تاریخ افغان ها

 

 

 


 

 

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

 

  

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، جون 2009

 

 

 

 

 

فصل نهم – افغانستان بهنگام مرگ تیمورشاه

 

افغانستان بهنگام مرگ تیمور، دسایس جانشینی، پشتیبانی پاینده خان اززمان میرزا، تکتیک افغانها، اعلان زمان بحیث شاه، مارش اوبمقابل برادرش درکندهار، فرارهمایون میرزا، استبداد زمانشاه، اقدامات خونین او، سپردن بلخ به پارس، مارش زمان بمقابل پنجاب، تسخیر کندهارتوسط همایون، تسخیرشهرتوسط زمان با خیانت، اسیرساختن همایون، کشیدن چشمهای اوتوسط برادرش، پیشروی زمان بسوی سند، تلاش محمود میرزا برای قطع او، جنگ گوریک، پیشروی زمان بسوی هرات، تسخیرشهر، عقب نشینی محمود میرزا به پارس، پیشروی بسوی فراه، جنگ امارت، سرمایه گذاری هرات توسط محمود، مکاری زمانشاه، ترک محمود ازقرارگاه خود، شکست ومتفرق گردیدن متحدین او، رسیدن زمانشاه به هرات، عقب نشینی محمود به بخارا وخیوه، اغتشاش سیکها، سرکوب لاهورتوسط زمان، فاجعۀ ارتش او، رسیدن او بکابل وکندهار، گرایشات مرگبارزمان شاه، نارضایتی افغانها، وزیروفادارخان، توطیۀ سرداران، اعدام پاینده خان وهمدستان او، فرارفتح خان، اغتشاشات، تسخیرفراه و کندهارتوسط فتح خان با همراهی محمود، فرار ارتش اززمان، جنگ بین برادران، شکست زمان وکشیدن چشمهای او، اعدام وفادارخان، عقب نشینی زمان به بخارا، خصوصیات شاه.

 

افغانستان بهنگام مرگ تیمورشاه شامل ولایات کشمیر، لاهور، پشاور، کابل، بلخ، خلم، کندهار، ملتان وهرات است؛ کلات، بلوچستان وخراسان پارسیان نیزسلطۀ او را قبول داشتند. سند باوجودیکه مدت پنجسال، باج موافقه شده با میرفتح خان، رئیس تلپوره ها را نپرداخته است نیزازجملۀ ملحقات اومحسوب میشود. تیمورباوجود اینکه نسبت به پدرش دوربین نمیباشد، هیچیک ازپسران خود را بحیث جانشین تعین ننموده وشناسائی هیچیک ازایشان را توسط سرداران بدست نمیآورد. اکثریت پسران تیمور بهنگام مرگ اوحاکمان ولایات مختلف اند. بزرگترین آنها همایون میرزا (جانشین حقوقی) حاکم کندهار، محمود میرزا حاکم هرات، عباس میرزا حاکم پشاور، زمان میرزا حاکم کابل، شجاع الملک حاکم غزنی و کهندل حاکم کشمیراست؛ هنوزمناسک خاکسپاری جسد شاه پایان نیافته که پسرانش برسرجانشینی به مناقشه میپردازند. اکثریت آنها به کابل آمده بودند تا بهنگام مرگ پدرشان حاضرباشند؛ تعدادی بشمول همایون میرزا ومحمود میرزا درحکومات خویش باقی مانده بودند، جائیکه آنها محبوب مردم بوده وامیدوارکمک وپشتیبانی ایشان درگرفتن قدرت بودند. محمود میرزا پشتیبانی خود از همایون میرزا را در بدست گرفتن قدرت وعده داده وهمایون با قبول این خدمت، وعدۀ سپردن حکومت هرات را باو میدهد. اما دربین برادرانی که درکابل بودند تفاهم خوبی بمیان نمیآید.

 

عباس میرزا چهارمین پسرتیمورشاه با داشتن زور زیاد مشهوربوده و درمرحلۀ اول چانس بدست گرفتن تخت را دارد؛ اما سرداران قبل از اجرای مراسم تشیع جنازۀ پدرش انتخاب اورا ممانعت نموده واین تعویق چانس اورا تغیرمیدهد؛ چون هرسردار خود را بیکی از شهزادگان وصل نموده وتلاش میکنند تا نفوذ خویش را درجهت نفرمطلوب خود بکار اندازند. نتیجۀ آن نفاق کامل دربین سرداران بوده، هرجانب دست بسلاح برده وخون درکوچه های کابل جاری میشود.

 

قویترین و با نفوذ ترین سرداردربین همه، پاینده خان پسرحاجی جمال است که بنفع احمدشاه از ادعای تاج وتخت صرفنظرکرده بود. اومانند پدرش رئیس خانواده محمدزی و رئیس ستاد فرماندهی قبیلۀ بارکزی میباشد. این موقف به اونفوذ زیادی دربین مردم میدهد که پس ازصعود اولادۀ سدو برتخت، یکقسمت احترام آنها گرفته شده و(با ترس) به اولادۀ محمد داده میشود وآنها فکرمیکنند بتنهائی قادربه نگهداری امتیازایشان بمقابل قدرت اضافی است که به شاهان خویش داده اند. پاینده خان وابستگی خویش را به زمان میرزا پسرپنجم تیمورابرازداشته وموفق به کشاندن با نفوذ ترین اشراف افغان و روسای قزلباش کابل میشود. دربین اشراف افغان، احمد خان نورزی، فتح الله خان سدوزی، نورمحمد خان، امین الملک، امیراسلام خان جوانشیر، جعفرخان جوانشیر، محمد خان بیات، امیرالله خان لوگری ویکتعداد مقامات عالی وقدرتمندان موجود بودند. اومیتواند بکمک آنها درمرحلۀ اول، هیجانات عمومی را آرام نموده ومتعاقبا شهزاده زمان را بطریق ذیل بقدرت برساند:

 

باساس پیشنهاد پاینده خان، شهزادگان موافقه میکنند با روسای قبایل نشسته و با آزادی تمام بانتخاب شاه ازبین شان اقدام نماید. هریک از پسران تیموریکجا با سرداران به جلسه میآیند؛ با تفاهمی که صورت گرفته، هیچیک مسلح نمیباشند. محل برگذاری جلسه، خانۀ پاینده خان تعین شده است؛ اوقبلا با پنهانکاری زیاد تمام دروازه ها وکلکین ها را مستحکم نموده واپارتمانها را طوری ترتیب داده که هیچ زندان نمیتواند امن ترازآن باشد. وقتی شهزادگان جمع شده وبه بحث ادامه میدهند، زمان به بهانۀ، جلسه را ترک میگوید درحالیکه طرفداران اودرآنجا مخفی شده اند. پاینده خان نیزبخاطرجلوگیری ازهرگونه شک وتردید، حتی یک کلمه  بطرفداری نامزد خویش اظهارنداشته، بتعقیب اوازاتاق خارج شده و پس ازآن تمام کسانیکه درداخل حویلی میباشند قفل گردیده واطراف آنها را سربازان محاصره میکند.

 

جناح های مختلف که ازتماس با روسای اسیرشان محروم شده وبدون دستورمیمانند، مجبورمیشوند توسط پاینده خان قانع گردیده وزمان میرزا را بحیث شاه قبول نمایند. شاه جدید با توقیف برادران خویش برای پنج روز، فقط چند گرام نان خشک بآنها داده وباینترتیب آنها را وادارمیسازد تا انتخاب اورا برسمیت بشناسند. بعدا آنها را بهمرای روسای اسیرازآنجا بیرون نموده وبه ارگ بالاحصارانتقال میدهد، بداخل دیوارهائیکه زمان شاه فکرمیکند نگهداشت ایشان درآنجا ضروراست.

 

شاه جدید سلطنت خویش را با اجرای تقاعد برای خدمه های سابق و فداکارپدرخویش واعطای امتیازات مختلف برای سرداران که مخالف او بودند، شروع میکند؛ اما یکتعداد دیگررا بقتل میرساند؛ پس ازاینهمه، افغانها که مجبورشده اند شاهی داشته باشند، خود را با همین شخص راضی میسازند که مخالف دیگری درکابل ندارد.

 

همایون میرزا با اطلاع ازاین موضوع وغصب حقوقش بحیث بزرگترین پسرتیموربمقابل زمان اعتراض نموده وآماده جنگ میشود؛ برادرش محمود میرزا نیزچنین میکند؛ یکتعداد طرفداران آنها نیزخواهان سقوط زمان میشوند. مگرزمانشاه بخاطراینکه ازبزرگترین وغنی ترین قسمت سلطنت محروم نشود وچون اختیاردارخزانه وسربازان میباشد، نمیخواهد غیرفعال باقی بماند؛ لذا دریک مدت کوتاه، قوت بزرگی جهت سرکوب مخالفین بوجود آورده وبصوب کندهارحرکت میکند. باوجودیکه هنوز محمود بکمک اونیامده است، همایون میرزا جسورانه بمقابل او پیشروی نموده ودرشهرکوچک کلات غلزی باهم مقابل میشوند؛ جنگ بزرگی بین برادارن رخ میدهد؛ همایون کاملا شکست خورده، به بلوچستان فرار نموده ودرکلات نزد امیرناصر خان پناهنده میشود.

 

محمود میرزا بخاطرآرامسازی شورش هرات باقی مانده ونمیتواند به عهدی که به برادرش همایون داده، به کمک او بشتابد؛ اما زمان پس از شکست همایون آماده میشود تا محمود را مطیع سازد، ولی شورشهائیکه درکابل بوقوع میپیوندد، اورا مجبورمیسازد به کابل برگردد. مشاورین شریردراینزمان نفوذ زیادی بالای شاه حاصل میکنند؛ آنها او را قانع میسازند که ضعف و مدارای پدرش درمقابل سرداران باعث شکست رفاهی گردیده که توسط جدش احمدشاه درافغانستان بوجود آمده وتوصیه میکنند این سیستم را تغیرداده وقدرت مطلق را بدست خود گیرد.

 

بخاطرتحقق این هدف، زمانشاه شروع به جابجای مقامات بزرگی میکند که اززمان ایجاد سلطنت، منحیث مفتخواران بمیراث مانده بودند. حتی شخص پاینده خان که تخت او مرهون این شخص است نیزازخدعۀ این تغیرات فاحش بیرون نمیماند. نفوذ اوفوق العاده کاهش داده شده و این برکناریها مدت زیادی باعث تسکین دلهرۀ نمیشود که مشاورین جاه طلب او پیشنهاد کرده بودند، لذا افراد سرشناسی که بربنیاد سوگند رسمی به دربارجذب شده بودند، توقیف، زندانی  یا بقتل رسانیده میشوند. این کشتار های خونین باعث توسعۀ آشفتگی درکابل گردیده وشهروندان بزودی در زیریوغهای آهنین قرارداده میشوند. این خشم واستبداد بیمورد باعث فاصله گرفتن مردم ازشاه جدید میگردد؛ برادران اوکه پس از زندانی شدن درارگ آزاد شده بودند بولایات مختلف رفته ودرهمه جا عدم اطاعت باو را تحریک میکنند. آنها که خود درتوطئه سهیم بودند در موجودیت سربازانی که جهت سرکوب بینظمی فرستاده میشود ازتلاش برای سقوط برادرخود ابا نورزیده وبرای تحقق آن دوام میدهند. شاه زمان با ترس ازواکنش عمومی، ازکشتارکسانیکه دراختیاراوبود صرفنظر میکند؛ اما منازعه دربین پسران تیمورشاه، مقدمات صحنه های قتل عام وکشتاررا بوجود آورده وباعث پایان سلطنت سدوزیها میشود.

 

دراین وقت است که آقا محمدخان، موسس سلطنت قاجاردرپارس، محمد حسین خان قره گوزلو را بحیث سفیربدربارزمانشاه فرستاده وخواستار واگذاری بلخ باومیشود تا بتواند با اطمینان کامل برضد بیگی خان سلطان بخارا تهاجم کند. زمانشاه که فوق العاده دست پاچه شده، نمیتواند این واگذاری به قاجاررا رد نماید که با یک لشکربزرگ درمشهد قراردارد؛ لذا نه تنها به تقاضای اورضائیت میدهد بلکه وعدۀ ارسال نیرو را نیز میدهد. متعاقبا آقا محمد خان که ازطرف غرب با تهدید تهاجم روسها مواجه میگردد، نمیتواند باین معامله جامۀ عمل بپوشاند.

 

درجریان حوادث فوق الذکرآتش خاموشی وجود دارد که بزودی دربین قوم افغان شروع به انفجارمیکند. پنجاب که توسط احمدشاه به سلطنت الحاق شده بود اعلان استقلال نموده وشاه زمان فورا تصمیم به تنبیه  اغتشاشیون میکند؛ اما هنوزازاندوس عبورنکرده که خبرمیشود، برادرش همایون بکمک امیران بلوچستان، کندهاررا تسخیرنموده است. این خبراو را مجبورمیسازد ازتهاجم به لاهوردست کشیده وازطریق کوهها بکندهار حمله کند. با نزدیک شدن زمان، همایون توسط طرفداران افغان خود مورد خیانت قرارگرفته ومیخواهند اورا دستگیروبه زمان تسلیم نمایند؛ اما اوبکمک بلوچها موفق بفرار گردیده وبه بلوچستان میرود. شاه زمان یکهزارسواربتعقیب اومیفرستد ولی اوبخاطر گرفتارنشدن، برای چندین روزدیگرفرارنموده وبه هرات برمیگردد که درناحیۀ زمینداور دستگیر شده وباساس فرمان زمانشاه، چشمهای اوکشیده میشود. شاه با اجرای این عمل ظالمانه خویش مسرورشده وجهت تقویۀ بیشترقدرت خویش، بفکر مارش بمقابل امیران سند میشود تا از یکطرف آنها را بخاطرحمایت از همایون مجازات نماید وازطرف دیگرآنها را وادارسازد باج باقیماندۀ را بپردازند که چندین سال قبل ازمرگ تیمورشاه تاکنون نپرداخته اند.

 

شاه زمان به معبربولان رسیده که خبرمیشود محمود میرزا پس ازاستقرار قدرت خویش درهرات، با لشکرقوی عزم پیشروی ازعقب او دارد، در حالیکه اومصروف مجادله درسند است. لذا بادرنظرداشت این مجبوریت، اوبا شرایط پرداخت 300 هزارلیره باج عقبمانده (اصل آن سه برابراین اندازه بوده است) با فتح الله خان تلپوره وتائید حاکمیت اودرسند راضی شده وپس ازآن جهت مقابله با برادرش برمیگردد.

 

محمود میرزا با اطلاع ازبرگشت زمانشاه بطرف کندهارتوقف نموده، در کوههای سیاه بند سنگرگرفته وفقط وقتی پیشروی میکند که زمان حدود دویا سه مارش ازقرارگاه فاصله دارد. دولشکربهم مقابل شده ودرگوریک (دهکدۀ بزرگی دربین گرشک وزمینداور) بهم حمله نموده و15 ساعت متوالی باهم میجنگند. درآخر، بخت برضد محمود میرزا برگشته، شکست خورده، ازارتباطات خویش قطع شده ومجبورمیشود فقط با یکصد نفر بستگان خویش فرارنموده وبداخل دیوارهای فراه عقب نشینی کند.

 

شاه زمان پس ازاین بدون دادن زحمات بیشتربه دشمن، بطرف هرات مارش نموده ودرپای دیوارهای آن خیمه میزند، لیکن چندین حملۀ اوبا قوت تمام عقب زده شده ودرمرحلۀ عقب نشینی میباشد که مادرمحمود میرزا با پیشنهادی بقرارگاه اوآمده وزمان را مطمئین میسازد اوآرزوی تاج وتخت نداشته وفقط با حاکم بودن درهرات راضی میباشد. شاه که مشتاق انتقال لشکربنقاط دیگری است که بطورجدی مورد تهدید قرار دارند، ازاین پیشنهاد خشنود گردیده وفورا با آن موافقه میکند.

 

کامران میرزا پسرمحمود وحاجی فیروزالدین برادراوکه درغیاب محمود بحیث حاکم گماشته شده بودند، درداخل ارگ باقی مانده وازرفتن بشهر میترسند تا قلعه توسط اشخاص خاین درگارنیزیون تسلیم نشود. با نداشتن معلومات درمورد توافق هردو برادر، حیرانی آنها بیشترازخوشی آنها است وقتی میبینند زمان شاه عقب نشینی نموده وآنرا نتیجۀ رسیدن محمود میرزا درراس قوتهای تازه میدانند. لذا آنها با امیدواری به پیروزی خود، بسرعت سربازانی را که دراختیاردارند تنظیم نموده و شاه را تعقیب می کنند؛ اما هنوزبه اقامتگاه روز- باغ واقع در7 میلی جنوب هرات نرسیده اند که قلیچ خان پارسیوان (یک سردارتایمنی، خان مطلق خاف ویک مرد با نفوذ درقلمرو و با اعتباردرامورنظامی) که مورد اعتماد کامران و فیروزالدین وفرمانده ارگ بهنگام غیابت آنها است، قاصدی به زمانشاه فرستاده واطلاع میدهد ارگ دراختیاراوقراردارد، فورا آمده وبا سربازان خود آنرا اشغال کند.

 

شهزادگان با شنیدن این اوضاع نامساعد فورا به هرات برمیگردند که هنوزدراختیارآنها بوده ومیخواهند ازتمام جوانب بالای ارگ حمله کنند؛ لیکن به توپ بستن آن بیهوده است. آنها که قلیچ خان را احضارنموده بودند تا بوظیفۀ خود برگردد، فقط با آتش دو چند جواب میدهد. این محل که بسیار قوی بوده، خوب تدارک شده وقادراست درمقابل هرگونه حمله برای چند ماه مقاومت کند، درحالیکه زمانشاه فقط دو روزضرورت دارد تا بآنجا رسیده وآنرا اشغال نماید. چون شهزاده ها میبینند طرفداران شان آنها را ترک میکنند، بسمت خراسان فرارمیکنند؛ لذا زمان با مواجه نشدن به مقاومت بیشتراختیارهرات را بدست گرفته و مدت چارماه درآنجا باقی میماند. زمان پسرخود قیصرمیرزا را بحیث حاکم تعین نموده وفرماندهی قشون هراتیها را بهمرای 1000 افغان سواره به سردارقلیچ خان میسپارد که محل را باو تسلیم کرده است. زمان خان پوپلزی بحیث وزیرقیصر میرزا تعین شده وعنوان حاکم خراسان پارسی را اختیارمیکند که زمانشاه تمایل یکجا نمودن آنرا با افغانستان دارد. اوباین منظوریک قشون دیگررا تحت فرماندهی سردارپوپلزی، جدا ازفرماندهی قلیچ خان باقی میگذارد تا قادر باشد بآن ولایت تهاجم نماید که اشغال آنرا فیصله نموده است. شاه پس ازاتخاذ این تدابیربه کندهار برمیگردد، جائیکه درآن مدت کوتاهی باقی مانده و پس ازچند روزبه کابل میرسد.

 

اما محمود میرزا بدون پول یا ارتش نمیتواند چیزبیشتری انجام دهد، لذا مصمم میشود به تهران رفته وخواستارکمک ازفتح علی، شاه پارس شود که چند سال قبل برتخت قاجارنشسته است؛ این شاه وعدۀ پشتیبانی وتقرر دوبارۀ اوبرحکومت هرات را میدهد بشرطیکه سلطۀ او را بپذیرد. این واقعه درسال 1798 رخ میدهد، وقتی شورش صدیق خان درآذربایجان، فتح علی را مجبور میسازد بآنطرف برود؛ اما قبل ازعزیمت، فرمان میدهد امیراسدالله خان حاکم کاشان وپسراعتماد الدولت حاجی ابراهیم شیرازازمحمود میرزا مواظبت نماید. محمود میرزا با امیراسدالله خان به کاشان میرود، ولی متوجه میشود اقامت فتح علی شاه درشمال طولانی شده وشهزاده با خسته شدن ازانتظاربرای پشتیبانی وعده شده، به شاه نوشته وخواستاراجازۀ ترک اقامت ازآنجا میشود. شاه پارس بدرخواست اورضائیت داده، محمود به خراسان آمده وامیدواراست بتواند سربازگیری نماید؛ اودرامیدهایش فریب نمیخورد، چون میرعلی خان، یک عرب و حاکم ناحیۀ قاین ازدرخواست اوحمایت کرده و با 3 هزارپیاده بطرف فراه مارش میکند. باشندگان شهرطرفدارمحمود بوده وبا شنیدن تقرب او، چند روزه مارش باستقبال رفته وتعداد زیادی درارتش اوثبت نام میکنند.

 

خبررسیدن محمود میرزا بسرعت درهرات پخش شده وبا اغراق گفته میشود او با 50 هزارمرد به فراه رسیده وتمام کسانی را که درمسیراو قرارداشتند، مطیع ساخته است. این گذارشات باعث آشفتگی اذهان مردم گردیده؛ کسانیکه شهزاده محمود را ترک گفته بودند با ترس ازخشم او، آمادۀ مهاجرت میشوند؛ شهزاده قیصربا باوربه صحت اطلاعات، بسرعت مصروف ترمیم وتدارک ارگ میشود؛ اما بعدا گذارشات دقیقتر مواصلت نموده وترس شهزاده وباشندگان کاهش مییابد.

 

گذارش این مارش ظفرنمون باعث تقویه بیشترمحمود میرزا توسط چند هزارنفردیگرمیشود؛ دربین ایشان جبارخان، سردارنورزی میباشد که یک قطعۀ یکهزارنفری با خود میآورد؛ ولی وقتی میبیند ارتش محمود بسیارکوچک است ازعمل خود پشیمان شده ودریک شب تاریک ومخفیانه قرارگاه را ترک نموده وخود را به هرات میرساند، جائیکه او گزارش دقیق اوضاع را ارائه میکند. قیصرمیرزا با اطمینان باین معلومات، با یکجا نمودن سربازان قلیچ خان و زمان خان پوپلزی (که باخبرشدن از اوضاع فورا ازخراسان برمیگردد، ازجهتی که اوحرکت نموده بود)، بمقابل کاکای خود مارش میکند. محمود میبیند که فراه مطابق میل او است، لذا آنشهررا بطرف راست خود گذاشته، بطرف دشمن پیشروی نموده وآنها را درنزدیکی دهکدۀ امارت حمله نموده وتارومارمیسازد.

 

ارتش متلاشی شده بسرعت بهرات عقب نشسته ودروازه ها را میبندد. محمود آنها را تعقیب میکند اما بعلت قلت نیروکه نمیواند آنها را محاصره کند، تصمیم میگیرد دریک نقطه سواحل هریرود حدود سه میل ازدیوارها خیمه زند. وزیرزمان خان درمییابد که همدردی هراتیان بطرف محمود بوده و وقت گذرانی بنفع محمود میباشد: لذا تصمیم میگیرد چون قوت کافی ندارد، پیروزی را با مکاری و حیله بدست آورد. او پس ازکسب اجازت آن شهزاده، نامۀ عنوانی میرعلی خان عرب میفرستد، گویابجواب شرایط قرارداد وتامین طرفداری شهزاده که درعوض آن میرعلی وعده میدهد محمود میرزا را بدستش بسپارد. وزیر زرنگ این نامه را بدست یکی ازمردهای ذکی سپرده وتوصیه میکند اوطوری رفتارنماید که مورد سوئ ظن قرارگرفته وتوسط سربازان شهزاده گرفتارشود وبعدا اصرار نماید که نامۀ مورد نظرنباید دیده شود. برنامه طوریکه اوطرح نموده، اجرا میشود؛ محافظین قرارگاه قاصد را دستگیرنموده و او را با نامه تحویل محمود میرزا میکنند. محمود با این دام هشدارشده وخواستار مشورۀ یکی ازاشراف افغان بنام محمداکرم خان میشود، اومشوره میدهد با فرارمیتواند مانع دامی شود که برایش تنیده شده است.

 

بآنهم محتوای این نامه ازمیرعلی خان مخفی نمیماند. لذا اوبا عجله بنزد محمود شتافته وبا سوگند واعتراض، صداقت و فداکاری خود را ابراز میدارد. این شهزاده طوری وانمود میسازد که باورنموده است؛ لیکن، وقتی شب فرا میرسد، همراه با پسرخود کامران، برادرش حاجی فیروز الدین، سرداراکرم خان ویکتعداد خدمۀ وفادارازقرارگاه فرارمیکنند؛ وقتی بجای مطمینی میرسند، پسروبرادرخود را به تهران میفرستند تا کمک وعده شده توسط فتح علی شاه را بدست آورد که بغرض جلب امیربخارا بآن صوب رفته است.

 

بمجرد ترک قرارگاه توسط محمود میرزا، متحد او میرعلی خان وبعدا قیصرمیرزا ازواقعه اطلاع یافته وبا استفاده ازاختلال وحیرانی که دربین قایناتی ها بعلت این حادثه بوجود آمده، بالای آنها حمله نموده، آنها را تارومارساخته، تعداد زیاد آنها اسیروبه هرات آورده میشوند. میرعلی خان با چند اسپ وتحمل محرومیتها وخطرهای بزرگ به قاین میرسد.

 

شاه زمان بزودی درکابل مطلع میشود که برادرش محمود به افغانستان برگشته وبعضی گذارشات نادرست نیزاورا وادارمیسازد باورنماید که  قیصرمیرزا با شکست درامارت، شهرهرات را با تقرب محمود تخلیه نموده است. لذا اوبدون ضیاع وقت ارتش خود را آماده ساخته وبتصرف دوبارۀ آن اقدام میکند، چون منطقه وسرکها توسط طرفدران محمود بازرسی میشود، هیچ قاصدی نمیتواند بآنجا برسد؛ فقط با رسیدن خودش بهرات است که میداند وضع ازچه قراراست. اوبسیارخوش میشود از اینکه میداند دشمن آنقدربزرگ نبوده، ارتش خود را درسواحل هریرود خیمه زده وبا دربارخویش داخل شهرمیشود. وقتی خبرمیشود برادرش به بخارا رفته است، فورا قاضی عبدل عراق را نزد امیرآنجا فرستاده و خواستارمیشود مطابق قرارداد منعقده بین تیمورشاه وامیر، باید محمود میرزا بحیث یاغی و برهم زنندۀ امنیت سلطنت افغان باو سپرده شود؛ بآنهم اگرخود را تابع مکلفیت های مهمان نوازی پندارد، میتواند اورا تحت مراقبت دربخارا نگهدارد طوریکه او فرارنکرده ودوباره باعث تحریک نا آرامی درقلمروی اونشود. سلطان علی مراد هیئت افغان را برای مدتی دردربارخود بدون دادن کدام جواب قطعی نگهمیدارد: بآنهم اووعده میدهد که محمود میرزا را درپایتخت خود نگهداشته ونباید آنرا ترک کند. قاضی بدون درک معنی کلمات امیر، بخارا را ترک میگوید، بخصوص ازقسمت آخرجواب او، تمایل حقیقی ومخفی اوجهت راضی نگهداشتن شهزادۀ فراری ونفرت کشنده اوبرای فامیل سدوزی را احساس میکند؛ مرگ اودرحقیقت فقط نظربه درخواست صمیمانۀ یکی ازاشراف بزرگ وبا نفوذ یوزبیک بنام فضل احمد تغیرداده مشود. محمود توسط فضل احمد ازتوطئه چیده شده بمقابل اوباخبرشده، محافظین خود را فریب داده وبه خیوه فرارمیکند، محمد رحیم خان حاکم این خانات برای مدتی او را با مهمان نوازی بزرگ معامله میکند؛ درآخرچون نمیتواند درخواست کمک اورا برای تجدید جنگ برآورده سازد، محمود میرزا خیوه را ترک گفته وبا پسروبرادرخود به تهران میرود، شهریکه اوآنها را متعاقب فرار خود ازقرارگاه امیرقاین، بدانجا فرستاده بود.

 

زمان شاه پس ازاقامت چارماهه درهرات، نامۀ ازحاکم پشاوردریافت نموده وباخبرمیشود بهنگام ترک کابل، سیکهای کوهی یامبو بالای لاهور حمله نموده و شهررا غارت وچپاول نموده اند. سرداراحمدخان حاکم لاهورتمام مساعی خود را بخرچ داده تا مانع آنها شود؛ او با سربازان خویش بیرون شده وبآنها حمله میکند، اما سربازان اودراولین فرصت فرارنموده وخان بهنگام جلوگیری ازعقب نشینی آنها کشته میشود. شاه زمان با اخذ این خبر فاجعه بار، میرافضل خان پسرسردارسرداران مدد خان و وزیرپسرش قیصر را بحیث حاکم آنجا تعین نموده و زمان خان پوپلزی را (که با دیدن استعداد نظامی مورد اعتماد زیاد قرار گرفته) با خود گرفته ، ازطریق راههای مشکل وکوهستانی بطرف کابل حرکت میکند که دربرگیرندۀ مناطق هزاره(پشت کوه) بوده وفقط با 150 سوار همراهی میگردد. چون قسمت اعظم ارتش، توپخانه ومحموله خویش را تحت فرمان وزیرخود وفادارخان وسرداراحمد خان نورزی ازطریق کندهارمیفرستد. زمان شاه پس از12 روز به پایتخت رسیده و مقدارزیاد خزانۀ خود را برای آمادگی جنگ مصرف مینماید؛ اوبطورمستقیم با قشونیکه ازطریق کندهاررسیده وبا آنهائیکه جدیدا ایجاد شده اند بصوب پنجاب حرکت میکند. کوهیان سیکه با تقرب اولاهوررا ترک کرده و بسرعت عقب نشینی میکنند؛ لذا اوشهررا بطورصلح آمیزتسخیرمیکند. چون باشندگان درشورش آخرسهم نداشته وتوسط کوهیان مورد بدرفتاری قرارگرفته بودند، اوفکرمیکند بهتراست بالای آنها اعتماد کرده وبه درخواست آنها راضی میشود که درآینده باید حاکم لاهورازبین روسای عمده سیکه (نه افغان) انتخاب شود. لذا اوازبین ایشان شخصی را بنام رنجیت سنگ انتخاب میکند که بعدا دارای اعتباربزرگی بخاطراستعداد وشهامتش میگردد؛ زمان شاه پس ازتقررموصوف بکابل برمیگردد. این مارش برای او وارتش او یک سلسلۀ طویل بدبختی ببارمیآورد؛ توپخانۀ ویک قسمت بزرگ محموله بهنگام عبورازجیهلم ضایع میشود؛ بارندگی سیلابی و روزمره آنقدرجاده ها را تخریب نموده که غیرقابل عبورشده بودند؛ سربازان اززحمت زیاد فرسوده شده، عقب افتیده یا فرارمیکنند و قبایل غارتگربا استفاده از موقعیت دشوارارتش به غارتگری محموله و تهی کردن آواره گان دست میزنند که قادر به دفاع خود نبودند. درواقع، باقیمانده ارتش، مردان نحیفی است که با هزاران مصیبت و سختی بستوه آمده وزمان موفق به آوردن آنها به پشاورمیشود. اودراینجا یکماه اقامت میکند تا سربازانش استراحت وتجدید قوا نموده و پس از نصب برادرش شجاع الملک بحیث حاکم شهر، بطرف کابل حرکت نموده وپس ازتوقف کوتاه درکابل، ناگزیراست باوجود شدت زمستان، جهت سرکوب شورش به کندهاربرود.

 

چنین شورشها بطورخاص ازآنجا بوجود میآمدند که قبیلۀ قدرتمند بارکزی احساس میکنند ومیبینند روسای آنها (محمدزی) کنارگذاشته شده، ازهر گونه تعینات عمومی محروم شده وهیچ ارزشی دردربارندارند. خواننده بخاطردارد ازهمان روزیکه سدو و محمد توسط شاه عباس بزرگ بحیث مقامات عالی برگزیده شدند، اولادۀ سدو تحت سلطنت صفویان، تقریبا ازقدرت پادشاهی درافغانستان برخوردار بودند. اولادۀ محمد با وجود نداشتن نفوذ بسیارزیاد، ازمقامات عالی دردولت برخورداربوده ونسبت به سدوزیها ازاحترام کمتری برخوردارنمیباشند. زمانیکه احمد شاه برتخت مینشیند، اوبا حق شناسی ازحاجی جمال (رئیس محمدزی)، امتیازآن خانواده را نگهداشته و روسای آنها بطور ثابت، مقامات مهم فرماندهی در ارتش وکارمندان عالی درباررا دارند. تیمورشاه که نمونه پدرخویش را تعقیب میکند، همیشه آنها را درجانب خود نگهمیدارد، ولی زمانشاه اولین کسی است که جرات نموده ووضعی را تغیرمیدهد که با گذشت ایام مورد تائید قرارگرفته و قوت قانونی کسب نموده است.

 

پاینده خان رئیس محمدزیها (طوریکه فوقا گفتیم) ازتمام مقامات برکنار شده واین اولین نارضایتی بارکزیها بمقابل خانوادۀ شاهی میباشد. وفادار خان صدراعظم زمانشاه با وجودیکه مربوط قبیلۀ شاهی پوپلزی است، نسب پائینتردارد. شاه هیچ کاری بدون مشورۀ اوانجام نداده واین شخص، محرک تمام تدابیرشدیدی است که شاه بمقابل خانواده های بزرگ اتخاذ کرده است؛ وفادارخان نیزمنافع خود را درمصادره یا ضبط های میبیند که روزمره اجرا شده واو را ازدشمنان خطرناک نجات میدهد. زمانشاه درمقابل مشوره های معتدل تری که باوداده میشود کر مانده وقرارمعلوم هرروزدراین مسیربیجا، غیرعادلانه ومرگبارپیشروی میکند. صدراعظم که ازردیف نجبای پائینتربوجود آمده و توسط نجبای عالی، خوارشمرده میشود، خود را با ذلیل کردن آنها وبلند کردن اشخاص نامعلوم بجای آنها (که آله دست او اند) انتقام خود را میگیرد. باینترتیب سیستم حکومتی که توسط زمانشاه بشکل مطلقه وبدون موافقت وپشتیبانی سرداران ایجاد شد، تا اینوقت باعث خشم مردم وایجاد شورشهای قسمی بوده است؛ لیکن این نارضایتی بخصوص دربین پرنفوذترین وقدرتمند ترین روسا که تمام آنها کم و بیش مورد غارت قرارگرفته بودند، عمومی میباشد. با وجودیکه وفادارخان ازوسعت نفرت این اشخاص آگاه است، بآنهم بازی دوگانه نموده ودرمغزآنها احساسات دشمنی با شاه را تغذیه وتقویه میکند. خان تلاش داشت تا شاه را درچشم آنها خوارسازد با متقاعد ساختن آنها در اینکه هرکاری که اوانجام داده فقط خواهشات شاه را برآورده ساخته و دخالت اودرامورشاه وسیلۀ برای نجات آنها از خطرات بس بزرگتربوده است. اعتراضات دوستانۀ اوهمیشه با علایم ریاکارانه همراه است، مانند عفومالیه یا امتیازبعضی زمینها واین باعث میگردد تا آنها باورنمایند که اودرتامین این مسایل ازشاه با مشکل بزرگی مواجه بوده وافسوس می خورد که نمیتواند خدمات بیشتری انجام دهد، لذا آنها را امیدوارمیسازد که دارای موقف بهتری درآینده خواهند بود. باینترتیب اوبتمام جوانب، تملق ودلنوازی نموده، درهمه جا ازخدمات خود لاف زده وازهرفرصتی استفاده میکند تا نفرت استبداد واعدامهای خونین را که خودش منشای اصلی آن است به گردن شاه انداخته وامیدواراست با این برخورد شاه را سقوط داده وخودش قدرت شاه را بدست آورد. اوعلاقه دارد پایان شاه را ازطریق تهیج بدست آورد، یعنی وقتی لحظۀ مساعد فرا رسد، اغتشاشی دربین مردم رخ داده وتوقع دارد ازپشتیبانی سرداران جدید ساختۀ خودش برخوردارگردد. ماموران متعدد سری اودربین ساکنان محل خزیده وبرای مقاصد وزیرکارمیکنند. برادران شاه نیزتحت نفوذ اوبوده، ازآنها استفاده نموده وهریک باین باوربودند که تلاش دارد او را به تخت بنشاند. توطئه ها وکارهای نهانی این مرد جاه طلب باثبات رسانید که چقدرهنر، ظرافت واستعداد حکومت کردن دارد؛ گامهائیکه اوبرمیدارد همیشه خوب درنظر گرفته شده وبه نقطۀ میرسد که اگرجرات یا جسارت عملی کردن سریع آنرا میداشت پیروزمیشد؛ اما اوبخاطرنگرانی ازچند سردار، وقت گذرانی نموده واین تعویق ها کشنده تمام میشود.

 

سرداران افغان که اکثرا ناراض بودند یک گروه مخفی تشکیل میدهند تا به تفاهم رسیده وتدابیری اتخاذ نمایند تا خود را ازیوغ آهنین واذیت خونین رها سازند؛ لیکن بخاطرموفقیت بیشتر، پنج نفرقدرتمند ازبین خود را نماینده تعین میکنند که بالای وسایل اجرآتی تصمیم بگیرند – دیگران باید خود را برای موعد معین آماده سازند و بدون تردیدی هرچه تصمیم گرفته میشود اجرا نمایند. وقتی سیاست وفادارخان کاملا تنظیم میگردد، هیچ چیزی ازچشم تیزبین آنها پنهان نمیماند، پنج نماینده درخانۀ یک درویش (بخاطرتقدس او) جمع میشوند، چون مسکن اوهمیشه توسط نجبای مهم افغان دررفت وآمد قراردارد. اوهرگزبیش ازشش شخص را دریک وقت نپذیرفته ودروازۀ اوبمقابل همه تا وقت رفتن آنها بسته وقایم میباشد. پاینده خان بنا برهوشیاری، این مرد مقدس را وادارمیسازد تا به توطئه چینان پیوسته واو با تدویرجلسه درخانه اش درمدت طولانی مورد اعتماد قرار میگیرد. پس ازمباحث زنده دریکی ازاین جلسات که هریک نارضایتی قبیلۀ خویش را بیان میدارد، پذیرفته میشود که مردم آنها بیش ازحد اذیت شده اند – لذا زمانشاه ووزیراو باید سقوط داده شده وتوسط شجاع الملک، برادراندر او و حاکم پشاورتعویض شود.

 

 روسای حاضردراین جلسه عبارت بودند ازپاینده خان، محمد شریف خان منشی باشی (مستوفی)، یوسف علیخان رئیس اخته ها، سلطان خان نورزی و رحیم خان علیزی. آنها قبل ازجدا شدن، روزمعین را برای اجرای برنامه خویش تعین نموده وچندین ماده منحیث قانون اساسی مطرح نموده ومیخواستند آنرا به مردم خود توزیع نمایند. مواد عمدۀ این سند عبارت بودند از: انتخابی بودن شاه؛ رای دادن بشاه فقط توسط سرداران وهم حق عزل یا خلع شاه. مگرمتاسفانه توطئه کنندگان دفع الوقت نموده و برنامه ایشان توسط منشی باشی به صدراعظم اطلاع داده میشود. وفادارخان با غنیمت دانستن این فرصت برای محومخالفین عمدۀ خود دریک حرکت، فورا شاه را ازاین توطئه باخبرساخته واو فرمان میدهد شدید ترین مخفیکاری درنظرگرفته شده ومحافظین خود را که وفاداری آنها مشکوک است با افراد مورد اعتماد تعویض میکند. روزبعد اوتحایف بزرگی برای خدمه ها، افسران، مردم و تمام روسای که در توطئه سهم داشتند، آماده میسازد؛ اما بطورجداگانه و ببهانه آرزومندی برای مذاکره روی مسایل عمومی، ازآنها دعوت بعمل میآورد، طوریکه آنها هیچگونه تردیدی درمورد انگیزۀ اونداشته باشند. اما بمجرد رسیدن ایشان به قصر، آنها دستگیر و درزندان ارگ انداخته میشوند. پس ازچند ساعت، شاه برتخت جلوس نموده وفرمان میدهد ایشان را بحضورآورده و پرسان میکند که آنها چرا برضد اوتوطئه نموده اند؟ آنها جواب میدهند سوگند خورده بودند اورا ازتخت عزل کنند اما اورا نکشند؛ آنها هیچوقت بفکرحمله برضد شخص اونبودند اگرمعتقد نمیشدند درتاکید بر برکناری وزیرمایوس نمیشدند؛ فقط برسربرکناری پیمان بسته وعلت آن پایان دادن باین بدبختیها بوده است. زمان شاه پس ازشنیدن اعترافات صریح، فرمان میدهد ایشان را درحضوراو بقتل رسانیده وجسد ایشان درمیدان عمومی برای سه روزدرمحضرعام قرارداده شود.

 

حالا با ترس ازحرکات بارکزیها که رئیس ایشان را بقتل رسانیده است، فرمان میدهد تمام سرداران محمدزی توقیف گردند، اما تعداد زیاد آنها قبلا باخبرگردیده، فرارنموده یا درمسجد احمد شاه پناه میبرند – جایگاه مقدسی که هرگزهتک حرمت نمیشود. فتح خان بزرگترین پسرپاینده خان که بطورخاصی مورد تعقیب شاه است، با درنظرداشت حکم قتل خویش ازنظارت سربازان تعقیبی خود موفق به فرارمیشود. او با دانستن تمایل آنها ازبالای دیوارها بیرون رفته وبا استفاده ازاسپهای عالی که درباغ مجاورشهرمنتظراوبوده، خود را به گرشک(بفاصله 73 میل در8 ساعت) میرساند. اوازانجا ازطریق کوهها بخاطرگم کردن ردپای خود بطرف پارس میرود، جائیکه دوباره با محمود میرزا میپیوندد، طوریکه گفتیم اوبرای باردوم دردربارقاجارمسکن اختیارنموده بود. دراینمورد (مانند باراول) اوتوسط فتح علی شاه مورد پذیرائی خوب قرارگرفته وبازهم او را در راس ارتشی بعزم نصب دوبارۀ اودرحکومت هرات قرارمیدهد؛ اما اوبا رسیدن به نیشاپورباخبرمیشود که نا آرامیهای تازۀ درآذربایجان بوقوع پیوسته واومجبورمیشود با سربازانش به عراق برگشته ومحمود میرزا را با هزینه مالی و دادن مسکن درتورشیزرخصت نماید با وعدۀ اینکه اوسربازانش را پس ازاعادۀ نظم درشمال امپراطوری میفرستد تا شهزاده را به هرات برساند. درتورشیزاست که سردارفتح خان با محمود میرزا یکجا شده وبرادران دیگرش نیزبهمین جا میآیند که مانند اوخواهان انتقام خون پدرخود میباشند.

 

پس ازکشتارخونین روسا درکندهار، افغانها درتمام قلمروی سلطنت به مقابل زمانشاه قیام میکنند. پنجاب و پشاوربطورخاص وآشکارا علم اغتشاش برمیافرازند. شورشهای نیزدرکابل بوقوع میپیوندد که شاه را مجبورمیسازد بسرعت بطرف کابل حرکت کند؛ مگربا ترس ازآرامش کندهار، یکقسمت ارتش خود را درآنجا گذاشته وسردارمیرعلی خان یک شخص وفادار، پرانرژی وذکی را بحیث حاکم آنجا میگمارد.

 

وقتی زمانشاه دریک وضع کاملا نامعلوم نمیداند چه گامهای برای استقرارصلح وآرامش درسلطنت بردارد، فتح خان وبردارانش خود را وقف محمود میرزا نموده وازاومیخواهند باردیگرداخل افغانستان شده وبرادرش را سرنگون سازد. التماس مبرم آنها بالاخره نتیجه داده واو بطرف گیلان مارش میکند، مگربا رسیدن باین ناحیه، میبیند باشندگان نمیتوانند اورا بخاطرفرارش ازهرات بهنگامیکه قسمتی از ارتش اورا تشکیل میدادند، بخشیده وتمایلی اندکی برای کمک باو دارند. محمود با ترک تورشیزپشیمان گردیده وبفکربازگشت میافتد؛ اما فتح خان تا اندازۀ اورا جرات داده و وادار میسازد تا ازاین تمایل صرفنظرکند. درعین حال اودوبرادرخود را به قلعۀ فراه میفرستد تا اوضاع را خاموشانه بررسی نموده ومعلومات بدست آورند؛ این امربسیارآسان است، چون باشندگان آنشهرکاملا وفاداربه محمود میرزا میباشند، کسانیکه برای آنها دروازه های خود را بازنموده و وقتی بآنجا فقط با 18 سوارمیرسد، تمام ارتش اورا تشکیل میدهند. این موفقیت او باعث پشتیبانی تعداد روسای خراسان شده وبزودی خود را درراس یک قوت کوچک مییابد. اوبعدا اعلامیۀ برای قوم افغان صادرنموده ودرآن، تصویرواضح ازمظالم ونواقص زمانشاه و وزیر او وفادارخان ارائه نموده وبرنامۀ خود را جهت مارش بصوب کابل برای رهائی مردم ازاستبداد آنها اعلام میدارد. قبیلۀ بارکزی که فتح خان را بحیث رئیس خویش میشناسد، بسرعت وبطورکتلوی خود را تحت فرمان جنرال جوان خویش قرارداده واین نمونه بزودی توسط تعداد زیاد قبایل درانی تعقیب میشود (وقتی محمود به کندهارمارش میکند). حاکم میرعلیخان از تقرب آنها باخبرشده ودرراس 4 هزارسوار بمقابل آنها میشتابد، اما کاملا تار و مار شده ومجبورمیشود بداخل ارگ عقب نشینی کند. محمود میرزا او را قدم بقدم تعقیب نموده وشهررا محاصره میکند که درجریان 42 روز بدون موفقیت میباشد.  درروز43 فرمان حمله صادرشده وفتح خان اولین شخصی است که از دیوارها عبورنموده وسربازانش بسرعت اورا تعقیب میکنند. آنها بطور خائنانه توسط بخش خان وحسن خان(دو رئیس افغان که ظاهرا طرفدار زمانشاه بودند) کمک گردیده وتمام آنچه میتوانستند بخاطرپیروزی میر محمود انجام میدهند، درصورتیکه بدون کمک آنها، محل نمیتواند بدون مشکلات زیاد تسخیرشود. وقتی میرعلی خان وضع را خراب میبیند، فرمان میدهد این دوخائن بنزد اوآورده شده وبا اطمینان به خیانت ایشان، آنها را در همانجا بقتل رسانیده وپس ازآن با یکتعداد سواران ازیک دروازه مخفی فرارمیکند.

 

محمود میرزا با تسخیرکندهارمجبورمیشود مقدارمالیات بزرگی بالای باشندگان (بخاطرحفظ ومراقبت ارتش خود) وضع نماید؛ مگرشیوه اقناعی واستعداد فتح خان مردم را وادارمیسازد پشتیبانی خویش را ازاین اقدام ابرازداشته وبه شهزاده وفادارباشند. زمانشاه با شنیدن اوضاع کندهار یک ارتش 15 هزارسواری تحت فرماندهی سردار احمدخان بمقابل محمود میفرستد، چون خودش نمیتواند پایتخت را ترک کند. این افسر که ازشاه و وزیرش وفادارخان رضائیت چندانی ندارد وهم بامید اینکه شاید توسط محمود بصورت بهتری پذیرائی شود، با تمام ارتش بطرف مقپور{مقر؟} میرود. شاه زمان با پیش بینی حوادث بعدی، پس ازعزیمت احمدخان، سربازان تازۀ گردآوری میکند، اما وقتی آنها از پیوستن قطعۀ سردارباخبرمیشوند، فورا ترک خدمت نموده وبه خانه های خویش برمیگردند. زمان شاه با شروع طغیان درکابل مجبورمیشود شهر را ترک گفته وبسمت جلال آباد عقب نشینی کند. بهنگام ترک دروازه پایتخت، اوفقط دارای 200 سوار و400 توپچی با توپها، ذخایرومهمات میباشد؛ وزیراو وفادارخان و سردارزمان خان پوپلزی یگانه روسای بودند که وفادارمانده وبا اوبداخل دهکده مستحکم قلعه عاشق (نام صاحب آن) رفته وفورا به ترمیم دیوارها وتدارکات آن اقدام میکنند. ازاینجا شاه درخواست تازه بطرفداران خویش صادرنموده وچون خزانه شاهی در دست ایشان است، تعداد زیاد مردم بآنها میپیوندد، اما بیشتربخاطرمعاشات بلند، نسبت باینکه باو وفادارباشند. بآنهم زمان خود را درموقعیتی مییابد که میتواند درمقابل برادرش بجنگد.

 

پس ازاینکه 15 هزارسواراحمد خان به ارتش محمود میرزا میپیوندد، شهزاده بسرعت مارش نموده وکابل را بدون کمترین مقاومت تسخیر میکند. امیراسلام خان وجعفرخان، دورئیس قزلباش که میتوانستند شهررا دفاع کنند، چون ازنگاه ازدواج با محمدزیها متحد بودند، بجانب آنها میپیوندند.

 

لذا محمود پیروزتصمیم میگیرد زمانشاه را ازموقعیت مستحکم خویش بیجا سازد. وظیفه بسیارمشکل است، چون زمان تمام توپخانه خویش را حفظ نموده وشهزاده حتی یکعدد توپ ندارد تا با آن مقابله نماید. بآنهم او تردید بخرچ نداده وبمقابله میرود. ارتشهای هردوبرادردراوشپان بهم برخورد نموده، ارتش شاه کاملا شکست خورده وپراگنده میشود، بآنهم اودرتسخیرقلعه عاشق بمشکلات زیادی مواجه میشود. محمود اورا تعقیب نموده و فورا سنگراورا مورد حمله قرارمیدهد، مگربا برتری اراضی، مهارت وگارنیزیونی که برای شاه وفاداربوده و با وجود تلاش دوامدار محاصره کنندگان، برای 11 روز مقاومت میکنند. بآنهم وقتی فرا میرسد که دیگرمقاومت بیفایده بوده وشاه همراه با سرداران دراثنای شب فرار نموده وبقلعه مستحکم دیگردرنزدیکی جگدلک عقب نشینی میکنند که اونیزمربوط به عاشق خان است. این رئیس با درک اینکه ممکن است عواقب بدی بخاطرمهمانداری ازاین سلطان برای اوپیش بیاید، قاصدی نزد محمود فرستاده واو را ازعقب نشینی شاه خبرمیدهد. شهزاده فورا سرداری را با تشریفات قوی وجراح بنقطه میفرستد که خان نشان داده است، زمان اسیرگرفته شده ومطابق به فرمان محمود هردوچشمش فورا کشیده میشود – جزائی که اوسزاوارش است، عین ظلمی که اوبالای برادربزرگش همایون  میرزا انجام داده بود. وفادارخان، زمان خان پوپلزی و محمدخان برادر وزیر نیزاسیر گردیده، بکابل فرستاده شده و درملای عام اعدام میشوند. باینترتیب وظیفه این وزیرجاه طلب بپایان میرسد که فقط با توطئه و کشتارحکومت میکرد. اوبخاطری که شاید جای آقایش را بگیرد، این کارها را انجام میداد ولی فقط عدم شجاعت، اورا درآستانۀ اجرای آن بازداشت. اوبا فرمان مرگ، صدها نفررا هلاک نمود، طوریکه خودش مستحق آن گردید.

 

زمانشاه با وجود کوربودن، بکمک چند نفروفادارخود، متعاقبا محافظین خویش را فریب داده وبه بخارا فرارمیکند، جائیکه بدبختی تازه منتظرش میباشد. دخترش که اورا درتبعید دنبال میکند ودرزیبائی نظیرندارد توسط امیرحیدرتوره با خشونت ربوده میشود که ازپدرش نفرت خانواده سدوزی را بمیراث برده است. او پس ازاین ربودن میخواهد زمان را بقتل برساند، این حادثه حتما بوقوع میپیوست، اگراو بازهم موفق به فرارنمیشد.

 

این شاه فراری که تا حال چقدرقدرتمند بوده وحالا چقدربیچاره شده است، از بخارا به هرات میرود که توسط شهزاده حاجی فیروزالدین، برادراندر شاه محمود اداره میشود، موصوف اورا بخاطربدبختی اش احترام کرده و ازاو پذیرائی سخاوتمندانه میکند؛ پس ازمهمان نوازی عالی او درجریان 7 ماه، برای او یکتعداد محافظ تعین نموده و سفرامن او را به هند فراهم میسازد. زمان به لودیانه رفته و با اخذ تقاعد ازکمپنی هند شرقی زندگی میکند. اودرآنجا مصروف رعایت اموردینی خویش گردیده و درجریان سالهای بعدی(با انقلاباتی که کشورش پس ازسقوط اوصحنۀ آن میباشد) خود را درگیر نمیسازد. اوهنوز(در1846) زنده است. این شهزاده مانند تمام افغانها ظالم ومستبد بوده است؛ اما بیشتربعلت اینکه زیرنفوذ یک وزیربد قرارداشته وبالای اواعتماد زیادی دارد، اونیزمیدانست چطور با واهمه های خیالی اورا معطوف ساخته وراضی نگهدارد بعوض اینکه اوطبیعتا یک شخص ظالم باشد. بزرگترین گناه اواین بود که میخواست حکومت مطلقه داشته وبراین بنیاد حکومت نماید. این امرباعث جریحه دارشدن غرورسرداران ومخالفت با نظریات ایشان درمورد حوزه قدرت سلطنت است. او با یک وزیرمتفاوت، میتوانست امیدوارسلطنت طولانیتر وشاید درخشانترازپدرش باشد، چون اوشخصا بسیارشجاع، فعال وهمیشه سواره بوده، یک جنگ را بپایان میرساند تا جنگ دیگری را آغازنماید؛ اودیگر منتظراطلاعات نمی نشست: اما تمام چانسهای آینده خویش را با ناراض ساختن روسای محمد زی ازدست میدهد، چون حقوق آنها به مقامات بزرگ دولت همانقدردرچشم افغانها مقدس است که حقوق سدوزی ها به تاج وتخت. ازهمان لحظه ایکه اوتلاش ازبین بردن این حقوق را میکند، سقوط اوهویدا میباشد؛ لیکن باوجود کشتارهای خونینی که مقصر آن بوده و بتحریک وزیرش انجام داده است، بازهم افغانها نسبت بهریک از پسران تیمورشاه، احترام بزرگی برای او قایل میباشند.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت