خوشه چین

 

دانش بدون شخصیت

فرد«نظام»راازپا درمی آورد

                             ((گاندی))

آغازنیکو پی آمد زشت

 

   به ادامۀ قست اول:

  (سبز ضد سرخ)

ببخشید دوستان عزیزکه

میخورد سلی عیارخیلی درد آوراست.

درروی کسی که میان مردم بی باوراست

کج وپلیچ  می افتد رو برزمین  میگوید که

درده خوبمان ولا مانند ودکا نشه آوراست

عیاری بگفت

"برخیزیم و درفش آزادی را از خاک برداریم."

درفش آزادی را برشانۀ عیاران ود لاوران امروز بگذاریم

توده های بی خبرازجهان ازجانب حلقۀ عیاران به حیث طبقه شریف ونجیب صادق وراست کاروبا وجدا ن وبا ناموس وطن شناخته میشوند.میگویند بالای ما حق دارند. بخاطر دفاع برحق شان ازهیجگونه سعی و تپ وتلاش دریغ نمیورزیم، این مأمول مسؤلیت تاریخی ووجدانی هرانسان با ناموس است.

 مگردرا ینجا منظور ازشخصیت بی دانش همان لوم پنهای سیاسی اند که بخاطرمنافع شخصی خود و پنهان نگه داشتن جرمهای پی درپی ومکررشان بوده و میباشد نه توده های بی دفاع.

هوراگویان وهوراشنوان رابایدکه گوش مالی داد.

سیاستهای روباگونه زهرمقاتل است

روبا حین فرارازمسؤلیت درگوشۀ سه کنجی،دم را یک طرف شورمیدهد حرکت به سمت دیگری میکند.

توده هارا دربلا میماند.

شخصیتهای بی دانش همراه با ابلیسان زیرپوشش اسلام، آگاهان (( دزدان چراغ بدست)) زمینه سازکشتارافغانها درداخل وخارج کشورمیباشند. درکجای روی زمین نیست که افغانها تحقیرنیستند کشته نمیشوند، درحال فرارازمرگ.درآسیای میانه ، دراروپا((هالند))ودرامریکا،دردشتهای سوزان،درجنگل،درکشتی اینها یگانه گناهی که دارند.فرارشان ازوحشت وکشتار بوده. درآینده پاسخگوی این تراژدی تاریخی روشن فکران متعهد به انسانگرا ها میباشند.

رنگهای سرخ وسبزهردو درراه یکجا همسفر شدند. به اصل خود برگشتند گفتند که هردوی ما زادۀ یک آب وهواهستیم

 چهرۀ انسان

بیگانگان ماراجداجدا نام کردند.

 درگیرعقیده، زبان وقام کردند

فضایل اخلاقی همه لکه دارشد ند

کرامت انسانی را بدنام کرد ند

کنون که هردوی ما دوست شدیم

درچهرۀ انسان رنگ پوست شدیم

رنگ سرخ گفت که نام من حقیقت است من باید که حقیقت را بگویم.جایگاه من درچهرۀ سیب وزردآلو،شفتالوآلو بالووغیره است من بیان گرحقیقت و پختگی میباشم.چونکه من رنگ پخته میباشم حرف پخته را هم بیان مینمایم.ببینیم که ویگی پیدیا رنگ چهرۀ را چگونه معرفی میدارد.رنگ چهرۀ درواقع همان رنگ قرمزکم رنگ بوده ومعمولاً نشانگرعشق است.ازترکیب رنگ سبز وسرخ رنگ چهرۀ سبزه نگار بوجود می آید.رنگ چهرۀ برای آرامش روحی تأثیرگذارمیباشد.درورزشگاه‌ها معمولاً جایکه لباس عوض میشود تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می‌کنند تا بازیکنان آن‌ها کم انرژی ومنفعل شوند. باوجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهشگران دریافته‌اند که این اثر تنها درخلال مواجهه اولیه به وجود می‌آید. مثلاً هنگامی که از این رنگ در زندان‌ها استفاده شد، زندانیان پس از عادت کردن به آن، حتی نا آرامتر از قبل شدند. نگارنده نیات دل خویش را بیان میدارد به این شرح، رنگ وسرخ وسبز هردو درجریان سفرازمقابله دست کشیدند سبز+سرخ= انسان شدند.ازموقف انسان گفتندزمانیکه بیگانگان ازانرژی وتوانمندی ما وطن دوستان آگاهی پیدا کردند. هریک بخاطر پوزمالی جانب مقابل درعرصۀ سیاسی ونظامی واقتصادی بشکل مرموز دستهای خودرا بالای شانۀ رهبران ورابران ماندند.رابرا ن مارا تطمیع وتحمیق ساختند دردستان رابران ما دریک دست پول در دیگردست تفنگ دادند. تفنگ ساخت فابریکۀ خودرا امربه کشتار دادند..جنبش عیاران با درک از حقانیت ترکیب ومخلوط رنگ سرخ وسبز که ماهیت فی نفسه جوشش خودی را بیان میدارد.  

  خودآگاهی ملی را بالا ترازهراندیشه درصدربیرون رفت ازهمه گزینه ها به حساب می آورد.  مشترکاً هردو بیان داشتند جهان غرب ازبرکت ساینس وتکنالوژی پیشرفت که عرق جبین دانشمندان وعلمای قرنهارا با خود به همراه دارد.میروند که همه اختلافات جهان کهنه را پشت سربگذارند، دنیای یگانه را برای خود بسازند. پارلمان واحد اروپائی را ساخته اند پول واحد اروپائی برای خود ساخته اند...... همین طور میخواهند قدم به قدم راه های بهتر زندگی را برای خودونسلهای آینده خودسرمایه گذاری نمایند. برخلاف تمامی کشورها ازمنتهی بدبختی وفقرکه حماقت وجهالت می آفریند ازان استفاده اعظمی مینمایند خلقهای مارا می کشند.  

جنبش عیاران ازموقف استیژ انسانیت به صدای بلند ورسا برای تان اعلان میدارد

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان آغازنیکوداشت پی آمدش دروجود«کارمل وامین»زشت آمد.

کارمل باید که خودرا می کشت نباید درنقش چوپان ناکاره وفراری ازجاهای دورهزاران بره را درچنگ گرگ خون آشام میداد. بنام شهید اکبر شناخته میشد.آنروزطالب جرأت آنرا پیدا نمیکرد جسد نا توانش را دردهن نهنگ بیاندازد.سرانجام دردامی افتادکه سرراه امین چیده بود وداکتر نجیب را درآن دام انداخته بود.

اساس سازمانها سیاسی چپ را درمجموع ارزشهای والای انسانی دوران سازطبقۀ کارگرجهانی تشکیل می داد. دربارۀ خوبیها وارزش های این اندیشه والای انسانی فلاسفه ها دانشمندان محققان ازخود نظریات وکتابها بجا مانده اند وزمانی از اندیشۀ والای انسانی بحیث مکتب((تاسطح اکادمیک))دوکتورا درکشورهای که راه سوسیالیزم را درپیش گرفته بودند به جوامع خودتقدیم داشته بودند.این دانشمندا ن ونظریه پردازان درسراسرجهان سوسیالیزم ازمواضع دولتی درحمایه از جنبشهای روشن فکری درکشورهای عقب مانده میتودها ی تعلیمی وتربیتی را جهت آموزش وپرورش آماده میساختند.این دانشمندان نقش این مکاتب را درسلامت روانی شاگردان برجسته میساختند. شاگردان آنوقت درک میکردند که خداوند انسانها را مالک روی زمین خلق کرده است.پس این انسانهای عاشق درجبهۀ کارجسمی وکاردماغی اند که با درک احساس مسؤلیت انسانی، زمان به زمان قدم به قدم ، منزل به منزل، پهره به پهره، ازپته اول زینه روبه بالا تا نهایت ارزشهای والای انسانی را تطبیق مینمایند. برای تطبیق آن موازی به جریانات توفنده وسریع انکشافات آنچنانکه اوضاع واحوال ونیاز مندیها جامعه حکم مینماید، قوا نینی را ایجادمینمایند تا ازخودسریها وخودخواهیها وخود محوریها جلوگیری شود.متأسفانه که درافغا نستان ایجاد احزاب آغازش نیکوبود درسطح جهانی حمایۀ خودرا داشتند(سبزضد سرخ) نتیجه اش زشت آمد.  

درافغانستان ارزشهای والای انسانی فدای خودخواهی های رهبرا گردن کلفت گردید. ارزشهای والای انسانی به حیث پطو به دور شخصیتها پیچانیده شد.شاگردانی که درین مکتب بایدحس وطن پرستی وانسان دوستی می آموختند.حس ببرک پرستی وحس امین پرستی درعقول وقلوب اعضای بدنه های پائینی حزب رخنه کرد.

چنان رخنه کرد. چنان رخنه کرد

 که بهترینها ی خودراازدست دادیم مردم درسابق می گفتند فلانه شخص بخاطردفاع ازناموس وطن جان باخت. مگربرخلاف بهترین استعداد وتوانمنترین استعدادهای ما که کمترازفیلسفوفان امروزی نبودند بخاطر دوشخصیت(( کارمل وامین)) که مافوق اراده وخواست ملیونی کشور خودرا جا زده بودند قربانی گردیدند.جرم، جنایت، فاجعۀ بشری باید که مورد ارزیابی و بررسی قرارگیرد.عیارهیچ گاهی دروقت محاسبه وبیان حقیقت رحم به روهای نازک نمیکند. خدا کند که هزاران روی افگارشود مگرعیارقفاق میزند.   

 اگرآموزش وپرورش ادعا كند كه كارهاي زيادي روي انسانها وبراي انسانها انجام ميدهد،ولي نتواند ثابت كندكه انسانهايي سالم وباشخصيت تربيت کرده است، مي گوييم که تعلیم وتربیه درنبود استادان با تجربه ازاصل وظيفه ورسالت خود درمانده است.

دریور بدون اجازۀ ترافیک حق راندن موتررا ندارد. بخاطریکه در دریوری سرنوشت انسان مطرح است. ترافیک باید بداند که دریور تکلیف روانی نداشته باشد. وامراض دیگری که باعث اختلالات عصبی میشود. معاینات عمومی صحی را بعد از تجویز دوکتوران مؤظف در اختیا رداشته باشد وبداند که کاملاً در موتر رانی مسلط است. آنگاه است که لایسانس برایش داده میشود.

حزب دموکراتیک خلق افغا نستان درجادۀ که ایجاد کرده بود برای کنترول این جاده ترافیک تربیت نکرده بود که بداند اشترنگ چنان یک حزبی که فردا درنقش رهبری کننده عرض اندام مینماید بدست چگونه شخصیت سالملعقل قراربگیرد.

اصلاً به سرنوشت ملیونها انسان افغان توجه صورت نگرفته است.

این احزاب گندم نمای جوفروش که بعد ازسقوط حاکمیت سیاسی چپ یکصد وچند پارچه شده اند. تنها خواص فزیکی شان تغیرکرده ماهیتاً همان خالی را مادرزاد درپیشانی خود دارد که پدرش داشت.دلیلش همین است که جنگ کنونی احزاب به حساب همان اختلافات دیروز ازطریق سایتهای نشراتی یکی علیه دیگرراکت فیرمینمایند.این احزاب که نشان ازپدربرجبین دارد به جز فاجعه آفرینی کار دیگری از پیش برده نمیتوانند.

به عقیدۀ عیاران زنده گی تنها کیبورد ومانیتوروکست نیست، زندگی کاراست. بالای زمین، زندگی مسافرکشی درپشت اشترنک موترنشستن است. زندگی درس معلم است با شکم گرسنه درصنف ، زندگی مرگ است برای آزادی، بایدکه زندگی کرد نه بنده گی، باید که چشمان آلوده ازاشک یتیمان  را شست، دلهای نا امید را دراثر، هم آغوشی، هزاران انسان وطن خود، شهر به شهر، ده به ده ، کوچه به کوچه دره به دره، دراثر نوشتن،خواندن، رزمیدن ورقصیدن وعشق ورزیدن به همدیگر. تا بار دیگرکشورما از زیربار ویرانی جنگهای طولانی، سرزمین عشق به انسان باشد، دیار عشق باشد ودیار خرد باشد. دیار دانائی ومردمی باشد، تاکه سرزمین آزاد و آبادرا به فرزندان خویش تحویل دهیم.

نوشتۀ پائین به حساب تکرار احسن درینجا مانده شد گرچه که درین باره دشنام ازجانب یگان کس شنیده ام خیراست عطای شان به لقای شان شاید که با لاخره به هو ش بیایند.

 

جنبش «عیاران»

واکسین امراض سیاسی اند

 

قصه است که بارها شنیده ام ملای پل خشتی بعد ازچندین سال امامت به مردم گفت که شما نمازهای خودرا برگردانید بخاطریکه من مسلمان نیستم ویک انگلیس هستم. 

 خدا حزب دموکراتیک خلق متوفی را بیا مرزد. چنانچه که از نامش پیدا است این بیچاره عرض اندام کرده بود که درخدمت خلق قراربگیرد. بدبختانه که حزب ازهمان آغازتولد بدست محافظان غیرمسؤل قرارگرفت، دراثرکش وکشال حزب از پا معیوب شد. وازکله کته.کله کته با لای پاهای ضعیف، نشد که دربین مردم راه یابد.  حزب دموکراتیک افغانستان(( خلق& پرچم)) ازهمان آغاز کودتای ثورشکست کرده بود.بعدازکودتای خونین توسط چند افسر نظامی به حاکمیت آورده شد.                                                       

  دربرنامه احزاب مترقی وپیشرو هرنوع ماجرا جوئی که باعث برهم خوردن جامعه شود. منع شده است. بناً من به صراحت لهجه بیان میدارم تمام احزاب سیاسی که ازبدنه حزب دموکراتیک خلق افغا نستان بوجود آمده اند، نا کارآمد، مضر درنقش تیزاب جامعه به اشاره« بیگانه»عمل کرده ومینمایند.اینها تحولات سیاسی شوروی هارا بنام خود سجل کرده اند.خود مردعمل نبودند ونیستند. اینها دزدان وسارقان سیاسی میباشند.چراکه درچهره رهبری تمامی این احزاب،همان« نشانی پدر»خال خدائی متوفی بزرگ دیده میشود.                                      

 چرا که در طول مبارزات سیاسی این حزب فقط این کلمه حک شده بود که X خراب است و Y خوب بناً چنان حزبی که ازگل ولای خلق برای آ بادی خانه خود کارگرفته باشد چه امیدی وجود دارد که بازهم بدورآن حلقه زد.  آدم از سوزن پیچکاری میترسد.عیاران به مانند پیچکاری بیان شان ونوشته های شان زننده است. حقیقت را بیان میدارند.حقیقت تلخ است.جامعه را ازامراض سیاسی پاک ومنزه نگه میدارند.اگرحزب دموکراتیک خلق افغانستان دارای دوشخصیت اند یشه بخود نمی بود.جامعه ما به انواع امراض سیاسی سردچار نمی شد. بناً این حلقات جدید سیاسی تشکیل یافته درشرایط موجود امراض سیاسی را ازگذشته با خودبه میراث آورده اند. اینها مزه دولت داری را دیده اند. ازین خاطراست که به وحدت وحدت خواهی سروسازش ندارند. وحدت را بخاطری میخواهند که خودشان مطرح باشند. نه منافع خلق وجامعه.اگر بتوانند با این امتیازیک باردیگر بحیث سارق سیاسی وارد میدان شوند. با این خصوصیت در گذشته این حزب به ضرر جامعه تمام شد.نواسه ونبیره آن حزب متوفی هم چنان مضر جامعه واقع میشوند.بناً افراد ازین احزاب ذریعه امپول خرد ، شرافت، وجدان ، انسان دوستی محبت وعشق به انسان،ناموس داری،پاس آب ونمک طبق نسخه(( چگونه که توبرکلوزتداوی میشود)) در دراز مدت تداوی میشود. باید که تداوی گردد. ورنه این دو آدم، آدم های نبودند که بخاطر ازانها هزاران انسان متعهد وخدمت گذار وطن قربانی خواست نا مشروع این دو نفر گردند. 

عیاریعنی، بهارجنبنده که به بوی آن، صداقت وفاداری به انسان محروم و بی نوا،وفا به عهد،مردی ومردانگی، آزادی خواهی وآزاد اندیشی شعاع هفت رنگ آفتاب که همه اشیا و پدیده های زمینی ازان رنگ میگیرند وکشنده حشرات مضره، بهارجنبنده،دشمن سکوت وساکت زمستان،آب کاسنی،زهرمار،زهرمار برای محوخیانت، جنایت، انواع برخوردهای غیرانسانی،عنصرافتخار،علم برداران عشق به انسانیت، صدای جهان مظلومیت، مبارزان ضد محرومیت، نماد اخلاق وزندگی، صلح وایمان، عدالت، آزادگی،عشق محبت وفا به عهد،پرهیزازدشمنی وکینه ونخوت، دشمن ظالم وماجراجو،سادگی،فرزانگی، بیرون آمده ازکوره آتش، جنگ وخون،مردهنروفرهنگ، آثارتنیده  شده ازتراوش مغزی اش با دوانگشت درصفحه کاغذ، مرد ایمان وعمل، دشمن دروغ ودغل.

همه  لحظه ها روسیاهی ورنگ زردی هردم شهیدی های بعضاً سیاست گذاران ما امسال به رنگهای سالهای گذ شته میماند.

بلی همه اش حاصل امراض سیاسی است.بعضاًسیاست مداران فعال منفی گرا.اشیای زنگ زده را باید درمسگری ببری، درکوره« وجدان وصداقت» بیاندازی، ذوب نمائی وبعد ازفلترازش کاسه ودیگ وطبق بسازی، درغیرآن با این چهره وقیافه دربازارکار،ومعامله به پولی نمی ارزند.این طرف وآنطرف یگان صدائی که به مانند دیگ و کاسه کپ وکوپ شده ، طلق و طلوق میکنند، ازطریق سایت ها به همدیگر حرف های نا روا میزنند فقط تخریش دل است. چرا من این حرف را مینویسم ، می بینند و دیده اند. بخاطریکه سیاست مداران وعده های سرچاه ولب تنورداده بودند وبه مردم خود دروغ گفته اند،زمانیکه به حاکمیت تکیه دادند، اگر برای یگان ازمسئولین تیلفون میزدی در جواب میگفت که میدانی یانه توبا کی حرف میزنی؟ مشت نمونه خروار تکرار این مسئله جوازنیست. 

 هیچ حزب چپ را نبینی که درسرلوحه برنامه اش دفاع ازمنافع کارگر، دهقان.....قید نبوده باشد.  درزمان قدرت به عوض خدمت به مردم، رفقا«درلب دسترخوان خلق» به رخ هم شمشیر کشیدند خودرا هم از بین بردند دسترخوان را پاره کردندوکاسه را شکستاندند.                                                                             

 حینیکه فساد سراسرعرب را فراگرفته بود.خدای لا یزال رحمی بربنده گان خودروا دید.حضرت بهترین عالم (( محمد))معلم بزرگ عالم بشریت.پیغمبرآخرزمان برگزیده شد.آن حضرت توانست(( پنج شخصیت))باچهاریار خود، برپنج بنیاد(( کلمه ، نماز، روزه، ذکاة، حج)) برخرافات دنیای عرب خاتمه ببخشد.ازان زمان به بعد جهان اسلام درطوالی 1400 سال روی بنیاد پنجگانه استواراست.کنون که منطق زمان نعره میزند، از فضا، دشت وکوه وصحرا  وطن مان افغا نستان صدای مبارزه علیه فساد با لا گردیده است.مردم بی دفاع ما درطول 30 سال جنگ درآتش فساد درگرفته وکباب شده است.بناًعیاران به یاری خدای بزرگ وتوانای خودقادراندکه درمدت زمان نه چندان دوردامن خلق راازچنگال کثافت کاران تاریخ به ظاهرمسلمان نماهای نامسلمان خلاصی دهند.                                                                                                              

درخصوص مطالب ذکریافته،جنبش «عیاران» باعبورازین گذرگاه(( هفت ثوروهشت ثور دوران سیاه طالبان دشمن بشریت)) گذرگاه عقب دیوارهای، فروریخته قطرات چکیده خون به امتدادسفربه رنگ انار،صدای دلخراش،ازمیان استودیوم ها،چاه ها، قلعه های ویرانه چهاربرجه ها،جاده فصل سکوت وتماشا.... بعضییها منتظر دفترعشق گم شده« مسیرراه نجات وطن» آزارباریدن برف بالای خانه های بی سقف، مهاجرین برگشته از ایران درهرات، بی دروبی دیوار.                                                                                            

درپایان ازین گذرگاه به این نتیجه خواهیم رسید که بگوئیم غلط نکرده بودیم اجازه این اسم با مسمی را ازجانب یکی ازشخصیت های طرازیک کشوری که نامش محفوظ است ودرهمین هالند زنده گی مینماید گرفته بودم وگفته بودیم که مکتب عیاران را بازگشائی مینمائییم،عیارا ن اسم با مسمی ازراد مردان تاریخ وناموس پرستان کشور ما از ذهنیتها به بادفراموشی قرارگرفته بودند.اوصاف وخصلت عیاران، کاروعمل، وجدان بی آلایش عیارا ن درطول تاریخ ازجانب دست اندرکاران قلم به نشرسپرده شد.درطی سه چهارسال توانستیم به همت یاران وعیار پرستان کشورما این نام فراموش شده را دوباره درذهن وخرد نسل جوان تخم گذاری نمائیم. حول این اندیشه حلقه به میان آمده است که به شکلی ازاشکال،ظاهراً افرادنه بلکه ازطریقی نیات شان  درموردعیاری وعیار منشی تبلیغ وترویج شود. تاکه درنطفه خنثی نشود.عیاربا خود هیچ دشمن ندارد. مگردارد. ظالم، دروغگو ومکار، بدعهد، بد قول، بد اخلاق، وطن فروش وبی ناموس.

درزمستان برای من یک کجاوه انگورکارنیست.

                             مگراست یک پیاله دوشآب

بلی یک پیله دوش آب ازیک کجاوه انگوربدست می آید ومفت بدست نمی آید، یک کجاوه انگور، درمیان جوال انداخته میشود، وجوال درمیان زنبیل، دیگ هشت سیره درزیر زنبیل میان چقوری، انگورلگد مال میشود. شیره وشربت انگور، دردیگ جمع میشود تفاله انگور بیرون انداخته میشود.بعدازان این شیره انگورازلای خاروگل بورته فلترمیگردد. بعد ازفلترشدن، کنده های توتی و یا کنده های بید دردیگدان کلان در داده میشوند ودیک پراز شربت انگوردربالای آن گذاشته میشود. یکی دوساعت پس ازسوختن آتش شربت انگور به یک پیاله دوش آب مبدل میگردد.                                                                                                      

 یعنی که  ده هزارسیاست بازمساوی میشود به یک عیارباوجدان ووطن پرست.                                         

بلی عیاران برای سازنده گی، گاهی آهسته گاهی به سرعت با هضم واحتیاط سنجیده وحسا ب شده، معیارها و ارزشهای اجتماع را رعایت نموده قدم به قدم،درفواصل زمان طولانی مراحل آموزشی وتربیتی را مطابق خواست ونیاززمان پشت سرمیگذرانند. دم میگیرند، نفس تازه مینمایند. تمرین مینمایند وبه یاران خود میگویند که حق ندارید درزنده گی به مانند گذشتگان اشتباه رابه خود راه دهید. بلی!درزمین سیاه خود درخت سبزمیشانیم تا که ازگل سفید میوه سرخ برای مان ببارآورد.

 

 

+++++++++++++++++++

 

 

ازدید «عیاران» هرایدیولوژیکه با مقام ومعنویت انسان سروسازش نداشته باشد.بایدکه ازردیف آموزش بیرونش ساخت.  پل پای «عیاران» مسیر رفتن به سوی« ساختمان» بهتررا نشان میدهد نه مسیر« شخص،حلقه،گروه،حزب» برتررا  یارقدیم اسپ زین کرده گویا که جمع شویدشما را درقدرت سهیم میسازیم. ازین خاطراست بعضی حلقات ازهمین اکنون به مرض نیم سری سردچار شده اند. بانیم نگاه روشنی آفتاب سرش به درد می آید.

حقیت چهرۀ خودرا ظاهرنمی سازد مگرآنکه پرده را ازروی واقیتها به دورافگند.حق انسانها است که به آن دسترسی پیدا نمایند.برای اینکه چهرۀ حقیقت را دیده بتوانیم دروازۀ دانشمندان را باید دق الباب کرد.

رنگ سرخ بیان حقیقت،پختگی وثمراست،پختگی، گرمی وشیرینی آزآفتاب می آید رنگ وزیبائی ازقمراست دورۀ جوانی قشنگی وشادابی است. این زمان توضیح وتوزیع محبت انسانی وایجاد عشق به انسانیت است.بدبختانه که رنگ سرخ را زشت معرفی کرده ند.

اختلافات خلق وپرچم، جنگ مرموز، شعلۀ زیرخاکستر(( سی،آی، ای، و،کی،جی،بی)) ازهمان آغاز سال 1346 هجری وشمسی انفجاری بود که از زمین به سوی آسمان پرتاب تا به نقطۀ صفر.بعدازتوقف سیرنزولی خودرا((گدازه)) گدازۀ که ملت را سوختاند. بشکل حرکت نیم دائروی به دوسمت((مسعودوحکمت یار)) پایان بخشید،بیشترازگذشته دامن ملت مظلوم را درآتش شعله ورنفت کشانید. 

  مطلبی است که گردانندگان این حقیقت تلخ حداقل به آستان انسانیت سربه سجده فروببرند،«عیاران» با کسانیکه به اشتباه خود اعتراف مینمایند،کاری ندارد.((بلی طوفان ازنتیجۀ جریان تند هوای سرد درسلسله کوهای بلند پوشیده ازبرف بهمن تولید میکند این بهمن همه آنچه که در پیش رویش می آید می بلعد و می خورد بلآخره درسطح زمین هموارخودش ازپا می افتد و ذوب میگردد.)) درپایان معامله همه آتش ودود درکشورچنگ میزند به گریبان.

دانش بدون شخصیت

قبل برینکه به مفهوم دانش ومفهوم سیاست پرداخته شودعنوان پائینی را که تکمیل کننده شخصیت هرانسان است ازنظر میگذرانیم.

نصیحت زردشت به پسرش

آنچه را گذشته است فراموش كن وبدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
قبل ازجواب دادن فكركن

هیچكس را تمسخرمكن
نه به راست ونه به دروغ قسم مخور

خود برای خود،زن انتخاب كن
به شررودشمنی كسی راضی مشو

تا حدی كه می‌توانی، ازمال خود داد ودهش نما
كسی را فریب مده تا دردمندنشوی
ازهركس وهرچیز مطمئن مباش
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
سپاس دارباش تا لایق نیكی باشی

با مردم یگانه باش تا محرم ومشهور شوی
راستگو باش تا استقامت داشته باشی
متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
معروف باش تا زندگانی به نیكی گذرانی
دوستداردین باش تا پاك وراست گردی
مطابق وجدان خودرفتاركن كه بهشتی شوی

سخی وجوانمرد باش تا آسمانی باشی
روح خود را به خشم و كینه آلوده مساز
هرگزترشرو وبدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشین كه تورا نادان ندانند

اگر خواهی ازكسی دشنام نشنوی كسی را دشنام مده
دورووسخن چین مباش، نزدیك انجمن دروغگو منشین
چالاك باش تاهوشیارباشی
سحرخیزباش تا كارخود را به نیكی به انجام رسانی

اگرچه افسون مارخوب بدانی ولی دست به مارمزن تا تورا نگزد ونمیری
با هیچكس وهیچ آیینی پیمان شكنی مكن كه به تو آسیب نرسد
مغروروخودپسند مباش، زیرا انسان چون مشك پرازباد است و اگرباد آن خالی شود چیزی باقی نمی‌ماند
 

دانش: از دانائی گرفته شده است.دانستن به معنی، دانائی وآگاهی داشتن،امریا مطلبی را درک کردن، دانا شدن،آگاهی یافتن. دانش: علم وفضل،داننده، دانا، آگاه، کسی که امری یا مطلبی را میداند. دانندگی، حالت داننده ،معروف ومعلوم دانستگی،حالت وچگونگی دانسته، علم ومعرفت.

 دانستنی: درخور دانستن سزاوار دانستن دان: امربه دانستن،بدان وبمعنی داننده در ترکیب با کلمۀ دیگر مثل آداب دان،بسیار دان،تاریخ دان، حساب دان، سخندان.

شخصیت: یعنی «مجموعه ای ازرفتاروشیوه های تفکرشخص درزندگی روزمره که با خصوصیتهای بی همتا بودن ، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی مشخص می شود. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.
   
بی همتایی وتفاوت:شخصیت یک فردبی همتاست درحقیقت بعضی مشابهت ها، بین دوشخصیت یکسان وهمسان وجود ندارد.

ثبات داشتن (پایداری) : اگرچه افراد درشرایط ومحیطهای گوناگون درظاهر رفتار متضاد ومختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتاروواکنش وهمچنین شیوه تفکر آنها دارای ثبات نسبی دائمی است.
   قابلیت پیش بینی : با توجه به رفتار و کردار نوع تفکر اشخاص می توان سبک رفتار و تفکر افراد را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینی رفتار با «ثبات در رفتار» رابطه متقابل دارد.

شخصیتها انواع مختلف اند: شخصیتها هنری(( غلام محمد میمنگی، احمد ظاهر، فرهاد دریا، استاذ سرآهنگ)) وغیره

شخصیتهای علمی: انشتین، بوعلسی سینا، ادیسن، گالیله،مندلیف، وغیره

شخصیتهای ادبی: مجموعاً شاعران ونویسندگان وگویندگان ونطاقان شخصیتها ادبی اند. درمعرفی این دستۀ ازشمع های همیشه فروازان، اکادمی علوم جمهوری اسلامی افغا نستان دست بلند دارد.

شخصیتهای سیاسی ودپلما تیک : حق احترام به میرغلام محمدغبار،محمودی، طاهر بدخشی وسابقه داران جنبشهای مترقی کشور بجایش محفوظ، اما بعد ازکودتای 1352 داوودخان بدین طرف(( فرق بین ماجرا جو وسیاست مدار تشخیص نگردیده است.(( امان الله خان)) بناً نگارنده از معرفی این کتگوری عاجزم. چرا؟ بخاطری که شخصیتهای سیاسی ازوجود نخبگان به حیث نابغه سربالا مینمایند وتوان سمتدهی و استقامت را دارا میباشند.چنانچه که« گاندی فقید» جوامع را ازخطرفاجعه نجات دهند.

قصۀ است که ازبان هموطن خویش شنیده ام خوشبختانه که قید حیات است: میگفت ایام طفولیت بود اواخر ما ه سرطان واوایل ماه اسد. بیرون ازباغ خود درزمین شفتل زار((شبدر)) نشسته بودم ساعت یازده بجۀ روز اشتها برای خوردن انگور «قندهاری» چندین بار اسرار کردم برادر بزرگ ترازمن رفت در داخل باغ یک دامن زیاده از ضرورت انگور تازه چید آورد. بعداز خوردن یکی دو سه جنگله انگور اشتها مشبوع شد. برادرم به زور اسرار می ورزید که بخور وتهدید میکرد این اسرار و تهدید با لاخره حالت دل بدی را برایم پیش کرد همه آنچه که خورده شده بود...............ازان تاریخ به بعد انگور قندهاری بدم می آید.

خارپشتک گفته بود که بخمل بچیم او

هرکس شخصیت مورد نظرخودرا بچه بخملی میگوید

دهها سال جدائی ودربدری نا اتفاقی وضعیت خون آلود کشور انسان را وادارمیسازد بگوید.

ازین خاطراست که به رهبران« رابران» سرخ وسبز؛ یگان، یگان، دست خورده باسی وشب مانده کسی دل نمی بندد

مطلب تحریر یافته فوق معنی دهندۀ این مطلب است که شخصیتهای فرمایشی،تحمیلی، اجباری، بیش ازین دردلها جا ندارند به جز شعله ورساختن جنگها وویرانی بیشتر ازگذشته ها وسودآوربه جیب مافیا بیشتر بوده نمیتواند باشد.

  بعضاً سیاست مداران کشورما درطی سه دهۀ اخیر به حیث فاجعه آفرینان ثبت تاریخ شده اند.حلقات وگروه ها آنقدر دروجود شخصیتها چون ساجق درلباس نوو پاکیزه چسپیدند. این شخصیت ها را به خود مربوط دانستند.ازسطح کشوربه قریه ومحل خود بردند. درهمانجا دفن شان کردند.  با لاخره آن شخصیت به حیث سنبول ناکارآمد ازآب بیرون آمد.آنقدردرتوصیف ومداحی شخصیتها غلو کردند که زمین را به شش طبقه تنزل دادند ازآسمان هشت طبقه تیارکردند.

خوشه چین آنقدر بلا است که رنگ گهوارۀ این بتهای عصرنوین را میشناسد. و میداند با کدام دست گهواره جنبانده شده و با کدام زبان للوللو گفته شده است.اگرضرورشد دندانهای اسپ را به شمارش میگیرم.هرکس ازشخص مورد نظرخود تخت روان تیار نموده است.

                 باید که این تخت های روان دروغین ازآسمان به زمین فرود آورده شود.

شخصتی برای من گفت که موقف چپ باراست همسانی ندارد.چراراست وچپ را دریک سطح میکوبی.؟

هه برایش خنده کنان جواب دادم.آویزۀ که گوش را بتکاندهرگزقابل خریدن نیست.
پس نگارنده شخصیت ودانش رامکمل همدیگردانسته این طورمعرفی میدارد: شخصیت عبارت است ازشمع دان برنجی است که درغزنی ساخته شده ومجموع چهارصد شاعرودانشمند دربارغزنه را بحیث چراغ همیشه فروزان تارک تاریخ کشورمیداند. بناً شمع دان بدون شمع وسیلۀ نا کارآمد است.

یا به عبارۀ دیگر:کشوربه حیث پایه نمونۀ شمع دان طلائی بوده،دانشمندان،خبره گان،اهل قلم،سیاست شناسان وسیاست گذاران ووطن دوستان با ناموس درمجموع شمع های همیشه فروزان یک کشوراند. شمع های که پایه« کشور» نداشته باشند،ارزش خودرا بیان کرده نمیتوانند.بعضاً ازین شمع ها ی نا کارآمد ازداخل کشوربه حیث چراغ بیگانه درنقش ویرانگر ومواد سوزنده وسوزاننده مورد استفاده قرارمیگیرند. وعدۀ دیگر پراگنده درتمامی جهان درروغن خودمیسوزند بعدازگذشت زمان دست ناخورده مبدل به خاکسترمیشوند.دلیلش موجودیت یک عده ازسیاست بازان معلوم الحال شکست خورده((ناکام دوساله ازمکتب ادب وانسانیت اخراج میگردد)) ملوث به کثافت،عقده دل، ماجراجوبوده است. 

 مجرم بخاطرپوشاندن جرم خود دست به جنایت میزند.چنانچه که مرغ از بالای کندوپرش کند.درجن پیاله وچاینک همه بشکنند.مانع روند اتحادنیروها می گردند.

علتها ازمفاهیم ذیل منشه میگیرد.

نگارنده خودرا ازین گناه ها منزه نمی پندارند. مگر به این افتخار میکند که بگوید عدم آگاهی از روند فرمایشی همه را در لباس بیمار پیچانیده خودرا ازین ماجرا آزاد نموده تکراراً که او شعلۀ« دموکراتیک نوین» محترم من در دست توهم تفنگ دیده ام ، ا ومجاهد وطن پرست دردست توهم تفنگ دیده ام، اوخلقی دردست تو تفنگ داده شده بود،اوپرچمی شما درتور انترنا سونالیزم اسیر افتادید بعداًًکشان کشان درمیدا ن معرکه آورده شدید. این تخم که رنگ سرخ داده شده بود درمقابل تخم گندۀ بادقاق که رنگ سبزشده بود.

تخم ناجوش خوردۀ سرخ رنگ شکست.

صحنۀ جنگ یک طرفه نمیباشد، صف های متقابل دارد.

شما اگرمقالۀ((غورسی))النگ النگ سردورا که درسال 1384 هجری شمسی نوشته بودم قید آرشیف سایت آریائی بخوانید مطلب را به حافظۀ خود بسپارید.    قدرتهای مهاجم درهردوره برای خود گوسالۀ جدید می آفرینند بعد ازان هرکس برای زدن گوساله میخواهد که امتیازی را بدست آورد وگوساله میخواهد که خودرا به هدف برساند.

انگلیسها میگویند که افغانهارا نمیتوان خرید اما ساده است که به اجاره بگیری

دردولت موجود جوش وخروش خود انگیخته دیده نمیشود، تخم این این دولت ازبیرون آورده شده است.

این تخم درآب وهوای این سرزمین قابلیت رشد را ندارد.  

  کسانی که ازشیوه اجاره داری بدشان می آمد، سه نفر((داکترنجیب رئیس جمهورافغانستان،عبدالعلی مزاری،احمد شاه مسعود)) ذریعۀ یک کارد به شهادت رسیدند.  

 این همان تشلۀ است که امریکا وحامیانش درمیدان تشله بازی تشلۀ خودرا درمقابل اتحاد شوروی سابق می لولانندوروسیۀ موجودمیگویدکه دانقش(( آخرین نفری خواهم بود که دراین میدان بازی تشلۀ بلولانم)) همگی تان بدون آنکه بدانید این همه جوی های خون، آسیاب چه کسا نی را به چرخش می آورد.؟با این روش نا آگاهانه ونا مردانه(( خودکش بیگانه پرور)) به تسلط دشمن با لای سرنوشت خود مشترکاً مشروعیت می بخشید.

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش بدست خویش بنوشت

من یک زن هزاره هستم

(( من باران زادۀ بامیان، ازسرززمین خستۀ بودایم، از جنس شیرین چهل دخترانم، نسل عبد الخالق وبابه مزاریم، آناند به من آموختند درس آزادی را.))

تو که با طالب می جنگی

"جهان ازخود بیرون آوردۀ کیست"

"جمالش جلوۀ بی پردۀ کیست"

"مرا گوئی که از شیطان حذرکن"

"بگو با من که او پروردۀ کیست"

در خود آزاد
در يك قفسِ تنگ و سياه از پولاد
چشمم به پلنگِ بيقراري افتاد :
با خشم به من گفت كه: «داني، اي مرد،
اينجا كه اسير است و كه درخود آزاد؟»

                                 «محمود کیانوش»

دلهرۀ گذار
يكجاست اذان بلند و يكجا ناقوس؛
هر منتظري ست با صدايي مأنوس:
در ساحلِ هستي همه با هم در گير،
از دلهرۀ گذار از اقيانوس!

                            «محمود کیانوش»

شتر به یک دانگ، دانگ که نباشد چه میشود؟

حرف تا به عمل خیلی فاصله دارد. ملا نصرا لدین عدۀ را به مهمانی دعوت داد. دیگی را دربالای درخت نهاد شمعی را درزیردرخت روشن ساخت، دعوت شده گیها دانستند که دیگ به جوش نمی آید. آهسته آهسته راه خویش درپیش گرفتند. ملا برنده شد.

هموطن صد افسوس؛

جنگ

"اكنون تو وخواب وخنده درگهواره،"
"درگوشه اي ازبهشتِ اين سيّاره؛"
"با دلهرۀ دوزخِ فردا گويم:"
«اي سوخته،اي گرسنه،اي آواره!»

بلی! حقیقت را میگویم، رودررومیگویم، پنهان نمی گویم، جایی که صدایم نرسد. خط روان میکنم، ازطریق سایت انترنتی، به آگاهی تمام افغانها میرسانم که بعضاً((باشۀ دستها)) گنهکاران دیروز، روزی رسانهای دروغین دیروز، امروز برای شان گوشۀ چشمک کرده است. به همین مناسبت میخواهند که موهای سفید خودرا سیاه کنند  تا باردیگر گنهکارشوند. چاپ اندازی هم هنراست.ازین خاطراست درمیدان مسابقه یکی دریخن دیگرچنگ انداخته اند.نویسنده اخطارمیدهد که دیگر باعث شرمندگی جنبش مترقی کشورنشوید.

           گفت که کی ره گفتی؟  گفتم که توره گفتم چهره ات مسخ شده است

مسخ

"دُم داد تكان ، پوزه به پايم ماليد؛"
"با خفّتِ بردگي به خود مي باليد؛"
"گفتم كه: «چرا گرگ نماندي، اي سگ!»"
"پاسخ به لگد نداد ، ماند و ناليد!"

گفتمت که نکو،کت مه،پنجه نتی، بازمثل دیروز،به مامایم مراجعه میکنم،درین دوره ریشیته ازبنیاد میکنم.خیراست دردته به آهستگی بخور.

 اگرتسلیم نشوی کارخوب است،کسانی که تورا دودسته شرق وغرب درگیرحوادث ساختند. دیگر دستاوردی برای بشریت کرۀ زمین ندارند.

 بگوکه:

اینک صدای پای من

بازآمدم بازآمدم  طلسم شیطان میشکنم

با خیل رندان آمدم سنگرغولان میشکنم

با داس دهقان وچکش کاوه  غریو مردم

"با ز آمدم با زآمدم تا قفل زندا ن بشکنم"

"وین چرخ مردم خوار را چنگال ودندا ن بشکنم."

یک آهنگ به گوشم رسید که بیا کشتی بگیریم دیدم که همان بگیل دیروز صدا میزند که کشتی میگری؟ درجوابش گفتم هرگز با بگیل نه اگراین کاررا بکنم میگویند که با بگیل کشتی گرفت.

مردم آدمه میگویند که اوبگیل باز

برگفته ازویگی پیدیا: بگیل در فرهنگ ترکی رب‌النوع شکار است. این رب‌النوع مرغی است که بعداً به‌صورت سیمرغ درآمده و پس از گاه سوم و شهادت خدای شهیدشونده به‌وجود می‌آید. بگیل مرزدار اهورامزدا بوده و در جریان دگردیسی به همان سیمرغ و یا کرشفت مرغ تبدیل می‌شود.

درین روزها فضای سیاسی افغانستان اشغال شده را کلمۀ صلح پیچانیده است.صلحی که امکان پیاده شدنش بعیداست.صلحی که آهنگ است، برای فریب مردم. صلحی که وظیفه اش تداوم جنگ است. 

 زمانیکه مصالحۀ ملی((نقش جنرال دوستم تعین کننده بود))جنرال دوستم زنده است هرکاری کرده به حساب کاکه گی وتعهد جوان مردی کرده است.حق تبصره را درموردش ندارم او میداند که مرد کی بوده ونا مرد چه کسی است.؟؟   تحت فشارلونا،سکاد،اوره گان،میگ 17ومیگ 21ومیگ 27،سو29 درموجودیت ارتش مستقل ودارای امکانات نظامی سیستم متریک نتوانست پیاده شود.  

  چطورمیتواند زیرضربۀ کروز، بمباردمان(( اف شانزده))(( نقش جنرال دوستم تعین کننده واقع شد)) بازهم همان جوان مرد دیروز بعضی هارا خانه داد اکثریت را پناه داد.                                                      طیارات بدون سرنشین، درنبود چنان ارتش که  خراب کرده شد. ومجاهدین محترم افتخارش را به گردن میگیرند. پیاده شود بناً صلح ازلای اجبارنمیتواند قابل تطبیق باشد.

اینجا

آنجاست همه سبزه ها هرزه وخار

گلها اند چند پراگنده، تعداد، انگشت شمار

تصویر چه میخواهی زبهشت ای بیخبر؟

اینجا کَی آفریند  معجزۀ  آن  نقاش  بهار

مگرآن صلحی که جبهه مردمی راه حل هایش را نشان بدهد ودرصحنۀ عمل پیاده نماید.

شخصیت حقوقی یک کشورحدوداربعۀ به رسمیت شناخته[آریانا{خراسان}(افغانستان)] ازطرف جامعۀ جهانی است. روان جامعه درموجودیت تعداد نخبگان یک کشورعبارت میشود ازسطح دانش وآگاهی دانشمندان پیرامون حال و احوال تمامی علوم یک کشور.

همین اکنون کشورافغانستان صرف به نام حضورفزیکی دارد.روح وروانش را که آزادی مینا میم از تنش بیرون  کشیده اند.

زمانیکه شخصیت مرده باشددانش هم درنبودشخصیت مفهوم خودرا ازدست میدهد.

بهترین مثال: درانتخابات ریاست جمهوری درزمان مناظره ازشخصیت های کاندید علاوه برتوضیحات بیوگرافی خودش مکلف به بیان خط مشی سیاسی خود بوده است.نکتۀ جالب این گفته میشد هرزمانیکه رئیس جمهورشدی با طالب چه خواهی کرد. یعنی ازجانب اشغال گر درداخل عناصرنشانی شده وجود دارد که منافع مهاجمین را درمقابل طالب حمایه نماید

اگر چیزی بهترترنسبت به زعامت موجود داده بتوانی تخت روان به اختیارت است ورنه همان کرزی همان اسپ تازی،پول به اختیارش میگذاریم هرآنچه خواست به ظاهر انتقاد روا است برایش میدهیم.

مثال دوم : تبلیغات به اصطلاح تجزیۀ افغانستان ازطرف امریکائیها واخیراً بیان نظام فدرال ازطرف انگلستان، انگلستان که کشورمارا تجزیه کرده است وخط های مرزی را بارها خط کشی کرده است.

درسطح داخلی کشورما کسانی که مسئلۀ فدارالیزم را راه حل میدانند.این را هم نبایدکه فراموش نمایند،که شیرمهاجم طعمۀ خودرا، لقمه لقمه نوش جان مینماید.یعنی که لقمۀ اول را خوردبعد به جویدن لقمۀ دوم آغازمینماید.

وطن دارعزیز! توکه فدرالیزم را مطرح میسازی اول خودرا معرفی بکن هویت خودرا بشناسان، توکی هستی، وطن تو کجا هست، حاکمیت سیاسی تورا چه کسی رهبری میکند.توباید بدانی که برده گی آن چنانیکه تعریف شده بود.                      

 امروز به گونۀ دیگری تغیر چهره داده اند این برده های خریده شده خودشان برملت خودستم می کنند.برای باداران خود مالیه میدهند تا بادار آنهاراازخشم مردم حمایه نمایند.

دیلی تلگراف: کرزی بیمارروانی است

بر اساس گزارش سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا حامد کرزی رئیس‌جمهوری افغانستان از یک نوع بیماری افسردگی رنج می‌برد.به گزارش روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف، بر اساس گزارش‌های اطلاعاتی تهیه شده توسط سرویس‌های جاسوسی آمریکا، حامد کرزی رئیس‌جمهوری افغانستان دچار نوعی بیماری روانی است که "افسردگی دوقطبی" خوانده می‌شود.
بنابراین گزارش، این بیماری چندان سخت نیست و شخص را از کار نمی‌اندازد، بنابراین اگر به موقع و به درستی درمان شود منجر به اختلال در انجام وظایف ریاست جمهوری افغانستان نخواهد بود. بسیاری از افراد عادی نیز مبتلا به این بیماری هستند.این بیماری نوعی افسردگی است که در آن شخص گه‌گاه بسیار پرانرژی و سرحال و گه‌گاه بسیار خموده و ضعیف می‌شود.دیلی تلگراف در پایان قلم‌فرسایی خود در خصوص بیماری روانی کرزی از وی خواسته است تا قرص‌هایش را به موقع بخورد.
حامد کرزای ازدوستان نزدیک آمریکا پیش ازاشغال سرزمین افغان‌ها درسال 2001 بود.

 گفته می‌شود که وی از کسانی بود که با ارائه طرح عبور خط لوله گاز ترکمنستان از افغانستان پیشنهاد اشغال افغانستان را به جمهوری‌خواهان ارائه کرد. اگرچنین باشد؟((ای نواسۀ نادرشاه، کواسۀ شاه(( بیغیرت))شجاع، تۀ کاسۀ عبد الرحمن خان)) اکنون شاید دوران سودآوری کرزی برای غرب به سر رسیده باشد که از یکسو به تقلب در انتخابات و از سوی دیگر به روانی بودن متهم می‌شود.

   قانون منع غلامی وکنیزی ازمیان نرفته است تونمیدانی که کشورتو به دست دیگران افتیده است بالای سرتوغلام باداران جهان حاکم است.تواول صاحب وطن شو. به این خوش نباش که انگلیس یکی دو آدم هوشیارسخن ور وشیرین کلام را اجیر خود ساخته است.

اما امروززمان بردگی به گونۀ دیگراست

بعضاً سردمداران جهان اسلام بردۀ کافراست

بدین لحاظ

                             گل ، سفید چشم به شمارگندم چف وپف واریز درجام آب جورنمیشود.

 به حساب بزی را به برگی زیرعنوان فدرالیزم مگر سرانجام حق سلطان.

فدرالیزم فازبلند بالای سیستم حاکمیتهای سیاسی مدرن است. باید که تا به آنجا رسید. طراح اولی این مسئله اگردر قید حیات می بود.زینه رسیدن به این مرحله را هم درپیش پای شما می گذاشت.

مگر این مسئله را میدانیم که قضیۀ ظلم واستبداد تاریخی بالای مردم قضا یای سیاسی را تا به آنجا  کشانده است. حتی مردمی که ازین ناحیه صدمه دیده اند. تا به سطح تجزیۀ کشورآمادگی بگیرند.

مگر جنبش عیاران باحفظ راه حل تمامی معضلات گذشته و نتایج منفی که بعد ها ازین ناحیه متصور است. مخالفت جدی خودرا اعلان میدارد.با هرگونه اقدامات قبل ازوقت پاسخ منفی میدهد. 

 اگرتسلیم نشوید خوب است،کسانی که شمارا دودسته شرق وغرب درگیرحوادث ساختند. دیگر دستاوردی برای بشریت کرۀ زمین ندارند بگوکه:

 اینک صدای پای من

بازآمدم بازآمدم  طلسم شیطان میشکنم

با خیل رندان آمدم سنگرغولان میشکنم

با داس دهقان وچکش کاوه  غریو مردم

"با ز آمدم با زآمدم تا قفل زندا ن بشکنم"

"وین چرخ مردم خوار را چنگال ودندا ن بشکنم."

احتیاج است که مادر ایجاد است.

 برای اینکه ظرفیت هارا کشف نماییم ضرور است که اول شعارتفاهم(( وطن خانۀ مشرک)) را ایجاد نماییم، ایجاد تفاهم برمبنای ارزشهای انسانی.چرا؟بخاطریکه گذشتۀ ماحاوی فاقد فرهنگ گفتگووتفاهم بوده.مابایدکه همه موانع رابه اتکای ارزشهای انسانی ازمیان برداریم.باید برای برداشتن موانع باروشن ساختن سه رنگ صدای بیداری ملت را بلند نگه داشت.

سه رنگ

رنگ سرخ، رنگ سبز،درراه هم سفرشدند. رنگ سرخ شکایت گر«خلق»افغان شد.گفت که خدا سگ آدمه همرای بعضی ازافغانهای روشنفکر آشنا نسازد.اگرآشنا شدی آنقدربدنامت میسازند که همگان ازدیدنت به وحشت می افتند.

رنگ سرخ گفت که نام اصلی من حقیقت است. مرا به حیث نماد ازشجاعت فداکاری، عشق وزیبایی معرفی کرده اند. خدا مرا گرم آفریده است. تا که دنیای سردرا به دنیای گرم محبت، دوستی وصمیمیت مبدل گردانم.جوانی وتازه گی وشادابی می بخشم.زمانیکه «خلق» دریک کودتای نظامی پیروزشد. اکثریت قاطع مردم را مملو ازشادی به تماشا می گرفتی، زمین و دشت وادی درماه ثور مملوازگلهای لاله بودند. زمینها شفدرزاررا گل نازکک به رنگ سرخ پوشانیده بود. یگان یگان بته گل بودنه به رنگ آبی جلوه نمایی میکرد. اهانتها وتحقیرهای که ازجانب خانواده ها اقوام ، ملیتها علیه دیگر ملیتها صورت گرفته بود. عقده های گره خورده را ازعمق به سطح آورد. این واقعه را همه به اتفاق هم به نشا نۀ پیروزی حق برباطل جشن گرفتند.

دیری نگذشت که میوۀ ناپخته خورنده را به درد شکم مبتلا ساخت.درخوردن میوه تجدیدنظرصورت گرفت. به بهانه گفتند که این میوه ها تولیدات داخلی نیست(( آلوده ازمکروب دست سیاه است))  به شکل استندرد تربیت نشده است. از خوردن این میوه صرف نظر صورت گرفت. مرحلۀ دوم میوه خوری را سازمان دادند. این میوه خوری را مرحلۀ دوم میوه خوری نام ماندند.این بارمیوه ها  چنان دردعذابناک را تولید کرد که صدای ملت گوش فلک را کرساخت. بخاطر این درد عذاب ناک است که مردم از رنگ سرخ تنفر دارند.                                                                       

  گاوها درهسپانیاضد تکۀ سرخ به مقابله برخاسته اند.کفن کشان دیروزدرمقابل سرخ پوشان امروزبه مقابله برخاسته بودند.

معبد سبز
"از شهرِ تباه و تيره رو گرداندم؛"
"چشمم به درخت خورد و بر جا ماندم:"
"سبزيش به من جذبۀ قدسي بخشيد،"
"در معبدِ او نمازِ حيرت خواندم."

رنگ سبز: نوبت قصه به رنگ  سبزرسید.رنگ سبزگفت درویگی پیدیا این تعریف برایم داده شده است: رنگ سردی است که نماد طبیعت است.رنگ سبز، نشانگر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است. محققین دریافته‌اند که رنگ سبز می‌تواند باعث افزایش قابلیت خواندن گردد. برخی از دانش‌آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگ سبزرنگ روشن بر روی صفحه کتاب، می‌توانند مطالب را با سرعت بیشتری از حدّ معمول بخوانند و درک کنند.رنگ سبز، از دیر باز نماد باروری بوده و درقرن پانزدهم برای لباس عروسی به کار می‌رفته است.از رنگ سبز در دکوراسیون به دلیل اثر آرام بخشی آن استفاده می‌شود.رنگ سبز باعث کاهش استرس می‌شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می‌کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می‌شوند. با درنظرداشت مطالب با لا که معانی آن برای انسان جهان پهناور انسانی به ما نشان میدهد. این سبز پوشان بی مروت و خدا ناترس آنقدر به موقف رنگ سبز خیانت و جنایت کردند که خودم از سبز بودنم خجالت میکشم.

 اینها زمانیکه درصحنۀ سیاسی آورده شدند. داس و تبر به دست درقطع جنگلات درختان مثمر و غیر مثمر، ازبین بردن تاک های انگور وغیره ..... ازمجاهد شروع تا به سقوط طالب. ازهیج جگونه ویران گری درنقش ملخ مزرعه دریغ نکردند. برای سرخ پوشان خود با دستان خودشان سند برأت دادند.  ثابت کردند که سرخ پوشان برای ساختن قد بر افراشته بودند.وسبز پوشان برای تخریب. ببینیم که شرافت درکدام موقف جا میگیرد. پستی وضناعت درکدام موقف.

 

 

 


بالا
 
بازگشت