خوشه چین

 

انقلاب دیگردرراه است

دوستان عزیز محترم تا که شی کهنه وازکارافتیده را همانطوریکه بعدزمان نقشش را ضعیف ساخته معرفی نکنی! کس نمی پذیرد که این جنس نا بکار ومندرس شده است. باید بد انند که کلاه کهنه وپاره شده توان حفاظت کله را ندارد.

   طورمثال: همه کس فکرمیکنند که «خوشه چین» 13 سال قبل روزانه 30 کیلومترمی دوید. اما خبر ندارند که فعلاً 63 ساله است کنون نمیتواند که همان فاصله را بدود.اما درعوض دوش همه روزه 15 کیلو گرام وزن را به پشت به عین فاصله پای پیاده انتقال میدهد.

        به منظوراینکه روزرستا خیز آمدنی است.

بعد ازپیدائی حاکمیتهای قانون جنگلی درافغانستان که آرزوی غرب بود.

شخصیتها وحلقات وفرکسیونهای حزب به ظاهرواحد ومتحدین وموازی دیروز آن درروشنائی چراغ سبز به ریتم آهنگ غرب به رقص آمدند.رقص که هیچ نوع هماهنگی با موزیک غرب ندارد.

کارگه دزرکی چام کاوه د خپل  هیرشو

 درین روزها بازار وحدت خواهی خیلی ها گرم است هدف از وحد ت طلبی ایجاد قوت است تا که درمقا بل دشمن قوی، عقب ماندگی اقتصادی، آزادی کشور ازچنگ اشغال، سرفرازبدرآئیم، همه کس در نیمه را استاده اند، تا دیگران نزد آنها برود. کسانی این مطلب را درسرمی پرورانند که دیروز دوجریان از یک منبع بودند.، باخود نساختند. در میدان عمل همه دارو نداررا باختندو کنون با تعداد حلقات فران چطور میشود که باهم درزیریک سقف هنوز ترک عادت نشده است وحدت صورت بگیرد.   نه اینکه خودرا نساختند بلکه مانع از برآمد نسل نو درعرصه سیاست گذاری ها شده اند.

   کنون فصل دیگری هوای دگری وفضای دگری ا ست. درختان بزرگ چپه شده از گزند حادثه را درداد از نوده های ترو تازه اش توسط دستان باغبان با وجدان نهال جدید باید شاند.

  این اشخاص ماجرا جو خودخواه ومغرورازخود راضی و اصلاح نا پذیر در شرایط امروزی درنقش توته های شیشه نا شکن ریزه ریزه در کو چه و پس پرتا ب شده اند.باید که این جغله شیشه ها را ازمسیرکاروان رو به رشد نسل نوین برداشت وپاک کرد.

کسبه کار(( نقاش، استاد ومعلم، رسام، نجار،آهنگر، زرگر، کلاه دوز، پو ستین دوز....... وغیره مصروف سازنده گی میباشند.)) تجاران سرنونشت ملت مصروف اند که چگونه کشوررا بار دیگر درمعامله قراربدهند.

شاد زیستن رادرمقابل اوباشان بی فرهنگ، دشمنان ملت ومزدوران بیگانه درجنگ،انقلاب دیگری می  آفریند.  

  ستم گروستم کش به مانند راشی و مرتشی هردو گنهکار اند.

ستم گرازموضوع زوروستم کش ازموقف که به ستم گرتسلیم شده ملامت میباشد.

برای بیگانگان فهمانده میشودکه افغا نستان(( آریانای کهن)) دربالای سرخود آسمان آبی دارد.ازآسمان آبی به  زمین نا هموارش همیشه مهرتابیده است. سرزمینی که حوزه تمدن و فرهنگش را ((گفتارنیک، کردارنیک،پندار نیک)) سروسامان بخشیده بود. درروشنائی مهرش تحت قیادت آریا نای کبیر نام ازبردگی برده نشده است.                                                          این ملت قهرمان با فرهنگ، جنگیدن رادرمقابل حمله سکندرمقدونی تجربه کرده است. این ملت قهرمان ((عیاران خراسان)) نمک حرامیهای اعراب بادیه نشین را  بارها تجربه کرده اند.چنگیز خون آشام درهرات((هرآت)) باستان سرزمین ازهرقوم،هیچ زیروح زنده نماند،به جزازیک نفر،این ملت قهرمان جنگ خانواده سدوزائی ومحمد زائی را تجربه کرده است.این ملت بیچاره جنگ برادر اندرهای محمد زائی رابه خون ورگ وپوست خود احساس کرده است.این ملت بیچاره فرار امیر دوست محمد خان را ازتتمدره ازصف مبارزین  وسجده کردن او به پای نماینده انگلیس را به تجربه گرفته اند. این خلق قهرمان شاه شجاع را به حیث نوکر انگلیس شناخته اند. این ملت با وجدان و با ناموس کارنامه های نادرخان و برادران او هاشم خان جلاد را که رد پای امیرعبد الرحمن خان را تعقیب می کردندهیچ گاهی فراموش نکرده اند.        به امیرحبیب الله خان خادم دین رسول الله بایدکه شهید برحق نام ماند. بخاطریکه به قرآن ایمان داشت به پاس حرمت قرآن به نادرخان اعتماد کرد ونادرخان بی رحم  به حرمت قرآن اعتنا ی نکرد.

این ملت بیچاره خود خواهی داوود خان و یکه تازیهای حزب دمو کراتیک خلق افغانستان را مشاهده کرده است. این ملت قهرمان گروگان گیری یک بخش حزب دموکراتیک خلق افغا نستان را ازجانب اتحاد شوروی سابق میدانند و تهاجم نظامی را برای سرکوب جانب دیگر حزب دمو کراتیک خلق افغا نستان (( تروردولتی)) را با چشم وسردیده اند.همان طورکه بارها جنگیدن را با بیگانگان تجربه کرده است. مهر ورزیدن را برای زندگی مشترک بحیث یک شهروند هم تجربه کرده ا ست که  فردای همان روز بیگانه پا به فرار گذاشته است.

 خلای موجودسیاسی را ازدست بیگانگان نسل نوتکمیل مینماید.        نسل نوی که جنبش عیاران خواهان آن است .                             این حرف تنها حرف من نیست بلکه موجودیت حاکمیت بیگانه صفت در رأس اداره  ومجموع حرکات سکنات اربا ب نوین قدرت سیاسی است که آب ازمنبع بیگانه مینوشد.نسل نوبا این همه حال واحوال قدوقواره وسیمای ظاهری نظام موجود موافق نیست.نظامی که بعد از شکست نظام چپ شکل گرفته است. 

 همچنان نسل نوبه شیوه اداره وحاکمیت زمان نظام چپ که ازآغازتولدالی مرگش با خشونت وخونریزی گره خورده بود موافق نمی باشند.                 بلی! چپی که مطابق به برنامه و اساس نامه به مردم خود تعهد سپرده بود.

موتور چپ از جاده اصلی به سوی بیرا هه با موتورراست باعث تصادم شد.موتورها هردو ویران گشتند وراکبین هردوموتورزده وزخمی وبیمار معلول ومعیوب شدند.

 نسل نو منتقدانه بیان میدارد که نسل کهن بعد ازشکست سیاسی دیگرآن نیروی نیست که توانست دریک شبانه روزحاکمیت پوسیده را از تعرض با هنر نمائی خاصش بدون آنکه صدمه به دارائیهای عامه برسد به شکست وادارد.وحاکم به سرنوشت کشورشود.

  نسل جوان با برنامه علماً تنطیم شده درصحنه حضورمی یابند شعار سر میدهند با این عبارت که ضرورت وجودی دردست گرفتن قدرت سیاسی است.

همه میدانند که بعد ازشکست حاکمیت سیاسی چپ درافغا نستان چه گذشته است وچه جریان دارد؟؟.علل حوادث موجود، انگیزه های اعتراضات،پیر جوان زن و مرد، چیست؟ آیا تنها مردم گله ازخواستها های عمومی و مشکلات اقتصادی دارد؟ چرا مسئولان همه ازگذشته بدینسو از خود بی تفاوتی نشان داده اند؟ آیا پروژه های ناکام و درد آور،تجاوزات پی درپی انگلیس، وشکست سه مرحله ای آن، اتحاد و یک پارچگی ملت را تمثیل نکرده بود؟ برای بیداری مردم ازخواب وغفلت کافی نبود؟ بیشک درهمان وقت خبرگان  و پیش کسوتان آن عهد وزمان با خود می اند یشیدند که سرنوشت این ملت بیچاره ازین به بعد باید که از گره گاه قهر وخشونت وخونریزی آزاد شود.درآن زمان((تحول هفت ثور 1357)) بهترین فرصتی بود برای یک تنفس عمیق میگفتندکه این پیروزی برای افغانها باید آخرین تجربه وآخرین هوشدارنبوده باشد. افغانها درآن هنگام به اثبات میرساندند که بدست آوردن استقلال آخرین تجربه و آخرین هوشدار است برای بیگانگان. 

 ازویرانی شهرها که بگذریم ازکشتار یک قوم توسط قوم دیگر که بگذریم، از دزدی اطفال از تجاوز به ناموس مردم که بگذریم .

آیا گوش شنوایی است ومسئولان به‌خود خواهند آمدوبا تن دادن به‌دگر گونی‌های بنیادی وتغییرات ساختاری و توجه به‌مطالبات مردم وتحقق خواسته‌ های آنان، ازبروز فاجعه‌ای ملی و وقوع انقلابی خونبارجلوگیری خواهند کرد؟ آیا این نظام اصلاح‌پذیر است وافغا نستان درراه اصلاحات گام خواهد برداشت؟ نمی‌دانم؛ ولی با آنچه که در این نه سال‌ موجودیت حاکمیت دست نشانده دیده ایم جربه کرده‌ایم وبا شواهدی که در دست است، به‌ویژه با عکس‌العمل‌ها و ابرازنظرهای مسئولان و مقامات عالی درماه‌های اخیرنسبت به‌هشدارهای منتقدان وموضع گیریهای دولت وپارلمان((انتخابات))که به حساب همیشگی  (( هی هی درپاده نظر مال خود)) مشهوداز«توطئه‌ی عمال خارجیهای درای منافع وعوامل داخلی» است دیده میشود. پخته به گوشان و عینک به چشمان  فکر می کنند که تا «شنیدن صدای انقلاب مردم» راهی طولانی در پیش دارند.اما بی خبر ازانکه مانند  دیکتاتوران قبلی، زمانی به‌خود می آیند که کار از کار گذشته باشد.

آیا انقلابی دیگر در راه است؟ توده های بیچاره که ضربات پی درپی این وعده های میان خالی را خورده اند(( شکوه ازخدمت گذاران به خلق و تیکه داران جنت دارند)) بی اعتمادشده اند.خواهند گفت خدا نکند که چنین یک روزی پیش آید! خدا نکند، خدا نکند که این ملت رنجدیده و ستم کشیده بعد از آن انقلاب و آن جنگ خونبار،باردیگرمردم بی دفاع، مرگ امیدهای آینده این سرزمین را در انقلابی بی‌فرجام که بی‌گُمان فجیع تر ازگذشته خواهد بود، به‌تماشا بنشیند.خدا نکند که چنین یک روزی پیش آید.نه خیر نگارنده همه را به علتها متوجه می گرداند.

خرمن خلق

 

خرمـــن خلق درآتش نفــــــت میسوزد

به سازوسرودهشت وهفـــــت میسوزد

هویت فرهنگی درچنــگ تبعیــض افتاد

هوشیاروخردمند هنگام پس رفت میسوزد

دشمن ملت

 دزد خا یــن به وطن کیسه دربـــــــــغل  دوخته

 زاهد وشیخ، مفتی مستضعف کور وشل، دوخته

 قصرها را بین رو بفلک همه شـــــــا هد حال اند

ابلیس صفتان،دشمن ملت دزد ودغـــــــــل دوخته

 

 هکذا گل سرخی هم موا فق به این ادبیات نیست که خدا نکند ، خدا نکند و خدا نکند. و می سراید

دگرخورشید از پشت بلندی ها نمودار است

دگر صبح است

دگر ازسوزوسرمای شب تاریک ، تن هامان نمی لرزد

دگرافسرده طفل پابرهنه،اززبان مادرشب ها نمیترسد

دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است

دگر صبح است

کنون شب زنده داران صبح گردیده

نخوابید ، جنگ در پیش است

کنون ای رهروان حق ، شب تاریک معدوم است

سفیدی حاکم و در دادگاهش هر سیاهی خرد و محکوم است

کنون باید که برخیزیم و خون دشمنان تا پای جان ریزیم

دگر وقت قیام است و قیامی بر علیه دشمنان است

سزای حق کُشان در چوبه ی دار است

و ما باید که برخیزیم

دگر صبح است

چنان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیم

جهان ظلم را از ریشه سوزانده ، جهان دیگری سازیم

دگر صبح است

دگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شاید

نهال دشمنان را تیغ ها باید

که از بن بشکند ، نابودشان سازد

اگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازارد

قوی چوپان بباید نیش او ببندد

اگر غفلت کند او خود گنه کار است

دگر صبح است

دگر هر شخص بیکاری در این دنیای ما خوار است

و این افسردگی ، ناراحتی ، عار است

دگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش را

بسوزانیم دشمن را

که شاید همره دودش رود بر آسمان شیطان

و یا همراه بادی او شود دور از زمین ها

دگر صبح است

دگر روز تبه کاران به مثل نیمه شب تار است

 

 


بالا
 
بازگشت