تاریخ افغان ها

 

 

 


 

 

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

 

  

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، جون 2009

 

 

 

 

فصل دوم – فتح منطقه

 

اشغال منطقه توسط الکساندر، فتح دوباره توسط بومیان، تسخیرتوسط تاتارها، مرگ منصور، پیروزی سبکتگین، مشخصۀ افغانها دراین دوران، اعطای ساحه به قبیلۀ ابدالی، مخالفت غلزی ها با سلطۀ تاتار، اولین فرماندارمستقل افغانستان، محمود پسراو، استبداد شهزادگان تاتار، اخراج بیرم، خسروملک آخرین فرماندارغزنویان، لیست شاهان این نژاد، شهزادگان افغان غور، محمودغوری، فتوحات اودرهند، ایلدوز، جلال الدین، اشغال افغانستان توسط چنگیز خان، ملِک کُرت، شمس الدین غوری، اختیارداری آنها درزمان تاتارها، فتوحات تیمورلنگ، توصیف افغانها توسط آن مهاجم، فرمانروائی افغانها درهند، محمودسوم، شکست بلال توسط ابراهیم خان وتسخیرکابل وکندهار، میرزا بابر، کمک پارسیان، شکست توسط یوزبیک ها و پیروزی درهند، سقوط ابراهیم خان، مرگ میرزا بابر، جانشینی پسرش همایون، حمایه توسط شاه طهماسب، حکایت شاه، کمک همایون توسط ارتش پارسی، شکست لودها، تلاش جهت تسخیردوبارۀ دهلی، نبوت کمال الدین، اخراج لودها توسط شاه جهان، انحلال آنها توسط اورنگزیب، تسلیمی کندهاربه پارس توسط همایون، تسخیردوباره توسط پارسها ومغولها، هیئت افغانی به شاه عباس، استخراجی از"تاریخ پارس" توسط سُرجان ملکم، آرامش فغانها در زمان شاه عباس، استبداد نواسه اش شاه صفی، تسخیرکندهارتوسط شاه عباس دوم در1642، پیروزی غلزیها، سرکوب اغتشاش آنها توسط شاه حسین، گرگین خان، هیئت افغانها به دربار پارسیان در1706.

 

دربین فتوحات الکساندربزرگ یکی هم افغانستان بوده و بهنگام مرگ این مهاجم، لیتنانت او، سیلیکوس موفق میشود فرمانروائی قسمت اعظم سلطۀ اودرآسیا را بدست آورد. فکرمیشود، پسر و نواسه اش نیزاو را دنبال می کنند؛ مگرتاریخ بما نمیگوید که چطوروچرا دروقت شاه آخری، افغانستان ازدست سیلیوکیدها توسط روسای بومی تسخیرشده و بزودی، بکتریا دولت مستقلی را تشکیل میدهد که با شکوه زیادی حدود 150 سال دوام میکند. پس ازاین دوران، تاتارها بالای منطقه حاکم گردیده وقرارمعلوم حاکمیت آنها تا سدۀ دهم ادامه مییابد. این دوران درتاریکی عمیقی قرار داشته وفقط درسالهای997 م است که ما معلومات روشنی دربارۀ تاریخ افغانها بدست میآوریم.

 

دراین زمان منصوردرتاتارسلطنت نموده ووقتی فوت میکند، یک افسراو بنام سبکتگین، بیعت به جانشین اورا قبول ننموده، سلطۀ خویش را درتمام حصص جنوبی افغانستان مستقروغزنی را پایتخت خویش میسازد. قبایل افغان دراین زمان عمدتا بشکل کوچی و وحشی بوده، با غارت و چپاول زندگی کرده، تحت قیادت روسای میباشند که بسیارطرفداراستقلال بوده و تقریبا همیشه دردشمنی با همدیگرقرارداشته وآماده فروش خود درمقابل پول به قیمتترین خریدارمیباشند. لذا اکثرا اتفاق میافتد که یک قسمت قوم دریک قرارگاه و قسمت دیگردرمخالفت با آن در صف دیگرقرارگرفته و مانند سربازان واقعا اجیر، بدون هیچ تردیدی درمقابل یکدیگرمیجنگیدند. نفاق موجود دربین قبایل افغان، درزمان حاضر، میتواند تا زمانهای بسیار دور ردیابی شده واین عجیب نیست که، آنها دراینمدت طولانی نتوانسته اند خود را بحیث یک قوم تنظیم نمایند. عادات و رسوم کوچیگری نیزدر آن سهم داشته وآنها برای مدتهای طولانی بحیث یک نژاد وحشی در پارس، هند و کوههای افغانستان پراگنده میباشند، اما درهمه جا ودرتمام دوران بشکل یاغی و سرکش زندگی کرده، اداره نمودن آنها بسیارمشکل بوده و توانسته اند بسیارکم با عادات ورسوم اقوام غیرازخودشان درداخل ساحاتیکه مستقرشده اند، موافق وسازگار شوند. عواقب آن طوری بوده که درموارد متعدد نزاعها بوجود آمده ودرنتیجۀ آن تعداد زیاد بدون ترحم نابود گردیده، درحالیکه باقیمانده مجبورشده اند درکوه های پناهگزین شوند که امروزدر آنجا زندگی دارند. قبیلۀ ابدالی یعنی مقتدرترین قبیله درزمان فعلی، تا زمانیکه ازطرف سبکتگین اجازه مییابند (دادن این ساحه دربدل کمک به کمپاین هند)، نتوانسته بودند درکوه های سلیمان مستقرشوند. غلزیها، برخلاف، همیشه قویا با سلطۀ تاتارها درمنطقۀ خود مخالفت نموده و خطرجدی درمقابل آنها میباشند، چون قبیلۀ آنها ازنگاه تعداد درآنزمان، بسیارزیاد بوده است. اما خلافرفتاری آنها تا حدی توسعه مییابد که محمود (پسرسبکتگین که پس ازاوبرتخت غزنه مینشیند) مجبور میشود تقریبا تمام آنهارا منقرض سازد. اما غلزیها در جریان سده های بعدی قادرمیشوند از این فاجعه، بهبودی حاصل نموده، حالا درمجاورت ابدالی قرارداشته، پرنفوس ترین و قدرتمندترین قبیله درافغانستان میباشد.

 

سبکتگین را میتوان اولین فرماندارمستقل دانست که برافغانستان اصلی حکومت میکند؛ اما افغانها بعلت منشای تاتاری او، بالای او وجانشینانش بحیث ظالمان وغاصبان نگاه کرده وکمتردربارۀ کارهای خوب او و مفاد حاصله بایشان فکرمیکردند. محمود پس ازمرگ پدرش، بداخل پارس و هند لشکرکشی نموده وبا غارت وغنایم جنگی حاصله از این مناطق، افغانستان را غنی ساخته وغزنی پایتخت خود را به یکی از قشنگترین شهرهای آسیا تبدیل میکند. مرگ اودرسال 1028 میباشد. جانشینان او، که ارزش کمتری برای جانشینی او دارند، بزودی قلمروی اضافه شده توسط اوبرسلطنت ایجادی توسط سبکتگین را ازدست میدهند؛ سلطۀ آنها بزودی به ولایات افغان ها کاهش مییابد که درآن، قدرت آنها زیاد مورد احترام قرارندارد؛ اگرآنها میتوانند سلطۀ خویش برای دو سده نگهدارند، بیشترباین علت است که افغانها درگیرمشکلات میباشند، نه اینکه آنها از سلطه تاتارها میترسیدند.

 

بیرم یکی ازشهزادگان آنها، درسالهای 1151، یک رئیس افغان بنام سوری را که درولایت غورفرمانده است، دستگیرنموده و او را بخاطر مخالفت با فیصله هایش، بشکل ظالمانۀ بقتل میرساند. وحشت شهزادۀ تاتاردراینمورد بیش ازاندازۀ تصوربوده واو را باشکال مختلفی مورد اهانت، توهین وشکنجۀ فراوان قرارمیدهد.

 

علاوالدین برادراین افغان نگون بخت وجانشین اودرحاکمیت غوربا زور سلاح به انتقام برخاسته و موفق میشود. او شهرغزنی را اشغال نموده و درجریان هفت روزآنرا با آتش خشم، غضب وانتقام غارت نموده وچنان روحیه وحشی صفتی بکارمیبرد که خون کشتگان را بامصاله ساختمانی مخلوطه میکند تا دیوارهای شهررا با آن مرمت کنند.

 

بیرم که درهم شکسته شده است، به ماورای  اندوس عقب نشینی نموده و به فرمانروائی درپنجاب ادامه میدهد، ولی ولایات غربی سلطنت خویش را دراختیاردشمن پیروزمند خویش میگذارد.

