بشیر بشارت حسینی
نخل پُر ثمر
زن کیست .زن چیست ؟
زن نوای از صداقت است
پیام از رفاقت است
من نمیدانم . من نمیدانم
تو کی هستی
تو چه هستی
شاید فرشته
ویا
شاید
بالاتر از فرشته
زن کیست.زن چیست ؟
زن جهان ازمرُت است
نوای زن کلام از سعادت است
من نمیدانم.من نمیدانم
تو کی هستی
تو چه هستی
شاید فرشته
ویا
شاید
بالاتراز فرشته
که من در وجود ت همه را یافتم
صبررا
تحمل را
حوصله را
گذاشت را
من نمیدانم. من نمیدانم
توکی هستی
تو چه هستی
شاید فرشته
ویا
شاید
بالا ترازفرشته
زن کیست .زن چیست
زن پیام آوار زهرا
آفریده شده بی بی هوا
من نمیدانم . من نمیدانم
تو کی هستی
تو چه هستی
که من دروجودت همه را یافتم
بزرگی آسمان
روشنی کهکشان
گرمی آفتاب
نوراز ستارگان
دنیای تو جهانٍ از گوهر است
دنیای مرد بی زن بی مرُت است
دنیای زن جهان از سعادت است
من نمیدانم. من نمیدانم
تو کی هستی
تو چه هستی
شاید فرشته
ویا
شاید
بالاتر از فرشته
که من همه را در وجود توئ یافتم
قدر خودرا
نازخو را
آرام خود را
درد خودرا
دواٌی خودرا
زن کیست . زن چیست ؟
بشیر بشارت میدهد
که زن نخل پرُ زثمر است
گرزن نبود جهان نبود
من نبودم او نه بود
بیاید . بیاید
حرُمت گذارید زن را
که زن مادر است
کلید بهشت زیرپای مادر است
مادر گوهر پرزسعادت است
کلام مادر نوای از حقیقت است
دُعای مادر سعادت آخرت است
بشیر بشارت حسینی
01/03/2011
+++++++++++++++++++++++++++++
بمناسبت بزرگ داشت از روز مادر
مادر ترا به ذات الهی قسم
بگو مادر تو کیستی
، من نمیدانم من نمیدانم
که من دروجود مبارکت همه خوبهای را یافتم
صبرُ ، گذاشتُ ، تحملُ ازخودگذری را
حوصلهُ ، برده باریُ ، حرمتُ، استاده گی را
بگو مادر که تو کیستی
من نمیدانم ، من نمیدانم
که من دروجود مبارکت همه را یافتم
بگو مادر که تو کیستی
شوکتُ ، صداقتُ ، امانت دارای را
، شفقتُ ، محبتُ. وفاداری را
بگو مادر که تو کیستی
که من دروجود مبارکت همه خوبهای جهانرا یافتم
کلام ازکتاب الهی را
خصلت ازمحمدرا
بگو مادر که تو کیستی
مادر بی تو من هیچمُ ، پوچم
گرتو مرا نبخشی من به آرزوهایم نمیرسم
بخدا قسم گر مرا نبخشی من بخدا نمیرسم
بگو مادرکه تو کیستی
که من در وجود مبارکت همه خوبهای دنیا را یافتم
بگو مادر که توکیستی
، راستیُ ، رستگاریُ .استاده گی را
، انتظاریُ. وفاداریُ ، افتاده گی را
مادر مرا ببخش
گرازمن رنجیده ای تو
گرزمن آزرده ای تو
مادر ترا به شیرپاکت قسم
بگومادرکه تو کیستی
که من دروجود مبارکت همه خوبهای عالم را یافتم
بگو مادر که تو کیستی
مادر مرا ببخش
گر من ترا در انتظار گذاشتم
دیده گانت را به راه گذاشتم
گرمن به تو ندیده ام
گرمن کلامت نشنونده ام
گرمن به حرفت پاسخ نداده ام
گربه رویت نخنیده ام
گربه پایت نخمیده ام
گربه پایت نرسیده ام
گرترابخوابُ خور نگذاشتمت
مادر تر به آن ذات الهی قسم
که شوکتُ ، جلال من توای
ملکت مال من تو توای
نام نشان من توای
عزتُ کمال من توای
رفیق دورا کودکی من توای
مادر مرا ببخش که
ترا چشم به راه گذاشتم
مادر گر تومرا نبخشی من به آرزوهایم نمی رسم
مادر ترا به ذات الهی قسم که به که من به ذات یکتا نمی رسم
بیاید اشارتی است زکلام بشارت
که مادر کیست، مادر چیست؟
مادر تو چقدار پر همت هستی تو
مادر چقدار پرُ قدرت هستی تو
مادر تو چقدار پرُ زنجابت هستی تو
مادر چقدار پرُ زشان شوکت هستی تو
مادر چقدار پرُ زسعادت هستی تو
مادر چقدار پرُ زمنزلت هستی تو
مادر که کلامت حرف است زکتاب احد
صبرُ تحملُ گذاشتت است خصلت ازمحمد
بیا مادر که من جان ُ تنم قربانت کنم
دیده گانم را فرش راهت کنم
گرشود که من بیابم اشارتی
بشیر بشارت میدهد که جان خویشرا قربانت کنم
که است چه بزگ سعادتی
سید محمد بشیر بشارت حسینی