مـرواریــــدی پنهان
نگارنده: صدیقی لعلزاد
بدخشان در طول تاریخ فراز و نشیب های زیادی را پشت سرگذاشته و در دامن پر از مهر و محبت خویش فرزانه مردان را پرورش داده و به کوه پایه های شامخ علم و معرفت رسانیده است که ازآن جمله یکی هم سید - دولت یفتلی میباشد.
سید دولت یفتلی فرزند سید هاتم در یک خانواده سادات و علم دوست در سال 1279 هجری شمسی در دهکده ی کولدره یکی از قریه های سرسبز و شاداب ولسوالی یفتل ولایت بدخشان دیده به جهان گشود. ایام طفولیت را در دامان مادر عفیف و پارسا خود تحت سرپرستی پدری بزرگوارش سپری نمود.
و بعد از ایام صباوت، قرآن کریم و کتاب های مذهبی را در نزد پدر علم دوستش فرا گرفت. و بخاطر آگاهی بیشتر به شهر فیض آباد آهنگ سفر نمود و معلومات بیشتر را از نزد داملا محمد شریف کسب نمود که در این ایام پدر گرامی شان چشم از گیتی پوشیدند. سید دولت یفتلی دو باره بخاطر سر پرستی بازمانده گان پدرش به دهکده کولدره رفت و به شغل زراعت و مالداری مصروف گردید چون وفات پدر مرحومش مشکلات نان آوری بازمانده گانش که همه اناث و یک پسر بودند سید دولت را قلبأ متا ثر ساخت و در لابلای مشکلات متعدید که ناشی از وفات پدرش برایش عائید گردیده بود آهسته آهسته اشعار را زمزمه میکرد که شعر و شعرسرای وی از همین جا شروع گردید. اولین شعر که سیدی یفتلی در شهر فیض آباد سروده است:
خرقه پاک نبی در بلدۀ زیبای ماست
پرتو مهر فیوضش در دل شیدای ماست
سید دولت یفتلی همیشه همراه با داملا محمد عثمان ذکی. مخدوم عبدالحکیم. مخدوم محمد اسراییل جان و قاضی محمد غوث در اوایل زنده گی شان هم صحبت بودند و از اندوخته های علمی آنها اســتـفاده می نمود
وی با شاعران همچون مرحومه مخفی بدخشی. مخدوم صاحب عبدالله مشهور به عارف چاه آبی در ایام جوانی ملاقات های شاعرانه داشته اند و بعدا با شاه عبدالله یمگی بدخشی. ندیم صاحب. جحیون صاحب در امور شعر و شعر گوی دیدار های داشته اند. سید دولت یفتلی نسبت حسن وطن دوستی که داشت همیشه در چکامه و سروده های خود از بدخشان و زنده گی داشتن نخبه گان علمی و فرهنگی این سر زمین یاد آوری نموده که اشعار:
بدخشان لعل در کاشانه دارد
به گیتی شهرت از این دانه دارد
و یا هم شعر:
بدخشان را تما شاه کن، نمایان گر آن است.
سیدی یفتلی درایام پیری از تهاجم روس ها در افغانستان سخت کوفته خاطر گردیده و با سرودن اشعار و داعیه های مجاهد ین را تشویق میکرد چون آزادی افغانستان بزرگترین آرمان در زنده گی اش بود در حالیکه در آواخیر چشم هایش کم بین گردیده بود وقتیکه خروج روس ها را از افغانستان میشنود به سجده میافتد و خدا وند {ج}را شکر میگوید.
و خلاصه در سال1375 به عمری 96 سالگی نسبت مریض که عائید حالشان بود در شهر جدید فیض آباد به ندای حق لبیک گفت اند و به رحمت ایزد متعال پیوسته اند. و بلا خره این مروارید بی نظیر را برای همیشه خاک در آغوش خود پنهان کرد. از مرحوم سید دولت یفتلی غزل. قصیده. مخمس و رباعی های بی شمار به یاد گار مانده است که تا حال بدست چاپ نرسیده اند و تنها برای اولین بار در سال 1386 در جریده بدخشان "بیوگرافی مختصری مرحوم سید دولت یفتلی" به قلم نگارنده این مضمون و به تعاون سید عبدالقادیر ساعد فرزند موصوف بدست نشر سپرده شده است.
مرحوم سید دولت یفتلی در حال ضعف وپیری و مریضی که مشرف به مرگ بودند این بیت را سروده است.
در تربت من گر گذری بعدی وفاتم
با چشم ترحم بنگر ساعتی بنشین
سه بار بخوان بسمله سوره اخلاص
تا شاد شود روح سید دولت مسکین
روحش شاد باد
و این هم نمونه ی کلام یفتلی:
چمن صد بار میرنجد
چو بلبل در چمن نالم ز من گلزار میرنجد
کنم قمری صفت کوکو زمن آن یار میرنجد
کبوتر وار اگر گردم بگردی دامن کویش
بصحرا جنون امشب دل کهسار میرنجد
میازارید از این خویم که من بسیار میگویم
به من دیوانه میسوزد ولی هشیار میرنجد
در این پیرایه سر ما را اگر طبع جوان دادند
چو گل در باغ جان آمد وجود خار میرنجد
بهار طبع من آندم جهان افروز شد لیکن
همی ترسم در این ساعت که این گفتار میرنجد
اگر بر گلشن رویش نظر در صبح دم سازم
نسیم آزرده میگردد چمن صد بار میرنجد
چرا مستانه میخوانی در این گلشن "سید دولت"
مگر نشنیده ی از کس که آن دلدار میرنجد؟