابری حقوق سیاسی درحیات ملی باپنجابیها وسندیها ناراض هستند؛ درسرزمینشان منابع طبعی زیاداست،خود مختاری ملی ومنطقوی میخواهند.
3/همچنان کردها که قوم بسیاربزرگ هستند، اربابان سیاست ساز جهان این مردم را چهار پارچه ساخته درتابیعت کشورهای ایران،عراق،ترکیه وکمتردرسوریه قرارداده شده اند.ودرمرا حل مختلف تأریخ مانع همبستگی وآزادی ملی و خود مختاری منطقوی واحد شان گردیده اند. فعلاً با دولتهای ترکیه،عراق وایران اختلافات دارندوگاهی اختلافشان بخون آغشته میگردد.
4/ سرحد افغانستان از ارتفاعات پامیروآغاز سرچشمۀ آمودریا با آسیای میانه تاپایان مرز ترکمنستان بیشتراز 1000کلومتر تخمین زده میشود.درکناردوطرف همین مرزاقوام گوناگون زندگی مینمایند که استعمار آنهارا جداکرده است که هنوز باشنده گان هردوطرف مرز،زبان، فرهنگ،ویژگیهاومشترکات تأریخی خودرانگهداشته اند.افزون برآن درمیان جمهوریهای آسیای مرکزی خط کشیهای مرزی تصنعی برپایۀ هویتهای قومی صورت گرفته است که مشکل ساز وتشنج زا به نظرمیرسد ونیز اقوام کشوردرتعین مرزبا ایران ازهم جدا ساخته شدهاند .
5/ روسیه درسابق باامپراطوری عثمانیهاو بعدازآن درقسمت جنوب کشورخودکشمکشها ی داشت.ازآن زمان اراضی مفتوحۀ زیاد،درقلمروکنونی خود،درتصرف دارد،درصورت طوفان تجزیه خواهی،ان نقاط آسیب پذ یرخواهدبود.
6/کشورچین که باافغانستان تخمین 70کلومترویابیشترازان درقسمت پامیرمرزمشترک دارد.
مردمان باشنده ان بااقوام افغانستان واسیای میانه درگذشته ها زبان،فرهنگ ،مذهب وریشه های تباری مشترک دشته اندوتا اکنون انرافراموش نکرده اند وچندی پیش درانجا شورشهای برپاشد وبافشارخاموش گردید.بنابراین ازحواد ث غیرطبعی منطقه تأثیرپذیرمیباشند.
بااین تصویر،نتیجتأ میتوانیم بگویم که آمریکا ازنگاه نظامی مهارومحدودساختن میدان جنگ رابه جنوب افغانستان از طریق تجزیه کشورکاردرجهت تحکیم اهداف خود وآسان سازی کنترول اوضاع واداره وپیشروی به هدف مفید میداند وچنین حالت رامساعد وزمینه سازبرا ی ایجاد پایگاه نظامی دایمی درشمال می پندارد ویگانه راه مؤفقیت رشد توسعۀ نفوذ خودرا درکنترول وکاهش نفوذ چین، روسیه،ایران وهند درآسیای میانه ومنطقه میشمارد.ولی باتوجه با پیوستگی های یادشده تجزیۀ کشورکاربسیارسخت وباواکنشها ی مردم و کشورهای منطقه توأم با جاری شدن سیلاب خون انسان همراه خواهد بود.عملی بنظرنمیرسد.
القاعده که درحقیقت رهبری جنبشهای رادیکال اسلامی رادرجهان دارد؛باجهادوجنگ مقدس وایجاد امپراطوری اسلامی(خلافت آسلامی)اعتقاد داردوباد موکراسی سرمایه داری لیبرال سر آشتی وسازش نمیتواند،داشته باشد.امریکا دردوران جنگ سرداین د شمن خودرا بنام جهاد در مقابل ارتش شوروی بسیارحمایت وهمچوابزاراستفاده کرد. بن لاد ین با استفاده ازتقابل نظامی ابر قدرتهای وقت،در پاکستان بنام جهاد ودعوت به(غسل شهادت) سازمانهای سیاسی خودرادر مناطق مسلمان نشین جهان ایجاد کردوتحت نظارت استخبارات پاکستان وامریکا پرورش نظامی دادوبجنگ سوق گردیدندکه تجربۀ عملی کسب نمایند.عملکردهای انتحاری،ماین سازی، جابجای وانفجار آن وجنگهای پراکندۀ چریکی، پایگاه سازی و بعدازعملیات بسرعت برگشت به مناطق پایگاهی آموزش وتمرین آن دوران است.
خوانندۀ بسیارعزیز درپیوندبا برخی سخنهای بالاکتاب دردست دارم که نام آن«11 سپتامبر:چراراراه رابرای هواپیما ربایان بازگذاشتند؟اثرپترفرانسن/ترجمۀ:یاشارآ دی باتمش.» است در پیوند با چگونگی جنگ وجهاد افغانستان وایجاد تشکیلات القاعده وسر باز گیری بن لا دن ، پرورش درمدارس وآموزش نظامی اعضای القاعده زیر نظرسازمان/ سیا امریکاو ISI در پاکستان است. دراین کتاب هدف بی ثبات سازی آمریکا دربسا کشورها وهم چنان ایجادهسته های القاعده بیان شده است که درزیرصفحۀ 113و114/ آنرا مینگارم.
«دربین سالهای 1982تا1992 بیش از35 هزارافراطی مسلمان از43 کشورمختلف،دردرکنارمجاهدین افغان برای جهاد غسل شهادت کردند.دههاهزارداوطلب دیگرنیز برای آموزش درمدارس مذهبی که درطول مرزافغانستان دائرشده بود،به پاکستان سفرکردند.اسامه بن لادن ازبین این طلبه ها سربازگیری میکرد.باهمین افراد ودرهماهنگی کامل با آیالات متحده ــ به طوریکه مرکزمطا لعات دفاعی بریتانیا Jones Defense Institute می نویسد:اسامه بن لادن ازسال 1988 اقدام به پی ریزی تشکیلات وشبکه القاعده کرد.نامبرده به فاصلۀ زمانی کوتاهی بعدازپی ریزی تشکیلات،هسته هایی رادر بیست/ سی کشور جهان از جمله الجزایر، مراکش، ترکیه،مصر،سوریه،ازبکستان، تاجکستان، آزربایجان، لبنان،عربستان سعودی،کویت،اندونزی، کنیا،تانزانیا،اوگندا،اتیوپی،تونس،بحرین،یمن،بوسنی،مناطق اشغالی فلسطین ودرآستان خیانجیا نگ Xianjiang چین تشکیل داد.بدین ترتیب اسامه بن لادن جنگجویان خودرا در دربالکان، قفقاز،درجمهوریهای آسیای میانه ودرغربی ترین آستان خلق چین وارد صحنه کرد. ازقضا تمام این کشورها جزو مناطقی هستند که آیا لات متحده استراتژی بی ثباتی،جدایی طلبی وتفرقه را برای آنهابرنامه ریزی کرده است.در14 آوریل 1988 اتحاد شوروی توافقنامۀ صلح را درژنو امضأکرد یک ماه بعد ازآن درماه می نیروهای شوروی که به یکصد هزار تخمین زده می شدند،به مرور شروع به عقب نشنی وترک خاک افغانستان کردند این عقب نشنی در 10 فوریه 1989خاتمه یافت. اما بر خلاف انتظار دولت آمریکا،دولت کمونیستی همچنان درکابل برسری قدرت باقی ماند.بدین ترتیب جنگ بمدت سه سال وتاپایان سال 1992ــسال سر نگونی دولت نجیب اللۀــ ادامه یافت وبعدازسرنگونی دولت خلقی،بلا فاصله جنگ جدیدی شعله ورشد؛
جنگ بین جریانات وفراکسیونهای مختلف عمده ترین جنگ سالاران مجاهدین.درطول مدت دو سال ده هزارتن دراین جنگ جان خورا از دست دادند،جنگی که در تداوم خود به جنگ داخلی تمامعیار تبدیل شد. دراین جنگ سازمان سیا، بن لادن وپاکستان مجددأ جناح گلبدین حکمتیاررا انتخاب وبه حمایت ازاوپرداختند.دران آیام بن لادن 23 اردوگاه آموزشی را درافغانستان مورد حمایت مالی خود قراردادوبه طوردایم به همراه ماموران سیاوISI ازاین پایگاه هادیدن میکرد.
اما سرنوشت جنگ بین جنگ سالاران بههیچوجه معلوم ومشخص نبود.دوسال بعدازآغازجنگ کاملأروشن بودکه حکمتیار موفق به متحد کردن کشورزیر اتوریته خود نخواهدشد.درعرصه نظامی اوحتی مجبوربه عقب نشینی وازد ست دادن یکسری ازمناطق تحت نفوذ وکنترول خود شد.درمجموع برای امریکائیان زمان آن فرارسیده بودکه فاکتورجدیدی برای تضمین تمامیت و اتحادلازم وضروری کشورظهورکند:دراین مرحله بود که نیروهای طالبان وارد صحنه شدند.»
خوانندۀعزیز مشت نمونۀ خروار ازاندیشه وعملکرد آمریکا که ظاهرأ اهداف اربابی جهانی خودرا درپوشش دفاع ازحقوق بشرودموکراسی پنهان کرده وکشورهارااشغال میکند بیان کردیم ونیزازسرگذ شت پیشین وطن وازجنگ وخونریزی،تهاجمات،اشغال و نقش استعماررادرتجزیۀ ونام گذاری کشوروازاثرات جنگ سردسخن گفتم وکنون تأثیرات تجزیۀ کشوررادرمنطقه نشان دادیم.بنابراین شعارپیادهسازی تفکرتجزیه راکه آرمان اصلی پشت پردۀ آمریکامیباشد؛اجرای آن باموانع وواکنشهای سخت کشورهای منطقه مواجه خواهدشد،ناممکین وشانتاژبیهوده میشمارم ویاد دهانی میکنم که آمریکا بعدازاشغال افغانستان وعراق با افکارعمومی جهان بویژه اسلام مثل دوران جنگ سرد پیوند محکم وگرم ندارد. درگیرجنگ فرسایشی است.
جنگ آمریکا بعدازشکست کمونیزم شوروی،اشغال افغانستان،عراق، حمایت ازاسرائیل وفشاربرایران وتوسعۀ دامنه جنگ به پاکستان ودیگرکشورهای اسلامی که ازبالا گرفتن امواج جنگ بنیاد گرای درآنها خبرشنیده میشود؛ ازجنگ تمدنها حکایت دارد. چنانچه بوش حادثۀ 11سپتامبررارویاروی باجنگ صلیبی اعلام کرده بود.فردای آن ازجنگ باتروریزم سخن گفت وبه آشغال کشوراقدام کرد.چندی بعد ازایجاد خاورمیانۀ بزرگ یاد کرد.وتا حال تعریف منطقی و اقناعی ازعملکردها وادعاها ارایه نکرده است. سرانجام آمریکا مثل شوروی دراین جنگ طولانی نا گزیربه عقب نشنی تن خواهد داد.
درپایان میگویم که درجنگ افغانستان یکطرف بدنبال منافع وسیادت خود در دنیا است.
طرف دیگر درپی غسل شهادت ورسیدن به عقبا میباشد. بنابراین میا نشان زمینۀ سازش وجود ندارد.جنگ پراکنده ادامه پیدا میکند.نیروهای«چپ ترندباز»کشوردرگروپ ها ی بیشمار متفرق هستند وبعًضأ جا طلبها درجستجوی راهای معامله سرگرم اند واکثریت دچارخودبینی وخود محوری وآشفتگیهای فکری و فردای نامعلوم غیرمؤثیر سرگردانند. ازیکسوترندها یشان زنده وفعال نیست وازسوی دیگرمیان شان روان صادقانۀ اتحادوجودندارد.با این وضع هیچگاه نمی توانند،نقش سازنده در وطن داشته باشند. میتوان گفت که راه علاج ونجات وطن ومردم به فداکاری واتحاد همین گروهابستگی دارد.بشرطیکه آنها بتواننداندیشۀ گروه بازی،قوم گرای وابستگی بخارج ورقابتهای گذشته راکه انگیزۀ اختلاف وجدایی هاست ترک نمایند ودرپذیرش دموکراسی شفاف انسان محوری متحدانه هم آواز شوند وبا فریاد رسأ خواستهای زیرین را بگوش مردمان آزادۀ وطن وجهانیان صلحدوست وعدالتخواه برسانند.
میتواندخروش چنین برپاشود که:ماپایان جنگ،ایجاد صلح،حفظ وطن واحدباثبات،استقلال کامل کشور،وحدت ملی، حاکمیت ملی، نظام دموکراسی غیرایده ئولوژیک، رعایت واحترام بمعتقیدات مردم، صیانت نفس و تأمین تساوی حقوق انسانی تمام باشنده گان ، قانون اساسی که ارزشهای اعلا میۀ جهانی حقوق بشردرآن تسجیل وضمانت ا جرایی داشته باشد وعدالت اجتماعی میخواهیم وآرزومند بازگشت آبرومندانۀ ملیونها آوارۀهموطن خودهستیم وباکشورهای همسایه، منطقه وجهان جانبدارروابط د نیک متقابلأ مفید میباشم وباهرگونه ادعای الحاق طلبی وتجزیه خواهی مخالف هستیم. بنابراین بمثابۀ نیروی توانا و برپایۀ پیام شفاف انسانی افکار عمومی جهانیان راجلب کرد وازتأثیرگذاری ونقش سازندۀ اشخاص،گروه های سیاسی وطن و کشورهای صلح دوست،همسایه، منطقه وجهان وملل متحد بهره گرفت وبتأریخ وآینده گان پاسخ خوب داد.البته بعدازاعا دۀ ثبات سیاسی واستقرارحاکمیت ملی مبتنی برارادۀ مردم وقانون نافذ کشورمیتواند احزاب سیاسی گوناگون مستقل وفعال بوجودآید.
28 اگست2010