نويسنده : حسین ورسی
افق های گسترده ورنگین شعراستاد باختری
بخش چهارم
( برگ های از زندگینامه استاد واصف باختری )
سرزمین بلخ را باید سرزمین شگفتیها نام داد . زرتشت از این خطه باستان برخاست و در لوح اندیشه های ناب جهانی، گفتار نیک، پندار نیک وکردار نیک را، ثبت نمود. آیینی را که او پی گداشت یکی از ماندگار ترین آیین بشری و پیام دهنده پیروزی خیر برشر، نیکی بر بدی ونور بر تاریکی درپهنه هستی آدمی است. قرن ها بعدفیلیسوف اثرگذار آلمانی فریدریش نیچه برای رسانیدن پیام خود به بشریت عصر خود، ازنام زرتشت بلخی، بهره میگیرد وکتاب ماندگار " چنین گفت زرتشت " خودرامینویسد.
سرزمین بلخ از روزگاران قدیم مهد شعر، حدیث، عرفان، حکمت و فلسفه بوده وشخصیت های برازنده ای چون : ابراهیم ادهم بلخی،شقیق بلخی، عنصری بلخی، ابو شکور بلخی، شهید بلخی، منوچهری ،ابوالقاسم کعبی بلخی ، دقیقی بلخی، رابعه بلخی ، ابن السینای بلخی، ابوزید بن سهل بلخی، محمد بن موسی حدادی بلخی، ناصر خسرو قبادیانی بلخی، مولانا جلال الدین محمد بلخی و هزاران نام آور دیگری از بلخ برخاستند وهرکدام در عرصه های مختلفی از ادبیات، اندبشه، حکمت وفلسفه دستاوردهای بزرگ وماندگاری را تقدیم بشریت نمودند.
آقای ابراهم عرب پور، در سال ۱۳۸۷ خورشیدی در طی یک گفتگو با خبرنگار مهر درمشهد گفت که : تا کنون وی به تعداد ششصدو شصت یک (۶۶۱ ) تن ازبزرگان ومشاهیر بلخ را در طی دوجلد کتاب زیر عنوان " تاریخ علمای بلخ " که شامل شرح حال شان میشود، منتشر نموده وجلد سوم آن تحت نگارش است ودر نظر دارد که در باره بیش از دو هزار تن از مشاهیر بلخ اعم از :علما، فقها، محدثان، فلاسفه، حکما، شعرا، عرفا،محققان وصاحبان آثار، بنویسد. همین کافی است بدانیم که بلخ مهدراستین علم وفرهنگ، ادبیات، شعر وعرفان بوده که به نیکویی " ام البلاد " ش خواندند واین " شهر مادر " نه تنها میلاد گاه علم وفرهنگ ، بلکه پرورش گاه مدنیت های بزرگی هم بوده که درادوار مختلف چشم روزگار را خیره میکرد.
با این پیشگفته کوتاه به سراغ مطلب اصلی میرویم و سعی میکنیم که از زیستنامه ای بزرگ مردی سخن بگوییم که باشعر ونثر سوچه وفراز اندیش خود، پیشکسوت واستاد مسلم نسل نو فرهنگی ما به شمار میرود. مردی که میتوان اورا نقطه اتصال فرهنگی میان عصر پر تلاطم مابا اعصار طلایی ودرخشان تمدن، فرهنگ وادبیات بلخ باستان دانست.
استاد واصف باختری پسر قاری محمدالله مشهور به قاری مست علی درسال ۱۳۲۱ خورشیدی در گذر عزیز آباد شهر مزار شریف، مرکز ولایت بلخ زاده شد. آموزش های ابتدایی ومتوسط خودرا در لیسه باختر مزارشریف به پایان برد. از همان نخستین آموزش ها، یک استعداد شگرف در وی متبارز بود واو در " شعر جنگی " های مکتب گوی سبقت را از همه می ربود. چون شعر های از متقدمین را در حافظ داشت با تمام هجاهای آن دقیق ورسا تلفظ میکرد. چنانچه نخستین سرایش وی حایز مقام اول گردید. وی هنوزدانش آموز لیسه باختر بود که شعر استادانه می سرود واین یکی از نخستین سروده های او:
چو در شکنج قفس یاد آشیانه کنم
ز خون دیده و داغ دل آب و دانه کنم
رسد به عرش خدا شعر آسمانی من
شبی که ساز سخنهای عاشقانه کنم
شوم سحاب و شبی در برش کشم چون ماه
هنوزرسم و ره ء دلبری نمیداند
چرا شکایت از آن طفل نازدانه کنم
حدیث سایه و خورشید را بهانه کنم
شراب بوسه و گلنار اشک و نگهت گل
سرشته سازم و آهنگ این ترانه کنم
(... و آفتاب نمیمیرد، ص1، از شعر «سایه»)
شعرهای زیبای «پرنیان پوش» (نشر شده در شمارة ۳۵ مؤرخ11 ثور۱۳۴۰ خورشیدی روزنامة بیدار)، «گل وحشی» (نشر شده در شمارة ۴۱ مؤرخ۲ثور ۱۳۴۰ خورشیدی روزنامة بیدار)، «سراپردة جمشید» (... و آفتاب نمیمیرد، ص ۴ـ ۶) و شماری دیگر از یادگار همان دوره های نخستین اند.
باید یاد آور شد که استاد محمد عمر فرزاد ، ادبیات شناس شهیر که برخی از استادان سخن امروز افتخار شاگردی شان را دارند، کسی بود که که استاد باختری پس از نوشتن شعر هایش ابتدا نزد استاد فرزاد قرائت مینمود وهردو از همیاری ادبی یگدیگر بهره می گرفتند. استاد باختری از همان ابتدا در نوشتن نثرهای هنرمندانه ید طولا داشت وشیوه نگارش استاد چنان هنرمندانه ودارای سبک ویژه ای بود که از میان نوشته های دیگران قابل شناخت بود. استاد باختری در نشریه محلی " بیدار " پیرامون احوال و آثار شخصیت های فرهنگی وادبی همروزگار خود چون : مولوی صالح محمد فطرت، مولوی خال محمد خسته، استاد محمد عمر فرزاد، محمد اسحاق مضطرب، محمد محسن احسان، میر غلام محمد ربیع، گدایشاه مسکین و دیگران، مقالاتی متعددی منتشر نمود که این نوشته ها با نثر زیبای آذین یافته بودند.
استاد باختری چنان طبعی سرشاری داشت که گاهی در هنگام راه رفتن نیز شعر میسرود. استاد زمانی با ابراز دلتنگی از پایین بودن سطح عمومی آگاهی ادبی محیط خود، سرودِ «پدرود» اش را که گویای کناره گیری وی از دنیای شعر و شاعری بود انتشار داد که بخش آخر این شعر را میآوریم :
...
... پدرود ای بهشت و بهار فرشته گان
ای آسمان روشن اندیشه های من
من گوهرم و لیک به بازار روزگار
روشندلی نبود که داند بهای من
پرواز کرد بلبل دستانسرای شعر
از شاخسار خاطر درد آشنای من
دل مُرد و شور مُرد و نوا مُرد و شعر مُرد
این واپسین سرود منست ای خدای من
(... و آفتاب نمیمیرد، ص ۸ ، از شعر «پدرود»)
و اما مگر میشد که شاعر شعر نگوید؟ آن زبانه های آتشین شعر او هرگز به وی این مجال رانمیداد تا با شعر وداع نماید. و این فریاد شعر اوست که چنین طنین می افگند که:
اگرچه عاشق وزیبا پرست وباده گسارم
به تابناکی وروشندلی چو صبح بهارم
... چه سان خموش کنم شعله های سرکش دل را
ز ابرِ دیده اگر گوهر سرشک نبارم
...
(... و آفتاب نمیمیرد، ص9)
استاد باختری، پس از تکمیل دوره دانش آموزی از لیسه باختر، مدت ۹ ماه در مکتب سلطان غیاث الدین شهر مزار شریف، زبان فارسی را درس داد. پس ازآن در کابل شامل دانشکده زبان وادبیات گردید. واین یک دوراز تحول جدیددر زندگی ادبی استاد به شمار میرود. محشور شدن وی با استادان سخن وادبیات وهم مطالعات گسترده وی درزمینه های شعر وادب سبب گردید تافکر بلند استاد از پختگی لازم سرشار گردد. گرچه اوضاع ناهنجار سیاسی آن زمان وجو مبارزه طلبی نسل جوان وشکل گیری سازمان های سیاسی ونفوذ آنها در افکار محصلان استاد را نیز بسوی خود کشانید ودر این سالها استاد برای تبارز احساسات خویش شعر های حماسی ورزمجویانه نوشت که به چندتای آنها اشاره وبسنده میکنیم:
ای پتکها، ای داسها، گیرید ازین کناسها
زین تیره دل خناسها، دادِ دلِ اهلِ خرد
(... و آفتاب نمیمیرد، ص23، از شعر «خشم» سروده شده در سال 1342)
زنده گی جلوة دگر گیرد
گر ستمدیده گان به پا خیزند
بر ستم پیشه گان نبخشایند
با فرومایه گان در آویزند
(... و آفتاب نمیمیرد، ص25، از شعر «زنده گی چیست؟» سروده شده در سال 1343)
اندیشه ندارم اگر این دیو سرشتان
با رشتة بیداد بدوزند دهانم
با نالة خود شعله بر افروزم، اگر چند
چون شمع بسوزند درین بزم زبانم
(... و آفتاب نمیمیرد، ص28، از شعر «مرغ گفتار» سروده شده در سال 1343)
و خطاب به شعر میگوید:
شعر من ای شعله ء لرزان شبهای سیاه
شعر من ای مهر عالمتاب فردای سپید
ناله شو، فریاد شو، فریاد رزم انگیز شعر
نغمة جانسوز شو، آهنگ رستاخیز شعر
پردة بیداد و زنجیر ستم را پاره کن
از هراس زورمندان پرده پوشی تا به کی؟
موج شو، سیلاب شو، سیلاب پر جوش و خروش
لرزه در دلها پدید آور خموشی تا به کی؟
(... و آفتاب نمیمیرد، ص31، از شعر «آهنگ رستاخیز» سروده شده در سال 1343)
استاد باختری، بسیار زود به محیط تنگ سیاست پی برد وخودرا از این محصورگاه اندیشوی رهانمود. برای شعر امروز دری که از خامه بلند استاد سرچشمه گرفته، ترک دیار تنگ سیاست از سوی وی، یک اقبال بسیار بلندی به شمار میرود. چون اگر استاد همچنان درآن وادی پر ازتموج باقی میماند، شاید ما امروز این شعر های ناب ورنگین استاد را نمیداشتیم. وفقط شعر های حماسی را از ایشان میخواندیم که شعار گونه های سیاسی دوران مارا بازتاب میداد. استاد باختری در دوره دانشگاهی خود از مصاحبت های استاد مولانا خسته ، استاد مولانا قربت واستاد قاری بیتاب، سودهای فراوان ادبی برد.
استاد باختری با فراغت از دانشکده زبان وادبیات دری در سال ۱۳۴۵خورشیدی ، برای ادامه تحصیلات عالی عازم امریکا شد ودر سال ۱۳۵۴ خورشیدی از دانشگاه کولمبیا در رشته آموزش وپرورش گواهینامه ماستری بدست آورد.
استاد باختری که تقریباً با تمام زوایای فرهنگی وادبی سرزمین خود آشنا بود. شعر وآثار قدمای خودرا به دقت خوانده بود وبخشی از آنها را نه تنها در حافظه داشت بلکه به ژرفای اندیشه های آنها رسوخ نموده بود. در دوران تحصیلات عالی در امریکا با ادبیات وشعر مغرب زمین نیز آشنا گردید. این آشنای ومعرفت در شعر غرب وشرق، سبب شد که استاد فرزانه ما خود واجد یک روش جدید درشعر زبان دری گردد. گرچه شعر نو ویا به گفته شادروان نادر نادر پور، شعر امروز زبان فارسی ، سبک خودرا از نیما آغازنمود وبعد در شعر شعرای نامدار ایران زمین چون : شاملو، فروغ ، اخوان ، سپهری، رحمانی ودیگران ادامه یافت. اما اگر سرایش شعر های به این سیاق از چند شاعر پیش از استادباختری را نادیده بگیریم، باید به این نکته معترف بود که استاد باختری در گنجینه شعر امروز زبان فارسی - دری، فراز های نوی را آفرید وپنجره های جدیدی را به روی شعر نوزبان دری - فارسی باز نمود. ودر شعر نو زبان دری همپابا پختگی کلام، سرآمد ، استاد و پیشکسو ت همه شاعران نوپرداز کشور ما به شمار میرود.
زمانی در مورد نیما گفته بودندکه نیما با تلفیق فرهنگ روستایی وشهری، شعر نو را وارد زبان وادبیات فارسی نمود. اگر به خطا نرویم ، استاد واصف باختری با تلفیق فرهنگ گسترده سرزمین بلخ، کابل وادبیات مغرب زمین توانست شعر شعور مندانه نو زبان دری - فارسی را وارد افق های تازه ای نماید که متاسفانه به دلیل فقدان تعریف شعر استاد در مقیاس حوزه فرهنگی ما، سیمای بلند شعر شان ناشناخته باقی مانده واز پهلوزدن شعر های او با شاعران نامدار ایران زمین سخنی در میان نیست. از دید این حقیر برخی از شعر های شعورمند استاد باختری، ستیغ ادبیات زبان دری - فارسی است که سروده های هیچ یک از سرایشگران " شعر امروز " حوزه زبانی وفرهنگی ما نمیتواند با آن همپالگی نماید.
استاد واصف باختری، شعر برخی از شعرای مغرب زمین را چنان استادانه به زبان دری ترجمه نموده است که اگر نام شاعران آن را در پیشانی نداشته باشد تصور نمیشود که این شعر به شعر ترجمه شده باشد. گرچه گفته اند که شعر به شعر ترجمه ناپذیر است یعنی آن مفاهیم وپیام که در شعر نخستین تبلور یافته است، در شعر ترجمه منتقل کردن آن خیلی دشوار به نظر میرسد. اما استاد واصف باختری در این زمینه از همه پیشی گرفته است. شعر های که ایشان به شعر ترجمه کرده اند بدون مبالغه که شهکار ترجمه ای شعر به شعر شمرده میشود.
استاد واصف باختری، پس از فراغت از دانشگاه کولمبیا، مدتی زیادی در ریاست تالیف ترجمه مشغول تدوین ، تصحییح کتب درسی مکاتب وزارت معارف بود. در این سالها استاد شعر ماندگار خودرا در نشریه های مختلف بنام " و.ب " منتشر میکرد. قسمت بیشتر این اشعار در مجله های ادبی - ذوقی " عرفان " و " ژوندون " نشر گردید. استاد باختری تقریباً پس از سال ۱۳۵۱ خورشیدی شعرهای نو خودرا سرود که بدون شک دهه پنجاه خورشیدی را میتوان دهه سرایش شعر نو استاد باختری نامید.
مدتی پس از هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی که فضای تنفس اهالی فرهنگ واندیشه، تنگ گردید ، استاد باختری مانند دهها سخنسرایان فرهنگ گستر، راهی زندان پلچرخی گردید. ود رآن محیط پر از خفقان نیز " شعر اعتراض" سرود که بخش دوم آن را در زیر نقل میکنیم:
... پاسبان منا ای تو خود بند بر پا، زبان بسته، تنها
چیستی هیچ میدانی؟
دشنه یی رفته در سینه یی روزگاری
همچنان مانده بر جای
خفته در خون و زنگار
هیچ آزرمی از من مبادت!
ما ز یک تیره و یک تباریم
پاسبانا برای خدا بازگو
شحنه میداند آیا
چیست لبخند کودک؟
ـ جوهر جاری جویباران هستی ـ
شحنه میداند آیا که زنجیریانش
ـ همسرایان رگبارهای شبانه ـ
زین این آسمانه
نان زرین خورشید را
بر سر خوان خوالیگر خواب
نیز هرگز نبینند
شحنه میداند آیا که مرغان نورند زین جا گریزان
زان که ترسنده روزی مبادا
خارهایی از این رشته های گرهناک
رشته هایی که ابلیسشان ز آبنوسینه گیسوی خود در کرانها کشیدست
ناگهان بر گلوشان نشیند ....
(... و آفتاب نمیمیرد، صص 74 ـ 75، از شعر «از ژرفای برزخ»)
استاد واصف باختری، پس از رهایی از زندان، در اتحادیه نویسندگان مشغول کار شد ومدیریت مجله " ژوندون " ارگان نشراتی اتحادیه نویسندگان را به عهده گرفت. در این سالها بود که جمعی از شاعران ، نویسندگان، پژوهشگران، داستان نویسان گرد هم آمدند وبه گونه منسجم، فعالیت های فرهنگی خودرا آغازکردند. گرچه در آن سالها کشور در محاصره تجاوز آشکار سرخ بود، اما استادان سخن از جمله استاد واصف باختری در عرصه شعر واستاد رهنورد زریاب در عرصه داستان نویسی، بن مایه های ادبی ارزشمندی را پایه گذاری کردند. نویسندگان جوان از چشمه ساران زلال این دوفرهنگی خرد ورز بهره های فراون گرفتند. چنانچه پیوسته در اتحادیه نویسندگان، نشست های فرهنگی صورت میگرفت . استادان سخن دراین محافل از تجربه های ادبی - فرهنگی شان سخن میگفتند و برای جوانان مجال حرف وحدیث فراوان بود وآنها آفریده های ادبی شان را درزمینه های شعر ، داستان ، طنز ونقد به خوانش میگرفتند. استاد واصف باختری از سالها پیش وهم در دوران که در اتحادیه نویسندگان حضور داشت، پیوسته سخنگوی محافل عرس مولانا وبیدل بود، این محافل بزرگ را با شیوای تمام وبا قرائت شعر های از این بزرگان سخن ونکات فراونی از نحوه زیست و تجارب این ابرمردان اندیشه رابیان میکرد.
استاد واصف باختری، در زمان جنگهای تنظیم های مجاهدین، کابل را ترک نگفت. بعدها به پاکستان متواری گردید وپس ازآن به امریکا رفت واکنون روزگار هجرت را با خانواده خود در کالفرنیا میگذراند.
آثار چاپ شده ای استاد واصف باختری:
شیوه های آموزش زبان دوم (با محمد رحیم الهام و عبدالغفور فارغی) (1361 هجری خورشیدی، کابل)
...و آفتاب نمیمیرد – مجموعة شعر–
[چاپ اول کابل، 1362 هجری خورشیدی و چاپ دوم کانادا، 1376 هجری خورشیدی]
نردبان آسمان – مقالاتی در باب شعر و اندیشة مولینا جلال الدین محمد بلخی–
[چاپ اول کابل، 1362 هجری خورشیدی و چاپ دوم پیشاور، 1376 هجری خورشیدی]
از میعاد تا هرگز – مجموعة شعر- (1369 هجری خورشیدی، کابل)
اسطورة بزرگ شهادت – ترجمة شعر– (1369 هجری خورشیدی، کابل)
ازین آیینة بشکستة تاریخ – مجموعة شعر– (1370 هجری خورشیدی، کابل)
سرود و سخن در ترازو – پژوهشهایی در باب عروض–
[چاپ اول کابل، 1370 هجری خورشیدی و چاپ دوم به گونة آفسیت در کانادا، 1380 خورشیدی]
دیباجه یی در فرجام – مجموعة شعر– (1375 هجری خورشیدی، پیشاور)
تا شهر پنج ضلعی آزادی – مجموعة شعر– (1376 هجری خورشیدی، پیشاور)
در استوای فصل شکستن – مجموعة شعر– (1377 هجری خورشیدی، پیشاور)
گزارش عقل سرخ – پژوهشهای فلسفی و ادبی– (1377 هجری خورشیدی، پیشاور)
درنگها و پیرنگها – پژوهشهای فلسفی و ادبی– (1378 هجری خورشیدی، پیشاور)
بازگشت به الفبا – پژوهشهای فلسفی و ادبی– (1379 هجری خورشیدی، پیشاور)
دروازه های بستة تقویم – گزینه یی از شش دفتر چاپ شده–
[چاپ اول پیشاور، 1379 هجری خورشیدی و چاپ دوم به گونة آفسیت کانادا، 1380 هجری خورشیدی]
در غیاب تاریخ – دو گفتار در بارة شعر و چند ترجمة شعر– (1379 هجری خورشیدی، پیشاور)
در وزشگاه ثانیه های شرقی – پژوهشهای فلسفی و ادبی– (1379 هجری خورشیدی، پیشاور)
مویه های اسفندیار گمشده – مجموعة شعر– (1379 هجری خورشیدی، پیشاور)
ماهیگیر و ماهی طلایی – ترجمة شعر– (1383 هجری خورشیدی، کابل)
بیان نامة وارثان زمین – منظومة طنز–
[چاپ اول کانادا، 1381 هجری خورشیدی و چاپ دوم کابل، 1383 هجری خورشیدی]
رو به رو با واصف باختری –گفت و شنود– (1383 هجری خورشیدی، کابل)
آبهای شعر جهان آلوده نیستند – ترجمه شعر– (1383 هجری خورشیدی، کابل)
اشاره به چند نکته درپایان این نوشته :
برای تدوین برگ های از زیستنامه استاد واصف باختری ، منابع کافی در اختیار نداشتم. مدت ها پیش با استاد تماس تیلیفونی گرفتم تا اگر درزمینه کمکم نماید، اما استاد با آن تواضع خاصی که از فرهنگ بلند شان منشاء میگیرد، گفتند که : "در مورد خود چه میتوان گفت ؟ ". بعد قرار گذاشتیم تا در باره سروده های خودشان وجریان سیال شعر نو زبان دری از آغاز تا کنون، گفتگویی مفصلی داشته باشیم. تصمیم بر آن شد تا من از طریق پست، پرسشهارا بفرستم وایشان پس ازارائه پاسخها، دوباره به نشانی من بفرستند. بنارا براین گذاشتیم تا نشانی دقیق استاد واین حقیر را، دوست گرانقدرونویسنده چیره دست، جناب یونس صالحی از طریق ایمیل وتیلیفون تبادله نماید. اما به دلیل ازدیاد بیش از حد کارهای رسمی جناب صالحی ، به این گفتگو توفیق حاصل نشد.
یکی از ارادتمندان وگردآورنده ای برخی از نوشته ها در مورد استاد باختری، جناب ناصر هوتکی درنظرگاه وبلاگ " سخن " پیامی گذاشت ودرآن لینگ های وبلاگ های " پرنیان " و " ... آفتاب نمییمرد " را لطف نمودند. این هردو وبلاگ منابع بسیار مهمی برای تدوین برگ های از زندگینامه استاد واصف باختری بود. در وبلاگ "پرنیان " برگ های از زیستنامه استاد واصف باختری به قلم شیوا وتوانای صالح محمد خلیق، منتشر گردیده است که بن مایه اصلی " برگ های از زندگینامه استادباختری " به قلم این حقیر شمرده میشود. اشعاری که در این زیستنامه ازسوی جناب خلیق آورده شده، همه اش از مجموعه شعری " ... و آفتاب نمیمیرد " استاد گزینه شده است. پس از تطبیق، اشتباهات تایپی آن را اصلاح وچند مصرع را بدان افزوده و عیناً نقل کردم. اتفاقاً که من هم در تبیین وتفسیر شعر استاد در طی سه بخش - البته خیلی نارسا - ، یگانه منبع ام همین مجموعه " ... وآفتاب نمیمیرد" بود. اما ناگفته نباید گذاشت که آنچه که خود شاهد کار کردهای استاد به خصوص پس از آنکه در اتحادیه نویسندگان حضور اثر گذار داشتند به شیوه خود نوشته ومطالبی را بدان افزوده ام. دیگر اینکه آثار چاپ شده استاد را با سنوات آن از وبلاگ "... وآفتاب نمیمیرد " گرفته ام.
نکته دیگر اینکه متاسفا نه در انتشار آثار ونوشته های استاد آنطوریکه لازم است کاری صورت نگرفته است . این هردو وبلاگ در یک زمان کوتاه در مورد استاد وآثارگرانسنگ شان نوشتند ومدت ها است که فعالیت نداشته و چیزی نمی نویسند. در حالیکه نوشته های زیبای شعری ونثری استاد از لحاظ کیفی وکمی در حدی است که میتوان سالها، سایت ها ووبلاگ هارا با آن مزین ساخت.
در این اواخر بانوی فرهیخته، متعهد واندیشه ورز، ثریابهاء وبلاگ قشنگی بنام " دیباچه یی در فرجام" روی اینترنت آورده که در آن نوشته های پیرامون سخن سالار زبان دری ، استاد واصف باختری گرد اورده است. در حالیکه موفقیت وتداوم کار این بانوی فرزانه را در تعریف اندیشه های ادبی وفرهنگی استاد سخن کشور، خواهانیم وباور داریم اگر بدینسان پیش برود، میتوان به عنوان الگو از آن برای تعریف اساتید برازنده سخن زبان وادبیات دری کشور، استفاده نمود.
آخر اینکه میتوان آثار نثری وشعری استاد واصف باختری را روی سایت ها ووبلاگ ها قرار داد، چون زبان شان هم در شعر وهم در نثر زبان سوچه وآهنگین است که نظیر این نادره زبان، کمتر در حوزه فرهنگی وزبانی ما سراغ میگردد.
در خاتمه عمر استاد بزرگوار و سخن سالار عصر ما درازباد !
قبلی +++++++++++++++++++++++