قیوم بشیر
دیار ستمدیده گان
من از بهار وطن چون خزان می آیم
به آه و ناله و درد و فغان می آیم
منم شکسته دلی کز جفای حیله گران
بریده از چمن و گل ستان می آیم
شدم ز جور و ستم راهی دیار دگر
ولی نه من ز بر آب و نان می آیم
ز سیل اشک یتیمان و مادران وطن
ز نالهء دل آواره گان می آیم
ز مکتبی که سنائی درآن ترانه سرود
نمانده نام و نشانی از آن می آیم
بگوش جان شنوم ناله از کرانهء بلخ
من از مزار شهء مؤمنان می آیم
چه شد مشعل تابان ،کجاست پیرهرات
من از هرات خراسانیان می آیم
بصبح وشام وسحرعده ای بخون غلطند
من از دیار ستم دیده گان می آیم
دریغ و درد که افسرده شد مآمن ما
ز قلب پارهء افغان ستان می آیم
بحیرتم چه خموش است سازمان ملل
« بشیر» من با دل خون چکان می آیم
قیوم بشیر
ادیلاید – آسترالیا
جنوری 1996