دکتر بیژن باران

 

شاکله های شعر مونث

 

مقدمه. شاکله ها یعنی خصوصیات یا اوصاف یک شعر مانند راوی، ساختار، معنی، زبان، آرایه های ادبی، ظاهر. شعر بیان کلامی فکر فردی بنا به سنتهای ادبی در یک فرهنگ است. راوی در کتب شعر سنتا مذکر بوده؛ مانند شاهنامه فردوسی، رباعیات خیام، غزلهای حافظ، افسانه نیما. آیا جنسیت راوی در بیان هنری و ادبی مانند کارگردانی فیلم، نقاشی تابلو، ساختار داستان، سناریو، شعر تاثیر می گذارد؟

 در عصر مدرن راوی/ سراینده شعر می تواند مونث با ویژگیهای جنسی خود مانند ظاهر، اجزای بدن، پوشاک، عواطف، دیدگاه باشد. راوی برابر شاعر یا فاعل در شعر است. شاعر دارای شخصیت، هدف، غرایز، تجربه، فکر، دیدگاه، بیان کلامی، تخصص، استعداد، عواطف، حافظه اطلاعات عمومی و زبانی است.

 این جستار 2 بخش عام و خاص دارد. بخش عام بر اساس تجریدات و علوم انسانی تبیین شده که 4چوبی تشکیل می دهد تا نمونه های مشخص از شاعران با تاکید بر نگینه هایی از شعر فروغ فرخزاد، آغازگر شعر مونث در فارسی، در آن آویز شود. این نمونه ها بمثابه کیلومتر شمارها و ایستگاههای مشخصی برای جمله مجرد سفر از تهران تا شیراز اند.

 اگر شعر برابر توصیف در عام باشد؛ می توان 3 نوع توصیف را تشخیص داد. در توصیف مردانه عقل، نفع، حافظه ادبی، سنت، دیدگاه، فاعلیت، عینیت، اطلاعات تاریخی/ اجتماعی الویت دارند. در توصیف خنثی  اشیاء محیط، سنت ادبی، حالات عمومی، زبان غیر جنسی بکار می رود. در توصیف زنانه عاطفه، زیبایی، اجزای تن، حسهای بصری، سمعی، شیمیایی، پوستی، راوی اول شخص/ من، شرح حال، صمیمیت، احساس الویت دارند.  تاکید هم میتواند روی صورت/ ظاهر شیی باشد- این بستگی به شخصیت شاعر دارد تا جنسیت او.

 در این جا دیدگاه شامل علیت، مشعر، منطق می شود. راوی در برگیرنده حالت mood، صمیمیت، شخصیت، ژست گرفتن/ فرمالیته، لحن، صداقت، غرض bias، سرعت روایت می باشد.  آرایه های ادبی تا 200 نوع شماره شده اند از جمله استعاره، مجاز، قافیه. زبان در برگیرنده گستره/ نوع لغات از حوزه های گوناگون می باشد. این حوزه ها شامل زبان محاوره، کلاسیک، محلی، قشری اند. زبان نیز شامل تکیه کلام، جمله سازی بنا بقواعد دستوری، مفصل بندی بنا باصول منطق، آرایه های صوتی و بصری می باشد.

 موضوع، فکر، نیت، عاطفه، حرکت، حس در شعر عوامل دیگرند. حس شامل شنیدن، دیدن، دما، فشار، درد، بویایی، چشایی است.  عاطفه یا احساس مانند افسردگی، حسادت، غیرت است یا محرکه مانند غم/ شادی، خشم/ ترس، شگفتی/ اشمئزاز، بازی/ عادت.  غریزه شامل باه، اشتهاء، تملک، ایمنی، خواب، صیانت نفس، گریبانگیری، گریز، تعامل می باشد.

 مسئله. آیا تفاوتی در شعر زنان با مردان وجود دارد؟ آیا این تفاوت رابطه با محیط زمانی- مکانی شاعر دارد؟ چگونه می توان از خواندن شعری به جنسیت شاعر آن پی برد؟ آیا می توان شعری را خواند؛ از روی راوی، دیدگاه، آرایه های ادبی جنسیت شاعر را حدس زد؟ آیا یک شعر مُهر تاریخدار مربوط به مرحله ای در چرخه حیات شاعر دارد؟ چگونه شهرت یک شاعر در خارج از کشور به آینده ادبیات آن کشور ترابری می شود؟ آیا گرایش بسوی جهانی شدن فرهنگهای ملی شهرت شاعر را مستقل از محل سکونت او می کند؟

 چه معیارهایی شعر زنانه را از شعر مذکر جدا می کند؟ معیارهای شعر مذکر در عروض و قافیه و قواعد شعر مدرن در فارسی بنا به بدعتها و بدایع نیما تدوین شده اند. در شعر پسا مدرن که تقاطع فکرهای کتره ای فردی و بیان تابع سنن زبان اجتماعی است این معیارهای پیچیده تر و محلی ترند.

 حل مسئله. شاکله های جنسیت در شعر کدامند؟ می توان با واشکافی اشعار چند شاعر زن این شاکله ها را یافت. در این جستار تا 20 شاکله شمرده شده؛ ولی برای طبقه بندی آنها در 3 مقوله راوی، زبان، و مخاطب گنجانده شده اند. راوی دربرگیرنده اعضا و اندام، شدت عاطفه، حسها و رنگها، ارجاع بخود، دیدگاه، کردار، شرح حال، آرایش، پوشاک می باشد. زبان را می توان به کاربرد افعال، تکیه کلام، گزینش کلمات، لحن بیان، تصویر سازی کلامی تجزیه کرد. مخاطب را هم -گاهی تلویحی و گاهی با برهان خلف- می توان یافت.

 راوی. فردی که به روایت در شعر می پردازد اغلب خود شاعر است که با ضمیر اول شخص مفرد من/ م در جملات شعری تبلور می یابد. جسم این فرد شاکله های ظاهری و باطنی دارد. باطن او شامل شخصیت، حسها، غرایز، دیدگاه می باشد.  ظاهر هم از اعضای بدن، اندام، پوشاک، آرایش، کردار، ارجاع بخود تشکیل شده.

 1- جهت یابی راوی در توصیف اندام خود نخستین شاکله جنسیت راوی در شعر است. برخی اعضای بدن زن و مرد نامهای متفاوت دارند.  برخی از اعضای بدن در زبان جنسیتدار بوده؛ باتاکید برآنها جنسیت راوی آشکار می شود. پس ذکر اعضای بدن شعر زن را از مرد متمایز می کند. نمونه: پستان در زن عضوی است برای شمای ظاهری بلوغ، جذبه بصری مذکر، مالش در مرحله عشق ورزی، ازدیاد حجم در لحظه انزال زن، شیردادن نوزاد، مرض و بخشی از زیباشناسیک اجتماعی، پوشاک مناسب مانند سوتیان، بی کی نی. در زیبایی شناسی قوس مطبوعتر از خط مستقیم برای بیننده است.

 در فارسی موی سر زن گیسو و چند نام دیگر نامیده میشود. موی سر مرد مو خوانده می شود.  البته راوی من وقتی از گیسوی خود می گوید، روشن است که زن است.  ولی وقتی راوی از طره طرف می گوید عمدتا منظورش زن است که با برهان خلف این نتیجه گرفته می شود که راوی مرد است. ریش زدن برای مرد است؛ زیرابرو برداشتن برای زن. اخوان در طرح لحظه دیدار با آوردن "صورتم را نتراشی تیغ" جنسیت مذکر راوی را لو می دهد! نمونه: "بکارت رویای پر شکوه مرا.." فرخزاد: ایمان بیآوریم.

 اعضای بدن در زن و مرد یا نام مشترک داشته یا متفاوتند. ولی در اعضای مشترک هم فعلهای متفاوت می تواند جنسیت راوی را آشکار کند. اعضای مشترک: دست، پا، دهان، چشم. نام متفاوت اعضا: مو/ گیسو، سینه/ پستان، ران/ کپل.  "سخن از گیسوی خوشبخت من است." فروغ: فتح باغ.  "بزیر پستان می گیرم/ و شیر می دهم." فروغ: تنها صداست.. "گیسوانم را/ در باد/ شانه خواهم زد. فرخزاد: ایمان بیآوریم.

 گاهی عضو مرد و زن نام واحد دارد؛ ولی کاربرد متفاوت در شعر دارند. نمونه: دست. در انجیل عیسی العازر، داماد 3 روز مرده، را زنده می کند. این داماد مدیون، روز تصلیب عیسی در صف ناظران، با وجدانی معذب، بود. شاملو در شعر ناصری نقش دست را در امداد یا عدم آن اینگونه تصویر می کند: "در صف غوغای تماشاییان/ العازر../ دستها/ در پس پشت بهم در افکنده." این توجه به دست پنهان در پشت، عدم کمک العازر به عیسی را تصویر می کند. شاملو در شعری دیگر سخاوت و کمک به ستمکشان را این گونه تصویر می کند: "هیچگاه دستانم این چنین بزرگ نبوده است." تجرید دهش راوی با دست حس پذیر می شود.  در حالیکه دست در راوی زن برای مهربانی، تیمار، نوازش بکار می رود.

 راوی زن به زیبایی خود حساس است. اینرا در شعر خود باز می تابد. آیینه برای زن بویژه در ادبیات و هنر ابزاری مهم است.  پورتره های فراوان خود توسط فریدا کاهلر، نقاش مکزیکی، تکرار موتیف آیینه در اشعار فروغ، نمونه هایی از بروز جنسیت شاعر در شعرند. البته اعضای تن، استعارات، تصاویر، موتیفهای خنثی و مشترک هم بین راوی زن و مرد وجود دارند.

 2- عواطف. زن با نظام هورمونی مربوط به عادت ماهانه/ آبستنی،  وزن کمتر از مرد، فعالیتهای برخی شبکه های عصب مغزی ویژگیهای پنداری، گفتاری، کرداری دارد. دوره وابستگی نوزادان به مادر عواطف زن را قویتر از مرد می کند. رابطه دهان-پستان با شیرخواره و حراست تندرستی کودک زن را به تعامل، مدارا، ارتباط گیری اجتماعی، مذاکره بهتر از مرد در جامعه پیشاز مالکیت خصوصی و جامعه مدرن میکند.  غریزه مرد مربوط به دوره خزندگان گریز/ گریبانگیری است. این زن است که مورد سوم مذاکره را به ثنویت مذکر فرار و حمله در پیش از تاریخ و عصر مدرن افزوده است.   

 در عین حال زن عارضه های روحی شدیدتر از مرد داشته؛ رابطه مادری به پرستاری پیران و مریضان امتداد یافته. در جامعه مدرن تعداد زنان با اختلالت روحی از درصد مردان جامعه های غربی بیشتر است. بیان بهینه تر زن برای ترایری عواطفش در شرایط مساعد او را به لایه های فوقانی قدرت سیاسی در برخی کشورهای مدرن و پسا مدرن رسانده است. تنهایی و غم در اشعار فروغ الویت ویژه ای دارند. نمونه: پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند. فروغ: فتح باغ. "تمام روز در آیینه گریه می کردم." فروغ:  وهم سبز.

 در شعر زنانه حس و عاطفه غلیظتر است. این 2 خصیصه تعامل زن با محیط را برملا می کند. در شعر مذکر دانش و حرکت اولویت دارند. در جامعه پیشامدرن تحصیلات مرد و تردد او در اجتماع بیشتر از زن بوده؛ لذا شعر مذکر این 2 خصیصه را بیشتر دارد

 3- حسگرها عصبهای رابط بین مغر و محیط اند. وجود نور، صدا، دما، بو، فشار در حول و حوش جانوران آنها را برای رابطه مجهز به حس این عوامل خارجی و حفظ داده های مربوط در ژنها و مغز کرد. انسان از 100 هزار سال پیش با پندارهای مربوط به این حسها، تخیل در کورتکس و دیگر کارکردهای مغزی اقلام غیر ضروری برای حیات جسمی بنام اقلام هنری پدید آورد.

 در شعر زنان حساسیت به رنگها بیشتر است.  زنان با حس زیبایی قویتر به رنگ آمیزی توجه خاصی داشته اند. این حساسیت به رنگها در شعر آنها هم تبلور می یابد.  تشخیص رنگهای فرعی مربوط به حسگرهای هرمی نور در چشم اند. نمونه: "سرخ شقایق، خوشه های اقاقی {سفید}، کاشی آبی، دست سبز.." فرخزاد: ایمان بیآوریم.

 4- ارجاع بخود. نامیدن خود در شعر مچ راوی را باز می کند. نمونه: "به تبسمهای معصوم دخترکی.." فرخزاد: تولدی دیگر. "این منم/ زنی تنها.." فرخزاد: ایمان بیآوریم. در شعر مذکر، میدان توصیف راوی خود مرد را در بر می گیرد. "دلم گرفته است." در مفصل 3 بار تکرار می شود تا تاکید بر شدت احساس غم راوی به خواننده ترابری شود. نمونه: "پسرانی که به من عاشق بودند." فرخزاد: آیه های زمینی.

 5- دیدگاه محاط به صحنه شعری فاصله راوی را تا موضوع تعیین می کند. شرح صحنه شعری هم بستگی به الگوهای اسکن بصری در مغز فرد دارد. در جامعه پیشامدرن خانه ماندن زن با 10 ها واژه فرهنگی ناموس، بیت، منزل، عورت، آبرو، شرف در رابطه با اعضای مونث خانوار توجیه می شد. ولی این حبس و حصار تخیل زن را نمی تواند محدود کند. "من در پناه پنجره ام/ با آفتاب رابطه دارم." فرخزاد: پنجره. در جامعه مدرن با کسب حقوق مساوی دیدگاه مونث روی زبان اثر می گذارد. این دیدگاه جنبه های مذکر سنتی را خنثی می کنند.

 جنسیت در دیدگاه راوی هم می تواند تاثیر گذارد. راوی چون مادری به اعضای بدن منیت/ تشخص می دهد. اجزا شخصیتهای مستقل پیدا می کنند. این اجزا دست، انگشت، مشت، کف، لب، چشم می باشند.  مجاز metonymy ایجاد رابطه بین دو شیی مرتبط در برابر استعاره بین 2 شیی مجزا بکار می رود. این مجاز در سلسله مراتب اجزای مرتبط باهم جزء را برای کل بکار میبرد. نمونه: تهران مجاز برای ایران می شود. یا پرسپولیس برای فوتبال ایران می شود.

 دید زنانه در شرایط گذاری امروز با توصیفات اجتماعی ظریف آشکار می شود. در کلانشهر فلات، امروزه مردان دروغ سوار می کنند تا سوار زن شوند. آنها را اغفال می کنند؛ بویژه در سن بلوغ. این پدیده در طرح موجز کرباسی در ص 80 جیز آمده. البته آغاز این مرحله گذاری در جامعه ایران را فروغ در دهه 40 در آیه های زمینی و سطر "دیگر کسی به عشق نمی اندیشید.." بشارت داده بود.

 در روانشناسی مدرن شخصیت فرد با تعیین محل مناسبی در طیف جنسیتی با 2 غایت مذکر و مونث ارزیابی می شود. پس فرد بصورت آلیاژی از شاکله های زن و مرد است. آیا هر فرد ترکیبی از خصوصیات زن و مرد است؟ فردیت در طیف زن-مرد بستگی باین دارد که فرد بکدام قطب نزدیکتر است. ثنویت در فرهنگ پیشامدرن سلطه تام داشت: خیر/ شر، سفید/ سایه، مرد/ زن. در جهان مدرن خاکستری، شک، بینابینی، فردیت در قانون الویت می یابند.

 در جامعه مدرن خط فاصل مذکر و مونث در حال محو شدن است. نزدیکی به یکی از 2 قطب است که جنسیت فرد را در اجتماع تعیین می کند. قرار گرفتن فرد در این طیف بر اساس شاکله های جسمی و هورمونهای درون ریز است که روحیات و شخصیت فرد را می سازد. این عدم تمایز در کودکی و کهولت بین 2 جنس کاملا مشهود است. تنها در جوانی است که البته در جوامع مدرن هم این تمایز در ظاهر و رفتار روبزوال است. کرباسی این پدیده را در شعر آقاخانم ص 82- 83 کتاب ... بسیار عالی بیان کرده.

 در توصیف صحنه شعر الگوی حسی ناپیوسته/ اسکن زیگزاگی است؛ تردد از حس به حافظه یا عین به ذهن هم مشروط به تجارب اجتماعی فرد است.  لذا اگر شعر تقلید نباشد الگوی پرش از یک موتیف/ شیی به دیگری مختص هر فرد است. ولی فرد دارای جنسیت بوده؛ لذا الگوی زنجیره ای/ سکانس زمانی یا شیی ای محیط یا رویداد وابسته به جنسیت می شود.  البته روال درونیکردن یا ساختن شعر از مواد حافظه در مشعر یک بازو است روال بیان این حادثه ذهنی هم بازوی دوم است که بستگی به تجارب، مهارت، نوع بیان زبانی یا حسی یا رفتاری، محتوای حافظه فرد دارد.

 6- کردار مُهر جنسیت داشته؛ برخی افعال مختص یک جنسیت است. در مسابقات المپیک دهه 60 شایع شد که در تیم زنان یک کشور مرد یا فردی 2جنسیتی خود را بظاهر زن جا زده است.  آزمونهای مایعات بدن زیاد رسم نبود. یکی از اعضای باهوش هیئت ژوری آزمون سریع رفتاری زیر را برای تشخیص جنسیت اعضای تیم پیشنهاد کرد. او در فاصله ای یک توپ تنیس بسوی تک تک اعضاء پرتاب کرد. واکنش مرد دفاع از آلت تناسلی خود است؛ مال زن دفاع از پستان. با این آزمون رفتاری جنسیت اعضای تیم ضبط شد.

 در جامعه گذاری هنوز برخی افعال پیشامدرن به جنسیت بستگی دارند. شاعر هم با این فرهنگ در حافظه می تواند در روایت، جنسیت خود را بروز دهد. در جهان مدرن زنان با نوآوری زبانی بسیاری اسمها و افعال مذکر سنتی را برای مصارف خود مصادره کرده؛ معنای جدید بآنها می بخشند.

 بویژه تشخیص حالت فاعلی و مفعولی/ انفعالی در این مقولات یا خنثی شده یا راوی مونث هم آنرا با مصداق سنتی بکار می برد. یا با ترکیب با دیگر صفتها یا کلمات معنی آنرا گسترش می دهد. نمونه: در عصر پیشامدرن مرد بوس می کرد؛ زن بوس می داد.  در عصر مدرن زن به مرد می گوید: بوس بده بلا!

 در جامعه پیشامدرن عضلات و جهاز هاضمه مرد در خارج از خانه فعال بوده. مرد در جوانی به ورزش با حرکات/ افعال سریع علاقه دارد. لذا شعر این دوره از چرخه حیاتش با افعال پرتوان و پرسرعت متمایز می شود.  برای حرکت اندام، زن به رقص گرایش پیدا کرد. البته در جامعه مدرن این تمایز درحال محو شدن است.

 در باله، بالروم، آکروبات رقص زوجی است؛ مرد و زن روتینهای مساوی دارند. در رقص عرق کردن باعث دفع سمومات بدن شده؛ از نظر روحی هم اثرات مثبت در بهینگی کردار دارد. راوی زن در تصویر حرکت موزون در طبیعت گرایش به استعاره رقص برای توصیف دارد. نمونه: روی لیوانها خواهم رقصید!" فرخزاد: ایمان بیآوریم..

 رقص در فرهنگ مذکر فلات حالتی زنانه است؛ بویژه در فرهنگ شرقی. البته مولانا در حالت سماع این گونه تصویرسازی رقصانه را بکار می برد. ولی در شرایط عادی نمی توان فردوسی، سعدی، حافظ، خیام، نیما را در رقص و پایکوبی در توصیف شعری آنها تصور کرد.  آنها در عالم مستی، محفلی، خصوصی شاید رقص کرده اند ولی در شعرشان ظاهر امر را حفظ می کنند. 

 7- آرایش مرد با زن تفاوت دارد. راوی که بگوید رژ سرخ بر لبانم می زنم روشن است که زن است.  نمونه: "گوشواری به دو گوشم می آویزم." فرخزاد: تولدی دیگر.

 8- پوشاک در جامعه پیشین و امروزی بستگی به جنسیت دارد. اگر راوی اول شخص از لباسها زنانه دامن، بلوز، شال، مانتو بگوید؛ جنسیت زنانه خود را تصویر می کند.  نمونه: "من عروس خوشه های اقاقی {سفید} می شدم."  فرخزاد: ایمان بیآوریم. اشاره به لباس سفید عروسی دارد. شاملو در شعری که زندگیست: "امروز شاعر باید لباس خوب بپوشد/ کفش تمیز واکس زده بپا کند/ آنگاه در شلوغترین .."  اشاره به پوشاک مردانه می کند.

 9- آیا کاربرد زبان به جنسیت متکلم/ راوی بستگی دارد؟ برخی واجها، اصطلاحات، جمله بندیها زنانه اند. راوی مرد این گونه سخن نمی گوید. زبان تابع مرحله ی انکشاف جامعه است. روشن است که جامعه در گذار از فرهنگ قبیله ای به سرمایه داری بسیاری کلمات و مفاهیم جدید را در خود جذب می کند. نمونه: "من از دیار عروسکها می آیم." فرخزاد: پنجره.  در این سطر روشن است که یک شاعر سالمند باید زن در جامعه گذاری باشد که عروسک بازی را برابر مرحله کودکی در گذشته قرار دهد.

 10- فعل. در زبان و دستور سنتی برخی فعلها حالت عمودی برای بیان رابطه فاعلی– مفعولی دارند.  ولی در تمدن مدرن می توان فعلهای ترکیبی ساخت که حالت افقی/ موازی بده و بستان را القاء کنند. برخی فعلها جنسیت را تلویح می کنند. نمونه: جرخوردن فعلی زنانه است؛ مرد بطور تاریخی شقه کردن/ شدن را بکار می برد.  شاید از صحنه جنگ، بویژه فاجعه کربلا، در فرهنگ بجا مانده.

 در جامعه گذاری پاره ای از کلمات و مفاهیم قبلی هم لباس جدید بخود می گیرند. نمونه اول افزودن معنی جدید برای یک واژه قدیمی: شیر از گذشته برای مصرف  آب لوله کشی یا تردد برای ترافیک. نمونه مفهوم قبلی برای معنی جدید: حقوق شهروندی. بسیاری کلمات و مفاهیم جدید هم از زبانهای غربی به زبان فارسی، بویژه در علوم، وارد شده اند. نمونه دوم: پرواز برای هواپیما و بالگرد برای هلیکوپتر.

 گذار از جامعه پیشامدرن به مدرن هم با خود زبان را متحول می کند. لغات غربی ماشین، اتوبوس، جت، بتن آرمه، اینترنت؛ ترجمه برخی دیگر مانند سفینه، موشک، هواپیما.  گاهی هم واژه غربی ترجمه شود. مانند: جهاز جنبی رایانه برای تجهیزات ورودی/ خروجی رایانه از قبیل حافظه و قرص فشرده برای کامپکت دیسک.

 گاهی مفاهیم غربی یا زبانی دیگر به بزبان بومی ترابری می شوند.  در علوم هزاران نمونه وجود دارد. فعل انگلیسی to blossom/ flower ، افزون بر استعاره و تشبیه، بمعنای شکوفانی است که بطور تلویحی معنی لقاح زن و مرد را هم در خود دارد. این اصطلاح در زبان فارسی هم رسوخ کرده. در فارسی مدرن ترمیم باکرگی از دست دادن to deflower گل دوزی- بمعنای عمل جراحی برای ابقای پرده بکارت- نامیده می شود.

 11- تکیه کلام گاهی جنسیت راوی را آشکار می کند. وای، بمیرم، نگو کلمات مربوط به راوی زن است. چته، آخ، جیگرتو، قربونت، چاکرم مربوط به راوی مرد است.  نمونه: من در این آیه ترا آه کشیدم، آه." فرخزاد: تولدی دیگر.

 12- جانشینی یک کلمه برای کلمه دیگر برای فرار از ممیزی بکار میرود. این سانسور می تواند سیاسی/ دولتی یا اجتماعی/ فرهنگی باشد. روشن است که برای زنان در جامعه پیشامدرن رعایت موازین اخلاقی مذکر از واجبات است. لذا در ذهن زن یک جدول 2 ستونی پدید می آید.  ستون راست کلمات مجاز در جامعه و نشرپذیر را دارد. ستون چپ حاوی کلمات ذهنی شاعر است.  

 شیوه دیگری وجود دارد که کلمات تابو /حرام را در جملات معمولی بکار برد. این از قبح کلمه می کاهد. واژه هایی چون نطفه و باکرگی در بافتار جمله عادی کمتر تو ذوق محافظه کاران می زند. نمونه: صدای انعقاد نطفه ی معنی/ و بسط ذهن مشترک عشق." فرخزاد: تنها صداست. "چرا نوازش را / به حجب گیسوان باکرگی بردند؟" فرخزاد: آیه های زمینی.

  13- در تصویر کردن محیط، هر راوی سکانس، اقلام مورد توجه، واژه های ویژه خود را دارد. در توصیف یک صحنه توجه/ فوکوس راوی در تصویر اشیاء، کاربرد لغات، پرش از یک شیی به شیی دیگر مانند شیارهای سرانگشت مختص هر فرد است.

 اصولا چشم محیط را گسسته اسکن می کند نه  پیوسته محیط را با حسگرهای نور درونی می کند.  یعنی چشم از یک شاکله یا شیی به دیگری تمرکز/ زوم می کند. می توان گفت برخی تصویرها/ ایماژها زنانه اند. نمونه: "زندگی شاید/ یک خیابان دراز ست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد. فرخزاد: آیه های زمینی. "جای پنج شاخه انگشتهای تو/ که مثل چنج حرف حقیقت بودند/ چگونه روی گونه او مانده است." فرخزاد: ایمان بیآوریم.  در ایماژ اولی خرید مواد غذایی برای خانواده در زنبیل تلویح می شود. شاید ایماژ دومی به کتک زدن زن در برخی خانواده ها اشارت کند.

14- مخاطب راوی. گاهی مخاطب راوی جنس راوی را آشکار می کند. نمونه: از آیینه بپرس/ نام نجات دهنده ات را." فرخزاد: پنجره. وقتی راوی/ پروتاگونیست به مخاطب/ آنتاگونیست با مطایبه، تقیه، طرف مقابل را آقا می خواند. خواننده می تواند پی به جنسیت مونث راوی ببرد.

2.28.10

 

 


بالا
 
بازگشت