ترجمهء دکتور خلیل وداد (بارش)
یادداشت مترجم:
از حوادث سال 1978- 1979 که بالآخره به مداخلهء نظامی اتحاد شوروی و حضور دهسالهء ارتش آن کشور انجامید، حدود سی سال میگذرد. سی سال پیش از امروز حفیظ الله امین و دارو دسته اش زمامدار یکه تاز و مستبد افغانستان بودند. از بهار 1978 تا پاییز سال1979 امین توانسته بود، هزاران نفر (که بخشی از آنها اصلاً از سیاست بویی هم نمیبرند)، را به زندانها فرستاده و یا سر به نیست کند. قربانیان موج کشتارهای بیرحمانهء امین از هر قوم و ملیت، از هرگوشهء افغانستان و از همه احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی، از تنظیمهای بنیادگرای اسلامی تا سازمانهای چپی و مائویستی بودند. قابل تذکر است که بخش زیاد افراد بازداشت شده، تیرباران شده و بندی شده توسط رژیم امین را اعضای ح.د.خ.ا. بویژه جناح پرچم آن حزب تشکیل میدادند.
قابل یاددهانی ست که از آوان کودتای ثور، شورویها برخورد غیر دقیق و اشتباه آمیزی را در قبال افغانستان در پیش گرفتند، که برای افغانستان و خود نظام شوروی خیلی گران آمد. پس از 27 اپریل 1978 ارگانهای استخباراتی شوروی از حوادث بمیان آمده افغانستان برداشت دو گونهء ذیل را داشتند:
1- ادارهء کشف و اطلاعات اردوی شوروی موسوم به گِ. اِر. او. که با یکعده نظامیان پایین رتبهء اردوی افغانستان بویژه خلقیها پیوند داشت، از دولت شوروی خواستار پشتییانی همه جانبهء رژیم نوپای ج.د.ا. توسط دولت شوروی بوده و در خصوص اختلاف درونی و شدید جناحهای خلق و پرچم طرفدار تسلط بیشتر جناح خلق و شخص امین که قوماندان کودتا پنداشته میشد، بود. بنظر گِ. اِر. او. خلقیها در میان پشتونها و افراد تهیدست اطرافی و قبایل مرزی نفوذ داشته و خشن و پیگیر بودند، بناً میتوانستند، با پیگیری و ارعاب حاکمیت جدید انقلابی (دموکراسی نامنهاد خلقی) را تأمین نموده و از آن دفاع هم نمایند. گِ. اِر. او. تأکید میکرد که پرچمیها شهرنشینان و روشنفکران شهر های بزرگ بوده و از حمایت باشندگان مناطق مرزی و روستایی پشتون نشین برخوردار نیستند. بناً باید از جناح خلق که عمدتاً از جوانان خونگرم قبایلی و افسران پایین رتبه و کارمندان متوسط و پایین دولت در ولایات مختلف بخصوص ولایات جنوب تشکیل گردید، پشتیبانی شود، که شورویها مطابق آن عمل هم کردند.
امین از این خامی، حمایت بیدریغ و نسنجیدهء شورویها سؤاستفادهء کافی نموده، حاکمیت فردی و استبدادی اش را بیشتر از پیش تقویت نمود. امین در کار سرکوب مخالفینش تا حدی پیش رفت که استادش و رهبر حزب (کسی را که دست مبیوسیدو تعظیم میکرد) یعنی نورمحمد تره کی را نیز مانند هزاران نفر دیگر کشت.
2- اما کمیته امنیت دولتی شوروی موسوم به کا.گی. بی. نظر دیگری در مورد فوق الذکر داشت:
کا.گی. بی. با شناختی که از افغانستان داشت، خواستار وحدت حزب و سهم همسان جناحهای خلق و پرچم بود. این ارگان طرفدار طرح جناح پرچم دایر به ایجاد جبهه متحد ملی به اشتراک وسیع نیروهای مختلف اجتماعی و سیاسی بوده، رهبری شوروی را از ماجراجویی و حمایت بیدریغ از اعمال افراطی امین و هودارانش برحذر میداشت. اما متأسفانه که در آنزمان کسی به این نظریات کا.گی. بی. وقعی نمیگذاشت. بناً اتحادشوروی در چنان مردابی گیر افتاد که تا به امروز خاطرهء مداخلات شوروی وجنگ دهسالهء آن در افغانستان از یاد مردم شوروی سابق و بویژه نسلی از نظامیان شرکت کرده در این جنگ فراموش نمیشود. دریغا که هنوزهم از حوادث پایانی سالهای 70 آغاز سالهای 80 قرن بیست کسی درس و پند نمیگیرد. غرب در رأس امریکا و ناتو روز تا روز در لجنزار جنگ افغانستان غرق شده و با حمایت از کرزی، افراد بنیادگرا، چپاولگر، بدنام و تاریخ زده در راهی بدتر از شوروی سابق روان است.
شورویها برگشت حداقل آبرومندانه داشته و توانستند جمهوری افغانستان را در عرصهء تربیهء کادرها بویژه ارتش، پولیس و دستگاه فعال اطلاعاتی و حاکمیت سالم کمک نمایند. چنانکه کشور ما کم از کم سه سال توانست از خود طور مستقلانه دفاع نماید. اکنون ببینیم که غرب چگونه خود را از مرداب افغانستان بیرون میکشد؟
مسایل مربوط به افغانستان در سالهای 70- 80 سدهء پیشین که به کودتای ثور و لشکرکشی ارتش شوروی به افغانستان و ترک آنکشور که پس از تقریباً دهسال انجامید، به آموزش و تحقیق گسترده یی که مبتنی بر خاطرات شاهدان عینی و اسناد مدلل باشد، ضرورت دارد. مقالهء زیر ترجمه یی ست از نویسندهء روس اولینیک که نامبرده در آن طور دقیق و کوتاه به موضوعات بالا پرتوی تازه افگنده است.
مترجم
*****
افغانستان- آستانهء حوادث
АФГАНИСТАН - КАНУН СОБЫТИЙ...*
در بارهء جنگ (شورویها) در افغانستان که تقریباً ده سال به درازا کشید، بسیار کم نوشته میشد. در نشرات مرکزی، اصولاً گذارشهای جنگهای میان مجاهدین و نیروهای دولتی ارائه میگردید. اما به گونه یی در بارهء نبردهایی که در آنها سربازان وافسران شوروی اشتراک میکردند، سکوت اختیار میشد...و فقط این روزنامهء ادبی «لیتراتورنایا گازیتا»، مبصران سیاسی آن و مجلهء «اگَنیوک» بودند که مقالات "افغانی" نویسندهء با استعداد ارتیوم باراویک (که طور تراژیک در سال 2000 از دنیا رفت)، را نشر نموده و بدینوسیله چهرهء واقعی و غم انگیز افغانستانِ پر از جبهه را ترسیم میکردند.
امروز اینها به تاریخ پیوسته اند. اما نه برای آنهایی که شبها هنوز هم در گوشهایشان آوای مرمی ماشیندارها، صدای انفجار بمها و سوت چرخش بالهای هلیکوپترها فریاد میزند و در برابر خویش «لاله های سیاه» یعنی تابوتهای کشته گان فرزندان برگشته به میهن را میبینند و نه برای کسانی که در انتظار آنان بودند...
در زمان کنونی کمتر کسی این جنگ را بیاد میآورد. و آنچه که هم گاهی در مطبوعات نشر میشود، اصولاً به زوال اقتصاد اتحادشوروی، سرخوردگی اخلاقی و سیاسی نسل گسیل شده از سال 1979 تا آخر سالهای 80 به افغانستان و ظاهراً با مؤفقیت برگشته از آنجا، پیوند داده میشود. بسیاری از نویسندگان این مقالات که این جنگ را ندیده و فقط دربارهء آن شنیده اند، آنرا به شکست نظام شوروی مرتبط ساخته وبا شرمگساری ادعای اوج انحطاط سیاسی و اخلاقی نسلهای آن زمان را مطرح نموده و علتهای اساسی این پدیده ها را مسکوت میدارند... شاید آنها تا حدی حق داشته باشند. اما طرح انحطاط اخلاقی به نسل برآمده از دوزخ افغانستان به نظرم نه تنها دور از شرافت بلکه نوعی جفاکاری ست... شاید در مورد انگیزهء تصمیم رهبری اتحادشوروی پیرامون گسیل قطعات نظامی در اخیر سالهای 70 به افغانستان، هیچکس هیچگاهی (درست) نداند. چون چهره های اصلی تصمیم گرفته در این باره مدتها ست از این دنیا رفته اند. گرچه رسانه های شوروی در اخیر سالهای 80 هنگام خروج نیروهای ما از افغانستان تلاش مینمودند، در گرماگرم حوادث آنزمان با طرح روایات گونه گون به کنه دلایل آن پی ببرند. یکی از این حکایتها که شاید بیشتر به حقیقت نزدیک باشد، روایت عضو هیأت تحریر اکادمی علوم اتحادشوروی اناتولی اندریویچ گرومیکو فرزند اندری اندریویچ گرومیکو وزیر خارجهء سابق اتحاد شوروی به مبصر سیاسی روزنامهء «لیتراتورنایا گازیتا» ایگور بیلیایف است. درست در شمارهء 38(5260 ) مؤرخ بیستم سپتمبر سال 1989 ایگور بیلیایف کوشیده بود که حوادث پایانی سالهای 70 که در اخذ تصمیم مبنی بر اعزام نظامیان شوروی به افغانستان خیلی مؤثر بودند، را برجسته سازد:
واقعیتها:
کابل. 27 اپریل سال 1978. در پایتخت افغانستان کودتای نظامی رخ داد. رییس جمهور کشور سردار محمد داوود و همکاران نزدیک آن کشته شدند. قدرت بدست ح.د.خ.ا (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) افتاد. مسکو ُبهت زده شده بود. رهبری شوروی انکشاف اینچنینِ حوادث را انتظار نداشت. سی. آی. ای. در گرماگرم رویدادهای تهران به افغانستان توجه چندانی نداشته و آمادگی کودتا را جدی نگرفته بود...
افغانستان. مارچ 1979. شورش ضد انقلابی در هرات. اشتراک گنندگان آن اکثراً شیعه ها بودند. این نخستین زنگ خطر و جدی ترین مصاف برای دولت انقلابی بود...در درازنانی تمام سال وضع بدتر شده رفت. تحقق رفورمها با کندی مواجه میشدند، در حالیکه مقاومت در برابر اصلاحات به شدت گسترش مییافت. دولت کابل از اتحادشوروی طلب کمک نمود. به مسکو تقاضاهایی از طریق پست سیاسی برای کمک عاجل ارسال میشدند...
ویانا. 15 مارچ 1979. برای عقد معاهدهء تحدید سلاحهای استراتیژیکی (سالت-2) میان اتحادشوروی و ایالات متحدهء امریکا رییس جمهور آن کشور جیمی کارتر به اینجا آمده بود. او در نظر داشت بطور خصوصی موضوع مهمی را به اطلاع لیونید برژنف برساند... و بروز 17 جون هنگام ملاقات کاری در سفارت اتحادشوروی لازم دید خطاب به برژنف اعلام نماید:
- « من میخواستم بگویم که تشنج زدایی باید برعلاوهء اروپا مناطق دیگری در جهان که میان ایالات متحده و اتحادشوروی در آنجاها اختلاف عمل وجود دارد را نیز در بر گیرد. در بعضی از این مناطق ما منافع مهمی داریم. یکی از این مناطق ناحیهء خلیج فارس و شبه جزیرهء عرب است. خویشتنداری شما در این موارد برای حفظ امنیت ملی ما لازمی ست... در ایران وافغانستان چالشهای زیادی موجود است، اما ایالات متحدهء امریکا در امور داخلی این کشورها مداخله نمیکند. ما امیدواریم که اتحادشوروی نیز چنین کند...» برژنف در پاسخ گفت: « ما خبر وقوع انقلاب در افغانستان را نیز از امواج رادیو شنیدیم. ما از دگرکونیها در حاکمیت این کشور استقبال میکنیم. اتحادشوروی آرزومند است تا ایالات متحدهء امریکا نیز با ما بپیوندد تا جلو حملات بالای رژیم کابل گرفته شود...»
اما هردو جانب، یعنی رییس جمهور ایالات متحدهء امریکا و صدرهیأت رییسه شورای عالی اتحادشوروی بدون قبول تغییر در مواضع شان پس از عقد سالت 2 از هم جدا شده و به کشورهایشان رفتند.
افغانستان. آغازسپتمبر 1979. رییس دولت افغانستان نورمحمد تره کی در کنفرانس جنبش عدم انسلاک در هاوانا اشتراک نمود. در راه برگشت او از مسکو بازدید کرد. از وی بمثابهء رییس کشور دوست استقبال گردید. تره کی در این سفر تقاضای دولت کابل را پیرامون اعزام سربازان شوروی به افغانستان تکرار کرد...
در آنزمان در افغانستان حفیظ الله امین از نفوذ گسترده یی برخوردار بود. او صدراعظم و وزیر دفاع بوده و عملاً سیاست داخلی و خارجی را در کنترولش داشت. صلاحیت بیحد وحصر امین باعث نگرانی تره کی شده بود. در جریان سفرِ مسکو تره کی خاطرنشان ساخت که امین آن سیاستی را که در آغاز انقلاب انتخاب کرده بودیم را پیش نمیبرد، که این امر عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت. به او تفهیم شد که تغییراتی در پیش رو اند...
اما تره کی هنگام مواصلت به کابل زمانیکه از طیاره پیاده میشد، با دیدن امین در میان صف مستقبلین سخت حیران شد. چنانکه شاهدان عینی میگویند، او را موجی از ترس و نگرانی فراگرفت. مگر موقعیت چنان بود که دشمنان باید همدیگر را در آغوش میگرفتند. سپس آنان در یک موتر به جلسهء پلنوم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. رفتند. تره کی در آنجا از نتایج سفرش به مسکو حکایه کرد. بعداً اعضای کمیته مرکزی به خانه هایشان رفتند.
مگر ناگهان ...
سترجنرال ای. گ. پاولوفسکی که در آنزمان در کابل بوده، مسئولیت گروه مشاورین نظامی را داشته و تصادفاً شاهد حوادث تراژیک بود، چنین میگوید:
« شب شده بود! آنروز جمعه 14 سپتمبر 1979 بود.! شبی فراموش ناشدنی! زمانی که نزد سفیر آ. پوزانوف آمدم، معلوم شد، پس از ملاقات پگاهی تره کی و امین که میان شان بگو مگویی شده بود، اخیرالذکر از او جداً خواسته بود، چهار وزیر را از حکومت اخراج کند...همچنان امین گفته بود که با تقرر وزیر جدیدِ دفاع از کار کناره گیری خواهد کرد. و تره کی میخواست این طرح را عملی سازد. با ارائهء گذارش به مسکو ما مؤظف شدیم تره کی و امین را دیده، آنها را آشتی داده، به اتحاد تشویق شان کرده و از انشعاب در حزب جلوگیری کنیم. بما تأکید ویژه شده بود تا جانب تره کی را گرفته و او را از گزند امین محافظت نماییم.» ای. گ. پاولوفسکی در ادامه بیاد میآورد، که امین و تره کی آشتی کردند. اما اینها فقط درگپ بود...
« 9 اکتوبر سال 1979، کابل. امروز حفیظ الله امین چنگالهایش، اخلاق تندش، خشونت و استبدادش را نشان داد. نظر به دستور قرارگاه سفارت شوروی من و چند رفیق دیگر نزد امین رفته و اعلامیهء رهبری ما را در مورد ارائهء اطلاعات نادرست وزارت امورخارجهء افغانستان به سفرای بعضی از کشورهای سوسیالیستی به وی ابراز نمودیم. در این اطلاعیه از جمله در مورد بازدید ما از اقامتگاه نورمحمد تره کی تذکر داده شده بود اما امین در خصوص حرفهایی چون 14 سپتمبر 1979...روز سؤقصد تره کی بالای امین... و اینکه تره کی دیگر زنده نیست، چیزی نگفت. مگر زمانی که ما به سفارت رسیدیم، رادیو کابل اعلام کرده بود که
تره کی «مرده» و در گورستان خانواده گی اش دفن شده است. همچنان رادیو کابل خبر داده بود که همسر تره کی نیز درگذشته است... این بود انتقام (امین). !»
ما فکر کردیم، آیا این باز هم یک کودتا ست؟ مسئلهء رویداده به شخص برژنف برخورد. او به افراد نزدیکش گفته بود، که این امر سیلی محکمی به رویش محسوب شده و او پاسخ آنرا خواهد داد. و جواب این کار عبارت بود از...
پاسخ این امر را ما از جریان مصاحبهء ایگوربیلیایف با اناتولی گرومیکو فرزند اندری گرومیکو وزیر خارجهء سابق اتحاد شوروی در مییابیم:
ایگوربیلیایف: اندری گرومیکو (وزیر خارجهء سابق اتحاد شوروی) در مورد علل اعزام قطعات ارتش شوروی به افغانستان چه میگفت؟
اناتولی گرومیکو: این برای من پرسشی دشوار است. در گذشته پیش از درگذشت پدرم من بدلایل زیادی نمیتوانستم به ایننوع سوالات پاسخ بدهم...در جریان چکرهای زیادی که در زاریچیه در خانهء ایلاقی "داچه " پدرم باهم داشتیم، ما عموماً مسایل زیادی منجمله افغانستان را بحث میکردیم... در خاطرهء من گپهای پدرم زمانی که در کنگرهء شورای عالی نمایندگان خلق اتحادشوروی این موضوع طور شدیدی به بحث گرفته شد، برای همیش ماندگار است. در آن اجلاس کلماتی چون «جنایت قرن»، «اشغال» و غیره مطرح شد. و درست همانوقت در جریان یکی از هواخوریهای معمولیِ ما پدرم در مورد علل اعزام قطعات ارتش شوروی به افغانستان گفت:
«تصمیم مبنی بر ارائهء کمک نظامی به افغانستان در دهسال پیش به دلایل عینی که اساسی بوده وعبارت بودند از: تلاشهای امریکا برای بیثباتی اوضاع در مرزهای جنوبی ما و ایجاد خطر به امنیت کشور، صورت گرفت. بعدِ ازدست دادن رژیم شاه در ایران و کشیدن سلاحهای جابجا شده برضد اتحادشوروی آز آنجا، امریکا تصمیم گرفت آنرا با پاکستان و حتی در صورت امکان با افغانستان تعویض کند. و پاکستان در چنین موقفی قرار داده شد.این کشور به متحد نظامی و سیاسی ایالات متحده تبدیل شده و تلاش مینمود، که دولت قانونی افغانستان را سقوط دهد.
دومین علت مهم که بالای تصمیم ما مؤثر بود قتل رهبر انقلاب ثور تره کی توسط باند توطئه گران در رأس امین بود. این (برخورد امین) در بیروی سیاسی (ح.ک.ا.ش.) همچون کودتای ضد انقلابی در انکشور که میتوانست از جانب امریکا و پاکستان برای مقاصد ضد شوروی شان استفاده شود، تلقی گردید...
در سال 1979 نه در دفتر سیاسی، نه در کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. و نه در رهبری جمهوریتهای متحده هیچکسی نبود، که برضد ارائهء کمک نظامی به کشور دوست ما افغانستان باشد. حد اقل من شخصاً از وجود چنین مخالفتهایی آگاه نیستم. اکنون بعضاً گفته میشود که تصمیمهای از این قبیل در پشت درهای بسته و توسط چند رهبر گرفته میشد. بلی در واقعیت امر چنین هم بود. این چند نفر اعضای بیروی سیاسی بودند. مگر این تصامیم سپس در پلنوم کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. با اتفاق آرا تأیید میشدند. امروز پس از گذشت دهسال میشود با این تصامیم موافق نبود، اما کمک سیاسی ما به افغانستان را زیر سوال بردن بی پایه است. از سویی پیشنهاد من که این موضوع را جهت تصویب به شورای عالی اتحادشوروی ارائه کرد، از سوی برژنف رد شد...»
ایگوربیلیایف: پشنهاد وی (آندری گرومیگو) در مورد تدویر کنگرهء نمایندگان خلق دارای اهمیت زیادی بود. چون با دعوت چنین کنگره و بحث های علنی و سری پیرامون اعزام قطعات شوروی به افغانستان برمبنای معاهدهء دوستی سال 1921 میان دوکشور و برای ایجاد شالودهء مطمئن امنیتی در مرزهای جنوبی ما، عالیترین ارگان مقننهء اتحادشوروی «بلی» یا «نه» اش را بیان میکرد.
اناتولی گرومیکو: پدرم در این صحبت خاطره انگیز ما به وضع کنونی کشور نیز تماس گرفت...او گفت: «البته امروز از موضع "گلاسنوست" (علنیت) و "پریسترویکا" (بازسازی)، امری را که کاملاً تأیید مینمایم، میکانیزمِ گذشتهء اخذ تصمیم پیرامون افغانستان را میتوان بسادگی مورد انتقاد قرار داد. اما ما در آنزمان در سال 1979 درعمل میکانی را زم مؤثر دیگری بجز از دفتر سیاسی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. نداشتیم...
... در خصوصِ اینکه کیها به نخستین اجلاس مربوط به افعانستان دعوت شوند و کیها نه، خودِ منشی عمومی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. تصمیم گرفت. امروز برژنف، اندروپوف، کاسیگین، اوستینوف و سوسلوف زنده نیستند. از جملهء کسانی که پیرامون این مسئله در دفتر در بستهء منشی عمومی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. بحث کردند، فقط من و چند تای دیگر هنوز در قید حیات میباشیم. من رد نمی کنم که ما پس ازاین نشست متفقاً در مورد لزوم ورود مؤقت قطعات محدود شوروی به نتیجه رسیدیم. طرح تردیدهای این بحث بیمفهوم است، چون از شاهدان زندهء آنزمان بغیر ازمن کسی نمانده است، بناً نمیخواهم یگانه مفسر حوادث محسوب شوم. او در ادامه گفت، فقط میخواهم تأکید کنم که برژنف از قتل تره کی که چندی پیش مهمانش بود، فوق العاده عصبانی شده و میگفت که باند امین با این قتل میتواند همدست ایالات متحده شود.» پدرم در ادامه میگفت:
« به قطعات ما وظیفه داده شده بود، که بدقت مراقب گارنیزونهای کابل و یکعده شهرهای دیگر باشند. وفقط در حالات استثنایی از سلاح شان استفاده کنند. ما ماهیتاً در افغانستان مصروف اجرای کمک انترناسیونالیستی بودیم. وی سپس خاطر نشان ساخت: من همهء نظامیان شوروی را که در افغانستان رزمیده اند و بویژه آنانی که جان شان را در این مبارزهء دشوار بخاطر امنیت ما فدا کرده اند، را قهرمان میپندارم...»
باینترتیب مطابق به اظهارات آندری گرومیکو، تصمیم مبنی بر گسیل قطعات شوروی در نوامبر وآغاز دسامبر 1979 گرفته شده بود. در بارهء اینکه اعضای کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. هنگام اخذ تصمیم سرنوشت ساز نامبرده با کارشناسان هم مشوره نمودند، یا نه، ایگوربیلیایف از ستر جنرال ای. گ. پاولوفسکی نظرش را خواسته است:
- ایوان گریگوریویچ، آیا شما نظر تان را درخصوص گسیل قطعات شوروی به کسی از اعضای دفتر سیاسی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. ارائه نموده بودید؟
- من به مارشال دِ. اف. اوستینوف وزیر دفاع که عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. بود، گذارش دادم که به ارسال قطعات نظامی شوروی لزومی نیست و جهت استدلال یک سلسله نظریاتم را پیشنهاد کردم.
- شما نظریات دیگری پیرامون اوضاع بمیان آمده منجمله حوادث کابل پیدا کرده اید؟
- بلی، من ازجمله پیشنهاد داشتم تا امین را که باعث نگرانی بسیاریها شده است به مسکو دعوت کرد.اما...
نه پیشنهاد نخست و نه هم دومی معاون وزیر دفاع و قوماندان عمومی قطعات زمینی اتحادشوروی و سرمشاور نظامی در افغانستان پذیرفته نشد. با مراجعت از افغانستان ستر جنرال ای. گ. پاولوفسکی اجباراً از پستهای مهمش سبکدوش شده و شامل گروپ مشاورین وزارت دفاع شد...چنین بود (انجام کار)...
ایگوربیلیایف: میخواستم در پایان به ملاقات تره کی و برژنف در ماه سپامبر 1979 برگردیم. یک جزء مهم صحبتهای آنان به تمام حوادث بعدی روشنی میاندازد. من این را فقط تازه دریافته ام و میپندارم که این امر بالآخره بما کمک خواهد کرد، دلیل اصلی تراژیدی افغانستان را بدانیم...
برژنف با رئیس دولت افغانستان (تره کی) در کرملین صحبت میکرد. مهماندار اظهار میداشت که او با احساس و ادراک حوادث کشور همسایه را تعقیب مینماید. در پاسخ به تقاضای تره کی مبنی بر اعزام قطعات شوروی به افغانستان برژنف پس از تأملی کوتاه گفت:
« نه، قطعات به افغانستان گسیل نخواهند شد. حضور سربازان ما، رفیق رئیس جمهور، شاید باعث کشاندن بخش اعظم مردم بر ضد انقلاب شود...»
تره کی از شنیدن این حرفها عمیقاً متأثر شده، بفکر رفت، اما تصمیم گرفت، روی پیشنهادش پافشاری نکند...
اما با برژنف پس از پنج- شش هفته بعد از این ملاقات با تره کی چه واقع شد؟ چرا او از نظر سالمش مبنی بر اینکه اعزام سربازان شوروی به افغانستان فاجعه بار است، طفره رفت؟ آیا این تغییر ناگهانی در حالت مزاجی برژنف نتیجهء بیماری او نبود؟ بخاطریکه او نقش اساسی و بدون تردید را در «مسئله افغانستان» داشت.
با این همه، این او بود که بحیث رئیس مریض یک دولت تصمیم دولتی مهمی را در حالت عصبانیت (استرس) اتخاذ کرد. مگر پس از مرگ تره کی... البته که اطرافیان منشی عمومی کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش. باید او را از گرفتن تصامیم کشنده برحذر میداشتند. اما رهبر پرستی، که مشخصهء دولت و رهبری ما در تمام دوران رکود شوروی بود، کارش را کرد.
کمپ دیوید، اقامتگاه اییلاقی رئیسهای جمهور امریکا، 27 دسامبر 1979.
جیمی کارتر که در آنجا بود، با شنیدن خبر ورود قطعات شوروی به افغانستان گفت: «چیزی بسیار جدی روی داده است.» نخستین عکس العملش: معاهدهء سالت -2 به طاق نیسان مناسبات شوروی- امریکا گذاشته شد. در شروع روز وی در روزنوشتش نوشت: « تمرکز قطعات نظامی شوروی در مرز با افغانستان حتی از ماه می 1979 آغاز شده بود، در ظرف 24 ساعت گذشته 215 فروند هوپیما ترانسپورتی نظامی در میدان هوایی کابل فرود آمده و حدود 9-10 هزار نفر سرباز را پیاده کردند.»
جیمی کارتر به واشنگتن برگشت. کاخ سفید تقریباً شوکه شده است. میان مسکو و واشنگتن "خط اتصالاتی متشنج" برقرار است... مبادلهء پیامها با برژنف صورت گرفت. سایروس وانس دبیر دولتی اسبق امنیتی در خاطراتش آنرا « انتخابی دشوار» نامیده و اضافه کرده بود که مسکو تصمیم گرفته قطعاتش را به افغانستان جهت دفاع از منافع سیاسی اش که در معرض خطر قرار دارند، بفرستد.
پژوهش انجام شده توسط ایگوربیلیایف واضحاً نشان میدهد که افغانستان در سالهای 1978-1979 توجه فوق - العادهء مسکو را میطلبید، که متأسفانه مبذول نشد. پیش از کودتای ثور سفارت اتحادشوروی در کابل را آ.پوزانوف، که دیپلماتی غیر حرفوی که قبلاً هیچگاهی در شرق نبود، رهبری میکرد. پسانها مدتی پیش از ورود قطعات شوروی جای اورا فکرت تابیوف گرفت، این نوع مقرریها چیزی جز ناتوانی دیپلماتهای حرفوی ما نبود. بناً عجیب نبود، که رهبری اتحاد شوروی از حوادث کشورهای دیگر از راه امواج رادیو باخبر میشدند...
پرسش بمیان میآید،- چرا ورود قطعات شوروی دقیقاً بروز 27 دسامبر 1979 صورت گرفت؟
انتخاب این روز تصادفی نیست. بروز 28 دسامبر 1979 یعنی در روز بعدی در کابل مذاکرات افغانستان- پاکستان برنامه شده بود. در کابل در آنروز وزیر خارجهء پاکستان- کشوری که به پایگاه ایالات متحده در جنوب آسیا تبدیل شده بود- باید می آمد...
در مورد این رول پاکستان مرکز اطلاعاتی (ریزیدنتوری) کا. گِ. ب. در کابل بتاریخ 26 دسامبر 1979 اسناد مستدلی داشت.
بهر حال برگردیم به بتاریخ 27 دسامبر 1979. کاخ (تاجبیگ) امین... گروپ ویژهء کا. گِ. ب. تحت فرماندهی سرهنگ و. بویارین و گوگیبریدزه در همآهنگی با گروپ «الفا» حمله به اقامتگاه امین را اجرأ کرد. امین کشته شد. هنگام تهاجم به کاخ مذکور سرهنگ و. بویارین خود نیز ازبین رفت.
و چنین بود، آغاز جنگ اعلام ناشده در افغانستان...
وپس از دو روز بتاریخ 29 دسامبر 1979، روزنامهء پراودا نوشت: « کابل. 28 دسامبر (تاس). رادیوی کابل امروز اعلامیه دولت ج.د.ا. را به نشر رساند، که در آن آمده است: حکومت ج.د.ا. با در نظر داشت مداخلات و توطئه های دوامدار دشمنان خارجی افغانستان، بخاطر دفاع از دستآوردهای انقلاب ثور، تمامیت ارضی و صلح و امنیت افغانستان و با اتکأ به مواد معاهدهء 5 دسامبر، 1978 از اتحادشوروی تقاضای کمک عاجل منجمله کمک نظامی را که جمهوری دموکراتیک افغانستان مکرراً آنها را در گذشته پیشنهاد کرده بود، را نمود.
حکومت اتحادشوروی به درخواست جانب افغانی پاسخ مثبت داد.»
اکنون مارا سالها و زمان زیادی از جنگ افغانستان جدا میسازد. همه چیز حالا به گذشته پیوسته اند. و تاریخ ارزیابی اصولی از ورود قطعات اتحادشوروی به افغانستان را نموده و این کار اشتباه محض است. اشتباهی که به قیمت جان هزاران نفر تمام شده است. صدها هزار نفر دیگر با این جنگ بدبخت شده اند. با اخذ چنین تصمیم فلاکتبار رهبری شوروی تجربهء تاریخی کشورهای دیگر در افغانستان که سرزمین ویژه گیها و گونه گونیهاست را در نظر نگرفت. رهبری شوروی دقیقاً میدانست که انگیسها در سالهای موجودیت امپراتوری شان سه جنگ را به افغانها باخته بودند، امری که میتوانست از وقوع بسیاری حوادث جلوگیری کند، واقعیتی که اتحادشوروی باید در سیاستش در این کشور در نظر میگرفت، چون در این مورد حتی در «رهنمای» مشاوران و کارشناسان شوروی که در درازنای چندین دهه مصروف کمکهای اقتصادی و نظامی به مردم افغانستان بودند، طور واضح چنین آمده بود:
« مردمی که در سرزمین کوهستانها زندگی میکنند، کشوری که در قلب آسیا واقع است، جایی که دشتهای پر از سنگ، صحراهای سوزان، قله های سربفلک کشیده و پر از برف هندوکش با گرمای همیشه گی جلال آباد در پهلوی هم قرار داشته، کسانی اند که در برابر خطر اسارت خارجی با وجود اختلافات و دشمنی قومی بدون تردید، با تفاهم متقابل، مؤقتاً باهم متحد میگردند تا مشترکاً برضد دشمن شان و بخاطر میهن و آزادی شان برزمند...»
شاید میشد دفعتاً دانست که، بخش اساسی باشندگان افغانستان، کشوری که از نسل به نسل داستانها و شاهکارهایی در مورد شجاعت و مبارزهء دلیرانه گذشته گانش برای آزادی و استقلال را انتقال داده، در چهرهء سربازان شوروی همان خطر را یعنی خطر اسارت جدید را دیده بود...
س. اولینیک.
- *http://artofwar.ru/o/olejnik_s_a/afganistan-kanun_sobutii.shtml