سید مصطفی سائس
1
دیشب که برون شدم من از میخانه
وقتی به خود آمدم خودم دیدم که
من بودم و یک آیینه ی دیوانه
2
مرغ آزاده از درون قفس
پر زد و عشق را سرود و پرید:
یک نفس تا همنفس باید رسید
3
لیلی! بیا بریم
انگار راز ســــرخ کسی فاش می شود
وقتی که کاسه داغ تر از آش می شود
4
کسی با کفتر تقدیر پر می زد و می نالید
صدایش در تمام شهر، که ای یاران دیرینه
کسی تنهاست در تصویر و تنهاتر در آیینه
5
دست تنهایی به دستم داده شد روز ازل
تا رها گــــــــــردیم از تنهایی و تنها شویم
باید این "تصویر غربت" باشد وشعر و غزل
6
پرنده به سرِ شاخ و دو بال در بغلش
نمی پرید ولی دیدمش که می لرزید
شبیه طالبی را دیده بود، می ترسید
7
اینجا که تو عاشقی نداری
ای برف! کمی ببار روی وطنم
تشنه ست فضای باغ و صحن چمنم
8
محرّم آمد و گلچینی از باغ ولایت کرد
شقایق غرق خون گشت
و هفتاد و دو لاله سرنگون گشت
9
ای که هفتاد و دو جریان داشتی
تا قیامت هست جاری رود عاشورای تو
درس مردی و وفاداری دهد سقای تو
10
چه صحنه ایست خدایا!!!
به روی دست پدر
رقص بسمل میکند لب تشنه ششماهه پسر
11
کسی به جای لباس نکاح خود لیلی
کفن به تن کده"۱" بر مرگ انتظار کشد
و انتظار ترا بعدِ احتضار کشد
12
من نمیگویم بدون یار عادت میکنم
زندگی در دست توست
می روی از پیشم، عادت با شهادت می کنم
13
دو مست بود و دو صف ظهر روز عاشورا
و هردو جـــنگ نمودند و هردو شد پیروز
یزید مست شـراب و حسین مست خدا
14
زندگی وقتی دو روز است، عاقبت یک گور تنگ
تخت و تاج و بالش شاهی چه فرقی میکند
سهم ما از این جهان چند مشت خاک و تخته سنگ
15
مصرع عشق اگر در غزلِ دل نبوَد
بخدا چیدن این قافیه ها جانکاه است
زندگی، در گذر ثانیه ها جانکاه است
16
درخت، خشک شد اینجا ، پرنده پرپر زد
و باغ و باغچه تنها شد از غم و پاییز
شکست بغض و عجب ناله ای ز دل سر زد
17
کودک؛ اینسو غرق ناز و نعمت است
کودک؛ آنسو، پا برهنه ، فکر نان
اختلافاتِ دو سوی بحر کی گردد نهان!
18
جوانی "خانه ی فرهنگ" را اسپند میکرد
و دهقانی برایش چرس می کاشت
پلیسِ "دهمزنگ" ترفند می کرد
19
عایشه بینی بلندی کرده بود
او نمیدانست که فکر طالبان
در دل انبوه مردم زنده بود
20
بیچاره مرغکِ بی بال و پر
چنان در اوج تنهایی
ناله کرد از هجوم سرمایی
سید مصطفی سائس.
Sayed Mustafa Saies
Tel: +46 (0)76 27 40 286
Weblog: http://saies.blogfa.com
+++++++++++++++++++++++
خسته ام
(زلال عروضی پیوسته قافیه دار)
ز روزگــــــار خسته ام
و از تمام ِگیــــــــر و دار خسته ام
دلت چو سنگ بوده بر دل شبــیه شیشه ام
چنین بوَد اگـــــــر، ز یار خسته ام
وز افتخــــار خسته ام
ز انتظــــــار خسته ام
بدون عشق از بهــــــار خسته ام
چقدر"لاف عاشقی"؟ شعار ِچون"انالحقی"؟!
ز دست اهــــــل کارزار خسته ام
ز چــوب دار خسته ام
به کـــردگار خسته ام
ز جور فقــــر و احــــتقار خسته ام
مهاجــــــــرم، وطن به زیر ظلم است گوش کن!
ز انتحـــــار و انفجـــــار خسته ام
ز انزجــــــار خسته ام
قسم به یارخسته ام
زدست شرم وننگ وعارخسته ام
خـــــدا! کجاست وادی پگاه و نور "لـَـم یزل"؟
که از شبِ بلنــــد و تار خسته ام
ز روزگــــــار خسته ام
سید مصطفی سائس
۱۳ /۹ / ۱۳۸۹ - ۵ / ۱۲/ ۲۰۱۰
شهر مالمو؛ سویدن