اکبر سید آبادی
امیر و آمر
یا
دراکولا و همزادش
سال ها قبل دو همزاد شریر پا به عرصهٔ وجود گذاشتند، اولی خودرا ناجی علم و دانش و دومی خودرا بخشاینده سعادت و خوشبختی نامید و والدش برای یکی لقب امیر و برای دیگرش پیشوند آمر را بر گزید.
امیر و آمر تفاوت چندان با هم نداشتند، اولی صرف (مد) کمبود و (ي) اضافی و دومی بالعکس اولی را داشت و فاقد دومی بود، اما این تفاوت ها کاملا ظاهری و صرف مربوط به املا و در لقب و پیشوند بود.این هردو آنقدر وجوه مشترک و فراوان در ماهیت و کار و پیکار و سوابق و کار نامه های بستن و کشتن و خدمت و وابستگی به اجانب و خیانت به مام وطن داشتند که تنها نوکران خاصه و شرکای دسترخوان نمیتوانستند این وجوه مشترک را در یابند. اولی با هم اندیشان راستش مبلغ و مدافع فاشیسم قبیلوی بوده و دومی با پیروان وحامیانش چپ نمایش شوونیسم تباری و زبانی را شعار و رهنمود عمل کرد خویش قرار داده بود.
هردو به دشمن اصلی و تاریخی این آب و خاک پناه برده و نخستین درسهای خیانت و جنایت را در آغوش آن فراگرفتند. اولی در خدمت آنکه خودرا ″آقای غرب″ مینامید قرار گرفت و دومی خدمت را در بارگاه ″بادار شرق″ ترجیح داد.
یکی افتخار داشتن ″سگ های آدم خوار″ را داشت که رهروان راه غربت وهجرت را لچ و به کام نیستی فرستاده و به فروش گرده و چشم آنان میپرداخت و باعث شهرت و سرفرازی امیر میشد و دومی ″نافکشان و شکم دران″ را به خدمت گرفته بود که دستان و پاهای اسیران را میشکستاند و چشمان کشیده را در طبق پیکش آمر میکرد و آوازهٔ سقاوت و شقاوت آن را ورد زبان ها میساخت. اولی یخدر ه را به کشتارگاه مبدل کرده بود و دومی قتل گاه چاه آهو را داشت.
اولی به تجارت پودر روی آورد ودومی به فروش سنگ های قیمتی پرداخت. اولی تعهد کرد تا حکمت و دانش را محو ونابود نماید و دومی سوگند یاد نموده بود تا مردم سرزمینش هیچگاه روی سعادت و خوشبختی را نبیند.
زمان که دستور ″سوزاندن کابل″ و به خون کشاندن کابل و کابلیان رسید، هردو برای اثبات وفاداری و ایفای ″تعهد سالیان پیش″ و برای بر آورده ساختن بزرگترین آرزوی ولینعمت خویش یکی شرق و جنوب و دومی غرب وشمال کابل را چور کرد، اولی فابریکات وتاسیسات صنعتی را غنیمت گفته به قیمت آهن پاره در بازار های پاکستان لیلام کرد و دومی خزانه و هست وبود بیت المال رامیراث ″پدر″ دانست و غصب نمود. اولی وظیفه راکت باران و هاوان زنی را عهده دار شد، و دومی توپ و تانک و طیاره را برای ویرانی کابل جان بکاربست.
اولی مشاور از سرزمین ″مقدس″ بنام اسامه داشت و دومی از فیض استاد و رهنمای بنام عظام برخوردار بود.
از آنجای که این شرارت پیشه گان دوران نتوانستند با وجود تلاشهای بیشمار و گوناگون آخرین خواست ولینعمتان خودرا مبنی بر ایجاد خصومت ملی و جدا ساختن مردم عملی کنند، پیروان نابکار هردو اینک بار دیگر آستین ها را بر زده و متحداً و در تفاهم باهم، یکی از کابل ویران ″پاس″ میدهد و دومی از بلخ زخمی ″شوت″ میکند، و عدهٔ ″وظیفه دار″ و ″معاشخور″ برای ″پاس دهنده″ و ″شوت کننده″ شاباس و احسنت گویان چک چک نموده و برای تشویق و ترغیب بیشتر هردو کاغذ سیاه وصفحات انترنت را به لجنزار تعصب و تفرقه مبدل مینمایند. و دراین میان عدهٔ بیخبر در کوچه ها و پسکوچه ها زنده باد و مرده باد میگویند.
هموطنان! علاج و درمان هزاران هزاردرد بیکران این وطن ویران شده و اشغال شده وغرق در فساد و غارت ومبتلا با مصیبت فقر و زورگویی و چور و چپاول واعتیاد، در تغیر و تبدیل کلمات و اصطلاحات نبوده و نیست. بلکه اینهمه ماجراجویی ها صرف و صرف درجهت دور ساختن توجهٔ هموطنان از معضلات اساسی و حاد کشور است.
دانشمندان و فرهنگیان، وطندوستان و روشن اندیشان متعهد! نگذارید پیروان دراکولا و همزادش در زد وبند با هم و اشاره دشمنان شرقی و غربی کشور با استفاده ا ز کلمات و اصطلاحات، سناریوی خون آلود آزمایش شده در عراق را، در وطن هزاران تیر خوردهٔ ما نیز عملی کنند، و آتش نفاق و خصومت ملی را دامن زنند.
فاشسیم قبیلوی و شوونیسم تباری دشمنان مشترک سرزمین واحد و تاریخی ما است. لذا وظیفهٔ ایمانی و افغانی است تاحاملین و عاملین این توطــٔه ها را تحت هر اسم و رسم که قلم میزنند و استدلال میکنند و سند میکشند، افشا نمود. اګردیر بجنبیم نا وقت خواهد بود.