جمعه خان (عابد)
گوهر عمر
فاش بگو راز حرص، مفهوم و معنـــا شکن
خاک قنـــاعت بگیر، جــــام تمنــــــــا شکن
پای غرورت رهــــــــــا، آرد هزاران بــلا
شاخه ای بی بهره را، از ســـاقه بالا شکن
انجمـــــــن اهـــل دل، نیست محـــل سکوت
نقل سخن عرضه کن، پای سکوت را شکن
تاب ستیز در تو نیست، راهِ مــــدارا بجوی
خمریکه ابرو بّرد، شیـــشه و مینــــــا شکن
تاکـید به تکرار مکن، چونکه همه کرده اند
شیوه ای نو عرضه کن، عـــادت دنیا شکن
فهــــــم فزون عـــلم نیست، تجربه استاد آن
گـــــوهر عمر در رسد، حالت صباء شکن
(عابد) بمنزلرسی، صبر و گذشت پیشه کن
کاسه ای کبر و غرور، از همین حالا شکن
صباء: کودکی
ج (عابد)۱۹ فبروری سال ۲۰۱۱ هالند
اکسیر هستی
شادی و نشاط گربود، با هنر حصارش کن
با تبسـم دل کش، لحظه را بهـــــــارش کن
اکسیر هستی این است مونس مستی این است
جان من! عمیق اندیش، جان من! عمیق اندیش
*************
لحظه های عمرخویش، با طرب هماغوش کن
خـــــاطرات تلخ اش را، گر شود فراموش کن
شیوه ای بقا این است، نعمت خدا این است
جان من! عمیق اندیش، جان من! عمیق اندیش
***************
لحظه ها که لبخند زد، بال غم به هم پیچان
بر کویر جــان خویش،شربت نشاط ریزان
تسکین و دوا این است، یافتن شفاء این است
جان من! عمیق اندیش، جان من! عمیق اندیش
**************
با خبر که پای عمر، چابک و شتابان است
دیده را به هــم بندی، عمر تو به پایان است
دور کن از سرت سودا، گرتوان به عیش کوشا
جان من! عمیق اندیش، جان من! عمیق اندیـــش
ج (عابد) ۹ جنوری سال ۲۰۱۱ هالند
دستور روز
این ُملک اسیر درد است، وا وا چرا کنیم
یا آه زسیـــــنهءِ خویش، بالا چرا کنیـــــم
بردست غیر زمامش، ما خیره می بینـــیم
ما خود هنر نــــداشتیم، دعـــــوا چرا کنیم
کوشیده دشمنِ ما، بگـــــذار غرور خویش
ما شان و عزت خود، سودا چرا کنیـــــــم
گرمـــــا نشاط میهن، گاهــــی ندیـــــده ایم
پس طبل نا اُمیـــــــدی، برپا چرا کنیــــــم
ساقیِءِ روزبریخته، برما به قــــدر جــــام
لب ریز نکرده حـالا، پروا چـــرا کنیـــــم
اوضاعءِ نا مساعد، بخشیــــــد فراق مُلک
ورنه به شهرِ دیــــگر، ماوا چرا کنیــــــم
بـــاشد کفن زکربــــاس، از پنبــــــهِ وطن
صحان افتخار ُملک است، دیبــا چرا کنیم
سازید مثال(عابـــد)، برسوز آن همیــــش
دستور روز همین است، غوغـا چرا کنیم
ج(عابد) ۸ نومبر سال ۲۰۱۱ هالند