شکار سـوژه هـای نهـان و آشـــکار
صبورالله سـیاه سنگ
hajarulaswad@yahoo.com
چندی پیش، ایمیلی برایم رسـیده بود با پایانی اینگـونه: "خاک بر سـرت زمسـتان/ نازک دیدی گلهـای تازه را/ بهـار به دنبالت می آید"
با خـود گفتم: اگـر این دوسـت سـه سـرود دیگـر به هـمین زیبایی داشـته باشـد، آشنا شـدن با او مـایه خـوشبختی خـواهد بود. میدانسـتم که نوشـتن چنین پیامی در نخسـتین پاسخ به او خیلی زود اسـت. فـردایش، ایمیل دیگـری گـرفتم از هـمـو و در آن خـواندم: "هـر چه بپوشم/ تاثیر ندارد/ کابل خسـته اسـت"
هنگامی که در ایمیل سـوم عبدالهـادی ایوبی خـواندم: "تبر زدند/ درخت سبز را/ هـمسـایه اش خشکید"، نخسـت به یاد کاترینا افتادم.
از آشنا شـدنم با کاترینا بیسـت سـال میگذرد. با هـم در بیمـارسـتان Indira Gandhi (صحت طفل/ کابل) کار میکردیم. نامبرده از خاسـتگاه خـورشید _توکیو_ می آمـد و یکی از پرکارترین بانوان "انجمـن خـواهـران مقدس" بود.
روزی از او پرسـیدم: شنیده ام که جاپانیهـا از ذوق ویژه برخـوردار اند. آیا شمـا نیز در کنار نیایش و بیمـارداری به هنر گـرایش دارید؟ کاترینا گفت: شـاید کمتر جاپانی به شعر دلچسپی نداشـته باشـد. پرسـیدم: آیا شعر میخـوانید؟ گفت: گاهی میخـوانم و گاهی میسـرایم. و به اینگـونه فصل دیگـری از آشنایی مـا آغاز شـد.
او به خـواهش مـن از فـراز و فـرود هنر و ادبیات جاپان آغاز کرد. از رخنه عناصر فـرهنگی و مذهبی چین کهن و راهیابی اندیشه هـای گـونه گـونه باخترزمین تا گنجینه "Man'yo-shu" و شهکار حمـاسـی "Heike monogatari" گفت و رسـید به سـده چهـاردهـم و داسـتان اینکه Haiku"" چگـونه مـانند شگـوفه نورسـی از شـاخه "Tanka" جدا شـد، زیرا تانکا در سـه مصراع نخسـت، سـاختار هـایکـویی داشـت و چندین گپ دیگـر
به گفته کاترینا، در سـده هژدهـم Matsuo Bashu بنیانگذار هـایکـوی نوین کار بزرگی کرد. زیرا در پرتو پردازهـای او هـایکـو با شناسـه آزادتر پدید آمـد.
کاترینا پس از آنکه سـاختمـان هنری و کارشناسـانه هـایکـو را واگشـود، چند تایی را به جاپانی خـواند و آن را واژه واژه به انگلیسـی برگـرداند تا به مـن کمک بیشـتر شـده باشـد. او هـایکـوی مشهور Arakida Moritake را چنین خـواند:
را/ کا/ ای/ دانی (= دو تا گلبرگ از شـاخته افتاده)
کا/ ای/ رو/ تو/ بی/ ری (= میبینم بالا پرواز میکنند)
کـو/ چو/ وو/ کانا (= اوه! این که پروانه اسـت)
میتوان برگـردان بالا را با امـانتداری در محتوا، چنین نوشـت:
یک جفت برگ ریخته گل ز روی خاک
رو سـوی شـاخه دارند و پرواز میکنند
اوه! پروانه اسـت آن!
و هـایکـوی مشهور Matsuo Basho
فو/ رو/ ای/ کی/ یه (= برکه کهن ....)
کا/ وا/ زو/ تو/ بی/ کـو/ یو (= غوکی میجهد)
می/ زو/ نو/ او/ تو (= آوای آب)
کاترینا افزود: سـوژه هـایکـو بیشـتر گـرد زیبایی طبیعت، زندگی و گذشـت روزگار میچرخد. اشـاره به عنصر وقت، به شیوه آشکار یا پرداخت نمـودهـای آن مـانند نشـان دادن فصلی از سـال در یک مصراع ناگزیر اسـت.
در پایان، میزبان مهـربان کتابی به نام "The Haiku Handbook" نوشـته William Higginson و Penny Harter را به مـن داد. در برگهـای این کتاب برخـوردم به نکته هـایی که پیش از آن نادرسـت آمـوخته بودم، مثلاً اینکه: "هـایکـو شعر هفده هجایی اسـت در سـه مصراع دارای پنج/ هفت/ پنج هجا"؛ و تازه دانسـتم که سـرودپردازان جاپان هجاهـا/ سـیلابهـا را آنگـونه که در زبان انگلیسـی هسـتند، نمیشمـارند.
هـایکـو به"onji" که کـوچکترین پیوندی با سـیلاب ندارد سنجیده میشـود. "اونجی" را میتوان آوا_نمـاد (sound-symbol) خـواند. آوا_نمـادهـا صدای کـوتاهتر، سـاده تر و شـتابنده تر از هجای انگلیسـی را بیان میدارند و نشـانه هـای تلفظ جاپانی اند. مثلاً در این زبان، آوای "tsu" به شـتاب "a" ادا میشـود. از سـوی دیگـر، حرف "a" جاپان زودتر از تلفظ انگلیسـی یا امریکایی آن بر زبان می آید.
در برخی از واژه هـا دسـتکم دو یا سـه آوا_نمـاد به کار اسـت تا هجای متعارفی را بازنمـایانند. شـاید هـر خـواننده واژه "Man'yo-shu" را با تکیه بر هنجارهـای آشنا، سـاختار سـه سـیلابی بداند، در حالی که "Man'yo-shu" را با شش آوا_نمـاد میشمـارند.
هـایکـوی اصیل دو پاره مـوزون دارد، یکی دارای دوازده و دیگـری دارای پنج آوا_نمـاد. درنگ میان دو بخش با شگـرد ویژه گـرامری به نام "kireji" یا cutting word"" (واژه قاطعه) نشـانی میشـود.
"کرجی" پیشنهـاد کننده حالتهـای ویژه دسـتور زبان مـانند فعل، پسـوندهـای صفتی، آواهـای کـوتاه نمـایانگـر پافشـاری، پرسش، شگفتی، احتمـال و نشـانه سـه نقطه برای ناتمـامی و حذف اسـت. این تدبیر که رسـاننده بیان تلگـرافیک نیز میباشـد، به هـایکـو نیرو میبخشـد تا با جهیدن از خم و پیچهـای دسـتور زبان، کمتر به بایدهـا و نبایدهـای گـرامری و بیشـتر به تصویرگـری بپردازد.
عشقه پیچان شگفته
هـر بامـداد مرا بیدار میکند
اگـر زیر تایر نشـده باشـد
چادرهـای شسـته دختران
روی طنابهـا، در اهتزاز، زیر آفتاب
امروز جنگ نیسـت
ای نسـیم بهـاری پغمـان
به خانه هـای بدون خانواده گذر کن
مـن آنجا نمیتوانم رفت
دو دهه پیش که سـه مصراعیهـای بالا را از زبان کاترینا میشنیدم، هـرگز نمیتوانسـتم پیشبینی کنم که بیسـت سـال پس از آن با عبدالهـادی ایوبی هـایکـوسـرا آشنا خـواهـم شـد و از او نیز در هـمین شیوه _ولی شیرینتر_ خـواهـم خـواند.
هـایکـوهـای ایوبی نازکیهـای گسـترنده تر دارند، روان و جاری سـروده شـده اند و شمـاری از آنهـا از زیبایی در سـادگی زیاد میان دیدن و خـواندن آب میشـوند. دل آدم میخـواهد آنهـا از دور تنهـا شنیده شـوند و بس، مـانند:
فاژه میکشم.
خـواب
تعارف میکند
یا سـوژه آشنای دیگـری که کمتر کسـی پایایی ناپایدارش را در زندگی خـویش نیازمـوده باشـد. این بار شیوایی دریافت با سـادگی پرداز بافت خـورده و چنین شـده اسـت:
دسـتت را گـرفتم
میدانی؟
برق داشـت
بیکرانگی دلباختن باید از شش سـو فشرده شـود تا در آمیزه خـون و آتش و چند واژه کمتر از سـرمـایه رباعی بگنجد. چه بافتی _مگـر هـایکـوی خـودمـانی_ میتواند، به این آرامی بیاید و پیش دیدگان مـان بنشیند؟
انفجار بمب
باعث آغوش گـرفتن
دو هـمـدیگـر شـد
گاه عبدالهـادی ایوبی در نقش اندیشمـند هنرشناس چهـره می افـروزد، زیرا ژرفترین پاره هـای اندیشه در فـرآورده هـای کـوتاه او به فشردگی رخ مینمـایند:
درخت
ایثار سـوختن میکند
تا کـودک زود نان بخـورد
نگارگـری برشپاره هـای زندگی نیمرخ دیگـری از پرداختهـای او به شمـار میرود. برخی از هـایکـوهـای وی لحظه هـای سـرودآفـرینانه را هنرمـندانه قاپیده اسـت:
1
کـودک آب مینوشید
دسـتهـای مـادر کلان
شیرینتر از پیاله بود
2
هوای کـوچه
بوی نان میداد
سـر دردی ام گم شـد
3
گل هـم او را دوسـت دارد
گـریبان دریده اسـت
بالای گـورش
اگـر این دوسـت گـرامی با کـوتاهه هـایش هـمـواره برخـورد سختگیرانه داشـته باشـد، خـوانندگانش خـواهند توانسـت چشم به راه بهترینهـای فـردای او باشند.
پایان سخن با سـرودی از خـودش و امیدی از مـن که او دو دسـت نوازشگـرانه و ویرایشگـرانه به سـر و روی آفـریده هـای امروزش بکشـد، و گام به گام آنهـا را سـوی خسـروانی شـدن ببرد.
هـایکـوهـایم
کـوچک اند
دسـتش را بگیر
و پس از پایان، اینکه در میان سـرایندگان و پردازندگان هـایکـوی (افغانسـتان) که در شناسـایی یا بازشناسـایی این شیوه گامهـای بلند و فـرامـوش نشـدنی برداشـته اند، نمیتوان از حضرت وهـریز، برنا کریمی، مینا حسـینی، متین آذریون، نوراحمـد پاییز، وحید بکتاش، یاسـین نگاه، محمـود جعفـری و چند تن دیگـر یاد نکرده گذشـت.
[][]
ریجاینا/ کانادا
سـوم جولای 2010