میراث مزاری به چه کسی مانده است ؟
به مناسبت سالروز شهادت بابه مزاری
خاموش
درلغت میراث را به معنای مالی گرفته اند که از گذشته گان برای بازماندگان نزدیک یا ورثه باقی می ماند . اما میراث دراینجا برعکس مالی است که تعبیر شده است . میراث دراین نوشتار نه به معنی مال بلکه به معنای ارزش معنویی است که شخص یا اشخاص، با تهذیب نفس ، خدمت به مردم ، راه یافتن به قلوب همگان وکسب معنویات از آن برخوردار می گردند . بنابراین اگر میراث را به معنای ترک مال از گذشته گان برای ورثه بدانیم این مبحث دارای هیچ جایگاه ، به ویژه برای مردمی که مزاری را به عنوان مقتدای خویش می دانند نمی داشته باشد . پس باید بدانیم میراث مزاری شهید برای بازماندگانش ( همه ملت مستضعف افغانستان ) بخصوص کسانی که ادعای وارثی اورا دارند چیست ؟
این یک حقیقت است که شخصاً ازمزاری شهید نه مالی مانده است وجایی.نه خیمۀ مانده است ونه خیرگاهی ( بحث ما دراین مورد نیست که سرمایه های مادی وامکانات حزب وحدت اسلامی افغانستان که برای بی نیازی مردم وآسایش آنها درنظر گرفته شده بود در دست چه کسی است ) واین حقیقت را نه تنها پیروان او بلکه کسانی که با نام مزاری آشنایی دارند نیز درک کرده اند. پس زمانی که می گوئیم میراث مزاری ذهن ما وذهن خواننده این متن فراتر از مادیات می رود وبه آنچه که از مزاری به عنوان میراث تبلور می کند عزت نفس ومقام معنوی او درمیان مردم است که این شاخصه اورا جایگاه خاص داده ونیروی معنوی اودیگران را واداشته است تا به او اقتداکنند.
بنابراین آنچه که به مزاری عزت وسربلندی داده است مقام معنوی وجایگاه فوق تصور ماست که این جایگاه ومقام را ، رهبری با معنویت می نامیم که پس از شهادت او به تصور کتله بزرگی از مردم ، به میراث مانده است .
شهادت مزاری در 22 حوت1374 بدست طالبان، اورا بزرگتر از آنکه مردم در باره او شناخت داشتند معرفی کرد ورازهای معنوی وارتباطات تنگاتنگ اوبامردم اورا سزاوارستایش وارج گذاری بیشتر درمیان آنها ساخت .
منطق حمایت ودفاع مزاری ازمردم فراتر ازمنطقی بود که درحلقه های قومی ونژادی بسته مانده باشد. او همانگونه که مدافع حقوق هزاره ها بود وتلاش می کرد تا هزاره بودن جرم نباشد بیشتر از آن به حمایت از اقوام محروم کشوردرعرصه های مختلف زندگی اجتماعی ومدنی آن ها می پرداخت . اما با شهادت اوسردرگمی های واضح وروشن درمیان جامعه هزاره بوجود آمدودراین میان دوشخصیت برجسته هزاره ها( کریم خلیلی وحاج محمد محقق ) برای پاسداری از دستاورد مشخص شهید مزاری که ا یجاد وحدت وهمبستگی مردم هزاره وتشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان بود به رقابت پرداختند .
کریم خلیلی درزمان شهادت استاد مزاری به حیث سخنگوی حزب وحدت اسلامی افغانستان ایفای وظیفه می کرد. او درهنگام تشکیل حزب وحدت توسط بزرگان هزاره ودر رأس آن شهید مزاری درمخالفت با این گروه برآمدوبرای تقویه سازمان نصر افغانستان ( یکی از سازمانهای فعال درعرصه جهاد ومقاومت مردم )از ایران به پاکستان آمد وسازمان نصر نوین را همراه با عزیزالله شفق بنیانگذاری نمود ودراین دوران حاج محمد محقق ازجمله فرماندهان مجاهدین درسمت شمال افغانستان بودکه همزمان با تشکیل حزب وحدت اسلامی ازجمله بنیانگذاران همین حزب به شمار می رفت .
دراین قسمت به طور پرانتیزیادآوری می کنم که اگر روزهایی را به عنوان روزهای ماندگار درتاریخ جهاد هزاره های افغانستان ثبت نمائیم که درآن بزرگان وروحانیون این قوم نقش به سزا ومحوری داشته اند وتصامیم بزرگی را گرفته اند دو روز است؛ اول روزی بود که منجر به تشکیل حزب وحدت اسلامی به رهبری شهید مزاری گردید که هدف اصلی آن جلوگیری از تشتت وپراکندگی هزاره ها وانسجام آن ها درقالب یک حزب بود وروزی دیگر تعیین رهبر حزب وحدت اسلامی پس از شهادت مزاری وحتی قبل از تدفین او که آن هم به خاطر جبران آسیب های روحی و جلوگیری از پراکندگی مردم صورت گرفت ومحمد کریم خلیلی به عنوان شخص شماره اول ورهبر حزب برگزیده شد.
شباهت های این دو رهبر با شهید مزاری :
کریم خلیلی بیشتر از آن که درس خوانده باشد تجربه امور سیاسی راکسب کرده است. او در دوران جهاد مردم افغانستان تهران را مرکز سازماندهی اش قرار داده بودودربیشتر اوقات نقش سخنگو وبعضاًریاست هیئت متشکل از احزاب افغانی مقیم ایران را به دوش می گرفت وبا احزاب مقیم درپاکستان به تبادل نظر می پرداخت ولی آن گونه که هزاره ها باور دارند او حتی در دوران استقامت مردم در بامیان ویکاولنگ بعنوان رهبر حزب وحدت جایگاهی را که شهید مزاری در میان مردم داشت بدست آورده نتوانست وحرکتهای مقطعی اودربیشتر موارد بااستفاده از احساسات قومی وقطع دوباره ارتباط با مردم توسط کریم خلیلی اورا در لبۀ بیرون تراز جماعت مردم قرارداده وسنگ ترازوی اورا سبک تر ساخته است. این درحالیست که به اعتقاد عامه مردم ، حاج محمد محقق با پیروی از رفتار وخصلت شهید مزاری بدون تقیه حتی در رسانه های خارجی وداخلی جایگاهش را درمیان مردم هزاره برتر از آقای خلیلی ساخته است .
دربیان آخر ، رویهم رفته ضرورت داشتن رهبری واحد درعرصه های مختلف درکشوری مانند افغانستان برای اقوام ساکن دراین کشوراز لازمه وجودی آنها بوده ورقابت های مثبت درعرصه جایگری رهبری هرقوم ازشاخصه های برجسته مردم یک سرزمین است.با این حال میراث معنوی مزاری بزرگ بدوش کسی خواهد ماند که مثل او خاکی زندگی کند ، باغرور بماند وبرای مردمش سربلندی وافتخارات کمایی نماید .