سید همایون شاه عالمی

 

آداب سخن

حدیث رسول مبارک(ص) است :

(جمال مرد فصاحت او است ) درین باب گر چند کتاب ها نبشته شده و سخنان بیشماری از بزرگان ثبت و درج جراید و نشریات گردیده است اما شنیدن و خواندن سخنان نیکو به کرّات صواب بوده و از بهره خالی نیست.

عاقلان در سخن گفتن محتاط باشند چو گویند کم باشد و پخته، در جملات کوتاه مفاهیم بیشتری را گنجانیده با در نظر داشت جای و وقت و تبسم لب اظهار کنند .

زینجا است که گفته آمده :

در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست

یا سخن سنجیده گو ای  مرد  دانا  یا  خموش

 همچنان لسان الغیب حافظ (رح ) فرمود:

با خرابات  نشینان  ز مکافات  ملاف       هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارند

 

حکایت :

در مهمان خانه ی شبی مسافر بودیم جماعتی وارد شدند طعام خواستند بعد از فراغت طعام به مصاحبت همدیگر نشسته و از هر گوشه و کنار سخن گفته و مجلس گرمی را

براه انداختند ناگهان یکی از ایشان یکی از اقوام ملت نجیب ما را به مسخره گرفت و گپ های عجیب و غریبی  در حق این ملیت نجیب ما میگفت و متباقی جماعت با او توافق میکردند من به کناری نشسته بودم و اگر چند از آن ملیت نیستم اما سخنان این

ابلهان متعصب و ( کور خود بینایی مردم ) خاطرم را سخت آزرده بود، در گوشه ی دیگر مسافرخانه یک جوان قد بلند سفید چهره با موهای مرتب و لباسهای خیلی تمیز

خوابیده بود، که قبل از آمدن این جماعت با او آشنا شدم خودش را حمید معرفی کرد

خیلی مودبانه صحبت میکرد به من به آهستگی گفت از ویرجینیا- امریکا آمده ام درحالی که لبخند همیشه روی لبانش میرقصید بمن گفت خیلی خسته ام همینجا میخوابم.

جماعت مذکور بعد ازینکه چند فکاهی توهین آمیز نیز گفتند و تمام شان تمسخر کنان

سخنان زشت یک دیگر را که بر ضد مردم کشور خود مان بود تائید نموده میخندیدند و سر شور داده  بلی بلی  میگفتند. دامنه صحبت را کم کم کوتاه ساخته خاموش شدند.

 من خودم را کنترول کردم و آن آیه مبارک را با خودم میگفتم ( زمانیکه با جاهلان مخاطب شدی بگو سلام ) .

زدیگ پختگان ناید صدایی    خروش از مردمان خام خیزد

همه خوابیدیم و صبح شد، صاحب مسافرخانه چای آورد و همه مصروف خورد و نوش بودیم دیدم که حمید با همان لبخند همیشگی خویش برای همه چای میریزد ونان

تعارف میکند و از خواب دیشب همه میپرسد ( بیادرا  چطو بود انشاالله دیشب جای تان آرام بود؟ به تکلیف خو نبودید؟ ) بعد نگاهی آرامی به چهار اطراف کرده گفت :

واله دیشب مثل طفل خوابیدم .. به بسیار زودی محبوب همه گردید هر طرف دهان به تعریف و توصیفش باز شده و زبانها پیوسته از حسن آدابش در حرکت بودند.

ناگهان یک آدم تنومند که آوازش درست مثل خانمها بود از حمید پرسید ( از کجا و از  کدام مردم هستی ؟ ) حمید به آهستگی سرش را بلند کرد و گفت همه ما افغان هستیم

من از همان قوم هستم که دیشب شما سرش میله داشتین  بلی همان بعد زهر خندی بررخ شان پاشید ....  سکوت همه جا را فرا گرفت مثل اینکه وجدان یکی دوتای ابلهان کمکی بیدار شد .. آدم جسیم سیاه جرده میین آواز با آواز زنانه ی اش به معذرت خواهی آغاز کرد بعداً یکی پشت دیگر معذرت خواستند ..  میبخشی آغا !

ما اشتباه کردیم ! مقصد ما چنین نبود .. والله بد کار شد  آغا تو هم هرچه دلت میخواهد بما بگو ....   تا اینکه یکی ازین ابلهان که فکر کنم ابله ترین شان بود گفت :

ببخشی که ما نفامیدیم که تو به قوم ....هستی اگه نی دان خوده میگرفتیم ..)

بالاخره با شنیدن این عذر بد تر از گناه حمید خشمگین شده و گفت :

شما با این عذر های تان روی زخم من نمک پاشیدید .. ببینید مه چقه از شما کده جوان تر هستم مه باید از شما چیزی بآموزم نه ایکه شما ره چیزی یاد بتم ....

دیگه بس است از همی بی اتفاقی ما بود که همسایه ما چه کار های ده حق ما کد ...  خود ما هم بحقی یکی دگی خود چه کار های کدیم مه فکر میکنم خود ما ملامت هستیم

اوه خدا چه وخت اصلاح خات شدیم ... بیادرا عوض عذرخواهی اگه میخواهید مره خوش بسازین کتی مه واده(وعده) کنین که باد ازی نه تنها ای گپ ها ره نمیزنین بلکه اگه کس دگه زد شما او ره چپ بسازین درست است ؟ وعده است ؟

همگی رو سیاه ها وعده کردند حمید روی سیاهی همه آنها را بوسیده و گفت همه تان را بخشیدم .

امید وارم قصه هایم برای تان خسته کن و مبتذل نباشد ولی خودم از این سرگذشت و

مخصوصاً صحبت های حمید جان چیزی آموختم شاعری خیلی زیبا فرموده است :

سخن سنجیده گو دوست را دشمن نسازی   ز حرف بی مروت آشنا بیگانه می گردد.

ضرب المثل عامیانه دیگری نیز داریم ( زبان سرخ سر سبز را دهد بر باد )

همچنان از قصاب کاشانی است :

سخن خوبست از اول خاطر کس را نرنجاند     که بعد از گفتگو سودی ندارد لب گزیدن ها

 

بیمورد نیست که سر نوشت ( عبدالحمید ابوالمعالی ) را بیان کنم :

کلیله و دمنه کتاب خیلی مشهور هندی که در قرن سوم قبل از میلاد بدست آمده و به زبان سانسکریت نوشته شده بود بالاخره بزبان عربی ترجمه شد و توسط عبدالحمید

ابوالمعالی به زبان دری ترجمه گردید که مزین با ادبیات بسیار قوی و عالی زبان دری پارسی میباشد . همچنان رودکی سمر قندی 859-941م کلیله و دمنه را به نظم کشیده بود که بدبختانه قسمت اعظم اشعار این منظومه مفقود گردیده است .

عبدالحمید ابوالمعالی شخصی را بخاطر بزرگ بودن بینی اش خیلی می آزارید چنانچه به او میگفت بینی تو برابر یک آدم است پس شما دو نفر هستید و هر گاه که آن شخص را میدید میگفت ( اسلام و علیکما ) مقصد( سلام بر تو و بینی تو )

از قضای روزگار شخص بینی بزرگ کارش بالا گرفته وزیر میشود بعد ها بهانه ی  ساخته و ابوالمعالی را بپای دار کشیده اعدام میکند.

 

 

یکی از صفحات کتاب مشهور کلیله و دمنه

 

به هر حال از داستان واقعی فوق واضح میگردد که زبان هم حایل است وهم قاتل ازین رو در زبان پشتو نیز ضرب المثلی زیبای داریم ( خپله ژبه هم قلا ده هم بلا ) و از لقمان حکیم (ع) است  ( سخن به اندازه ی خویش گوی ) و ( سخنت را به حجت گوی) ازین جا است که گفته اند ( سخن چو گفتی دلیلش بیار) و از سعدی (رح):

 

مزن   بی  تامل   به   گفتار    دم        نکو گوی گر دیر گویی چه غم

سخن    پرورده ی    پیر   ِ  کهن        بیندیشد    آنگه    گوید    سخن

به نطق آدمی بهتر است از دواب       دواب از تو به گر نگویی صواب

 

مطلب از دواب حیوانات و چهارپایان است گر سخن درست نباشد چون دواب خاموش باید بود . ابوالبرکات نورالدین عبدالرحمن جامی ( رح) نیز گفت:

 

سخن از عرش برین آمده است       بهر پاکان به زمین آمده است

نیست در کان گهر  بهتر ازین       یا در امکان  هنر  بهتر ازین

خاموشی در بسیاری جا ها هنر است ، و این بیت نیز بجا است:

تا مرد سخن نگفته باشد     عیب و هنرش نهفته باشد

همچنان از حضرت علی ( رض) گفته آمده است:

کسی که حرف میزند می کارد    و آنکس که میشنود درو میکند

    فیثاغورث Pythagoras

 ( متولد بین سالهای 580- 572 و متوفی 500- 490 قبل از  میلاد ) گفت : یا خاموش باش یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد.

 

 یونان قدیم متولد 469  و متوفی 399 قبل از میلاد گفت :Socratesحکیم سقراط

سخن گفتن به موقع و سکوت نمودن به موقع نشانه عقل است.

در باب سخن، نویسنده و ادیب جوان کشور ما آقایی : سراج الدین ایثار زحماتی را متقبل شده و کتابی را بنام ( قاموس سخن ) نوشته است که مجموع ِ از افکار و سخنان

بزرگان و فیلسوفان است من در متون بالا از کتاب ایشان نیز استفاده کرده ام و از بارگاه ایزد متعال موفقیت های بیشماری را درین راستا برایشان استدعا میکنم .

در خاتمه توجه شما عزیزان با فرهنگ را به سروده ی ناچیزی از خودم جلب نموده

به بارگاه خالق توانا دعا کنیم که الاهی زبان ما را از بیهوده گویی نگهدار، دل و زبان ما را هماهنگ کن مردم را از شرّ دست و زبان مان در امان بمان و آنچه به ما بهتر لازم دانی اعطا فرمای ( آمین )

 

اهل سخن

 

اهل  ِ سخن نیستی  خاموش  باش      بر  سخن  اهل سخن  گوش  باش

زآنکه بوَد  یک دهن و گوش  دو      دو  شنو  ای جان من و  یک بگو

تار  ِ سخن رشتهء   باریک   بوَد      نور و  چراغ   ِ شب تاریک  بوَد

گفته  ِ  خود  را به  ترازو  بسنج      بعد  بگو  تا که نه افتی   به  رنج

گفت   (معالی)   سخن  ِ ریشخند      کرد   حیات و نفس   ِ خویش  بند

(رودکی)   آورد   سخن  آنچنان      شاه  ِ بخارا  به  وطن   شد  دوان

پوچ  مکن  از دهن   ِ خود   یله       تا     نشود    آن     دهنت   مذبله

ازسخن خویش چوسرکش شوی       طعمه ی  در شعله ی آتش شوی

ما  که ز خاک  ایم  ز  آرام  ها       نی  پی   ِ شهرت  نه  پی   ِ نامها

عجز بوَد  فطرت ِ ما  عاجزان       آب   بوَد     آئینه ی    دل    بدان

حالت  ما حالت  درویشی است        فکرت ما  نیک تر اندیشی  است

از  دو جهان گشته که بیرون منم

خاک   در  ِ  یار (همایون )  منم

 

سید همایون عالمی

30 اکتوبر 2008م

وزیر اکبر خان مینه

کابل – افغانستان

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت