سید همایون شاه عالمی
رقص ِ سرشک
ای حسن ِ پس ِ پرده دل عشق تو آورده
این دیده فرو دیده تا حسن تو سنجیده
در عالم ِ حیرانی عمری به سر آوردم
در کثرت ِ نادانی از راه نلغزیده
عشق آمده تابان شد تا راه نمایان شد
هر چند که حیران شد فکر از تو نببریده
ای مقصد و مطلوبم بیمار ِ تو ام خوبم
عاصی شده معیوبم دل از گنه شرمیده
ای وسعت ِ نام تو آرامش در خوابم
از هیبت ِ نام ِ تو بنگر تن ِ لرزیده
آسان نمی لغزد این گوهر ِ اشک ِ من
بر مژه بایستاده رقصان شده رقصیده
در حالت مسکینم هر کس چو نظر کرده
مروارید ِ اشکم را از دامن ِ من چیده
دانی که گرفتارم در هجر ِ تو بیمارم
هر رهزنی کوشیده این عشق نه دزدیده
در هجر که دلخونم از عشق ( همایونم)
گوش ِ دل ِ مجنونم آهنگ ِ تو بشنیده
سید همایون شاه عالمی
اول ماه قوس 1387 ه ش
وزیر اکبر خان مینه
کابل - افغانستان