محمد راشد سیرت
چرا سنگســـــارم می کنی
چگونه میتوان آرزو کـــرد که خوشبختم من
چگونه خوشبخت زیست تــــا آرزو کنم من
تنها می توان برای
آنان محبت دهم من ؟؟؟
فصل جنازه ای منست برای رخصتم آه
کنارم آه یکجا سفراست ای زمن بد ترتـــــر
داغ های دل یکسو
داغ دامن یکسو
داغ های قلب را چگونه اظهار
کنم من
چقدر داغ دامن دارم
چقدر داغ بر ســــــر
کسی گوش میدهد به قسم هایم که چقدر داغ بر سر
دارم من
سنگسارم می کنند
زخمی ام من
چقدر نشان دهم
چقدر زخم بر سر دارم من
؟؟؟
++++++++++++++++++++++++
شب های تاریکی
دیگر سخت است برایم
نگو که بر نمی گردم
ببین، شب های تاریکی ومن هنوز
دست در گریبانیم
ظلمت سخت گذراندیم
ساختیم و سوختیم و پشت سر گذراندیم
تو-ای قبلهء عشق من
زیبایی لحظه ای انفجار
ای سازِ همآواز ِراز من، تو رفتی
ومن
هنوز میسوزم در گذر شب های تاریکی
کاش میدانستم که تو
آن عشق روز ازل بودی و
درین دل دیوانه غزل بودی و
دیگر نیستی و
من مانده ام و کنج میخانه و شب های تاریکی
گرچه نه امیدیست که دوباره برگردی
من همچنان در انتظارم
در این شب های تاریکی
محمد راشد سیرت