تاریخ افغان ها
نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان
برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858
برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری
پافوس، جون 2009
فصل ششم – تسخیرهرات وفراه توسط نادر
تسخیرهرات و فراه توسط نادر، حرکت بسوی کندهاردر1737، دفاع تحسین آمیزغلجیها، تسلیمی میرحسین، تسخیرافغانستان توسط نادر، پالیسی او، طغیان افغانها پس ازمرگ نادرشاه، اخراج پارسیان، انتخاب احمدخان سدوزی بحیث شاه، حاجی جمال خان، اغتشاش سرداران، تسلیمی کابل و پشاورتوسط ناصرخان، مارش احمد شاه بمقابل لاهور، دریافت کمک از امپراطورمغول توسط حیات الله خان، تکتیکهای تحسین برانگیزاحمدشاه، گذرگاه چیناب، تسخیرلاهور، معاهده با امپراطورمغول، اغتشاش درکندهار، اعدام توطیه گران، پیشروی احمدشاه درخراسان، محاصرۀ هرات، دفاع ارگ توسط امیرخان، مارش تیمورمیرزا بمقابل مشهد، شکست روسای خراسان درآن شهر، آزاد سازی مشهد توسط شاهرخ، شکست میرعالم، عقب نشینی احمدشاه ازمشهد، محاصرۀ نیشاپور، عقب نشینی اجباری، فاجعۀ ارتش افغان، گذرگاه هریرود، رسیدن باقیماندۀ ارتش به هرات، ورود احمدشاه به کندهار.
هدف من نوشتن تاریخ پارس نیست، لذا جنگهای نادرشاه با ترکها واقوام دیگرپارسی را تعقیب ننموده ومستقیما به کمپاین اودرافغانستان میپردازم.
نادرپس ازپیروزی درشیرازتمام ولایات پارس را که ازامپراطوری جدا شده بود بطورموفقانه تسخیرمیکند. درسال 1730 هرات را میگیرد که درمقابل حاکمان خود شوریده بود؛ بعدا فراه را تسخیرمیکند که یک قلعۀ قوی وبسیارمهم بوده ودر140 میلی جنوب هرات موقعیت دارد؛ اما فتوحات خود را درآنجانب توسعه نمیدهد، فقط پس ازچند پیروزی بالای ترکها وطهماسب اسیراست که اوتاج صفویان را برسرخود میگذارد. او درسال 1737 درراس یکصدهزارنفربه کندهارمارش نموده وبدون هیچ مقاومتی آنرا بدست میآورد، چون باشندگان یا اطاعت نموده و یا فرار کرده بودند. بآنهم مردم شهرکه با ورود اشخاص فراری دراثرمارشهای ظفرنمون اوافزایش یافته بود، آمادۀ مقاومت درمقابل پارسیان میشوند.
میرحسین خان که هنوزفرمانده آنجا است، غلزیها را متوجه مبارزۀ آنها برای استقلال و پیروزی آنها برپارسیان و فتح آن کشورمیکند؛ او که فصیح وشجاع است، بسهولت میتواند آنها را تحریک نموده وبرای دفاع آماده سازد. موقعیت کندهاردراینزمان بسیارقوی بوده و شهردرپای یک کوه سنگی قراردارد که جناح شمال وشرق آنرا تشکیل میدهد: تعداد بیشماربرجهای سنگی و وصل شده با دیواره ها آنرا احاطه نموده، با کوههای مارپیچی ادامه یافته و درقله آن قلعۀ قراردارد که فکرمیشود غیرقابل نفوذ بوده و مشرف برارگ است که درنیمه راه بین شهر و آن واقع است. نادرشاه که بمقابل اوتاکنون هیچ مقاومتی صورت نگرفته، مجبورمیشود درمقابل این موانع توقف نموده وازهنری استفاده کند که این دفاع را موثرساخته است. ازاینکه با تسخیرشهرتوسط حمله مایوس می شود، بیک محاصرۀ شدید فرمان داده وامیداواراست که گارنیزیون را با قحطی ازپا درآورد؛ اما حاصلی بدست نمیآورد، زیرا اوکندهار را در داخل یک دیواری دوگانه قرارمیدهد که سربازان او ازحملات داخلی و خارجی حمایه میشوند؛ یکنیم سال میگذرد بدون اینکه کمترین مفادی بمقابل شهرحاصل شود – مگراودرماحول آن بسیارموفق میباشد، چون قطعات اوتمام دهکده های ماحول را مطیع میسازند. لذا وقتی اوآقای ولایت میشود، تصمیم میگیرد که موضوع را حل نموده و یک حملۀ عمومی صادرمیکند. آمادگی برای آن بسیارنیرومند وشجاعت وفداکاری سربازان قابل تحسین است، اما پس ازتصادمات سخت دو روزه، کندهار نتنها تسخیرنمیشود، بلکه کوچکترین پیشرفتی حاصل نمیگردد، با آنکه چندین حمله انجام میشود. یک احساس دلسردی دربین ارتش پارسیان شایع میگردد، اما وقتی یک قطعۀ جدیدا ایجاد شده ازقبیلۀ بختیاری که خود را درموارد متعدد با تحمل سختیها و دلاوریها متمایزساخته بود، مزیتی بدست میآورد، امید باقیماندۀ ارتش افزایش یافته وآنها تحریک میشوند تا مساعی خویش را دو چند سازند. این دستۀ دلاوربا وجودیکه زیرطوفان مرمی قرارداشتند، با بالاشدن بر سنگهای تقریبا عمودی و چسبیده بربرآمدگی آنها، با رسیدن به یک همواری کوچک، میتوانند بچندین برج درجانب شمال کوه بالابروند. آنها با ریسمان وبازوهای قوی خود موفق میشوند بعضی توپها را بلند نموده وآتش خود را بالای تمام برجهای دیگربگشایند، شکافی ایجاد شده ودرظرف شش ساعت، بختیاری ها آنها را دراختیارمیگیرند؛ لذا شهروارگ مجبوربه تسلیم میشود. میرحسین خان به قلعه بالای قلۀ کوه عقب نشینی میکند، جائیکه او هر حمله را موفقانه دفع نموده ومیتوانست یک مقاومت طولانی ایجاد کند، اگرسخاوت نادر مبنی بر وعدۀ نجات جان او ودادن یک درجۀ عالی در ارتش خویش باو نمیبود. این پیشنهاد نجیبانه باعث تسلیمی او شده و میرحسین بعدا مخلصانه به مهاجم پارسی پیوسته و بیکی ازجنرالهای دلخواه اوتبدیل میشود.
با تسخیرکامل کندهار، شاه پارس تدابیری جهت تحکیم قدرت خویش اتخاذ میکند، بخاطرجلوگیری باشندگان ازیک مقاومت مشابه که شجاعت، وسایل دفاع واستحکام محل شاید آنها را تحریک نماید که باردیگرمتوصل شوند. لذا اواستحکامات را تخریب نموده ومردم را به شهرجدیدی انتقال میدهد که در وقت محاصره بفاصلۀ یک مرمی توپ از شهرقدیم اعمار نموده است. اما باشندگان این شهرجدید تقریبا برای مدت 15 سال بسیارکم میباشند، چون بمجردیکه احمدشاه سدوزی برتخت مینشیند، شهرسومی بفاصلۀ تقریبا یکنیم میل بطرف شرق اعمارنموده وشهرنادرغیرمسکون میشود.
نادرپس ازتسخیرهرات و کندهار، بفاصلۀ کوتاهی کابل را نیزضمیمه ساخته وباینترتیب آقای تمام افغانستان میشود. او با توانائی سیاسی بزرگ و بخصوص شیوۀ سخاوت وبخشش که با مردم و روسای آنها معامله میکرد، بطورکامل نیت نیک آنها را تامین نموده ویک قطعه 16 هزار سوار دراین قلمروایجاد میکند. آنها ازبین کسانی استخدام میشوند که ادعای اولادۀ ابدالی وغلزی دارند، 12 هزارازقبیلۀ ابدالی و4 هزارازقبیلۀ غلزی: بتعداد 10 نفرازروسای قبایل(یعنی 8 ابدالی و2 غلزی) فرماندهی این ارتش را بعهده داشته وستاد ارتش به نورمحمد خان علیزی داده میشود. این نیروها درتمام تهاجمات نادررا همراهی نموده وبا قدرت تمام درموفقیت ودرخشش این فاتح نقش دارند. آنها بطورخاصی خدمات خبرداری انجام داده وارتش او را بهنگام بازگشت ازهند، ازنابودی کامل نجات میدهد، وقتی او با دشمن درکوههای ماحول پشاور مصروف شده و درتمام جوانب توسط خیبریها بستوه آمده میباشد. فاتح پارس دراینجا در بحرانی ترین وضعیت قرار داشته وخود را فقط با دادن پول زیاد به کوهیان نجات میدهد که گردنه ها را بمقابل او بسته بودند. خلاصه، این قطعات ابدالی وغلزی آنقدر وفاداری به نادرنشان داده و چنان خدمات مهمی باو ارائه میکنند که درطولانی مدت، آنها را نسبت به سربازان خود ترجیح داده و باعث تعصب وحسادت بزرگی دربین پارسیان میگردد؛ وقتی نادردر1747 بقتل میرسد، آنها با درنظرداشت همان رنجش و غضب، این قطعه دلخواه را مورد حمله قرارمیدهند. با وجودیکه تعداد آنها کم است، افغانها مجبورمیشوند مصئونیت خویش را با یک عقب نشینی فوری درنظرگرفته وتحت فرماندهی نورمحمد خان به قلمروخود برمیگردند. لیکن آنها فورا تدابیری اتخاذ نموده وخود را از یوغ پارسیان رها میسازند که بهیچوجه کارمشکلی نبوده است، چون پس ازمرگ نادر، درتمام امپراطوری اوهرج ومرج گسترش مییابد.
سرداران افغان که درارتش پارسی خدمت مینمودند(طوریکه فوقا گفتیم)، ده نفربودند. احمدخان سدوزی، ازنسل سدو و نماینده بنزد شاه عباس بزرگ(دربین ایشان نخبه ترین فرد بوده) وحاجی جمال خان محمد زی، ازنسل محمد، یکی ازهمرهان سدو درترکیب آن هیئت وبا نفوذ ترین آدم میباشد. تجربه آشکاربتمام این روسا نشان داده بود که تا آنزمان، تفرقه آنها بیشترازقدرت دشمنان شان، آنها را تحت انقیاد مهاجمین مختلف قرار داده است؛ لذا آنها سوگند میخورند که سخت متحد باقی مانده ودر مدت یکماه کود یا نظامنامۀ قوانین را تکمیل نموده وبه قوم خود اعطا نمایند.
پس ازبازگشت قطعه افغان به کندهار، آنها چند روزمصروف مسایل اجتماعی وخانوادگی میشوند که مدت طولانی ازآن دوربوده و روحیۀ اغتشاشی آنها آرام میگیرد؛ اما فورا بعلت ناخشنودی یا دسیسه بمقابل رئیس خود شورش نموده، ریاست ستاد ارتش را از نورمحمد خان میگیرند بدلیل اینکه منشای او باندازۀ کافی نجیب نمیباشد. پس از برکناری این شخصیت، سرداران عمدۀ قبایل ابدالی وغلزی مجلسی در مقبرۀ شیخ سورک واقع دردهکدۀ نادرآباد(حالا کشکی نخود)، 35 میل ازکندهار، برگذارمیکنند تا دربارۀ ایجاد حکومت درافغانستان تصمیم بگیرند. دراین جلسه موافقه میشود که پس ازاین، آمیزش دربین قوم ایشان و پارسیان ناممکن بوده – باید رئیسی ازبین خود انتخاب کنند تا همه مطیع او بوده ودرتمام عملیات نظامی واداری کمک شود که بدون آن چانسی برای نگهداری استقلال وجود نخواهد داشت. این توافق بدون تاخیرو بدون مشکلات بزرگ بدست نمیآید؛ هرقبیله میخواهد ادعای خود را برای تصاحب نامزدی تاج وتخت پیش کشیده وایجاد تفاهم دربین روسای قبایل بسیاردوراز سازش یا سیرت متواضانه است. احمد خان سدوزی که خانواده اش درهرات میزیست، جائیکه او مورد توجه خاص بود، درهشت جلسۀ پرآشوب حاضربوده وبتمام آنچه میگذشت، با دقت گوش میداد بدون اینکه چیزی بگوید. درویشی که مواظبت مقبرۀ شیخ سورک را بعهده داشته ونظراوهمیشه با احترام پذیرفته میشود، شیوۀ محتاطانه احمد خان را ملاحظه نموده واین مرد مقدس که با بحث های پایان ناپذیروتکراری درجریان چندین روزخسته وبیزارشده، کنفرانس را با نظرخود قطع کرده و به سرداران میگوید: "چرا اینهمه پرگوئی دور و دراز؟ خدا احمد خان را یک مرد بسیاربزرگ نسبت به همۀ شما آفریده است؛ اوازجملۀ نجیب ترین خانوادۀ افغان است. لذا خدا را درنظرداشته باشید، چون قهرخدا بالای شما میافتد اگرشما او را درنظرنگیرید". پس ازاظهاراین جملات با یک لحن بسیارقوی، یک خوشۀ جو را ازمزرعۀ آنجا برداشته وآنرا بشکل یک حلقه گل بالای سراحمد خان گذاشته ومی افزاید: "این تاج شما میباشد". حاجی جمال خان که قدرتمند ترین سردار دراین جلسه بوده وقرارمعلوم رای زیادی بطرف او بود، فورا ازادعای خود بنفع احمدخان صرفنظرکرده وانتخاب اورا با تمام فصاحت اقناعی خویش پشتیبانی میکند – برخوردیکه برای او احترام عمومی افغانان را حاصل میکند. سرداران با دیدن کسیکه بسیار بیعلاقه بوده و بحیث شاه ایشان تعین شده، نمونۀ اورا تعقیب نموده و باو راضی میشوند؛ آنها می بینند که احمد خان خاموش ترین آدم دربین ایشان بوده وهمچنان هوشیار ترین شخصی که برای خودش ادعا نداشته ومهمتر ازهمه توسط شخص سومی پیشنهاد گردیده است. لذا اورا معتدل ترین، بیعلاقه ترین ومناسب ترین نسبت بهمه دانستند.
احمد خان پس ازکسب عنوان شاه درپایان سال 1747 دریک مسجد کندهار تاجگذاری میکند، محفل شادی وسرور بزرگی برپا گردیده و برای چندین هفته دوام میکند. تاجگذاری اوبسیارساده میباشد: کلان ترین ملا یک مقدارگندم را برسرشاه جدید پاش داده وبه جلسۀ افغانها اعلان میکند که اوبرگزیدۀ خدا ومردم است. این تفویض نمادین قدرت شاهی هنوزهم دربین قبایل افغان (هروقتیکه یک رئیس را انتخاب میکنند)، تعقیب میشود؛ معنی ومفهوم این مراسم آنست، کسیکه امانتدار قدرت میشود ازاقدامات اوفراوانی وکامگاری بوجود میآید.
افغانها هنوزدرجریان مراسم تاجگذاری میباشند که آغا خان شیرازی، رئیس گمرک یا خزانۀ نادرشاه در سند و پنجاب، با دو کرور پول (1360000 لیره)، الماس و شال به کندهارمیرسد. احمد شاه فورا این خزانه را تصرف نموده وآنرا دربین افسران، افراد ارتش ومستخدمین حکومت توزیع میکند؛ این سخاوت بزرگ، نقش بزرگی نسبت بهمه فضایل شخصی ومنشای نجیبانۀ اودرحرفۀ آینده اوبازی میکند. قبایل زیادی که تا هنوز انتخاب اورا تائید نکرده اند، ولی روسای ایشان شامل این سخاوت اند، خود را باین شخص وصل نموده واوازاین احساس یکدلی جهت تحکیم قدرت خود استفاده کرده ودرجریان اولین سال سلطنت خود لشکربزرگی ایجاد نموده ومتعاقبا برای تسخیرکابل مارش میکند. این عملیات تهاجمی زیاد آسان نمیباشد، زیرا نادرشاه 12 هزار فامیل پارسی را دربالاحصار(ارگ این شهر) مستقرساخته بود؛ اما احمدشاه ازطریق طرفداران خویش به تفاهم مخفی با آنها میپردازد، با وعدۀ اینکه روسای ایشان درتمام مقرریهای رسمی ومنافع سلطنتی سهیم بوده ودرتمام موارد برپایه مساوات برخورد خواهند شد (پارسیان باشندۀ کابل بنام قزلباش یاد میشوند، چون آنها قسمتی ازهفت قبیلۀ ترک بودند که جانبداری ازشاه اسماعیل، موسیس صفویان را پذیرفتند. این شاه بخاطر تمایزایشان، یکنوع کلاه سرخ بآنها داده بود؛ لذا نام ایشان قزلباش یعنی "کله سرخ" میباشد. این هفت قبیله شامل اوستاجالو، شاملو، نیکالو، بهارلو، زولقدر، قاجاروافشارمیباشند).
باوجود این ارتداد، ناصرخان حاکم کابل، شناسائی احمدشاه را با لجاجت رد کرده وهرچه دراختیاردارد برای استخدام گارنیزیون ازبین هزاره ها و یوزبیکها بکار میگیرد، اما با بیهودگی و نومیدی، درآخرنمیتواند بمقابل افغانها ایستادگی نموده وپس ازیک تصادم ضعیف به پشاورفرارمیکند. احمد شاه بعدا کنترول کابل را بدون کمترین مخالفتی بدست گرفته و شخصی را بحیث حاکم مقررمیکند که بسیارهوشیار و وفادارباو بوده و شهررا به تعقیب ناصرخان ترک میکند؛ ناصرخان که تعداد زیاد پیروان خود را ترک نموده ومیبیند که یک مقاومت طولانی فقط میتواند برای او کشنده باشد، پشاوررا به افغانها تسلیم نموده وبه احمدشاه بیعت میکند.
احمدشاه میداند جنگ برای مردمیکه بالای آنها حکومت میکند، یک ضرورت است؛ خصلت سرکشی ویاغیگری آنها ورقابت وهمچشمی که دربین قبایل مختلف وجود دارد، اگربیکاروغیرفعال باقی بمانند، بطور یقین باعث ایجاد بی نظمی بمقابل دولت وایجاد خطربمقابل قدرت رو به افزایش اومیشود. درپهلوی آن، سلطنت افغانها بایست اساسگذاری شود که محدوده ومرزهای آن تا اینزمان توسط هیچکسی تعین نشده است. احمد شاه تصمیم میگیرد این محدوده را تا هرجا که یک قبیلۀ افغان یافت میشود، وسعت بخشد وبخاطرتحقق این هدف، اودیگردرپشاوربیشتر از آنچه برای مطیع ساختن وتنظیم قبایل باشندۀ نواحی کوهستانی این ولایت ضروراست باقی نمیماند؛ زمانیکه او متیقین میشود هراس بیشتری از جانب مخالفین وجود ندارد، اندوس را عبورنموده وبمقابل لاهورمارش میکند.
حیات الله خان پسرذکریا خان که توسط نادرشاه بنام شاه نوازخان ملقب شده وجانشین پدرش درحاکمیت این شهراست، با شنیدن تمایل احمدشاه، ارتشی تهیه نموده وبه فاصلۀ کمی درشمال لاهورسنگرمیگیرد. اوهمچنان نامۀ عنوانی مغول اعظم دردهلی، احمدشاه گورگانی (نام قبیلۀ است مربوط به تیمورلنگ وهم میرزا بابرواولادۀ او) نوشته واورا ازپیشروی احمدشاه سدوزی مطلع میسازد: درمورد تسخیرکابل و پشاور، ازطرح های او درمورد لاهوروآنچه درمورد هند درسرمیپروراند؛ و بنا براین، خواستار کمک او میشود. امپراطورمغول تمام خواستهای او را پذیرفته و درراس ارتشی برای همکاری حیات الله میشتابد. سالارلاهوربا متیقین شدن ازاین امر و بدون انتظاربرسیدن او(چون فکرمیکند وقتی احمدشاه سدوزی متوجه شود که اوپشتیبان قوی دارد جرئت نخواهد کرد تا بمقابل اوبخت آزمائی کند)، بیک نمایش جسورانه بامید متوقف ساختن او پرداخته وقرارگاه خود را به ساحل چپ چیناب انتقال میدهد. مگرافغانها (طوریکه اوتوقع داشت) حرکت خود را سریع یا کند نساخته و بزودی بمقابل اومیرسند؛ اما ازاینکه سطح دریا بسیارزیاد ومتورم باست، هردو ارتش مجبوراند منتظرپائین آمدن سطح آن شوند، قبل ازاینکه بتوانند حمله کنند. بیحوصلگی شاه افغان بطورخاصی زیاد است، چون میخواهد قبل ازاینکه مغولها برسند با دشمن مقابله نماید، زیرا اوازرسیدن آنها باخبر بوده، اما نیازپلهای موقت نظامی اورا مجبورمیسازد تا برای چندین روز عاطل بماند. او سواره خود را بطورمستقیم دریک نیمه شب وسکوت کامل بکارانداخته و دریک نطقۀ چند فرسنگ بالاترازقرارگاه دشمن از دریا عبورمیدهد. احمدشاه میخواهد مستقیما بطرف لاهورحرکت کرده وآنجا را با یک حمله ناگهانی تسخیرنماید و نظارت دشمن را با گذاشتن پیاده خویش درساحل راست و درساحۀ دید آنها، گمراه ومغشوش سازد. پیش بینی او به تحقق میپوندد: چون ارتش شاه نوازخان، بفکراینکه تمام ارتش افغان را درپیشروی خود دارد درامنیت کامل بخواب میروند. ولی روز بعد حاکم پنجاب میداند که احمدشاه با سواره خویش بطرف مرکز لاهور مارش نموده است. لذا با گذاشتن پیادۀ خود بمقابل دشمن، با عجله بدنبال ایشان آمده ودرروزبعدی درنیمه راه بین چیناب وشهرباهم مواجه میشوند؛ اما با اجرای عملیات اکتشافی ودریافت تفوق تعداد دشمن، او جرئت حمله را نکرده و درجانب اوحرکت میکند که توسط تپه های مسلسل حمایه شده وازجانب جنوب توقع پیوستن با گورگانی ها را دارد که بکمک اومارش مینمودند.
شاه افغان واضحا حرکت دشمن را دیده و با درک هدف او، طرح تازۀ در ذهن اوخطورمیکند. اواجازه میدهد که شاه نوازحرکت قفائی خود را بدون هیچ مخالفتی ادامه دهد؛ اما وقتی او را دریک فاصلۀ دورترازخود میبیند، احمد از راه خود برگشته، بالای پیاده سیکها درچپ چیناب حمله نموده، آنها را کاملا نابود و توپخانه آنها را با مقدار زیاد غنایم بدست میآورد. او بعدا پیاده خود را به ساحل راست دریا عبورداده و سریعا بطرف لاهور حرکت نموده و آنرا بدون مشکلی تسخیرمیکند.
شاه نوازخان با شرمساری بنزد متحد خود فرارنموده ودلایل پیروزی آنها را کثرت، شجاعت وهوشیاری افغانها توجیه میکند؛ این اظهارات بی تدبیرانه وغیرمحتاطانه اوباعث دلسردی دربین افسران مغول گردیده و تمایلات آنها که تا اینزمان متفقا طرفدارجنگ بودند، به میلان شدید صلح تبدیل میشود.
احمدشاه سدوزی پس ازتسخیرلاهوروسپردن آن بمواظبت یک گارنیزیون انتخابی، بصوب احمد شاه گورگانی مارش میکند، اما با پیمودن نیمه راه که اورا ازامپراطورمغول جدا میسازد، نمایندۀ او را ملاقات میکند که حامل پیشنهاد صلحجویانه اومیباشد. احمد شاه سدوزی پس ازتردید زیاد ارادۀ صلح میکند، چون چانسهای جنگ که او باید بآن میپرداخت بسیار بزرگ است؛ زیرا قدرت اوهنوزدرحال جوانه زدن بوده؛ او حتی با درنظرداشت وضع قلمروخودش هنوزهم بدون مشکلات نمیباشد؛ لذا او فکرمیکند این بی احتیاطی است که بخت خود را درمسایل جزئی جنگ آزموده وموافقه میکند تمام ولایات پنجاب که قبلا تحت فرمان نادرشاه بود منحیث جهیزیه یک شاهدخت مغول دردست افغانها باقی بماند که چندی بعد با شهزاده تیمورمیرزا پسردوم احمد شاه سدوزی ازدواج میکند. تمام مناطق ماورای ستلیج درساحل چپ اندوس دراختیار مغول مانده ودریای اندوس خط مرزی بین دو امپراطوری میشود. درسال 1750، معاهدۀ در اینمورد توسط هردو جانب بامضا میرسد؛ شهزاده سدوزی پس از تعین حاکمان درفتوحات جدید خویش به کندهاربرمیگردد، جائیکه تعداد زیاد سرداران افغان با حسادت ازقدرت شاه وافتخاراتی که جدیدا بدست آورده بود، بطورمخفیانه تلاش میکنند تا مردم را بمقابل او بشورانند. آنها فیصله میکنند که بمجرد رسیدن به پایتخت، اورا بقتل برسانند، اما شاه چند لحظه قبل ازاینکه آنها این اقدام را عملی نمایند، مطلع شده، با استحکام وحضور فکری اوکاملا عقیم میشوند. رهبراین نقشه، همان نورمحمد خان علیزی است که بهنگام برگشت افغان ها از پارس ازفرماندهی ارتش برطرف ساخته شده واحمدشاه به اوعنوان میر یا شهزاده افغانها را اعطا کرده بود؛ همدستان او محبت خان، قیدوخان وچند افغان غیرمهم دیگربودند که با دستهای جلادان یکجا با ده نفرازهر قبیلۀ که عمیقا موارد توافق قرار گیرد، نابود شوند. این اولین اعدامها است که بفرمان احمد شاه صورت گرفته و تعداد زیادی ازروسا نگران بودند که اوشاید درمواقع دیگرعین تدابیرشدید را بمقابل خود آنها اتخاذ نماید، لذا حق او را درمورد سزای مرگ مورد مناقشه میدانستند. پس ازاجرای اعدامها، آنها این سوال را پیش میکشیدند آیا مجازات قصاص باید به شاه و خانواده اش تطبیق شود یا نه؛ آنها همچنین خواستارمحدود ساختن قدرت او یا تابع ساختن او به تصویب ایشان شدند؛ اما احمد شاه این احساس روسا را قویا سرکوب نموده، قاطعیت وعدالت او بزودی باعث ایجاد آرامش درمناطق تحت سلطۀ او میگردد.
با اطمینان به نتایج خوب این اقدامات، او بفکراشغال خراسان میشود، پروژه ایکه اوپس ازتخت نشینی برسرمیپرورانید. درآنزمان، شاهرخ نواسۀ نادر، شاه این ولایت است، جائیکه او خود را بمشکل پس از مخالفت بزرگ روسا مستقرساخته بود. مخالف عمدۀ اومومین خان حاکم چناران بود که حتی درتسخیرمشهد موفق بوده وازارتش میخواست که اورا شاه پارس بخواند؛ اما پس ازاینکه قدرت مستقل را چند روزدردست دارد، مورد بدگمانی سربازان قرارگرفته، باونافرمانی کرده واورا محکوم به مرگ میکنند. این حادثه شاهرخ را توان میبخشد تا حقوق خود را اعاده کند؛ بآنهم ارضای او بدون شائبه نمیباشد، چون روسای زیادی دارای عین هدف مومین خان بوده و باعث گسترش هرج ومرج درتمام حصص خراسان شده بودند. لذا احمد شاه فکرمیکند برای هدف او، مساعد ترین فرصت است؛ اودرسال 1750 با یک ارتش 70 هزارنفری بطرف این ولایت مارش میکند. حاکم هرات عرب سردارامیرخان است، یک فرماندۀ قدیمی توپخانه درزمان نادرشاه که حاکمیت این شهررا بنام شاه رخ میرزا دردست دارد؛ چون رئیس فکرمیکند قوت کافی برای مقابله با افغان ها ندارد، ارگ را دریک حالت دفاعی قرارداده وبا یک گارنیزیون افراد انتخابی درداخل دیوارهای آن سنگرمیگیرد. برای مردمان شهرکه آمادۀ دفاع بودند، فرمان میدهد که پول، تدارکات وسلاح توزیع شده وقاصدی بنزد شاه رخ میرزا فرستاده وتقاضای کمک فوری مینماید.
باشندگان هرات یک محاصرۀ 14 ماهه را بشکل حماسی آن تحمل نموده وهمیشه منتظرکمکی میباشند که 20 بارمطالبه شده وغالبا توسط شهزاده وعده داده میشود که بزودی بآنها میرسد؛ ولی بعلت پوره نشدن امیدها و مواجه شدن با بزرگترین تنگدستی، با صلاحدید تسلیم شده ودروازه های شهر را میگشایند.
امیرخان که ازارگ ناظرسقوط شهراست، تصمیم میگیرد آخرین کوشش خود را دردفاع شهرانجام داده و با دسته کوچک خود داخل حومه های شهرمیشود؛ اما با مورد حمله قرارگرفتن درپیشروتوسط افغانها ودرعقب توسط یکتعداد هراتیانی که طرفدارآنها بودند، سربازان اوبزودی نابود شده وامیربقتل میرسد. 50 نفریکه درارگ باقی مانده بودند به افغانها تسلیم شده وجان خود را نجات میدهند.
شاهرخ میرزا بعلت مشکلات ماحول که تحت کنترول او نبود نمیتوانست بکمک امیرخان بشتابد، چون اوبسختی توانائی نگهداری خود درمشهد را داشته وموقعیت اوتوسط تعداد زیادی ازرقیبان مورد مناقشه قرارداشت. رئیس ستاد یوسف خان بالاخره میتواند تمام آنها را شکست دهد اما این رئیس شجاع ووفاداردرجنگی گیرمیماند که بین سربازان او و دوشهزادۀ خراسان بوقوع میپیوندد. یکی ازآنها بنام میرعلیم مربوط یک قبیلۀ عرب سیستان است ودیگری، جعفرخان رئیس ناقلین کردهای بیرجند. این خانها پس ازقتل یوسف خان، مشهد را تسخیروشاهرخ را اسیرمیسازند؛ اما آنها نمیتوانند برسرتقسیم قدرت وغنایم موافقه نموده و بمقابله میپردازند. در این تصادم میرعلیم پیروزشده وآقای شهرمیشود. پس از تامین منافع خود، اوآمادگی میگیرد تا بمقابل احمدشاه سدوزی مقاومت کند، استحکامات را ترمیم، تدارکات را تامین و پس ازواگذاری دفاع آن به باشندگان که به باوراومیتوانند اعتماد شوند، مشهد را ترک گفته واراده میکند درصورت ممکن به هرات حمله کند. اما دراین تلاش اومایوس میشود، چون بهنگام رسیدن به تربت شیخ جام اوبا دیدن شهزاده تیمورمیرزا درقطارمحافظین پیشروارتش افغان که بطرف مشهد مارش میکند، متحیرمیگردد. اما با بهبودی ازاولین احساس حیرت دراین حادثۀ نامناسب، میرعلیم با دلاوری زیاد بالای دشمن حمله نموده و یکمقدار پیشروی میکند؛ اما یک قطعۀ 3 هزار سواره بلوچ که توسط ناصرخان رئیس کلات بلوچستان فرماندهی میشود، باعث بی نظمی در صفوف امیرشده وارتش اورا پارچه میسازد. میرعلیم فورا مفکورۀ نگهداری مشهد را کنارگذاشته و بجهت قاین به قبیلۀ خود عقب نشینی میکند.
نصرالله خان پسرشاهرخ که با یک دستۀ کوچک سواره در میدان قرار دارد، وقتی این خبرخوش را میشنود، داخل مشهد شده، پدرخویش را رها ساخته و او را درراس امورقرارمیدهد. احمدشاه که مشتاق پایان این تهاجم است، درویش علی خان هزاره را بحیث حاکم هرات تعین نموده و یکجا با محافظین پیشرو و باقیماندۀ سربازانش، پس ازچند روزبپای دیوارهای مشهد رسیده، درتمام جوانب سرمایه گذاری نموده وقویا به محاصره میپردازد. اما حملات او با قوت طرد شده و در جریان چندین ماه، ضایعات قابل توجهی را متقبل میشود که نمیتواند با هیچ موفقیتی جبران نماید. شبی با وجود نظارت ودسپلین احمدشاه، نادرمیرزا یا نصرالله خان در راس چند سواره انتخابی به قرارگاه افغانها هجوم آورده (چیزیکه توقع آن بسیارکم بود) وتا وقتیکه تعداد زیاد دشمنان خود را قلع وقمع نمیکند، عقب نشینی نمیکند. ارتشهای آسیائی هیچ درکی ازاین ندارند که چگونه خود را ازحملات شبانه بواسطۀ جابجا نمودن محافظین، دروازه یا نظام قراول دفاع نمایند؛ لذا قوتهای احمدشاه همیشه توسط این تاخت وتازهای متحیرمیشود که زیرکانه پیش برده شده وآنها را بسیار غمگین میسازد. ممیش خان زعفرانلو حاکم چیناران که خود را به سرنوشت نواسۀ نادر وصل کرده بود، پشتیبانی عظیمی باومیدهد؛ اوشهر را با تدارکات تامین کرده، سواره اوحملات روزانه برعقب افغانها انجام داده، ماحول شهر و قرارگاه آنها را غارت میکنند. با وجودیکه تعداد ارتش محاصره کننده به 60 هزارنفرمیرسید، هرگزتوانائی ازپا درآوردن ویا حملات جدی باین دسته کوچک سواره را نداشتند که چنین ضربۀ سنگین آورده وتعداد آنها کمتراز1000 نفربودند. درجریان 4 ماه وضع بدین منوال باقی میماند، تا اینکه احمدشاه که انتظار مواجه شدن با چنین مقاومتی لجوجانه را ندارد با ارائه پیشنهادی راضی میشود که محاصره مشهد را بشرطی پایان دهد که پسرش سنجرمیرزا باو برگردانده شود که پس ازمرگ نادرشاه اسیر پارسیان بود. چندین اقارب احمد شاه را که امیرخان با خود ازهرات برده بود نیزمسترد نموده وهم دربدل پول زیاد، شاه افغان موافقه میکند که از آنجا عقب نشینی کند.
پس ازتکمیل بموقع این شرایط، احمدشاه بدون زحمت دادن بعقب خویش، بیکبارگی بمحاصرۀ شهرمستحکم نیشاپورمیپردازد که دریک جلگه بسیار حاصلخیزقرارداشته وارتش اوبآسانی میتواند اعاشه دریافت نماید. این شهرتوسط دوشخص دارای عین صلاحیت اداره میگردد – یکی، عباس قلی خان مربوط قبیلۀ بیات که تعداد آنها 10 هزارخانواده بوده، دراطراف نیشاپورزندگی کرده وپشتیبانی آنها را با خود دارد؛ دیگری حاجی سیف الدین که بومی شهربوده وهردو مصمم بودند که مقاومت نیرومند نشان دهند. احمدشاه بطورساده با سرمایه گذاری محل راضی شده و باساس وعدۀ سیف الدین، محاصره را بتعویق میاندازد. این شخص درنامۀ خود به شاه افغان میگوید که بمجرد رسیدن احمدشاه، سلاح خود را بزمین میگذارد؛ اما اوفزوده که بیکمقداروقت ضرورت دارد قبل ازاینکه بر لجاجت عباس قلی خان غالب گردد که تصمیم به جنگ گرفته است. این حاجی زیرک ومکاربا چنین عملی میخواهد وقت کمائی کند وفرمانروای افغان فریب اورا میخورد، چون آنقدرمذاکره را طولانی وبه دفع الوقت میگذراند که زمستان فرا میرسد، قبل ازاینکه اوسنگرهای خود را بازکند؛ برف سنگینی برزمین افتاده، ارتش بزودی محتاح تدارکات بوده و سردی و گرسنگی تلفات زیادی بر ارتش ببارمیآورد. بالاخره شدت سرما باندازۀ میشود که حیوانات باربری تلف شده وافغانها مجبورمیشوند که خیمه ها، بارومحموله، مهمات وتوپخانۀ خود را ترک گویند. افغانها پس از تخریب آلات و وسایل، آنها را به کاریزها انداخته وبا گذاشتن خطوط طولانی اجساد ومحموله درمسیرخویش عقب نشینی میکنند. بخش دیگر ارتش آنها که بمقابل علی مراد خان، رئیس تبوس فرستاده شده نیزتقریبا نابود میشوند؛ آنهائیکه اززخم شمشیرفرارمیکنند ازشدت سرما هلاک میشوند؛ شدت سرما بحدی میباشد که بهنگام توقف آنها درکافرقلعه حدود 18 هزارسربازاحمد دریک شب جان داده ودر روزبعدی تقریبا بعین تعداد بهنگام عبورازهریرود، درنزدیکی شهرکوسان هلاک می گردند. دریائیکه یخ بسته است، درزیرازدحام فراریان شکسته وآنها را درکام خود فرو میبرد؛ آنهائیکه ازراههای دیگرعقب نشینی نمودند نیز بخت خوبتری نداشتند. سردارجمعه خان که فرماندۀ این تهاجم بود، یک طرح خلاصۀ آنرا باقی میگذارد، یکی ازحوادثی که ارزش یاد آوری داشته و بینظیردر تاریخ معلوم میشود. اومیگوید بخاطر وقایه از شدت سرما ولذا ازمرگ که پیامد آنست، طریقۀ پیشنهاد میکند که مورد قبول واقع می گردد؛ شکم تعدادی شتران خویش را دریده ودرداخل آن با یک کمپل یا پتومیپیچند(با کشتن 17 شتردربین آفتاب نشست وآفتاب برآمد)، هرشب قسمت خود را گرفته وباین طریق ازیکی بدیگری میروند. فاجعۀ این عقب نشینی تا زمانی ادامه مییابد که بقایای نیرو های افغان به هرات میرسند، آنهائیکه ازصفوف ارتش درخشان احمدشاه زنده مانده بودند تعداد ناخوش وتیره بختی که شباهت زیادی به اسکلیت داشتند. پس ازچند روزیکه احمد شاه به شهرمیرسد، درک میکند که حاکم درویش علی خان با استفاده ازموقعیت پریشان و تنگدستی او، توطیۀ دستگیری وغصب قدرت او را چیده است؛ اما احمد با پیشبینی نیت و ارادۀ او، فرمان دستگیری وزندانی ساختن اورا صادرنموده وپسرخود تیمور میرزا را بعوض او حاکم تعین میکند؛ بعدا بخاطراستخدام نیرو برای ارتش خود بطرف کندهارحرکت میکند.