خوشه چین

 

علم بدون انسانیت

فرد« نظام»راچپه میکند

                    «گاندی»

درخت انسانیت

 میوۀ شیرین وسایه سرد دارد.

آب گرم گفت که مردم ازنوشیدنم آبله باران میشوند

 آب سرد گفت که مردم ازنوشیدنم ناراحت میشوند

آب گرم به آب سرد گفت که تورا یخ زده است کاملاً بی حرکت شدۀ من می آیم به سوی توبه تو حرات می بخشم وسردی تورا با خود میگیرم میرویم که هردوی ما معتدل شویم. همه به شوق مارا می نوشند ما میشویم جمعاً دراتحاد باهمی آب حیات.

علم کلمۀ عربی است که به معنی آموزش آمده است.دراصطلاح عامیانه، این کلمه درموردهرنوع آگاهی که فرد درمورد محیط ومسایل پیرامون خود کسب می کند، اطلاق می‌گردد. و لذا هرچه میزان آگاهی ومعلومات اوبیشترباشد،اورا عالمتر می‌دانند. به همین علت درقدیم به افرادی که در زمینه علوم مذهبی و قرآنی به درجات بالاتری نائل می‌شدند،علامه می‌گفتند. مانند علامه اقبال،علامه طبا طبائی، علامه عبد الحی حبیبی.....که آثاربسیارگرانبهایی ازایشان باقی مانده است.

انسانیت

مارا به رندی افسانه کردند... پیران جاهل شیخان گمراه

انسان موجودی است افزارساز،خلاق وایجاد گر، بنا به طبعیت اجتماعی که دارد میرود ومیخواهد که دیگران را کمک رساند. این احساس کمک وهمدردی برای انسان درجهان بینی انسانگرائی، همیش انسان، هدف انسان قرار داشته میباشد. بنا برین هیچ دلیلی وجود ندارد که گفته شود فلانه انسان نسبت به فلانه انسان برتروبا لاتراست.با این صفتیکه درموردانسان گفته شد باید که انسان درراه رسیدن به سعادت وخوشبختی خود وهمنوعانش ازینکه عدالت اجتماعی پا مال نشود استعداد ونیروهای خارق العادۀ انسانها ،راه شگوفائی خودرا دریافت نماید.این درصورتی است که انسان ازقیدوقیود انواع مزخرفات رهائی یابد. ازین به بعد باید که استخوان کارگر با استخوان یک شهزاده درکفۀ ترازوگذاشته شود. دیده شود کدام یکی ازین اسخوانها گرانگ است وکدام یک سبک، استخوان یک معلم با یک فرزند آخند که ازسواد بهره ندارد. باید که دریک کفۀ ترازو گذاشته شود. همین قسم صدها استخوان طبقات محکوم با طبقات با لا ئی جامعه، همین قسم کوشش شود که استخوان های پلیدرا ازاستخوان پاکیزه تفریق کرد. درین جا است که گفته میشود.

آگاهی: کلید دروازۀ آزادی ورهائی است.

 آگاهی چر اغ شد درروشنائی چراغ،عمل وانديشه دريک رَوَنـد تاريخی جایی شکوهمند و شريف خودرا یافت، دیواره های ترس فروریخت آگاهی جای خودرا آهسته آهسته به سوی خود آگاهی میکشاند. وقتا که انسان به تعریف علم آشنائی پیدا کرد قادراست علم را انکشاف بدهد. شاید پرسیده شود.آیا امکان وجود دارد که انسان بدون علم مراتب بلند انسانی را صاحب شود؟ بلی، اگررسیدن بربالای بام زینه است. پس رسیدن به مراتب بالای انسانی معیارهای دارد که ازنظر دورانداخته نشود. پس لازم است که معیارهای انسانی را هم بدانیم.

          از دیو و دد ملولم و انسانم آرزو ست.

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

به فضل مرحمت خدا که همۀ ما وشما انسان هستیم،مگریگان یگان وقت یگان نفررا عصبی می دیدیم می گفت فلانه آدم از انسانیت بوی نمی برد. یعنی که ماباید تفاوت بین انسان وانسانیت را بدانیم. پس برای فرق انسان وانسانیت محاسبۀ درکار است که معیارانسانیت نامیده میشود.بازهم خانۀ محاسبه آباد.معیارانسانیت عبارت ازشخصیت انسان است. شخصیت انسان ریشه درخوی خصلت وتربیت انسان دخیل است. ازحرف های مغلق که بگذریم ازمسیرساده میتوان راههای مغلق را دریافت کرد. گروه ازمردم لب پیتو نشسته حرفهائی بالای حاصلات زمین زراعتی وباغها انگوری ردوبدل مینمایند.یا یکی دو سه معلم داد ازخرابی روزگارمیزنند. همینطور جوانان دیگری درارایۀ منطق ودلایل برای قناعت طرفین مصروف گفت وشنید وقال مقال هستند همۀ شان ناشی ازجوی سیاسی است که دامن گیر شان میباشد. تصادفاً رهگذری ازراه تیر میشود برای همه کس بیگانه مگررهگذرعرف وعادات قریه را رعایت نکرده است. سلام نمی دهد ومیرود. همه میگویند که این شخص بوی ازانسانیت نمی برد حد اقل سلام نداد ورفت. فرد دیگری درمحل وجوددارد. آدم فعال زحمت کش، خیرخواه خیر اندیش، درمراسم عزا داری وخوشی قریه نسبت به همه فعال است.اگرعزا دارپول وپیسه ندارد.همرایش تابه وقت خداداد پول کمک مینماید. مراسم خوشی قریه با ابتکار وخلاقیت که داردسروسامان بخشیده، درمحفل گرمی وشادی می آفریند. ایجاد کردن چنین یک فضا درقریه موجب آن می گردد که مردم به فرهنگ انسان دوستی بیشتر ازگذشته تمایل پیدا مینمایند. چنین یک انسان خوش اخلاق ، به مردم قریه وانمود میسازد راه های که قریه را به قراء وقصبات دیگر وصل می سازد به همه تعلق دارد باید که درپاکی وصفائی قریه کارهای حشر صورت بگیرد. پل ها وپلچکها همه باید وقت به وقت خبر گیری شود جوی عام همه ساله دراوایل بهار ازخاک وگیاهای روئیده در دوبغل جوی پا ک کاری گردد.همینطور تمامی مسایل شادیها وخوشی های قریه با لآخره اورا به حیث یک انسان طرف اعتماد وصاحب نظر درقریه معرفی میدارد. همه میگویند که چه یک انسان خوبی است. ازتمام فضایل انسانی برخورداراست.

درکتابها خوانده بودم که دانشمندان ملاک انسانیت را اینگونه معرفی کرده بودند. بدون تصرف وافزودی به رشتۀ تحریرمی آید. به راستی به چه کسی می توان انسان گفت: آیا کسی که فقط ظاهر و صورتی از انسان نما را دارد به او میتوان نام انسان نهاد. به بیان دیگر ملاکها و معیارهای انسانیت کدامند ؟

به طورکلی انسانهاازلحاظ فیزیکی وزیست شناسی بایکدیگرشیبه هستنداما آنچه که این ظواهریکسان را ازیکدیگرمتمایز میکند اموراکتسابی شامل مسایل فکری،روحی وروانی است که دراین باره نظریات مختلفی ارائه شده وما دراینجا به نحو اجمال مهمترین آنها را بیان می کنیم:

1. نظریه علم ودانش

براساس این نظریه هراندازه که انسان آگاهی ودانش بیشتری پیدا کند انسانی تراست وهراندازه که ازعلم ودانش بی بهره تر باشد ازانسانیت بی بهره تراست. با این مقیاس باید بگوییم که درزمان ما انیشتن که ازهمه دانشمندان عالم شهرتش بیشتر است ((انسانترین انسان های)) زمان ما بوده است.این معیاراگرچه می تواند یک عامل فضیلت وبرتری انسان نسبت به دیگران باشد اما به طورمسلم نمیتواند نظرجامعی برای انسانیت انسان تلقی گردد.

  ٢. نظریه خلق وخوی

براساس این نظریه خصلت انسانیت به علم ودانش نیست.اگرچه علم ودانش شرطی برای انسانیت ویکی از پایه های انسانیت است اما مسلما کافی نیست. انسانیت به خلق و خوی انسان است نه به علم ودانش او.شیوه به کارگیری خردمندانۀ  به وجه بهترازدانش برای سعادت خود ودیگران مهم وموثراست.

ممکن است یک انسان همه چیزرا بداند وعلم ودانش اونیززیادباشد اماخلق وخوی اوحیوانی بوده وانسانی نباشد.وازعلم ودانش خود برای عذاب دیگران استفاده نماید.اگر بپذیریم که این نظریه طرفداران بیشتری داردسؤالی که دراینجا مطرح میشود این است که کدام خلق وخوی معیارانسانیت است؟

  درپاسخ باید گفت آن خلق وخویی معیارانسانیت است که درمحبت وانسان دوستی تجلی پیدا میکند که درهمه صفات ارزشمند انسانی است.«پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدارو آنچه را که براى خود نمى‏پسندى براى دیگران مپسند» همچنان که خودرا ذیحق می دانی برای دیگران هم حقی قایل شو.

3.نظریه اراده

مکتب دیگرمیگوید: معیارانسانیت «اراده» است؛ اراده مسلط کننده انسان برنفس خویش است.

به عبارت دیگرمعیارانسانیت، تسلط انسان است برخودش، برنفس خود، براعصاب خود،برغرایزخود،برشهوات خود، به طوری که هرکاری که ازانسان صادرمیشود به حکم عقل واراده باشد نه به حکم میل.

 میان میل واراده فرق است.میل ویاهوس درانسان یک کشش وجاذبه است،جنبه بیرونی دارد، یعنی رابطه ای است بین انسان وشئ خارجی که آن شئ انسان را به سوی خودش می کشد. ولی اراده بیشتر جنبه درونی دارد و برعکس میل است.

اراده انسان را از کشش امیال آزاد می کند و امیال را در اختیار انسان قرارمیدهد.هرطورکه اراده میکند کارمیکند نه هرطور که میلش می کشد. بنابراین کسی انسان است که بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه که انسان برخودش مسلط نباشد از انسانیت بدوراست.

4. نظریه ترکیبی:

بر اساس این نظریه انسانیت انسان با داشتن علم ودانش وخرد استفاده ازآن  همراه با داشتن اراده درمکتب دوستی ومحبت به آفریدگان خداوند برای سعادت همگان را می توان انسانیت را رونق و صفا دهد.

یکی از پدیده های مخرب غیر انسانی تعصب است. تعصب واژه ایست که از عصبیت سرچشمه میگیرد و به الگویی ازرفتار اتلاق میگردد که نه ازروی آگاهی وعقل که ازسرخودخواهی؛ سرخوردگی؛انتقامجویی وتوهم انسانها بدان دچارمیگردند

تعصب ازمنظرروان‌پزشکی چگونه تعریف می‌شود؟

تعصب درتعریف عام نوعی علاقه شدید وحساسیت مفرط درموردموضوعی است که فردمتعصب به درستی ویا ندرستی برای آن ،ارزش قایل است و در مورد آن نمی تواند خردمندانه عمل کند و عکس العملش غیر ارادی است. .

 ازنظرروان‌شناختی هم این تعریف تقریباً به همین شکل پذیرفته شده است.هرچند دراین علم،حساب علاقه مفرط از تعصب کورکورانه جداست، درحالی که ازنظرعموم بعضاً برخی علاقه‌های فراوان جزوتعصبات محسوب می‌شوند. فی‌المثل اگرکسی طرفدار یک تیم ورزشی باشد و هر هفته به تماشای بازی‌های آن تیم برود، از نظر مردم متعصب محسوب می‌شود درحالی که از دیدگاه روان‌شناختی این مساله می‌تواند طبیعی تلقی شود.

تعصب از دیدگاه روان‌شناسان چه تفاوتی با دیدگاه جامعه‌شناسان دارد؟

از منظر روان‌شناختی، تعصب حاصل دو نوع مکانیسم دفاعی غیرانطباقی درافراد است؛یکی ارمان سازی ودیگری فرافگنی یعنی فرد متعصب، احساس بی‌کفایتی عمیقی درناخودآگاه خود دارد و بنابراین از یک سو آرزوها و آمال خود را دربرخی ارزش‌ها و الگوها به صورت مفرط، «آرمانی‌سازی» می‌کند؛ یعنی آنها را غیرقابل شکست ونقدناپذیر تصویرمیکند واز سوی دیگر، با «فرافکنی»،هرگونه ناتوانی وبی‌ارزشی را به طرف مقابل نسبت می‌دهد.اما ازنظرجامعه‌شناسان تعصب بیشتر یک عامل فرهنگی است که تحت تأثیر نگرش‌های آموخته شده در جامعه ایجاد می‌شود؛ به عنوان مثال،وقتی یک جوان ناموفق دردرس وکاربرسرشکست تیم محبوبش با هم‌سن وسالان طرفدار تیم رقیب درگیرمی‌شود، درواقع با «همیشه قهرمان خواهی تیم محبوب»، ناکامی‌های شخصی‌ را دردرون خودش جبران می‌کند، درحالی که در این وضعیت ظرفیت کنار آمدن با پیروزی رقیب را هم ندارد و اورا همیشه ضعیف وشکست خورده می‌خواهد.

 ازسوی دیگر،جامعه‌شناسان معتقدند که چنین جوانانی تحت تاثیر الگوهای خانواده وجامعه یاد می‌گیرند که طرفدار تیم‌های معروف باشند و درورزشگاه هم مانند صدها نفر دیگر به خشونت دست بزنند چون همین رفتارها را به‌عنوان نشانه‌های تعصب و ابراز علاقه به تیم محبوبشان یاد گرفته‌اند.

 حالا در بحث تعصب، آیا می‌توانیم تعصب هنجار یا معقول هم داشته باشیم؟

بله، آن نوع از تعصب که از نظر عموم به عنوان تعصب هنجار یا مطلوب شناخته می‌شود، در واقع از نظر علم روان‌شناسی در دسته علاقه‌مندی‌های فراوان توأم با واقع‌بینی قرارمی‌گیرد که طبعاً جزیی از ساختار سالم انسان به حساب می‌آید ولی باید توجه داشته باشیم که هرجا که درمسیر دفاع ازیک ارزش یاعنصراجتماعی یافردی دچارآرمانی‌سازی غیرمنطقی وانتقاد ناپذیری ومتهم‌سازی شده‌ایم حتماً درمعرض خطرتعصب کورکورانه هستیم.

تعصب ناهنجاراحتمالا باعث میشودکه خیلی ازرابطه‌های بین‌فردی هم به هم بریزد. چون اولاً موجب ایجاد ناراحتی وکدورت بین افراد می‌شود. ثانیاً نوعی دفاع بد ازیک ارزش خوب به حساب می‌آید و ثالثاً به خشم واندوه واضطراب درفرد متعصب منجرمیشود، به‌طوری که حتی می‌تواند به بروزحملات قلبی یاعود بیماری‌های خاموش درحین هیجان‌زدگی شدید منجر شود.

دریک رفتارتعصبی فرد به هیچ یک ازارزشهای انسانی احترام نگذاشته وتنها خواستارتحمیل افکارخود بردیگران است حال اگراین رفتاربه ضررخود فردهم باشدمهم نیست زیرا فردی که دچاربیماری تعصب گشته تنها به ارضاع لحظه ای خود فکر میکند مانند کسی که میخواهد ازهمه چیز وهمه کس انتقام بگیرد تا ارامش ازدست رفته اش را بازیابد یک چنین فردی قادر به تفکر صحیح نبوده وتنها میخواهد به انتقام فکرکند .گاهی افراد برای اینکه دیگران وی را متعصب قلمداد نکنند از الفاظی همچون دوست داشتن وعشق ورزیدن استفاده میکنند و میپندارند این واژگان وی را ازمتعصب جلوه گرشدن درامان میدارد درحالیکه اینگونه نیست زیرا تعصب دربطن خود یکجانبه گرایی ؛ بی منطق شدن وخشونت را به همراه دارد پس اگردوست داشتن وعشق ورزیدن بخواهد بدون پایه واساس عقلانی شکل گیردبازهم تعصب تلقی میگردد.

تعصب درسطح خورد سبب ازهم پاشیدن زندگی فردی میشود ودرسطح کلان سبب خسارتهای جبران ناپذیری میگردد. تعصب هیتلردرباره نژادپرستی که سبب جذب وجلب میلیون ها مردم متعصب آلمان شد،باعث کشتارمیلیون ها مردم جهان شد و تعصب لنین واستالین درمورد ایده الوژی خود، میلیون ها مردم را درجهان به نیستی کشید.و .....................

اصلا تعصب ازکجا می‌آید؟ریشه‌اش چیست؟

زمینه‌های تعصب باتوجه به فرهنگ وسوادوشخصیت قبلی افراد متفاوت است ولی معمولاً شامل مذهب، نژاد، هنریا ورزش می‌شود؛ چرا که این موضوعات قابلیت آرمانی شدن دارند.

 تیپ شخصیتی هرفردمیتواند تعیین‌کننده نوع تعصب اوباشد ودرانتخاب نوع ورزش یاتیم ورزشی یانوع هنرمندمورد علاقه‌ اش موثرباشد،مثلا شخصیت آنهایی که تیم‌های فوتبال گمنام وسخت‌کوش را دوست دارند با کسانی که تیم‌های معروف و با استعداد را می‌پسندند، متفاوت است.ازاین روتعصب را میبایست یک بیماری روحی روانی قلمداد کرد زیرا فردی که دچار تعصب میباشد قادربه تفکرنبوده وذهنش مدام درگیرتوهماتیست که هیچ گونه منطقی درآن به کارگرفته نشده است .

چطور تعصب را مدیریت کنیم؟

راه مناسب،‌درپیش گرفتن منطق وواقع‌بینی وانتقادپذیری است.درواقع بایدبدانیم که وقتی برای برخی موضوعات ارزش‌ بیش ازحد قایل می‌شویم به نوعی درحال جبران ضعف‌های اعتمادبه نفس خودهستیم.نباید راه‌حل فراموشی تمام مشکلات وناکا می‌ هایمان را درموفقیت خواسته محبوب‌مان بدانیم. درواقع، یک جامعه با اعتماد به نفس وموفق باید درهمه زمینه‌ها توانمند باشد و البته ظرفیت تحمل ناکامی‌های موقت راهم داشته باشد.

امیدوارم که عزیران که سیاست می کنند دیدگاه شان کمترازدیدگاه ازپیشقرولان اقلابیون زمانه ها نبوده باشد هریک مبرا از تعصب باشند.عشق وعلاقۀ خودرا به خود خواهی وخود محوری بیجا مصرف نساخته همه نیروی خودرا درراستای سازندگی وانسانی وو میهنی صرف نماید. بواقعیت شخصیتی که خاستگاهش بستر سازندگی ووطنی به نفع انسانیت وطن بوده باشد. ریشۀ عمیق درمیان مردم وقد رسا روبه فلک دارد.

آنجا است که گفته میشود درخت انسانیت میوۀ شیرین وسایه سرد دارد.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت