سيد واسع حيدری
ميترسم
اگر گویم حقیقت را من از خونخوار میترسم
ز تیغ خونچکان و دیدهٰ خونبار میترسم
ندارد هرکه ترسی از خدا و محشر و عقبی
به هر مذهب که باشد من از او بسیار میترسم
ز بدکاران و بدخواهان و شیادان و جلادان
به روز روشن و شب در هوای تار میترسم
ز نادانان و نا اهلان و نا مردان و ناپاکان
به هرمحفل، به هر مجلس، به هر بازار میترسم
شجاعت گر بیانجامد به قتل و کشتن ناحق
من از همچون شجاعت ها خجالت وار میترسم
چو از هوش و ذکا در کار باطل کار میگیرند
از آنرو من گهی از آدم هشیار میترسم
به تشویش ام اگر مصروف شیطانی شود شیطان
ز کار و بار شیطانی چو شد بیکار میترسم
چو دیدم در وجود خویش و عالم را نظر کردم
یقینم شد که از وهم و ظن و پندار میترسم
چه حاجت استتار ای حیدری میگو تو با مردم
کزین اوضاع محنت بار و نا هنجار میترسم
غم مخور
روزگاری تیره گردد روزی تابان غم مخور
خانهٔ ظلمت سرا گردد چراغان غم مخور
چشمهٔ شور مصیبت ها ز طغیان بس کند
بشگفد در غنچهٔ لب خنده ارزان غم مخور
گرچه داغ شیشهٔ دل هست تا دل زنده هست
صیقل عادت میدهد دل را به هجران غم مخور
زندگی خواهی، نخواهی بگذرد بی اختیار
در مسیر زندگانی باش خندان غم مخور
چشم چون برهم زنی دنیا به آخر میرسد
ای دل دانا برای کاخ و ایوان غم مخور
هرچه از کف رفت بیرون کن ز سر سودای آن
بعد از طوفان و سیل و باد و باران غم مخور
عبرت از دیروز گیر و فکر امروزی بکن
بهر فردای خودت چون بید لرزان غم مخور
من نمی گویم که بر مرگ عزیزان خنده کن
لیک در هنگام شادی با عزیزان غم مخور
غم نسازد چارهٔ درد و میصیبت های تو
چون نداری چارهٔ از درد دوران غم مخور
چون خزان آید به پایان میرسد فصل شتا
از عزیز از بارش برف زمستان غم مخور
هر کتابی زندگی وقتی به آخر میرسد
میم و را و گاف باشد حرف پایان غم مخور
حیدری در تلخی دوران مکن خاطر اسیر
حافط خود باش و از خار مغیلان غم مخور
Sayed Wase (Haidari)
Mobile:
0799471828
EmaiL:
wasehydary@yahoo.com
or
wasehydary@gmail.com