محمد بشیربغلانی
توضیحات درمورداستبداد،دیکتاتوری
دموکراسی وجرگه ها در افغانستا ن
نزدیک به یک قرن است که زمامداران وسیاست سازان کشور ازیکسو ازمحو استبداد دیکتاتوری واعطای دموکراسی نعره میکشند و ازسوی دیگر حق حاکمیت وانحصارقدرت دولتی رامیراث شاهان مستبداسلاف خودمیشمارندوهیچگاه به تقسیم قدرت برابربا دیگران وایجاد نظام دموکراتیک وا قعی درکشور گردن نمی گزارند.
دراین موارد بگونۀ فشرده یادآوری مینمایم.
1-ــ دربارۀاستبدادوسابقه آن درچارچوب گنجایش این مقاله سخن مختصرومشخص میباشد.استبداریعنی نظامیکه درآن ازوجود قانون وقراداداجتماعی خبرواثری نیست. فقط فکر،تصمیم وارادۀ سلطان یازمام دارقانون است.هنگامیکه قانون درجامعه جای ارادۀ پادشاه وزمادارمستبدرااشغال کند،جولانگاه استبداد مسدود خواهدشد.اسنادتأریخی کشور دردسترس است که درآن ازوجودنظامهای پیاپی سلطنتی مطلقۀ قبایلی وپادشا هان مستبد،خودکامه وخودرأی خون ریزحکا یتهای دردانگیز زیاد، بنظرمیرسد. که هرکدام بد لخواه خودبدرفتاری وخشن ترین استبدادرادرجامعه انجام داده اندودربرابرمردم هیچ گونه مسؤلیت وپاسخگوی نداشتند.مثلا :
عبدالرحمن خان پادشاه مستبدومتعصب مردم زحمکش هزاره را سرکوب کرد، مزیدبربدرفتاری وغارت دارای شان؛مردم را،اسیر،غلام، کنیزوشمارزیادرابه فرار مجبورساخت،زمین وچراگاه شانرابه لشکرسرکوبگروقوم خود پاداش دادکه روند آن حادثه بسیاردرناک ونفرت آوربود.تقابل هاوکشمکشهای آن ماجراتاحال ادامه دارد.
نادرخان«ادای سوگند نمودودرقرآنکریم مهرگزاشت»دربرابرحبیب اله کلکانی ازجنگ وادعای ادامۀ سلطنت صرف نظرکردو باارکان دولتش تسلیم شد ، نادرخان همه تسلیمیهارانهایت نامردانه وسوگند شکنانه به شهادت رساند، بعدأ توسط لشکر حشری جنوب تحت قوماندۀ محمدگل مهمند،سرکوب مردم شمال کابل وتصاحب دارا ی شان رابنام غنیمت مجازفرمان داد که پیامد آن خونریزانه وپرازتبعیض،غارت، اسارت ونفرت انگیزبوده است. تاحال اخلاف سلاطین مستبد؛ اقوام آسیب دیده را دلجوی، جبران زیان واعتماد سازی نکرده اند.
2--دربارۀ دیکتاتوری، زمانی زیادمیگذردکه درکشورقانون وجود دارداما موجود یت قانون بتنهایی بدون پایبندی به آن، درنبود نهادهای مستقل اجتماعی وعدم احترام به آزادی عقیده رأی مشارکت وفعالیت سیاسی افرادجامعه کافی نیست که شخص در آن محورقدرت باشدکه بدلخواه خودانرااجراکندونزدمردم کشورمسؤل وپاسخگونباشد ،چنین نظام دیکتا توری است ونیزبااستبداد، ظاهرأمشا بهت دارد. مثلا:
محمد ظاهرشاه تحت تأثیر فشارافکارعامه، تحولات منطقه وجهان و بخاطربقای زمام داری خود، سلطنت مطلقه را درقانون اسا سی جدید، بشاهی مشروطه عوض کردودراین قانون تفکیک قوای سگانۀ دولت آزادی بیان، مطبوعات، آزادی فعالیت سیاسی احزاب وبرخی آزادیهای مدنی را پذیرفت،ولی درآن شخص شاه محورقدرت وغیر مسؤل واجب الاحترام پیش بینی وتسجیل شده بود.ازاینرو رژیم رونق نیافت و شکوفا نشدوباکودتای یک عضؤخانوادۀ شاه سلطنت سقوط کردونظام جمهوری اعلام شدودرقانون اساسی صلاحیتهای شاه رارئیس جمهوربخوداختصا ص داد. رژیمهای بعدی باتفاوت بیان عین روش رادنبال کردندکه حاکمیت قانون ودموکراسی را برنتا با نیدوازآنجمله حرص وآزآقای کرزی درانحصارقدرت واجراأت دیکتاتورانه اش درعمل زیاد ترازشاه و دیگراسلافش آشکاراست و حدود صلاحیت سلطانیش در قانون تجلی دارد.از امحای دیکتا توری زمانی میتوان سخن گفت که درقانون شخص محورقدرت نباشد؛ بایدرهبران ارگانهاونهادها وهمه کارمندان دولت تنها تابع قانون باشند وازآن کسب صلاحیت نمایند
3---دربارۀ دموکراسی:آزادی،امنیت،عدالت وتساوی حق انسان ازجملۀ موازین وارزشها اعلامیۀجهانی حقوق بشروعناصرتشکیل دهندۀ دموکراسی میباشد.به تأسی ازآن، بیان میشود که دموکراسی درکشورمستقل،بینش وروش پیشرفتۀ سازماندهی اجتماعی ومد یریت سیاسی است و باهمه ایدیالوژیهاسازگاراست.برگزاری انتخابات آزادوشفاف ای که مؤجدحاکمیت ودولت ملی مشروع وپاسخگو درمقابل مردم باشد؛صیانت نفس انسان، تساوی حقوق مدنی وسیاسی اتباع را رعایت کند و در جهت نوسازی دموکراتیک اجتماعی پویا باشد، میتواند باور آفرین و پاسدار سالم از نظام دموکراسی واقعی باشد.مردم کشورما گاهی چنین نظامی راتجربه نکرده اند.