 

درموارد متعددی جنگ بین این دوشهزاده اعلان میگردد، مگربیرم از بخت کمی برخورداربوده وقلمروی کاهش یافته را پسرش، خسروشاه بمیراث میبرد؛ اما سلطنت غزنویان درجریان زندگی نواسه اش خسرو ملِک بپایان میرسد. با حملۀ محمودغوری، پسرکاکا و جانشین علاوالدین در1160، خسروملک سقوط نموده وسلطنت اوضمیمۀ افغانستان میشود. یک لیست شهزادگان غزنوی که بالای منطقه افغانستان حکومت کردند، قرارذیل است:

 

سبکتگین......976 م .....365 ق      علی..........1049 م.....441 ق

اسماعیل......997 م .....387 ق       عبدالرشید...1052 م.....443 ق

محمود .......997 م .....387 ق       فرخزاد .... 1053 م ....444 ق

محمود ...... 1030م... 421 ق        ابراهیم ..... 1059 م ...450 ق

مسعود ......1031م ...422 ق        مسعود ......1098 م .....492 ق

محدود ......1041 م ...433 ق       ارسلانشاه....1104م .....508 ق

مسعود ..... 1049 م ...441 ق       بیرامشاه......1108 م.....512 ق

 

شهزادگان افغان غورکه بطورساده، فقط روسای مناطق کوچکی بودند، بقدرت حاکمۀ افغانستان ارتقا یافته وبزودی قلمروهای مهم هند را علاوه میکنند. غوریک ولایت کوچک بوده، موقعیت خوبی برای دفاع داشته و درقلب کوههای صعب العبورپاروپامیزوس قراردارد، اما افغانها هیچیک از وسایل تعرضی دراختیارنداشتند تا آنها را قادرسازد درمقابل دشمنان قدرتمندی چون غزنویها امیدوارپیروزی باشند. میتوان فرض نمود که علاوالدین ازقبایل دیگری کمک دریافت میکند که زیرسلطۀ تاتارها قرار داشتند. اما توهین واهانتی که افغانها بحیث یک مردم زیر سلطه، تحمل میکند به احساس قومگرائی آنها افزوده، باعث انگیزش احساس قهرمانانه دربین آنها شده وآنها را بالای نژاد بیگانۀ پیروز میگرداند که آنها را سرکوب میکرد.

 

محمود غوری بداخل هند یورش برده، بنارس را اشغال نموده و درآن شهرهزاران قساوت وبیرحمی را مرتکب میشود. این شهزاده، وارثی بجا نگذاشته ودر1205 میمیرد. امپراطوری، مطابق میل اودربین طرفداران او تقسیم میشود. افغانستان اصلی بدست ایلدوزمیافتد، اما بزودی توسط یک شهزادۀ خوارزمی ربوده شده وجانشین او، جلال الدین بعین ترتیب مجبورمیشود درمقابل ارتش های پیروزمند چنگیزخان عقب نشینی کند. فرشته بما میگوید که جانشینان این فاتح تا سال 1251 اختیاردارافغانستان میباشند – زمانیکه یک شاه افغان یا پتان میتواند غزنی وکابل را تسخیر نموده وآنرا ضمیمۀ امپراطوری هند سازد.

 

تقریبا نیم قرن بعد، سلطنت جدیدی خود را درولایت غورمستقرگردیده وسلطۀ خویش را بالای کندهاروهرات از1336م (736 ق) تا 1383م (785 ق) گسترش میدهد که نویسندگان غربی آنرا بنام ملِک کُرت می نامند (واژه کرت شکل انحرافی واژه غوربوده ودرصورت یکجا شدن با واژه ملِک، بمعنی شهزاده غورمیباشد. این خانواده ازنژاد افغانها بودند).

 

اولین حاکم مستقل این سلاله، شمس الدین غوری میتواند مورد تائید شاهان تاتارقرارگیرد؛ این حالت درزمان پسران وجانشینان او، رکن الدین و فخرالدین ادامه مییابد، اما سومی، یعنی غیاث الدین تابعیتی را بدورمیاندازد که دربالای او توسط اولادۀ چنگیزخان تحمیل شده است. شمس الدین، ملِک حافظ، معزالدین حسین و ملِک باقر که جانشین اواست استقلال خود را حفظ میکنند؛ اما آخری ازتاتارها کمک میخواهد تا اورا درمقامش نگهدارند؛ ولی سلطنت او کوتاه مدت میباشد، چون برادرش معزالدین اورا برانداخته وقدرت را بدست پسرش غیاث الدین میسپارد که نهمین وآخرین حکمران این سلسله است. این شهزاده توسط امیرتیمور لنگ بهنگام تسخیرقلمروی او وهم غزنی وکابل، اسیرمیشود.

 

تیمورلنگ درخاطرات خود درمورد افغانها، آنها را یک مردم وحشی و غارتگرخوانده و مدنیت آنها را بمراتب پائینتر از تاتارها میداند؛ اما او منطقه آنها را فقط بکوههای سلیمان محدود میداند، ازاینجا میتوان نتیجه گرفت که منظوراوازافغان یا اوغان، فقط قبیلۀ ابدالی باشد که ازروزگار سبکتگین اختیارداراین منطقه میباشند. لذا تمام این معلومات، تائید کنندۀ نظریاتی است که ما قبلا دربارۀ مبهم بودن منشای افغانها ارائه کردیم.

 

اززمان اشغال افغانستان توسط تیمورلنگ تا آغازسدۀ شانزدهم، معلومات دربارۀ آنها کاملا مبهم است، بآنهم این مبدا بایست یکی ازقابل افتخارترین دوره درسالنامۀ تاریخ افغانها بوده باشد؛ اما یکقسمت حقایق مربوط بآنها درهند بوقوع پیوسته وبیرون ازساحۀ تاریخی است که ما تلاش داریم آنرا شرح دهیم: لذا بسرعت ازآن عبورنموده و بمسیری میرویم که ما قبلا مقداری ازآنرا بررسی کردیم.

 

حاکمیت افغانها درهند بهنگام مرگ محمود غوری آغازمیشود که در 1205 بوقوع میپیوندد؛ لذا طوریکه قبلا گفتیم، قلمروهای این محمود بعلت نبودن یک وارٍث مستقیم، دربین طرفداران اوتقسیم میشود. ولایات هند به قطب، یکی ازجنرالهای قبیلۀ افغان لود تعلق میگیرد. این قبیله، با دیدن رئیس خود درحاکمیت یک امپراطوری وسیع که دهلی پایتخت آن است، افغانستان را ترک گفته ودرهند مستقرمیشوند، جائیکه توسط شاه حفاظت و حمایت شده و بسرعت افزایش مییابند. آنها با عادت گرفتن از طفولیت تا زندگی درقرارگاه وآنهم با عادات بسیارساده وخشن، با کمترین مشکلات در بالای بومیان هند مسلط گردیده وبا ایجاد رعب وترس موفق میشوند سلطۀ خود را بالای هندیها بقبولانند. این سلطه تا سالهای 1398 ادامه دارد، وقتیکه تیمورلنگ این منطقه را اشغال میکند. محمود سوم بعدا برتخت نشسته واشغالگران باواجازه میدهند قدرت خویش را دربدل کمک او بهنگام قتلهای عام و خونینی نگهدارد که برای او لقب ویرانگر و نابود کنندۀ انسانیت میدهند.

 

محمودسوم در1450 وفات میکند وآنهم زمانیکه یک خان دیگرافغان بنام بلال ومربوط قبیلۀ لود، خانوادۀ شاهی را برمیاندازد. این حاکم جدید آگره را پایتخت خویش قرارمیدهد. درجریان سلطنت او، امپراطوری دستخوش توطئه های دوامدارقرارگرفته، اغتشاشات دربین لودها پیوسته جریان داشته وبالاخره، بلال رانده شده وابراهیم خان، رئیس دیگرافغان ازهمین قبیله جانشین اومیگردد که هریک ازرقیبان خود را مطیع میسازد؛ اوپیهم کندهار و کابل را مورد تهاجم قرارداده، با مقاومت ناچیزی مواجه شده وتوسط قبایل افغان طرفداری میگردد. پیروزیهای که با سهولت بدست میآورد، جاه طلبی او را افزایش داده و تصمیم میگیرد که بالای سلطنت تاتار در فرغانه مارش نماید، درحالیکه این سلطنت ازعقب توسط شاهی بیگ، سلطان بخارا موردحمله قرارگرفته و با موصوف پیمان تعرضی ودفاعی عقد میکند که مناطق اشغالشده را دربین هم تقسیم نمایند. میرزا بابرمربوط قبیلۀ گورکانی واولادۀ پنجم تیمورلنگ (پسرعمرشیخ، پسر ابوسعید، پسرمیرانشاه، وپسرتیمورلنگ بود) دراینزمان حاکم مستقل فرغانه بوده، ازیکطرف قسمتهای مهم قلمروی خویش را به شاهی بیگ باخته وازطرف جنوب توسط ابراهیم خان مورد تهدید قرار گرفته و با نومیدی درمقابل دشمنان خود مقاومت میکند، اما درآخراز سلطنت خود گریخته و خود را تحت حمایه شاه پارس قرارمیدهد. این واقعه درسال 1498 (904 ق) بوقوع میپیوندد. شاه اسماعیل صفوی او را با بخشنده ترین شیوه پذیرفته وبزودی برای او یک نیروی 20 هزار سوار تحت فرماندهی میرنجم فراهم میسازد که سلطنت او را اعاده کند. میرزا بابر نیزبمیدان آمده وعملیات بمقابل یوزبیکها را آغازمیکند؛ بمجردیکه او بمحاصره بخارا میپردازد، باشندگان آن با تقویۀ سربازان ابراهیم خان، شب هنگام بالای پارسیان حمله نموده، آنها را تارومار ساخته وفرماندۀ آنها (میرنجم) را میکشند. این حادثه درسال 1505 (911 ق) رخ داده است.

 

پس ازاین فاجعه میرزا بابربطرف بلخ عقب نشینی میکند، یگانه راهیکه بطرف شهربازمانده است: اما اوآنقدرخوش قسمت است که میتواند کابل را تسخیرنموده ودرمدت کوتاهی، طرفداران زیاد دراین منطقه پیدا میکند. او در1508 (913 ق) کندهاررا تسخیرنموده وپس ازمدت کوتاهی پنجاب را میگیرد. بومیان هند با دیدن پیروزیهای اودر1511 (916 ق) برای او نامه ارسال نموده وازاومیخواهند تا آنها را ازاستبداد ابراهیم خان نجات دهد. این تقاضا که با تمایلات انتقامجویانۀ اوبمقابل ابراهیم خان همنوائی دارد، با آمادگی پذیرفته میشود. لذا در1525 بمقابل شاه مارش نموده، او را شکست داده وادارۀ تمام قلمروی هند را بدست میگیرد.

 

پس ازاین توضیح مختصرقدرت انتقالی که افغانها دراین قسمت هند در اختیارداشتند، دستنویس عبدالله خان هراتی بدینگونه پیش میرود. بومیان هند بخاطرشاه جدید خویش، دلایل کمی برای تبریک وشاد باش گفتن  دارند، زیرا میرزا بابرآنقدرظلم وغارت میکند که آنها را تقریبا پشیمان ابراهیم خان لود میسازد.

 

بهنگام مرگ میرزا بابر، حاکم مستقل هند وافغانستان، که در 1530 (937 ق) بوقوع میپیوندد، پسربزرگ اوجانشین تمام قلمروی اومیشود، اما برادرش کامران ووزیرش شیرخان (مربوط قبیلۀ لود افغان)، بمقابل اواغتشاش نموده واورا مجبورمیسازند که فرارنماید؛ ازطرف دیگر، پارسیان مدتی قبل بکندهارحمله نموده وآنرا ازمغولها گرفته بودند. بدون درنظرداشت این عمل دشمنانه، همایون آن کاری را میکند که پدرش کرده است – او به دربارپارسیان عقب نشینی نموده وخواستارحمایه شاه طهماسب میشود. شاه اطلاع مییابد که شهزاده فراری به قلمروی او نزدیک شده، او به حاکم خود درهرات فرمان میدهد که او را با کمال احترام پذیرائی نموده واو را به قزبین{قزوین}، پایتخت خود، بدرقه کند، با چنان شیوۀ که شایان شکوه ومنزلت شاهانۀ اوست. هر دو شاه پس از ملاقات، علاقمندی زیادی بهمدیگرپیدا میکنند. شاه طهماسب نه تنها خواهشات مهمان همایونی خود را میپذیرد، بلکه تمام آنچه را انجام میدهد که بتوان انتظارداشت، طوریکه حکایت زیرنشان میدهد:

 

همایون یکروزبا قدم زدن درقزوین به جویباری میرسد که آب صاف و زلالی دربین آن بسرعت جریان داشته و هردو کنارآن پوشیده با گلها و سبزه هاست؛ این محل او را بسیار زیاد خوش آمده و بیکی ازافسران خویش میگوید "اگر من امکانات میداشتم، دراینجا یک مسجد مجلل می ساختم". یک اشرافزاده پارسی با شنیدن این جملات، آنرا به شاه طهماسب میگوید و او قسم میخورد که آرزوی همایون نباید بدون تحقق بماند، بنابران، مهندس خویش را احضارنموده وفرمان میدهد که درمدت شش ماه، در محلی که شهزاده تبعیدی نشان داده بود، یک مسجد مجلل اعمارنماید. اوهمچنان تمام خدمتگاران خویش را ازتذکرآن برحذرداشته ودستورمیدهد تا زمانیکه عمارت تکمیل نشده است، همایون را نگذارند تا درنزدیکیهای آن محل به قدم زدن برود. درمدت شش ماه، مسجد قشنگ تکمیل شده و نام شاه مهمان دربالای دروازه مدخل ونمای بیرونی آن بحیث بنیانگذارآن حک میشود. همایون که هیچگونه اطلاعی ازموضوع ندارد، بآن محل برده میشود. حیرت وشگفتی اوبهنگام دیدن این منظره غیرقابل تصور و سپاسگذاری او نسبت به شاه طهماسب، بینهایت می گردد. شاه، متعاقبا نشانه های بیشتری جهت ابرازعلاقه ودلبستگی در اختیاراو میگذارد که اندازه آن بیحساب است.

 

بآنهم همایون با گذشت زمان احساس میکند که اوضاع درهند هیچوقت بهبود نخواهد یافت اگراو وقت خود را با گذراندن در بین بزم و سرور دربار قزوین سپری نماید؛ لذا اوازشاه درخواست میکند که برای او یکتعداد سرباز فراهم کند تا اوبتواند تخت خود را دوباره بدست آورده و غاصبان تخت خود را مجازات کند. شاه پارس این درخواست جدید اورا مانند سایر تقاضاهای او پذیرفته و بتعداد 12 هزار سوار تحت فرماندهی بیرم خان دراختیارش میگذارد. این افسرچندین سال درهند مسکون بوده وبنحو احسنی با رسوم واحساس مردم آن منطقه آشنا بوده و شاه برایش وظیفه میسپارد تا همایون را با تمام حقوقش دوباره مستقرسازد. مارش این ارتش بطرف دهلی بزودی آغازگردیده و لودها برای دفاع آن آمادگی کامل میگیرند که بیهوده است. همایون بکابل رسیده است که رعیت هندی او بمقابل شیرخان اغتشاش نموده وپس ازکشتارقسمت اعظم افغانها، اورا مجبورمیسازند تا ازمنطقه فرارکند. همایون باشنیدن این خبر و با ترک بیرم خان و پارسیان روزو شب سفرمیکند تا خود را به قلمروهای خود برساند، با یکتعداد زیاد تاتارها و پارسیوانها که با او یکجا شده و بدنبال اومیآیند. این ارتش بزرگ ومجرب بهنگام رسیدن به هند بچندین قسمت تقسیم شده، همایون آنها را به جهات مختلف فرستاده وفرمان میدهد که افغانهای لود را درهرجائیکه مقابل شوند قتل عام نموده ویکی را هم زنده نگذارند. این هدایات بشدت اجرا شده وآنهائیکه موفق بفرارمیشوند با شرایط رقت باری سرکوب میشوند؛ اما آنهائیکه ازترور رهائی مییابند، خود را درنقاط مختلف مسلح ساخته و دوباره امپراطور مغول را مورد تهدید قرارمیدهند. بآنهم درزمان حیات همایون هیچگونه اقدامی نتوانسته، ولی پس ازمرگ اوکه درسال 1555 بوقوع میپیوندد ودرزمان سلطنت پسرش، محمد حکیم میرزا ملقب به جلال الدین اکبر، بایزید روشان یکی ازروسای لودها، تقریبا بحیث روحانی و پیامبردربین ایشان پدیدار شده، جنگجویان پراگنده قبایل را متحد ساخته، خود را درراس آنها قرارداده وادعای تخت دهلی میکند. اوبرای چندین سال یک جنگ غیرمنظم را به مقابل مغولها براه انداخته، ولی بدون بدست آوردن نتیجۀ مثبتی، مرگ بزندگی او پایان میدهد. پسرش عمرشیخ کمال الدین مجاهدت را ادامه داده وبهمکاری شهزاده نورالدین جهانگیر، پسردوم همایون میپردازد که اوهم بمقابل اکبربه اغتشاش برخاسته است. لودها این جنگ را برای یک مدت طولانی ادامه میدهند، اما نمیتوانند باردوم اقتدارهند را بدست گیرند، چون مغولها نیزبسیارمقتدرشده بودند.

 

پس ازمرگ عمرشیخ کمال الدین، یک دوشیزه جوان قبیلۀ لود بنام کمال خاتون سعی میکند یک فرقۀ جدید درمذاهب اسلام را بوجود آورد که توسط تعدادی ازافغانها، مغولها و قبایل هندی پیروی میگردد؛ موعظه ها و مریدان او باعث آشوبهای بزرگی درامپراطوری میشود: لودها که همیشه درراس هراغتشاش قراردارند، به بدبختیهای جدیدی دچارشده و قتل عام تازه، بطورقابل توجهی، تعداد آنها را کاهش میدهد. این مشکلات تا آغاز سلطنت شاه عابدین محمد شاه، ملقب به شاه جهان ادامه داشته و اوهم مجبورمیشود افغانهای لود را تعقیب نموده ودر1632 (1042 ق) آنها را ازهند بیرون براند، مگراغتشاشاتی که توسط این فرقه مذهبی ایجاد شده است، تا پایان سلطنت اورنگزیب که جانشین اومیباشد، بپایان نرسیده است. از این زمان ببعد، قبیلۀ لود هرگونه نفوذ درهند را ازدست میدهد؛ آنها دیگر برای احرازقدرت سعی نکرده و ما بعدا بطورمفصل با تاریخ ایشان درافغانستان اصلی آشنا خواهیم گشت.

 

میرزا بابر موسیس شاهان مغول، کابل را دراختیارداشته وآنرا به جانشینان خویش باقی میگذارد؛ اما کندهار را ازدست داده ویکجا با ولایت هرات وغوربدست پارسیان قرارمیگیرد. متعاقبا، باوجودیکه او کندهاررا با فرستادن پسرخود کامران میرزا تسخیرمیکند، اما بزودی بازهم دراختیارشاه طماسب قرارمیگیرد. صفاوی همایون جانشین بابر یکباردیگرآنرا میگیرد، اما بخاطرقدردانی ازخدمات شاه پارس، آنرا را دوباره توسط معاهدۀ 1545 باومسترد میکند؛ کندهار درزمان حیات همایون دراختیارپارس قراردارد، اما بعدا پسرش اکبرآنرا دوباره میگیرد. بازهم در1609 (1018 ق) بدست شاه عباس بزرگ صفوی میافتد، اما امپراطورجهانگیرتوسط حمله آنرا میگیرد. این بارآخراست که مغولها میتوانند این قلعه را تسخیرنموده وموقعیت مناسب آن باعث مناقشه زیاد و شدیدی دربین این دودولت میشود.  منازعه برسرآن بازدرسال 1620 توسط شاه عباس تجدید شده و مساعی اورنگزیب برای تسخیردوبارۀ آن درزمانهای بعدی کاملا بناکامی مواجه میگردد. افسران مقررشده توسط شاهان پارس آنقدرافغانها را سرکوب میکنند که آنها مجبورمیشوند دو سردارعمدۀ خویش را بخاطر تخفیف تدابیرشدیدی که بآن مواجه بودند، فرستاده ومیخواهند که پس ازاین حاکمی ازبین روسای قبایل افغان تعین شده ووعده میکنند که وفاداری آنها اثباتی بمقابل هرفریب باشد. جملات ذیل قسمتی ازشرایطی است که سُرجان ملکولم دراثرعالی خویش دربارۀ پارس ازاین نمایندگان سخن میگوید؛ این معلومات ازدستنویس میرزا سید محمد اصفهانی گرفته شده است:

 

"درزمان شاهان صفوی پارس، افغانها غالبا سرکوب میشدند؛ دریک مورد آنقدرازحاکم پارسی ناراض میشوند که یک نمایندۀ مخفی به اصفهان فرستاده وخواستاربرکناری اووتعین یکی ازقبیلۀ خود میشوند. درخواست آنها قبول شده ودونفرازقبیلۀ ابدالی به حیث ریش سفید یا کدخدای قبایل، تعین شده وصلاحیت آنها توسط فرمان شاهی تائید میشود. نام یکی ازاین دوشخص، سدو و مربوط خانوادۀ بامیهی است که از او احمدشاه موسیس خانوادۀ شاهی فعلی کابل بوجود میآید. نام دیگرآن، احمد ازفامیل بارکزی است که ازاو روسای فعلی افغان، سرفرای خان و فتح خان بوجود آمده اند. افغانها با این تعینات خوشنود شده و اطاعت کامل خویش را به رئیس تعین شده توسط حکومت پارس نشان میدهند. گذشت زمان این احترام را تائید نموده و تفوق روسای تعین شده بحیث میراث درخانوادۀ آنها باقی میماند. نژاد سدو حاکمیت مستقل را بدست میآورند درحالیکه نژاد احمد فقط مقام بلند وفرماندهی را بدست دارند. سدوزائی ها (اولادۀ سدو) درچنان حالت تکریم قرارمیگیرند که اگریکی ازآنها کوشش قتل یک امیریا خان قبیلۀ دیگررا نماید، درست نخواهد بود که با یورش به سدوزائیها، سلامتی بدست آورد. اگریک افغان طور دیگری عمل کند، او دربین قبیله خود بحیث یک مطرود درنظر گرفته میشود. بآنهم دراینجا یک استثنا بطرفداری اولادۀ احمد وجود داشته و احمدزائیها میتوانند بدون توهین یک سدوزائی را بقتل برسانند؛ اما تعداد زیاد افغانها این امتیازرا حتی برای احمدزائیها رد میکنند. سدو و احمد (این نویسنده میافزاید) توسط شاه عباس باین مقام ارتقا یافته واقبال خویش را ازآن منبع کرامت وجلال اشتقاق کرده اند".

 

درروزگارما، این احترام برای سدوزیها دربین افغانها، ازبین رفته است؛ چون ازتخت برکنارشده اند، نتنها آنهائیکه مربوط این شاخه اند، بلکه تمام اعضای قبیلۀ پوپلزی نیزکه ازآنها مشتق شده اند، توسط محمد زائیها که درقدرت اند، تعقیب وغالبا غارت میشوند.

 

تازمانیکه شاه عباس زنده بود افغانهای مسکون درهرات وکندهار تحت سلطۀ او، درآرامش کامل بودند؛ اما یک حاکم پارسی مقررشده توسط نواسۀ او و جانشین شاه صیفی، با آنها برخورد نادرست نموده وباعث اغتشاش آنها میشود. این حاکمیت مستقل میتواند هراتیها را در رسیدگی نگهدارد اما حاکم اودرکندهار، خیانت نموده وبا سربازان پارسی تحت فرمانش به کمپ امپراطورمغول رفته و قلعه را درسال 1634 به شاه تسلیم میکند.

 

کندهاردرسال 1642 درزمان سلطنت شاه عباس دوم توسط پارسیان از مغولها گرفته میشود. فاتحان دهلی متعاقبا تمام مساعی را بخرچ میدهند تا شهررا دوباره تسخیرکنند، اما موفق نشده ومجبورمیشوند با اختیارداشتن کابل قناعت کنند که اززمان بابردراختیارایشان قراردارد. پارسیان می توانند هرات وکندهاررا با وجود مخالفت افغان ها نگهدارند که همیشه مایل بودند تحت سلطۀ مغول اعظم قرارداشته باشند، زیرا آنها نسبت به پارسیان کمترظالم پنداشته میشدند.

 

افغانهای قبیلۀ غلزی که درولایت کندهارپراگنده بوده وازجملۀ نا آرام ترین وثابت ترین دشمنان پارس بودند، دراواخرسدۀ هفدهم تقریبا بطور کامل، خود را آقایان این قلمرومیپندارند.

 

شاه سلطان حسین در 1698 کمی قبل ازنشستن برتخت، احساس میکند، مطلقا ضروراست آنها را سرکوب نموده وبخاطرتطبیق این هدف، والی گرجستان، گرگین خان، را بحیث حاکم خود درکندهارتعین میکند که ملقب به شاه نوازخان است. موصوف یک آدم هوشیارو پرانرژی بوده وبا یک ارتش قوی ومجرب فرستاده میشود تا تدابیرشدیدی بمقابل افغانها اتخاذ کند.

 

شاه نوازخان در1702 بکندهاررسیده وبا افغانها بحیث یک مردم یاغی و طغیانگر بیرحمانه برخورد میکند؛ هیچ چیزی نمیتواند مانع اقدامات سخت وانعطاف ناپذیراو باشد – نه مقام، نه عمر و نه جنس؛ سربازان او مانند قاتلان وغارتگران برخورد نموده، زنها و دختران بحالت برده درآمده و قربانیان خشونت اصلی آنها را تشکیل میدهند. افغانها با این وضع، گیج و مبهوت شده ودرسال 1706، هیئتی به اصفهان میفرستند تا ازشاه بخواهند که باین مصیبتها پایان دهد؛ اما این هیئت موفق نمیشود (درحالیکه هیئت مشابهی درزمان سلطنت  شاه عباس موفق شده است)، هیئت با تکبر و بیتفاوتی مواجه گردیده وبخانه های خویش برمیگردند تا احساس و نومیدی خود را با هموطنان خود شریک سازند.

 

افغانها با نا امید شدن نمیتوانند خیال رهائی ازیوغ سنگین گرگین خان را توسط زور بازو یا سلاح نمایند، چون نظارت او مساوی به شدت اواست؛ فرار ناممکن و شکایت بیفایده بوده و وسیلۀ دیگری هم برای پایان دادن باین ظلم واستبداد وجود ندارد، آنها درسکوت انتظارکشیده وباغم واندوه خم وچم شده ومنتظرلحظۀ میباشند تا بتوانند انتقام خویش را ازاین ظالمان بگیرند؛ اینزمان چندان دورنمیباشد، زیرا گرگین خان عملی انجام میدهد که بزودی برای آنها یک فرصت مناسب فراهم میسازد.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت