دکتورعلوم اکادمیسین اندیشه افغانی

از اندیشه گاه تمامیت افغانستان

 

( بخش ششم  )

Taliban :

A huge dishonoring torque on Islam’s neck & a dirty on the face of humanity

 

طوق لعنتی بر گردن اسلام

و لکهء ننگی بر دامان بشریت! 

 

      بنی آدم ؛ اعضای  یکـــدیگر  اند      که  در آفرینـش  ز یک  گـوهـر انـد

     چو عضوی به درد آورد روزگار        دیگر عضو ها را نـمانـد ؛  قــــرار

     تو  کـز محنت  دیگران  بی غمی       نشاید  که  نامـت  نهـنـد ؛ آدمــی !!

 

این شعر تابناک و پر عظمت سعدی بزرگ ؛ که از سه ربع قرن ؛ بدینسو بر تاق ایوان سازمان جهانی ملل متحد هم میدرخشد ؛ به حیث مشت نمونه خروار ؛ مظهر آفتابگونهء آن است که فرهنگ و معنویات گشن بیخ و دیرینسال و پر بار و پر ابهت زبان فارسی ی دری ـ تاجیکی انسان محور و جهان محور است و یکی از بهترین های ثروت معنوی تمام عالم بشری ! ( برای ادامهء عرایض لطفاً تا پایان بحث کنونی ؛ تحمل بفرمائید )

************************************

 

سخنانی با دانشمندان و رو شنفکران و چیز دانان و چیز نویسان :

 

عادت واقعاً  بد و تباهکننده ای است که وقتی آدمی  در مقام  بیانگر و خطاب کننده  و قضاوت کننده  قرار می گیرد ؛ هر چه  می گوید ؛ گویا  به  دیگران مربوط  است  و به خودش هیچ رابطه ای ندارد ؛ مخصوصاً  که سخن  و حکم  و بیان ؛ تخطئه گرانه و محکوم کننده و تقبیح کننده باشد .

بدین منوال اینکه میگوئیم : طالبان ، القاعده و مماثل ها طوق لعنتی بر گردن اسلام  و مؤمنان و لکهء ننگی  بر دامان بشریت اند ؛ انتباه این است که « بنده بیدخل!» می باشد  و ملامت و سلامت همه در زیر عبا و قبا و ریش و پشم شیوخ عرب و ملا ها و آخوند ها و « عوام کانعام » است که هئ اسلام و دین و ایمان میگویند و عربده می کشند و یا در کاخ های ثروتمندان و قدرقدرت هاست که از هرجهت برعالم بشری حاکم  و مسلط  و قابض و ضابط  میباشند !

آری ! این بد فرهنگی و بد روانی گریبانگیر همهء ماست و علل ریشه دار غالباً ناشناخته و مهجور و مرموزی دارد . اما دیگر نمی توان با آن ساخت  و در عین حال کاری از پیش برد !

 چرا که فقط  من و تو و ده تن و صد تن چنین نیستیم ؛ تمام شش ملیارد آدم  روی زمین همین طور است . لذا مسئول و محکوم  اصلاً غایب و موهوم میباشد  و ما هرچه می کـوبیم « آب به آونک میکوبیم ! » و مشت  به هوا .

چنین اسلام ؛ چنین دیانت و فرهنگ و بالاخره چنین بشریت محکوم  به مرگ محتوم  و نابودی ی قطعی است !!!

به یک ارگانیزم زنده دقیق شوید :

آیا همه اندام ها و اعضاء و اعصاب و رگ ها و سلول ها و مایعات و انزایم ها و... و .... همزمان و باهم و همآهنگ کنش و واکنش نکنند ؛ حیاتیت در این موجود می تواند ادامه یابد ؟

در دنیای کنونی و دنیای فردا و پس فردا ؛ اسلامی میتواند بماند که اخلاق ارگانیک و نظام ارگانیک داشته باشد ؛ دین و معنویت و فرهنگی میتواند تداوم یابد که به حیاتیت ارگانیک برسد و بر آن متکی شود و بشریتی شانس بقا و ماندگاری و بالنده گی دارد که اگر نه به یک ؛ لابد به چند ارگانیزم همانند ارگانیزم حیه مبدل گردد و همه آحاد پئ مسئولیت بدوند تا پئ امتیاز ؛ و اساساً امتیاز همان مسئولیت در برابر ارگانیزم  و انجام وظیفه و قربانی دادن برای حیاتیت ارگانیزم باشد .

نسج ها ، سلول و اندام هایی که چنین نیستند ؛ مُرده اند ؛ سرطانی اند و باید عملیات شوند و محو و نابود گردند و هرچه زود تر ، بهتر !!!

بدین اساس  و حجت  و علت :

این که  طالبان  و مماثل ها  طوق لعنتی بر گردن اسلام  به طور خاص ؛ و طوق لعنتی  به گردن دین  و دینداری به طور عام هستند ؛ قبل از همه طوق لعنت بر گردن خود ما میباشند !

چرا که ما بالاخره جزئی از همین اسلام هستیم  و اگر به اسلام  متعلق نباشیم ؛ لابد دین و معتقداتی داریم  که شئامت  و لئامت این جیش ها و لشکریان « عقیده! » ؛ تا حدودی بر ما هم  رابطه می گیرد !

و بالاخره :

اینها که لکه های ننگی بر دامان بشریت عصر حاضر اند ؛ این لکه  بر دامان  ما هم هست ؛ لابُد ما از بشر بودن و جزء و عضوی بشریت امروز بودن که منفک شده نمیتوانیم  و نمی خواهیم هم منفک شویم !  

این « ما » لا اقل به درجهء اول مشمول نا آگاهان و نادانان و بیخبران و تخته بند  شده گان در عقب مانده گی ی ذهنی  و دماغی  و عقب مانده گی ی عمومی نیست . بلکه آگاهان و دانشمندان و خبره گان و متفکران و اندیشمندان و چیز نویسان  و قبل از همه منتقدان تاریخ  و اندیشه  و فرهنگ  و بازهم  پیشاپیش آنان منتقدان دین و اسلام  و محمد و قرآن میباشد !

در نتیجه تحقیق خردمندانه  و عادلانه  و منصفانه بر هر منکر و مدعی و معندی روشن میگردد که اسلام محمدی آنچه نیست که اسلام بی محمد  یعنی کنجالهء ابوسفیانی ـ ارماگدونی ـ یهودی نشان داده است و بیان داشته است ، ایدئولوژیی اخوان المسلمینی  و وهابی  و سلفی  و پاکستانی  و جهادیانی  و طالبانی  و کاشانی و خمینی و دیوبندی و حجتیه ای و امام زمانیه ... به  تصویر کشیده  و معرفی داشته است ، تحجر و قشریت و بلاهت و منافقت مشتی دینباز و دینفروش که علامه سید جمال الدین افغانی آنان را « علمای سوء» نامیده است و هکذا مجموعهء « اسلام !» رسمی  و سرکاری ی « ضل الله » ها و « ضیاء..الدین » ها  و « سراج .. الدین » ها و اجاره داران غاصب و قلـدوری موسوم  به « خادم الحرمین الشرفین » جز اسلام بی محمد  نبوده است ، نیست و نمی تواند بود .

اسلام محمدی همان است که در سورهء « الکافرون » دیدیم  و منجمله در این آیهء مبارکه از سوره مدنی ی « البقره » می بینیم :

 

لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿256﴾البقره

 

در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است . پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به الله ايمان آورد ؛ به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و الله شنواى داناست (256)

 

اسلام محمدی  همان است که در عمل و عکس العمل های شخص حضرت محمد  در « فتح مکه » دیدیم . محمد غالباً با محاسبهء جمیع احتمالات که بعداً پیش آمد ؛ و منجمله  با قبول احتمال قربانی شدن شخص خودش ، به درامهء نظامی ـ سیاسی ی « فتح مکه » تن داد و هرچند با بی باوری تقریباً مطلق ؛ گویا اسلام آوردن ابو سفیان و سران آنهمه عنود و شقی و کین توز قریش و فراتر از قریش را پذیرفت  و از انجا که آنان از اساس با غرایز شکمی  و زیرشکمی رهبری میشدند ؛ همان غرایز شان را نیز با اهدای مال  و منال  و مقام  و « عزت » نوازش کرد .... 

برای شناخت اسلام محمدی  ابداً به احادیث سرسام آور جاعلان مشهور و منفور نیازی نیست . ابداً به مداحی های منافقانه و پُر از اغراق و غلو و دروغ و تفتین و تخدیر که خود ؛ ننگ سخن و سنخنور و شاعر و هنرمند در کلیت فرهنگ بشری است ؛ نیازی نمی باشد .

 برای شناخت اسلام محمدی اصلاً و اساساً قرآن مبین کافیست !

 فقط  برای فهم دقیق و درست قرآن است که  به  شناخت تاریخی ، علوم پایه ، منطق و ریاضی و فلسفهء متکی بر ساینس ، اسطوره شناسی ، بشر شناسی ، روانشناسی ، جامعه شناسی ی طبقاتی ، قدرت شناسی ، سیاست ، دپلوماسی و حتی  ژنتیک  و کوانتم مکانیک  نیاز می باشد  که خوشبختانه در عصر امروز امکانات دسترسی بر آن ها در پهنا و ژرفا خیلی بزرگ است  ؛ ولی متأسفانه  همچون  زردک و خیار  به  مفت  یا  ارزان  به  دست  نمی آید !

برای شناخت اسلام محمدی ؛ متأسفانه دانش های کم و یک سویه و تخصصی و تعمدی هم کار نمیدهد . این حکم فقط  منوط  به اسلام محمدی نیست ؛ اصلاً  برای شناخت هیچ لایهء فرهنگ پیشینهء بشر منجمله هیچ دین و مذهب و اسطوره و نظام اخلاقی و حقوقی ؛ دانش های کم و یک سویه و تخصصی و تعمدی کار نمیدهد !

 اگر خوانندهء گرامی از آغاز؛ مباحث مارا دنبال کرده باشد ؛ مستحضر است که  ما طالبان و عوامل همسو با آنان را بر خاسته از « سنگر جهل » بریتانیا و زاده شده  درین « سنگر جهل » و پرورده شده در همین « سنگر جهل » ارزیابی و شناسایی و در واقع تعریف نمودیم .

البته خوشبختانه در فهم معنای « سنگر» ؛ مشکل چندانی وجود ندارد . ولی فهم واژهء « جهل » حتی در سطح خواص و دانشمندان و نویسندگان و ژورنالیستان  ما سخت پرابلماتیک است .

خلاصه « جهل » واژهء تعریف شدهء قرار دادی ی عمومی نیست .  حتی کمتر کسی متوجه می باشد که « جهل » دقیقاً معکوس واژهء « علم » است  و از اینکه بشر با «علم» زاده نمی شود ؛ بالنتیجه با «جهل» هم نباید زاده شود و اصلاً آدمیزاد وقتی به دنیا می آید ؛ نه «علمی» دارد و نه «جهلی» .

پس او علم را از کجا میکند و جهل را از کجا ؟.

آدمی فقط  به خاطر این آدمی است که « می آموزد » و در یک  سطح کیفیتاً متفاوت  با سایر جانوران ؛ ملکه و استعداد « آموختن » دارد . آنچه آدمی  و بشر می آموزد ؛ از دو راه به دست می آید :

یکی از ماحصل تجربه ها و اُفت و خیز و آزمون و خطا و پیروزی و شکست خودش .

دوم از آنچه نسل های گذشته از تجربه ها و اُفت و خیز و آزمون و خطا  و پیروزی و شکست خود ؛ اندوخته اند و برای نسل ما بعد آموختانده اند  یا  به نحوی دیگر؛ باقی گذاشته اند .

ولی هر آموزه و آموختنی و پندار و برداشت ؛ لزوماً « علم » یعنی دانستنی صحیح و کامل و درست از هستی  و جامعه  و بشر و آفریدگار نیست و نمی تواند باشد . هر آموزه و آموختنی و پندار و برداشت ؛ به همانگونه که میتواند علم و دانش باشد ، به ضریب های خیلی بالا میتواند جهل و غلیظ ترین فاز آن باشد که بزرگان گذشته ء ما از آن به عنوان « جهل مرکب » تعبیر نموده اند و در واقع سیاهترین حالت اندیشهء بشری است .

آری « جهل » اندیشه است و تا روزگار ما نیرومند ترین و غالب ترین نوع  اندیشهء بشری میباشد . بدان گسترده گی که « جهل » در دنیای کنونی و دنیای گذشته چلش دارد و چلش داشته است « علم » چلش ندارد و چلش نداشته است . برای آنکه : وضع واقعیت جهان پیرامون طوریست که « جهل » بیشتر تسکین دهنده و آرامبخش و تخدیرکنندهء توده های میلیونی بشر میباشد .

بنابر این جهل ؛ از طبیعت با بشر نمی آید . جهل ؛ پس از بدنیا آمدن بشر ؛ در جریان کنش ها و واکنش های او با جهان پیرامون ؛ ساخته میشود و تولید میگردد .

 با تأسف که نخستین تولید بشر ؛ پس از تولد و یافتن قابلیت اندیشه ؛ تولید جهل است . او چنان آفریده شده است که « اشتباه کند » و پس از اشتباه کردن های لاتعد و لاتفسی بالاخره به کشف حقیقت اشیا و جریانات (= علم ) نایل گردد .

لذا بخش اعظم و مسلط  و تعیین کنندهء فرهنگ یعنی مجموعه محصولات اندیشهء بشری « جهل » و چه بسا « جهل مرکب » و غلیظ  و سیاه  و کثیف است .

نوع کنونی یعنی کاملترین نوع بشر در روی زمین که کمتر از دو صد هزار سال سابقه دارد ؛ فقط  در ده هزارهء اخیر به ندرت و به زحمت و قربانی دادن های بیحد توانسته است ؛ که مقداری شبه علم  و علم  تولید نماید .

چرا که توهم  و تخیل کردن در بارهء اینکه مثلاً یک قطره آب چگونه در آسمان درست میشود و بر زمین همانند باران و برف و ژاله پائین می آید ؛ مطلقاً حد و مرز و ضابطه و ماحطه ای ندارد . افراد بشر هم برابر به اندازه افراد و تعداد نفوس خود میتوانند ؛ درین باره چرت بزنند و خیال ببافند و هم حتی یک فرد ممکن است به اندازهء نَفَس های خود  در همین رابطه  توهمات و خیالات گوناگون صورت دهد و بروز کند .

همین گونه است کثرت توهمات و تخیلات پیرامون خسوف و کسوف و سیل و زلزله و خشکسالی و تر سالی  .... و حتی خدا و آفریدگار و ماوراء الطبیعه !

البته باستانشناسی و روانشناسی و آسیب شناسی ... جهل و علم عجالتاً مقدور نیست و اندیشه گاه تمامیت افغانستان درین گستره ها  در آینده به  کار لازم  بیشتر خواهد پرداخت . و اما حالا همین قدر باید بدانیم که بشر  قاعدتاً  فقط  وقتی  به علم می پردازد  و علم تولید میکند که  توهمات و باور های مبتنی بر جهل در همان زمینه ؛ کار ندهد و جواب نگوید .

 وقتی تاریخچهء هرکدام  از علوم  را مرور نمائید ؛ مبرهن می گردد  که آن علم  زمانی  به بالیدن و مخصوصاً  به تولید انبوه و کاربُرد انبوه رسیده است که نیاز اشد به آن ایجاد گردیده  و باور ها  و توهمات موجود و پیشین در همان ساحه ؛ هم لاجواب و بلا استفاده  بوده است و هم از نظر عمق و پهنا  اصلاً  چیزی برای ارائه کردن  نداشته است .

طور مثال علم طب ؛ قدیمی ترین علم است ؛ برای آنکه  تدابیر جادویی و مذهبی و عنعنوی به نیاز رفع و دفع تمامی بیماری های آدمی ، جروحات ، شکسته گی های استخوان ، ابسه ها ، تومور ها ... جواب نمی گفته و مؤثر واقع نمی شده است و لذا بشر ناگزیر پی تشخیص و علاج  و مداوا با پاد زهر ها و گیاه ها و میوه ها و مواد مؤثرهء طبیعی  بر می آمده است . در مقابل علم های سیبرنتیک و دانش های فضایی کاملاً جدید اند . برای آنکه مخصوصاً طبقات حاکمه در قدیم ها  نیازی به آن ها احساس نمی کرده اند و امور محاسبات و ارتباطات شان با همان طریقه های سنتی پیش میرفته و نیز به اصطلاح هنوز کار زمین را نیکو نساخته بوده اند که بر آسمان ها بپردازند .

بدینگونه هرچه به  گذشته  تاریخ می رویم علوم کمتر ، بسیط تر و کم عمق تر می شوند ولی فرهنگ و اندیشه هست و حاکمیت در آن ؛ با باور ها  و اساطیر می باشد که نمی توان نام علم  بر آنها  نهاد .

اما باور ها و اساطیر را یکسره جهل هم نمیتوان خواند . باور ها و اساطیر در عرصهء بدیهیات و دانستنی های منبعث از تجربیات عام  بشری در حد خویش خله های علمی در دوران های گذشته را پُر می کرده اند . در عرصه های غیر بدیهی و میتوان گفت ؛ غیبی هم حدسیات و گمانه زنی های صواب و لا اقل کمتر ناصواب فراوان داشته اند که رویهمرفته فرصت های تداوم زنده گانی ی تکامل یابنده برای نوع بشر را  میسر گردانیده اند .

 درین جمله نقش تاریخی ادیان علاوه بر عرضهء سیستم های اخلاقی و حقوقی و عبادی بر بشر ؛ اعطای متکا های ایمانی و توکلی بر اوست که زمینه های ممکن ثبات روحی  و آرامش و صبر و شکیبایی وجدانی را در تلاطم  دهشت و وحشت  ناشی از ناملایمات طبیعت  و عدم شناخت و آشنایی با آن ؛ فراهم گردانیده است . 

بدینگونه حتی نطفه های علوم بعدی هم ـ لا اقل قسماً ـ  در درون همان باور ها و اساطیر ؛ و مکاتب و سیستم های اندیشه ای که  به  وجود آورده اند ؛ منعقد شده است . به ویژه ادیان تا زمانی که  به  جوشگاه  مراقبه و اشراق و وحی و الهام ... متصل  بوده  و با داعیان اصلی در رهبری و ارشاد توده های عام  بشری انهماک  داشته اند ؛ اغلب  با « جهل » نسبتی نداشته اند .

این حکم در مورد  دین مقدس اسلام  تا حدوث مسمومیتی که منجر به مرگ داعی ی آن حضرت محمد گردید ؛ نیرومند ترین مصداق را دارد . 

اما چون آفتاب روشن است که  نه محمد ، نه عیسی ، نه موسی ، نه بودا ،  نه زردشت ، نه لائوتسه ، نه کنفوسیوس ... و خلاصه هیچ شخصیت صاحب دها و دعوت دینی  نو و نوتر در زمان خود ، در خاندان خود ، در میان اولاد و ازواج خود ، در میان نزدیکترین مصاحبان خود از لحاظ  مراقبه و اشراق و وحی و الهام ... جوره  و بدیل  نداشته  و نمی توانسته است ؛ داشته باشد .

حتی اینگونه شخصیت ها همانند حکمای فلسفی چون ارسطو و افلاطون ؛ سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت و تجدید تربیت نداشته اند ؛ تا دقیقاً اهل کار و متخصصان عملکرد  در جزئیات دعوت ها و آموزه های خود را از آن ها بیرون آورند .

پس تا بوده اند خود آنان به مثابهء معیار و محک قضاوت بر درستی و نادرستی تلقیات و عملکرد ها مطرح بوده اند و در فردای از دنیا رفتن آنان ؛ قاعده بر این بوده است که هرکس هرچه یافته ، هرچه دانسته ، هرچه اراده کرده ، هرچه تعبیر نموده و هرچه تفسیر نموده ؛ همان به مثابهء داعیه و دعوت و آموزهء داعیان حساب می شده است .

نیروی قلمی و قدرت نویسنده گی ، توانایی وعظ و خطابه ، قدرت مجاب کردن دیگران  با منطق یا سفسطه و شعر و روایت و امثال و حکم ...؛ البته که چیز های کمیاب و با ارزشی به شمار میرفته ولی تعیین کننده ترین عامل به کرسی نشاندن تعبیرات و تفسیرات و روایات و حکایات و نقل قول ها و احادیث همانا قدرت سیاسی و اقتصادی بوده است .

درین راستا بازهم مخصوصاً در ارتباط  به اورادی چون « صل الله علیه و آله و اصحابه وازواجه و ذریاته ... اجمعین » بحث خواهیم داشت ؛ ولی اینجا هدف جلب توجه منتقدان اسلام  و محمد و قرآن و ملاحظاتی در مورد نقد ها ، نوشته ها ، برنامه ها و بیانیه های ایشان است .

میدانیم که به ویژه پس از حاکمیت ددمنشانهء کلیسای کاتولیک در اروپای قرون وسطی ؛ حینی که این قدر قدرت خود گم کرده  زیر بار جنایات و جهل و کثافت خود چون «جنگ های صلیبی» ، «محاکم» فوق وحشیانهء« تفتیش عقاید ـ انگیزسیون » ، فروش بهشت ، « تبرک!» نوعروسان و انواع چور و چپاول و ظلم و بیداد به  فرو ریختن آغاز کرد ؛ تعداد زیادی از اندیشمندان فرصت یافتند که به نقد دین و حاکمیت دینی بپردازند .

مسلماً شماری از این نقد ها و باز بینی ها جنبه های تحقیقی داشتند ، سره و ناسره را از هم جدا میکردند و حد اقل حرمت و احترام الگویی مانند حضرت عیسی مسیح  و یهوه صبایوت را نگه میداشتند و به اصطلاح عامیانهء ما « بز را از پای خود آویزان میکردند و گوسفند را از پای خود »  مگر خواه ناخواه عده ای هم بودند و هنوز هستند که وانمود میکنند ؛ مسئول همه آن جنایات و کثافت کاری ها خدا و عیسی بن مریم است !

با کمال تأسف ؛ این افراط و تفریط  در منتقدان اسلام  و محمد  و الله که  به ویژه پس از به وجود آمدن رژیم ولایت فقیه در ایران و کشتار ها و بیداد های آن که  با جنایات کلیسای کاتولیک در قرون وسطی پهلو میزند ؛ زیاد شدند و پس از ظهور طالبان و القاعده و قبل برآن «مجاهدان صلیبی» در افغانستان ، آسیای میانه ، شرق میانه ، الجزایر، قفقاز  وغیره نیرومند ترین دلایل و براهین عوام پسند و دنیا پذیر را به دست آوردند.

بدینگونه اکنون به ویژه در انترنیت  و رادیوـ تلویزیون های ستلایتی دین ستیزی و محمد ستیزی و الله ستیزی به جاهای باریک و وخیمیی کشیده است .

اندیشه گاه تمامیت افغانستان اصلاً و ابداً  در صدد رد و تخطئهء مطلق آثار و اندیشه هایی ازاین دست نیست و لابد تا جائیکه این آثار و کتب و برنامه ها مبین جرائیم دین فروشان ، خائینان به اسلام  و محمد و قرآن  و خائینان به مردمان بیدفاع  و مستضعفی چون خلق های افغانستان و ایران و پاکستان میباشد ، با آنها مشکلی ندارد . اما وقتی آنان مثلاً عوض سر دمداران منافق عربستان و پاکستان و رهبران القاعده و طالبان ... در زمان حاضر و منافقان خونریز و جبار و تجاوزکار اموی و عباسی و غزنوی ... درتاریخ اسلام ؛ تمام خشم و کین و عقد و عناد را به  آدرس پیامبر مقتول حضرت محمد و به مرکز اعتقادی مسلمانان ذات الله تعالی  متوجه میسازند و با کمترین منطق و دلیل و برهان بیشترین دشنام و اهانت را به هوا باد میکنند ؛ دیگر نمیتوان و نباید بی تفاوت بود .

حتی همین گونه موارد را هم میتوان در محیط های اکادمیک اغماض کرد ؛ چرا که  با اینگونه بیانات  و افتراءات و عربده ها به  شخص شخیص پیامبر بزرگ اسلام  و به ذات احد و صمد الهی هیچ آسیبی نمی رسد .

ولی مقابلتاً  آنان به اهداف و مقاصد خود خیانت میکنند و عوض دشمن سیاسی ، خود و جناح خود را ضربه میزنند و خلع سلاح مینمایند .

مثلاً آنان استراتیژی دارند که زیر پای رژیم ولایت فقیه را خالی و آنرا سرنگون نموده رژیم آزاد و دموکراتیکی را در ایران بر پای دارند . حال آنکه  برنامه ها و بیانات و اتهامات شان به الله  و محمد ؛ همین نظامی را تقویت میکند که در صدد سرنگونی اش هستند و این سو ؛ نیز موجب تقویهء طالبان  و القاعده  و ارتجاع سیاه مذهب پوش و مذهب فروش  می گردد .

اخیراً یکی از مخالفان مسلح رژیم جمهوری اسلامی ایران در بلوچستان به  دام افتاد . او که عبدالحمید ریگی نام داشت و توسط گروهش ؛ عملیات تروریستی غالباً انتحاری انجام میداد ؛ در جریان تحقیقات به چیز های زیادی اعتراف نمود که به سایر موارد اینجا  کار نداریم .

ولی ریگی در برابر این سؤال که او و گروهش چه میکردند که جوانان را برای انجام عمل انتحاری آماده میساختند ؛ گفت :

هیچ کاری (چون روانگردانی های مدرن ؛ تعلیم و تربیت ویژه و حتی تطمیع های آنچنانی) انجام نمیدادند ؛ فقط تعدادی ویدیو کلیب ها از مبلغان مذهبی متعلق به رژیم ایران و حامیان آن را که در آن به صحابه و بزرگان اهل سنت داو وفحش داده شده بود ؛ بر جوانان انتحاری  می نمایاندند و می شنواندند . جوانی با یکی دو ویدیو کلیب و جوانی دیگر با سه و چهار ویدیوکلیب  یکپارچه آتش می گردید و آنگاه به وظیفه سوق می شد و آنچه برایش پلان گشته بود همان به وقوع می پیوست !

شاید این اعترافات ریگی از ریشه نادرست باشد و با چل و فن و نیرنگ استخباراتی این حرف ها بر دهانش گذاشته شده باشد ؛ ولی این احتمال حتی ذره ای از این واقعیت کم نمیکند که متعرض شدن های آنچنانی بر اساسات اعتقادی داری همین پیامد است .

اتل بیهاری واچ پای صدراعظم وقت هند ؛ زمانی در جاده با گاو مقدس هندوان مواجه شد ؛ توقف کرد و کلیه همراهانش  که مهمانان بلند پایه ای از کشور های خارجی بودند ؛ هم ناگزیر متوقف گشتند .

گاو مقدس ساعت ها حاضر نشد ؛ جاده را رها کند . لذا همرهان که مخصوصاً به گاو اعتقاد نداشتند ؛ سخت ذله و بر آشفته شدند و بر صدراعظم اعتراض نمودند که چرا اینهمه خرافاتی است و هم خود و هم دیگران را به نحوی از مزاحمت گاو خلاص نمیکند .

او در پاسخ گفت :

اینجا پای اعتقاد و اصلاً حرمت خود 700 ملیون هندی در میان است که من نوکر آنان استم !

به نظر میرسد که اتل بیهاری واچپای به اندازهء آقایان دانشمند و متبحر و متخصص و چه و چه که بام  تا شام  پُشت رسانه های همه گانی چون تلویزیون و رادیو نشسته  و راز های آفرینش! را کشف و به  ما و توده های حتی مستضعف تر از 700 ملیون هندی بر می شمارند ؛ عقل و فهم و مغز و کله نداشته است !؟  

نه آقایان ! این ره که شما می روید به ترکستان است . این دانش و دانشوری نه  که بدترین مظهر جهل مرکب و ظلمت و سیاهی است !!! منجمله شما ساده ترین حقایق در مورد حضرت محمد پیامبر اسلام و خیانت عظیمی که به وی شد و در نتیجه هم جانش را گرفتند و هم دین و دعوتش را کُشتند و پوست کردند و در پوست آن کاه و کثافت تعبیه نمودند ؛ نمیدانید و نمی خواهید بدانید !

در حد بحث کنونی ما ؛ این یکی از همان راه های طالب پروری و القاعده آفرینی است و لذا می بایستی هزینه این برنامه ها و حق الزحمهء اینگونه کتاب ها و تبلیغات نیز از همان محلی تأمین شود که از طالب و القاعده و مماثل ها تأمین میشود!؟

در نتیجه مبارزان واقعی برای صلح و عدالت و آزادی و ترقی باید براین فتنه آفرینان انترنیتی و ستلایتی قویاً  شک داشته و مزیداً در جهت افشا و خنثی ساختن آن ها و حد اقل کسب برائت خویش از آنها سعی خسته ناپذیر نمایند .

 

************************

 

بدبختانه ـ حد اقل ـ در کشور ما جریانی وقیحانه و با کمال تأسف شریرانه تر از اینهم وجود دارد ؛ و آن به بهانهء طالبان و چند متعصب فاشیست قبیلوی چه در گذشته و چه در حال حاضر ؛ یکسره خلق های میلیونی پشتون کشور را آماج طعن و لعن و دشنام های کوچه بازاری قرار میدهند ؛ حتی از زمانیکـه آقای بلک ویل مشاور جورج بوش ـ ایوانجلیست و امپریالیست ددمنش ! ـ روی دلایل غالباً شیطانی ی ذو جوانب ؛ ندای شوم تجزیهء افغانستان را سر داده است ؛ این جریان اشرار معلوم الحال شعار « تجزیه یگانه راه ... » را چاق کرده و با دست آویز قرار دادن چرند ها و اراجیف روستار تره کی ؛ باری جهانی ، اسماعیل یون ، سلیمان لایق ...و حزب زائیده نازیسم المان « افغان ملت » ؛ اقوام و قبایل اساساً نجیب و غیور و در عین حال بسیار بیچاره و سخت مظلوم پشتون جنوبی و قندهار و مشرقی و حتی به اصطلاح «ناقلین» یعنی پشتون های باشندهء سراسر افغانستان را « قبایل اصلاح  ناپذیر ، بیگانه پرست ؛ نوکر پاکستان و اجانب ...» وانمود ساخته چنین تلقین میدارند که گویا پشتون ها ، همه طالب و طالب خواه ؛ و طالبان همه پشتون اند .

بزرگترین دلیل! هم اینست که گویا به سخن روستار تره کی و « دویمه سقاوی » نویسان ؛ آنان در نظامات قبیلوی تحجر کرده اند ؛ نمیخواهند و نمیتوانند مدنی و مدرن شوند .... لذا باید مناطق معینی از پیکر افغانستان و خراسان بزرگ بریده شود و این مردم همه به زیر تیغ طالبان رها گردند .

شومی و شناعت این یاوه ها وقتی بیشتر و تحمل ناپذیر تر میشود که گوینده گان و نویسنده گان و ناشران اینگونه ترهات خود را نمایندهء فرهنگ و زبان بین المللی ، انسان محور و جهان محور فارسی و ممثل تمدن تاجیک و پارس جا میزنند و در ضمن ادعای اینکه گویا تاجیک ها ؛ هزاره ها ؛ ازبیک ها و سایر اقوام و اقلیت های افغانستان همه از ریم و چرک قبیلوی کاملاً پاک گردیده و به شهروندی مدنیت و شهریگری قرن 21 رسیده اند ؛ اصرار دارند که در به اصطلاح خراسان بی پشتون ؛ هیچ معضلهء اتنیکی و طبقاتی وجود نمیداشته باشد و همه تحت رهبری مثلاً پروفیسور ربانی رهبر جهاد و مقاومت و مارشال فهیم و محقق و دوستم به بهشت موعود می رسند !

فقط  باید گفت که همه چرند است و خیال است و محال است و جنون !

در این شکی نیست که هر عملی ؛ در این جهان عکس العملی دارد که تضمین شده هم نیست که بخصوص در جامعهً بشری ؛ عکس العمل حتماً متناسب با عمل باشد .

 آنچه ارتش های بیرون مرزی پاکستان و ایران ( جهادی های گوناگون ) به پشتبانی جهان غرب و دنیای سیاه عرب کم از کم از 30 سال بدینسو بر مردمان افغانستان روا میدارند و نازل میکنند ؛ جان همه آحاد مردم افغانستان را به لب رسانیده است .

از بخت بدِ خلق پشتون کشور ؛ راه این مداخلات و تجاوزات به صورت طبیعی از میان خانه ها و بیغوله های آنان میگذرد . نه تنها اجیران پشتون و پشتون نمای پاکستان از همین راه ها تردد کرده اند و می کنند بلکه سایرین نیز که  امروز زیر ثقل جنایات خود لم داده اند ؛ از همین راه ها طی طریق کرده ، از روی اجساد پشتون های مظلوم گذشته ، بالای وطن و خون و ناموس مردم تجارت نموده به ثروت ها و مقامات و القاب و عناوین افسانوی رسیده اند !

در جامعه ایکه شاخص سواد و مطالعهء عمومی صفر و پائین تر از صفر بوده و «علماء سوء» و رهبران معظم! جهاد ها ؛ هرچه بیشتر بر مقتدیان و اقوام خویش « جهل مرکب » و انواع خرافات را تحویل میدهند ؛ توقع قضاوت سلیم داشتن از هرفرد در هر عرصه ؛ توقع پوچی است . لذا اینکه  ذهنیت هایی با همین ابتذال و ناعادلانه بودن و ناعاقبت اندیشانه بودن نزد عوام  پیدا شود و ادامه یابد ؛ چیز عجیبی نیست .

 ولی اینجا وظیفهء آنانی که لاف از دانش و مطالعه و تحلیل و تجزیهء عالمانه میزنند ؛ این است که حتی با قبول قربانی ی اینکه مؤقتاً طرف بی مهری و بی اعتمادی اطرافیان و شنوندگان و خواننده گان خود قرار گیرند ؛ مصالح اساسی جامعه و وطن و حقیقت های هرچه دور از ذهن و دشوار فهم حیاتی و مماتی را علم نمایند و فریاد کنند ؛ نه اینکه دنباله روی کر و کور تودهء عاصی و بر آشفته باشند !

در شرایط کنونی ی افغانستان ؛ از توطئه قرآن سوزی گرفته  تا دسیسهء « تجزیه » ، از چاق کردن کاملاً غیر واقعی طالبان در تبلیغات رسانه های امپریالیستی گرفته  تا زمینه دادن به جانوران فتنه انگیزی چون  روستار تره کی ، باری جهانی و...و...و... همه و همه  توطئه هایی است که در راستای اهداف بیحد مرموز اشغالگران افغانستان ، لایه ها و جهات متضاد خود آنان و دیگر قدرت های رقیب انجام میگیرد . در هیچ کدام از این توطئه ها قرار بر این نیست که مردم افغانستان یا بخشی از آن به آرامش و نوا و سعادتی برسد !

بلکه همه چیز بر عکس بوده منجمله توده ای و مردمی ساختن این جنگ شوم و لعنتی را در نشانگاه دارد . رویهمرفته نه تقسیم آسان چکوسلواکیا که سر نوشت یوگوسلاویا و بد تر از آن در انتظار ماست !

به طور خلاصه پیام اندیشه گاه تمامیت افغانستان این است که خلق پشتون کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی و ملاحظات تقریباً استثنایی دیگر چند مرتبه بیشتر قربانی وضع موجود اند و بیش از پیش هم قربانی میشوند و اگر احیاناً خواب و خیال بلک ویل ها  و نشخوارکننده کنندگان محتویات معده های آنها نیز ولو پنجاه فیصد به واقعیت بپیوندد ؛ خلق پشتون و تمام افغانستان جنوبی که فیصدی بزرگ شان اصلاً پشتون نیستند ؛ در اعماق یک سیاهی و اسارت ماقبل قرون وسطایی دفن خواهند شد .

آنگاه اگر احیاناً افغانستان شمالی یا خراسان مفروض آرامشی داشته باشد ؛ بشریت خواهد دید که تقریباً همه بدینسو مهاجر میشوند . کما اینکه شمال افغانستان در سال های حاکمیت خونبار مجاهدین و سپس طالبان پذیرای هزاران هزار بیجا شدهء هموطن مخصوصاً از جنوب کشور بود . با اینکه عده های قابل ملاحظه ای از همین طریق به  بیرون از افغانستان رفته اند ؛ معهذا  هنوز خیلی ها برجا مانده اند! 

لطفاً اگر « اگر ریگی به کفش ندارید » و نقشی تعیین شده در سناریو های هالیودی ؛ بازی هایی اینچنین طفلانه را با سرنوشت خود و وطن خود ـ صرف نظر از ملاحظات در نام و نشان ، چون و چرای تاریخ ؛ و پلیدی ی دلقک های فتنه انگیز در به اصطلاح  دولت  و بیرون دولت ؛ خاتمه دهید !

در عوض صبورانه و خردمندانه تحقیقات کنید ؛ نه به هدف اثبات برتری ها و کهتری ها بلکه برای آنکه ستراتیژی درستر و مؤثر تر و کوتاه مدت تر ملت شدن واقعی خلق های مختلف ولی جدایی ناپذیر این سرزمین را با شناخت درست گذشتهء خود ما و منطقه و جهان ما میتوان یافت و اینگونه تحقیق کننده گان مقام طبیعی راهبران آینده افغانستان را خواهند داشت و چنین راهبرانی را به این « شهر کور ها» ارمغان خواهند کرد !

باید ثمر تمام رنج ها ، خون ها و قربانی های بیحد و حصر مردم افغانستان ؛ هوشیاری و دانایی و توانایی ی جوانان و آینده گان آن باشد .

به پیش ؛ به سوی کشور واحد حایز بیشترین دانش ها ؛ بیشترین همدیگر پذیری ، بیشترین دیگر اندیشی پذیری ؛ بیشترین شاخص مطالعه و خود آموزی در مقیاس جهان ، بیشترین تعلیم و تعلم زن و مرد ، بیشترین اخلاق و معنویات عالی فردی و اجتماعی ، بیشترین پاکیزه گی ی صورت و سیرت باشنده گان و شهرها و روستاهای آن!

 

نیت نیم عبادت و تصمیم نیم عمل است !!

 

قسمت های دیگر این بحث را با یک  کلیک از اَبَرسایت آریایی دریافت نمائید :

 

 

قبلی

 

بعدی

 


بالا
 
بازگشت