سید مصطفی سائس
شهر مالمو؛ سویدن
درس عشق
(زلال عروضی پیوسته بدون قافیه)
بیــا کـــه عشق کنیم
شویم محـــــو درجوانی ِخویش
چـــــــــــرا که وصل ِ تو با عشق لذتی دارد
فراتر از غـــــــــزل ِ ناب و اصیل
که عاشقی هنراست
بیــا کـــه عشق کنیم
رها ز"من" همیشه "ما"بشویم
چــــرا که عشـــق زبـان دارد و سخن گوید
بــرای تـفــرقـه ، نفرینِ خــــدا
برای وصـــــــل، درود
بیــا کـــه عشق کنیم
ز حال ِ ما جهـــــــــــان بیاموزد:
دروس عشق، عاشقانه خـــوانده ایم ز بس
غلام عشق وعاشقان شده ایم
زلالخـــــوان شده ایم
سید مصطفی سائس
۳۰- ۸- ۱۳۸۹ / ۲۱- ۱۱- ۲۰۱۰ ، شهر مالمو؛ سوئد
امام عشق
یا رب ! ترا قســـم به حــدیث تمام عشق بر واژه واژه یی کـــه بیارد پیام عشق
لبـــریز کن ز عشق؛ تمـام وجـــــــــود ما تا با همـــه سخن بزنیم از کلام عشق
تا جمــــــــــــله آشنای محبت شویم زود آهسته تر هدایت ما کن به دام عشق
جان میتوان نوشت به هر بیت شعر مان گل میتوان شکفت بهاری بنام عشق
از نفرت و عـــــــــداوت بی پیر خسته ایم ما را رسان به وادی دارالسّلام عشق
خواهــــــر، برادر و پدر و مــــــادر و پسر! با هـــــــم بیا شویم غلامِ غلامِ عشق
تبعیض دین ومذهب ورنگ وزبان چیست؟ تا چرخ زنده است، بود زنده نام عشق
پس مثل "سائس" همنفــسم زود تر بیا
تکبیر گفته، ایست به پشت امام عشق
۲۷- ۷- ۱۳۸۷ /۲۰ - ۱۰- ۲۰۰۹
شهر مالمو، سوئد
حکایت وطن
دوستان یک دوست پیشـم، بهر پرسان آمده تا شــــــــریک درد ما گــردد، پریشان آمده
گفت: برگـــــو از وطن، از ملت و از همـوطن گفتمش گــــــویم، شنو! اما به گریان آمده
اشک گر خواهی بریز و شاد باش و گریه کن با گریستن در چـنین غـم، اجر شایان امده
تا بدانی چیست حــال ملت مظـلـــــــــومِ ما نکته یی بشـنو که اکـنون وقت الحان آمده
ملت مظـلــــــــــــــــوم ما را ؛ زیر آب ناودان جای باشد، بر سـر مـا، سیــــل باران آمده
"فقر فرهنــــگ" است ما را؛ ثروت بی انتهــا فارغ از تحصـیل و دانش، جمله نادان آمده
اقتصـــاد کشور ما ضرب صفــر و صفر گشت پا برهـــــنه این همه اطفال و عریان آمده
هر طــــرف یک لاله روییـده به نام "بیوه زن" دارالایتام این وطن بهر یـتـیــــــــمان آمده
نخــبه گان راستین دین و مـذهب کشته شد کربلای دوم اینجا از شهیـــــــــــــدان آمده
وای! از این گونه بدبخـــتی که اکنون رهبران جمله را شوق امارت از دل و جــــان آمده
نیست حتی ذره ای عطف توجـه در عمــــل دین و مذهــــب را، مسایل خـط پایان آمده
تا به کی توهـــــین گــــردد، ملت اسلام ما؟ آخر اندر افتخـــــــــــار ما که "قــرآن" آمده
از تهــاجـم های "ناتو" در سراسر شهـــر ما سلطه ی کفر و شقـاوت بر مسـلمان آمده
رُوبَهانِ "آیسف" با حـــــــــیله و مکر و فریب همچو صیاد شقــی در کاخ شیــــران آمده
"طالب" بی دین به نام ظاهــــــراً اسلام ناب نفرت دنیا فـــــــــــزوده ، ضـِــدّ ایمان آمده
می نخواهــــــــند ملت اسلام گردد سر بلند هرکدام باسبک خاصـی، دشمن جان آمده
بی خبر، زینروست اما ملت مظلـــــــــوم ما چونکــــه امکانات فرهــنگی به فقدان آمده
علم و دانش نیست مارا نسل ما در فکـر نان مرد و زن، پیر و جوان را دل، پریشان آمده
ای برادر، هموطن، ای همزبان، هم دین من وقت همــــــدل بودن و یکدستی مان آمده
تا به کی جنگ ونفاق و دشمنی در یک وطن بس کنید! حــــالا دگر میهن به گریان آمده
رحم باید بر وطن چـــون مادر رنجیده است
"سائس" اینجا همــزبان نسل دوران آمده
۱۹ - ۶- ۱۳۸۸/ ۹- ۹- ۲۰۰۹
شهر مالمو، سوئد
پیکر زخمی
لبریز درد و غـــــــــم شـده اشعار پرپرم عمریست در هوای وطن جامه می درم
چون نو نهـال خشک کویرم به بی کسی آتش کشــیده شعــــله و افتاده در برم
عمریست ابر تیــــــــره ی گـردونِ نابکام باران غــــــــم چو سیل بباریده بر سرم
اکنون کـه مـوج غم به تلاطم فتاده است کشتی باورم شـــــده نومیـــــــدِ لنگرم
از دست انتحــــــــــار و برادر کشی ببین در تنگــــنای حـــــادثه زخمیست پیکرم
بیچــــــاره، در بدر، ز وطن دور تا به کی؟
"سائس"! بیا که چشم براهست مادرم
۱۲- ۳- ۱۳۸۸ / ۲- ۶- ۲۰۰۹
شهر مالمو، سوئد