عزيز احمد حنيف

   

عوامل و انگيزه هاي خشونت عليه زنان

 

    اخیراً از سوي دفتر يوناما به همكاري كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان، در ولايت پنجشير سمينار آموزشي اي زير عنوان «خشونت عليه زنان» تدوير گرديده بود كه حدود 30نفر از جمله متنفذين و فرهنگيان، از ولسوالي هاي مختلف اين ولايت در آن اشتراك داشتند.

    استاد ابوالاحرار رامزپور كه مربي اصلي اين سمينار بود، هدف از برگزاري آنرا در پنجشير وقوع چند حادثه تكان دهنده اي عليه زنان مانند قتل و خودسوزي خواند كه در خلال يك سال گذشته در چند ولسوالي اين ولايت اتفاق افتاده است.

    مسئله خشونت عليه زنان يكي از مسايل عمده اي است كه در چند سال اخير از سوي نهادهاي مختلف داخلي و خارجي به خصوص كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان و وزارت امور زنان، عنوان شده و هزاران مورد خشونت را در ولايات مختلف افغانستان تا حال درج نموده اند كه برخي از آن مورد پيگرد قانوني قرار گرفته و برخي ديگر به دلايل مختلف، به حال خود باقي مانده است.

    اين مسئله با وجود آنكه از سوي قشر مذهبي و بسياري از مردم كه زندگي غير شهري دارند در حد يك دسيسه ي سياسي تلقي گرديده كه به زعم آنها توسط برخي كشورهاي غربي در افغانستان سازمان داده مي شود اما واقعيت اينست كه خشونت در جوامع سنتي دنيا، نه تنها عليه زن بلكه بالاي تمام اقشار مستضعف، به انواع گونه گون آن صورت مي گيرد.

    در اين هم شكي نيست، مووسساتي كه از خشونت و ساير مسايل مربوط به زنان شعار مي دهند و در اين راستا فعاليت مي نمايند، در عقب ْآن، برنامه سياسي اي هم، برمبناي منافع خويش دارند. عده اي از مردم كه آگاهي كامل از مسايل اجتماعي اسلام وقوانين مدني افغانستان ندارند، در مقابل اين مسايل، حساسيت نشان داده و آنرا كاملاً غير قابل قبول مي دانند.

    شركت كنندگان در سمينار مذكور كه تقريباً نمايندگي از ولايت پنجشير مي نمودند عوامل و انواع خشونت عليه زنان را به رنگ هاي مختلف آن در اين ولايت يادآوري نموده و راه هاي حل مشخص براي كاهش آن تعيين نمودند كه با استفاده از اظهارات آنان اين مطلب را تهيه و در خدمت خوانندگان گرامي قرار ميدهم.

1-      فقر و بيكاري:

    فقر و بيكاري دو مرض اجتماعي عمده اي اند كه از سالهاي متمادي بدينسو، مردم افغانستان در گوشه و كنار مختلف اين كشور از آن رنج مي برد و يگانه عامل آن جنگ مي باشد. خانواده هاي فقير كه در عين وقت مردان وزنان در آن بيكار بوده و وظيفه مشخص ايشان تبصره روي مسايل محلي و اموري است كه در قريه اتفاق مي افتد،‌ فكر و هوش آنان را محدود ساخته و ناخودآگاه در باره مسايل جزيي اي تحليل هاي گونه گون مي كنند وساعات زيادي از وقت خود را در آن صرف مي نمايند. اين تحليل هابيشتر به جنبه منفي گرايي متكي بوده و هريك در تلاش آن است تا نقطه منفي اي را به سطح محل دريابد و چند روز روي آن تبصره نمايد.

    اين امر مشابه به دنياي رسانه هاي امروز است كه از تمام نقاط جهان معلومات به دست آورده و آنرا پخش مي كنند با اين تفاوت كه در آنجا فعاليت مطابق قانون صورت مي گيرد و در اينجا بدون در نظر داشت قانون.

    رويدادها به سطح محل در مناطق اطراف، توسط زنان تحليل و تجزيه و دست به دست گرديده و از طريق زنان به مردان رسيده و در ميان اعضاي خانواده روي آن تبصره هاي منفي صورت مي گيرد. اين گفتگو در ميان اعضاي خانواده به اخلاق اسلامي آسيب رسانيده و با گذشت زمان، سبب فروپاشي نظام خانوادگي مي گردد.

    قرآن كريم، بزرگترين مصدر اسلامي، در آيات متعدد با الفاظ كوبنده و اسلوب خاصي مسلمانان را از اين نوع گفتگو و تبصره هاي منفي در باره ديگران منع نموده و آنرا غيبت و از گناه هاي كبيره مي خواند.

    آنچه تجربه نشان داده است، انسان هايي كه طور معمول غيبت نموده و گاهي مرتكب تهمت، دروغ و سخن چيني مي شوند، نشاط و تحرك روحي را از دست داده و يك نوع خشكي و خشونت در طبيعت آنها حاكم مي شود كه در نتيجه، سبب برخورد هاي غير سالم در ميان اعضاي يك خانواده مي گردد؛ پس طبيعي است كه در اين برخوردها مردان با استفاده از حاكميت خويش در خانواده و نيروي فزيكي طبيعي اي كه دارند، اقدام به ضرب و شتم و غيره عليه زنان مي كنند. اگر زنان و مردان مصروفيت سالم در جامعه داشته باشند و فرصت كمتر به نشست و برخاست هاي بيهوده كه سبب ضياع وقت آنها هم مي شود، داشته باشند، پيش بيني مي شود كه از خشونت عليه زنان در محيط خانواده جلوگيري شود.

2-      بي سوادي و عدم آگاهي از مسايل اسلامي و قوانين نافذه كشور:

    محروميت طبقه اناث از نعمت خواندن ونوشتن و سواد كافي در افغانستان كه سبب عدم آگاهي از بسياري مسايل انساني و اسلامي گرديده يكي از عوامل عمده و اساسي اي است كه در بيشترين موارد باعث خشونت عليه زنان مي گردد.

    زنان و مردان بي سواد كه توان مطالعه و دسترسي به منابعي را ندارند تا از حقوق يكديگر در فرهنگ اسلامي و قوانين مدني كشور آگاهي يابند، مسير زندگي شان طور طبيعي به جانب منفي تغيير نموده و هردو تحت تأثير عواطف و احساسات نفساني خويش حركت مي كنند. انسانهاي عاطفي همواره يك زندگي ناهمگون داشته و در هرقدم تصميمي اتخاذ مي كنند كه لحظه يي بعد از آن پشيمان مي شوند.

    برخلاف، زنان ومرداني كه از مسايل اسلامي و قوانين مدني كشور آگاهي دارند، وقتي در خانه اتفاقي مي افتد كه احتمال خشونت را در پي مي داشته باشد، يا از خوف خدا خشم خود را فرو مي برند و جانب مقابل را مورد عفو و بخشش قرار مي دهند ويا هم، از بازداشت و مجازات حكومت حذر مي نمايند.

    در اين زمينه نهادهايي كه در عرصه جامعه مدني فعاليت مي نمايند، از همه بيشتر مكلف اند تا برنامه هاي سازنده يي براي بلند بردن سطح آگاهي مردم از طريق راه انداي سمينارهاي آموزشي، محافل و كنفرانس هاي دوامدار در سطوح مختلف محلي داشته باشند.

3-      وابستگي مفرط به سنت هاي ناسالم محيطي:

    يكي ديگر از عوامل خشونت علي زنان در جوامع عقب مانده و سنتي مانند افغانستان، وابستگي و گرايش بيش از حد باشندگان آن به سنت ها و تقاليدي است كه در بسياري موارد با دين سازگاري نداشته و از گذشته ها به جا مانده است. سنت هاي فرهنگي اي كه از گذشته به ميراث مانده در جامعه ي سنتي ما بدون در نظرداشت اينكه تا چه حد با دين و قوانين نافذه مدني كشور رابطه دارد، به دليل اينكه از اجداد و نياكان، به ما رسيده، از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد.

    اگر مسئله ازدواج را در مناطق مختلف افغانستان بررسي نماييم، به خوبي خواهيم دريافت كه گذشته از مساله ايجاب و قبول تمام مراسمي كه در يك عروسي از سوي فاميل هاي عروس و داماد صورت مي گيرد، نوعي خريد و فروش دختر است كه ميان دو پدر انجام مي شود.

    از روزي كه دختر براي پسري نامزد مي شود، تمام مصارف بالاي خانواده داماد است؛ در حالي كه اگر با اندكي دقت، از ديدگاه دين مقدس اسلام به آن نظر بيافگنيم، دختر و پسر دو جوان مسلمان از دوخانواده مسلمان اند كه بدون هيچ گونه تفاوتي در انسانيت، با هم عقد نكاح نموده اند؛ همانطوري كه خانواده پسر در مورد آينده فرزند خويش مي انديشد، خانواده عروس هم بايد بيانديشد؛ بلكه براي خانواده عروس ايجاب مي كند كه نسبت به جانب مقابل، مصارف بيشتر را در ساختار زندگي نو براي اين دو به دوش بگيرد؛ به دليل اينكه دختر نسبت به پسر از لحاظ نيروي فزيكي ضعيف تر بوده و در زندگي معمولاً عوايد كمتر مي داشته باشد. اما برعكس آن، دختر از روزي كه عروسي مي كند حق مالكيت آن كه بعداً روي آن بحث خواهيم كرد، سلب مي گردد، حق تصميم گيري و نظردهي را در هيچ امري ندارد، زماني كه اعضاي خانواده جمع مي شوند، هريك مانند بزرگواري به مسند خويش تكيه مي زند و زن بايد مانند كنيز دست خريدي خدمت نمايد و در نزد دروازه گوش به فرمان بنشيند.

    همانطور، وظايفي كه در داخل خانه براي زنان واگذار گرديده مانند لباس شويي و ظرف شويي، آشپزي، صفاكاري و تنظيف، ‌تربيه طفل و غيره از جمله اموري اند كه در گذشته ها وقتي كه خريد و فروش انسان رايج بود، بالاي كنيز ها انجام مي دادند.

    فرهنگ اسلامي چنين نيست؛ پيامبر بزرگوار اسلام از لحاظ شخصيت و مردانگي از همه برتر بود، اما عايشه صديقه در مورد وي مي گويد:‌ مانند مردي عادي مي زيست؛ لباسهايش را كه پاره مي شد، خود مي دوخت، و كفش هايش را خود ترميم مي كرد وهمانطور كارهاي خود را بالاي شخص ديگر انجام نمي داد.

    در فرهنگ اسلامي زنان و مردان بايد به طور يكسان در تمام امور خانه مشاركت داشته باشند؛‌ براي هيچ يكي، اين برتريت ثابت نشده كه بالا بنشيند و ديگري پايين؛ هيچ يكي نمي تواند بالاي ديگر به خاطر انجام كار شخصي خويش تا وقتي كه عذر معقول نداشته باشد، فرمان دهد. هريكي مكلف است تا از لباسشويي و ظرفشويي و آشپزي گرفته تا كارهاي بزرگتر، يكديگر را همكاري نمايند.

    تمام زشتي هاي اخلاقي اي كه امروز جامعه ما را مي آزارد، برخاسته از همين وابستگي هاي مفرط و بيش از حد به سنت هاي محيطي اي است كه در گذشته هاي تاريخ از سوي ظالمان و ستم پيشه گان تاريخ ايجاد گرديده است. انسانهايي كه در واقعيت امر، هويت انساني اي از خود نداشته و هويت انساني ديگران را هم سلب نموده اند.

4-      توقعات بيش از حد اقارب شوهر از عروس خانه:

    همين سنت هاي ناسالم محيطي سبب گرديده است تا عروس جديدي كه به خانه آورده مي شود، از يك طرف پدر و مادر شوهر، از سوي ديگر برادر و خواهر شوهر بالاي آن ادعاي آن را نمايند تا به خدمت هريك جداگانه رسيدگي كند؛ در عين زمان، بايد براي شوهر مانند كنيز دست خريد خدمت كند. خانواده شوهر بدين باور است كه از بودجه خانه كه در آن همه سهيم اند، بالاي عروس مصرف شده است، پس بايد در خدمت همه يكسان باشد. عروس هم بدون اينكه آگاهي اي در مورد حقوق خود و ديگران داشته باشد، نهايت تلاش مي كند تا به خدمت همه رسيدگي كند اما گاهگاهي كه كار بالاي وي فشار مي آورد مورد ضرب و شتم و توهين از طرف هريك قرار مي گيرد.

    اين توقعات خانواده شوهر برخاسته از حاكميت سنت هاي ناسالم محيطي است كه كاملاً با فرهنگ اسلامي در تضاد بوده و از گذشته ها به جا مانده است. برخوردهاي نادرست و انتظارات بيش از حد توان از عروس گاهي سبب مي شود كه بعضي از زنان دست به خودكشي و خودسوزي بزنند.

 

 


بالا
 
بازگشت