اکنون اکثریت اعضای بااقتداردولت موجود ورهبری سایر پستهای کلیدی کشور همه برپایۀ تمایل و باورخارجیهاو انگیزۀ ادامۀ حاکمیت شوؤنیستی قبیله مقرروفعال هستند. چنین ترکیب نا مناسب، نبود تساوی حقوق سیاسی ومدنی سایراقوام وملیتهای ساکن کشوررا نمایان نشان میدهد.افزون براین انتخابات آزادعادلانه وشفاف برگزار نشد، بنابراین چنین نظام در کاهش بحران، تأمین صلح وامنیت ودرآفرینش دولت فراگیروحرکت بسوی دموکراسی، تفکرسالم روشن وفرهنگ بالاوتوانا ندارد، زوال پذیراست ونیزقابل توجه است،افرادواشخاص معدودازاقوام دیگرکه سرکشیده ازدورا ن جنگ وجهادهستندوفراوان جایدات وسرمایۀ نامشروع پیدا کرده اند. کنون ظاهرأ بخاطرنمایش ترکیب ملی حاکمیت، فعال ویادر مقامات بالا مقررمیباشند واما درباطن نقش شان سرپوش گذاشتن برشوؤنیزم حکمران است.این همه تلاشها وحضورنمادین این اشخاص آلوده،جاه طلب وطفیلی برمعایب وچهرۀ رژیم سترشده نتوانیست.
عد ای ازکوتاه بینان ومداحان اجیر،همآهنگ بارسانهای دروغ پردازازکنفرانس «بن» بمثابۀ رخدادمهم ومشروع تبصره وداوری گمراه کننده مینما یند.به توجه میرسانم که کنفرانس بن که داعی آن آمریکابود،ازترکیب تنظیمهای جنگجوورادیکال بگونۀ انتصابی ومحدودبرگزارگردیدکه درآن سیاست «بوش» توسط «خلیل زاد»از آغاز تا انجامش مسلط وتعین کننده بود امریکابامهارت توانیست لشکرکشی واشغال افغانستان را بااسفاده ازتوجیه حادثه11سپتامبر واعلام «رودرروباجنگ صلیبی» حمایت بین المللی وسازمان ملل راجلب نماید.واکنش جامعۀ جهانی شتاب زده بروی ملاحظات سیاسی بود؛نه به مشروعیت حقوقی آن؛درکنفرانس بفرمان خلیلزاد،کرزی رهبردولت وبرخی اعضأدولت تعین شد. سرانجام این دولت سازی «درلویه جرگۀ اضطراری»و«لویه جرگۀتصویب قانون اساسی» کمیدی پرسروصدا نمایش داده شد.
هیچ تردید وجودندارد، کرزی وارکان دولتش مخلوق همین کنفرانس است که درآن پروژۀ دموکراسی سازی آمریکایی بازتاب شگفتی انگیزی داشت.ازاینر ودولت تا کنون درچارچوب تصامیم آن کنفرانس محدودومحصورماندوبیرون ازآن مشروعیت وجانبدار نیافت وگفتار وکردارش جاذبه واعتبار پیدانکرد وبقانون اساسی که میثاق واقعی جامعه نبود،مردم پایبندی نشان نداد، حتی پارلمان که پیکرهمین دولت بیمارو معیوب وصلاحیتش محدوداست،درمخالفت با تصامیم رئس جمهور قرارگرفت ونظر ارباب دولت جای قانون راتصاحب کرده است ونظام دولتی فاسد،درمدیریت نا توان، شوؤنیست،دیکتاتوربی لجام معرفی ونمایش یافته است.
به کمال تأسف تاحال همان پندار ناسالم وکژر فتاری ادامه دارد وآن بخش جامعۀ جهانی بشمول ملل متحدودررأس آمریکا که داعیه دار دموکراسی ومدافع حقوق بشر میباشند،باهمه تلاش نتوانستندبدولت دست نشانده وحضورنظامیان ناخوانده واشغالگر مشروعیت لازم ببخشند.وبرعکس دربرابرشان جنگ وگریزپراکندۀ درازمدت فرسا یشی ادامه دارد. زمان پایان فجایع خونین معلوم نیست و مردم مصیبت وجفای انرا بدوش میکشند.
دربارۀ جرگۀ مشورتی صلح:شرایط برگزاری لویه جرگه درقانون اساسی طوری پیشبینی شده است،که رئیس جمهوردردعوت لویه جرگه دست بازندارد. ولی باترفند برگزاری«جرگۀ مشورتی صلح» هدف اصلی سیاسی خودرادنبال میکند.باید افزود «جرگه»بهرنام وعنوانی برگزارشود،سنت جاری وخاص جامعۀعقب ماندۀ قبیلوی است وهیچگاه مشروعیت حقوقی لازم نداشته است.چنانچه فراخوان،ترکیب وتصامیم غوغابرانگیز(لویه جرگۀاضطراری ولویه جرگۀ قانون اساسی) مضحک ودرامه سازونتایجش فجایع بیشماراست. میتوان قیاس کردکه جرگۀپیش روجزنمایش پیا مد دیگرنخواهدداشت.افزون برآن اکثریت باشنده گا ن واقوام دیگربه تصمیم آن دلچسپی واعتنأ ندارند.شاهان وزمامداران مستبدهمواره ازبرگزاری جرگه استفادۀ ناجایزکرده اند. کرزی نیزبرای دستیابی به اهداف خودانرابرگزارخواهدکرد. دربارۀ محتواوبهره گیری ازجرگه گمانه زنیهای غالب زیاد است،ازآن جمله میتوان موارد زیرابرشمرد.
1---تأییدضرورت ادا مۀ حضورنیروهای اشغالگرخارجی بدون تعین جدول زمانی بنام ابرازنظرمشوره تی.
2ــــ کرزی که باردیگردرانتخابات با تقلب مشهود بسیار رنگ پریده برسریرقدرت نشت ؛این جرگه بهدف ارایش ونمایش مشروعیت نظام برگزارخواهدشد.
3--- تاییدپروگرام آشتی وسازش پشت پرده گویا «باطا لبان میانه رو»که باکرزی پیوند قبیلوی«سدوزایی وبارکزایی»دارند، خودراحافظ ووارث اصلی وادامۀ دهندۀ حاکمیت شاهان مستبداسلاف خود می دانند. کرزی میخواهد با جلب موافقه وحمایت حامیان بینالمللی خود مقدارپول هنگفت ازامریکا ودیگران به آنها مساعدت دریافت نماید وباکاریابی دردولت وبیرون ازآن پایۀ قبلیوی اش تقویه یابد.
4--تفکیک طالبان«تندرومیانه رو»هردوگروه رادیکال قرون و سطایی است که با تمدن ونظام سکولارسازگاری ندارند؛تلاش بهدف منزوی ساختن شاخۀ قبایل غلزایی است که در سابق دربرابر قبایل اقوام کرزی عصیان برپاکرده مغلوب شده بودندوتا آخیر قدرت درانحصارشاهان قبایل سدوزایی، بارکزایی و محمدزایی باقیماندوازقوم غلزایی علیۀ اقوام دیگرابزارسرکوب استفاده می شد.درهمین دوران قندهاررشدکرد وپکتیا عقب نگهداشته شد.
قابل توجه میداند که: داعیه داراصلی جرگه نام نهادمشورتی صلح آقای کرزی واطرافیانش هستند. بایدقبل ازبرگزاری جرگه توضیح بدهند.هنگا میکه آقا بزور لشکرنظامی آمریکاازخارج کشوربحیث فرمان روای افغانستان درقصرسلطنتی کابل دیسانت شد؛ از کدام مردم و جرگه مشوره گرفته بود ؟ تنها مشاورین اول وظیفه و مسؤلیت دارندکه نظرومشوره دهند.نه مردم که هستیشان درجنگ نابود شده،بیکار، فقیروزنده گی جهنمی دارندودررنج وغم عزیزان خونین کفن خود می سوزند.
آقای کرزی که موردحمایت خارجیها بودواست؛بدریافت مشورۀ مردم نیازنداشت. کنون مشورۀ مردم برایش چه ضرورت واهمیت دارد.؟ویابا این نیرنگ میخواهد که مردم بیچاره وبی خبرازهمه تبانیها وپاکیزه ازآلوده گیهارادرگناه هاشریک نشاندهد؟
اگردراین جرگه اشراف وسران قبایل وبرخی مزد بگیر سایر اقوام دعوت شوند، مثل جرگهای پیشین نمایندۀاصلی وانتخابی مردم نخواهندبودمشورۀآنهاشفاف مشروع وره کشای مشکل نیست.وتبلیغات دروغ رسانه یی گمراه کننده وپرهزینه خواهدبود. نقش کرزی دراین بازی نه تنها متناقض وفریبنده میباشد. حتا حیرت انگیز نیزاست. دیروزطالبان بنام حامی القاعده وتروریست، توسط آمریکا سرکوب شدوسیلاب خون جاری گردیدوکرزی براورنگ سلطانی نشت و امروز بنام طالبان میانه روبه آنها صلح میکندودرحاکمیت شریک میسازد.دیده شودکه آیالات متحدۀامریکابااین نیرنگ آقای کرزی که درحقیقت سازش باتروریزم ای که انگیزۀ اصلی آشغال کشوراست، چگونه برخوردمیکند.؟؟
فرجام سخن
احزاب چپ وراست،هرکدام جداگانه درزمان فرمان روای شان درکشوراجرای اصول واحکام حزبی خودراتجربه گردند ودراثرکنشهاوواکنشها بحران خونین، شدت بیشتریافت.کشوردچارجنگ طولانی خونباروبد فرجام میباشد.وبرای نیروهای مهاجم فرسایشی است، نتایج خوب ندارد.الزام خواهد بود که دیگردولت نباید تک گروهی و تک حزبی ویا ایدیا لوژیک باشد که قدرت درانحصارش باقی میماند. چنین دولت فطرتأ وسیلۀفشارخفقان وسرکوب مخالفین فکری خودقرارمیگیرد،اگرنسل روشنفکر پیروجوان وطن درداخل وخارج،ازاستبداد،دیکتاتوری،تبعیض،برتری خواهی قومی وانواع بیعدالتیها بیزاروجانبدار وطن مستقل ونظام اجتماعی ای باشندکه درآن انسان دارای حق مساوی وازهرگونه قیدوبست آزادباشد،طبیعتأبارژیم دست نشانده واشغال کشورموافق نیست.حتمأ به آزادی وآیندۀتابناک وطن میاندیشند،دراین صورت نبایددر جوسیاسی دولت، آرایشگرقرارگیرند.راه بیرون رفت،اتحادوایجادجبهۀ آزادی خواهی است که بافریاد شورانگیزدموکراتیک وانسان خواهانه بپاخیزندوبه نسل امروزوآیندۀ وطن میراث آزاده گی وآزاد منشی بجا بگذارند.
خاطرنشان می گرددکه بند سوم مقدمۀ اعلامیۀجهانی حقوق بشرکه مثل سایرمواد آن اعتبار تطبیقی دارد.صریحأمیگوید.« ازآنجا که اسأ حقوق انسانی راباید بااجرای قانون حمایت کردتابشربعنوان آخیرین علاج به قیام برضدظلم وفشارمجبورنگردد.»
این بیان به این معنی است که اگرحقوق بشررعایت نشد،ناچارانسان میتوانددربرابرظلم وحق تلفی قیام کند،یعنی که قیام حق خواهانه مجازاست.
پایان 10 می 10 20
تبصره:
انتخابات ریاست جمهوری وتبصره های تقلب پیرامون آن میان کرزی،حامیان ودو
ستانش باتقابل لفظی بسیارتندونسبت اتهام منجرشداگرانگیزۀ آن ظاهرفریبی سیاسی و نمایش استقلال عمل رئیس جمهورافغانستان وتغیرجهت افکارعامه باشد؛درروابط تأ
ثیرندارد.البته ناسپاسی،گستاخی وسرکشی درمقابل ارباب است.مسافرت به امریکاو معذرت خواهی پنهانی وپذیرای گرم دراعادۀ دوستی وجبران تقصیرات کافی نیست. سکوت واغماض ارباب میتواندبه این معناباشدکه عجالتأچاره وبدیل دیگروجودندارد.
اگرجو سیاسی کاملاً بسودآزادی کشور،دموکراسی وعدالت اجتماعی برپایۀ قانون
اساسی تغیرنکند؛ باانحصار قدرت دردست شخص، انتخابات پارلمانی وحضور روشنفکران درپارلمان بی اقتداربیهوده وجزنمایش وآرایش نظام سودی دیگر ندارد.15می 2010