قیوم بشیر
قیوم بشیر
ملبورن – آسترالیا
فبروری 2010 13
مهتاب دوهفت روزه
دلبرم درد فراق تو زمین گیرم کرد
بال و پر سوخت مرا غمزده دلگیرم کرد
چاره ای نیست خدا را چکنم از غم تو
چونکه با زلف سیاه یکسره زنجیرم کرد
آرزویی که بدل بود ز وصلت گه ی عشق
این عجب حال وهواییست که درگیرم کرد
آن تبسم که به لب های تو بود شام و سحر
همچومهتاب دوهفت روزه ای شبگیرم کرد
چه خوش هنگامه ای بود دیدن رخسارهءتو
که مرا طعم نگاه ی تو نمک گیرم کرد
آن همه ناز و ادأ هایی که بود در بدنت
خاطراتیست که از عشق تو تصویرم کرد
دیگر هیچ خواب نیآید به دو چشمم صنما
که مرا شعله ی دیدار تو تبخیرم کرد
شعله بر جان و دل غمزده افتاده « بشیر»
که به یک سجده ی رخسارتو تنویرم کرد