خوشه چین
انقلاب دگر
انقلاب ازخود،درخود انقلاب دگری
شرایط نوین پیچیده گی های جهانی،بگونۀ دگر منظرۀ را پیش چشمانم ترسیم نموده است.اگردرخود تغیر نیاورم، همره جریان زمان همگام نروم با این موهای سفیدی که من دارم درجنب مسخره های تاریخ ثبت میشوم، دیده شده است که پرنده ها دردوربردرختهای بی ثمر نمی چرند.خدا آدم را دربین انسانها بی اعتبارنسازد.باهر لباس که برایی میگویند که
من ازطرزخرامت میشناسم
تورا از طرزکلامت می شناسم
ازموده را باز ازمودن خطا است
درمیدان برآمدن باتغیرنام نمیشه
ازین خاطرمحاسب خوب ناکام نمیشه
آدم های نیکو سیر رفیق بدنام نمیشه
میگویند که آدم خو همان آدم است
تنها چپنش تغیر کرده است.
خودخواهی وذهنیگری آدم را کاملاً بی ارزش معرفی میدارد. ده سال مبارزه بعد از سقوط حاکمیت سیاسی چپ برایم این درس را داد که چرا دهها کاندید چپ نتوانستند رایی را برای پارلامان از آن خود بسازند دلیلش همین بود که دیگران را تحقیرکردیم خودرا با آنکه هیچ چیزی را به حیث پیام ازلحاظ تئوری درسایت ها و اخباروجراید نداده ایم.قبل از حاکمیت سیاسی اگرمی بود، جای داشت درآن دوره ازمایش خودرا کرده بودیم ، درآن وقت مردم بالای ما محاسبه می کردند. درحالت اپو زیسیون بیان حرف اول ازجانب ما بود.زمانیکه قدرت نصیب ما شد.مژه ها درازشد،پیش روی چشمهای مارا گرفت.خوب هرچه بودوخوبود.اگراختیارما بدست غیرنمی افتاد.((یکی بنام رفیق مارااحمق ساخت دیگری بنام برادرمسلمان)) به این حال سردچارنمی شدیم.بازهم خانۀ سرمایه خراب واقعاً که تجاوزگربرای منفعت خود دوستهای مؤقتی دارد.
ما دیگرآن اداره چی نیستم که به مانند ترافیک سرچهارراهی استاده باشیم چُربه دهن ما دست بالا کنیم فرمان برانیم که برویا نرو، کنون این وظیفه را تکنالوژی ازما گرفته است به دستان چراغ سرخ وسبز ونارنجی داده است. حالت اپوزیسیون شکل دیگری است که زعیم یا پیشوا ذهنش حوادث ملی وبین المللی را عکس برداری مینماید. نبض جامعه را میخواهد که تشخیص نماید، نه اینکه به مانند گذشته درجامعۀ سنتی به مانند ادبیات والقاب بیگانه شیشه بدست،با کلمات وجملات نا مأنوس وغیرضروری که قابل هضم به مردم نبوده حلقۀ مربوط خودرا سوق بدهد.کاریکه درآینده بازهم به جنایات نا خواسته بانجامد. اگرانسان دارای این فرهنگ عالی است درمحل و دهلیزمشترکی که زنده گی مینماید. این وظیفه را رعایت مینماید که درزینه آهسته آهسته با لا شود. تا کس آزارنبیند. همین قسم احزاب اساسش برای خوشبختی تود ه ها است. نه برای ایجاد ماجرا ها که خلق تاوان بدهد. زمکانیکه درکارزارسیاسی،جوانان را به عوض عشق به وطن بنام خلقی((تره کی وامین دورخ یک سکه)) وپرچمی(( کارمل)) واحزاب ناراض دیگر ازین دوشاخه، دشمن به یک دیگر تربیه کردند. بی سواد تربیه کردند. برای جلب به حزب شاگردان را بی سواد تربیه می کردند.نمره رشوت می دادند.خلاف ارمان وبرنامه این احزاب درمجموع ازهمان آغازدرمسیرخا ئنانه سوق داده میشد.بدین حساب بجای سهولت کشوررا به سوی ماجراهارهنمون ساخت. هنوز به حال نیامده بودند،به زور بعضی هارا از پس یخن شان گرفتیم این یخ زده ها ازجا استاده شدند وقتی که دیدند. همان یاران قدیم به حساب عادت قدیمی رفقا همۀ ما وشما رفیق هستیم ما پیش شما به دنبال ما بکسهای مارا بگیرید وبس وفرمان ببرید.
خدا آدم را مفلس بسازد ولی بی عقل نسازد.اگریگان شی که ازبازارخریده می شد.بنام اصل وبدل بود.اصلش دارای مارک جرمنی و انگلیسی بود.بدلش مارک پا کستانی وروسی بود. این احزاب ساخت پاکستان وساخت روس ارزش خودرا ازدست داده اند.
این را میگویند بد ترین حالت فرهنگی.
اگر ما تا به الحال درشرایط نوین اوضاع وانکشافات سیاسی چیزی را نگفته ایم پس چیزی برای گفتن نداریم که بگوییم.
مگر دیگران خطوط سمت دهند ه داده اند وسمت وسو می بخشند.
تکانۀ را که خوشه چین ویارانش درسال 2001 برا جنبش چپ ایجاد کرده بود برناحق آ نرا ازمسیرش تغیردادیم، ظهو رالله ظهوری ویاران او را، داکترشایسته ،حلقۀ عیسی جسور،گروه کار، طرفداران داکتر بشرمل، بعضاً شخصیت های کلیدی بخش خلق را شاپرزدیم. کاری بود که اخلاقاً غلط.بازهم خانۀ خوشه چین ویارانش آباد با تمام حوصله مندی اش آنوقت، برمقابله برنخواست، موج ایجاد شده را درچوکات نهضت میهنی وفراگیرسیاسی به قوام رسانید. درساختارحزب فراگیرسیاسی نقش کلیدی بازی کرد، رفقایش درتنظیم وترتیب برنامه و اساس نامه مارا یاری رساند پول واعانه جمع آوری کرد.ما درکابل صاحب حزب رسمی شدیم ازجانب ما درکابل بارفقایش برخورد ما کاملاً ذهنی گرانه بود.
جلسات دومرحلۀ نهضت میهنی درشهرارنهم که افتخار گردانندگی این دوجلسۀ بزرگ سیاسی را جناب محترم بغلانی به عهده داشت. بادیدن عظمت این جلسات فریب خوردیم به هیجان افتیدیم، دوران طلائی ما درذهن ما تداعی گشت فکر کردیم بهترین لقمۀ پیدا شد باردوم برای تجارت سیاسی درین معامله ما باید چنانچه که امین وتره کی را درماجرا پیچاندیم، یکی توسط دیگر ازمیان برداشتیم صحنه را به نفع خود پاک نمودیم. کنون وقت آن رسیده است که درین معامله باغرب بار دیگر پیشتازمی گردیم.مگر احزاب مترقی هالند برای پذیرش ما با داشتن سوابق بدوزشت که داشتیم ازپذیرش ما ابا ورزیدند. اگر یگان حزب که به همرای ما سر می جنباند بخاطری است که دروقت انتخا بات تعداد آرأ شان زیادشود. بعد انتخابات حاجی درمکه پیدا پیشو.افسوس صد افسوس که((محترم بغلانی صاحب)) دراولین روز که نهضت میهنی به منظورمعاملۀ سیاسی با طرف مهره های مسلط درنظام موجود افغانستان،بی چاره واقع شد.درجلسۀ کاستریکوم هالند گفته بود که نهضت میهنی، میهنی نشد که نشد.
فراگیرسیاسی یعنی مه همۀ تان زیر فرمان مه
مرضیه خوانندۀ ازبرت دامن کشان رفتم که رفتم به عمر هشتاد وپنج سالگی وفات نمود
باردیگر درپس پیری
درین معامله
باختیم که باختیم، باختیم که باختیم
واقعاً که خوشه چین متخصص جراح عصب سیا سی است.
ما یکی دوسه نفر، که عامل تمامی افتراقات جنبش گردیده ایم(( نوک قلم خوشه چین قلب ما سه نفر را هدف قرار داده است میخواهد که ازش معذرت بخواهیم خواستیکه قبول کردنش دشواراست)) هنوز به حال نیا مده ایم،غافل مانده ایم که خیلی صاحب نظران حرف های بکروتازه بیان کرده اند.ازلحاظ عمل و ازامکانات مادی چیزی دربغل هم نداشتیم خواستیم که درمیدان خشک وخالی هم شهید شویم وهم غازی، ازینکه چندی پیش گفته ام با((1،2،3)) تماس نگیرید. که شمارا بازی میدهند این هم یک کار غلط است می گذاریم که همه باهم این بارسنگین را انتقال دهند. من به صفت ریش سفید ازموقف فرماندهی این تفنگ بی مرمی تیر میشوم این را میگویند.یعنی که خود بخواهی درخود تغیراتی بیاوری، بگویی که دیروزم برایم باورکردنی بود، برای امروزم شرا یط نوین جهانی منظره جدیدی را درمقابل چشمانم گذاشته است.اینکه خوشه چین بدم می آید، قلمش زننداست.بلآخره سردرگریبانم کردم که او وهزاران اوهیچ گناهی ندارند. دریک محیط ومدرسه رشد وتکامل یافته اند. دررشد وبالا بردن اتوریته حزب همه باهم نقش اساسی داشتند. اما اینکه شخصیت ها را درزمان حاکمیت قباله کردیم اندیشۀ حزبی را((خدمت گارخلق))به حزب خاندانی مبدل کردیم ارمانهای انسانی را فدای هوسرانی و.... کردیم، درشرایط امتیازچهاراطرافش را دیوارکردیم، ازمردم بریدیمش، سرانجام تنها ماندیمش. میدانم که خوشه چین حقیقت را میگوید. دیگربا اوحق کینه را ندارم او همان قدرزشت میگوید همان قدرضرورت هارا هم درک مینماید. این را میگویند که
انقلاب ازخود، درخودانقلاب دگری.
میرویم که مضمون پایینش را بخوانیم چه پیامی دارد.
بیا بامن به راه انقلاب دگری من وتو تنها با همیم، فقط یک بازیگر، دیگران نشسته اند نظاره گر، خودمان ازمیان خود با خبر، حادثه ایجاد میشودتولدش طوردگر،رسک ندارد وبی خطر،به نفع اولاد بشر.انقلابش ازته دل وتوتۀ جگر. گفتند غریب وبینوا وشل وکر،همۀ خوبیها را باخود یادگارببر،زنده گی است خاطره زیبا،چون شیروشکر.بیابامن دروغ نگو،تیرشواز سرخ تیره وازسبزخیره،ازنوکری ومزدوجیره،بنام آن انقلاب،خلق ما گشت دربه دروخاک به سر،بیا بامن بروازمیان گذر. قلم برداربرضد شمشیروتبر، سخن بگوبرضد کروزوسکر،بیا بامن،وطن دوستی مرزندارد،غریب ومعتبرندارد.شجاعت ودلیری، تفاوتی میان دختروپسر ندارد ،سهم دارد همه مرد وسیاسر.
سالهای بگذشت ازان انقلابات شکوهمند،سالهای دیگری میگذرد، تیرشوازین ابتکارات ننگین شرم آور، بیا بامن که نطفۀ را کاشته ایم دررحم مادرانقلاب دگر،خجسته یاران! انقلاب دگری، درفراسوی مراحل آینده ازین حالات اسفناک وفضای تنگ و تاریک وحشتناک، شتاب زده وپرهیاهو،بسیارخسته وذله، سپری نمودن عمربی حاصل. کنون را هی را درپیش گرفته اند که آغاز ازخون قلم تاخون قلب وجگر بسوی انقلاب دگری ساده گردد. دروازهای مکتب را راه ورودی درمحوطۀ علم اساس سواد آموزی پنداشته،همره دوستان ومربیان آموزگار،بخوانیم وبنویسیم، بیاموزیم، کلمه مادروطن را بخوانیم وبنویسیم، وعده دهیم، تعهد بسپاریم رمزورازمیهن دوستی را فراگیریم وحفظ کنیم،مفاهیم انقلاب دگر را، ازسینه به سینه انتقال دهیم، نطفۀ انقلاب دگری را پرورش دهیم، انقلاب ازخود درخود انقلاب دگری، پیمان ببندیم بخاطرخانۀ واحد مان یعنی مادرمیهن، پرورش دهیم نطفۀ را که درکالبد کهنه تاریخ ما نفس نووتازه دمد.تاکه جوان شود برقلۀ پیروزی کشورما. هریک ما بگوییم که درصحن مکتب وطن پرستی وانسان دوستی پا برجا ا ستادیم.
(( لکه ونه مستقیم په خپل مکان یم که خزان را باندی راشی که بهار))
دست به دست بازو به بازو، رها شویم ازکهنه زمان تیره وتاریک وآن اندیشه های فرتوت تیره وتاریک، راه ها را به رخ یورش مان باز کنیم وگام های بلند به پیش بگذاریم، جویبارانی شویم ازجمع قطرات وجویچه گکها، باجمع جویباران رود گردیم بسوی دریاها، به مانند باران های بهاری سیل شویم جاری درخیابانها، قوت شویم ونیروباموج عظیم انقلاب دگری، قوت شویم برپیکردفاع مادروطن، تا نطفۀ پیروزی انقلاب دگری، وظیفۀ است که روشنا یی خون پیشگامان،خانوادۀ جنبش سیاسی مارا سمت وسو می بخشد با همه کمبودیهایش به سوی انقلاب دگری، بیرون آید ازموج عشق دوستی به انسان مظلوم،رمزورموزعشق به انسان رنگ دگری، چنانکه همه همراه وهم آواز، درحال حرکت به سوی فردا، فضای کهکشان ما رنگ دگری می گیرد از جوش و خروش شادیها، بعضاً کهنه مردان، خسته وکوفته به گونۀ دگران، درتبعید، به رسم آیین پدران، به یاری همه یاران، خود بین، ثابت قدم ودگراندیش، به وطن بازگردند، طفل نوزاد(( انقلاب دگر)) را درآغوش گرفته با شادمانی وسروروبا شهامت انقلابی دگری فریاد زنند:
اینجا است که انقلاب دگری فریاد می زند: یاران دگر اندیش همه بامن باشید، رهایم نکنید، پرورش دهید تا دم پرواز، اینجا است که همه خواستند ها و نخواستند ها، به پا می خیزند، همه درپی طفل نوظهورمی روند. حاکمیت مردم سالاری(( انسان سالاری)) هرکس با اندیشۀ خود. میگویند که تجربه درس است عبرت است. علم است، بیان حقیقت است، بیداری است آگاهی وخرد ورزی است، دوره زدودن بی وفائی ها وجدائی ها است. بدین حساب گفته میشود که زمان بازنگری و خود سازی ها است صرف ازنظراز بیگانه بازی ها ، میگوییم که زمان می آید پیام خوبی میدهد که دگرآن طفل انقلاب، کودک شیرین، نیم چشم خواب آلود ونیم چشم دگربیدار، درون این انقلاب دگر، حقیقت آرزوها است. آگاهی دهندۀ خوبی است، که این بار نشانۀ از بی باوری ها نیست وبی وفائیها نیست، سازها ی دیگرنیست همه یک سازاست و سرودمیهنی، مشکل چه باید کردها؟! حل است، همه با مشکل چه باید کرد؟! دمسازاند، دیگر کسی نیست که بگوید خدا یا سرنوشت چه خواهد شد:؟ درميان موج انديشه های گوناگون((شعاروطن)) مقام برتر دارد.وزيبائي كار اينجاست که همه درکنارهم زیست وبايد زيست كه از بركت انقلاب دگرپيروجوان بسوي توده ها میروند که ازتوده ها حرفها وکردارهای فراموش شده گی را بیاموزند وحرفها ی جدید را به حافظۀ خود نقش کنند.
کسانیکه میخواهندچنان است که درفوق تذکریافته است وکسانیکه نمیخواهندچنین است که درپائین تذکر می یابد.
بلی! کسانیکه نمی خواهند با فوق باشند اختیارشان ملامت نمیباشند، چرا که شکایت ازبعضی شخصیت های هرزه ورهبران بی عرضه دارند. درفکر این اند که نیکی کرده گناه لازم ناخواسته ازصداقت خود ذلت یافته اند،درراه انجام خیر،درکمین افتادند، حمایه گری وجود نداشت.کارهای نا بخردانه انجام یافت که خلاف توقع علیه شان قیام ها صورت.رقابتها ومخالفتها زمینه هارا تا به سطح دشمن آشتی نا پذیری بالا برد.ازین خاطراست که انسانیت راپامال کرده اندحتی درمراسم فاتحه خوانی یکی دیگر نمی روند، چه رسد که درمراسم خوشیها دعوت شوند.این ها میان دشمنی رهبرها گیرافتادند وقربانی شدند.
صفوف این عاشقان اندیشه ملامت نیستند
هرآنچه که رهبرکند چه ضرورکه کافر کند.
حادثـــــــه درحــــال زایمــــــان اســـــــــــت
رفع مشــــــکل شان را قــــــرص کمــــــــر کند
((میان جنگ دوقچ پای میش میشکند.)) مرگ رفقای خودرا دیدند،ازخانواده های خودرا دیدند. میگویند که این فرصت بهترین بهانۀ شد برای مداخلات بیگانگان، آب گل آلود برای بدام اندازی ماهی های بیگناه،حرص وآز به جهت نابودی کشور زبان را به تبلیغات زهراگین به چرخ آورد ،
بلا وردارهمه تکالیف ملت بیچاره شد.
وضع فوق اخلاقاً درقاموس عیارا ن نمی گنجد عیاران ازدشمن شکایت ندارند. دشمنی به آن کسانی دارند که درلباس دوست دشمنی میکنند وقابل بخشش هم نیست.حتی درایام(( مصالحۀ ملی)) صلح وجنگ، دستی برای آشتی ودوستی دراز نگردید، امکانات مرگ وسقوت بلوسیله ازدرون وبیرون برای سقوط نظام ازمراجع رسمی بین المللی ارسال گردید. با درنظرداشت دلایل فوق چه تضمینی وجود دارد.؟ که باردیگربه دنبال این دریوران بی لایسنس به سواری ماشینی رفت.اگرتضمینی وجود دارد.پس کدام اندیشه روشهای جدیدمی آفریند، برای قناعت دادن رفقا وهمقطارانیکه که به پندارهای انسانی همدیگر افتخارمیکردند ومی بالیدند، به یاران خود عشق می ورزیدند، اما اکنون برسر همان اندیشه همه درجنگ.
خوشه چین میگوید((اگرحریف این مقاله را بخواند دلش ترک میکفد، خواهد گفت که مه همراه ازی دریک کاسه نان نمی خورم ببین که چه زیبا ولی آزاردهنده مینویسد)). با حفظ موقف دوستان متکبروازخودراضی، پندیده وبی حرکت سازندگان عالم کا ئنات سیاسی.
مینویسد که تا به کی سرودست بشکند با آنکه ماهیگیران کسان دیگری اند.چه زیبا بودهمان وحلۀ آغازین که همه را باحفظ اندیشه می طلبید،همدیگررا دوست میداشتند.اگرپای سویتیزم درمیان نبود،با ماویزم دوستی حقیقی بود.برای مسایل ملی بالاتر ازهمه ارجعیت داده می شد.زمانیکه مسئلۀ ملی مطرح می بود.
طاهربدخشی و مجید کلکانی وحواریون شان هرگز تلف نمی شدند:
سوالی برای رشد اخوان ا لمسلمین نبود. پس ملت مسلمان افغا نستان خود توان دفاعی کشورخودرا داشت وکنون هنوزدیرنشده است که همه براصل خود برگردند. دارد که انقلاب دگری برخاسته ازاشتباهات گذشتگان به همت ویاری یاران دوراندیش برای زدودن وحشت همدیگر خودرا تاعمردگری حفظ ونگه داری نمایند. خوب می پذیرند یاران این انتخاب خودرا نیک، میروند ازراهای تاریک تاریخی تا به سرحد نو جوانی، آنگاه است که نخواهنده ها اعتماد پیدا مینمایند. با این حرکت پویا و همگام میشوند، متحدانه میروند که مشقات دیروز تکرار نشود.میشنوند چیزی را که ورد زبان گشته است،عدل وانصاف، آهنگ استقلال وآزادی را، آنروزی خواهدبود که همه باهم فریاد خواهیم کشید.
درکشورما تولد انسانیت مبارک باد.
انقلاب دگری فریاد زد: همه یاران!! حضورخودم را برای تان تبریک میگویم، شمارا به هردین وآئینی که اعتقاد دارید قسم میدهم،ارمان های تان را به فراموشی نسپارید.هنوزراه درازدرپیش روداریم، به حضورانقلابی دگری ام احترام کنید، نان هارا بالای نان ها بگذارید، دلت از سر می خوری دلت از زیر(( اندیشه)) امانت را به من بسپارید«ارمان» اگر چنان کنیم درجهان ازاحترام برخوردارمیشویم.