محمد یعقوب هادی
سوال معنویت انسان در مدنیت سرمایه سالاری
تمدن آن مقوله اجتماعی است که از لحاظ تعریف توجیهء مقید به فرآورد ها ویا خلاقیت انسانی در محدودهء خاص زمانی دارد ولی از لحاظ معنی واژه ئی وتفسیر آن دارائی توجیهء به مفهوم شهری شدن ، شهر واره گی انسان را مورد بحث قرارمیدهد. که مظاهر ملموس آن در احاطهء بنا ها ساختمانی، فراغت از سنتهای گذشته ( ازسلیقه های پوشاک تاخوراک تا نشستن و سخنوری وطرز کلام و معاشرت های روزمره گی ) و در مجموع سهولت دست رسی به معیشت زندگی وچنین مفاهیم مترادف دیگر توضیح شهر واره گی ویا زندگی پیشرفته پنداشته شده است. و این درست هم است زیرا تمام دست آورد های بشری همه مظاهر تمدن است ولی مهم این است که موارد استفاده از آن نیز باید با مفکورهء مثبت برای سهولت زندگی کردن که پیش زمینهء رفاه انسانی تامین شود
آنچه که به بسیار آسانی تمدن عصر ما را تعریف میکند. مظاهر جامعه غرب است. اما وقتی در داخل چهار دیوار این شهرواره گی میرویم می بینیم که چگونه معنویت انسان پایمال این تمدن است. ودارد دست آورد های انسان،خود انسان را می بلعد.
از آنجا که انسان در کنه دارای دو بعد اساسی یعنی بعد مادی و معنوی است که خود مولد هر دوی این مفاهیم است پس در اینصورت اگر انسان خود وجود نداشته باشد دیگر هیچ چیزی وجود نمیداشته باشد. زمانیکه از انسان میگویم دید ما مشخصات ماهوی انسان را به توجه میرساند ، وقتی این مشخصات از بین برود دیگر انسان خالی ازمشخصات ماهوی درست مانند یک ماشین به اراده کسی دیگر چرخ حیاتش به دوران می افتد پس چنین یک موجود نمیتواند خالق تنعم رفاهی برای خود وهم طراز خود باشد. از همینجاست که گروه ای از انسان ها ی طماع وحریص در بحبوحه خلاقیت های جمعی انسان، به این نتیجه رسیدند که به اساس تنظیم دخل وخرچ خلاقیت انسانها را در کنترول خود داشته رفاهیت را در انحصار خود در آورند که ما معمولأ از بعد مادی به این مساله نگاه میکنیم
ما میدانیم که اقتصاد بنیاد معیشت زندگی بشر را میسازد همین اقتصاد است که با تاثیر گذاری متقابل اخلاق جامعه را به اساس شعور انسانی محک میزند وبلاخره باید همین دخل و خرچ به خاطر رفاه انسان شکل گیرد که ما تا هنوز این رفاه را در تعریف واقعی آن در هیچ حدودجغرافیائی به مفهوم یک محدوده بزرگ فرهنگ مشترک( وطن) نشان داده نمی توانیم
این دخل وخرچ دانستنیء است زیر نام اقتصاد که با پیچیده گی های رویکرد پیدا کرده است این پیچیده گی ها با دخالت سایر مقوله ها چون دولت دین واخلاق سرنوشت جامعه بشری را شکل داده است. خوب حالا که اقتصاد را به عنوان یک دانستنی در معنی دخل وخرچ به تعریف گرفتیم یعنی به مفهوم یک سنجش ودست یابی برای رفع نیازمندی ها مطرح نمودیم پس این دانستنی باید رفاه انسانی را تامین کند. حالا دانستن این دخل وخرچ در سطح یک مملکت با دخالت مقولاتی که در بالا ذکر شد میتود ها ومقرره های را خلق میکند که بلاخره دو دانستنی متفاوت در بارهء این دخل وخرچ سرنوشت مردم جهان را تعین میکند
این دو دانستنی یکی زیر نام اقتصاد بازارآزاد ودوی دیگر اقتصاد پلان شده است . منظوراین یادداشت ازچگونگی معنویت انسان در تمدن سرمایه سالار که با بینش های اقتصادی بازار آزاد سرنوشت انسانهای چنین جوامع را شکل میدهد این است که معنویت انسان در این چنین «مدنیت» که بُعد معنوی تمدن در نظر گرفته نشده چگونه پایمال میشود با چند تحلیل از واقعیت های روزمره گی پایان میبرم
اقتصاد بازار آزاد یعنی تنظیم داد وستد و یا عرضه وتقاضا ویا رفت وآمد متاع از منابع به بازار به اساس تعین ارزش و خلق ضرورت، نه رفع ضرورت از طرف عرضه کننده است ما در این چنین داد وستد بخوبی ستمگری اقتصادی یا جبر مادی که بالای نیاز انسانی جبر صورت می گیردمی بینیم یعنی اقتصاد جبر کننده ء که مثلأ ارزش اسعاری یک قاب عینک چشم را بالاتر از ارزش اسعاری یک پایه کمره عکاسی به اساس نیاز انسان تعین میکند، همین جبرمادی چون انسان دارائی حساسیت های مثبت ومنفی فکراست وزمانیکه خود را در برابر جبر میبیند خودبخود احساسات منفی در وجود او تقویت میشود
ویا مثلأ در این چنین فضای داد وستد روزمره گی وقتی که یک کریم دندان با کیفیت متفاوت را از چندین کار خانه تولید همه را در ردیف بهترین به اشتهار میگذارند وصد ها موارد دیگر از اینگونه این چنین فریب را تعریف میکند باز هم تحریک وتقویت احساسات منفی رادر وجود انسان پرورش میدهد. ملاحظ کنیم که نقش این داد وستد مثلأ در تقویه دروغ بافی از کجا احیا میشود زمانیکه همین گروه بیشتر خواه وزر اندوز
برای بازار یابی وسایل خود دو طرح جداگانه را در یک بسته بندی به عرضه میگذارد تا ضرورت مند در بازار گروگان باشد این بذر جفاکارانهء است که حساسیت های منفی را رشد میدهد
تحریک این احساسات منفی از ابتدائی ترین مرحله زندگی تا سطح دانستنی های تجربوی( فراگیری علوم) بواسطه همین زر اندوزان دنبال میشود مثلأ زمانیکه هر تخصص به قیمت پول بدست میائید ولذا در وجود هر متخصص عرصه های خدمتگزاری به انسان وجامعه، جبران خسارهء دوران تحصیلی، ضعف مسئولیت نسبت به اجتماع را در وجود او خلق میکند ما این وضع منفی را حتی در وجود مقدس ترین وظایف در برخورد اشخاص طبی بخوبی میتوانیم مشاهده نمائیم
انسان درذات خود با مشخصات ماهوی تعریف خودش احساس آرامش روانی دارد اما وقتی هر یک از این مشخصات ماهوی او تحت تاثیر مظاهر ویا برخورد های منفی قرار میگیرد او با احساس کمبود این مشخصات ، خود را حقیر میداند وحالا در این چنین یک فضای مسلط مدنیت سرمایه سالار وقتی که انسان می بیند تمام انرژی خود را برای رساندن مفاد به یک شخص به مصرف میرساند یعنی در موقعیت حیثیت برده مدرن جا گرفته که مدنیت سرمایه سالار به او بخشیده است احساس حقارت در او خلق میشود وخود را حقیر میشمارد اینکه این پیامد متعاقبأ چه عواقبی دارد؟ به نظر این قلم ضرورت تغذیه بینش مدنیت سرمایه سالار را مهیا میسازد که بحثی به دامن دارازی مجموع تفکر سرمایه سالاری است
اگر بحث خود را جمع بندی نمائیم در نتیجه به تعریفی دیگر از تمدن که همانا گفته میشود تمدن یعنی جامعه بشری ، فرد وخانواده را به حیث محصول چنین یک مدنیت سرمایه سالار در چشم خود قرار بدهیم که ملت سازی را بر بنیاد نفع پروری شخصی شکل داده لذا فرد به حیث عضوء یک خانواده نه به اساس یک معاملهء معنوی واخلاقی ، بلکه به اساس نیازمندی های مادی وابستگی اش را تامین میکند و لذا رفع آن نیازمندی های مادی این وابستگی را نیز مرفوع میسازد. از همین جهت در این مدنیت فامیل که اجزای متشکله جامعه است وجود ندارد ولذا چون فامیل که اولین رکن متشکله جامعه انسانی است وجود ندارد بی عاطفگی شایع است لذا با وجود کنترول و قیود شدید بیشترین جنایات دراین مدنیت سرمایه سالار ملاحظهء میشود که از انظار پنهان نیست ........ محمد یعقوب هادی