حسین ورسی
افق های گسترده ورنگین شعراستاد باختری
بخش دوم
روایات اسطوره ای در شعر نو استاد باختری، جایگاه ویژه دارد. او به این اسطوره هاروح زمان خود را میدهد وپیام خود رادر قالب زیبا ترین واژه ها به انسانهای هم عصر خویش میرساند. استاد باختری، با گزینش این روایات کهن، پلشتی هاراتقبیح میکند، باناسازگاری های آدمی در می آویزد تا از پاکیزگی حقیقت، زیبایی عشق و محبت دفاع نماید. استاد باختری، به مثابه یک هنر مند چیره دست، افق اندیشه هایش را به موازات بیان این اسطوره ها می گستراند وتا مرزی پیش میرود که خواننده آشنا با شعر، تماشاگر ساختار های جدیدی در شعر نو دری از سوی این شاعر بدعت گرا وسنت شکن می باشد.
استاد باختری، در شعر " عقاب از اوجها..."، از زبان افسانه آرایان باستان، اسطوره ای " شهر بابل " را پیش میکشد. بر اساس این روایت، شهر بابل وقتی مورد خشم خداوند قرار میگیرد که بابلیان بر سرزمین های " دگر " چیره میشوند. پس از آن انسانهای این شهری مغضوب، از فهم زبان یکدیگر محروم می گردند. درودی بردگری بسان دشنام می آید. زبانها چون زبان گرزه ماران، روانها با زهر کینه وعداوت آلوده، جبین ها آژنگین، سرود مهر خاموش، اماخروش خشم آهنگین است. استاد باختری ، با پردازش این اسطوره، ابتدا از مغضوبت شهری سخن میگوید که تجاوز به سرزمین های دیگر را روا داشته اند. چون هر تجاوز در بطن خودهنجار های ناروا وتجویز های ستیزو ستم بر انسان های دیگر راهمراه دارد. اما استاد در این جا توقف نمیکند ودر کنار این مغضوبیت که از مشیت الهی سرچشمه گرفته است، انسانهای سرزمین های مغلوب را به خاطر حراست از حریم شان، به غرور و مقاومت دعوت میکند.تا در برابر ستیزو تجاوز با تمام قامت ایستادگی نمایند. وزنهار باش میدهد که اگر ما نتوانیم از خود پایداری نشان دهیم، اهری من شب واپسین سنگر ها را فتح خواهد کرد ومارا چون گل خشکیده در میان برگهای دفتر تاریخ قرار خواهد داد. گرچه استاد باختری تاریخ سرایش این شعر را، سال ۱۳۵۱ خورشیدی ثبت نموده است. اما مجموعه شعری " ... و آفتاب نمیمیرد " در سال ۱۳۶۲ خورشیدی از سوی اتحادیه نویسندگان همان وقت منتشر گردید. این مقارن به همان سالهای است که متجاوزین سرخ، باریزش خون هزاران انسان، هرگوشه کشور را به مذبح زمان خود تبدیل کرده بودند. نشر چنین شعری که با زیباترین کلام درس استواری وپایداری میدهد، آنهم در دوران که در برابر چتر سیاه، حماسه های سرخ مقاومت آفریده میشود، آیا تصادفی است ؟ آیابرای رسانیدن این پیام هنرمندانه،در نشر این شعر تعمدی در کار نبوده است؟ واژه های چون: " اهرمن شب "،" باروی سیاه شهر شب " واستعاره های دیگر، آیا نمادهای ازسیطره بیگانگان در کشور نمی باشد ؟چرا شاعر بلند اندیش ما،آخرین مصراع شعرش را بایک پیام روشن چنین به پایان می برد؟
زخون خویشتن ـ این شبنم برگ گل هستی ـ
نگین سرخ بنشانیم بر انگشتر تاریخ
بخش آخر این شعربلندرا که روح پرخاشگری و مقاومت در برابر سیطره جویان، از آن متجلی است، در این جا می آوریم.
چرا آیینه اندوه باید بود
غریوا رود باید شد
شکیبا کوه باید بود
زبونی تکدرخت ناتوان را باد
غرور بارور را جنگل انبوه باید بود
عقاب از او ج ها فریاد می دارد
افق ها ناکرانمندست
زباروی سیاه شهر شب پرواز باید کرد
مباد اهرمن شب های سنگین پا
درفش خویش را بر واپسین سنگر بر افرازد
مباد این مرغ آتشبال زرین گام
که دارد لحظه های زنده گانی نام
زلرزان شاخه عمر سپنج ما کند پرواز
مبادا چون گل خشکیده بگذارند مارا در میان برگ های دفتر تاریخ
مبادا برفروزان آتشی کز هیمه ء پاک روان ما بود روشن
فتد خاکستر تاریخ
که گرخاموش شد این تابناک آتش
نباشد واژه ء امید را آرش
شبستان گسستن را اگر ازچلچراغ باز پیوستن فروغی بود
زخون خویشتن ـ این شبنم برگ گل هستی ـ
نگین سرخ بنشانیم بر انگشتر تاریخ
دکتر شفیعی کدکنی شاعر نو پرداز، نویسنده ومنتقدادبی نامبردار ایران زمین تعریف زیبا و جامعی ازشعر دارد:
" شعر گره خوردگی عاطفه وتخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته است. "
عاطفه، یکی از فضیلت های بزرگ انسانی است.اگر عاطفه بمیرد، کشتارگاهابر پا میگردد.داربست ها میگسترد.کینه، نفرت وعداوت بارگاه عشق ومحبت را فتح میکند.انسان گرگ انسان میشود، سبعیت ودرنده خویی بر روانهاو قلبها چیره میشود. قلب تهی از عاطفه به شوره زاری ماند که شگوفه های عشق ودوستی درآن مجالی رویش ندارد. از جمله مزیت های که به شاعران نسبت داده اند" عاطفی بودن " آنها ست. شعری که خون عاطفه در رگهایش جریان نداشته باشد، به پرنده ی مانندست که بخواهد با یک بال پرواز نماید. به سخن دیگر شاعری که شعرش از تموج عاطفی بی بهره است چنگی به دلها نمی زند. چون یک شعر سرشار از عاطفه به زوایای پنهان روح سیال آدمی رسوخ نموده بین شاعر وخواننده رابطه ایجاد میکند، رشد این پیوستگی متناسب به گستردگی عاطفه در شعر است. اماتخیل در تمام آثار هنری واز جمله شعر نقش محوری دارد. چون هر پدیده هنری از جمله شعر، داستان،تیاتر ، سینما، موسیقی، طنز وغیره، از تخیل زاده میشود،رشد میکند وبه کمال میرسد. طبیعی است که تنها یک تخیل بلنداست که میتواند یک پدیده هنر ی جاودان بیافریند.چنانچه تمام آثار هنری هنرمندان بزرگ دنیا در همه زمینه ها، ناشی از تخیل بلند آنها بوده و به عنوان بزرگترین آفریده های هنری در گنجینه فرهنگ بشری جایگاه شامخی دارند.
شعر استاد باختری سرشار از تخیل بلند است که خون عاطفه در رگهای آن جریان دارد. درتمامی شعر های استاد، ما میتوانیم برجستگی زبان عاطفی شعر شان را به عیان تماشا نماییم. استاد باختری به عنوان شاعر نو پرداز زبان دری با گره زدن عاطفه و تخیل در شعر هایش، بر درگاه زمان ایستاده، بدون آنکه شعار بدهد،پیام رهایی وآزاده گی را که در کلام زیبا وهنرمندانه او تبلور یافته است به گوش معاصران ونسل های از آینده گان زمزمه میکند.
استاد باختری در بخش نخست شعر عاطفی " از ژرفای برزخ " که دزندان پلچرخی سروده است می گوید :
پاسبانا خدا را
لحظه یی این گره ـ این گران قفل ـ را بازکن از سر انگشت
درگاه
تا از این دوزخ از این تنور گدازان
ـ هیزمش استخوان های خونین ـ
روح زنجیریان تا فراسوی دیوار ها اوج گیرد
پاسبان منا باز امشب زآنسوی دیوار
گریه ء کودکی خواب زنجیریان را بر آشفت
گوییا باز دژبان خارا روان برزمین تن پرنیان گونه یی خاربن های
شلاق خونین خود را فرو کاشت
پاسباناخدا را
کودک نازپرورده کیست این ؟
پاسبانا برای خدا بازگو
این صدااز آن سه پیوندعمری که من داشتم نیست ؟
این نواها از آن ارغنونی که پنداشتم نیست ؟
قبلی +++++++++++++++++++++++ بعدی