هادی "عروس سنگ"
رکودفرهنگی مشکل ماندگار جامعه ما
برای شناختن و شناساندن مشکل فرهنگی که یگانه و مهمترین عامل عقب مانی وبد بختی در جامعه ما میباشد،ایجاب میکند تا هرصاجب نظر و صاحب قلم با کاوش ودرون نگری در مضمون و محتویات آن پرداخته،واین فهم را بمثابه ضروری ترین رسالت خویش بپندارند.
توجیه کردن خود در شرایط کنونی بدون شناخت و نگاه انتقادی بر گذ شته فرهنگی محال است.مشکل اساسی در حفظ بخشی از میراث های فرهنگیست که جامعه ما را به جایش میخکوب کرده است،زیراآنها از نظر تعلقیت به سا لها قبل بر میگردد،که بنابر ماهیت تاریخی و بدوی با شرایط و زمان سازگار نیستند.
تا زمانیکه جامعه ما از این محدودیت یخ بسته که با پوشش خود زمینه کوچکترین منفذ به بیرون را بسته اند راه نیابد،واین منافذ آگاهانه خلق نشود ،در جای خویش محصور مانده و راهی برای بیرون رفت که مجرای برای آزادی های اجتماعی وا نکشاف اقتصادی، سیاسی و سایر ارزشهای انسانی باشد نخواهد داشت.و در اینصورت اجنبی ها و اعمال آنهااز بیرون نفوذ کرده اهداف خود رابر جامعه ما تحمیل میکنند.
ترکیب ایتنکی جامعه ماقسما فارغ از وحدت عقیدتی ،نا متجانس بوده که این تشکل چند ملیتی سبب شده تا هر ملیتی همواره در تلاش حفظ رسوم عرف و عادات مروج نا موجه گذشته خویش از خود سخت جانی نشان دهند. و این عناصر فرهنگی را بمثابه اصالت هویتی جفظ و در برابر هر گونه اقدام فرهنگی ،که با این سنت ها و آئین های بدوی ساز گار نباشد پاسخ دهند.وهر حرکت نو و پیشرونده را مغایر آن دانسته و تجاوز بر حریم عقیدتی و اصالت قومی و نژادی خود قلمداد کنند.
دولت های قبلی و فعلی با تبانی کتله ی از عناصر صاحب نفوذ بنام سران قبیله ،خوانیین قشر محافظه کار روحانی و سایر حلقات مرتجع ،در تزریق خصایص نا موجه سنتی توانسته اند ،جامعه را در یک حالت اقناعی و کرختی متداوم نگهدارند.
حکومتها و یا دولتهای که نیت کرده اند با حسن اراده تحولی را در جامعه بوجود آورند ،وجامعه را از جالت رکود وبی تفاوتی رهایی بخشند به واکنش همین اقشارصاجب غرض بر خورده و بنا بر نفوذ آنها در میان عوام و توده ی مردم عقب مانده ،جبرا کنارزده شده اند.
دلیل عدم بلوغ فرهنگ محافظه کار انه ما،در گسست از نبود روابط فرهنگی با سایر کشورها بوده که بگونه تجریدی جامعه حفظ شده تابمثابه صغیران در قیمومیت گروه های مرتجع ،فناتیک وواپس گرا نگهداشته شود.بسته بودن جامعه سبب شده که همواره آن به صورت دگم از خلا قیت و ابتکار و نو آوری در همه موارد عقب بماند.و اکثر قریب به اتفاق رهبران کشور با داشتن گرایشات قومی،قبیلوی ،نژادی و زبانی بخاطر حفظ قدرت و مقام خویش حتی از عناصرو پدیده های که مبنای ارزشی و اختداعی دارند،وسبب امتیاز دهی برای افراد باز نگهدارنده آنها میشوند از قبیل خشونت ،سر کوب گری،پدر سالاری،ضعیف کشی،طایفه گرایی،زن ستیزی،امرد بازی،قصاص طلبی،زور گویی،دین سالاری،ریاکاری،دورویی،امتیاز طلبی،فریب کاری و امثالهم که همه جزو فرهنگ باز مانده قرون وسطایی است حمایت نموده اند.
عوامل فرهنگی همراه با بافت ساختاری جامعه در تر کیب خصایل قبیله،فیودالیزم،عشیره و اشرافیت،همراه با باز مانده های بردگی،میراث های فرهنگی وارده قرنها قبل جوامع متجاوزبر سر زمین ما همه بصورت یک واحد کل در ساختار فرهنگ عمومی جامعه نقش قوی دارند.و از آنجایکه خاستگاه شان به زمانه های دور تعلق دارد بنأ با اوضاع،شرایط و پدیده های نو فرهنگی همخوانی و سازش نمیتواند داشته باشد.عوامل متذکره با نیروی خارجی و در عین حال به سبب گسست نا پذیری ما ازآنها مانع کنجکاوی ما میشوند.وضع نا هنجار اجتماعی سبب شده تا در موقعیتی قرار گیریم که همواره بینوایی ها،بد بختی ها ونا داری های خود را با اسطوره سازی از پهلوانیهای نیاکان ماکتمان کنیم و بدان فخر فروشی نمایم.و سا لها ست هدفمندانه به اثر هجوم فرهنگی ،سیاسی و نظامی بیگانگان پامال میشویم،و بعد از سر کوفته شدن بدان می بالیم که آنها را دفع کردیم،هر گز از خود نپرسیده ایم که چرا ما چنین خزیده ایم که هر رهگذری از سر ما بگذرد وما آنگاه نشان دهیم که در این بیشه خوابیده ایم.
این غنودن همراه با تگدی لقمه نانی از رهگذران و قبول حقارت و نا توانی،با گردن افتاده تا چه زمانی باید بمثابه ارزش فرهنگی،حلقه آویز گردن ما باشد.اکثریت صاحب نظران مابجای تشخیص علت در این زنجیر های فرسوده معلول در بند اند.
احزاب و سازمانهای سیاسی بمثابه حلقات روشن و پیش تازازا ین معایب مبرا نیستند.
فقر دانش، انحصار فهم دینی،سانسور و محدودیت اطلاعات که ناشی از بر خورد تعصب آمیزو بیگانه نگری میباشد،طی سالهاست ما را از تشبث در آموزش علمی دور نگهداشته است،که این وضع سخیف تحمیلی بنا بر عام بودنش همه را در دایره ی خویش بنا بر الزام اجبار در بر داشته است.بدین ملحوظ سازمانها و احزاب سیاسی نیز از این امراض مدهش مبرا نبوده و کماکان در تحت تاثیر فرهنگ پسمانده ی بدوی شکل گرفته.رهبران و افراد وابسته به این گروه های سیاسی از همین جامعه بر خاسته،افکار و عقاید شان با داشته های کم و بیش روشنگرانه متاثر از فرهنگی است که درآن محیط زاده و پرورش یافته اند،نفوذ این خصوصیات،محیطی، فرهنگی ومحلی در افکار و عقاید شان تا حدی است که به همه ادعا های ترقی و پیشرو بودن نمیتوانندآنرا از دید جامعه پنهان بدارند.این تمایل مشروط به فرهنگ باز دارنده و رکودی را همواره در آستین پنهان داشته اند و هرآنگاهی که فضای قابل اعتماد و عناصر هم مانند را در اطراف خویش یافته اند،دیگر نشانی از خصایص مترقی و پیشرو در گفتارو بر خوردها یشان دیده نمیشود.و فرهنگ رکودی نمایانگر چهره و قیافه آنها شده و تلاش میکنند تا آرایش ساز مانهای سیاسی خود را بر زیور این کهنه نگری وعقاید پوچ فرهنگی به نمایش گذارند.چنانچه همین اکنون ما شاهد ساختار های متعددی از احزاب سیاسی میباشیم که بنا بر ملحوظات قومی ،قبیلوی،زبانی و نژادی ساخته و پردا خته شده اند.این نمود های ساختاری در احزاب مختلف راست و چپ بصورت افتضاح آمیز دیده میشود.
سالهای2001-1992به وضوح نشان دادکه قدرت و توانمندی فرهنگ واپس گرا و ارتجاعی در مقایسه با نو گرایی از کدام امکانات گستترده بر خوردار است،این دوره نشان داد که نیروهای عقب گرا خواهان حفظ ساختارهای دوران قرون وسطایی وخواهان تسلیم بدون قیدوشرط مردم به نظام عبودیت و بدویت میباشند. رویدادهای سالهای پسین
روشن ساخت که افراد بنام پیشرو و پیشآ هنگ چپ و راست چگونه تحت تاثیر روابط
فرهنگی از یک گریبان سر کشیدند و
چگونه عناصر چپ دیروزی حتی با قشری ترین گروه (طالبان)در یک صف قرار
گرفتند،و جامعه را بسوی عقب کشانیدند.این معاملات و تبانی نشان داد که
فرهنگ باز دارنده و ارتجاعی تا کدام اندازه عمق و ریشه دارد،که اساسا مرکز ثقل
آنرا جهالت تشکیل میدهد،این پدیده شوم که محصول حکومت های ارتجاعی،مطلق گرا،سر
کوبگرو انحصار گر بوده با بازوی بنیاد گرایی در جامعه تحمیل میشد و میشود.
همانطوریکه مشکل جامعه مشکل فرهنگی است،راه بیرون رفت از آن ارتقاع سطح آگاهی
فرهنگی مردم بگونه ی ریشه ی آن میباشد.چون کشور ما یک کشور اسلامی و مذهبی است
وظیفه هر قلم بدست،روشنفکر و تحصیل کرده در گام نخست ورود،آگاهی و مطالعه مسایل
دینی "بدون واسطه" میباشدو هم زمان عرضه آن برای روشنگری در چامعه رسالت اخلاقی
هر فرد میشود.در شرایط فعلی که ما با بیش از یکصد فرقه و مذهب در دین واحد
اسلام رو برو و مواجه هستیم،در حا لیکه در صدر اسلام و در دوره "خلفای راشدین"
تا زمانیکه جنگهای قدرت به اوج نرسیده بود هیچ فرقه یا مذهبی جز اسلام وجود
نداشت،به میان آمدن فرقه ها و مذاهب مبین بر داشت های مختلف و تعبیر های گو نا
گون از ،آیات خاصتا دنیوی قرآن میباشد.که هر رهبر فرقه یا مذهب مطابق میل خویش
نموده است.پیروی از رهبران این گروهها ناشی از موقیعت آنها در اجتماع
بمثابه،پدر سالار،ارباب،رهبرقبیله و همثا لهم بود،جهالت، بیسوادی و عدم فهم و
مطالعه کتاب دینی از سوی دیگر زمینه های بوده که برای رویش این گروه ها در
جامعه مساعد گردیده است.این رهبران در طی قرون از عدم آگاهی مردم سود برده
و همواره تلاش کرده اند که دانش دینی را در انحصار خویش داشته باشند،واز
این طریق تسلط خود را بالای مردم تأمین و خود را رابطه میان مردم و خداوند وا
نمود کنند،این رابطه همواره مستلزم آن بوده تا مردم عادی جامعه از فهم دینی
حتی از داشتن سواد محروم و بدور نگهداشته شوند.این وجه نا مطلوب تأمین کننده
خواست مشترک همه رهبران فرقه ها و مذاهب بوده و به همین دلیل هیچ یکی از این
گروه ها در راه آموزش های علمی و عمومیت بخشیدن فهم دینی با مطالعه کتاب دینی
اقدام نکرده اند.آنها طی سده های متمادی از علوم و دانش بشری که زمینه
سازبیداری جامعه میگرددبنامهای گونا گون ممانعت آثار و کتب علمی را سانسور، و
از نشر آنها جلو گیری کرده اند.وبجای آن فرهنگ عزا،زاری و مرثیه را باآئین های
قربانی وشهادت که در حقیقت توان هر گونه تعقل و تعادل روحی را از مردم سلب
میکرده ترویج نموده اند.قرآن با محتویات 114-سوره و6236آیه یگانه کتاب دینی
مسلمانان است،طرف مخاطب این کتاب 1400سال قبل نخست مردمان جاهل و بدوی اعراب
بود،بنابر همین دلیل آیات قرآن در سطح بر داشت ودرک مردمان آن زمان بوده،به
همین منظور در11آیه12بارکلمات مبین،روشن،آشکار،آسان ذکر شده است.بنا بردلایل
بالا گره اساسی مشکلات در ساختار فرهنگی جامعه نهفته است.
رسالت دانشمندان،قلم به دستان،صاحب نظران کشور است که در کنار مطالعه ای دها و صدها کتاب،به این کتاب دینی خود "قرآن "مراجعه وحقایق محتویات این کتاب دینی را دور ازتأثیر دلا لان وتیکه داران دین به مردم خویش عرضه کنند.در سدی با لای مردم روزانه 5بر نماز میگذارندو در هر رکعت چند آیه ی را قرائت میکنند،اما نمیدانند که خدای شان چه گفته و معنی آنرا هم نمیدانند.بر خلاف مدعیان آگاه احکام دینی چه با القاب مکتبی روز بنام پروفیسور،داکترو ماسترو چه با اسامی قبلی مولوی،ملا،آخوند،شیخ ،حجت الا سلام،نقیب و حضرت،سیدو صاحب زاده و.......همه بدور یک دسترخوان نشسته و از مزایای آن که خون مردم است لذت میبرند.آنها از عدم آگاهی مردم سو استفاده کرده خود را در مقام رهبر قرار داده و جامعه را به گروه های جدا گانه منقسم کرده اند.و بخاطر قدرت و،ارث بیشتر یکی علیه دیگر اعلان جهاد داده،هزاران انسان معصوم را بخاک و خون کشیده اند.تا زمانی که مفت خوران چف و کف،و نان دزدان سفره یتیمان و بیوه ها شناختانده نشوند مشکلات وجود خواهد داشت،هیچ نیروی بیگانه ای نمیتواندسعادت مردم مارا فراهم کند مگر آنکه منورین و تحصیل کرده گان کشور ما با فهم علمی و منطقی با درک از حقایق داخل کشوربه منظور آگاهی،روشنگری ودست گیری مردم شان متحدادر این راه گام بر ندارند.
هادی"عروسسنگ"
.