محمد عالم افتخار

 

پاکستان در کام غضب های زمینی و آسمانی

 

           سلامی  به  دکتور زیوری  و  فرید مستمندی

 

تبصرهء کاملاً ارتجالیی اینجانب بر مقالهء تقریباً استثنایی ی جناب داکتر سپنتا ؛ زیر عنوان « حلقهء مفقوده در جنگ بی فرجام » ؛ خیلی اقبال نشر انترنیتی و مطبوعاتی یافت و حتی خواننده گان محترمی زحمت کشیده برایم ایمیل زدند و با تعارفات مبالغه آمیزی منجمله فرمودند که فقط به مدد تبصرهء من توانسته اند ؛ مقالهء آقای سپنتا را صحیح درک نمایند !

بر من فرض است که از تمام مسئولان گرامی سایت ها و مطبوعاتی که حسن نظر فراوان تری درین مورد مبذول داشتند و حتی از چگونگی نشر و پیامد هایش مرا توسط پست الکترونیک واقف فرمودند ؛ منجمله جناب سراج ادیب گرداننده سایت زیبا و پر بار روشنایی ؛ جناب فاروق فردا مدیر مسئول روزنامهء نوید روز و سایت هفته وار « نوید روز »، گردانندهء پر احساس و بلند نظر سایت « ویب لاگ همایون » ـ که هم اکنون در نظر سنجی ی سایت نیرومند « افغانستان نیوز» پس از ویب سایت خیلی بلند مرتبه و شکوهمند « آریایی » قرار گرفته است ـ هکذا همقلمان و همراهان خوبم در سایت های « مشعل » ، « پیام آفتاب » ، « گفتمان » و دیگران کمال سپاسگذاری و شکران خود ، مردم و جوانان تشنهء فهمیدن و آگاهی یافتن را ابراز بدارم .

اما در این میان عطف توجه و عنایت برادران گرانقدر دوکتور امان الله زیوری  و محترم فرید مستمندی که بالترتیب در سایت های آریایی و پیام آفتاب مشخصاً بر تبصرهء « تلک خرس ؛ تلک بوزینه میشود ـ پاکستان در کام غضب های زمینی و آسمانی » تماس گرفته و زحمت نوشتن متون جالب و ارزشمندی را به خود داده اند ؛ برای من و برای اصل موضوع اهمیت کمنظیری دارد .

این عزیزان ؛ چنانکه سزاوار انسان های متفکر ؛ صاحب نظر و فعال در جامعهء مدنی است ؛ و چنانکه نفس فرهنگ افغانی و بشری می طلبد ؛ که همه گان در تدقیق و تلطیف آن سهم بگیرند ؛ نقش برازنده از خود به جای گذاشته اند .

من با تمام روح و وجدانم همه گان را دعوت میکنم ؛ مخصوصاً با استفاده از امکانات بسیار پر قیمت و سهل الاستفاده ایکه خیلی از سایت ها و ویبلاگ ها منجمله « پیام آفتاب » دارد ؛ در ابراز نظر خویش ولو با یک کلمه مانند « خوب بود » ؛ « وارد نیست!» ، « غیرقابل فهم است » وغیره سهم بگیرند . ابداً از چیزی به نام « اشتباه » بیم نداشته باشند . در موارد حساس برای خودشان ؛ حتی میتوانند از مخفف نام و اسم مستعار استفاده نمایند ولی مطمین باشند که همان یک کلمهء شان گاه ممکن است ، وثیقهء نجات یک کتله بیراه و بیچاره شود و در بهبود سیاست ها و معرفت های کلان مؤثر واقع گردد !

از این منظر است که من بر نظرات منطقی و خردمندانهء دوستان یاد شده می نگرم . عرایضی را که ذیلاً می نویسم و تقدیم میکنم به هیچوجه اتمام حجت و مجاب کردن نیست که پایانی برای دیالوگ تلقی شود . ضمناً اندک پست و بلندی که در تحلیل و باز بینی ی نظرات پیدا میشود ؛ نباید هیچکس را به این واهمه اندازد که « چه بد .. » ، « کاش این و آن حرف گفته نمی شد » ، « یا سخن دانسته گو یا خموش !.. » و.. و..

فرهنگ ، عنعنات و باور ها ضمن ارزش های عام و مشترک بشری ؛ همه بلا استثتا بازتاب منافع ، موقعیت ها و تمایلات طبقات و لایه های گوناگون بشریت در سراسر تاریخ را نیز با خود دارد ؛ لذا ناگزیر یک بخش : متأسفانه ؛ گمراه کننده ، ساکت کننده و اغفال کننده است .

 از جمله همین شعرگونهء مثلی « یا سخن دانسته گو , ای مرد دانا یا خموش ! » بیشتر برای اسکات توده ها و جلوگیری از سهمگیری فعال و لازم آنها در دیالوگ های اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است .

لذا باید توجه داشته باشیم که ارزش عام بشری ی همچو امثله و احکام و اشعار خیلی نسبی است و نباید چنان تعمیم داده شود که ما وقتی حق و صلاحیت ابراز نظر داریم که تمام معارف زمینی و آسمانی را دانسته باشیم !

از طرف دیگر وقتی بحث هست ؛ هر دو جانب دلایل و در عین حال طرفداران میداشته باشند . لیکن سر انجام در پایان ؛ فیصله بر اساس اسناد وشهود و قواعد منطقی و علمی به نفع یکی صورت می گیرد ؛ چون مساوی و معادل اعلام کردن هردو طرف متضاد ؛ امکان پذیر نیست !

اینک شخص یا طرفی که مورد تأئید قرار نگرفته ؛ نیز کماکان محترم است و عامل سازنده ای برای تکوین ، تکمیل ، تدقیق و تصحیح یک امر مهم اجتماعی و چه بسا سراسر بشری بوده است . لذا روا داشتن تحقیر و بی حرمتی نسبت به آن ؛ بلاهت و حماقت مرتکب این عمل و حتی دارندهء چنین طرز تلقی را اثبات می نماید و بس !

بسا هم مباحثاث و دیالوگ ها ؛ نه از وجود تضاد در اصل موضوع بلکه از تفاوت برداشت و تلقی و تحلیل و تفسیر عین سوژه به میان می آید که انگیزه ها و اسباب متفاوت میداشته باشد ؛ لذا فقط  یک سوء تفاهم است !

 در چنین موارد ؛ خودِ دوام بحث دوستانه و حوصله مندانه فقط یگانه راه رسیدن به توافق و تفاهم میباشد . جز مصالح بزرگی چون امنیت ملی و حقوق و آزادی های دیگران ؛ برای چنین مباحثات حد و مرز و «خط قرمزی» وجود ندارد .

موضوع مورد نظر من و دوستان صاحب نظر یاد شده از موارد اخیر است ؛ یعنی که ما اساساً بر اصل اختلاف نظر نداریم ولی مسأله بر سر برداشت ها و برخی فروعات است .  لذا هدف این نیست که برداشت و تلقی من به کرسی بنشیند ؛ هدف این است که برداشت و تلقی درست تر و اگر میسر باشد اصل حقیقت عیان شود ؛ به ویژه که حقیقت مربوط به نبرد مرگ و زندگی است و نوعی تشبیه و توجیه دینی و قرآنی هم پیدا کرده است .

چنانکه محترم دکتور زیوری در مقالهء شان ـ که در اخیر صورت کامل آن هم تقدیم میشود ـ منجمله مینگارند :

« ولی در پایان نوشتۀ خود آقای افتخار چنین ابراز عقیده میکنند که: ( بنظر میرسد وقت آن فرا رسیده که پاکستان به سزای جنایاتش ازابتدای پیدایش تاکنون برعلیه معنویت جلیل و جمیل محمدی ، برعلیه ملل و مردمان بیگناه و بیدفاع افغانستان وهندوستان و بنگال شرقی- بنگله دیش- و برعلیه عقل و وجدان بشری برسد. مومنان حقیقی میدانند که زلزله های تباهکن دوسال قبل و سیلاب های عظیم همانند توفان نوح درحال حاضر و سائر خشم و خروش که از زمین و آسمان بر پاکستان می بارد ، بدلۀ چه هاست؟ ).

درین رابطه میخواهم بگویم که متأسفانه دولتمردان و جنایتکاران پاکستان و نهاد های جاسوسی آن که آن همه جور و ستم را بر( مردمان بیگناه و بیدفاع افغانستان و هندوستان وبنگال شرقی) روا داشته اند ، ازین مصیبت ها خساره مند نشده اند و هنوز به تبهکاری های خود ادامه میدهند . هنوز هم زرداری ها، حمیدگل ها و مولانا فضل الرحمان ها و امثال شان بر کرسی های قدرت نشسته اند و پیروان طالبی شان در کوهپایه های وزیرستان و سوات به شرارت های خود و برای بربادی و نا آرامی افغانستان ادامه میدهند . متأسفانه این همه مردم بیگناه پاکستان است که سالها اسیر و قربانی سیاست های جانبدارانه و استبدادی نهاد های مرموز وغیرشفاف آن کشور بوده و از فقر، بیسوادی وظلم همین دستگاهای مستبد رنج برده اند و اکنون هم به این مصیبت خانمانسوز مبتلا شده اند.

سوال من این است که این ها چه گناهی دارند ، که بخاطر جنایتکاری ها و شیادی های این نهاد ها به چنین سرنوشت فجیع و به گفتۀ آقای افتخار(غضب های زمینی و آسمانی) مواجه گردیده اند؟ آیا واقعأ میتوان این همه حادثات دلخراش اخیر پاکستان را که منجر به مرگ هزاران طفل ، زن و مرد بیگناه و بی خانمان شدن بیست ملیون پاکستانی شده است ، بحیث یک جزای آسمانی و زمینی در بدل گنه کاری های نهاد های سیاسی، خفاشان نظامی و دستگاه متحجر جاسوسی پاکستان دانست؟ آیا میتوان گفت که بیست ملیون پاکستانی که قربانی این همه حادثات دلخراش شده اند همه عمال سیاست های شیطانی پاکستان و دستگاه مخوف استخباراتی آن بوده اند تا با درگیری با  چنین فاجعۀ سنگین و با پرداخت قیمت جان و مال و فرزند ،  به جزای اعمال خود برسند ؟

من به حیث یک مومن و مسلمان به مشکل میتوانم باور کنم که این همه مصیبت ها و بلا های زمینی و آسمانی جزائی است که بخاطر جنایات دستگاهای جاسوسی و سیاسی آن کشور ، بیست ملیون طفل، مرد و زن بیگناه را به فجیع ترین وضع غیر قابل باوربی خانمان ساخته است. زیرا درانصورت عدالت خداوندی مورد سوال قرار میگیرد .عقیدۀ اسلامی به من حکم میکند که خداوند، برخلاف انسان های بیحوصله و زورمند بخاطر (یک جانورهمۀ پوستین را نمی سوزاند). بلکه صرف گناهکاران را به کیفراعمالشان میرساند. یقین دارم روزی خواهد رسید که جنایتکاران پاکستان خود شان به کیفر اعمال خود برسند و نابود گردند. »

برادر گلم فرید مستمندی در سایت وزین پیام آفتاب در پایان مقاله من منجمله نوشته اند :  

« مسأله‌ی دیگر مخالفت به تعبیر آقای افتخار احساساتی برخی هموطنان عزیز ما با پاکستان است و تمام کاسه و کوزه ها را بر سر پاکستان می ریزند . دخالت و تجاوز پاکستان در افغانستان قابل انکار نیست، اما باید توجه داشت که ملت مظلوم پاکستان نیز مانند ما قربانی تجاوز هستند . حساب ملت پاکستان را باید با نیروهای سیاسی و نظامی متجاوز پاکستانی که مجری سیاست های شوم انگلیس و امریکا در منطقه هستند و پاکستان را به آزمایشگاه ایدئولوژیک ایدئولوژی های ضد اسلامی دیوبندی و وهابی که ساخته استعمار پیر انگلیس هستند ، تبدیل کرده اند جدا کرد. »

من ابداً راضی نیستم و نخواهم شد که این دوستان را خدا نخواسته به دفاع از پاکستان در پردهء برجسته کردن مظلومیت اهالی ی سیلاب زده ، زلزله زده و مواجه با سایر مصایب و بالمقابل طفره روی از اصل موضوع و مسألهء سیاسی ـ نظامی و دارای ابعاد جهانی ای چنین مهم و خطیر ؛ متهم نمایند .

 این دوستان حتماً تحت تأثیر احساسات بسیار شریفانه و انسانی شان ؛ به این موضع قرار گرفته اند ؛ خاصه که به نظر میرسد محترم دکتور زیوری در صحنه فاجعهء سیلاب تشریف دارند و تأثیر مناظر مصائب مردمان ـ در عمق فاجعه ـ ایشان را تا سرحد اختلال روانی متأثر گردانیده است .

 اما عین عمل توسط دستگاه های تبلیغاتی پاکستانی و بلند گو های همسو با آن منجمله بی بی سی فراوان صورت میگیرد و ترفند خیلی مهم و مؤثر در جنگ روانی میباشد .

خوشبختانه جناب فرید مستمندی از خیر ایدئولوژی ها و تلقیات لیبرال دموکراسی غرب ما را بر حذر داشته اند و آنگاه پرابلم بحث ما بر چیز هایی مانند حقوق بشر و اخلاقیات چه بسا ریاکارانهء دستگیری از بی نوایان و آسیب دیده گان ... ؛ متمرکز نیست . اینها قولی است که جمله گی بر آنند .

و اما به خصوص مشکور از جناب دکتور زیوری استم که با این فرمایش شان از یک رُخ منشور؛ بیخ مسأله را برجسته فرموده اند :

« من به حیث یک مومن و مسلمان به مشکل میتوانم باور کنم که این همه مصیبت ها و بلا های زمینی وآسمانی جزائی است که بخاطر جنایات دستگاهای جاسوسی و سیاسی آن کشور ، بیست ملیون طفل، مرد و زن بیگناه را به فجیع ترین وضع غیر قابل باور بی خانمان ساخته است. زیرا درانصورت عدالت خداوندی مورد سوال قرار می گیرد. »

منتها شاید عجله در نوشتن برای چاپ سر فرصت ؛ بوده است که ایشان دیگر رُخ های متعدد منشور و تمامی قاعدهء آن را از نظر انداخته اند .

اینکه مقاله ((« تلک خرس » تلک بوزینه میشود !)) و مقالهء جناب سپنتا ؛ تبصره بر سیلاب و زلزله در پاکستان نه ؛ بلکه بر وخیم ترین و پیچیده ترین جریانات استراتیژیکی سیاسی ـ نظامی ـ استخباراتی به سطح جهان و تند ترین انتقاد برائتلاف بین المللی متکی بر یک اجماع جهانی میباشد ؛ اگر دشوار فهم بوده باشد ؛ من از طرف خود و تا حدودی که اکنون به من مربوط میشود ؛ از سوی جناب سپنتا از همه و به ویژه از دو برادر بزرگوار فوق الذکر جداً پوزش میخواهم و در عین حال به درگاه آفریدگار خویش نیز بیحد توبه میکنم .

معلوم میشود که ما ( من و سپنتا و مماثل ها ) محکومیم زبان و ادبیات دیگری پیدا کنیم تا داد و فریاد مان ـ به ویژه زمانیکه در کمال بیچاره گی و تنهایی یخن قدر قدرت های جهان را چسپیده ایم و خیال داریم از حق و عدالت و وطن و مردم خویش دفاع میکنیم ؛ از فرط تُتله گی ؛ همان برادر و هموطن و همسنگر و همدرد و هم استغاثهء مان را به خشم نیاورد و به  سنگسار کردن مان وادار ننماید!!

مگر بدبختی ی ( حداقل ) بنده این است که عجالتاً چنان جایی را که چنان ادبیاتی بیاموزند ؛ سراغ ندارم و اگر دوستان در زمینه لطفی فرموده آدرسی عنایت کنند ؛ سخت ممنون میشوم . ولی من خیال میکردم که مثلاً اینگونه سخن گفتن ها ؛ اعتبار قرار دادی دارد و لابد دیگران هم از آن مطلبی را استحصال می کنند که من کرده ام و یا من در نظر دارم :

(( امپریالیزم ددمنش که از استعمال لشکر بوزینه ها و اورانگوتان های عمدتاً پرورش یافته در پاکستان بر ضد شوروی مستِ مست بود، بی توجه مطلق به ذهنیت و خرد جهانی، با آنها و خالق ابلیسی یا مادر فاحشه‌ی آن ها (پاکستان) به بازی هایی پرداخت که هم  تداوم حضورنظامی اش در افغانستان  و منطقه را توجیه کرده برود و هم  توسط  نگهداشتن « شمشیر داموکلیس» تروریزم  بر سر جهانیان همه را مطیع و محتاج و دست نگر و ثناگوی و باج و خراج دهِ خودش  داشته باشد . غافل از آنکه ممکن است همین بازی، بازی با مرگ باشد.

امپریالیزم یانکی و فرنگی همه و همه بر جهل و بلاهت و غرایز و شهوات حیوانی ملت ها و مردمان سرمایه گذاری کرده و تا کنون توانسته اند، خیلی بوزینه های آدم نما را به مقاصد خود مؤفقانه استعمال نمایند .

ولی یکی از دلایل و زمینه های عمده‌ی آن مؤفقیت ها عقب ماندگی و سادگی عمومی مردمان و بی اطلاعی و بی خبری همه گانی از قضایا و جریانات عالم  بوده است. اینکه هنوز نظریه پردازان و ایدئولوگ های امپریالیستی وانمود می‌کنند  که دنیا همان دنیای قرن 19  و دو ثلث اول قرن 20 و حتی دنیای قرن 13 است خیلی غلط  می‌فرمایند. و آنچه نیویارک تایمز و سپنتا ... بیرون داده‌اند تف متعفن همانها ست که به هوا افگنده بودند و اینک دقیقاً به دهان خود شان برگشته است !

به هر حال امپریالیزم یانکی بر سر دو راهی انتخاب است :

یا خودش، 

یا پاکستان و بوزینه هایش ! »

و بلافاصله به دنبال این احتجاحات است که می آید :

« به نظر می‌رسد که  وقت آن فرا می‌رسد پاکستان به سزای جنایاتش از ابتدای پیدایش تاکنون بر علیه معنویت جلیل و جمیل محمدی، بر علیه ملل و مردمان بیگناه و بیدفاع افغانستان و هندوستان و بنگال شرقی (بنگله دیش) و بر علیه عقل و وجدان بشری برسد .))

ناموس طبیعت در مورد موجود حیه این است که در سیستم میتابولیزم نخست و در آغاز مدخل ( دهان) را قرار داده و در نهایی ترین مراتب مخرج را .

این قاعده در تمام جریانات نیز که تحت تأثیر جاذبهء زمین انجام میشود ؛  حاکم میباشد . مثلاً در جریان آب رود بار ها و دریا ...

در سخن گفتن نیز اصل های منطقی و صرفی و گرامری مبتنی است بر مقدمه ، طرح موضوع ؛ تحلیل و تجزیهء موضوع ، احتجاجات بیشتر افقی و عمودی ؛ وسواس ها برای مدنظرداشتن و محاسبه کردن کوچکترین احتمالات دیگر ..

 که در پایان همهء اینها استنتاجی و حکمی دارای قطعیت نسبی ( چرا که مطلق وجود ندارد !) میسر میگردد .

لهذا از دید من ؛ اینکه گفته شده است :« به نظر می‌رسد که  وقت آن فرا می‌رسد پاکستان به سزای جنایاتش از ابتدای پیدایش تاکنون بر علیه معنویت جلیل و جمیل محمدی، بر علیه ملل و مردمان بیگناه و بیدفاع افغانستان و هندوستان و بنگال شرقی (بنگله دیش) و بر علیه عقل و وجدان بشری برسد. » همان استنتاج نسبی از مقدمه ، طرح موضوع ؛ تحلیل و تجزیهء موضوع ، احتجاجات بیشترِ افقی و عمودی ؛ وسواس ها برای مدنظر داشتن و محاسبه کردن کوچکترین احتمالات دیگر .. است !

معنای سخن این باید باشد که امپریالیزم یانکی ؛ دیگر نمیتواند هم خود را در اوج حق به جانب بودن ، در رهبری اجماع بی سابقهء جهانی علیه تروریزم ؛ داشته باشد و هم پاکستان و بوزینه هایش را کمافی السابق . لذا آنچه به تدریج واقع خواهد شد ؛ بر ضد پاکستان و برضد بوزینه هایش خواهد بود .

این روندیست که منجمله آشکارا به مثابهء « جزای اعمال » در ترمینولوژی ایمانی و اسلامی ما و سایر مؤمنان باید تلقی گردد که پسانتر به آن می پردازیم .

نمیدانم در کجا بود که خیلی پیش از این جریاناتِ «ویکی لیکس» و سپنتا و حرف ها و سخنان دیگر ؛ روی انترنیت خوانده بودم که وضع تعارض و تضاد پاکستان با ابر قدرت امریکا و جامعهء جهانی موجود در افغانستان به سویی می رود که اگر اوضاع با وسایل عادی غیر قابل کنترول گردد ؛ احتمالاً وزیرستان جنوبی و دیگر پناه گاه های اشرار به سرنوشت هیروشیما و ناکازاکی جاپان در پایان جنگ جهانی ی دوم ؛ مواجه خواهد شد .

از این گذشته ؛ تولستوی در یکی از نقد های ادبی خود گفته است : تفنگی که در پرده اول ( تئاتر) روی دیوار دیده شود ؛ حتماً تا پرده اخیر شلیک خواهد شد .

 کوچکترین تردید وجود ندارد که در حالات معینی بازهم در جهان ؛ بمب اتمی و سایر ابزار های کشتار کتلوی و جمعی استعمال خواهد شد . نیز کوچکترین تردید وجود ندارد که بیشتر از همه بازهم ممکن است ملیتاریزم امپریالیستی امریکا این سلاح ها را استعمال نماید ؛ مخصوصاً تحت شرایطی که خود را بازنده ـ وآنهم در برابر بوزینه ها و بربر های خود پرورده ای مانند حمید گل و لارنس فضل الرحمن و دالس بابر... ـ ببیند.

خلاصه خواست در مقالهء آقای سپنتا این است که  نظامیگران امریکا و ناتو و ایساف باید « حلقهء مفقوده » در جنگ بر  ضد تروریزم را که به دلیل محاسبات و امیال و بازی های شوم نه ساله از نظر دور داشته اند ؛ پیدا کنند و قاطع و بی امان تحت ضربت بگیرند و الا حتی دیگر سربازان و افسران خودشان را نخواهند توانست در میدان های جنگ بی معنی و گنگ و مرموز نگهدارند . توجه کنید :

« با وجود این حقیقت تلخ، سوگمندانه باید گفت که موضوع اصلی که عبارت است از مبارزه با شبکه جهانی تروریستی بین‌المللی و نابودی ساختاری آن، به مثابه خطری جدی و بلافصل برای صلح و سلامت جهان، از مرکز توجه دور شده است. در حال حاضر نه تنها به موضوع مبارزه با القاعده و حامیان آن‌ها و تروریسمی که تمام منطقه ما را به خون کشیده است به عنوان حلقه اصلی مشکل برخورد نمی‌شود، بلکه حامیان القاعده و تروریسم پاداش می‌گیرند و به این توهم دامن زده می‌شود که گویا اینان متحدان استراتژیک ما می‌باشند.

بدون شک مبارزه رویاروی با تروریسم در داخل افغانستان، آزادسازی مناطق گوناگون کشور از نفوذ آن و نهادینه ساختن دولت قانون و پاکسازی نهاد‌های دولتی از فساد و بی‌قانونی، پیش‌شرط ‌های الزامی و گریزناپذیر ایجاد دولت مشروع می‌باشند. هیچ فرد مسوولی نمی‌تواند این ارزش‌ها را مورد سوال قرار دهد.

 سخن اصلی بر سر این است که آیا در کشوری مانند افغانستان با درنظرداشت واقعیت شبکه‌های تروریستی بین‌المللی و استفاده آشکار از تروریسم به مثابه ابزار سیاست خارجی از جانب یکی از کشور‌های منطقه، این استراتژی می‌تواند به تنهایی به پیروزی برسد؟ من بر این باورم که اینها بخشی از یک استراتژی درست‌ اند، اما نمی‌توانند ما را به پیروزی نهایی و پایدار برسانند.»

و استنباط من این بوده است که چنین بر آمد از جانب آقای سپنتا « بیز و بیخ !» دارد و با سلسله ای از مقدمات پشتبانی میشود که افشاگری های بی سابقهء سایت ویکی لکس و سایر مطبوعات عمده یا بهتر بگویم : وسایل عمدهء جنگ روانی و روانگردانی در جهان ، از جملهء آنها (و نه همه)ء آنهاست .

من تصور میکنم جناب اسپنتا برای بلند کردن این فریاد ستراتیژیک انتخاب گردیده اند که اگر این تصور درست باشد ؛ موضوع هنوز جدی تر و نیرومند تر میگردد .

مصاحبه ها و بر آمد های آقای اسپنتا ـ نه به مثابهء قلمزن بلکه به مثابهء مشاور امنیت ملی دولت افغانستان ؛ پس از آن مقاله هنوز جالب تر و گویا تراست و همه مؤید همین تصور .

 

خیانت عظیم در برابر وفاق و اعتماد جهانی :

 

ولی اگر این موضعگیری و قیام علیه باداران یعنی افشاء و محکوم کردن خیانت عظیم آنها در برابر وفاق و اعتماد جهانی ، بر علیه مردمان افغانستان ، مردمان کشور های خود شان و همه بشریت ؛ ابتکار و شجاعت صرفاً شخصی آقای سپنتا باشد ؛ مسلماً عملی است رستمانه و قهرمانانه !

حالا در برابر چنین امر جدی ، عمل رزمی و قیام سیاسی است که بلافاصله پرخاشی بدینگونه صورت میگیرد :

((فرید مستمندی ـ آقای سپنتا روشنفکر مائوئیست چنان قلمفرسایی و تحلیل می کنند که گویا عامل جنگ و ادامه بدختی فقط القاعده و طالبان هستند و از دوستان غربی خود به سرکردگی امپریالیزم امریکا گله می کند که حلقه گم شده جنگ بی فرجام را که پاکستان باشد نا دیده گرفته اند. اگر این تحلیل گر بزرگ!! و سیاستمدار توانا!! بعد از پنجسال وزارت و کار با اشغالگران صلیبی هنوز نفهمیده است که امریکا و صلیبی ها چه اهدافی را در افغانستان دنبال می کنند واقعاً جای تأسف است. امروز بر هیچ انسان آگاه و دارای کمترین سواد پوشیده نیست که القاعده و طالبان را برای بدنام کردن اسلام و جلوگیری از بیداری اسلامی امریکا و انگلیس حمایت کردند. امریکا برای نجات مردم افغانستان را اشغال نکرده است. امریکا برای گسترش سلطه خود در منطقه وارد افغانستان شده است و نمی خواهد افغانستان را بسازد بلکه می کوشد بیشتر از پیش منطقه را نا امن کند.  ))

اگر این پرخاشگر ژنرال حمید گل ؛ قاری یوسف احمدی و حتی احمد رشید باشد ؛ احتمالاً قابل فهم است ؛ میتواند واکنش ما در قبال آن بی اعتنایی و سکوت باشد و یا یک حملهء تعرضی ی جانانه از سنگر منطق و قلم !

اما وقتی پرخاشگر جناب فرید مستمندی است که من معرفت شخصی با ایشان ندارم ولی به نظر میرسد افغان اند و در مبارزهء ضد امپریالیستی ، ضد تجاوز پاکستانی ، ضد جنگ های صلیبی و ضد مائوئیستی «از ما بهتری»؛ آیا موضوع غیر قابل تحمل تر و غیر قابل تحمل ترین نمیشود ؟!

من واقعاً نمی توانم بفهمم که آقای فرید مستمندی ضد مائوئیست و ضد امپریالیست و ضد جنگجویان صلیبی ؛ اگر در موقعیت آقای سپنتا قرار میداشت ؛ مثلاً چه چیز برتر و بهتر و واضحتری از این در مورد برای دوستان خود میگفت و می نوشت و می فرمود که « واقعاً جای تأسف » نمی بود :

« افغانستان و جامعه جهانی تا زمانی که به ریشه‌یابی مشکل نپردازند، هرگز به پیروزی نخواهند رسید. من مخالف توسعه جنگ در قلمرو دیگران هستم و نمی‌خواهم کشور‌های دیگر را تشویق به مداخله نظامی در امور دیگران کنم. افغانستان خواهان فروپاشی کشور‌ها و دولت‌های منطقه نیست و گسترش بحران و بی‌ثباتی نیز به سود کشور ما نمی‌باشد اما  ما کاملا مُحِق هستیم اگر می‌گوییم که بدون روشن کردن مسیر و تعریف متحدان و حامیان تروریسم، پیروزی در این جنگ ناممکن است. این جنگ می‌رود تا به یک فاجعه‌ی طولانی برای ما و متحدان ما مبدل شود.

ما می‌دانیم آمادگی برای قربانی دادن حد و مرزی دارد و این را نیز می‌دانیم که این قربانی و فداکاری برای رسیدن به صلح و سلامت برای افغانستان و جهان است. پس باید واقعیت‌گرا بود و به چشمان این حقیقت تلخ با شهامت نگاه کرد. هرکسی که دچار این توهم شود که می‌توان صرف با افزایش سربازان اردو و پولیس افغانستان و محاکمه چند کارمند رشوه‌خوار، القاعده را در این گوشه از جهان شکست داد و از این طریق مانع توسعه‌طلبی، افزون‌خواهی ایدیولوژیک و میلیتاریسم منطقه‌ای شد و یا، با بازگرداندن چند روستازاده ناراضی که نه از ایدیولوژی توتالیتر القاعده چیزی می‌دانند و نه هم داعیه‌ی تحقق نظام بین‌المللی ایدیولوژیک را دارند، بر مشکل شبکه‌های تروریستی و دولت‌های تروریست‌پرور در این گوشه از جهان پیروز شد، اصلاح‌ناپذیر مادرزاد است.

واقعیت تلخ این است که برخی از سامانه‌های نظامی و استخباراتی در منطقه، به افغانستان به چشم ته‌سرای خلوت‌شان می‌نگرند. این سامانه‌ها از یک جانب در درون کشور خودشان با افراطی‌گری خودپرورده رودررواند و از جانب دیگر مهماندار و پرورشگاه «شورای کویته»، «شبکه حقانی» و «گروه حکمتیار» و القاعده می‌باشند. »  

ادامه این حاشیه را به صلاحیت خواننده گان محترم می گذاریم و بر میگردیم به اصل موضوع :

در سخنان سپنتا قویاً بر وجود یک اشتباه استراتیژیک که خیلی فرصت ها و خون ها و سرمایه ها را به باد داده است ؛ تأکید و خاطرنشان میشود که با تداوم این اشتباه استراتژیک فرجام امریکا و ناتو و ائتلاف بین المللی و فرجام جهان متمدن و صلح و امنیت عمومی کاملاً تیره و تار است .

رویهمرفته ؛ این سخنان مطرح در مقاله سپنتا را تاکنون فقط افراد مسؤل اول امریکا و غرب ؛ به صورت عامه فهم و غیر دپلوماتیک ؛ ساپورت نکرده اند و پائین تران ضمن تأئید کامل آن ؛ همین قدر می افزایند که هنوزامید است با همکاری مقامات پاکستان بتوان اهداف جنگی ی مورد نظر  را ( در خاک پاکستان ) نابود کرد !

 یعنی اینکه ضرورت به تکرار سناریوی سرنگونی ی مسلحانهء طالبان در 2001 برای حاکمان اسلام آباد پیش نیاید ؟!

این دفع الوقت به خاطر آن صورت میگیرد که تأئید خواست مطرح در مقالهء سپنتا یعنی ضرورت انتقال ثقل اساسی نبرد در خاک پاکستان بدون آن ؛ به معنای اعلام رسمی ی جنگ با پاکستان است . خاصتاً که مطبوعات عمده غرب هم اکنون ضرورت برخورد با پاکستان را قاطعانه برجسته مینمایند .

 میدانیم که مسئولان درجه اول جنگ بلافاصله نمیتوانند اعلان جنگ کنند و امر «اور» بدهند . این است که تا زمانی ناگزیز اگرمگر می نمایند . ولی هیچ چیز در هیج کجا ؛ دیگر مثل گذشته نیست !

در همین حال میدانیم که تمام طرح و پروژهء سیاسی ـ نظامی ممکن نیست بلافاصله و قبل از وقت و بدون ضرورت مبرم به رسانه های عمومی داده شود . لذا در نهانگاه ها مسلماً وضع پاکستان وخامت  چندین برابر دارد . ممکن است سخنان ده چند نیرومند تر از حرف های ریچارد آرمیتاژ در سال 2001 ؛ حالا با همه کاره های پاکستان زده شود .

شک نیست که پاکستان در همان مفهوم و تعریفی که ما در نظر داریم هنوز در خود قصر سفید و پنتاگون و لانگلی و مرکز ( ناتو) لابی ها و طرفدارانی دارد و خیلی ها نمی خواهند سرمایه گذاری های ستراتیژیک دیروز؛ و سرمایه های سود آور شان در جنگ سرد چون جهادی ها و طالبان و القاعده و مماثل ها به این زودی ها و آنهم به طور کامل نابود گردند و در همین حال با خردجال های خرپول شرق میانه مشکلاتی نا به هنگام پیدا کنند !

ولی مسلم است زمانی سیاست و مصلحت ایجاب کند ریاضی ضیاءالحق و اختر عبدالرحمن هم ؛ یک صورت حل است . نه تنها آنان خود تفریق و حذف میگردند که چند دپلومات و جنرال و سرباز امریکایی هم میتواند صدقهء سر شان گردد !

میتوان از بعضی فرضیه ها و احتمالات دیگر هم سخن گفت ؛ ولی به نظرم منافع امنیت ملی ما و امنیت امر و هدف ما عجالتاً اجازه نمیدهد . وانگهی با قدری تفکر منطقی خود خواننده هم میتواند به آنها برسد !

 

  « گنهکاری و بی گناهی » از دید بشر و از دید خدا :

 

گفتنی دیگر شامل بررسی ی فرمایشات محترم دکتور زیوری بر این جملهء مقالهء من « تلک خرس ؛ تلک بوزینه میشود !..» میباشد که :

(( مومنان حقیقی میدانند که زلزله های تباهکن دوسال قبل و سیلاب های عظیم همانند توفان نوح درحال حاضر و سائر خشم و خروش که از زمین و آسمان بر پاکستان می بارد ، بدلۀ چه هاست؟ ))

من از این پیش آمد به دو دلیل خیلی شادمان شدم ؛

 

نخست به دلیل اینکه دعوای حقوقی 18 ساله دارم که گویا هیچ قاضی در کل افغانستان سراغ نشده ؛ تا بر آن فیصله بخشد . اینک شادمانم که بهترین قاضی را یافتم که با قاطعیت و فوریت تشخیص « بیگناهی » و با گناهی و طبعاً تشخیص حق و باطل میفرمایند . لطفاً این لینک را باز بدارند ؛ امید واثق دارم که حق صغیر و کبیر مرا بلافاصله احقاق خواهند فرمود :

http://www.payam-aftab.com/?usr=category/detail&nid=9249

 

دوم به دلیل اینکه از ثمرات فرمایشات شان دریافتم که اختصاص دادن یک فصل کاملاً علیحده در کتاب « معنای قرآن » تحقیق و تألیف این بندهء گنهکار؛ ضرورت اشد دارد و در نتیجه این عنوان را بر مندرجات جلد دوم افزودم :

 

فصل هفتم : گناه و بی گناهی مردمان در قرآن

 

( جلد اول شامل شش فصل ؛ انتشار یافته است و الا مقام این بحث در فصل های نخستین بود :

http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf )

 

به خاطر اینکه اذهان از تمرکز بر اصلی چنین مهم و بنیانیی عقیده دینی و ایمانی به دور نشود . فقط به استناد بر قرآن مبین وارد آن میشویم : به آیات ذیل این کلام مقدس توجه فرمائید :

وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ ﴿4﴾ فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿5﴾الاعراف

و چه بسيار سرزمینها كه [مردم] آن را به هلاكت رسانيديم و در حالى كه به خواب شبانگاهى رفته يا نيمروز غنوده بودند عذاب ما به آنها رسيد (4) و هنگامى كه عذاب ما بر آنان آمد سخنشان جز اين نبود كه گفتند راستى كه ما ستمكار بوديم (5)

قرآن کریم در سورهء مبارکه الاعراف ؛ براین مسألهء مورد بحث ما ارشادات مشرح و مؤکد فراوانی دارد . از جمله ( در آیات 59 تا 72 ) روایت میکند که نوح پیامبر را برای هدایت قومش فرستادیم ؛ سرکشی کردند و کفر ورزیدند ، تا با « توفان نوح » غرق شان کردیم .

بدینگونه از قوم عاد به پیامبری هود ( در آیات 65 تا 72 ) حکایت میکند که سرانجام همه «ریشه کن» گشتند.

از قوم ثمود به پیامبری صالح ( در آیات 73 تا 78 ) حکایت دارد که در قبال تمرد و طغیان :

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿78﴾

پس زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند (78)

از قومی به پیامبری لوط ( در آیات 80 تا 84 ) میگوید که بالاخره معروض به مرگ مشقت بار به طریق آتش مواد گوگردی گشتند .

وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ﴿84﴾

و بر سر آنان بارشى [از مواد گوگردى] بارانيديم پس ببين فرجام گنهكاران چسان بود (84)

         قوم شعیب هم که حکایت شان ( در آیات 85 تا 92 ) مطرح میباشد ؛ در زمین لرزه نابود ساخته شدند:

       فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿91﴾

پس زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند (91)

در دوام این روایت ها؛ آیات آتی می آید :

ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ﴿95﴾ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ﴿96﴾ أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ﴿99﴾

آنگاه به جاى بدى [=بلا] نيكى [=نعمت] قرار داديم تا [ بقایا مجدداً ]انبوه شدند و گفتند پدران ما را [هم مسلما به حكم طبيعت] رنج و راحت مى‏رسيده است پس در حالى كه بى خبر بودند بناگاه [گريبان] آنان را گرفتيم (95) و اگر مردم دیهه ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى‏گشوديم ولى تكذيب كردند پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم (96) آيا از مكر الله خود را ايمن دانستند [با آنكه] جز مردم زيانكار [كسى] خود را از مكر الله ايمن نمى‏داند (99)

بدینگونه در مورد فرعون و قومش ؛ از مجازات های دسته جمعی مختلف یاد می شود :

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿130﴾

و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم باشد كه عبرت گيرند (130)

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ ﴿133﴾... َلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ ﴿135﴾ َانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ ﴿136﴾

پس بر آنان طوفان و ملخ و كنهء ريز و غوكها و خون را به صورت نشانه ‏هايى آشكار فرستاديم و باز سركشى كردند و گروه بدكاری بودند (133)... و چون عذاب را  .. ( باری برای امتحان ) از آنها برداشتيم باز هم پيمان‏شكنى كردند (135) سرانجام از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان ساختيم چرا كه آيات ما را تكذيب كردند و از آنها غافل بودند (136)

 از همچو داستانها و روایات قرآنی (منجمله در سورهء الکهف ) ؛ هم فراوان است و هم سخت عبرت آموز ؛ که انشاءالله در فصل مربوط به کتاب « معنای قرآن » افزوده خواهد شد .

حالا بر گردیم به سخنان محترم دکتور زیوری و به ویژه پرسشی که متوجه اینجانب فرموده اند :

((سوال من این است که این ها ( مردم غیر حاکم پاکستان ) چه گناهی دارند ، که بخاطر جنایتکاری ها و شیادی های این نهاد ها ( آی اس آی و ارود و نظامیگران و مافیا های گوناگون ) به چنین سرنوشت فجیع و به گفتۀ آقای افتخار(غضب های زمینی و آسمانی) مواجه گردیده اند؟ آیا واقعأ میتوان این همه حادثات دلخراش اخیر پاکستان را که منجر به مرگ هزاران طفل ، زن و مرد بیگناه و بی خانمان شدن بیست ملیون پاکستانی شده است ، بحیث یک جزای آسمانی و زمینی در بدل گنه کاری های نهاد های سیاسی، خفاشان نظامی و دستگاه متحجر جاسوسی پاکستان دانست؟ آیا میتوان گفت که بیست ملیون پاکستانی که قربانی این همه حادثات دلخراش شده اند همه عمال سیاست های شیطانی پاکستان و دستگاه مخوف استخباراتی آن بوده اند تا با درگیری با  چنین فاجعۀ سنگین و با پرداخت قیمت جان و مال و فرزند ،  به جزای اعمال خود برسند ؟

من به حیث یک مومن و مسلمان به مشکل میتوانم باور کنم که این همه مصیبت ها و بلا های زمینی و آسمانی جزائی است که بخاطر جنایات دستگاهای جاسوسی و سیاسی آن کشور ، بیست ملیون طفل، مرد و زن بیگناه را به فجیع ترین وضع غیر قابل باور بی خانمان ساخته است. زیرا درانصورت عدالت خداوندی مورد سوال قرار میگیرد .

عقیدۀ اسلامی به من حکم میکند که خداوند، برخلاف انسان های بیحوصله و زورمند بخاطر (یک جانورهمۀ پوستین را نمی سوزاند). بلکه صرف گناهکاران را به کیفراعمالشان میرساند. یقین دارم روزی خواهد رسید که جنایتکاران پاکستان خود شان به کیفر اعمال خود برسند و نابود گردند.))

اولاً ملاحظه میفرمائید که این پرسش در واقع از عالم افتخار نیست ؛ بلکه رأساً از خالق تعالی و رب العالمین است . افتخار که بر پاکستان سیل ، زلزله و دیگر بلایا نازل نکرده است و نمیتواند نازل کند . او فقط بر آنچه نازل گردیده و اتفاق افتاده ؛ اشارتی کرده است ؛ لذا مجبور نیست به همچو پرسش ها پاسخ بگوید !

ثانیاً مگر اینهمه اقوام و مردمانی که قرآن شریف از سرنوشت های شوم و تباهی های کامل شان روایت میکند ؛ زن و بچه و هر آنچه دیگر که تصور میفرمائید ؛ نداشتند و میتوانستند نداشته باشند . یا در موردی نشان داده میتوانید که با آنان تصفیه کاری ها به صورت انفرادی صورت گرفته باشد ؟

نه خیر ؛ محترم ! این ظواهر « بی گناهی » که پیش چشم کم بین و عقل شکلی و ظاهر بین ما خود نمایی میکند ؛ برای « بیگناه بودن » نزد ذات الهی و گردانندهء کائینات کافی نیست . آن ذات به علم غیب میداند که در دل ها و اندیشه ها و اعمال مردمان گناه غالب است یا بیگناهی ؛ من و شما را که هم مؤمنیم و هم مسلمان ؛ صلاحیت و توانایی آنرا نداده اند که درین مورد عدالت خداوند را مورد سوال قرار دهیم !

فقط خداوند دانای نهان است !!!

اما دستاورد خیلی ارجمند و گرانبهایی در میان جامعه بشری و طئ تجارب حاصله برای نسل های فراوان ؛ به وجود آمده است که « برائت ذمه = بیگناهی ) را حالت اصلی شهروندان قبول کرده اند . چون بشر خدا نیست و نمیتواند باشد ؛ لهذا باید حد خود را بشناسد و منجمله برای حکم بر گنه کاری و بی گناهی فردی و جمعی خداگونه ؛ توهم و عمل ننماید .

این است که نظامات خیلی پیچیدهء حقوقی و قضایی به وجود آمده است و با گذشت زمان هم هر از گاهی اثبات میشود که هیچ قانون و نظامی کامل نیست !

تصور من این است که جناب دکتور زیوری قوانین و ملاک های بشری را با قوانین و ملاک های خالق تعالی خلط  فرموده اند و از نزد شان نظام مبتنی بر علم غیب الهی با نظام ناقص و شکلی و ناشیانهء بشری قاطی پاتی شده است .

برداشت ـ و نه حکم من ـ این است که در موجودیت ، بقای فرعونی ، تاخت و تاز ها و جنایات حکام و جنگسالاران و منافقان پاکستانی ؛ افغانستانی ، عربستانی ، ایرانی و... و... و ... مردمان آن ها که منبع اصلی و الهی ی قدرت در وجود جمعی ی آنهاست ؛ بیگناه بوده نمی توانند !

اصلاً « بیگناه مطلق » ثابت کردن فرد و جماعت بشری حسب قرآن و سایر کلام های مقدس  در دایرهء « حساب و میزان و عدل » خداوندی ممکن نیست . منهای زیوری صاحب محترم که شاید کدام استثنایی در مورد شان محقق شده باشد !!؟

اخلاق خوبی است که ما و دیگران مردمان آسیب رسیده مخصوصاً در حوادث طبیعی را قابل ترحم و دستگیری بدانیم ، برایشان متأثر و متألم شویم و هرچه بیشتر و هرچه زود تر به مدد شان بشتابیم ؛ ولی خوب نیست این مردم و سایرین را ـ آنهم به لحاظ دینی « بیگناه مطلق » بخوانیم و دیکته کنیم .

مؤمنان و مسلمانان سنتی قویاً باور دارند که در برابر آفریدگار و خلق الله « غرق گناه » اند  و به همین دلیل عبادت و قربانی میکنند . ما حق نداریم این عقیدهء درست و نیک را از آنان بگیریم بلکه باید بکوشیم معنویت آنرا توسعه دهیم ؛ عبادات و قربانی های ریایی را نه موجب رفع گناه که موجب زیادت و سنگینی آن اعلام و ابلاغ داریم و مبارزه برای تضعیف و سرانجام نابودی نماد ها ؛ عوامل و زمینه های ظلم و ستم بر خود و بر دیگران را از عبادات اَهَم و قربانی ها در این راه را از قربانی های ارجح به حساب آوریم .

معنای قرآن این است . ما همه در برابر هرانچه در سرزمین هایمان و در جهان ما میگذرد ، مسؤلیم . غفلت ها ، بی عرضه گی ها ، سر زیر برف کردن ها ، غار موش پالیدن های مان بدترین گناهان ماست ؛ چه خاصه که مستقیم و غیر مستقیم و با واسطه و بی واسطه در خدمت دم و دستگاه های ظلم و فساد و جنایت و مافیا هم باشیم و بر  ضد مبارزان راه حق و عدالت و معنویت و فرهنگ عالی و آرمانی نیت و اراده وعمل نمائیم ، برای آنان چاه بکنیم و علیه آنان توطئه کنیم !

 

 

( خداوندا ! از من بپذیر که بیش از ین درین محدوده از رسانیدن پیام های ملکوتی تو عاجز می باشم و تو خود بر همه چیز گواهی . آمین ! )

 

....................................................................................

فرمایشات دکتورامان الله زیوری :

 

پاکستان در کام غضب های زمینی و آسمانی!!

 

نوشتۀ آقای محمدعالم افتخارزیرعنوان (تلک خرس تلک بوزینه میشود!پاکستان درکام غضب های زمینی وآسمانی ) رادرتعدادی ازسایت ها خواندم.درقسمت اول نوشتۀ خود آقای افتخارازمقالۀ اخیردکتوراسپنتا مبنی برانتقاد صریح وشدیدوی ازسیاست های دوگانۀ پاکستان وارایۀ سفارش های وی به متحدین غربی افغانستان درزمینۀ مبازه باتروریزم ،استقبال نموده است. من بااین نظرآقای افتخار کاملأ همنوااستم و،در حالیکه بحیث یک دیپلومات سابق وزارت خارجه گفتنی هاوانتقاداتی دربارۀ مدیریت جناب اسپنتا دروزارت خارجۀ افغانستان دارم،با کمال رضائیت می پذیرم که مقالۀ ایشان نشان دهندۀ جرأت فوق العادۀ اخلاقی یک دیپلومات و سیاستگزارفعال بوده و برادعاهای همه وطن پرستان ومنتقدان سیاست فعلی افغانستان وجامعۀ جهانی دربرابرتروریزم مهرتأئید گذاشته است. من هم به نوبۀ خودازین صراحت لهجۀ اقای اسپنتا قدردانی نموده،آزرومیبرم تاسائرهمکاران ایشان وشخصیت های تأثیرگزارکشور باجرأت وصراحت بیشتر قلم فرسائی نمایند تاشودحرکتی برای گذارازین بن بست براه بیفتد.

ولی درپایان نوشتۀ خود آقای افتخار چنین ابراز عقیده میکنند که: (بنظرمیرسدوقت آن فرارسیده که پاکستان به سزای جنایاتش ازابتدای پیدایش تاکنون برعلیه معنویت جلیل وجمیل محمدی ،برعلیه ملل ومردمان بیگناه وبیدفاع افغانستان وهندوستان وبنگال شرقی- بنگله دیش- وبرعلیه عقل ووجدان بشری برسد. مومنان حقیقی میدانند که زلزله های تباهکن دوسال قبل وسیلاب های عظیم همانند توفان نوح درحال حاضروسائرخشم وخروش که اززمین وآسمان برپاکستان می بارد،بدلۀ چه هاست؟ ).

درین رابطه میخواهم بگویم که متأسفانه دولتمردان وجنایتکاران پاکستان ونهاد های جاسوسی آن که ان همه جوروستم را بر( مردمان بیگناه و بیدفاع افغانستان و هندوستان وبنگال شرقی) روا داشته اند ، ازین مصیبت ها خساره مند نشده اند و هنوز به تبهکاری های خود ادامه میدهند. هنوز هم زرداری ها، حمیدگل هاومولانا فضل الرحمان ها و امثال شان بر کرسی های قدرت نشسته اند وپیروان طالبی شان درکوهپایه های وزیرستان وسوات به شرارت های خودو برای بربادی ونا آرامی افغانستان ادامه میدهند . متأسفانه این همه مردم بیگناه پاکستان است که سالها اسیر وقربانی سیاست های جانبدارانه و استبدادی نهاد های مرموز وغیرشفاف آن کشوربوده و از فقر،بیسوادی وظلم همین دستگاهای مستبدرنج برده اند و اکنون هم به این مصیبت خانمانسوز مبتلا شده اند.

سوال من این است که این ها چه گناهی دارند ، که بخاطرجنایتکاری ها وشیادی های این نهاد ها به چنین سرنوشت فجیع وبه گفتۀ آقای افتخار(غضب های زمینی و آسمانی) مواجه گردیده اند؟ آیا واقعأمیتوان این همه حادثات دلخراش اخیر پاکستان را که منجر به مرگ هزاران طفل ،زن ومرد بیگناه وبی خانمان شدن بیست ملیون پاکستانی شده است ،بحیث یک جزای آسمانی وزمینی دربدل گنه کاری های نهادهای سیاسی،خفاشان نظامی ودستگاه متحجرجاسوسی پاکستان دانست؟ آیا میتوان گفت که بیست ملیون پاکستانی که قربانی این همه حادثات دلخراش شده اند همه عمال سیاست های شیطانی پاکستان ودستگاه مخوف استخباراتی آن بوده اند تا بادرگیری با  چنین فاجعۀ سنگین وباپرداخت قیمت جان ومال وفرزند،  به جزای اعمال خود برسند ؟

من به حیث یک مومن ومسلمان به مشکل میتوانم باور کنم که این همه مصیبت ها وبلا های زمینی وآسمانی جزائی است که بخاطرجنایات دستگاهای جاسوسی و سیاسی آن کشور ،بیست ملیون طفل،مرد وزن بیگناه را به فجیع ترین وضع غیر قابل باوربی خانمان ساخته است.زیرادرانصورت عدالت خداوندی مورد سوال قرار میگیرد.عقیدۀ اسلامی به من حکم میکند که خداوند، برخلاف انسان های بیحوصله وزورمند بخاطر (یک جانورهمۀ پوستین را نمی سوزاند). بلکه صرف گناهکاران را به کیفراعمالشان میرساند.یقین دارم روزی خواهدرسید که جنایتکاران پاکستان خود شان به کیفر اعمال خود برسند ونابود گردند. چنانچه نظر سنجی که خود آقای افتخار به آن اشاره کرده اند، چنین اتفاقی را پیشگوئی میکند.

بناأ در حالیکه سیاست های دو گانه وشیطانی پاکستان دربرابر افغانستان را به شدت محکوم کرده میخواهم تأثرات عمیق خود را از آنچه به بیست ملیون طفل ، زن ومرد بیگناه پاکستان اتفاق افتاده ابراز نمایم .امید وارم که امداد های بشر دوستانۀ نهاد های منطقوی و جهانی هر چه زودتربه کمک آنها رسیده و دردهای طاقت فرسای آنهارا کاهش دهد.زیرا بگفتۀ شاعر:

چو بنیاد ایجاد ما بر فناست           به مرگ کسی شادمانی خطاست

در خاتمه میخواهم بگویم که هدف ازین نوشتۀ مختصر من نه مخالفت بااظهارات آقای افتخار بلکه تنها ابراز نظرخودم در زمینه بوده است. 

 http://www.ariaye.com/dari7/khabari/zewari.html

 

 

 

فرمایشات جناب فرید مستمندی :

 

http://www.payam-aftab.com/images/empty.gif

فرید مستمندی

از دوستی شنیدم که آقای محمد عالم افتخار از کمنت من در ذیل مقاله آقای سپنتا بی طاقت شده و چیزی نوشته است. با مراجعه به سایت پیام آفتاب دیدم که ایشان نظر من را احساساتی و سطحی خوانده اند و از ایدئولوژی زدگی سخن گفته اند.با تشکر از نظر نیک آقای افتخار توجه خوانندگان گرامی را به مطالب زیر جلب می نمایم: کمنت قرار نیست که حتما تحقیقی و تحلیلی باشد بلکه نظریات افراد است که ممکن است برخاسته از مطالعات و آگاهی باشد و ممکن هم هست که سطحی و احساساتی باشد.احساساتی بودن به ذات خود عیبی ندارد چون انسان باید احساسات داشته باشد و الا با حیوان فرقی نمی کند.همین که آقای افتخار می نویسد که از نظر مخالف آقای سپنتا طاقت کرده نتوانست خود احساسات است و من این احساسات را نه سطحی بلکه ناشی از طرز دید و به عبارت دیگر گرایش های ایدئولوژیک شان می‌دانم،هرچند ایشان مانند برخی روشنفکران به ظاهر متحول شده تحت تأثیر تبلیغات و جهت دهی مستقیم و غیر مستقیم امپریالیزم جهانخوار غرب، گرایش ایدئولوژیک را نفی می کنند. طرح شعار ایدئولوژی زدگی و مخالفت با ایدئولوژی ارمغان جدید جنگ صلیبی نوین صلیبیان به ظاهر سکولار اما در واقع بنیادگرایان مسیحی و یهودی برای خلع سلاح کلیه نیروهای مترقی و مبارز و بخصوص مسلمانان آگاه، متعهد و غیر وابسته است که متأسفانه آگاهانه یا نا آگاهانه توسط برخی روشنفکران عزیز ما نیز نشخوار می شود.اگر ایدئولوژی مجموعه عقاید و آرمان هایی باشد که باید و نباید اخلافی انسان راتعیین می‌کند، هیچ انسانی نمی تواند بدون ایدئولوژی باشد، و اگر ایدئولوژی تحجر و دگم اندیشی، تروریسم و آدم کشی باشد طبیعی است که مردود است و لیبرال دموکراسی غرب و روشنفکران مرعوب آن بیشتر از دیگران ایدئولوژی زده هستند. مسأله‌ی دیگر مخالفت به تعبیر آقای افتخار احساساتی برخی هموطنان عزیز ما با پاکستان است و تمام کاسه و کوزه ها را بر سر پاکستان می ریزند.دخالت و تجاوز پاکستان در افغانستان قابل انکار نیست، اما باید توجه داشت که ملت مظلوم پاکستان نیز مانند ما قربانی تجاوز هستند. حساب ملت پاکستان را باید با نیروهای سیاسی و نظامی متجاوز پاکستانی که مجری سیاست های شوم انگلیس و امریکا در منطقه هستند و پاکستان را به آزمایشگاه ایدئولوژیک ایدئولوژی های ضد اسلامی دیوبندی و وهابی که ساخته استعمار پیر انگلیس هستند، تبدیل کرده اند جدا کرد.

http://www.payam-aftab.com/?usr=category/detail&nid=11853

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت