خوشه چین
عنوان ازجوان مردی به انسان مکمل تغیریافت
به دوستان محترمی که درزندگی روزمره با ما تنگا تنگ رفته ومی روند همۀ ما ازعادات وکرکترهمدیگربا خبریم،اگر ما شرم وحیارا پیشه می کنیم گناه ما نبوده است که چیزی به زبان نمی آوریم برای چشم سفیدان وبی حیاهای متکررمیفهمانیم که مجموع حرکات کثیر الجانبی شما درکارنامۀ زندگی تان نزد ما قید است خودرا در ردیف عیاران قراردادن این قدمه هارا به خود می طلبد.
وفا به عهد صداقت درعمل،وجدان به حیث قاضی، دوری جستن ازخیانت،خودرا بزرگ نشان ندادن،پرداختن تحفه ویا کمک به منظوراینکه دیگران مطیع توباشند.غیبت نکردن علیه دیگران، بازبان بدصحبت نکردن،هنگام صحبت رانی درمحافل حرف دیگران را قطع نکردن،عیب رفقا را به دیگران بیان نکردن،هوشیاری وزرنگی،درشناخت خودی تا بیگانه(( دشمن داخلی خطرناک ترازدشمن خارجی)) همه صفات یک«انسان مکمل» است که:
درمکتب عیاران آموخته میشود.
هموطنان عزیزوشریفم به همۀ شما عرض ا دب واحترام تقدیم است. درطی جنگهای طولانی معنویت ومقام انسان درکشورما افغانستان خدشه دارگردیده است.میخواهم ذریعۀ این مقال درد دلی را با شما درمیان گذاشته وشماحوصلۀ فراوان به خرچ دهید که این مقاله را تا به آخر بخوانید.
یگان مثالیکه می آروم به حساب (( من)) اومن نیستم بلکه همۀ ملت افغانستان ازنخبه ها گرفته تا به دهقانیکه دل زمین را پاره مینماید، ونویسندۀ که ازتراوش ذهنی خود خطوط تمام جریانت سیاسی را ونظریات فردی شخصیت هارا تاوداده ازان یک نخ واحد می تابد این نخ یگانه را ازدفۀ سوزن واحد عبور میدهد تا پاره های نظام اجتماعی مارا به گونۀ لحاف چِمبَری «قورمۀ» بخیه زند ولحافی ساخته شود«عیاران»که ملت واحد مان را از سرمای شدید زمستان نجات دهد.
شیردرزنجیربند افتاده بود،تصادفاً روباه خرامان کرده ازپیش روی شیرگذرمیکرد،شیربالای روباه صدا زد که روبا می بینی کی درزنجیربسته است.
خوشه چین مدت زیاده ازچهارده سال میشودکه درزنجیرحکومت هالند گیرافتاده است به جرم اینکه توورفقایت((جوسیاسی پری سترویکه)) درشرایط مصالحۀ ملی با حزب دموکراتیک افغا نستان پیوست شدید. بناً تو ناقض حقوق بشروانسان نا مطلوب میباشی بگو که سخت اشتباه کردم. ((جواب)) یگانه اشتباه من در زنده گی همین است که کشورهالند را به حیث میزبان پناهندگی انتخاب کرده ام.
بعضاًروباهای حزب دموکراتیک خلق افغا نستان(( درتمام جهان)) که به ارمان خود وفا دارنبودند به ارزشهای انسانی وفادار باقی نماندند.از دفترسیاسی حزب شروع تابه سترجنرال ومقامات عالی حزبی ود ولتی درپیش پای ارباب قدرت سربه رکوع رفتند. صدها رفقای همسنگر روزهای دشوارخودرا تنها رها کرده اند. ازدید عیاران امروز این فرمان بران ضد منافع کشوری وملی (( چپ وراست میانه)) خائنین ملی را یکه یکه نشانی کرد.
تراژیدی افشارداغ خون آ لود برپیشانی تاریخ افغانستان
بلی فاجعه آ فرینان تاریخ روی ویرانه های کشورحکم میرانند.
همه مکتب سوزان درأس سازماندهی علم وفرهنگ وحتی کسانیکه خود مکتب را سوختانده
اند. مکتب را به اسمشان نام گذاری مینمایند.
کی
زد؟ کی کشت؟ کی مرد؟ کی برد؟.
«عیاری» به گونۀ امیرابومسلم خراسانی عیار نامدار دردام «منصوردوم» اسیرافتاد وجام شهادت نوشید
بلآخره احمق بدست قاتل داد وقاتل گرفت با خود برد
صفحۀ تاریخ خون آلود ماند
1-جوانمردی به گونۀ نمک درهرمایع حل گشته گندگی هاراازمیان برمیداردبرای انسان معنویت میبخشد.
2- جوانمردی ایجاد گرفضای بهاراست برای شگوفایی، خودشناسی، بیگانه شناسی،همدیگر شناسی ،حق شناسی، همگرای وهمسویی.
درگذشته زمانیکه دریک اداره مراجعه میکردی وخواهان تبدیلی ویا مقرری درپست دیگری میشدی مسئول شعبه امرمیداد که ملاحظه شد!
شعبه مربوطه با درنظرداشت سوابق((سوانح)) درحصۀ تقررش اقدام نماید.
محل امضای امردهنده
به خوانندگان عزیز محترم خویش پیشنهاد مینمایم که سوانح درخشان عیاران را مطالعه فرموده.نظریات خویش را بنگارند.
موج معنویت انسان وانسانیت، کرکترو اخلاق عالی انسانی((جوانمردی)) ازاثرتابش «مهر» برفضا وزمین مستعد عیار پرورآریانای کهن دلالت به این می نماید که بازتاب «مهر» به گونۀ نسیم ملایم بهاری، درمسیرحرکت خود(( قرنها)) ازگُلی به گٌلی، الی توالی،عطرهای از گلها((فرهنگ عالی زمانه ها)) را باخود برده هنگامۀ صبحگاهان((دوران جدید مناسبات، نظامی، اقتصادی،سیاسی فرهنگی)) به حیث تحفه بردماغ خواب بردگان نثارمینماید.اما امروزنسیم ملایم«مهر» همه خوبیها را از بدی تشخیص داده است. تحفۀ آورده برعیاران این زمان،عیاران برخاسته ازقرن بیست ویک درپرتو این تحفۀ بی نظیرمیخواهند راه وروش خودرا بربنیاد بینش ودانش واستفاده از تکناوژی معاصراستواربسازند. بدین مناسبت ضرورپنداشته میشود که به طورخلاصه ازپیدایش نهضت عیاران الی اکنون درفرازونشیب زمانه ها معلومات اندک خدمت هموطنان تقدیم داشته که جنبش امروزی را دست کم نگیرند. وافتخارنمایند که نسل فرزندان باوفا برای نجات مادروطن ازمیان شعلۀ دودوآتش بسان لالۀ های دشت وصحرا وادی ودره کوه وکمرسربا لا کرده اند. چه کنیم که زمان به عقب بر نمی گردد،عیاران درک کرده اند که زمان به پیش میرود، تحفه های جدید را با پیام های نو می آورد. به این خاطر ارزش انسان را بالاتر ازهمه چیزمی پندارند، برقلم وکتاب بوسه میزنند،بگو وبنویسان را احترام میگذارند. دفاع ازخود را شرط اول مبارزه در زندگی پی پندارند.ازجنگ تنفرمینمایند برجنگ افروزان وبرصاحبان صنایع جنگی نفرین می فرستند.
بخوانید این نوشته را تا به پایان بخوانید درین نوشته به جزازوجدان پاکیزه گی درعمل آثارازدروغ را یافته نمی توانید.
منبع استفاه گوگل:
فتوت،عیاری وجوانمردی ازجمله رسم ورواج های آریانای کهن است. ازان زمان تابه امروز درروح وروان مردم ریشه دوانیده است. روایت بر این است که این مکتب درآریا نای کبیر قبل ازاسلام پایه گذاری شده است ویاد آور،ازان دوره های است مردم که ازشکنجۀ ظالمان فرارمیکردند((ناگفته نبایدگذشت که اخلاق وکرکترعیاران کم وبیش تحت تأ ثیرمانی گری قرارگرفته بود.در«مانی گری» ظلم وشکنجه ناروا بود،داشتن کنیز وغلام وبرده قطعاً ناروا بود))به این مسلک ثبت نام نموده ووفاداری خودرا اعلان مینمودند. اموی ها درساحات خراسان وسیستان تبعیض نژادی را پیشه کردند.ظلم وبیداد به حد اعلی خود رسید عیاران وجوانمردان درمقابل دست نشاندگان امویها برخاستند.پیش قراولان این جنبش«عیاران» وجوانمردان بودند.بزرگترین رهبراین جنبش امیرابو مسلم خراسانی بود. دلایلی که جنبشها ومقاومت ها همیشه درخراسان وسیستان صورت میگرفت دلیلش این بوده است که((موالیها)) با آل عباس خصومت داشتند به آل علی پیوست شده بودند.(( موالی ها به گروهی گفته میشد که ازبرده گی ویا بنده گی آزاد میگردیدند)) این گروه ولشکریان جوان مردان وعیاران مکلف به نظم وادارۀ شهرها بودند. بزرگترین مرد آن زمان یعقوب لیث صفار بود.
فتوت یا جوانمردی طریقت اخلاقی است که ازپیغمبران به میراث مانده است. بدین حساب گفته میتوانیم که فرهنگ فتوت وجوانمردی دوران قبل ازاسلام درآریانای کبیر دراثرتحولات وپیامد ها آهسته آهسته درخیزشها وجنب وجوشهای سیاسی و اجتماعی مسیر تحولات خود را با تصوف گره داد.فتی به معنی جوان است، رفته رفته روح دلیری وجوانمردی وسخاوت درکلمۀ فتوت دمید بعدها درآغاز قرن دوم درشام وعراق،((جوانان)) خراباتیانی بودند ودرپایان همین قرن، شاطران وعیارانی عرض اندام کردند که درمخالت با دولت قرارمیگرفتند.کارکردها ی روزمرۀ آنها برپایۀ اخلاص درعمل ودوری جستن از خیانت بوده است طريقۀ اهل فتوت تدريجاً با سنتهاي اهل ملامت بهم آميخت و قلندران كه بعدها وارث سنتهاي اهل ملامت شدند((ملامتيه دسته اي بودند که نه اعتقاد به سکر«مست» داشتند ونه معتقد به اهل صحو« به هوش آمدن» بودند.)) مثل آنها درترك لباس اصراركردند وآداب ورسومي پيدا كردند، به مرور،درآنان نيزمانند صوفيه نشاني ازرؤيت خلق وانحراف از اصل پيدا شد .
عفيفي مينويسد كه فتوّت دركشورهاي اسلامي كه داراي مدنيت كهن بود،
بالاخص درقسمتهای شرقی خراسان رنگ تصوّف به خود گرفت.درنيمه دوم قرن سوم
درنيشابورخراسان سه تن ميزيستند:
يحيي بن معاذ
رازي (م5258هـ)، حمدون قصار (م5271هـ) وبوحفض حداد(م264هـ). يحيي به مسائل نظري
تصوّف عنايت بسيار داشت،اهل نيشابورهم نبود،نيشاپوريان مردان عمل بودند. از اين
سه تن كه پيشروان اوليه اهل ملامت بودند، اقوال بسياري درستايش فتوّت نقل شده
است. ملامتيه فرقهيي برآمده از ميان فرقههاي صوفيه بود.حال با توجه به اين
اظهار نظركه آيين مردانگي يكي ازمفاخرآریانای کبیر این سرزمین پدران ما
است.خدمات خیلی ارزندۀ است که دانشمندان وفیلسوفان(( آریانا،خراسان،افغانستان
معاصر)) انجام داد اند که مایۀ افتخار
است.
فتوّت، اسم مصدري است كه صفت آن«فتي»به صورت فتيان،فتيه وفتيات به معني
جوان،غلام وكنيزدرقرآن كريم به كاررفته است.فتوّت مجموعهيي ازفضايل است كه اهم
آنها كرم ومروّت وسخا وشجاعت است.اين كلمه به اين معني اخلاقي قبل از اسلام
ودرصدراول تاريخ اسلام ميان اعراب وآریاییها وجود داشت.مروّت درعربي به معني
انسانيت ومردانگي وفتوّت به معني جواني،پهلواني وجوانمردي بود .
«فتي»به معني
جوان درقرآن كريم درسوره يوسف،12/30 درمورد يوسف(ع) ازآن جهت كه تن به كارزشت
نداد، درآيات 10 و 13 سوره كهف، 18 درمورد اصحاب كهف كه برخدا مومن بودند
وسربه پيش بت خم نكردند، در آيات 60 و 63 همان سوره در مورد يوشع(=يَسَع) كه با
موسي(ع) همراهي كرد ودرسوره انبيا،21/آيه 60 در مورد ابراهيم(ع) به كاررفته
است.اصطلاح«فتي»
ازدیرزمان بدینسو درجهان عرب
[انسان كامل]
معنی یافته است.
رسول اكرم(ص)، علي
(ع) را به پاس سخاوت آن حضرت كه هرچه داشت به سائل بخشيد، «فتي»خطاب
كردوفرمود:لا فتي الا علي.درروايتي مفصلترنوشتهاند كه دراثناي غزوه احد
گروهي ازدشمنان به پيامبر(ص)حملهورشدند.پيامبربه علي(ع) فرمودكه آنان را دفع
كند.علي (ع) درحملهيي دمار از آن خاكساران برآورد. درآن حال آوازي آشكارا به
گوش همگان رسيد كه: لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار.اهل فتوت را گاه
جوانمردان،گاهي اهل اخوت يا احسان، گاهي عياران و بعضاً
هم شُطار ناميدهاند.
جوانمرد سخي،
كريم، جواد، بامروت و بافتوت شناخته شده است.
درواقع چنانكه
معروف است
دراصل «فتي» ترجمه عربي جوانمرد بوده است. اخيان،جمع اخ كه در زبان تركي هم به
كار ميرود، گروهي است كه غريبنوازي، احكام،برآوردن حاجات مردم، دستگيري از
مظلومان كارآنان بوده است.اخي پيشكسوت فتيان (اخيان) را گفتهاند. در اشتقاق
كلمه «اخي»نظراتي متفاوت ابرازكردهاند. برخي گفتهاند كه ازكلمه «آخو» درتركي
به معني جوانمرد وبخشنده اخذ شده است.شاه اسماعيل صفوي درديوان تركي خود عنوان
«اخي» را درحق ياران وزیردستان خويش به كار ميبرد كه اين مسئله ارتباط بين
فتوتداران واصناف را درآناطولي با قزلباش وشيعه نشان ميدهد.
اهل فتوت همانند خانوادهاي بودند كه كلماتي نظير: «نوچه» و «كوچك» را
«ابن»،پيشينيان را «اب» و«جد» و همه افراد را «اخي» ميگفتند. به هر حال كلمه
اخي اگرآكي يا آخوهم تلفظ شود به عربي است. ابن اخي ترك كه در مثنوي درمورد
حسامالدين چلبي به كاررفته است، ازاين مقوله است.
اما
«عيار»نامي
است كه اعراب به جوانمردان دادهاند كه به معني گريزنده است((آزادمردان)) و
فردي است كه ميخواهد خود را رها كند وآزاد شود.عياري را دهليز يا مدخل
جوانمردي شمردهاند. ارباب فتوت كه درآغازدرخراسان گرد آمده بودند،بغداد را
مركزخود قراردادند. سپاهيان غيرمنظم كه عيارخوانده ميشدند به فتوت درآمدند.
گفتهاند كه جوانمردان يا اهل فتوت طبقه تربيت يافته وعياران طبقه عوام اين قوم
بودهاند.
درباره كلمه «عيار» هم نظراتي ابراز شده است. مرحوم ملكالشعراي بهار حدس زده
است كه اين كلمه فارسي وبه معني «يار». مرحوم استاد محمدامين اديب طوسي
ميگفت:«عيار» فارسي است و به جاي «اي يار» رايج شده است. تخمين ايشان با توجه
به كلمه «اخي» به معني برادرمن، وبرادر!درادبیات عامیانه «اي دوست» كه بیان
لهجه ها ویا آوازهای آریایی است همچنين گفتهاند كه «ايار» بدون تشديد معادل
«يار»بوده است.
مردم معتقد بودندکه پايه واساس تصوف براصول عياري نهاده شده است ودرواقع عياري صورت مادي وجسماني صفا وعرفان بوده است.
ميگفتند: جوانمردي جسم و تن آدميت است و اگراين جسم و تن روح يابد تبديل به تصوف ميشود.عياران كساني بودند كه فتوت وجوانمردي را حرفه خويش قرارداده بودند.عیاران تشكيلات منظم داشتند که عبارت بودند.
1-عریف: سرپرست ده نفر2- نقیب : نظارت از ده نفر نقیب را داشت3- ده نقیب
تحت سر پرستی یک قا عد قرار میگرفت هرده قاعد«سرهنگ» بالای سرخود یک
امیرمیداشت.
عياررا گاهي «شاطر» به معني
چالاك، دلاور و ... (جمع آن شُطَّار)هم ميگفتند.هنوزدرزبان مردم كلماتي رد و
بدل ميشوند كه علاوه برمعني لغوي خود به طوركنايي به معني جوانمرد وخوشقول
وحامي به كارميروند وبسياري ازآن كلمات بار معنايي مثبت دارند. نظير: اخ، اخي،
اخوي، برادر، داداش (داش)، مشهدي(مشدي) (داشمشدي)، لوطي و .... در اوايل قرن
پنجم درشهرهاي شام گروهي جوانمردان پديد آمدند كه آنان را«احداث»ایجاد
گران
وهريك تن را «حَدَث» ميناميدند.اين كلمه درعهد صفويه به زبان فارسي وارد شده
است. دراواخرعهد بنياميه يعني درثلث اول قرن دوم هجري درشام وعراق طبقهيي از
مردم كه فتيان خوانده ميشدند، براي تفريح وميگساري و آوازخواني فراهم آمدند.
فتي و ديگر كلمات مترادف آن كه نخست با شجاعت وسخاوت معادل بود،به مروربه
ايثارووپا کیزه نگه داشتن نفس تغييرمعني داد. بدون ترديد بعضي از صفات اهل
فتوت،به ويژه ازخودگذشتگي وايثار،به مكتب نيشابورراه يافته است،اما معلوم نيست
ازچه راهي وتوسط چه كساني؟ .
درفتوتنامه ها نخستين پيشروان اهل فتوت را آدم صفي(ع)ابراهيم خليل(ع) وحضرت
محمد(ص) وپس ازايشان،حضرت علي بنابيطالب(ع)وسلمان فارسي شمردهاند.آنان حاتم
طايي را درسخاوت وحضرت علي(ع) را درشجاعت اسوه خودبه حساب آوردهاند.فضيلبن
عياض (م187هـ) وپورياي ولي كه به صورت بورباي،بگسيار،بوكياروبريارهم نقل
كردهاندكه ملقب به قتالي خوارزمي(م722هـ) است،كمال اهل فتوت وعرفان بودهاند
تانوبت به الناصرلدينالله خليفه عباسي رسيده است.
فرقههاي فتوت
متعدد شده بود.دراواسط قرن چهارم هجري عياران و فتيان كوشيدند تا راه ورسم
ومسلك خويش را به تكيه گاه ديني متكي سازند و فتوت را بر اصلي ديني نسبت دهند.
خواه اين اسناد درست باشد و خواه مورد ترديد گروهي باشد. همين امر،نفاقي بين
بيوت وقبايل
واحزاب جوانمردان
برانگيخت وآنان براي سركوب ديگران به فرقهها و گروههاي متعدد تقسيم شدند. اين
فتنه و آشوب خطري بزرگ براي دولت عباسي وپادشاهان آلبويه پيش آورد.ازاين
مبارزة جوانمردان وعياران كه با دولت و قدرت حاكمة آن زمان داشتند، دركتب
تواريخ اشاراتي بيش نمانده است.مخصوصاً وقتي كه فتوت سيماي عياري وشاطري يافت،
ياشاطران وعياران خود را جوانمرد خواندند ـ كه نتيجه هردويكي است ـ اين اشارتها
كمتر ميشود.مثلاً ازعيبهايي كه برمستكفي خليفة عباسي (333 ـ 334 هـ)
ميگرفتند يكي اين بود كه سخن گفتن اوبه عياران ميماند و قبل ازرسيدن به خلافت
پرندهبازبود و تيرانداز و نشان زن بود،انسان ظریف وشوخ مزاج بود، از سیاحت
وگشت وگذار درچمن زار ها خوشش می آمد کارهی بودند که جه جزء عادات جوانمردن آن
زمان بود.الناصرلدين الله (575 ـ 662 هـ) جامة فتوت
پوشيد كه آن را سرابيل((شلوار)) الفتوه يا لباس الفتوه ميگفتند وكاس
فتوت كه
آب ونمك
بود نوشيد دوسيدالفتيان نام گرفت. پيوستن الناصرلدينالله به گروه
فتيان وپوشيدن سراويل جزو وقايع بسيار بزرگ و قابل ملاحظة تاريخ فتوت بلكه
بزرگترين حادثة آن است. فتوت ناصر درشرق و غرب رايج شد.ناصربه عزالدين
كيكاووس بنكيخسروبن قلج ارسلان سلجوقي (م 625 هـ) سراويل فتوت فرستاد.شيفتگي
به آيين فتوت همۀ فرمانروايان عصررا زيرچترخود قرار داد ودرمصروشام وآسياي
صغيروبسياري بلاد حكام وفرمانروايان به آيين فتوت روكردند.
الناصر منشوري براي سران
احزاب جوانمردان صادركرد كه درآن منشورنخست گفت: آنچه درآن ترديد نيست اين است كه اصل
فتوت ومنبع ومطلع آن حضرت اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب(ع) است وتمام محاسن و
آداب فتوت را از وي نقل ميكنند وتمام بيوت وقبايل فتيان خود را بدومنسوب
ميدارند وبرادري جوانمردي را تقليدي ازبرادري وبرادرخواندگي آن حضرت با رسول
اكرم(ص) ميدانند... دراينكه حضرت عليبن ابيطالب(ع) را شاه مردان و
موليالموالي لقب دادهاند، احتمالاً تا حدي وابسته بدان است كه آن حضرت اولين
كسي بود كه درباب
موالي
نوعي همدردي وهمدلي نشان ميداد.
باري فتوت بدانگونه كه ناصرخليفه شروع كرد نوعي حزب سياسي به شمار ميآمد. امرا
و رجال دولت درممالک و بلاد مختلف بدان منسوب شدند. اندك اندك به نظامات
شواليهها(( نجیب زاده هایکه ازطرف شاه مورد تقدیر قرارمیگرفت)) دراروپاي قرون وسطي شباهت پيدا كرد.لاف زدن وتظاهر از لوازم احوال
اينگونه فتيان بود و انحطاط مفهوم واقعي فتوت نيز از لوازم آن. فتوت
درعصرمماليك ـ نيمة دوم قرن هفتم ـ رواج پيدا كرد و درعراق روي به زوال نهاد.
درسال 656 هجري كه دولت عباسيان سقوط كرد، پراگندگی دركارفتوت پديد آمد. بعد
ازسقوط خلافت عباسيان فتوت به صورت يك تشكيلات رسمي سياسي و اجتماعي ازبين رفت.
ازاين زمان به بعد جنبة اخلاقي واجتماعي آيين فتوت برجنبة سياسي آن غالب
آمد.اگر فتوت ناصري با سقوط خلافت درعراق خاتمه يافت، درقلمروسلجوقيان روم
همچنان ادامه داشت و حاصل ادبي آن تأليف يك سلسله فتوتنامه در آداب فتوت بود.
شايد مجال آن رسيده باشد كه پيش ازبحثي كوتاه دربارة ملامتيه، به رغم اين گفته
كه فتوت نيزمانند تصوف قابل تعريف نيست، چند تعريف ازفتوت نقل كنيم كه ملامت را
هم تعريف كرده باشيم:
حسن بصري(م110 هـ) مفهوم فتوت را درآية قرآن كريم يافته است: «انالله يأمر
بالعدل و الاحسان وايتاء ذيالقربي وينهي عنالفحشاء والمنكر يعظكم لعلكم
تذكرون»: خداوند به عدل و احسان به خويشاوندان فرمان میدهد وازفحشا وزشتكاري
وستم نهي ميكند. شما را پند ميد، باشد كه پذيراي پند شويد.
امام جعفر صادق(ع) (148هـ) براي جوانمرد دو شرط قرارداده و يكي از آن دووشرط
راكه ايمان باشد،برترازتقوي قرارداده وفرموده است كه خداوند اصحاب كهف را به
سبب ايمان آنان، «فِتْيه» خوانده است:
«اَلْفتي مَنْ آمَنَ باللهِ وَ اتقي، اِنّ اصحابَ الكهفِ كانوا كهولاً
فَسَمْاهُمُ اللهُ فِتْيَةً بايمانِهم: جوانمرد كسي است كه مؤمن به خدا
وپرهيزگارباشد، اصحاب كهف ميان سال بودند، به سبب ايماني كه داشتند خداوند آنان
را جوانمرد خواند. »
گفتند:هركس كه با نفس خودمخالفت كند درحقيقت جوانمرد است.
لايق نام جوانمرد كسي است كه همه فضايل وخصائل انبيا و اوليا را درخود دارد وبا
اين همه خود را كوچك ميشمارد و هرگز انديشه به خود راه نميدهد كه به جايي
رسيده است.ميرسيدشريف جرجاني (م 816 هـ) تعريف لغوي و اصطلاحي فتوت را با اين
عبارات آورده است: الفتوة فياللغة السخاء و الكرم، و فياصطلاح اهل الحقيقة هي
اَن تؤثر الخلق علي نفسك بالدنيا و الآخرة: فتوت درلغت بخشندگي و جوانمردي است
و در اصطلاح اهل حقيقت، ايثارومقدم داشتن مردم برخويشتن است دردنيا وآخرت.
«جوانمردی»
قسمت دوم:
پيش از بحث دربارة ملامتيه جالب است يادآوري شود كه چند تن از پيشروان ملامت يا
خود به تعريف فتوت برخاستهاند و يا از آنان تعريف فتوت را پرسيدهاند. از
ابوحفص حداد (م 264 هـ) ـ كه ملامتيان بزرگ نيشابور همه پرورشيافتگان مكتب وي
بودهاند ـ از فتوت پرسيدند. گفت:
فتوت درعمل به كار آيد،معامله است نه سخن.
حمدون قصار (م
271 هـ) كه پيشواي ملامتيان بود، از نوح عيار نيشابوري كه به فتوت مشهور بوده و
«جمله عياران» نيشابور «در فرمان او» بودهاند، پرسيد كه جوانمردي چيست؟ نوح
گفت: جوانمردي تو يا جوانمردي من؟ گفت: از آنِ هر دو. جواب داد: جوانمردي من آن
است كه اين قبا بيرون كنم و مرقّعه بپوشم و از شرم خلق اندر آن جامه از معصيت
بپرهيزم، اما جوانمردي تو آن است كه مرقّعه بيرون كني تا تو به خلق و خلق به تو
فتنه نگرديد. پس جوانمردي من حفظ شريعت بود بر اظهار و از آن تو حفظ حقيقت بر
اسرار.»
دعوي ازخصال صوفيّه است.اگردربعضي جوانمردان صوفي يا صوفيان جوانمرد دعويِ
برتري و امتياز برديگران ديده شود، آن را بايد از ناحية تصوّف دانست نه فتوّت.
دراين باب ادّعاي ابليس، فرعون و حلاّج شايان توجه است:
«حسين [بن منصور حلاّج] در شطح گويد كه مناضلت (=تيراندازي، مجازاً نبرد، دفاع)
با ابليس و فرعون كردم در باب فتوّت.
ابليس گفت:
اگرسجود كردمي آدم را، اسم فتوّت از من بيفتادي. فرعون گفت: كه اگرايمان به
رسول اوبياوردمي، اسم فتوّت من از من بيفتادي. من گفتم كه اگرازدعوي خويش رجوع
كردمي،ازبساط فتوّت بيفتادمي...»
اما ملامت راه گروهي بود كه از ميان اهل تصوّف عليه تشكيلات عريض و طويلشدة
تصوف واكنش نشان دادند. نام خود را از دو آية قرآن كريم برگزيدهاند: «يا ايّها
الّذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتي اللهُ بقومٍ يحبّهم و يحبّونه
اذلّةٍ علي المؤمنين اعزّةٍ علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة
لائمٍ ذلك فضل الله يؤتيه من يشاءُ والله واسعٌ عليمٌ.» اي كساني كه ايمان
آوردهايد هر كه از شما از دينش برگردد، چه باك! زودا كه خداوند مردمي را
بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر
كافران سركش، در راه خدا جهاد ميكنند و از ملامت هيچ ملامتگري نميهراسند، اين
فضل خداست كه به هركس كه خواهد ارزاني دارد و خداوند بخشاينده و داناست (مائده،
5/54). و آية دوم در باب نفس است كه فرمايد: «لا اقسم بيوم القيامةِ ولا اقسم
بالنّفس اللوّامه.»: سوگند ميخورم به روز قيامت و سوگند ميخورم به نفس
ملامتگر (قيامة، 75/1-2). شعار اهل ملامت هم دو آية ديگر است: «قُل هذه سبيلي
ادعوا الي الله علي بصيرةٍ انا و من اتّبعني و سبحان الله و ما انا من
المشركين.»: بگو راه من اين است، من و پيروانم همگان را در عين بصيرت به سوي
خدا ميخوانيم، منزّه است خدا و من از مشركان نيستم (يوسف، 12/108)؛ آية دوم:
«ادع الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن انّ ربّك
هو اعلم بمن ضلّ عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين.»: مردم را با حكمت و اندرز نيكو
به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله كن، زيرا پروردگار تو
به كساني كه از راه او منحرف شدهاند آگاهتر است و هدايتيافتگان را بهتر
ميشناسد (نحل، 16/125).
ملامت در واقع واكنش عليه صوفيان متظاهر است. صوفيان در برابر ملامتيان راههاي
گوناگون در پيش گرفتهاند. هجويري مؤلّف كشفالمحجوب صوفيان را فراتر از
ملامتيان ميداند. سهروردي هم از همان عقيده جانبداري ميكند. اما ابوعبدالرحمن
سلمي ملامت را مرتبهيي بلندتر ميداند. ابنعربي و ميرسيّد شريف جرجاني هم
طرفدار همين نظريه هستند.
ملامت چيست و ملامتي كيست؟ ملامت ـ چنانكه گفتيم ـ واكنش عليه تصوّف افراطي
است. ملامتي چه چيز يا چه كسي را نكوهش ميكند؟ آيا او به ملامت خود برخاسته
است؟ آيا ميخواهد كه مردم او را ملامت كنند؟ آيا آنچه قابل نكوهش است، دنياست؟
ملامتي بر آن است كه مردم ظاهر او را ملامت كنند و او خود باطن نفس خويش را.
گفتهاند ملامتيّه را نبايد از اهل فتوّت جدا كرد. طريقة اهل ملامت نقطة
انعطافي است كه زهد آشكار صوفيّه را به نوعي زهد پنهاني بدل كرده است. مكتب
ملامتيّة نيشابور با حركت ديگري مرتبط است كه نه ديني است و نه صوفيانه و آن
همان فتوّت است. وقتي ميخواهند ملامت را تعريف كنند به سخنان اهل فتوت اشاره
ميكنند. بخش اعظم تعاليم ملامتيّه مأخوذ از آداب و اخلاق اهل فتوت است. سلمي
هنگام برشمردن صفات ملامتيّه مهمترين صفات اهل فتوّت را برميشمارد.
بنيانگذاران مكتب ملامتيّه ملامت خود را نوعي از فتوّت و مردانگي دانسته و خود
را فتيان و رجال ناميدهاند. اگر جهاد را به معني صوفيانه و ملامتي آن درنظر
بگيريم، مقصود جهاد با نفس خواهد بود.
برخي پيوند فتوّت را با ملامت انكار كردهاند. مرحوم فروزانفر با اين نظر
ابوالعلاء عفيفي كه ملامت را با فتوّت مرتبط دانسته موافق نيست، او معتقد است
كه فتيان به اعمال خود مينازيدند در حالي كه ملامتيان نيكي خود را پنهان و بدي
را آشكار ميساختند. آنان طالب شهرت و اينان خواهان گمنامي يا بدنامي بودند.
در پايان مقال بايد گفت: ملامت و فتوّت هر دو يك چيزند، يكي طرز فكر را نشان
ميدهد و ديگري آن طرز فكر را ميان مردم ميپراكند. سلمي از تأمّل در وجه
آموزشهاي «فتوّت»آميز در ميان صوفيّه كتابالفتوّة خود را پرداخته و از تأمّل
در وجه اخلاص و مبارزه با «رياي» تصوّف كتابالملامتيّة خود را شكل داده است.
همانگونه كه ما گروهي به نام فتيان نداريم بلكه همان صوفيهاند كه در باب
فتوّت سخن ميگويند، به همان شيوه نيز گروهي شناخته شده از قبل به نام ملامتيّه
نداشتهايم، اين ملامتيّه همان صوفيّهاند كه دربارة مبارزة با «ريا» و اخلاص
سخن ميگويند. به هرحال «حدس ميزنم ـ و اين حدس قدري جسارتآميز است ـ كه سلمي
اين مذهب صوفيانه [يعني ملامتيّه] را خود شكل داده و يك جريان خاص به نام
ملامتيّه آفريده است. دو دليل استاد شفيعي در اين مورد را در صفحات داده شده از
كتاب قلندريه در تاريخ ايشان مطالعه كنيد.
حال در بعضي اظهارنظرها بايد دوباره تأمّل كرد و جاي پاره اي كلمات را تغيير
داد. واعظ كاشفي در مفصلترين كتاب مربوط به فتوت، يعني فتوتنامة سلطاني
مينويسد: «بدان كه علم فتوت علمي شريف است و شعبهاي است از علم تصوف و توحيد
و اكابر عالم در اين علم رسالهها ساختهاند و در صفت و توجيه كمال او نسخهها
پرداخته...».
در مقدمة كتاب فتوت نامه ميخوانيم: «تصوف ميخواست راه خود را در ميان مردم
كوچه و بازار نيز بگشايد. براي اين كار آيين فتوت پديد آمد. فتوت تصوفي است
عوامانه و راه و رسمهاي آن ساده و عملي و درخور فهم پيشهوران و صنعتگران و
خلاصه عامة مردم است...» در حالي كه فتوت ميان مردم راه باز كرده بود و...
اصطلاحات فتوت :درفتوتنامهها اصطلاحاتي است كه فتيان آنها را به كار ميبرند كه
تعداد آنها تقريباً بيست و پنج كلمه به ترتيب زير است:
1.
بيتْ: اسم طايفه است كه به صنعتي مخصوص وراي منفرد ازساير طوايف فتيان
ممتاز باشند./ 2. حزب: طايفهيي باشند منسوب به يك شخص... احزاب متفق باشند وبا
يكديگر محاضره كنند، اما بيوت مختلف باشند. / 3. نسبت: انتهاي جوانمردي است با
كبيرخويش و اجداد او. / 4. كبير: آنكه شرب اين از نهر او بوده باشد بيواسطه،
يعني قدح از او خورده باشد./ 5. زعيم: زعيم قوم آن بود كه قوم اقتدا به رأي او
كنند. / 6. جدّ: كبير كبير بود و بر قريب و بعيد اطلاق كنند./ 7. رفيق: دو كس
باشند به يك بيت منسوب و جماعتي را كه منسوب به يك پدر و يك جد باشند هم رفقا
خوانند. اكنون رفيق مطلق بر پدر اطلاق كنند./ 8. مُسائل: به منزلت برادر باشد
يعني آنكه قدح از دست پدران اين كس خورده باشد و ايشان را عديلان نيز گويند./
9. ديگر: آن بود كه در فتوت نيامده باشد خواه اصلي بود بر ياد كسي هرگز شرب
نكرده باشد و خواه از دست كسي كرده كه فتوت او باطل است./ 10. دَكِش: آن است كه
صاحب فتوت بوده باشد و اكنون متغير شده. / 11. نَقيل: در اصل آن است كه انتقال
از پدر يا جد كرده باشد و اكنون بر كسي اطلاق ميكنند كه انتقال به باطل كرده
باشد./ 12. وكيل: آن است كه كبير فعلي كه او را جايز بود بدو تفويض كرده باشد و
بايد كه وكيل را صلاحيت آن كار باشد. / 13. نقيب: آن است كه از قبل زعيم منصوب
باشد جهت سعي در مصالح فتيان و او را واسطه باشد ميان ايشان در هر باب به
مثابَت ترجمان. / 14. شَدّ: بستن ميان است جهت امتحان و آن مبدأ عهد و انعقاد
فتوت است. / 15. تكميل: سراويل يا سلاح دادن است. / 16. شُرب: خوردن آب و نمك
است از قدح بريا و كبيري تا بدو منسوب شود. / 17. محاصَره: موافقت فتيان است در
شرب. / 18. اجتماع: گرد آمدن اخوان است در يك مجلس جهت تأليف قلوب. / 19. نقله:
انتقال است به نام يعني بزرگي را رها كردن و كبيري ديگر را پدر و كبير خود قرار
دادن. / 20. اَخذ: آن است كه كبير فتوت از صغير بازستاند جهت عيبي كه در او
يابد. / 21. رَمْي: آن است كه صغير فتوت رد كند يا كبير جهت عيبي كه در او
يابد، و هيچ يك بيمحاكمه و اثبات عيب جايز نباشد. / 22. محاكمه: تداعي و تناكر
است در عيب پيش زعيم قوم يا نزد حَكَمي كه خصمين بدو راضي باشند. / 23. عيب:
ارتكاب منهي است و آن مبطل فتوت است چون كباير، يا موجب نقصان آن چون صغاير. /
24. وقف: منع كردن متهم است از محاصَره و در توقف داشتن حكم که يا به بيّنت يا
برائت به ثبوت رسد. / 25. هبه: بخشيدن كبير است رفيق را به كبيري ديگري و بعضي
اين معني جايز ندانستهاند چه تصرف است در حُرّ.89
نكات مشترك در فتوتنامهها
1. فتوت خويهاي نيك است. / 2. فتوت از پيامبران مانده است.
3. فتوت از پيامبران به محمد (ص) رسيده و از وي به علي (ع) و علي(ع) قطب فتوت
است. / 4. علي (ع) كمر هفده تن را بسته است. / 5. شرايط فتوت: وفا، راستي،
امانت، جوانمردي، نصيحت به اخوان و ... است. / 6. به هنگام بستن كمر ـكه
پيوستن به آيين است ـ كمر و شكم آن كس از حرام و زبانش از غيبت بسته ميشود. /
7. به افراد مشرك، كافر، دلال، دروغگو، دزد، ستمگر... كمر بسته نميشود. / 8.
شرابخواران، زناكاران، لوطيان، دروغگويان... از فتوت ساقط ميشوند. / 9. فتوت
سه گونه است: قولي، شربي و سيفي (سيفي در اكثر فتوتنامهها نيست). / 10. پوشش
فتوت شلوار و شدّاست. خرقه، تاج و تراش بعدها علاوه شده است. / 11. سلسله فتوت
شبيه سلسلههاي تصوف است. / 12. به پيامبر (ص) به وسيله جبرئيل خرقه و لباس
فتوت آمده، آن حضرت آنها را به علي (ع) داده است. / 13. سفره اخي بايد گشوده و
خود او صاحب علم و جوانمرد باشد. / 14. همكاري ميان اهل فتوت استوار است.
محل اجتماع فتيان را زاويه ميگفتند90 زاويه به معني خلوتخانه، اتاقي در خانقاه
يا جاي ديگر كه به خلوت و رياضت شيخ يا فقرا اختصاص داده شد. زاويه را تكيه هم
ميگفتند كه محفل اطعام فقرا و پذيرايي از واردين بود. زاوية اخيان مانند انجمن
و محفل ارباب فتوّت بود. مركز صنفي هم شمرده ميشد. براي شاخة سيفي ارباب فتوّت
به مثابة باشگاه ورزشي بود.91 لنگر جايي بود كه در آنجا هر روز به مردم طعام
ميدادند. خانقاه يا خوردنگاه صوفيان. گويند لنگر شيخ جام و لنگر شاه قاسم
انوار در خراسان شهرت دارد.92
رباط مخصوصاً در ممالك اسلامي شرق مانند خانقاه محل تجمع صوفيان شده بود. بعدها
به معني كاروانسراهاي ميان راه براي تعويض اسبان درآمد. در همين معني است كه
شاعران دنيا را به رباط دو در، مانند كردهاند93. حافظ گفته است:
ازين رباط دو در چون ضرورتست رحيل
رواق و طاق و معيشت چه سربلند و چه پست94
نام ديگر خانقاه و منزل درويشان تكيه است. تكيهدر ايران حسينيه را گويند كه در
آن تعزيهخواني كنند. آستان يا آستانه هم خانقاهي است كه پير طريقت در آنجا
مدفون باشد. كلمة درگاه هم به همين معني است. در ايران آستان تربت امامان و
امامزادگان را گويند. آستان قدس و آستانة اشرفيه از آن تربتها هستند. خانقاه
رايجترين نامي است كه در مورد محل تجمع درويشان و صوفيان به كار ميرود. اين
كلمه فارسي از خانه + گاه (پسوند مكان) كه خانگاه نوشته ميشده، خانقاه و مخفف
آن خانقه از اين كلمه است95.
پس از قرن هفتم جوانمردان عَلَمي داشتند مخصوص كه آن را «طوق» ميگفتند و هر
خانقاهي علمي مخصوص داشت كه آن را «پاتوق» ميگفتند96.
شرايط و آداب و اركان فتوّت
در اين باب در فتوّت نامهها، بويژه فتوّتنامه سلطاني به جزئيات شرايط و آداب
و اركان پرداختهاند كه حتي به اختصار هم در اين مقوله نميتوان آورد. مهمترين
نكته كه اهل فتوّت بدان معتقدند و از مولاي متقيان علي عليهالسلام نقل
كردهاند اهميت استاد است. واعظ كاشفي اين سطرهاي درخشان را در بيان استاد شدّ،
و شرايط آن آورده است.
«بدان كه هيچ كاري بياستاد ميسر نميشود و هر كه بياستاد كاريكند بيبنياد
باشد. از شاه ولايت(ع) منقول است كه اگر كسي به مرتبة كشف و كرامات رسد و
كارهاي كلي از او در وجود آيد و او را استادي به استادي درست نباشد از او هيچ
كاري نيايد و كار او هيچ چيز را نشايد...»97
در شرايط استاد شدّ، شش شرط نقل كرده است: اول استادي كامل ميان وي بسته
باشد...، دوم هر صفت كه در فتوّت ذكر كرديم در او باشد... سوم خردههاي طريقت
بداند... چهارم اسناد ميان بستن خود تا رسول(ص) را بداند... پنجم ميان فرزند را
در محفلي بندد كه شيخ و نقيب و... حضور داشته باشند... ششم ملاحظة حال فرزند
نمايد كه لايق هست كه شدّ بدو رساند يا نه؟
سپس شش ركن ميان بستن را توضيح ميدهد. ده ادب ميان بستن را بيان ميكند. سپس
شرايط شاگردي را برميشمارد و هشت ركن از اركان شاگردي را توضيح ميدهد. كاش
اين اركان در همة سطوح آموزشي به راستي رعايت شود. انواع شدّها را با تصوير
مشخص ميكند. در فصلي ديگر كيفيت ميان بستن را با خطبههايي كه در اثناي بستن
كمر خوانده ميشوند نقل ميكند. خِرقه و ساير لباسهاي اهل فقر را در يازده فصل
بيان ميكند. دربابي ديگر آداب اهل طريق و ديگر مسائل را در سيصد و نود و سه
صفحه توضيح ميدهد. مصحح كتاب مرحوم استاد دكتر محمدجعفر محجوب در مقدمهيي
مفصل، احتمال داده است كه فصل هفتم ناتمام مانده است وگويا حدود نيم يا دست كم
پنج دوازدهم آن نوشته نشده است98. به هرحال علاقهمندان به تفصيل بايد حداقل
فتوّتنامههاي معروفي را كه چاپ شده است مورد مطالعه قرار دهند. مطلبي كه برخي
از پژوهشگران متذكر شدهاند اين است كه كمربستن فتيان از اصول كستي بستن در
آيين زردشت اخذ شده است99.
نكتة ديگري كه ابن بطوطة مراكشي در سفرنامة خود در توصيف «برادران جوانمرد» يا
«گروه فتوّت» بدان اشاره ميكند ميگويد: «اين گروه در غريبنوازي و اطعام و
برآوردن حوائج مردم و دستگيري از مظلومان و كشتن شرطهها و ساير همدستان آنها
از اهل شر در تمام دنيا بينظيرند...100 در توضيح شرطه استاد دكترمحمدعلي موحد
مترجم سفرنامه اين مطالب را افزودهاند: «شرطه به معني پليس و مأمور انتظامات
است و مجازاً به عوانان و كارگزاران حكومت جابر اطلاق ميشود و در اينجا همين
معني مراد است يا چاقوكشان و باجگيراني كه با قرق كردن محلهها از مردم باج
ميگرفتند»101.
اصول جوانمردي، عياري و ملامت
اصل جوانمردي سه چيز است: يكي آنكه هرچه گويي بكني، و ديگر آنكه خلاف راستي
نگويي، سوم آنكه شكيب را كاربندي، زيرا هر صفتي كه تعلق دارد به جوانمردي به
زير آن سه چيز است.102
اما در عياري نه اصل بود: 1. رازداري، 2. راستي، 3. ياري درماندگان، 4. عفت، 5.
فداكاري، 6. بينيازي، 7. دوست دوست و دشمن دشمن بودن، 8. برادرخواندگي و
خواهرخواندگي، 9. سوگند عياران 103
اما اساس ملامت: تقوي وزهد مستورعاري ازهرگونه دعوي و تظاهراست.عادات
پسنديدهاي كه اهل فتوت داشتند، از ديرباز درميان مردم ماپسنديده بوده
است.پايبندي به قول وشرف درمعاملات كه پشتوانة اخلاقي فعاليتهاي بازرگاني
درشهرهاست، يك مبناي اخلاقي فتوت شمرده ميشود، و بينيازي ازمراجع قدرت كه
لازمة محترفه شهري ومخالف تعهد و التزام بدوي نسبت به بزرگ قبيله بود، هر دو
حاكي از ارتباط مفهوم فتوت با حيات شهري است. بعضي پيشهها كه در نزد مزديسنان
«مكروه» شناخته ميشد، انتقال اين تصور در جامعه اسلامي عراق و خراسان نيز مثل
جامعة ساماني سبب شد كه بعضي حرفهها مكروه تلقي شده باشد.
اجتناب ازشهرت وقبول درنزد خلق كه جهت اخلاص درعمل ضروري بود، سبب ميشد كه اهل
فتوت ازهرآنچه آنها را به عنوان زاهد وعالم وعارف ممتازمیكند، خويشتن را
كناربكشند. همين نكته آنان را بيشتر به طبقات اهل حرفه نزديك ميكرد و سبب مزيد
رواج طريقة آنان ميان اهل بازار باشد...
جوانمردي وفتوت
درميان كشتيگيران وورزشكاران هم رايج بود ويكي ازنامورترين پيشروان آنان يكي
جوانمرد قصاب بود. پهلوان محمود خوارزمي متخلص به قتالي ومعروف به پورباي ولي ـ
ياپورياي ولي
مـهم ازآنان بودند.
درميان اهل فتوت هرفني (صنفي) مرشدي دارد.مثلاً ابونصرعبدالله مرشد نساجان،
عُمربربري مرشد خبازان،سلمان مرشد آرايشگران و داود(ع) مرشد آهنگران بود...