عزیز آریانفر

 

گزارش همایش بن- باد گودسبرگ

 

طالبان چه کسانی هستند؟

(افغانستان و پاکستان در درگیری منطقه یی)

                                                     

به روزهای جمعه- یک شنبه (26-28 ماه مارچ سال روان 2010) همایش بزرگ علمی- اکادمیکی زیر نام طالبان چه کسانی هستند؟ (افغانستان و پاکستان در درگیری منطقه یی) با اشتراک بیش از صد تن از دانشمندان، پژوهشگران و شیفتگان مسایل افغانستان از آلمان، سویس، انگلستان، فرانسه، هند و افغانستان در سالون همایش های اکادمی رایلند شهرک باد گودسبرگ بن برگزار گردید.

 

همایش با هماهنگی اکادمی رایلند شهرک باد گودسبرگ بن، «جامعه کاری علمی افغانستان» و «مرکز تحقیقات توسعه  دانشگاه بن» سازماندهی گردیده بود.

 

همایش با سخنرانی های خوشامد گویی یورگن کلوسمن- مدیر تدریسی اکادمی رایلند بن، پروفیسور داکتر کنراد شیتر- از «مرکز تحقیقات توسعه» دانشگاه بن و عضو هیات گردانندگان «انجمن کاری علمی افغانستان» و بانو پروفیسور داکتر اینگیبورگ بالد هوف- استاد «پژوهشکده مطالعات آسیا و افریقا»ی دانشگاه هومبولت برلین گشایش یافت و سه روز آزگار با ایراد سخنرانی ها، راه افتادن پرسُمان ها و کنکاش ها و تبصره ها و گفتگوها  در جنب نشست ها ادامه یافت.

 

با توجه به درگذشت نا به هنگام داکتر برنت گلاتسر- یکی از سازماندهندگان همایش – دانشمند سرشتاس افغانستان شناس آلمانی- کسی که در میان افغانستان شناسان آلمانی دادگرانه لقب معنا دار «ریش سپید» را داشت و به قول معروف «ز گهواره تا گور» زندگی اش را وقف مطالعه افغانستان نموده بود و با همه اشتیاق نتوانست به همایش برسد، حضار برای یک دقیقه خاموش به پا برخاستند و یاد او را گرامی داشتند.  

 

در جنب همایش، شام روز جمعه نشست سالیانه «جامعه کاری علمی افغانستان» با اشتراک گردانندگان و اعضای جامعه برگزار گردید که طی آن کارکردها و پویایی های جامعه در سال های گذشته ارزیابی گردیده و برنامه های آینده آن به بررسی گرفته شد.

 

در بخش فرهنگی همایش، شام روز جمعه فیلم مستندی از  اوضاع روان افغانستان به پرده نمایش گذاشته شد.

 

همچنان شام روز شنبه، کنسرت هنرمندان افغانی و گروه کورس آلمانی به رهبری آقای ببرک وسا- موسیقی دان، آهنگساز و نوازنده نامدار کشور- رهبر ارکستر فلارمونی شهر کلن و همراهی آقای صابر شیر زوی- نوازنده و سراینده معروف کشور و آقایان داکتر رشید و .... برگزار گردید که با استقبال گرم شنوندگان مواجه رو به شد. به ویژه اجرای پارچه «بته فروش» از سوی گروه کورس آلمانی (از ساخته های آقای ببرک وسا در سال 1972 در دوره تحصیل شان در کنسرواتوریم مسکو) مورد توجه فراوان بینندگان قرار گرفت.

 

روی هم رفته، بر فضای همایش و سخنرانی ها، پرسمان ها، کنکاش ها و گفتگوهای جنب آن یک نوع روحیه نومیدی، دلگیری، سرخوردگی، کرختی، خستگی و دلزدگی از مسایل افغانستان که ناشی از درماندگی جامعه جهانی و بی برنامگی و ناکامی و ناتوانی دولت افغانستان است، آشکارا به چشم می خورد. به ویژه اشتراک کنندگان بی توجهی دولتمردان آلمانی را به دیدگاه های دانشمندان این کشور به باد نکوهش و سرزنش تند گرفتند.

 

بیشتر سخنرانی ها و پرسمان ها آگنده از نکوهش و سر زنش سیاست های لغزش آمیز دولت بوش و ناتو در کل و دولت آلمان به خصوص، در قبال بحران افغانستان و نیز دولت افغانستان و ابراز نگرانی از آینده این کشور و دامنه یابی چالش ها در آن و سرازیر شدن بحران به دیگر کشورها به ویژه پاکستان بود.

 

گروهی از سخنرانان و حضار، راه اندازی جرگه نامنهاد «صلح» را یک اقدام  بیهوده و مسخره و بازی ابزاری و خاک پاشانیدن به چشمان مردم افغانستان و جامعه جهانی خوانده و کنفرانس اخیر لندن را ناکام ارزیابی نمودند. به باور آنان، این جرگه نه تنها هیچ دستاوردی نخواهد داشت، بل شگاف تنش های تباری، زبانی و ....درونی کشور را فراختر خواهد گردانید.

 

این گروه از دعوت جنایتکاران جنگی، به ویژه آنانی که هزاران موشک بر کابل ریخته بودند، و بار مسوولیت کشته شدن هزاران تن از باشندگان بیگناه کابل را بر پشت می کشند، برای مشارکت در قدرت ابراز نگرانی شدید کردند. به گفته آنان، به جای این که این شیادان به تریبون های جنایتکاران جنگی فرستاده شوند، به مشارکت در قدرت دعوت می شوند. 

 

به گفته این اشتراک کنندگان، چنان که در گذشته در دوره های ببرک کارمل و داکتر نجیب چنین جرگه های ابزاری به رغم هزینه های گزاف و هنگفت، هیچ نتیجه یی به همراه نداشته بودند، این بار نیز راهی به دهی نخواهد برد. از این رو، بهتر است به جای پرداختن به چنین بازی های بیهوده، برای مشکلات اصلی یی که افغانستان با آن رو به است، به برگزاری لویه جرگه دیگری برای بازنگری در قانون اساسی و رافتن راه حلی برای مشکلات نظام کنونی اندیشید.

 

گروهی هم از افزایش کشت و تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان و افزایش اعتیاد در افغانستان و منطقه و اروپا ابراز نگرانی شدید نموده و خطر مواد مخدر در افغانستان که کنون به یک فاجعه جهانی تبدیل شده است، بسیار نگران کننده خواندند و اقدامات انجام شده در سال های فرصت های برباد رفته گذشته را در زمینه مبارزه با این پدیده شوم به هیچ رو بسنده و قناعت بخش ندانستند و خواستار اقدامات جدی جامعه جهانی در این راستا گردیدند. این گروه، دست داشتن شماری از گردانندگان دولت و اعضای خانواده های آنان را در بازرگانی مواد مخدر نگران کننده توصیف نمودند.

 

شماری هم از پا گرفتن بحران عدم مشروعیت نظام در افغانستان در پی تقلب گسترده در انتخابات که بازتاب جهانی داشت و آینده دمکراسی در افغانستان را با چالش رو به گردانیده است، ابراز نگرانی نموده، خطر تقلب گسترده در انتخابات پارلمانی پیش رو را برجسته ساخته، و به خاطر راه افتادن انحصارگرایی در قدرت را هشدار دادند.

 

روی هم رفته، اشتراک کنندگان در یک موضوع هم نظر بودند و آن این که جامعه جهانی به رغم درماندگی و بی چارگی، نباید یک باره از افغانستان برآمده و این کشور را به دست سرنوشت رها نماید. چون در این صورت، روی کار آمدن گروه های تند رو اسلامگرا و خطر راه افتادن درگیری های گسترده و تولید بی حد و حصر مواد مخدر و مبدل شدن افغانستان به لانه دهشت افگنان از طیف های مختلف بسیار زیاد خواهد گردید و به عنوان رهیافت تاخیر ناپذیر از چرخش بنیادی در افغانستان و زمینه سازی برای روی کار آمدن یک دولت فراگیر ملی کارا و پذیرا برای همه مردم افغانستان، جامعه جهانی و کشورهای منطقه سخن راندند.

 

حتا شماری هم مشخصا و نام گرفته ادامه کار رهبری ناتوان و ناکام کنونی افغانستان- تیم کرزی را در سال 2011 برای جامعه جهانی، انتخابات آینده امریکا و اتوریته شخص اوباما غیر قابل تحمل خواندند.

 

آن چه مربوط به طالبان می گردد، همه سخنرانان و اشتراک کنندگان در یک نکته دید مشترک داشتند که طالبان یک پدیده پیچیده است و یک گروه خاص و مشخص نمی باشد. در واقع، طالبان رنگین کمانی از گروه های متعددی است که از باندهای وابسته به تندروان عرب گرفته تا طالبان پاکستانی و چچنی و ازبیکستانی و اویغور و پاکستانی و افغانی را در بر می گیرد. در کل، نمایندگان 43 تبار گوناگون در بافتار طالبان حضور دارند.

 

شمار احزاب تند رو اسلامگرای پاکستانی به دو صد می رسد که هر کدام مستقیم یا غیر مستقیم به پیمانه های متفاوت با طالبان همکار یا همنوا اند. در کل، می توان دو گونه[1] طالبان را از هم تفکیک کرد:

1-      طالبان چونان یک جنبش فکری تند رو سیاسی اسلامی گسترده که معمولا در ادبیات سیاسی غرب با حرف- T  (تی بزرگ)  مشخص می شوند.

2-      طالبان جنگجو و رزمنده (میلیتانت) که با حرف- t  (تی کوچک) نمایش داده می شوند.  

 

تصور کلی از طالبان، در ذهنیت باشندگان کشورهای باختری روی هم رفته منفی است و کشتار و انفجار و انتحار و خشونت و رفتارهای خشن با زنان و ....را تداعی می کند. تصور نادرستی که در مورد طالبان هست این است که شماری می پندارند همه پشتون ها یا طالب و یا هم هوادار طالبان اند. این درست است که بخش اعظم و اکثریت مطلق طالبان پشتون تبار اند، مگر همه پشتون ها طالب نیستند و شمار بسیاری از پشتون ها نه تنها طالب و یا هوادار طالبان نه که با آنان به شدت مخالف هم هستند زیرا بیشترین زیان را طالبان همو به پشتون ها رسانده اند.

 

امروزه در غرب همه آنانی را که به گونه یی در برابر نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا می جنگنند، از جمع طالبان به شمار می آورند. حتا احزاب و گروه هایی را که در گذشته در زمان حضور نیروهای ارتش سرخ شوروی پیشین مورد حمایت امریکا بودند – مانند حزب اسلامی و گروه جلال الدین حقانی و...

 

در یک سخن، سیمای طالبان بیشتر همچون شبحی اسرار آمیز و نامرئی و هیولایی پرداز می شود تا یک موجود واقعی.

 

شمار نیروی های رزمنده طالبان را در افغانستان بین 25000- 36000 تخمین می زنند. ساختار تشکیلاتی طالبان بسیار پیچیده است. مگر، می توان گمان برد که مانند هر سازمانی دارای دو ساختار افقی و عمودی هستند. آن چه مربوط به ساختار افقی می گردد، روی هم رفته، طالبان در پاکستان چهار شورا دارند: شورای کویته (که در واقع شورای رهبری به شمار می رود)، شورای پیشاور، شورای گله جنگل بلوچستان در گستره مرزی نزدیک به نیمروز و شورای میرانشاه (میرامشاه). در پهلوی این، سر هم در پاکستان ده کمیته منطقه یی دارند که در واقع نقش وزارت خانه ها رابازی می نمایند.

 

در ساختار عمودی طالبان در درون افغانستان، آن ها در هر ولایت یک شورای نظامی دارند که نقش اداره ولایت را بازی می نماید. روشن است در ولسوالی ها (فرمانداری ها) و علاقه داری ها(بخشداری ها) و روستاهای زیر کنترل شان به همین منوال شوراها و کمیته هایی دارند.       

 

آن چه مربوط می گردد به زمینه های پدیدآیی طالبان و پشتوانه های باوری آنان، فشرده دیدگاه های ارائه شده در همایش را چنین می توان سرهم بندی کرد:

طالبان، در واقع، در خلای قدرت به میان آمده اندیشه یی و قدرت در گستره پشتون  سر بر آورده اند. در گذشته، در گستره مرزی پشتون، خان ها همه کاره بودند و روحانیون و ملاها با توجه به وابستگی مالی از خان ها و نیز این که خان ها مورد حمایت دولت بودند، به درجه دوم از قدرت برخوردار بودند. مگر، در دوره جنرال ضیاء مکتب دیوبند به سوی جهادیسم و اسلام سیاسی لغزید. دالرهای باد آورده نفتی اعراب، و همراه با آن اندیشه های وهابی سیل پول و سلاح از سوی سی آی ای  و آی اس آی و سپاه عریض و طویلی از ملاهای وهابی از کشورهای عربی به گستره پشتون سرازیر گردید و این کار ساختار سنتی قدرت در میان قبایل را دگرگون گردانید و در پهلوی ملاها، پدیده تازه یی به نام فرمانده مجاهدان (کنون فرمانده بومی طالبان) هم ظهور نمود که در برخی از موارد حتا ملاها را در جایگاه دوم راند.  

 

در واقع، این امریکا و ناتو بودند که ساختار سنتی پیشین را برهم زدند. پرستیژ ملاها و فرماندهان  نظامی مجاهدان نسبت به خان ها بالا تر رفت و ساختار قدرت دگرگون گردید. در هشت سال گذشته، تلاش بسیاری صورت گرفت تا این مناسبات را وارونه بسازند، مگر بیهوده و به نظر هم نمی رسد که دیگر بتوانند موفق گردند. زیرا کسانی که به جایگاه رهبران نو رسیده اند، در نظر ندارند به آسانی با قدرت پدرود گویند.    

 

طالبان درست در این خلای قدرت به جای مجاهدان ظهور نمودند. در واقع، همان ارواح خبیثه یی که در گذشته در گستره مرزی پشتون در کالبد »مجاهدان» به زور دالرهای سعودی و امریکایی و موعظه ها و تبلیغات زهر آگین ملاهای وهابی و پاکستانی دمیده شده بود، کنون در کالبد طالبان حلول نموده است!. در واقع، طالبان همان نقشی را که مجاهدان در نوار مرزی پشتون نشین در دوره اشغال شوروی ها در برابر آن ها بازی می نمودند، امروز در برابر امریکاییان بازی می نمایند.

 

در میان طالبان و در کل پشتون ها در گستره مرزی باور سرسختی هست؛ مبنی بر این که امریکایی ها و انگریزی ها و یهودان آمده اند تا به کمک هندوان و دولت دست نشانده و وابسته شان در کابل پشتون ها و در کل اسلام را نابود کنند. چنان چه  از این رو، امیر المومنین - ملا عمر در برابر جنگ افروزان اعلام جهاد نموده است و این رسالت هر پشتون و طالبان کرام است تا با کافران بجنگند و پشتون ها و کل جهان اسلام را از سلطه کافران رهایی بخشند. این است که اندیشه های ضد غرب و ضد امپریالیستی در گستره پشتون نشین پا گرفته است. و از همین رو، طالبان در تبلیغات خود بیش از پیش از «اشغال» و «جهاد» و پیکار با یهود و نصارا و هندو و ترسا سخن می زنند.

 

حضور 120 هزار سپاهی پاکستانی در مرزها و جنگ بی امانی که ارتش پاکستان در برابر طالبان پیش می برند، و افزون بر آن بمباران های پی در پی هواپیماهای امریکایی به ویژه هواپیماهای بی سرنشین آن کشور در گستره قبایل در پاکستان دستاویز خوبی به دست طالبان می دهد تا اندیشه «جهاد» را نه تنها در میان پشتون های باشنده دو سوی خط دیورند که شمار آن ها را به سی میلیون نفر تخمین می زنند، بل نیز همه مسلمانان پاکستان و منطقه تبلیغ نمایند.  

 

برخی از سخنرانان و حضار افزایش فشار بر دولت و به ویژه نظامیان و سازمان استخبارات این کشور را یکی از راه های کاهش تنش در مرزهای افغانستان و پاکستان می انگاشتند. مگر، برعکس، برخی دیگر این کار ناسودمند دانسته و برآن بودند که موازی با افزایش فشار بر ساختارهای پاکستانی، اوضاع، چنانی که تجربه نشان داده است، تیره تر و پیچیده تر خواهد شد. زیرا، پاکستانی ها ناگزیرند برای خنثی ساختن فشارهای امریکایی ها بر خود، آن ها را بیشتر در نبردها درگیر بسازند و به برانگیختن مردم در برابر امریکاییان بکوشند.

 

آن چه بسیار شایان توجه است، این است که در استان مرزی شمال باختری پاکستان شمار فراوانی از نیروهای غیر مذهبی و سکولار هوادار طالبان اند و حتا بسیاری از دولتمردان به طالبان همدری می نمایند. خطر لغزش این روحیه در میان سکولارهای پشتون افغانستان بسیار است.

 

گروه های بنیاد گرا و اخوانی پاکستان مانند جماعت اسلامی به رهبری قاضی حسین احمد هر چند هم بیشتر در کشمیر  فعال است، با آن هم نیروی بزرگی در استان مرزی شمال باختری دارد و کماکان پدر معنوی احزابی چون حزب اسلامی شمرده می شود.

 

احزاب و گروه های رادیکال اسلامگرای پاکستان چون جمعیت العلمای اسلامی به رهبری مولوی فضل الرحمان و مولوی سمیع الحق (که ملا عمر  در مدرسه او درس خوانده است) و ده ها گروه دیگر با گرایش های وهابی بیشتر در گستره قبایل، وزیرستان و در شمال بلوچستان پویا هستند. این گروه مورد حمایت اعراب اند و هزاران تفنگدار در اختیار دارند.

 

آن چه بسیار وحشتناک است، این است که امروز اسلام ملیتانت (رزمنده و جنگجو) طراز طالبانی با بازرگانی مواد مخدر در هم آمیخته است و این گونه، از پشتوانه مالی نیرومندی برخوردار است و آهسته، آهسته در سراسر جهان اسلام همه جا گستر و پهن تر می شود. امروز خطر طالبانیزاسیون به یک خطر جهانی مبدل گردیده است و روشن است لبه تیز تیغ آن به سوی تمدن غرب نشانه گرفته شده است.

 

برخی از سخنرانان و حضار، طالبان را- «فرزندان نامشروع گلوبالیسم» و نماد ایستادگی خاور زمینیان در برابر گلوبالیسم فرهنگی خواندند. به باور آنان، این امریکایی ها بودند که طالبان را جهت بهره گیری ابزاری برای راهبردهای بلند پروازانه خود آفریدند. مگر، بعدها طالبان از کنترل آن ها بیرون گردید و در واقع «جن» از چراغ پرید آن هم در حالی که چراغ دیگر در دست گلوبالیست ها نبود و در دست های دیگری- مخالفان آن ها بود. یعنی حالا  دیگر باید با همه نیرو برای به دام انداختن «جن» (تروریزم بین المللی) در سراسر جهان جنگید!.   

 

در یک سخن، امروز «هایپرگلوبالیست» های امریکایی که در اندیشه پهن ساختن سیطره امریکا بر سراسر جهان هستند، درمنطقه در  برابر «نئو طالبانیست» ها قرار گرفته اند که در پی پخش سیطره اسلام طراز وهابی بر سراسر جهان هستند. یکی با شعار مبارزه در برابر تروریزم بین المللی و دیگری با شعار مبارزه با «شیطان بزرگ»!.

 

فشرده سخن، نبرد ایدئولوژیک کنونی را که در جنگ تمام عیار در افغانستان به نمایش گذاشته شده است و کنون دیگر به پاکستان هم لغزدیده است و در جنگ عراق و یمن هم تبارز یافته است، می توان رویارویی «هایپرگلوبالیسم» و «نئو طالبانیسم» در منطقه خواند که در حال جهانی شدن است.  

 

فهرست اشتراک کنندگان با عنوان های  سخنرانی ها و مقالات ارائه شده در همایش:

آقای توماس روتینگ-  از شبکه تحلیل های افغانستان، (ساختار تشکیلاتی طالبان)

1-      داکتر یوخین هیپلر- از انستیوت علوم سیاسی دانشگاه دویس بورگ ایالت هسن، (طالبان در پاکستان)

2-      آقای کاوه اسپارتاک– از انشگاه ویست منیستر انگلستان، (جهانی شدن و تحول جنبش طالبان از  یک جنبش بومی به یک جنبش منطقه یی و جهان شمول)

3-      آقای فلوریان بروشک- از انستیوت خاور شناسی و آسیا شناسی دانشگاه بن، (پایه های ایدئولوژیک  طالبان)

4-      آقای امین عظیمی- پژوهشگر آزاد از برلین، (روپاگند فریبنده طالبان)

5-        آقای کارستن میشلس- از جامعه کاری سیاست بین المللی و امنیت کلن (اسلامگرایان رزمجو در گستره قبایلی پاکستان)

6-      آقای بوریس ویلکا- از بنیاد علم و سیاست برلین، ( نظامیان پاکستان و طالبان)

7-      داکتر کورنیلوس فریسن دروف- از «بنیاد صلح و تحقیقات منازعات» هسن، فرانکفورت (جنایات سازمانیافته و پلیس ملی افغانستان)

8-        بانو داکتر جانت کورساوی-از جامعه مطالعات و تحقیقات هایدلبرگ ( طالبان و اقتصاد مواد مخدر)

9-      پروفیسور داکتر آلبرت استاهل- استاد پژوهشکده علوم سیاسی دانشگاه زوریخ سویس، (مقایسه جنگ های گذشته  پشتون ها با طالبان)

10-  بانو داکتر الکا هوف- پژوهشگر آزاد از نویی وید (گفتگو با طالبان- دورنمای سیاسی)

11-  آقای فیلیپ مونشن- از بنیاد علم و سیاست برلین، (تحلیل نیردهای طالبان از دیدگاه «بوندس ویر» (نیروهای مسلح آلمان)

12-  آقای تیلمن شمالسرید-از «جامعه توده های محروم و زیر ستم» طالبان و منازعات منطقه یی در شمال)

13-  آقای ماتیهاس هوفمن- پژوهشگر آزاد تاریخ از کریشن تلینسفورت، (طالبان- نماد نبردهای آزادیبخش افغان ها؟)

14-  بانو داکتر چیتا ماس- از «بنیاد علم و سیاست برلین»، (طالبان و گفتمان «اکزیت استراتیژی»( راهبرد خروج)

15-  پروفیسور داکتر کنراد شیتر- از مرکز پژوهش های توسعه دانشگاه بن، («سرزمین های بی دولت»- آینده جنگ در برابر ترور)

16-  آقای داکتر امان عصمت- تحلیل گر آزاد از فولدا، (آیا صلح و بهروزی در افغانستان ممکن است؟)

17-  آقای داوری– استاد زبان و ادبیات پارسی در دانشگاه هایدلبرگ و باستان شناس- مشارکت پویا در همه پرسمان ها و کنکاش ها

18-  عزیز آریانفر- گرداننده کانون پژوهش ها و مطالعات افغانستان از فرانکفورت،(بازی با کارت طالبان و رهیافتی برای بحران افغانستان)

19-  همچنان شماری از پژوهشگران و دانشجویان افغانی باشنده آلمان (از جمله خانم لیزا اکبری، آقای حکیم، خانم فرشته صحرایی و ...)  و.... در همایش حضور به هم رسانیده بودند.

 

عزیز آریانفر

مقاله تحلیلی ارائه شده به همایش:

 

بازی با کارت طالبان و رهیافتی برای بحران افغانستان

 

افغانستان، دردمندانه و سوگوارانه، امروز به میدان رقابت های پنهان و آشکار قدرت های جهانی و منطقه یی، کارزار کشاکش های سرویس های اطلاعاتی کشورهای گوناگون و گروه های رنگارنگ داخلی مبدل گردیده است. چنان که می توان گفت  که بزرگترین نبرد استخباراتی جهان در آن روان است.

 

مساله افغانستان یک مساله سه بُعدی است:

1-      در بُعد جهانی، ایالات متحده و هم پیمانان آن در ناتو، با روسیه و چین و در یک سخن ناتو با سازمان همکاری شانگهای، در افغانستان رویاروی هم قرار دارند.

 

2-      در بُعد منطقه یی، هند و پاکستان از یک سو، و ایران و عربستان از سوی دیگر در این کشور درگیر زور آزمایی سیاسی و اطلاعاتی فرساینده دیرپا اند.

 

3-در بُعد داخلی، در کل رویارویی ها آشکار و پنهان میان شمالیان (احزاب و گروه هایی چون جمعیت اسلامی، بازماندگان شورای نظار، شاخه های وحدت اسلامی، حرکت اسلامی، جنبش ملی اسلامی و بازماندگان گروه های چپی گذشته....) و جنوبیان (ناسیونالیست های تند رو حاکم بر کابل، جنبش طالبان و احزاب اسلامگرای پشتون تبار)  به رغم باز آرایی ها و چهره آرایی های جدید سیاسی و کشاکش های درونی میان گروه ها و احزاب هر دو جانب روان است[2].

 

آن چه مربط به کشاکش های جهانی می گردد، روشن است تا زمانی که ناتو و شانگهای به تفاهم (کانسنسوس) فراگیر در قبال امنیت جهانی و نظم نوین جهانشمول و تقسیم عادلانه منابع انرژی و گستره های نفوذ دست نیابند، درگیری ها و بحران های منطقه یی از جمله بحران افغانستان را پایانی نخواهد بود.

 

از همین رو، مادامی که ناتو و شانگهای در قبال مساله افغانستان به تفاهم دست نیابند و استاتوس بیطرفی افغانستان طی یک کنفرانس بین المللی زیر نظر سازمان ملل تثبیت نشود، و ناتو به انحصار خود در مبارزه با دهشت افگنی و مواد مخدر و روند دمکراتیزاسیون در افغانستان پایان نبخشد و پای شانگهای (مخصوصا روسیه، چین و ایران) را به گونه جدی به حل مسایل افغانستان نکشاند، دشوار خواهد بود مشکل افغانستان حل گردد.

 

مشکل افغانستان تنها در فارمات همکاری ناتو- شانگهای قابل حل است و این هنگامی ممکن است که کانسپت نوین و گلوبالی برای امنیت جهانی مطرح گردد و این مهم در صورتی می تواند عملی باشد که امریکا نظم نوین جهان چند قطبی[3] را به عنوان یک واقعیت بپذیرد و از استراتیژی های موهوم و بلند پروازانه که از اشغال افغانستان و عراق آغاز شده و به تلاش برای بر اندازی رژیم ها در کشورهای پاکستان، ایران و ترکیه ادامه یافته و در سر انجام به تسلط بر کشورهای آسیای میانه و قفقاز و تجزیه روسیه و جدا ساختن سایبریا از پیکر روسیه پایان خواهد یافت، دست بکشد.

 

دست کم، مادامی که امریکا نتواند با پارتنرهای اروپایی خود در پیمان ترانس اتلانتیک (که به شدت از تاراج یک جانبه منابع نفتی عراق از سوی کمپانی های امریکایی خشمگین هستند)، در قبال مسایل گلوبال و ریگیونال به توافق و تفاهم نرسد، نباید امید چندانی به بهبود وضع در افغانستان داشت. 

 

کنون چنین بر می آید که افزایش پسلگد اختلافات و چالش ها میان امریکا و اروپا از یک سو، امریکا و چین از سوی دیگر، امریکا و روسیه، امریکا و پاکستان، امریکا و ایران، امریکا ترکیه و امریکا و سر انجام کشورهای عربی (هر چند هم به گونه پنهانی) تاثیر منفی یی بر رخدادهای افغانستان و تحول اوضاع در این کشور و منطقه در کل داشته و موجب تیره تر شدن اوضاع و وخامت آن در افغانستان می گردد.

 

چنین بر می آید که مواضع ترکیه، پاکستان، ایران، و کشورهای آسیای میانه در قبال افغانستان در حال نزدیک شدن باشد. 

 

در بُعد منطقه یی آن چه مربوط به کشاکش های ایران و اعراب در افغانستان می گردد، مساله به رهبری جهان اسلام و همچشمی های سنتی تاریخی میان دو دبستان «شیعه ایسم» و «وهابیسم» بر می گردد.

 

هر چه است، تا زمانی که اعراب نفت و پول دارند، دشوار است تغییری در راهبردهای آن ها در افغانستان و منطقه که معطوف به توسعه بنیادگرایی، تندروی و پخش آیین وهابیسم با پشتونه دالرهای باد آورده نفتی و روی کار آوردن دولت های وهابی وابسته به عربستان در پاکستان، افغانستان و کشورهای آسیای میانه است و استراتیژی محاصره ایران؛ وارد بیاید.

 

روشن است محافل و حلقات معلوم الحالی در کشورهای عربی هستند که توانایی تمویل گروه های تند رو وهابی و بنیادگرا از جمله احزاب اسلامگرا و جنبش طالبان را در افغانستان و پاکستان دارند. از این رو، این که شاید جنگ در افغانستان دست کم تا سه- چهار دهه دیگر، مادامی که اعراب  نفت دارند، به درازا بکشد، بسیار زیاد است.

 

مهم ترین مساله برای ایران این است که این کشور از سوی دشمنان آن- امریکا، اسراییل و عربستان از دو سو به محاصره کشانیده شده است و تنش آن با امریکا و اسراییل بر سر مساله هسته یی روز تا روز بیشتر و بیشتر شده می رود. از این رو، طبیعی است که افغانستان باید به کارزار کشاکش های بی پایان ایران و امریکا و اسراییل و ایران و عربستان از سوی دیگر مبدل گردد. روشن است به هر پیمانه که تنش میان این کشورها بیشتر شود، پسلگد آن تاثیر منفی یی بر اوضاع در افغانستان وارد خواهد کرد و بازتاب خواهد داشت.

 

ناگفته پیداست که در صورت در گرفتن جنگ میان ایران و امریکا [4]سرایت این جنگ به افغانستان و حتا پاکستان ناگزیر خواهد بود.

 

کشاکش های سنتی هند و پاکستان بر سر افغانستان، یکی دیگر از مهم ترین رقابت های منطقه یی است که پیوسته افغانستان را به میدان بازی های این دو کشور مبدل گردانیده است. هند به گونه سنتی از یک دولت ناسیونالیست پشتون در کابل که بر پاکستان ادعای ارضی داشته باشد، پشتیبانی می کند. یعنی در واقع در بازی بر سر افغانستان، با برگ ناسیونالیسم پشتون بازی می کند. 

 

در مقابل، پاکستان برای بر اندازی چنین دولتی، با برگ بنیادگرایی و تندروی و رادیکالیسم اسلامی طراز پشتونی (مانند طالبان) بازی می کند.

 

پاکستان که با هند رقابت و مخاصمت دیرینه دارد و در برابر آن در همه جبهه ها  ضعف دارد و از نداشتن عمق استراتیژیک رنج  می برد؛ از موجودیت یک رژیم مخالف با خود در کابل هراس دارد و در پی آن است تا یک رژیم دست نشانده هوادار و متمایل به خود را به رهبری  اسلامگرایان پشتون[5] تبار تند رو و رادیکال (مانند رژیم طالبان) در افغانستان داشته باشد، در غیر آن، با خطر فشار دو جانبه گاز انبری رو به رو خواهد بود که برای آن کشور بسیار پر مخاطره است.

 

در سده گذشته، موجودیت یک رژیم ناسیونالیست پشتون در کابل چه در دوره های ظاهر شاه و داوود خان و چه در حاکمیت حزب دمکراتیک خلق تا سرنگونی داکتر نجیب و روی کار آمدن مجاهدان همواره برای اسلام آباد خوشایند نبوده است. از این رو پیوسته کوشیده است در بازی با برگ پشتون از بنیاد گرای و تند روی اسلامی (به کمک محافل و حلقات عربی) سود جوید.

 

به هر رو، چنان چه دیده می شود در بازی بر سر افغانستان با دو برگ بازی می شود:

1-      ناسیونالیسم تند رو پشتون

2-      بنیادگرایی و تندروی اسلامی پشتون

 

در دو سوی میدان بازی، دو تیم صف کشیده اند:

تیم یکم:

1-      یک ابر قدرت (در گذشته شوروی و حالا امریکا)

2-      یک ابر قدرت منطقه یی (هند)

3-      یک دولت ناسیونالیست تند رو پشتون در کابل که بر پاکستان ادعای ارضی دارد و خواهان تجزیه پاکستان (در واقع نابودی آن) و پیوستن دو سوم خاک آن به افغانستان (استان مرزی شمال باختری و منطقه قبایل و بلوچستان) در سیمای مساله «پشتونستان» است. در گذشته، دولت های ناسیونالیست افغانستان به یاری شوروی پیشین چنین نقشی را بازی می کردند و کنون دولت فعلی به یاری امریکا در چنین بازی یی درگیر است.

تیم دوم:

1-       پاکستان با سازمان آی. اس. آی.، ارتش و تند روان اسلامگرای این کشور اعم از احزابی چون جماعت اسلامی، جمعیت العلمای اسلامی و ده ها گروه وهابی و رادیکال شبه نظامی آن کشور

2-      کشورها و محافل معین اسلامگرای عربی به ویژه گروه های وهابی این کشورها

3-      ایران و کشورهای آسیای میانه

4-      یک ابر قدرت (در گذشته امریکا و کنون روسیه+ چین)

5-      گروه های تند رو اسلامگرای پشتون افغانی- در گذشته نخست مجاهدان و سپس هم طالبان و کنون دیگر «طالبان نو»

 

هر چه است، پاکستان به هیچ رو در استحکام و پایداری یک دولت ناسیونالیست پشتون در کابل ذینفع نیست. از این رو، منافع پاکستان با منافع امریکا که کنون حامی اصلی دولت کابل است، 180 درجه با هم در تضاد قرار دارد.

 

مشکل اصلی در این است که پایه های یک دولت ناسیونالیست تند رو پشتون در کابل، لرزان بوده و پیوسته با خطر واژگونی و شکست و فروپاشی رو به رو است. دلایل این کار قرار زیر است:

1-      چنین دولتی پیوسته با پاکستان که یک دولت بارها نیرومند تر از آن است و در پی بر اندازی آن می باشد، در کشاکش و دشمنی به سر می برد. چنین دولتی با توجه به سرشت خود، به محض آن که کمی سر پا ایستاده شود، به اندیشه مداخله در امور پاکستان و مطرح ساختن مساله «پشتونستان» می افتد که این کار واکنش تند پاکستان را در قبال دارد. چنین دولتی پیوسته با هند روابط تنگاتنگ و بسیار نزدیکی دارد. به ویژه در عرصه های اطلاعاتی و امنیتی که روشن است دشمنی پاکستان را در برابر خود بر می انگیزد.

2-      روی کارآمدن و حاکمیت چنین دولتی، پیوسته مستلزم اشغال افغانستان از سوی یک ابر قدرت و حضور نظامی سنگین و دراز مدت آن ابر قدرت در کشور می باشد که با مخالفت سرسختانه ابر قدرت رقیب آن بر می خورد. در نتیجه، افغانستان را به کار زار کشاکش های خونین و میدان نبردهای استخباراتی بی پایان ابرقدرت ها مبدل می گرداند. روشن است با حضور یک ابر قدرت در افغانستان، دولت افغانستان ناگزیر خواهد بود تا پایگاه های نظامی خود را در اختیار آن ابر قدرت بگذارد که این کار ناقض تمامیت ارضی، استقلال و نقش تاریخی کشور است و آن را با مخاطرات بسیاری رو به رو می گرداند.

3-      چنین دولتی با مخالفت های آشکار و پنهان ایران- همسایه نیرومند باختری آن و نیز کشورهای همسایه شمالی آن رو به خواهد بود. یعنی به جزیره یی همانند است در میان دریای از کشورهای همسایه مخاصم با شش هزار کیلومتر مرزهای شفاف. روشن است چنین دولتی توانمندی پاسداری از مرزهایش را ندارد. در نتیجه آسیب پذیر ترین دولت و کشور جهان است. 

4-      چنین دولتی از درون با مخالفت شدید نیروهای غیر پشتون که نزدیک به 65 در صد باشندگان کشور را می سازند یعنی با اکثریت باشندگان کشور رو به رو است. این مخالفت با گذشت هر روز و موازی با پا گرفتن و نیرومند شدن دولت ناسیونالیست تند رو پشتون در کشور بیشتر می شود و زمینه را برای تقویت ناسیونالیسم افراطی تاجیکی، هزاره یی، ازبیکی، ترکمنی و .... فراهم می کند که در سر انجام به از هم گسیختن وحدت ملی و  دریده شدن شیرازه هستی کشور خواهد انجامید.

5-      چنین دولتی زمینه تمویل از درون را ندارد. از این رو ناگزیر است پیوسته در وابستگی از بیرون به سر ببرد.  تناقض اصلی در آن است که چون نزدیک به 65 درصد نفوس کشور در شمال بود و باش دارند، نزدیک به 60 در صد زمین های زراعتی افغانستان در شمال است و تقریبا همه صنایع و بخش بزرگ معادن در شمال واقع گردیده است و بیشتر اقلام صادراتی از شمال به دست می آید، و این گونه، نقش پشتون ها در اقتصاد کشور بسیار کمرنگ می باشد، چنین امری تناقض جدی یی در عرصه سیاست داخلی افغانستان می باشد و با داعیه سیاسی و نظامی ناسیونالیست های تند رو  پشتون هماهنگی و همخوانی ندارد و زمینه تمویل چنین رژیمی را در کابل محدود می گرداند.

6-       با توجه به خطر نابودی چنین دولتی، پس از بیرون رفتن نیروهای خارجی، روشن است در اوضاع کنونی کشورهای حامی آن نمی توانند  به ارتش آن اعتماد داشته باشند و آن را برای  ایستادن روی پاهای خود مسلح نمایند. از این رو، فرو پاشی نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی آن در فردای بیرون رفتن نیروهای خارجی محتوم است. 

 

از این رو، هر گاه به هر دلیلی مداخلات و کمک های خارجی کاهش یابد و یا قطع گردد، سرنگونی چنین دولتی محتوم خواهد بود. چنان چه در دوره داکتر نجیب الله دیده شد. [6]

 

چنان چه دیده می شود، یک دولت ناسیونالیست تند رو پشتون در کابل، در یک کشاکش پیوسته و دایمی با سه ضلع یک مثلث قرار دارد:

1-      با یک قطب بزگ سیاسی- نظامی جهان (در گذشته ناتو، کنون شانگهای)

2-      با دو قدرت بزرگ منطقه یی - پاکستان و ایران و دیگر کشورهای اسلامی و عربی

3-      با گروه ها و احزاب شمال و با تند روان اسلامگرای پشتون در درون کشور

این گونه شانس پیروزی چنین دولتی در دراز مدت تقریبا نزدیک به صفر است.

 

به هر رو، چنان چه دیده می شود و تجربه تاریخی نشان می دهد، مشکل افغانستان رهیافت نظامی ندارد و هرگاه فکر درست و بنیادی یی برای آن نشود، با توجه به این که با گذشت هر روز پیچیده تر و پیچیده تر می شود، ممکن است کار آن به جاهای بسیار باریکی تا مرز انفجار و تجزیه (هر چند هم موقت) بکشد.

 

برای بیرون رفت از این گرداب، و دور و تسلسل باطل، بایسته تا:

1-      زیر چتر سازمان ملل کنفرانس بین المللی یی  برگزار و طی آن استاتوس بیطرفی افغانستان اعاده شود. بیطرف ساختن افغانستان شاهکلید گشودن قفل زنگ زده مشکل افغانستان و گام نخست در راستای آوردن صلح و ثبات در کشور است.

2-      رهیافت مشکل افغانستان در فارمات ناتو- شانگهای بررسی و ارزیابی گردد. ناتو به تنهایی توان حل مشکل افغانستان ر ا ندارد.

3-      پایان بخشیدن به کشاکش های افغانستان و پاکستان تنها با پایان بخشیدن مساله «خط دیورند»  ممکن است. از این رو، حل این مساله از موضوعات تاخیر ناپذیر است. این موضوع را باید در یک کانتکست با مناسبات پیچیده هند و پاکستان بررسی کرد. از این رو، بایست جامعه جهانی در آشتی دادن هند و پاکستان با هم مساعی گسترده یی را به خرج دهد.

4-      برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان، برگزاری لویه جرگه اضطراری (به جای جرگه بیهوده صلح قبایل) برای بازنگری ریشه یی در قانون اساسی، زمینه سازی برای لغو نظام ناقص ریاستی کنونی که کاپی کورکورانه و ناقصی از سیستم امریکا است و جاگزین کردن نظام مختلط ریاستی- صدراتی (مانند دوره داکتر نجیب که بهترین الگو برای کشور می تواند باشد)،  به جای آن؛ انتخابی ساختن ارگان های محلی قدرت در همه ترازها، تقسیم کشور به چند منطقه (زون) «اقتصادی- اجتماعی» و «نظامی- امنیتی» (مانند دوره داکتر نجیب) و زمینه سازی برای ایجاد یک دولت فراگیر ملی از نیازهای تاخیر ناپذیر می باشد. 

  

 


[1] . از دیدگاه این قلم، طالبان را می توان با توجه به وابستگی آن ها، به چند گروه زیر رده بندی کرد:

یکم- طالبان سیاه (آشتی ناپذیر) :

1-  طالبان وابسته به آی. اس. آی پاکستان اعم از پاکستانی و افغانی و  از دیگر کشورها ( طالبان سیاه) که تیر پشت جنبش طالبان را می سازند.

2-     طالبان وابسته به گروه های تند رو وهابی عرب مانند القاعده (طالبان سیاه) و...

دوم- طالبان خاکستری (آشتی ناپذیر) :

1-  طالبان رزمنده و جنگجوی بومی افغانی در گستره مرزی که در واقع جنگجویان اجیر اند (طالبان خاکستری).

این دسته از طالبان، هرچند هم ظاهرا با دو گروه یاد شده در بالا پیوندهای تنگاتنگ و مستقیمی ندارند، مگر، با آن هم، با دو گروه بالا همکار اند و زیر تاثیر باوری و اقتصادی و روانی آن ها قرار دارند.

2-   گروه های همکار با طالبان که در واقع از بازماندگان مجاهدان پیشین هستند و همکاری آنان با طالبان بیشتر جنبه تاکتیکی دارد مانند رزمندگان وابسته به احزاب و گروه هایی چون حزب اسلامی و گروه حقانی که از دیدگاه ایدئوژیکی هوادار اسلام سیاسی طراز بنیادگرایانه و اخوان المسلمین هستند و با طالبان سیاه از دیدگاه باوری متفاوت هستند. وابستگی آن ها به خارجی ها هم ابزاری و مشروط است و تا اندازه یی از استقلال عمل بیشتری برخوردار اند. به هر رو، در جمع طالبان آن ها را هم می توان از «طالبان خاکستری» به شمار آورد. 

سوم- طالبان سفید: 

در واقع، باشندگان بومی گستره مرزی هستند که از ترس و یا بنا به دلایل مالی و هم بنا به دلایل مذهبی زیر تاثیر طالبان هستند و ناگزیر هستند با گروه های رنگارنگ طالبان همکاری نمایند. روشن است طالبان سیاه و خاکستری در سرباز گیری از جمع این گروه مشکلی ندارند. اندیشه مسلط بر این گروه این است که روزی امریکایی ها از این سرزمین خواهند رفت. مگر، پاکستان و طالبان جایی رفتنی نیستند. از این رو، به هیچ رو حاضر نیستند، از طالبان و پاکستانی ها رو گردان شوند.

 

این گروه پشتوانه مردمی، نیروهای ذخیره و پشت جبهه طالبان هستند. امریکایی ها و دولت افغانستان در پی آن هستند تا این گرروه را با تطمیع و خرید و پخش پول های فراوان و دادن امتیازات رنگارنگ اقتصادی به سوی خود بکشانند. مگر، شانس اندکی برای پیروزی دارند. مشکل اصلی در این است که طالبان با آن که بسیار پراگنده هستند و به ده ها گروه تقسیم می شوند، با آن هم به گونه شگفتی بر انگیزی در یک کانگلومیرات چونان یک کلیت بسیار هماهنگ عمل می کنند که این هم یکی از رازهای سر به مهر جامعه پشتون و کلاوه سر درگمی  است که سر نخ آن را باید تنها در دستگاه آی. اس. آی پاکستان جسستجو کرد.  

   

[2] . با این حال، در اردوگاه جنوبیان، اسلامگرایان تند رو مانند جنبش طالبان و احزاب بنیادگرایی چون حزب اسلامی و گروه حقانی، با ناسیونالیست های تندرو پشتون حاکم بر کابل در کشاکش پیوسته اند. همین گونه در اردوگاه شمالیان، کشاکش ها و همچشمی هایی میان گروه های گوناگون روان است که جبهه گیری های انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته میلادی به روشنی درزهای موجود در میان شمالیان را به گونه برجسته یی به نمایش گذاشت. 

 

هر چند هم، ائتلاف های تاکتیکی و موقتی هر چندگاهی میان گروه ها و احزاب شمالی و جنوبی در مقاطعی صورت می پذیرد، مگر پایدار نیست و از پیوند ارگانیک برخوردار نمی باشد و بسیار شکننده است.

 

[3] .  تا جایی هم تداوم بحران در افغانستان ناشی از این است که کنون جهان در کل در  یک دوره گذار و انتقال به سر می برد. جهان دو قطبی فرو پاشیده است و روشن است قواعد بازی در آن هم رنگ باخته است و هنوز جهان نو چند قطبی به گونه نهایی تشکل نیافته است و روشن است هنوز قواعد تازه بازی برای چنین جهانی تدوین نشده و نهادینه نگردیده است.

[4] . روشن است در اوضاع کنونی، احتمال برخورد نظامی میان امریکا و ایران کم است. چون یورش محدود هوایی بر تاسیسات اتمی ایران به زیان امریکا خواهد انجامید. این کار، پایه های  نظام کنونی ایران را در درون کشور استوار تر ساخته و دستاویزی برای ادامه پویایی های اتمی این کشور خواهد داد و وجهه امریکا را در میان مسلمانان در سرتاسر جهان مخدوش ساخته و وضعیت امریکا را در عراق و افغانستان پیچیده تر خواهد ساخت.

 

از سوی دیگر، حمله گسترده بر ایران، موجب ویرانی این کشور گردیده و در سرانجام به وابستگی بیشتر این کشور که 18 درصد ذخایر گازی جهان را در اختیار دارد، به روسیه و چین خواهد انجامید. چیزی که به هیچ رو به سود امریکا و به ویژه اروپا نیست و اروپا را در آینده به گروگان انرژیتیک روسیه مبدل خواهد گردانید.  در حالی که یک ایران نیرومند با روسیه  رقابت جدی یی در حوزه های کسپین، قفقاز و آسیای میانه  و افغانستان خواهد داشت و در آینده می تواند با روسیه حد اقل در عرصه گازی به رقابت بپردازد.

 

به هر رو، در صورت درگیری جنگ میان امریکا و ایران بازنده اصلی افغانستان خواهد بود. چون از یک سو، با بالا رفتن بهای نفت، افغانستان می تواند با بحران اقتصادی جدی رو به رو شود و از سوی دیگر، امکان حمله متقابل ایران بر پایگاه های بگرام، شیندند (اسفزار) و قندهار می تواند ماموریت امریکایی ها را در مبارزه با تروریزم جدا با مخاطره رو به سازد و خطرناک تر از همه راندن پناهگزینان افغانی از ایران که شمار آن ها به 1-2 میلیون نفر می رسد، می تواند در افغانستان یک فاجعه انسانی به بار بیاورد  و زمینه ساز یک انقلاب اجتماعی گردد.   

[5] . پاکستان از حاکمیت یک دولت غیر پشتون در کابل نیز هراس دارد. چون چنین دولتی را پشتون ها نخواهند پذیرفت و نارضایتی پشتون ها از چنین دولتی، موجب تقویت ناسیونالیسم پشتون خواهد گردید که زمینه را برای نفوذ هند و روسیه در میان پشتون های هر دو سوی خط دیورند فراهم خواهد کرد که به سود پاکستان نیست.

[6] . البته، نباید از یاد برد که  هر دولتی هم که از سوی شمالی ها روی کار بیاید، با خطر پیوسته واژگونی به دست پشتون های باشنده پاکستان که پشتوانه نیرومند سیاسی- نظامی پشتون های مرزی افغانستان اند، رو به رو می باشد. از این رو، تنها گزینه خرد ورزانه و دادگرانه، تشکیل یک دولت فراگیر ملی با مشارکت راستین همه اقوام و قبایل باشنده افغانستان می باشد.

 

 


بالا
 
بازگشت