تاریخ افغان ها

 

 

 


 

 

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

 

  

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، جون 2009

 

 

فصل شانزدهم – اولین مذاکرات دپلوماتیک

 

اولین مذاکرات دررابطه به محاصرۀ هرات، جانشینی ایلیس توسط ایم نیل، تهاجم پارسیان به هرات، بازی دوگانه وزیرشاه، کپتان ایلدرید پاتنگر درهرات، افسران روسی درقرارگاه پارسیان، سامسون خان، کلونل بلاریمبرگ، جنرال بوروفسکی، کلونل سیمینیایو، محاصره غوریان، اتهامات بمقابل سیمینیایو، اجنتهای روسی وانگلیسی درقرارگاه پارسیان، دشمنی آنها بمقابل کلونل سیمینیایو، عملیات محاصره غوریان، سقوط محل، شیرمحمد خان، جواب یارمحمد به برادرش، دوام محاصره.

 

قبلا گفته شد که محاصره هرات توسط محمد شاه بخاطرتوقف تاخت وتاز های هراتیان بقلمروی پارسیان ومجبورساختن کامران بخاطر پرداخت جزیه بوده است. اما این موضوع به اطلاع حکومت روسیه نیزرسانیده شده ومورد پشتیبانی وتشویق آنها قرارمیگیرد؛ نه بخاطراینکه نظرروسها درآنزمان توسعه تهاجم تا به هند برتانوی است، چون آنها کمترین آمادگی برای چنین برنامه بزرگی نداشتند، بلکه باین علت که آنها همیشه این رویای پطربزرگ را درنظرداشتند که هروقتی فرصت میسرشود، نفوذ خویش را درمسیر اندوس بسط دهند، طوریکه چندی قبل تا سواحل باسفورس درقسطنطنیه انجام دادند. درآنزمان روسها با مالکیت مناطقی که درآسیا داشتند راضی بودند، اما بحیث سیاستمداران هوشیارنمیتوانستند بدون حسادت ناظرهجوم متوالی انگلیس باشند، لذا انگلیسها روسها را مجبورساختند تا مرزهای خود را بدون هیچ دلیلی بسط داده، ترس آنها را با نمایش خصوصیات جاه طلبانه خویش تحریک نموده وامیدواربودند با اینوسیله آنها منابع بزرگ خود را با سرعت زیاد مصرف نموده ومردمان بیشمارتحت فرمان خود را تخریش نمایند، چون کسانیکه مطیع آنها بودند بیشتربخاطرترس بوده است، نه اینکه معتاد آنها بودند و یا فرمانروائی آنها را دوست داشتند.

 

برنامه های محمد شاه درهرات درآغاز1835 روشن میشود. ایلیس (که بعدا سفیربرتانیه دردربارتهران میشود) بیکبارگی حکومت خویش را ازاین واقعیت وسهم فعال سفیرروسها درپارس (جنرال سیمونیچ) خبر میدهد که توسط شاه پارس اتخاذ شده است. سفیربرتانیه مدت 18 ماه کوشش میکند تا ازطریق دپلوماتیک لارد پالمرستون (وزیرخارجه علیاحضرت) را ازهمدستی روسیه دراین جنگ اقناع سازد که بطور آشکاربا نظرات دشمنانه نسبت به انگلیس اتخاذ شده است. این نیزبیهوده است که ایلیس رهبران خود را خبرمیدهد ازاینکه پس ازوساطت اوجهت رفع سوئ تفاهم موجود بین شاه پارس وشهزاده مستقل هرات، حکومت پارس به میجرتاد (افسرعضوهیئت او) اجازه نمیدهد تا حامل نامه او به شاه کامران باشد؛ اومجبورمیشود تاد را دراختیارپارسیان قراردهد تا اورا به آنجا برسانند؛ بعباره دیگربه نظارت وکنترول اجنتهای روسی تسلیم داده میشود. سفیربرتانوی میافزاید که کونت سیمونیچ بصورت آشکار جنگ برضد هرات را تشویق نموده، آمادگی و تمرکزسربازان درتهران را با شتاب تنظیم کرده وازجانب حکومت خویش انواع کمک وپشتیبانی یکتعداد قطعات روسی را وعده میدهد. او همچنان وقایع بسیار جدی را پیشبینی میکند که متوجه کشورش میباشد، لذا ایلیس به مقامات خود مینویسد: "من اعتقاد راسخ دارم حکومت انگلیس نمیتواند توسعه امپراطوری پارس درمسیرافغانستان را اجازه دهد، بدون اینکه آرامش داخلی هند برتانوی را درخطراندازد. این توسعه، نفوذ روسها را تا آستانه امپراطوری هند ما میآورد؛ چون پارس نمیخواهد یا جرات ندارد داخل یک اتحاد صادقانه با انگلیس شود، سیاست ما برای آینده باید این باشد که اورا نه بحیث یک مانع حمله بهند، بلکه اولین خطی درنظرگیریم که ازآن فرمان حمله صادرخواهد شد".

 

لارد پالمرستون (یک مقاله بقلم مونز ای توماس مرا با این معلومات ارزشمند درباره حقایق مربوط به این مذاکرات آشنا ساخت) با این معلومات، متاثرنشده واقدامی نمیکند: سیاست اودرآنزمان ضد روسی نبوده وپافشاری میکند که درگذارشهای افسران خود درتهران، فقط وشاید بدون دلیل، پیشگوئیهای محجوبانۀ را میبیند که نمیتواند چیزی را توجیه کند. لذا بدون هدایت مانده، مجبورمیشود تجدید تفکرنموده وببیند سیاست انگلیسها بهنگام خدمتش درهند چه بوده تا بتواند حداقل اعتراضات کمزوری به محمد شاه نموده وهمیشه بخاطر ارائه تشویشهایش سانسور شده، ایلیس بیچاره نمیداند درتهران چه نقشی بازی کند.

 

سفیرروسیه برخلاف، همیشه جسورانه برسیاست جنگی که اومشوره میدهد پیشروی کرده وشاه را درجهت اجرای آن میراند: اوبا پشتیبانی حکومتش، جرات هرکاری را داشته وهرخواهش اومنحیث فرمان توسط دربارتهران قبول میشود. اگرلارد پالمرستون توسط ایلیس فشار آورده میشد میتوانست اعتراضاتی به کابینه سنت پطرزبورگ ارائه نماید، که مونسیور دی نیسیلرود حقایق واضح مثل آفتاب را انکارکرده وتقریبا باثر تهدیدات است که اوبه تقاضاهای دوامدارسفیرانگلیس جواب میدهد تا  تفاهمی بین دوحکومت درمورد پارس بوجود آید. لارد با دوروئی روس ها فریب خورده وآنرا امرنادرستی درنمایندگی خود درتهران میداند که میبیند وضع اموربسیارخوب وقابل قدردانی است. صدراعظم ازاین ناراحت میشود که هنگامیکه اتحاد روسها برای او بحیث یک بیلانس ضروری است، نمیتواند فکرنموده، چشم خود را بچیزی بازکند وتوجه خود را بموضوعی معطوف سازد که اورا متعجب ساخته وبرنامه های اورا مختل میسازد.

 

مراسلات وزارت خارجه دراین مورد، چیزی بیشترازسرزنشهای نیست که لارد پالمرستون بعدا آنرا مفکوره های واهی مینامد که افسران او بارتباط جنرال سیمونیچ تصورکرده اند؛ جنابعالی ازایلیس میخواهد تا درهمآهنگی با آن دپلومات عمل کرده و تمایلات اورا احترام نماید، تا جائیکه باوارتباط میگیرد، اوکاملا راضی بوده وجهت اجرای نمایندگی مخفیانه به حکومت شاه درباره شرمساری تجاوز بیمورد اوبمقابل شاه کامران، باید باونمایانده شود. خلاصه، اوچیزی برای انتقال به ایلیس ندارد، مگرمشوره محجوبانه بخاطرکمک اوبرای ملاقات با یک شریر، مسئلۀ که جنابعالی فهمیدن آنرا لجوجانه رد میکند؛ اوهیچ چیزرا نمی بیند زیرا مصمم است ازتصادم با روسیه جلوگیری کرده ومیخواهد رابطه با آن قدرت را دروجه احسن نگهدارد تا اوجسارت خود درمورد تشویق شاه جهت تسخیرهرات را دوچند سازد. اما این سیاست محتاطانه نمیتواند لارد پالمرستون را ازعواقب گرفتاری هائیکه خودش خلق کرده نجات داده و کاملا با فریب اقدامات خویش پایان مییابد. اوبه گفته های کابینه سنت پطرزبورگ باورداشته و هنوزهم با درست بودن گزارشات سفیرخود در تهران بسیارمشکوک است. ایلیس عاقبت اندیش باید تمام بدخلقی های لارد پالمرستون را تحمل نموده وفراخوانده میشود بخاطراینکه نتوانسته است حوادثی را جلوگیری کند که انکشاف آن نتیجه اعتماد بسیارزیاد رئیس او درمورد ادعاهای حکومت روسیه میباشد.

 

لارد هنوزتلاش میکند تا خود را گول بزند ازاینکه سیاست او چه ضربتی بالای نفوذ انگلیس درپارس وارد کرده است؛ بآنهم او متعاقبا یک مرد با انرژی را انتخاب میکند که دردشمنی با روسها مشهور بوده وبتواند مقام سفیربرتانیه دردربارتهران را پرکند. ایم نیل مربوط به مدرسۀ دپلماتیک است که دروسط تلاطم کاملا خوش بوده وبرای او اصول اروپائی درقبال نیازهای دپلوماسی پیچ وخمدارآسیا ناپدید میشود. اوپس ازگذراندن 25 سال درهند و پارس، درپایان سال 1834 به انگلیس برگشته، سیاست حکومت خویش درمورد پارس را اززمان جلوس محمد شاه به تخت تائید ننموده وازطریق مطبوعات، با تمام لجاجت انگلیسی با این مسئله می جنگد، با بیان اینکه درآنجا ضرورت نبود تا شمشیرازنیام کشید تا نفوذ دسایس روسها درتهران را برهم زد، فقط ضروربود انگلیس بطورواضح مخالفت خود درمقابل جنگ با هرات را برای شاه اعلان کند تا ازآمادگی های بیشتربرای تهاجم خود داری کند. این موضوع که بسیارآسان بنظر میرسد تا لارد پالمرستون آنرا قبول میکرد، درآخرمغز جنابعالی را درهم میشکند، بآنهم آنرا بحیث آخرین وسیله نگهمیدارد اگرشاه را بنحودیگری رام نشدنی ولجوج دریابد؛ چون اومیداند که ایم نیل بسیاربیقرار و بیباک بوده ودساتیراومشابه به آنهای میباشد که به ایلیس داده است. نماینده جدید میخواهد تا برنامه های جاه طلبانه شاه را ضعیف نموده ووساطت خود را دررفع سوئ تفاهم تقدیم کند که بین پارس وهرات بوجود آمده است؛ خلاصه، اوبیک تماشاگردسایس روسها ادامه میدهد، بدون اینکه بتواند یک کلمه با انرژی درمخالفت با آنها تقدیم کند. ایم نیل نسبت به قبلی خود زیاد موفق نبوده، با قوت وشفافیت به حکومت خود شکایت نموده وتقاضا میکند تا صلاحیت اوتوسعه یابد تا بتواند دربعضی موارد قدرت عمل داشته باشد. مگرلارد پالمرستون باونسخه های قبلی تمام جواباتی را می فرستد که قبلا به ایلیس داده است. لارد هنوزنمیتواند فکرخود را تغیرداده وابتکاری درجهت مخالفت شدید بمقابل روسها نماید، اوتلاش میکند تا صلحی را نگهدارد که آن قدرت، میل کمی برای نگهداری آن دارد. لارد پالمرستون درقدردانی امورات دپلوماتیک خود بسیارخوشبخت نمیباشد، چون وقتی اودرنامه های خود ازصداقت کونت سیمونیچ درتهران تائید میکند، این مرد نجیب، بی ایمانی درمراسلات خود را قبول میکند. لارد با آرامش تزلزل ناپذیرمنتظرجبران حکومت پارس بخاطربرخورد میماند واین زمانی است که ایم نیل تضمین میگیرد که شاه نمیخواهد چیزی پس بدهد؛ چون لارد پالمرستون عمدا فرستادن دساتیرخود را بتعویق انداخته است، نماینده اش خود را با دستهای بسته، مانورهای همیشه فعال روسیه وقاطعیت شاه برای تسخیرهرات مخالف مییابد.

 

چیزهائیکه ایلیس و ایم نایل پیشبینی میکردند بالاخره بوقوع میپیوندد؛ پارسیان در1837 بمیدان آمده ودرماه اکتوبرداخل ولایت هرات میشوند؛ اما باید علاوه کرد که نمایندگی پرانرژی ایکه ایم نایل به شاه و به مسئولیت خود انجام میدهد باعث بی تصمیمی واحساس ترس درشورای وزیران شده وهم عدم تحقق وعده ها که 18 ماه قبل توسط جنرال سیمونیچ داده شده است، سهمی بزرگی درانکشاف اوضاع دارد. پارسیان بیهوده انتظاروعده های مادی داده شده توسط روسیه بوده ودپلوماتهای روسی که ملزم به تضمین نوشتاری بودند که حتما صورت میگیرد، ازآن شانه خالی میکردند. محمد شاه بیم وهراس برسر این موضوع را درک نموده وباعث تجدید تفکردرباره برنامه اش میشود، چون اومیترسد که متحد قبلی اوخود را دراوج منازعه بیرون کشیده وجنگ هرات باعث رویاروئی او وانگلیس خواهد شد. اما هوشیاری کونت سیمونیچ بر مشکلات اوغلبه نموده وشاه بدون عاقبت اندیشی بیمدان آمده وتصمیم به تسخیرقلعه میکند که باید بآن حمله میکرد؛ اما صدراعظم او، حاجی میرزا آغاسی، یکمرد پیر و لجوج که وظیفۀ او رضائیت شاه است، از تشریک این احساسات بسیاردوراست. اوبآسانی راضی میشود که ارتش پارسیان بالای هرات سرمایه گذاری نماید، اما بصورت مخفی وبفکر خود تصمیم میگیرد تا عملیات محاصره طولانی شود تا روسها قرارداد شفاهی را اجرا نمایند که دپلوماتهایش وعده کرده اند، چون این تعهدات هرگزصورت نمیگیرد، شهرتسخیرنمیشود. این فیصله وزیرحل معمای است که اشخاص زیادی بیهوده کوشش نموده اند تا آنرا کشف نمایند. 25 روزمیتواند بیشترین مدتی باشد تا هرات تسخیرشود؛ ولی این محاصره مدت 9 ماه طول میکشد، محمد شاه باکمال ناخوشی  توسط وزیران و جنرالانش فریب داده میشود، بیخبرازاینکه دربین ایشان کسانی است که بجانب انگلیسها میلان داشته ومایل اند بدون تحقق برنامه تسخیر، عقب نشینی کنند. اما حماقت وبی ظرفیتی افسران پارسی درهدایت عملیات محاصره وتدابیرغیرعادی صدراعظم کافی بود تا باعث ناکامی برنامه شود.

 

درآنزمان روزنامه ها اطمینان میدادند واشخاص زیادی هنوزفکرمیکنند وقتی ارتش پارسیان بمقابل هرات مارش کرد، تعداد زیاد افسران روسها همراه آنها بوده وهم اینکه هرات توسط چندین افسرانگلیسی دفاع میشد؛ درهردومورد مبالغاتی وجود دارد که میخواهم آنرا روشن سازم.

 

درمعاهده 1813 بین انگلیس وپارس عقد شده بود که اگرجنگ بین پارسیان وافغانان بوقوع پیوندد، حکومت انگلیس بیطرف میماند، اما میتواند میانجیگری کند اگرتوسط هردوجانب خواسته شود. ما دیدیم که انگیس تا اینزمان دررابطه باین توافق، ناکام نشده است؛ اما اشتیاق روسها برای مشوره دادن به پارسیان برای محاصره ایکه منافع انگلیس را تهدید میکند، گورنرجنرال را وادارمیسازد تا توجه نموده وکاپیتان ایلدرید پاتینگررا به دفاع هرات میفرستد. روزنامه های هندی وانمود میسازند که "این افسربا سفردرمجاورت آنشهر، بطورتصادفی داخل آنجا میشود درحالیکه محاصره آغازگشته وبعدا به کمک ومشوره او و تشویق حکومت انگلیس، باشندگان میتوانند 9 ماه مقاومت نمایند". قسمت اول این ادعا نادرست است. کاپیتان پاتینگر توسط حکومت او و با یک رسالت مخفی فرستاده میشود، بهرات رسیده وبحیث یک طبیب هندوتغیرقیافه میدهد که سرسپرده منافع انگلیسها میباشد – شاه کامران و وزیر او از رسیدن اوخبرنداشتند تا اینکه ارتش شهررا سرمایه گذاری میکند. این لحظه توسط افسرانگلیس انتخاب میشود تا خدمات مسلکی خود را با  انواع معاونت ازجانب حکومت خویش درساختن یک جبهه بمقابل پارسیان به شاه کامران تقدیم کند. این پیشکش با مسرت پذیرفته میشود، مگرهنوزمطابق صلاحدید روسای هرات، هنوز باشندگان واقعا خبر ندارند که این طبیب هندو یک افسرانگلیس میباشد، تا اینکه ایم نیل در مارچ 1838 به آنجا میرسد. ازاین لحظه کاپیتان پاتینگریونیفورم نظامی خویش را پوشیده ودیگرتلاش نمیکند خود را مخفی نگهدارد. او یگانه انگلیسی است که درجریان تمام دوران محاصره وجود دارد؛ اما باید افزود که میجر تاد و یکتعداد افسران دیگر که مانند اومربوط به سفارت پارسیان بودند، با پرچم متارکه، چندین بارداخل شهرشده ومیتوان فرض کرد که مشوره این افسران درتقویه فیصله یارمحمد خان درادامه دفاع موثربوده است.

 

بارتباط افسران روسی، حتی یکنفرهم درارتش پارسیان وجود نداشت، چون سرتیپ سامسون خان دارای منشای روسی را نمیتوان چنین درنظر گرفت؛ اوبرای چندین سال درپارس زندگی کرده، استفاده از عفو داده شده توسط امپراطورروسیه درمورد فراریان را که شامل اونیزمیشد، نپذیرفته وبه روسیه نمیرود، سامسون خان بیشتریک پارسی است تا یک روسی، چنانکه تمام کسانیکه اورا میشناختند، تصدیق کرده اند. درپهلوی آن، دانش نظامی اوبسیارمتوسط بود تا بتواند بالای عملیات پارسیان نفوذ کند، چون درجه نظامی اودرارتش روسیه هرگزبالاترازیک سرجنت متصدی سواره نبوده است. بهنگام محاصره، اوفرمانده قطعۀ پارسی کلدیان، ارمنیان وعیسویان نیسطوری بود که درآن حدود 7 یا 8 صد نفرفراری وجود داشتند که تقریبا تمام ایشان سربازان عادی بودند؛ یکتعداد بسیارکم اینها سرجنت وسرجوخه بوده وقسمت اعظم آنها مدتها قبل، زمانی به پارس آمده بودند که هیچ سوالی درمورد محاصره هرات وجود نداشت. (این فراریان درسال 1839 متعاقب نمایندگی حکومت برتانیه نجات یافته وبه امپراطورروسیه تسلیم داده میشوند که این حادثه باعث تصادم جدیدی بین روسیه و پارس میشود. شاه با درنظرداشت رسالت مهمان نوازی، تسلیم دادن این فراریان روسی را رد میکند، اما امپراطورنیکولاس درهمان لحظات، ازولایات ماورای قفقازخویش بازدید نموده وبه ایروان میرسد؛ محمد شاه پسربزرگش ناصرالدین میرزا را میفرستد تا ازاعلیحضرت روسی قدردانی کند. کونت سیمونیچ بعدا به شاه اعلام میدارد اگراوفراریان روسی را مسترد نمیکرد، وارث تخت پارسیان بحیث گروگان درروسیه نگهداشته میشد؛ لذا شاه چارۀ دیگری نداشت جزاینکه باین گزینه، رضایت دهد.)

 

همچنان نمیتوان گفت که لیتنانت- کلونل بلیرمبرگ، انجنیرروسی شامل ارتش پارسی بود، چون اوعضوی هیئت کونت سیمونیچ را تشکیل میداد. این درست است که این دوافسرعالی مقام بصورت فعال درامورات هرات دخیل بودند، اما دریک مفهوم دپلوماتیک؛ - آنها ظاهرا عملیات محاصره را هدایت نکرده وموقف آنها فقط مشاوریت میباشد.

 

دوافسردیگراروپائی درخدمت شاه بودند: یکی ازآنها، جنرال بوروفسکی لهستانی وتبعه روسی، با حمایه داده شده باو توسط انگلیسها، با این درجه درارتش پارسیان پیش میرود، اما اوهرگزدرهیچ قسمت اروپا خدمت ننموده ودارای هیچگونه تجربه نظامی نمیباشد؛ گفته میشود که اودلیربوده است، اما شجاعت بتنهائی کافی نیست تا عملیات یک محاصره را هدایت کرد.

 

دیگری جنرال سیمینیایو که درآنزمان کلونل انجنیری، تبعه ساردینیائی ویک افسرسابق امپراطوری، خدمت کننده درارتش شاه بحیث یک فرانسوی میاشد – مادرش فرانسوی ومتولد سنت تروپیز و پدرش از نایس بوده است. انگلیسها جنرال سیمینیایو را متهم به خدمت بمنافع روسیه میکردند، چون اووظیفه خویش را اجرا میکرد؛ باوجودیکه آنها موقعیت عالی داشتند وقتی کمپاین بمقابل هرات آغازمیشود، این افسر رابطه بسیارخراب با کونت سیمونیچ دارد. بآنهم درپارس، وظیفه چیزی است که همیشه پس ازمنافع شخصی قرارداشته ودراینجا هیچ چیزی شگفت انگیز دراین حقیقت وجود ندارد که شک بزرگ انگلیسها درمورد برخورد کلونل بیطرفانه بوده باشد.

 

کونت سیمونیچ و ایم نیل درتهران باقی میمانند، اما هرکدام یک افسر سفارت خویش را به قرارگاه شاهی اعزام میکنند. گوت مترجم روسی و ستودارت کلونل انگلیسی با پیروی ازروسای خود، جنگ قلمی فعالی را پیش میبرند. برای گوت، یک افسرسواره ازقوم خودش بنام ویتکوویچ داده میشود که دارای استعداد خوبی درتاتار(ترکستان) بوده ودرچندین هیئت با موفقیت استخدام شده بوده است. او با چندین زبان ولهجه شرقی با روانی صحبت نموده وحکومتش اورا موظف میسازد، طوریکه بعدا خواهیم دید، راههای نفوذ روسها درافغانستان را آماده وهموارسازد.

 

دربین اشراف یا نجبای پارسی، تعداد بیشمارکسانی وجود دارد که شاه به آنها بخشهای مختلف فرماندهی سربازانش را میسپارد، اما هیچیک از ایشان، قابلیت وتوانائی قرارگاه سازی برای یک ارتش ویا هدایت عملی عملیات محاصره را ندارند. اعلیحضرت مجبورمیشود تا کلونل سیمینیایو را به وظیفه رئیس ستاد ومدیرتوپخانه وانجنیری تعین کند که ازهمان وهله اول، باعث بروزحسادت ومخالفت افسران پارسی میشود، که در پهلوی آن، اجنت های روسی وانگلیسی نیزرنجیده میشوند، چون اقدامات اومخالف سیاست و یا روند آنها است. روسها اولین کسانی اند که تلاش میکنند ذهنیت شاه ووزیرش را درمورد اوجریحه دارسازند، با بیان اینکه کلونل ملاقاتهای با کلونل ستودارت داشته که ناشایستگی بزرگی بچشم کونت سیمونیچ میباشد، اما وقتی حملات شروع میشود، حقایق ثابت میسازد که کلونل سیمینیایو یک مرد با وفا وصادق بوده، با نگهداری روابط با تمام جوانب، وظیفه خویش را بدون درنظرداشت هرملاحظۀ انجام میدهد. متاسفانه حکومت پارسی باین افواهات وشایعات گوش داده وچنین ضعفی باعث میشود تمام خوبیهای را که میتوانست ازهمکاری فعال این افسردرادامه محاصره بدست آید، نابود سازد.

 

ارتش پارسی به بسیارآهستگی به هرات پیشروی کرده وازآغازیک جنگ منظم بمقابل ترکمنها، یامودها وگوکلنها قبل ازرسیدن به منزل آخری ابا میورزد؛ تا اینکه بپای دیوارهای غوریان میرسد، یک قلعه گارنیزون شده توسط سربازان شاه کامران، واقع در35 میلی غرب هرات دروسط یک جلگه بزرگ بعرض ده میل که تعداد آن بین 34 تا 35 هزارنفربوده وبا توپخانه ومهمات جنگی مجهزمیباشد. کلونل سیمینیایو به ارتش فرمان میدهد بفاصله یک فیرتوپ ازقلعه دراراضی ای قرارگاه سازند که درپناه تپه ها قرارداشته وتوسط برآمدگیها پوشیده میشود. پس ازعلامه گذاری قرارگاه برای هردسته، اوجهت اکتشاف نزدیکتر بطرف شهر رفته وبا آتش تیز تیراندازها مواجه میگردد، اما به بررسی محل ادامه داده وپس ازتحقق این وظیفه، بفاصله کوتاهی ازقرارگاه عقب رفته وکروکی پلان را ترسیم میکند که برای حمله مطلوب است. لذا طوریکه برنامه ریزی شده است، قطعات دیگرارتش رسیده وهمراه با آنها اجنت روسی، گوت که با هرفرصتی، درجستجوی رنجانیدن کلونل است، با فریاد بلند مخالف نقطۀ میباشد که برای قرارگاه انتخاب شده است. روسی فریاد میکند "این خیانت آمیزاست که ما را اینقدرنزدیک درمقابل خنجرافغانها قرارداده اند؛ اومیخواهد که گلوی ما قطع شود؛ او به انگلیسها فروخته شده است،وغیره وغیره". سرآسیمگی وجنجال بزرگ به راه افتاده وبدگوئیهای زیادی به کلونل پرتاب میشود. قاطران هنوز زیربارباقی مانده وهرکسی مصروف انتقال محموله بجاهای دیگرمیشود، تا اینکه رسیدن شاه با این اقدامات غیرمنظم نقطۀ پایان میگذارد. روسای پارسی شکایت خویش را با جملات تلخ اظهارمیدارند، اما شاه ازجهالت ایشان باخبرمیباشد، چون دانش نظامی اوکه توسط افسران فرانسوی وانگلیسی هدایت میشد، باعث میشود تا قضاوت درستی ازاوضاع نماید؛ اوخودش به قلۀ تپه های مجاور قرارگاه میرود تا موقعیت موضع را معلوم نموده ودریک نگاه متوجه میشود که نقطه انتخاب شده توسط سیمینیایو یکی ازمطلوبترین میباشد، چون فیرهای دشمن ازبالای قرارگاه میگذرد. لذا شاه موضع تعین شده توسط سیمینیایو را نگهداشته وبیخبرازاینکه قبلا چه حادثه رخ داده است، پس ازتقریبا نیم ساعت بغرض گفتگوبا آمران قطعات رفته و با شیوه معمول استقبال میشود. پلان حمله کلونل سه نقطه را نشان میدهد که در هریک امیدواری خوبی برای پیروزی سریع وجود دارد: اما یکی در عقب قله تپه های انتخاب شده است که درمقابل آن سربازان قرارگاه قرارداشته وازآنجا میلان زمین بطرف محل میباشد. شاه به سیمینیایو میگوید، "خوب، بعدا این تو هستی که حمله را هدایت میکنی" و باو هدایات تحریری میدهد تا کلونل های چهارقطعه فورا تحت فرماندهی کلونل قرارگرفته ودرهمه چیزازاواطاعت کنند. این چهارقطعه شامل بهادر- خانی، خاصه، دماوند (نام یک ناحیه) وقراگوزلو (نام یک قبیله) میباشند. این سربازان درساختمان گابیونها (سبدهای سیمی) وشاخه های پرکاری ضروری استخدام شده ودرشب بعدی، سیمینیایو به کندن خندق های خود آغازمیکند، اما بخاطر جلوگیری ازخطرات، کمترین شک و تردیدی ندارد. روسای پارسی که فرمان داشتند حملات دیگری را سازمان دهند، بصورت میتودیک ودرسکوت مثل کلونل پیشروی نمی کنند، لذا موضع ایشان برای محاصره شدگان کشف شده وغوریانی های محاصره شده با آتش تفنگ جواب میدهند که تعداد زیاد پارسیان بزودی ازمیدان رزم خارج میشوند. توپهای پارسیان بد قرارداشته، فیرها از بالای شهربارتفاع زیاد گذشته وپس ازطی انحنا، دروسط قطعات سیمینیایو میافتد؛ بآنهم پس ازاتخاذ بعضی تدابیر، او با خندقهای خود پیشروی میکند. پلان اوتقسیم قطعه اش بدو بخش است تا بیک زاویه سنگر واستحکامات حمله کرده ومیخواهد آنرا منهدم سازد؛ وقتی خندق بجائی میرسد که باید دوبخش جدا شوند، آنها باید آتشبار خود را بیک فاصله مناسب ازهمدیگرمیساختند. اما سرتیپ نیمه- روسی، سامسون خان، ازقطعه بهادرخانی، که فرماندهی بخش دومی باوسپرده شده است، لجوجانه تصمیم میگیرد درجای خود باقی مانده وزاویه پیشرو را با بودن دریک فاصله مساوی از نقطه آتش یکی ازقطعاتش داغان میسازد.

 

مشاوراودراینمورد یک تفنگداراست، مثل اویک فراری ازخدمت روسها، که متیقین است فیرتوپ بریک نشانه ازیک فاصله کوتاه نمیتواند سوراخ ایجاد کند، چون پس ازاصابت بدیواربزمین میافتد، جهت تخریب موثر ضرور است تا قدرت بزرگتردریک مسیرطولانی تر فیر گردد. من این جزئیات خارج ازموضوع را تذکرمیدهم، فقط بخاطرنشاندادن بیخبری جنرالان پارسی بصورت عام وسامسون خان بصورت خاص. کلونل سیمینیایو پس ازتصریح موضوعات به افسرش وتهدید عقب نشینی(اگراو با این لجاجت اصرارکند)، درآخربخواست خود دست یافته ومسئولیت تمام برخوردش را باومیگذارد. بارتباط عملیات خودش، اوبخندقهای خود ادامه میدهد تا بتواند توپهای خود را درنقطۀ قراردهد که درآغازتعین نموده است.

 

سامسون خان منفذ پنجره دارآتشبارخود را با قطعات چوبی پرشده با خاک اعمارمیکند که با فیراولین آتش به پارچه ها تقسیم شده و ده نفرآنها صبح هنگام کشته میشوند؛ تعداد تلفات او بزودی به 45 یا 50 رسیده وآتشبارش کاملا درفضای بازقرارمیگیرد. این امراورا مجبورمیسازد نظرسیمینیایو را قبول نموده ویک آتشبارتازه درمحل مناسب اعمارکند.

 

اگرمن خود را با این جزئیات فرعی محاصره هرات پراگنده میسازم، باین علت نیست که اینها دارای اهمیت واقعی نیستند، بلکه میخواهم موانع واقعی را ارائه نمایم که توسط پارسیان، انگلیسها وروسها درهرقدم بوجود آمده ومانع کلونل سیمینیایو میشود که بتنهائی درتعقیب جنگی صادق است که با چنان عجله براه انداخته شده است. سامسون خان، بحیث یک فراری روسی، بالای سربازان نفوذ داشته و یکی ازمجرب ترین جنرالهای محمد شاه محسوب میشود. چیزیکه دربالا توضیح شد یک برداشت درست ازظرفیت اوداده وخواننده میتواند تصوری ازهمرزمان پارسی اش داشته باشند که نسبت به او از نطقه نظردانش و شجاعت دردرجه دوم قرارداشتند.

 

کلونل سیمینیایو بسرعت به خندقها ویا یک نتیجه پیشروی نمیکند، چون فرماندهان دیگر، آتشبارهای خود را بفاصله زیادی ازآنجا مستقر ساخته اند؛ اما ازنقطه نظراقدامات قناعت بخش، او پس ازچند روز کار دشوار بفاصله 540 یاردی قلعه میرسد وآنهم بدون تلفات حتی یکنفر. آتشبارهای اوبربنیاد قواعد معمولی انجنیری ساخته شده، آماده گردیده واو به شاه از ساعتی خبرمیدهد که آتش خود را بازنموده ومحمد شاه که مشتاق اثرات آن است، درارتفاعات همجوارموضع میگیرد تا نمائی خوبی داشته باشد. سیمینیایو ازموضع توانمند خود (طوریکه متوقع است) موفقیت بدست میآورد: برج بزرگ درزاویه راه داده و آتش گلوله کمانه دار بزودی برجهای کوچکتررا تخریب میکند که درامتداد آن قرارداشته وقسمت بالائی دیوارها را یکی بدیگری وصل میکند. محمد شاه که در جنگهای مقابل روسیه خدمت کرده ودرمحاصره های زیادی حاضربوده است، هیچوقت چیزی مثل این را شاهد نبوده ووقتی نتیجه آتش را میبیند، بانگ میزند، "فقط امروزفهمیدم چه کاری میتوان با توپخانه کرد". افغانها که نسبت به شاه کمترمتعجب نشده بودند، با عواقب فاجعه بارتسخیرشهر توسط حمله هشدارشده، پرچم متارکه درنزدیک زاویه سنگرواستحکامات آویزان نموده وبا فرمان قطع آتش توسط سیمینیایو، آنها ببالای شکستگی برآمده واعلان میکنند که با احتیاط تسلیم شوند. پس ازدوساعت، سردار شیرمحمد خان برادریارمحمد خان که فرمانده شهراست، بنزد شاه آمده و اطاعت خویش را ابرازمیدارند؛ سربازان پارسی درعین روزغوریان را گرفته، ارتش آنها برای محاصره هرات پیشروی نموده وبپای دیوارهای شهردرآغازنومبر میرسند. سردارشیرمحمد خان ازقرارگاه به برادرش نوشته، ازدلایل تسلیمی غوریان معلومات داده، باو مشوره میدهد که با یک تصادم طولانی با وسایل دفاع ناکافی درمقابل ارتش پارسی ادامه نداده و میگوید، "دراینجا یک افسراروپائی وجود دارد که میتواند در48 ساعت هرات را بخاک یکسان سازد". اوهمچنان میگوید که دراصرار بر مقاومت، فقط میتواند منطقۀ خود را خراب وبدبختی بزرگی برای خود ببارآورد؛ لذا برای او بهتراست  تا خود را به سخاوت محمد شاه انداخته ودروازه های شهررا بروی اوبازکند. یارمحمد با خشم به اوجواب میدهد، "برای توبسیارخوب میبود اگرمیدانستی چطورباید درسنگرودردفاع قلعۀ بمیری که من به مواظبت توگذاشتم، تا بمن مشوره بدهی. اما من، تا وقتی یک گلوله برای فیرباقی بماند، یک شمشیردردست من ویک نفس دربدن من، هرگزدرمقابل قاجارها سرخود را خم نخواهم کرد: من هرات را تسلیم نمیکنم تا زمانیکه دندانهای مرا که بفرمان عباس میرزا درمشهد از سرم کشیده بودند تعویض ننمایند. اگرتا آنوقت بخت جنگ برضد من پیش رفت، من میدانم با مردن درسنگرچطورازبیعزتی نجات یابم". اوحرف خود را نگهداشته و دفاع قهرمانانۀ او در جریان 9 ماه، یکی ازبهترین شاهکارهای نظامی تاریخ معاصردرآسیاست.

 

 

فصل هفدهم – منظروموقعیت هرات

 

هرات، سیما وموقعیت شهر، استحکامات وماحول آن، حمله پارسیان برحومه های شهر، پلان حمله کلونل سیمینیایو، پوچیهای پارسیان، دسایس نهانی و بیقاعدگی میرزا آغاسی، وسایل جلوگیری از پیروزی توسط او، توطئه درهرات بطرفداری پارسیان، کشف توطئه، توپ هیولا، خیانت ومرگ میرزا نقی، برخورد برجسته کلونل سیمینیایو، بزدلی محب علی خان، عدم سهمگیری کلونل سیمینیایو درعملیات، متعجب ساختن حاجی خان توسط افغانها، قحطی تدارکات درقرارگاه افغانها، محرومیت دشمن درهرات، مشکلات موضع آنها، فرار جلال الدین میرزا وشمس الدین به پارسیان، رسیدن ایم نیل به قرارگاه پارسیان، اقدامات آن وزیر، یاد داشتهای دپلوماتیک بین روسها وانگلیسها، قطع ارتباط ایم نیل با حکومت پارسیان، توقیف قاصد او، برخورد ایم نیل درقرارگاه پارسیان، عزیمت اوبطرف تاوریس.

 

فرض میشود شهرمستحکم هرات توسط الکساندربزرگ بنیاد نهاده شده و بشکل چهارگوشه بطول 3.5 میل درشمال وجنوب است تا اینکه بجانب شرق وغرب باشد. وسعت آن بسیاربزرگ میبود اگرحومه های آن شامل شهرمیشد، بخصوص قسمت هایکه درغرب شهروماورای دروازه عراق امتداد دارد؛ تمام این حومه ها قسما با مخروبه ها وباغ های متعدد دیواردار بفاصله یک فیرتوپ ازشهرپوشیده شده اند. دیوارشهراستحکام ضخیم و ساخته شده ازخاکی است که ازداخل شهرآورده شده، آنرا احاطه نموده ودفاع آنرا میسازد. ارتفاع این استحکامات درهمه جا یکسان نیست، اما اوسط آن حدود 90 فت{27 متر} بوده وازداخل توسط پشتهای خشتی تقویه شده است. خاک نیزبفاصله 108 یارد{حدود 100 متر} دور از خندق گرفته شده ودرساختمان این استحکامات بکاررفته که گل رس (سفال) خالص بوده وفوق العاده محکم میباشد. این استحکامات، منظرۀ یک تپه طویل بدور شهررا بوجود میآورد که درقلۀ آن یک دیوار ضخیم بارتفاع 32 فت{حدود 10 متر} قراردارد، با برجهای مدور در کنار و پرده ها یا جدارهای وصل کننده یکی بدیگری، با روزنه های دیدبانی یا تیرکشها برای تیراندازها؛ فقط دربرجهای بسیارعظیم و بزرگ در کنج هاست که توپها جا بجا ونصب شده اند.

 

اگربصورت عام گفته شود، زمین ازکنارخندق بطرف حومه ها بشعاع 250 یاردی{حدود 229 متر} دارای خصلت باتلاقی است؛ آب بعمق 8 الی 10 فت یافت میشود، بخصوص درجانب جنوبی شهر، چون میلان عمومی زمین ازشمال بجنوب است. جویبارها که همه از شرق بطرف غرب جریان دارند، ماحول را آبیاری وخندق را پرمیکند؛ این جریانها ازجانب جنوبی مقابل برج بزرگی جریان میکند که کنج محل را ساخته و بنام برج خاکستریاد میشود. وقتی پارسیان به هرات رسیدند، نزدیکترین حومه ها قویا پوشیده ازدرختان انبوه بوده است – تاکستان عظیم ومزارع وسیع سپیدار، بید، سرو و بیشترازهمه صنوبرکه باغ شاه را پُرنموده ودر کنارهای جادۀ امتداد یافته بطول یک میل تا دروازه شهرقراردارد.

 

بفاصلۀ نیم فیرتوپ درجنوب شهر، یک کانال وجود دارد با سراشیبی تند، آبیاری شده توسط هریرود که چهارمیل ازشهرفاصله داشته ودربالای این کانال تعداد زیاد آسیاب ها وجود دارد؛ این کانال فقط درچند نقطه قابل عبوراست که درفواصل مختلف پلهای کوچکی بالای آن اعمارشده وهر یک دارای یک کمان یا طاق میباشد.

 

پنج دروازه به شهرهرات وجود دارد. درشمال آن، نزدیک دروازه ملِک یا مشهد، دو ارگ وجود دارد – ارگ نو وارگ کهنه – که تقریبا بهمدیگر وصل میباشند. اولی بردومی فرماندهی نموده ودرآن برجهای مدور و عظیمی وجود دارد وبحیث قصرشاه کامران خدمت میکند.

 

همچنان درشمال، موازی به دیوارها وحدود 1250 یارد{1143 متر} از آنها، تپه های طویل تاله- بنگی وجود داشته و برآمدگیهای آنجانب را میسازد. درپشت این تپه ها یکی اززیباترین مسجدهای اعمارشده درآسیا ایستاده است: توسط 9 مناراحاطه شده وازقله های آن میتوان داخل شهررا مشاهده کرد که فاصله آن حدود طویلترین تیررسی 12 پوندی است؛ تاله-بنگی که بحیث قبرستان استفاده میشود، بلندترین آنهاست.

 

محمد شاه قرارگاه خویش را حدود یک ونیم میل درجنوب شهر، درساحل راست کانال بزرگ که فوقا ذکرشد، برقرارساخته وبمجردیکه سربازانش میرسد، فرمان میدهد که محل را ازتمام جوانب سرمایه گذاری کنند. اجرای آن کارمشکل نمیباشد، چون تعداد پارسیان بیش از ده برابرافغانها میباشد که فقط 4 هزارمرد برای دفاع دارند. آنها خود را با این تعداد کم محدود ساختند تا تدارکات خویش را صرفه جوئی نمایند که مدتها قبل آنرا ذخیره نموده و پیشبین حملاتی بودند که حالا باید دفع نمایند.

 

اولین روزیکه پارسیان به شهرحمله میکنند، افغانها ازاشغال حومه ها با دلیری و لجاجت دفاع مینمایند؛ چون ضروراست تمام آنها را ازخانه هایشان بیرون کرد؛ کوچکترین دسته درختان یا توته دیوارها پوششی است که آنها با آمادگی زیاد استفاده کرده وازآنجا کشنده ترین آتش را بالای مهاجمان پیش میبرند. توپخانه پارسیان دیگربرای سربازیا پیاده پارسی کارنمیدهد جزخراب کردن برجها وپوشش راههای که ازآنها آتش سه برابرتفنگ بیرون میشود. افغانها دارای چند کالیبرسنگین بوده، در بالای برجهای بزرگ نصب گردیده وآتش این تفنگها دربرگیرنده حمله به جناحها است که باعث ضایعات عظیمی میشود. باوجودیکه گرمی آنها فروکش نکرده وپیشرفت آنها خوب میباشد، افغانها بهنگام شام وبا ترس اینکه موضع آنها دورخورده وارتباطات آنها قطع شود، عقب نشینی نموده و حومه ها را به پارسیان میگذارند که آنها فورا شهر را احاطه کرده و طوری موضع میگیرند تا ازآتش بدون وقفه استحکامات درامان باشند.

 

کلونل سیمینیایو بعدا اکتشاف محتاطانۀ ازاستحکامات انجام نموده، پلان حمله را ترسیم وصبح بعد به شاه تقدیم میکند. دراین نقشه نشانداده میشود که بهترین نقطۀ پیشروی، برج بزرگ کنارشهراست که بنام برج خواجه عبدالحمید یاد شده وازآن فرصت بررسی جلو شهررا با شیشه{دوربین} ازمناره های تاله- بنگی داشته است. شاه فکرمیکند که پلان بسیارعالی است؛ اما چنین است دودلی این بیچاره وآنقدرقوی است دسایس طرفداران انگلیسی که هیچوقت بآن عمل نکرده وحمله برای مدت نامعینی بتعویق انداخته میشود.

 

شاه ازرنجش فرماندهان مختلف پارسی ترسیده و با بطالت مغرورانه حرکت میکند، آنها هدایت توسط یک اروپائی را رد نموده و وعده می کنند، اگراجازۀ عمل بایشان داده شود، میتوانند شهررا در8 روزتسخیر کنند. این همچشمی دربین لیتنانت ها که خود را با سوگند های دروغین و اظهارات میان تهی جانسپاری آراسته میکنند، باعث میشود تا شاه فکرکند که نباید ایشان را دلسرد ساخت؛ چون هریک اظهارمیکنند بیش ازهمه شجاعتر و عاقلترمیباشند، اوهریک را درفرماندهی اش مستقل ساخته و فرمان میدهد هریک مواضعی مطابق ذوق خود درنقطۀ اتخاذ کند: عملیات آنها هم آهنگ نبوده وهریک جداگانه عمل میکنند.

 

عواقب این تنظیم باورنکردنی درواقعیت بسیاراندوهناک است: همه چیز درخندقها تصادفی اجرا میشود، باستثنای اینکه گفته شود آنها فقط روی یک نقطه توافق کردند که بزرگترین سروصدای ممکن را بدون رسیدن به هیچ نتیجۀ براه اندازند. توپخانه بدون قضاوت بصدا درآمده وفیرهای خود را درنقاطی ازاستحکامات ضایع میسازند که تمام توپهای دنیا نمی تواند آنرا تخریب کند. اولین عملیات درهرخندق تلاشی است برای پائین آوردن برج وجدارهای بالای استحکامات، قبل ازاینکه فکرکنند چطور میتوانند ازخندق عبورنمایند: برای عبورازآن، جنرالهای پارسی نمیتوانند شیمای روشنتری بجزازقطع آب مشوره دهند؛ لذا آنها بند را شکستانده و میگذارند که خشک شود، این عمل عمدتا بنفع افغان ها است که هیچکس نمیتواند ازشهرداخل وخارج شود باستثنای دروازه ها که پوشانیده شده و مسدود است. ازاینزمان آنها بطورثابت پارسیان را با غافلگیری درتمام نقاط بستوه میآورند، یعنی بزرگترین مفاد خروج ودخول به آنها توسط دشمنان ایشان داده میشود.

 

باوجودیکه عملیات منفصل وتابع هوس یکتعداد فرماندهان درخندق ها است، حاجی میرزا آغاسی، یک ملای پیر وکاملا بیخبرازدانش نظامی، سمتدهی اساسی محاصره را بخود اختصاص میدهد؛ هدف اوطوریکه قبلا گفته شد، تمدید آن تا زمانی است که مبارزه دپلوماتیک او درمورد مقابله روسها وانگلیسها به نتیجه برسد. اما ازاینکه شاه درآنزمان با استدلالهای او قانع نشده وبه جنرالها فشارمیآورد تا هرچه زودترشهررا تسخیرکنند، صدراعظم بایشان ضد- فرمان مخفی میدهد تا دراینمورد اقدامی بعمل نیاورند؛ لذا آنها بدون هدف میجنگند؛ افراد بدون ضرورت تلف گردیده وخیانت نظم وفرمان روزمیباشد.

 

کلونل سیمینیایو ازاین دسایس بیخبربوده وبتنهائی عملیات خویش را در جانب داده شده به او دردروازه کندهار با قاطعیت همیشگی خود به پیش میبرد ، اما صدراعظم وسایلی بکارمیبندد تا بهترین تدابیراورا فلج سازد یعنی ازطریق انتساب همکارانی ازافسران پارسی که فرمان اورا اجرا نکنند. ازطرف دیگر، حاجی میرزا آغاسی، هزاران کارنامعقول دیگر مرتکب شده وبیشترمانند یک مغزفاسد عمل میکند نسبت باینکه فرمانده یک ارتش باشد. حقایق زیرفقط تفکربیقاعدۀ اورا نشان میدهد؛ تمام اینها شرح وقایع بترتیب تاریخ بوده وچندین کتاب را پُرخواهد کرد – لذا فقط چند مورد آن ذکرمیشود.

 

دو یا سه فرمانده خندقها، باندازۀ قدرتمند میباشند که ترسی ازوزیرنداشته، حتی دشمن اوبوده وکارهای خود را با گرمی وآمادگی بخاطریک حمله به پیش میبرند؛ اما ضرورت دارند تا انحرافی درجهت آنها توسط سربازانی آورده شود که درخندقهای دیگرقراردارند. این انحراف توسط حاجی میرزا آغاسی با لجاجت بآنها وعده داده میشود، اما اومخفیانه آنها را منع میکند تا مقاصد ایشان اجرا نشود؛ لذا افرادیکه دلاورانه حمله میکردند خود را فاش وخیانت شده یافته، توسط افغان ها شکست خورده وتلاش دیگری برای موفقیت درآینده نمیکنند.

 

زمان دیگری درلحظۀ حمله، نیازبه مهمات بوده و یا گلولۀ توپها وتفنگها خالی میباشد. این امرچندین باردرخندقی رخ میدهد که فرمانده آن شهزاده صفت دولت میباشد؛ بآنهم اودلسرد نشده وپس ازاتخاذ ترتیبات ضروری، به صدراعظم جهت اجازه حملۀ درخواست میکند که میتواند به قلب شهر برسد. درخواست اوقبول میشود، اما یک شرط بآن علاوه میشود که او نباید به چانس اعتماد نموده واولا یک آزمایش صورت گیرد. اوبه شهزاده میگوید، "اگرموفق شدی، زیاد پیش نرفته وپس ازیک درگیری مختصر عقب نشینی کن؛ با دانستن اینکه تو درموقف برتری هستی، قناعت کن؛ ما بعدا خواهیم دید که قاطعانه چه کنیم". شهزادۀ دلاوربیهوده میگوید که افغانها کاملا بیخبرازکارهای اند که درخندق اوصورت گرفته ویک آزمایش ساده فقط کارهای اورا افشا ساخته وآنها را وادارمیسازد تا کار های دیگری انجام دهند که موثریت ما را کاملا خنثی سازند. وزیر با قاطعیت او بیحرکت مانده واین افسربا روحیه مجبورمیشود تا امیدهای خویش را درخدمت به حاکمان خویش ومتمایزساختن خود ثابت سازد. از آنزمان دسیسه سازان، جانفشانی اورا با معطل کردن مهمات ومرمیهای ضروری برای عملیات اوضایع میسازند؛ حاجی میرزا آغاسی میگوید که اوفقط آنقدردارد که برای دفاع قرارگاه شاه ضروراست، با سردی می افزاید، "توباید بهترین چیزی را انجام دهی که میتوانی، این وظیفه تو است". با گرفتن این جواب، شهزاده صفت دولت و روسای دیگری که مثل اوبودند، هزاران توپ را ازمخروبه های قبرهای مرمرین درتاله- بنگی بیرون میکنند، اما پس ازاینکه آنها سربازان خویش را بتمام آن کارها سوق میدهند، ازپرداخت پودرضروری برای فیرآنها برای این افسران پرانرژی انکارمیشود. شاه بمجردیکه بنزدیکی دروازه های شهرمیرسد، تمام دروازه ها را مسدود میسازد، اما چند روزپس حاجی میگوید که آنها باید به افغانها قدرت حرکت آنرا بدهند؛ دلیل ارائه شده برای این برخورد عجیب این است که شورشیان باید فرصت فراررا داشته باشند. اومیگوید، "اگرمن درظرف ده روزآقای شهرباشم، تعداد زیادی را باید مجازات کنم". درعین زمان اوتا اندازۀ طرفدارانی بنفع پارسیان درشهرتشکیل داده، با آنها مشورت کرده وپیشنهاد میکنند که درجریان شب بعضی سربازان شاه را اجازه دهند تا تمام توپخانه شاه کامران بآنها تسلیم داده شود؛ همه چیزموافقه گردیده وصدای ترومپت علامۀ برای دخول پارسیان به شهرمیباشد. ترومپت صدا میدهد، اما پارسیان ظاهرنمیشوند؛ بعوض آنها، درهمدستی با این خیانت، دیده میشود که سربازان یارمحمد خان آمده وایشان را توته وپارچه میسازد. چون حاجی میرزا آغاسی تمام نقشه را برای وزیرشاه کامران افشا ساخته است!

 

باردیگر: محمد شاه فرمان میدهد که یک توپ 96 پوندی درمحل ریخته شود که با بعضی مشکلات اجرا میشود، اما وقتی نصب میشود، صدراعظم کشف میکند که به مهمات بسیارزیاد ضرورت داشته و با فرمانده توپخانه بسیاراوقات تلخی میکند. اومیگوید، "توچقدراحمق هستی! تونمی بینی که این توپ بیشتربمقصد ترساندن است تا اینکه بمقصد ازبین بردن افغانها باشد؟ به افرادت بگو که بالای شهرآتش کنند؛ این موضوع باعث ترس شاه کامران شده وهرصبح میتوانی یک واگون وچند توپچی را بجانب دیگر بفرستی تا توپهای را بیاورد که درآنطرف افتیده است".

 

باینترتیب دیده میشود که صدراعظم هیچ عجلۀ برای تسخیرهرات ندارد، اما ازطرف دیگرنمیخواهد محاصره ترک شود، چون بمجردیکه سربازان جابجا شدند، اوبهرقطعه یکمقدار زمین برای زرع داده ونشان داد که مایل است تا موسم خرمن میماند. تازمانی محمد شاه توسط حاجی متیقین ساخته نشده که ازمفکوره محاصره هرات صرفنظرکند، اوخود را کمترهواخواه ومتمایل افغانها نسبت به وزیرش نشان داده وفرمان میدهد تمام کسانیکه اسیرگرفته شده اند باید کشته شوند: اوغالبا فرمان میدهد که این اعدامها باید درپیش چشمهای اوصورت گرفته وزمانیکه نظاره گر فضای وسیع زمین خون آلود است میگوید، "این گلستان است".

 

دروهلۀ دیگری وقتی خیانت میرزا نقی کشف میشود، عین احساس خونخواری اعلان میشود. آن افسر، موقف بلندی دردربارداشته وجرم او توسط یک نامۀ ارسالی به شاه کامران کشف میشود که درآن اوشهزاده افغان را ازآنچه درقرارگاه پارسیان میگذرد اطلاع داده وهم توصیه میکند که به ایم نیل گفته شود تا هرچه عاجل برسد، اگرمیخواهد ازسقوط شهر جلوگیری کند. شاه فورا او را به محکمه فرستاده وصرفنظرازالتماس حاجی فرمان میدهد باید درزیرچوب زدن کشته شده و جسدش دربالای چوبه داربمقابل استحکامات شهرآویزان شود.

 

صدراعظم خوب میداند حاکم اوحاضراست تمام خائنین درقرارگاه را حتی برای این دلیل ساده نابود سازد – درحالیکه تمام آنها دوستان خودش بودند؛ از آن لحظه او شاه را وادارمیسازد تا درنظراتش سهیم شده و بالاخره درهدفش موفق میشود. اما هردوتا اندازه زیادی ازجنرال سیمونیچ تشویش داشته وتمایل خویش دررابطه بادامۀ جنگ با افغانها را پنهان کرده وآنرا طولانی میسازند فقط بخاطراینکه مانع بروزخشم آن دپلومات شوند.

 

کلونل سیمینیایو دیگرمانعی دربرابراقدامات صدراعظم نمیباشد، چون کمی پس ازرسیدن ارتش، اوتوسط دسایسی مجبورمیشود ازسهم گرفتن درعملیات فعال خودداری کند. روزبعد که محل سرمایه گذاری میشود، کلونل پیشروی نموده وبا 200 نفرتازه ورود به قرارگاه به یک امامزاده واقع درفاصله کوتاهی ازدروازه کندهاررسیده ودرآنجا سنگرمیگیرد؛ زمین اطراف آن موجداروبسیارشکسته بوده وتا اندازۀ زیادی با گورستان ها، باغها، مخروبه ها وتعمیرات خالی پوشیده میباشد. زمانیکه امام زاده دراختیاراوقرارمیگیرد، آنرا خندق کنده وتوسط کارهای خاکی خورد با آب- انباروصل میسازد که در11 یاردی پیشروی سنگرش قراردارد. این  موضع اورا آنقدرنزدیک به دروازه شهرمیسازد که امیدواراست دراثر چانس خوب یا حملۀ ناگهانی زیرکانه، بتواند محل را دراختیارش قرار دهد واودرتمام پلانهایش پشتیبانی میشود.

 

اواولین شبی که این موضع را دراختیاردارد بسیارتاریک بوده و باعث میشود که 2 هزارافغان خاموشانه ازشهرخارج شده و بمقابل اوحمله کنند. امامزاده دراینوقت توسط یکمقدارخاک وبصورت ناتکمیل محافظت شده ودشمن بصورت خزیده بآن نزدیک میشود تا اینکه توسط خود کلونل سیمینیایو دیده میشود که ازیک بازرسی کارهایش برمیگردد. اوبه گورستان نزدیک شده که یک سربازنیرومند که اورا تعقیب میکند، با خزیدن درسنگروبا شمشیرخود میخواهد بالاشده واورا به زمین بزند، اما قبل ازاینکه اوچنین کند، توسط یک مرمی تفنگچه کلونل نقش زمین میشود. افغانها میبینند که آنها بواسطه این عمل سریع دوست خود کشف شده اند، بیکبارگی بطرف محل کاردویده ووقتی به بالای آن میرسند، دقیقا میتوانستند آقای آنجا بمانند اگرسیمینیایو خونسردی خود را برای یک لحظه میباخت. مستخدمین اوکه برای باراول تحت آتش قرارمیگیرند، با این حمله که تقریبا دوچند ایشان است گیج میشوند، اما بعلت برخورد پرانرژی فرمانده خود، که دلیری آنها را اعاده میسازد، شاید بدون معامله وحتی دفاع خودی، قتل عام میشدند. وقتی آنها دشمنان خود را با سرنیزه عقب میزنند، کلونل آنها را دراطراف سنگرجابجا ساخته، بآنها سوگند میدهد که مقاومت کنند، زیرا آنها تمایل کمی باین امرداشته وتحت آتش دوامداردیوارها میباشند، بآنهم حماقت وخامی افغانها تا اندازۀ بآنها کمک میکند. محاصره شدگان شهرآتش های فیرمیکردند تا طرف خود را رهنمائی کنند، اما به امامزاده نمیرسد؛ آنها دربین افغانها افتیده ومتعاقبا آنها را برای پارسیان قابل دید میسازد، این مرمیها تلفات اضافی برآنها وارد میکند. آنها نمیتوانستند آتش را پس بگردانند، چون فقط شمشیر با خود داشته ولذا صدها تن برزمین میافتند؛ پس از4 ساعت جنگ سخت، زمانی میبینند که نمیتوانند بالای مقاومت پایدار یک گارنیزون کوچک غالب شوند، به شهرعقب نشینی میکنند.

 

یک سرتیپ پارسی بنام محب الله خان و خویشاوند صدراعظم که حدود 200 یارد درعقب امام زاده با 300 نفروفرمان پشتیبانی ازکلونل موضع داشتند، بعوض اجرای وظیفه داده شده، بمجرد شنیدن فیرآتش، آمادگی فرارمیگیرند؛ اما صبح بعد، وقتی میشنود مردی را که اوترک نموده، پیروزبوده وهنوز هم قرارگاه خود را دراختیاردارد، نمیتواند باورکند و بهانه ایکه برای بیحرکتی خود میسازد اینستکه اوقوت کافی برای پیشروی و کمک بآنها نداشته وباین فکربوده که تمام آنها کشته شده اند. حقیقت اینستکه این بیحرکتی مربوط به نظرات صدراعظم وبزدلی خود اوبوده است.

 

یک ضرب المثل فارسی میگوید، "همیشه اینطورنیست که کسانیکه جواری میکارند، محصول آنرا برمیدارند"، محب الله خان آنرا بخاطر دارد: با بستن عجولانه یک دستمال بدوریک دست و زخمی نشاندادن آن بنزد محمد شاه رفته وازشجاعت خویش توصیف مینماید (دردفاع امام زاده) بدون اینکه ذکری از نام سیمینیایوببرد، اما شاه توسط یکتعداد خبررسانهای صادق درروشنائی قرارداده شده وبرای کلونل یک ساعت مزین به جواهرات هدیه میکند، یک تقدیرشاهانه ازخدمات او که درپارس معادل اخذ یک نشان است. با وجود دروغ آشکاریکه درآن محب الله خان افشا میشود، حاجی با اصرارباعث باقیماندن اوبا کلونل سیمینیایو درخندق های پیشروی دروازه کندهارمیشود، بادرنظرداشت رنجش بزرگ آن افسر که ازبزدلی، جهالت وخیانت او خبردارد: بآنهم دریک وضع نا مناسب، او بخواهش حاجی تسلیم شده وباکمال تاسف، پس ازچند روز، درغیاب او، خان به افغانها اجازه میدهد تا کارهای ساخته شده با زحمات ودفاع شده با قیمت جانها را تسخیرنموده وبا افراد تحت فرمانش عقب مینشیند.

 

ازاینزمان، سیمینیایو که تا اینوقت بطوردوامداربمقابل بزدلی وخیانت دیگران مبارزه میکند، ازسهمگیری درمحاصره خودداری کرده و با بیزاری ونفرت به خیمه خود بازمیگردد، نتیجۀ که کاملا با برنامه های حاجی آغاسی مطابقت دارد. بآنهم وقتیکه اومنتظرشاه است، این افسر دلیرمردد است ازاینکه نظریات خود را نگوید واشاره میکند که به او خیانت شده است. شاه سبک مغز سرخود را پائین انداخته وتامل میکند؛ اما هیچوقت ازمعلومات ومشوره های داده شده استفاده نمیکند. وزیر او برخوردهای او را طوری هدایت میکند که اورا خوشحال نگهداشته و از مغزش خاطرات غیرمطلوب راجع بخودش را دورسازد.

 

افغانها با حملات دلیرانه روزانه بالای محاصره کنندگان، خود را متمایز میسازند: بعضی اوقات یکدسته محدود سواره ازشهربرآمده وبالای یک قطعۀ بزرگ پیاده پارسی حمله نموده وبدون گرفتن اسیر یا کشتاربزرگ برنمیگردند؛ گاهی دستۀ تا مرگ آخرین فرد خود میجنگد: دردست ایشان همیشه شمشیروجود داشته وکشندۀ کامل میباشد. آنها روزی بالای دوقطعۀ شاغاسی واقع درتاله- بنگی حمله نموده، 400 نفررا کشته ودوتوپ ایشان را میبرند: فرمانده ایشان، سرتیپ حاجی خان، با بسیاربی تدبیری درشب قبل بداخل خط خود 100 افغان را اجازه میدهد که التماس بخشندگی و همدردی نموده واطمینان میدهند که آنها طرفدارمحمد شاه میباشند، چون امکان نداشتند ازشهرفرار نموده وبایشان بپیوندند. سرتیپ اعتماد نموده و بآنها اجازه میدهد که با سربازانش یکجا شوند، آنها درنیمه شب برخاسته، سلاحهای سربازان خوابیده را گرفته وبکمک 200 نفردیگرایشان که آنها را دنبال نموده ودرپشت تپه ها خزیده اند، یک کشتارهولناک براه انداخته و بعدا با اسیرساختن کپتان توپچی ودوتوپ عقب مینشینند.

 

ارتش پارسیان با این یورشهای بدون وقفه بستوه آمده وهرگزجواب متقابل نمیدهد: لذا بمشکل میتوانند خود را نگهدارند، چون تدارکات ازفواصل دورآورده شده وغالبا توسط طرفداران افغانها که درمناطق اطراف قرار دارند، قطع میشوند. حومه های هرات میتواند بازارهای قرارگاه را برای مدت سه یا چهارماه تامین نماید، درحالیکه اگراین منابع بصورت درست اداره میشد، میتوانست مدت سه چند را تکافو کند؛ اما این منابع، ضایع و سوئ استفاده شده وزیاد طول نمیکشد که سربازان نیمه- گرسنه محمد شاه به شبدرروی آورده ودرجستجوی علفهای وحشی برای ارضای گرسنگی خود میشوند. آنهائیکه درغارت وچپاول مهارت دارند، بعضی اوقات می توانند مقدارکمی جواری یا جو بدست آورند که ازآن نان درشت تهیه نموده وآنرا نیمه پخته بخورند.

 

شهرتحت محاصره درشرایط بهتری قرارندارد؛ افغانها بدبختیهای قحطی را حتی بدرجه شدیدترازدشمنان شان احساس میکنند. آنها به نیازمندی های اولیه زندگی ضرورت دارند – یک اونس نمک بقیمت 20 س فروخته میشود؛ اسپها، شترها، قاطرها، خرها وحتی حیواناتیکه توسط مسلمانان حلال پنداشته نمیشدند، بمصرف رسیده ومردم بطورترسناکی مواجه به گرسنگی میباشند. آب کانالهائیکه شهررا تامین میکرد، توسط پارسیان قطع شده وضروربود تا به تانکهای متوسل شوند که شورمزه وناکافی میباشد، چون تعداد زیاد آنها ازخارج شهرتامین شده وزود خشک میشوند، این نیزباردیگری بررنجهای هولناک باشندگان علاوه میکند. یارمحمد نگهبانانی برتمام مخازن آب میگمارد که توسط چشمه ها تامین شده ودرمصرف آب موجود نیزصرفه جوئی بعمل آید. بازارها، میدانهای عمومی ومساجد پرازگدایان میشوند؛ مردم جهت اثبات رنج خویش، اجساد همشهریان مرده ازگرسنگی را درمیدان میگذاشتند، اما روسا خود به نهایت رسیده وفقط میتوانستند آنها را باکلمات وکنارکشیدن عبوسانه  تشویق نمایند. این دهشت وخوف، بالاخره با ختم شدن مهمات افزوده میشود. این درست است که یارمحمد خان فرمان میدهد بعضیها ساخته شوند، اما یا مواد شان خراب است یا کارگران جاهل میباشند، چون پودردرتوپ سوخته ومرمی آن فیرنمیشود.

 

مدافعین اصلی شهرکه درآغازمحاصره 4 هزارمیباشند درماه اول عملیات به نیم این تعداد میرسد، بعلت فراردراثردسایس روس ها، پارسها وسایر ضایعات عملی؛ اما ازاینکه افغانها تقریبا تماما ازتولد سربازاند، یارمحمد صفوف خود را با سوداگران وکارگران پُرمیکند. آنهائیکه مصروف دفاع محل تا آخرین دم است، درراس آن وزیر، پسرکاکای وزیرسرداردین محمد خان و کپتان پاتنگر قراردارند؛ اما کسانیکه طرفدارتسلیمی بوده و بنام شاه کامران کارمیکردند، روزانه توطئه نموده واغلبا کوشش میکردند تا شهررا به محاصره کنندگان تسلیم کنند؛ لذا یکتعداد افغانهای دلیروجود داشتند که مجبوربودند هم حملات دشمن ازبیرون دیواررا عقب بزنند وهم توطئه های هموطنان خود را درداخل دیوارخنثی سازند؛ مگراین منازعه کوتاه مدت است، چون خاینان بادیدن بی ثمربودن بیوفائی خود درقرارگاه محمد شاه پناهنده میشدند، باستثنای شاه نام نهاد ایشان یعنی شاه کامران، که درارگ اسیربوده وازنزدیک مراقبت میگردید، جائیکه میتواند وسایل مشروبات خود را بسهولت بدست آورد؛ اوازاصراربرتسلیمی پایان نمی دهد، اما یارمحمد با احترام ظاهری باوبرخورد نموده وازمدتها است که کمترین توجهی به فرمانهای اونمیگذارد.

 

دربین افغانهائیکه به ارتش پارسیان میپیوندد، جلال الدین میرزا یک پسر و سردارشمس الدین خان خسربره شاه کامران است؛ اولی حاکم سبزوار ودومی حاکم فراه میباشد که یکی ازمحلات مستحکم هرات است. آنها با خود بتعداد 1000 پوپلزی ونورزی میآورند که یک تقویۀ با ارزش برای پارسیان میباشد؛ همچنان 2000 هزاره قلعه نو که با سیاست زیرکانه آصف دولت، کاکای مادری محمد شاه، طرفدارپارسیان میشود. همین افزودی تعداد قوتها، شاه را ازضرورت پس نمودن سریع محاصره نجات میدهد بعوض وضع ناچارارتش خودش، اوبعدا سپاسگزاری خود را باین روسا اظهارمیدارد ازطریق بخشیدن هدایای سودمند وادامه درجه آنها در ارتش پارس، وقتیکه ایشان را درعقبگرد همراهی میکنند.

 

گفته میشود که جنرال سیمونیچ وایم نیل پس ازعزیمت شاه به هرات در تهران باقی میمانند، ایم نیل باثرحادثه ایکه مدتها قبل پیشگوئی آنرا به حکومتش اعلان کرده بود بسیارغمگین میباشد، اما چیزی را که بطور دوامداربه پارسیان اطمینان میدهد، هرگز واقع نمیشود. اومیگوید، "در وضع موجود مالی، شاه قادرنیست 10 هزارمرد جمع نموده و به جنگ بفرستد". حقایق، پیشگوئیهای اورا توجیه نمیکند واوبمقابل آنها پافشاری میکند تا حدیکه شک میکند هرات مورد حمله قرارگرفته است، حتی پس از رسیدن ارتش بپای دیوارهای هرات؛ اما درآخرمجبورمیشود آنرا باور کند. با دانستن اینکه محاصره آغازشده ودرحال تسخیراست، با وجود توطئه های اودربین روسای پارسی ومساعی بیهوده اجنت او کلونل ستودارت برای وادارساختن شاه بعقب نشینی، چنان هشدارومصمم میشود که خودش ازقرارگاه شاهی دیدن کند. این درست است که اوهیچ فرمانی ازحکومتش ندارد تا این مسافرت را انجام دهد، اما خود را با یک فرمان بسیارغیرمستقیم ازگورنرجنرال هند تامین نموده ودر8 مارچ 1838 بپای دیوارهای هرات میرود. سردی استقبال وناخوشی معلومدار درسیمای شاه، هردپلومات کمترسخت ازاورا میترساند؛ اما با وجود نداشتن دستور، اومسئله عقب نشینی تازه را با سرسختی معمولی اش مورد حمله قرار داده وتمام مناقشاتی را بکارمیبرد که دپلوماسی و یا حتی تهدید میتواند باعث وادارساختن شاه به عقب نشینی شود، مگربدون پیروزی.

 

اقتباس زیرازاثرایم الکساندر توماس میباشد که رهنمای من درتمام مذاکرات بین روسیه، پارس وبرتانیه کبیربوده است. این اثرعالی بسیار خشک است، بآنهم نمیتواند مانع من ازمشوره با اوشود؛ طولانی بودن آن مجبورم ساخت تا خلاصه آنرا تهیه کنم؛ خلاصه آنرا من تقریبا کلمه به کلمه میدهم، ولی اوضاعی را علاوه میکنم که فراموش شده است – من مونز توماس را مسئول نظریات نامطبوع اومیدانم. این مولف میگوید، "ایم نیل فشارآورده وتهدید میکند، اما شاه معذرت میخواهد طوریکه اوبا ایلیس میکند – اویک اجنت آزاد نبوده، ازرنجانیدن حکومت روس با ترک نمودن محل میترسد؛ اگراومیدانست که با خطرازدست دادن دوستی حکومت برتانیه مواجه است، آنقدردورنمیرفت؛ اگرایم نیل درموقفی قرارمیداشت که مطلع میشد اگربیکبارگی بازنایستد، توسط برتانوی ها مورد حمله قرارمیگیرد، بیکبارگی میایستد: با اوباید صحبت شده باشد، برتانیه بزرگ طوری برخورد میکند که بمقابل روسها پشتیبانی میشود.

 

ایم نیل سعی نهائی نموده و زمان بدست میآورد: اوازمحاصره کنندگان به محاصره شدگان میرود، ازشهربه قرارگاه با انتقال، دیکته وتغیر امتیاز هردوجانب؛ اما وقتی اوبداخل هرات میرود، محتاط است تا میجر دی ارسی تاد توپچی را با خود بگیرد، بخاطراینکه اوشاید کپتان پاتینگررا با مشوره هایش کمک کند. بآنهم با درنظرداشت پشتکارو مذاکره، نماینده برتانیه درتعین مقدمات صلح موفق میشود، وقتی سفیر روس به قرارگاه پارسها میرسد؛ یک بسته نیزازطرف لارد پالمرستون بتاریخ 12 فبروری 1838 میرسد که حاوی خلاصۀ لارد دیورهم، سفیربرتانیه درسنت پطرزبورگ بوده ودرآن گفته میشود، "کونت نیسیلرود میگوید اومتیقین است که وزیرما غلط فهمانده شده، کونت سیمونیچ هیچوقت مشوره تسخیر هرات به شاه را نداده که باو نسبت داده شده است". لذا لارد پالمرستون حاضرمیشود ثبوت تازه به اجنت خود ارسال کند، باوجودیکه معلوم میشود لارد نیزبطورکامل توسط اظهارات لارد دیورهم متیقین نشده، چون اوبا بزدلی ازایم دی نیسیلرود میخواهد که کونت سیمونیچ و فراریان روسی استخدام شده درارتش پارسیان ازتهران فراخوانده شوند؛ بآنهم این مانع نمیشود تا به ایم نیل بنویسد که جنرال ازنظربد او رنجیده وتوصیه میکند که درآینده کمتر مشکوک بوده وبا دوستانش بخوبی زندگی کند؛ معلوماتیکه بعوض خاموش ساختن، باعث افزودن تیل درآتش میشود. اولین اثرآن نقض مقدمات صلح است که نماینده برتانیه هردو جانب را راضی ساخته بود؛ دومین اثرآن اعاده فوری نفوذ کونت سیمونیچ درشورای شاه میباشد، درحالیکه ایم نیل آنرا میبازد. این نامه لارد پالمرستون تمام قدرت عمل اورا ازبین میبرد، چون دربرگیرنده یک کلمه درباره هرات یا ذکری از روسیه نمیباشد؛ قرارمعلوم این امرباعث کاهش نتایج حاصله بمسئله ثانوی یعنی تفاهم بین دودپلومات میشود.

 

ایم نیل دیگر چیزی برای گفتن ندارد؛ اعتباراوسریعا ازبین میرود، وقتی دیده میشود که اوپشتیبانی نمیشود؛ انواع رنجش وبیحرمتی بالای انگلیسها گذاشته میشود؛ روسیه که فراریان خویش را فرا میخواند، خواستار خروج تمام افسران انگلیسی ازخدمت شاه میشود؛ توسط یکی ازاین تصادف ناخوشایند است که لارد پالمرستون همیشه خود را درمعرض دوستان مشکوک گذاشته وآزردگی ببارمیآورد، ازافسران انگلیسی خواسته میشود که ازقرارگاه خارج شوند، فقط هنگامیکه ایم نیل فرمان میگیرد که آنها درخدمت شاه باشند تا زمانیکه خودشان مجبورنشوند قلمروپارس را ترک کنند (بسته 10 مارچ 1838) اوتقریبا بآخرخط رانده میشود – اوباید تمام روابط دپلوماتیک با شاه را قطع کرده وبدون باز نمودن رسمی هرگونه بحثی بارتباط دسایس روسها عقب نشینی کند. او روابط را قطع نموده وبا رنجش مشکوک وتقریبا ناچیزازدربارپارسیان عقب نشینی میکند. بدون توجه به فرمانهای شدید محمد شاه مبنی براینکه هیچکس نباید با هرات ارتباطی داشته باشد، ایم نیل با داشتن رابطه مخفی با محاصره شدگان ادامه داده ویک قاصد با بعضی بسته هائیکه بآدرس اومیباشد توسط قراولان پارسی اسیرمیشود؛ شاه پارس حق داشت تا بیشترخشمگین میشد، اما اوفقط نامه ها را به نماینده برتانیه فرستاده و خواهش میکند تا خود را افشا نسازد و دیگران آنرا کشف نمایند. شاید کمترحاکمانی چنین اعتدالی درچنین موارد نشان دهند، اما ایم نیل خود را با این عمل آزرده نشان داده، آنرا تجاوزبه حق خود دانسته واصراربه معذرت خواهی ازطرف صدراعظم میشود؛ این نظر رد شده واو این رد را بحیث اساس گسستن با حکومت پارسیان قبول میکند. بدون درنظر داشت دشمنی دوامدارروسیه که برای سه سال حصارهای هند برتانوی را تهدید میکند، ایم نیل گسستن حکومت خویش با شاه را قرارذیل اعلام میکند:

 

"مشهد، 25 جون 1838.

پس ازاتمام تمام وسایل مشوره برای وادارسازی حکومت پارسیان برای جبران وقناعت بخاطرخشونت درمقابل قاصد ودانستن اینکه نمیتوانم چیزی دریافت نمایم، مجبورم نه فقط متعاقب ارادۀ آشکارحکومت پارسی مبنی برجواب ندادن به تقاضاهای من، همچنان بخاطراستقامت درمسیر اقدامات بمقابل من درقرارگاه که باعث پائین آوردن مشخصۀ وظیفه در تخمین پارسیان وافغانان است، جهت ترک دربار، من درراه خود درمرز های ترکیه هستم، جائیکه امیدوارم هدایات بیشترازجنابعالی اخذ نمایم. اینکه حکومت پارسی چه مسیری را دنبال خواهد کرد من نمیدانم: بعضی اقدامات عمومی جبران برای اثبات بمردمان پارس وآسیای میانه که ما حاضربه قبولی توهین نبوده وحتمی میدانم – من نمیگویم که موقف ما اعاده گردد، اما میخواهیم ازاعتبارات واحترام برخوردارباشیم. پارسیان وافغانان درقرارگاه شاه با تعجب دیدند که حکومت پارسی یک هیئت برتانوی را بحیث یک پدیدۀ تحریمی معامله نموده وافرادی را مجازات نمودند که جسارت نگهداری یک رابطۀ اتفاقی با ما بوده اند؛ درحالیکه بعضی اعضای هیئت روسی تهدید نموده افرادی مجازات شوند که بطوراتفاقی درخیمه من ملاقات نموده وتدابیراتخاذ نموده بودند تا مانع افشای آنها شود.

 

اودرماه می 1838 قبل ازاینکه قرارگاه را ترک کند، نماینده برتانیه میجر تاد را بنزد لارد اکلند گورنرجنرال هند میفرستد با بسته ایکه حاوی معلومات درمورد گسستن رابطه میباشد. پس ازعبورسریع افغانستان، میجردرجولای به سیمله رسیده، بنزد لارد رفته واو از اهمیت نامه های که بدستش رسیده بسیارتحت تاثیرقرارمیگیرد؛ این نیزتائید میشود که این موارد علت تصمیم اوبخاطرجنگ کابل درسال آینده بوده است.

 

درآستانه عزیمت ازقرارگاه ایم نیل اجازه میگیرد تا یکباردیگربشهررفته وآخرین کوشش برای سازش بین پارسیان وافغانان را انجام دهد، اما بعوض اجرای وعده خویش، معلوم میشود او بآنجا رفته است تا هدایای به شاه کامران وطرفداران اوبدهد تا وادارشوند پروژه تسلیمی محل را تقبیح ومحکوم کنند. روزبعد اوبنزد شاه رفته ومیگوید که هراتیان نمیخواهند در بارۀ صلح بحث نموده واو باید محاصره را بردارد. با رد نظراو توسط شاه، تصمیم میگیرد برای هدایات بیشترحکومت خویش منتظربماند، در 11 اپریل 1838 اوچنین مینویسد: قرارمعلوم، مسئله هرات مسئله تمام افغانستان است، برای هیچکس پوشیده نیست که حکومت برتانیه مایل است مانع سقوط آن شود، درحالیکه روسها برخلاف، مایل اند تا آنرا دردست پارس ببینند".

 

فصل هجدهم – نامه ایم نیل

 

نامه ایم نیل به مجتهد اصفهان، عدم ادامه نیمه- تدابیرلارد پالمرستون، اشغال جزیره کارک توسط انگلیسها، کاپیتان ویکوویچ درکندهاروکابل، برگشت اوبه قرارگاه پارس با نمایندگان این دوقلمرو، معاهده بین پارس وکندهار، اعلامیه شدید لارد پالمرستون به حکومت پارس، رسیدن جنرال سیمونیچ به قرارگاه پارسیان، دلیری پارسیان، مخالفت حاجی میرزا با کونت سیمونیچ، قبولی پلان حمله کلونل سیمینیایو، تجدید عملیات محاصره، حمله، خیانت روسای پارسیان، کشته شدن جنرال بوروفسکی ودفع پارسیان، زخمی شدن کلونل سیمینیایو، استعفای او وعدم قبولی آن، ارتقای او به رتبه جنرالی واخذ نشان پارس، رسیدن اخطاریه انگلیسها به قرارگاه پارسیان، برخورد هراتیان درجریان حمله.

 

ایم نیل بمشهد رسیده وخشم خویش را بمقابل پارسیان اظهارمیدارد؛ او مسایل را بحدی میرساند که عمل اومورد سوال قرارگرفته ودرواقعیت میتوانست مورد تحریم ملل متمدن قرارگیرد.

 

محمد شاه بهنگام تخت نشینی با سه کاکای مخالف خود ملاقات میکند، یکی، صفت دولت حاکم اصفهان است که دریک نیمه اغتشاش بمقابل او توسط سید محمد باقر مجتهد بزرگ شهرپشتیبانی شده و قدرت زیادی بالای مردم دارد؛ درحقیقت اومیتواند مردم را با یک کلمه بپا خیزاند. نماینده برتانیه میداند که پس ازسقوط صفت، رئیس اسلام باید احساس خشم ونارضایتی بمقابل محمد شاه داشته وحتی آنرا پنهان نمیکند؛ لذا ایم نیل یک نامه خشمناک به سید نوشته ودرآن اشاره میکند که باید بمقابل حاکمش یک جنگ مذهبی را تبلیغ کرده واو را متیقین میسازد که این عملش مورد پشتیبانی برتانویها قرارگرفته ومیگوید اوبا مردم پارس تماس داشته وفقط با شاه بی ارزش ایشان قهرمیباشد. خوشبختانه مغز روشنفکرانه سید محمد باقراین کوشش را با روشنائی مناسب دیده، نامه ایم نیل را به شاه فرستاده و به نماینده اش چنین جواب میدهد: "پارسیان همیشه با وابستگی به شاهان خویش قابل توجه بوده و بتو، یک نماینده اروپائی چه مناسبت دارد تا طوفان درکشوری ایجاد کنی که انگلیسها همیشه مطابق به قوانین مهمان نوازی درآن، استقبال شده اند". لذا توسعۀ یک شرارت عظیم متوقف میشود. مونسیر توماس میگوید، "ایم نیل هنوز به تبریزنرسیده که ازلارد پالمرستون جواب یکی ازنامه هایش را می گیرد، قبل ازآنکه گسستن روابط با حکومت پارس را اعلان کرده بود. پس ازاینکه کاسه صبراولبریزشده وکمترین امیدی برای عقل وثبات نمانده، اجنت برتانیه ازلارد خود اجازه عمل پرانرژی بنام برتانیه کبیر دریافت میکند.

 

"لارد پالمرستون گفته است، به شاه باید گفته شود که حکومت برتانیه در این تهاجم، یک دشمنی کاملا ناسازگاربا روحیه اتحاد دربین پارس و برتانیه کبیررا درک نموده است.

 

درعین زمان یک ناوگان انگلیس ازحکومت هندی به ساحل پارس پیاده شده واختیارجزیره خارک را بدست میگیرد. بمجردیکه ایم نیل اطلاع  حاصل میکند، کلونل ستودارت را بحیث حامل یک اخطاریه به قرارگاه محمد شاه فرستاده واطلاع میدهد که برتانیه بزرگ تصمیم دارد تا برنامه اشغال اودرافغانستان را متوقف سازد، اگرفورا محاصره هرات برداشته نشود، تسخیرخارک توسط انگلیسها با اقدامات بیشتروبسیارمهم دشمنی ازجانب ایشان دنبال خواهد شد".

 

انگلیسها بیخبرازاین نبودند که با این اقدامات نمیتوانند بدون ایجاد پیچیدگی تازه منافع، حمله نموده وغرورانگلیسی آنقدرعجول نیست تا نتواند خود داری نموده ودرزمان مطلوب، به یک سیاست خونسردانه تعویض نکند. بدون جرات اینکه بطورمستقیم به دربارروسیه برود، او احترام نموده و با یک حملۀ جانبی عمل میکند، تا اگربتواند آنهائی را هشدارو مشوش سازد که سعی دارند توسط مانورهای آنها بهره مند میشوند. بآنهم ایم نیل با آخرین نامۀ رسیده مسلح شده وکاملا میتواند با آزادی، عمل یا تهدید نماید، اما این قدرت بسیارناوقت رسیده وفرصت ازدست رفته است؛ گسستن با محمد شاه تکمیل شده و نماینده برتانیه در جواب خود به لارد پالمرستون فقط میتواند ازبسط شرارت اطلاع دهد.

 

قبلا گفته شد وقتی ارتش پارس ازتهران مارش میکند توسط یک افسر روسی بنام ویکوویچ همراه میشود که آنرا درنیشاپورترک کرده وتعداد بیشمارحضارشاه وصدراعظم اورا دربرمیگیرد: پس ازاینکه اوبه کندهار میرسد درمدت 12 روزیک معاهده تعرضی ودفاعی با کهندل خان سردار مستقل این قلمروبامضا میرساند. پس ازاین اوبکابل رفته وچندین ماه در آنجا میماند. برنیس که مدتی دراین شهراست، با آمدن افسرروسی، توسط حکومتش باجرای وظیفه بسیارمشابه به افسرروسی گماشته میشود؛ یعنی عمدتا هموارسازی اختلافات موجود بین امیرکابل ومهاراجه پنجاب.

 

ویکوویچ دراول توسط دوست محمد بخوبی استقبال نمیشود، زیرا تمایل اوکاملا بطرف انگلیسها است؛ اما امیر با دریافت تردید و بیعدالتی در میانجیگری تقاضا شده ازلارد اکلند برای حل مشکلات موجود بین او و رنجیت سنگه، مجبورمیشود تا بجانب روسها وپارسها دوربخورد.

 

وقتی دپلومات روسی کابل را ترک میکند توسط یک افغان سید بنام یحیی همراه شده و امیراو را بنزد محمد شاه میفرستد تا مذاکرات ویکوویچ را دنبال کند؛ آنها چند روزدرکندهارمانده وبا محمد عمرخان پسردوم کهندل خان همراه میشوند که توسط پدرش دروظیفه مشابه سید ازکابل همکاری کند. این سه شخصیت زمانی به قرارگاه شاهی درهرات میرسند که ایم نیل آنرا ترک کرده وقدردانی اوازنتایج سفارت افسرروسی قرارذیل است.

 

او بحکومت خود مینویسد، "قبل ازاینکه قاصد من (کلونل ستودارت، حامل اخطاریه) به شاه پارس برسد، یک معاهده بین شهزاده کندهارو اعلیحضرت پارس عقد شده وسفیرروسی بطوررسمی ازاجرای فیصله های منعقده توسط هردوجانب تضمین میکند. یک معاهده دارای عین خصوصیات درحال تکمیل با کابل است وکپتان ویکوویچ که توسط شاه درقرارگاهش پذیرفته شده وبرای باردوم ازطریق کندهاربآنشهرمیرسد، با مجموعه هنگفت پول بخاطرپایان دادن به تنظیمات فرخنده آغاز شده جهت برقراری سلطه پارسیان وتفوق روسها درتمام ایالات افغان. تمام منطقه ازمرزهای روسیه درآراکس تا سواحل اندوس توسط اجنتهای مسکوبطورمخفی مورد مداخله قرارگرفته، یکتعداد بطورآشکارودیگران بدون وظایف نمایان، مصروف ایجاد خط نفوذ میباشند، نتنها مخالف نظرات و منافع برتانیای کبیر، بلکه امپراطوری او را درشرق مزاحمت وتهدید میکند".

 

مونز توماس میگوید، "لارد پالمرستون به ایم نیل در27 جولای 1838 جواب داده ومیخواهد مخاطرات تازه وشرمندگی های گفته شده توسط اجنت خود را دفع کند، اودرآخرازحوصله ووقت گذرانی که تا اینزمان بمقابل پارس دارد صرفنظرمیکند؛ اودرمعاهده 1814 هیچ دلیلی برای سکون سیاسی پیدا نمیکند، طوریکه اودرآغازتصریح کرده است، اما حق کامل مداخله درشرایط معاهده بطورواضح انکارمیشود: چیزدیگری آشکارترازاین نیست. دراینجا گفته میشود: اگرجنگ بین افغانها وپارسیان اعلان شود، حکومت انگلیس بطرفداری هیچیک مداخله نخواهد کرد، مگرمیانجیگری آرام اگرتوسط هردوجانب خواسته شود". لارد او پیشتر میرود، حتی تا حدیکه هرگزقبلا نکرده وراضی نشده تا نفوذ روسها را بحیث یک لغزش دایمی برای پارس و بحیث دام کشنده نشان دهد که پارس بخاطرخودش ومنافع خودش اطمینان نکند، او قویا ادعا میکند که: پیشنهاد روسیه برای صلح ورفاه برتانیای کبیرخصومت آمیزبوده است.

 

مونز توماس میگوید، "این یک سعی بزرگ است، اما سعی بیهوده وآنهم پس ازرسیدن به آخرخط با پارس که بیمقصد وبی نتیجه است". معلومات آتی اقتباسی ازنامۀ لارد پالمرستون به ایم نیل مورخ 27 جولای 1838 وزارت خارجه است: "من بشما هدایت میدهم به شاه پارس گفته شود در حالیکه روحیه وفحوای معاهده بین پارس وبرتانیه کبیراینستکه پارس باید یک مانع دفاعی برای مالکیت برتانیه درهند بوده وحکومت پارس باید با برتانیه کبیردردفاع هند برتانوی همکاری کند، معلوم میشود که برخلاف، شاه درواژگون سازی ایالات بین پارس وهند مصروف است که میتواند موانع اضافی دفاع برای مالکیت برتانیه بوده و دراین عملیات، اوبطور آشکارخود را با یک قدرت اروپائی برای مقاصد پذیرفته شده غیردوستانه با منافع برتانیه وصل نموده است، اگرمطلقا دشمنانه نباشد؛ دراین اوضاع وهم بخاطراینکه اوداخل اقداماتی شده که کاملا مخالف با روحیه ونیت معامله فوق الذکراست، برتانیه کبیرخود را آزاد احساس میکند که بدون مراجعه بآن معامده تدابیری اتخاذ کند، با درنظر داشت منافع وامنیت قلمروهای خود طوریکه لازم باشد".(محمد شاه مدتها قبل ازبرتانیه کبیر این کنوانسیون را تقبیح ومحکوم کرده بود؛ وقتی ایلیس و ایم نیل فشار آورد تا آنرا رعایت کند، اوگفت این معاهده ازروزی ازبین رفته که کابینه لندن عدم پرداخت هزینۀ را فیصله میکند که باید برتانیه کبیرتوسط همین معاهده به تهران پرداخت میکرد. فیریر).

 

مونز توماس اظهارمیکند، "لارد پالمرستون درنگهداری اتحاد پارسیان ناکام میماند آنهم درزمانیکه میتوانست توسط اعتدال واستقامت انجام داده وحالا که ازبین رفته است، خشونت وتهدید را برای ازسر گیری آن اختیارمیکند. این حکومت برتانیه بود که بی تصمیمی دراثرترس روسها را اختیارنموده، درآخریک خط نهائی یا افراطی اتخاذ کرده، نه بمقابل روسها که همیشه با تمکین همراه بوده است – نه بمقابل پارس که دشمنی محکم خویش را تحت حمایه تزارنگهمیدارد – بلکه بمقابل تمام شرق که میخواهد با قدرت برتانیه کبیروحشت زده شود وآنهم پس ازنمایش ضعیف اودرجریان چهارسال. حالا باید پارس را ازعمقی بیرون کنیم که دراتحاد روسها افتیده ورفتاربزرگی باید فقط ازنام انگلیس اجرا شود؛ ازضعیفی مبارزه خود با اقدامات تزاردرپارس که بصورت تلخ آمیزی پشیمان ونادم است، حالا میخواهد توسط یک صاعقه درافغانستان متوقف شود: ترس پیشبینی ازفعالیت خستگی ناپذیردپلوماسی مسکویها آنقدربزرگ بود که فکرمیشد ترجیحا باید آنرا درآغازازبین برد". ما خواهیم دید که این سیستم جدید بکجا رفته وآنرا بربنیاد ثمرات آن قضاوت خواهیم کرد.

 

جنرال سیمونیچ تجدید فکرنموده ومیخواهد تهران را ترک کند وقتی او میبیند ایم نیل به قرارگاه شاهی رفته و به تناسبی که استقبال سفیربرتانیه سرد ومحتاط است، شیوه اعلیحضرت درمهربانی به روسها واشتیاق او مایۀ خشنودی میباشد؛ ازآنجا که ایم نیل توسط حکومت خودش پشتیبانی نمیشود، آن نفوذی را ازدست میدهد که وقتی دربدست آوردن آن موفق بوده وحتی به گسستن با دربارروسها میانجامد، جنرال سیمونیچ بیش از هروقت دیگرقدرتمند شده وشاه برخلاف مشوره صدراعظم خود، وفادار جسمی و روحی اوبوده است. این دپلومات اهل دالماس بوده، در ارتش فرانسه درسالهای 1812 یا 1813 خدمت نموده، توسط روسها اسیرگرفته شده وپس ازسرنگونی ناپلیون بخدمت آنها درمیآید. این درست است که او شاه پارس رابا احترام زمخت معامله میکند وعلت آن تا اندازۀ، ضعیفی یا خوش طینتی شاه میباشد که نوعی ازستایش تمام آنهائی را دربردارد که درخدمت آن امپراطوربوده اند؛ پس ازاینکه توسط سفیر روسیه بخاطر فریب ونیرنگ بکاررفته ازآغازمحاصره شدیدا توبیخ میگردد، شاه به ستاد ارتش خود فرمان میدهد تا بعد ازاین درمطابقت با هدایات سفیر روسیه عمل نماید.

 

حاجی میرزا آغاسی، با عقیم شدن نقشه های عقب نشینی اش، تا حدیکه امکان دارد میخواهد این فرمانها لغوشود، اما بیهوده است. اوبعدا سعی میکند تا اثرات آنرا ازطریق اظهارات سوئ نیت درتهیه مواد، مهمات و ذخایرضروری برای امورات ضروری توسط ترتیبات جدیدیکه اتخاذ شده، فلج سازد. اوحتی آزردگی بمقابل جنرال سیمونیچ را پنهان نکرده و نظرخود را بصورت قطعی ابرازمیدارد. اوبه مترجم اظهارمیکند، "چرا من هرات را بگیرم؟ چرا من یکتعداد مردمان بیگناه را بخاطرگناه یک فرد هلاک سازم؟ - بخاطریارمحمد خان، که تمام عواید ولایت را بنفع خود جمعآوری نموده، بعوض پرداخت باج برای من؛ چه کسی غارت افغانها بالای تجاران پارس را اجازه داد. بعدا برای من ناممکن است  هرات را با سربازان پرخور و بیکاره خود نگهدارم، به مجردیکه آقای محل شوند، فقط درباره خوردن پلو وسرگرمی با زنان فکر میکنند. افغانها محموله سبک دارند، چون آنها چیزی ندارند که ببازند، روزی برگشت نموده وگلویشان را خواهد برید. درپهلوی آن، شما آن پشتیبانی مادی را که بمن وعده کرده بودید، ندادید؛ برخلاف، شما فراریان روسی را نیزگرفتید: تمام اینها باید شاه را وادارسازد تا این محاصره ناخوشایند را بردارد که منطقه را خراب نموده ومشکلات با انگلیس ایجاد میکند".

 

اما جنرال سیمونیچ کسی نبود که توسط این مرد پیرلجوج ممانعت شود. اوفورا برای جنرال سیمینیایو میفرستد که برخورد مستقیم او مورد احترام بوده وتا اندازۀ اورا بخاطرتاخیردرشیوۀ عملیات سرزنش میکند. کلونل خود را با نشاندادن اینکه گناه او نبوده تبرئه میکند، طوریکه خیانت و احساس مریضانه عمومی اورا مجبورمیسازد تا خود را پس ازچند روز اول محاصره کناربکشد؛ درعین زمان او پلان حمله ایرا باوتسلیم میکند که هفت ماه پیش به شاه پیشکش نموده، اما هرگزامراجرای آن داده نشده است. جنرال از لیتنانت کلونل بلاریمبرگ، افسرانجنیران روسی وابسته به سفارت خواهش میکند تا کارخندق ها را بررسی نموده وبا سرعت ممکن، گذارش آنرا تقدیم کند. ایم بلاریمبرگ بزودی متیقین میشود آنها به شیوه عمل میکنند که کاملا مخالف قوانین عمومی جنگ بوده، مسیر عاقلانه عبارت ازقبول پلان کلونل سیمینیایوبوده وتوسط جنرال سیمونیچ پیش برده میشود. چوب پرکاری و سبدسیمی فورا بتعداد زیادی ساخته میشود؛ چون سربازان کاردیگری نداشتند بجزاینکه معاش خوب داشته باشند، سفیرروسی ازخزانه خود پول ضروری برای ایشان فراهم کرده و مطابق آن عمل میکنند، اما روسا را ازخود دورمیسازد، زیرا او هرگز نمیتواند حرص آنها را ارضا سازد. آنها طلای انگلیسی را بحیث پادزهر آرامبخش بعلاوه جانفشانی خود گرفته وبسیارخوش میشدند که پول روسها را نیزبحیث یک محرک درجیب خود بگذارند؛ اما جنرال باین فکرمیباشد که نباید ازایشان کمک خواسته وبآنها یک پول ندهد که باعث انگیزش هزاران توطئه ازجانب آنها گردیده وپلان حملۀ جدید را مغشوش میسازند. مواد آتی از یاد داشتهای جنرال سیمینیایو گرفته شده که گزارش تقریبی عملیات را بدست میدهد.

 

دراینجا گفته شده است، "ما برای هشت ماه بدون نتیجه جنگیدیم و4 هزار سربازمعیوب شدند که درپارس تقریبا بمعنی مردن است، چون زخم ناچیزی نمیتواند موفقانه معالجه شود، مگرتوسط منجمین که عنوان طبیب را بدون داشتن کمترین دانش مربوط بآن دارا هستند؛ در پهلوی آن، وقتی ارتش درمیدان جنگ است، آنها بطورخاصی ازمسیرراه دورساخته می شوند.

 

پس ازگذشت هشت ماه وبدون هرگونه نتیجه قناعت بخشی که درجریان آن ضایعات سنگینی را متحمل شدیم، اعلیحضرت پارس با مشوره جنرال سیمونیچ، خواستارایجاد یک شورای جنگی شده وشخصا ریاست آنرا به عهده میگیرد. پس ازپیشنهادات متعدد، کم وبیش غیرمعقول، نوبت بمن رسیده ومن به پلانی رجوع کردم که درآغازمحاصره پیشکش نموده بودم. این امریک طوفان هولناک برضد من برپا میکند؛ حتی یک رئیس هم خود را دراین خط عملیات منظم وخوب محدود نساخت. هریک اصرار براین داشت که بطورجداگانه وبا قوت خود عمل نموده و برای خود ادعای افتخارگرفتن هرات یا پیروزی های ممکن دیگررا میکردند: لذا با یک صدا پلان مرا رد نمودند. بآنهم من با مخاطب ساختن اعلیحضرت، که معلوم میشد با نقاط نظرافسرانش موافقت دارد، خاطرنشان ساختم که احمقانه خواهد بود اگرمنافع عامه را بخاطرافراد قربانی ساخت؛ هرقطعه در خندقهای که من بازکرده ام نقش خود را مطابق به قوانین جنگ خواهند داشت؛ درحقیقت شهرمیتواند فقط بنام محمد شاه تسخیرشود که اوباید افتخارپیروزی را داشته باشد، بدون کمترین کاهش ازدرخشانی ایکه مربوط جنرالان است. این مشوره شاه را خشنود میسازد؛ چون چیز دیگری نبود که شورا را وادارسازد تا عین نظرات را داشته باشد، فورا فرمان داده میشود که حملات بالای کنج خواجه عبدالحمید تحت هدایت من آغازشود. اما من هنوزموانع زیادی درساختمان خندقهایم داشتم و این کاملا مربوط به اراده جنرال سیمونیچ بود که من میتوانستم قسمتی ازآنرا برطرف سازم. طورمثال، یکروز، دروسط یکی ازمشکل ترین کارها، شاه برایم شخصی فرستاده وفرمان میدهد تا یک پل بر روی یک دره تنگ وعمیق بفاصله 20 میل ازقرارگاه ساخته شود که باید چندین روز را دربرگرفته ودرجریان غیابت من، خندقها ضرورتا باید تعطیل باشند. خوشبختانه لیتنانت کلونل بلاریمبرگ برشاه غالب میشود تا این فرمان را فسخ کند.

 

من اولین خندق خود را دردورترین مخروبه محله عربها بازنموده ودر 437 یاردی {حدود 400 متر}خندق کنارشهررسیدم، من سواره روهای بزرگ و فراخ ساختم، با استعمال سیمهای سبدی، صخره ها وچوبکاری ها که بارتفاع 326.5 فت {حدود 100 متر} میرسید؛ این ارتفاع برای جاسازی راه پوشیده ثانوی کافی نبود، اما یکی ازآتشپاره های ما دارای آتش عمیق بداخل خندق اولی بود.  ازسواره ها دید خوبی برای امتداد جدارها درحصاروهم بامتداد راه پوشیده دومی داشتم. من درهرآتشپاره هشت عدد 12 پوندی درهرسواره گذاشته و تیرکشها را یک پرده درب جهت دفاع تقربها ساخته واین تازمانی نیست که همه چیزتکمیل شده ومن ازاین نقطه کاررا شروع کردم تا به کنارخندق کنج حمله برسم. افغانها راهروها را با چوبکاریهای برای دفاع میسازند که ازآنها انتظارنتایج بزرگ را امیدوارمیباشند؛ چون این کارهای زیرزمینی درمدت زیادی صورت میگیرد، کشف آنها ازطریق رنگ علفهای پژمرده درروی آنها مشکل نمیباشد، جهت که آنها به راه زیرزمینی خود میدادند. مسیرپوشیده که بروی خندقها ساخته شده ودردید آتشپاره من قراردارد، به دشمن توانائی میداد تا به راههایش ارتباط برقرارکند. اینها را من با کارهای مخفی ام به راههای ضد زیرزمینی تبدیل کردم. وقتی حجره های ما تکمیل وآماه شدند من دوتوپ به مسیرپوشیده فرستادم که آنرا جاروب نموده ومردمان داخل آن بداخل راهروهای زیرزمینی پناه بردند. در آنزمان من فرمان دادم که آتش شود؛ انفجارکارهای افغانها را تخریب نموده ودرزیرزمینیها خفه شدند؛ ازآنروزایشان تمام کارهای خود را ترک کرده ومن با استفاده ازاین اوضاع خندقهای خود را بدون معطلی به خندق کنارشهررسانیدم. اما افغانها با درک هدف سواره ها، اراده خود را تغیر داده وشب هنگام خاکریزیا موانعی ایجاد کردند تا راههای پوشیده ازدو جانب زاویه حمله را دفاع کنند؛ من درآن ناراحت نبودم، زیرا مکان ضروری بمقابل آتشپاره ها آزاد بوده وآنها بهیچوجه نمیتوانستند درپیشبرد کارهای من موانع ایجاد کنند، که فت به فت تا قله استحکامات شهرادامه مییافت. من آنرا تا زمانی نقض نکردم که باندازه کافی به خندق برسم در نقطه ایکه باید ازآن عبورکنیم؛ اینرا توانستم توسط سه حجره درخارج بریده مقابل اداره نموده وتمام آنها را یکباره جریان دهم، خاک به داخل خندق انداخته وپرکاری شد. ما بعدا آتش را ازدو آتشپاره درسواره باز نمودیم که متشکل از12، 18 و24 پوندی بود. آتش این توپها در43 یارد ازکناره خندق و65 یارد ازبرج بزرگ، آنرا مورب گرفته وپس ازبه توپ بستن چهارساعته، نه فقط آن کارعظیم و وسیع بخاک یکسان شد، بلکه همچنان مجاورآن درجانب دیگرزاویه؛ من میخواستم ازخمپاره انداز استفاده کنم، اما با کم بودن، آنها گونه یا لبهای تیرکش را بهوا پراندند. در شب این روز، نتایج آن پارسیان وافغانها را متحیرساخت، ما خندق را با توته های دیواروخریطه های کاه پرنموده وصبح هنگام میتوانستیم حمله را آغازکنیم، اما با دانستن جرات دشمن وبی تجربگی سربازان خودمان، من تصورکردم وظیفه من است تا حد ممکن ازخونریزی جلوگیری نمایم، ازطریق پیشروی مارپیچ تا به قله رخنه یا شکاف، جائیکه میخواستم پیاده حمایه گردد که به شهرداخل میشوند. من بمقدارچارتراش، چوبکاری و سبد سیمی برای اعمارآن نیازداشتم که میتوانست درسه روزانجام شود، اما دسیسه دربارباعث مغشوشیت من میشود؛ دراینمورد، آنها ازکاربرد ستاره ها بمقابل من کارگرفته واعلان کردند مطلقا ضروراست تا حمله درروزبعد یعنی24 جولای صورت گیرد، چون یک پیوست خوشایند آنها وعده پیروزی لغزش ناپذیررا داده است. متعاقب آن، چهارقطعه برای حمله خواسته شده وچاشت ساعت مقرربرای حمله بمحل تعین میشود. اینوقت خوب انتخاب شده است، چون افغانها با غلبه گرمی، معمولا چند ساعت برای استراحت درنیمه روزداده وتا آنوقت پارسیان نیزچنین می کردند؛ لذا افغانها کمترفکرمیکردند اینزمان لحظه حمله انتخاب شده باشد – این درحقیقت یک غافلگیری کامل بود. اما متاسفانه، ازچهارقطعۀ که باید مارش میکرد، فقط یکی، قراگوزلو که تعداد ایشان دراثر ضایعات به 400 نفرکاهش یافته بود، ظاهرمیشود. تقاضا این بود که فشارآورده شود، التماس این مردان فداکار برای مهمات و7 دور فی نفرتمام آن چیزی بود که صدر اعظم داده بود؛ اوکاملا خوب میدانست که قطعات دیگر که هموطنانش بودند، ماکوئیها یک فت تکان نمیخورند، او4 عدد بهرسرباز داده بود. قاصدانی که من به قرارگاه فرستادم، یکی پس ازدیگری، تا آنچیزی را تهیه نمایند که من خواسته ام، همیشه با یک جواب مبهم برمیگشتند وخلاصه برای من ناممکن بود چیزی بدست بیاورم. ازطرف دیگر، سرتیپ حاجی خان که چند ماه قبل درجوارامام زاده برخورد بسیار ناخوشایندی داشته وفرمان داشت تا بریگاد خود را منحیث پشتیبان بخش حمله کننده نگهدارد، کاملا بجهت دیگررفته وقسمت دیگرشهررا مورد حمله قرارمیدهد. اما این انحراف ناپسند باعث برهم زدن بیشترپیروزی میشود. این 400 سربازکه خود را به شکاف رسانده بودند بزودی در معرض محافظین راههای پوشیده قرارمیگیرند؛ آنها نیمه خواب بوده و یکتعداد زیاد رفقای ایشان که به کمک آنها شتافتند، توسط آتشپاره های ما جاروب شدند که بعدا آتش آنها ازعقب نقطه حمله ما عبورمیکرد. این دسته دلیر قراگوزلو پرچم پارس را تا بلندترین قله شکاف انتقال داده و با شجاعت واستقامت خویش برای ساعتها درآنجا نگهداشته ومنتظرمهمات میمانند، درعین زمان با استعمال سرنیزه ها، خشتها وسنگها کوشش میکردند تا افغانها را دورنگهدارند که بتعداد زیاد ازپیشرو وجانب آنها آتش میگشودند. دانش انجنیری وفداکاری سربازدرچنین موقعیتی هیچ سودی ندارد. سردارافغان، دین محمد خان که فرمانده دفاع است، مثل یک قهرمان میجنگد. اوبا تفنگچه اش نبی خان رئیس شجاع قراگوزلو را ازپا درمیآورد که شجاعت ووفاداری اوشایسته سرنوشت بهتری ازاین بود، شیپورزنی قطع میشود که بانگ پیشروی داده وپرچم را بالای شکاف برافراشته بود، اما اونمیتواند آن قوت ناچیزپارسیان را به عقب نشینی وا دارد؛ مرگ رئیس فقط باعث تحریک دوچند آنها شده واکثریت ایشان مرگ درمیدان پرافتخاررا نسبت به عقب نشینی حتی یکقدم ترجیح میدهند. آنها بیهوده منتظرکمک سه قطعۀ دیگرمیباشند؛ یک فرمان مخفی آنها را نگهمیدارد. طلای انگلیسی وفرمان حاجی میرزا آغاسی دست و پاهای آنها را میبندد. سربازان مثل روندگان گودال بعضی تیاترها معلوم میشدند: هریک با صدا یا همدردی کم وبیش نظرخود را میدهد. "آنها نصب میکنند، آنها نصب میکنند؛ یا آنها هرگز نخواهند کرد". چنین بود فریادهای که این قراگوزلوهای نجیب را تا قله شکاف همراهی میکرد. من نیزکمک 400 تفنگدار قبیله گارای را تقاضا کردم که برای درست نمودن مقاصد ایشان جهت نگهداری آتش تیزودوامدار ازجانب پیش پای سواره های خندقی درپیشرو وزوایای حمله مشهوربودند، اما چیزیکه مرا شگفت زده وخشمگین ساخت این بود که میدیدم آنها ناظرین بیحرکت جنگ میباشند. این تیراندازان ماهر تحت فرماندهی یک پارسی نجیب ویکی ازاقارب شاه بود که باید بیشترازمن علاقمند تسخیرهرات میبود؛ وقتی من باو نزدیک شدم تا احساس خود را به برخورد افرادش ارائه کنم، اوبا شیوه بسیارطعنه آمیزجواب داد: برایشان پودروتوپ بدهید که تماما خالی است، آنگاه هرچیزی که تومیخواهی خواهند کرد.

 

من بعدا آشکارا میدیدم که خیانت درتمام جوانب باعث شکست حمله شده وفقط یک مرد مانده بود که من هنوزباوامیدواربودم – این مرد جنرال بوروفسکی بود. اودرمرحله اول توسط انگلیسها حمایه میشد، اما خصلت غرورآمیزاونمیتوانست به تقاضاهای آنها مطابقت نماید وجنرال سیمونیچ کوشش میکرد تا اورا به روسها وصل نماید، با وعده اینکه امپراطور به موضع اودلبسته شده وتلاش بدست آوردن شناخت اوبحیث پسرشهزاده آر که اوپسرطبیعی اش میباشد. بوروفسکی هیچگونه دانش نظامی نداشت، اما دلیربوده وسربازان همیشه با اعتماد کامل ازاوپیروی میکردند؛ حدود دوبخش بدوراوصف آرائی کرده وعجله دارد تا به شکاف برسند برای پشتیبانی آنهائیکه هم اکنون درجنگ اند، اما هنوزبه خندق نرسیده که یک توپ درقسمت پائین بدن او اصابت کرده واورا نقش زمین میسازد. چشم های من بوروفسکی را در مسیرش بطرف حمله دنبال میکرد ومن دیدم که اوبشکل زخمی افتیده است؛ من همیشه درجهت مرمی فکرمیکردم که این مرمی ازتقنگ پارسیان آمده است؛ من میتوانم دررابطه بخود بگویم، من درشانه ام مرمی خوردم توسط توپی که درعقب من قرارداشت، زیرا روی من بطرف استحکامات بود.

 

سربازان ناخوش که دراین بدبختی تازه بسیاردلسرد شده وهم قلبا با روسای خویش خشمگین بودند، طوریکه بایشان با اهانت آمیزترین شیوه گفتم، اما ایشان درآخرمجبورشدند با تلخترین افسوس شکاف را ترک کنند که با چنان شجاعت حمله نموده وبرای 5 ساعت کشنده نگهداشتند؛ آنها بآهستگی شیپوری را اطاعت کردند که صدای عقب نشینی داده وفلج ساخته شدند، زندگان داغان این قطعۀ قهرمان با قدمهای سوگوارانه به قرارگاه خود عقب نشینی کردند. پس ازملاقات وزیروارائه گزارش از نتیجه عملیات وسرزنش او با برخورد ناسپاسش، من مثل آن مردان دلیرخود را درخیمه ام بسته و مصمم هستم تا خدمت پارسیان را برای همیشه تقبیح کنم وحتی معاشات باقیمانده خودم را نگیرم. من به حاجی میرزا گفتم که من باید استعفا کنم، اما شاه که همیشه با من مهربان وبا ملاحظه است، فشارآورد تا این کاررا نکنم طوریکه به تشویق اوتسلیم شدم؛ بمجردیکه اووعده مرا حاصل کرد، بمن درجه افتخاری جنرال و نشان نوارسرخ شیروخورشید را فرستاد".

 

جنرال سیمینیایو با بیخبری کامل ازهمه آنچه واقع شده، با همان خصیصۀ وفاداری معمولی عمل نموده وبخصوص متاسف بود ازاینکه اجرای سه روزکارش را درقله شکاف رد نمودند، چون بعدا خیانت نمیتوانست مانع تسخیراین محل مهم شود. تحت پوشش آشیانه دیدبانی (برج مراقبت)  با تاجگذاری نقطه اعلی حمله، اومیتوانست یک یا دوتوپ آتشپاره را نصب نماید که آتش آن میتوانست سربازان را درنزول به شهرمحافظت کند؛ این کارآسانی نبود، زیرا جانب داخلی استحکامات بارتفاع 19 تا 22 فت بالا برده شده وتوسط خشتکاری تقویه شده که بحیث یک حایل یا پشته خدمت میکرد. دربالای استحکام یک نیمکت قراردارد که دومرد بمشکل میتواند پهلوبه پهلو بایستد وسربازان پارس درتعقیب آن باید تحت آتش کشنده محاصره شدگان ازخانه های مجاورباشند، قبل ازاینکه به پلکانی برسند که به شهرهدایت میشود: تمام اینها صورت نگرفت وقتی شکاف بدست آمد. جنرال سیمینیایو که خود را وقف مسلک انجنیری اش کرده ودر سیاست مداخله نمیکرد، کاملا بیخبرازاین بود که چرا کارسه روزه اش که اینقدرضروربود بیرحمانه رد میشود؛ اما در24 جولای 1838 توقع میرفت کلونل ستودارت به قرارگاه شاهی برسد، با اولتیماتوم ایم نیل که توسط آن شاه تهدید به جنگ با انگلیس شده، اگرمحاصره را برندارد. در 22 جنرال سیمونیچ یک بسته از دی نیسیلرود اخذ نموده وخبردارمیشود که توسط او انکارشده، ازتهران فرا خوانده شده وازاوخواسته شده تا به شاه بگوید که اعلیحضرت بعد ازاین متوقع نباشد که ازپشتیبانی حکومت روسیه برخورداراست. کونت سیمونیچ کمتردرباره خودش فکرمیکند نسبت به ناکامی معامله ایکه با چنان توانائی، قسما با قناعت و قسما با تهدید، فرمان حمله درروزموعود را بدست میآورد. اگرکلونل ستودارت تا شب نمیرسید، محل شاید توسط پارسیان تسخیرمیشد قبل ازاینکه اولتیماتوم برسد وسقوط آن میتوانست سرنوشت مختوم بوده ومذاکرات میتوانست براساس دیگری ادامه یابد؛ روسیه بعدا میتوانست بصورت مثبت درمقابل تقاضای انگلیس مقاومت کند: اما خیانت صدراعظم تمام عملیات جنرال سیمینیایو را ازبین میبرد که بخت درهمه جا مخالف او است. خود شهرمتعاقب فرارقصدی یارمحمد درنقطه تسلیمی رسیده بود. این رئیس تصورنمیکرد که پارسیان پس ازپیشروی کارهایشان تا بآن نزدیکی، موقف خود را ببازند، وقتی جنگ به انتها میرسد او ازحمله عقب نشینی نموده و آماده فرارمیشود. بهنگام تجهیزاسپ خود، او به سربازان میفرستد تا بگوید که آنها باید تسلیم شوند، اما اوتوسط کپتان پاتینگر نگهداشته شده ودرخواست یک ساعت تعویق ازاومیکند که با گذشت آن میتواند شهر را ترک گوید اگرپیروزی سربازان دلیرش درشکاف بدست نمیآمد، وقتی وزیربه تقاضای او موافقت میکند.

 

افسربرتانوی که با جزئیات سیاست ومذاکره ایم نیل مجهزاست، بیخبراز عللی نبود که باعث عجله جنرال سیمونیچ به حمله میشود؛ چشمهای تمرین کرده اوبزودی درک میکند که با وجود شدت، پشتیبانی نمیشود: اومیبیند که قطعات بی اراده کاملا غیرمصمم بوده وچنین علایم مشخص را نمیتوانست غلط کند. سیاست برتانیه باردیگربرتری یافته وکپتان پاتینگراوضاع را پیشقضاوت نمیکند، وقتی اوامیدوارعقب نشینی حمله کنندگان است. دراین مبارزه هولناک، زنان افغان وتمام اطفال بالاترازسن 10 عجله میکردند تا با قوت ضعیف شان بکمک مدافعان خویش شتافته وخشتها وسنگها را بالای پارسیان پرتاب کنند. افغانها مصمم بودند اگر پارسیان موفق به تسخیرمحل شوند، اول تمام زنان واطفال وبعدا خود را ذبح کنند.

 

محمد شاه پس ازاین حمله برای دوماه درپای دیوارهای هرات باقی مانده، درسپتمبر1838 محاصره را برداشته وبه مرکزش عقب نشینی میکند. او هنوزبآنجا نرسیده که حکومت روسیه با خوش نبودن ازمطیع بودن، اورا مجبورمیسازد تا یکچهارم مصارف جنگ قید شده درمعاهده ترکمانشای را بپردازد.

 

زمانیکه پارسیان عقب مینشینند، سید یحیی نماینده کابل ومحمد عمرخان نماینده کندهار، شاه را تا تهران همراهی میکند، درحالیکه کپتان ویکوویچ که آنها را به قرارگاه معرفی کرده بود، آنها را تا کوسان، یک شهرمرزی هرات دنبال میکند؛ دراینجا اوبجنوب برگشته وپس ازبررسی نقاط مهم راههای خاف، بیرجند، دورو و فراه به کندهارمیرود. اودرآنجا چندین مجتمع کهندل خان را دارد که بهریک 5600 لیره پرداخته با درنظر داشت اشتغال آن شهزاده جهت تجدید محاصره هرات که تهدیدات برتانیه کبیرمحمد شاه را مجبورمیسازد تا آنرا ترک گوید. متعاقب آن باید سردار محمد صدیق خان پسربزرگ کهندل خان درراس سه یا چارهزارنفرداخل هرات شده ودشمنی آغازشود. کپتان ویکوویچ 40 روزدرکندهارمانده و وقتی آن شهررا ترک نموده ومیخواهد به تهران برگردد، با رسیدن به فراه بهت زده میشود، زیرا میبیند ارتش محمد صدیق خان درآنجا خیمه زده وکاملا غیرفعال است، باستثنای تخصیص غنایم و وضع مالیات در نواحی با انتقال آتش وشمشیردرهرخانه. او یکدسته کوچک پیشروآماده نموده ولی ازشهرک کوچک سبزوارپیش نرفته اند. این تعویق کشنده که ویکوویچ اهمیت آنرا احساس میکند باعث منازعه قهری بین آن افسر و سردارافغان میشود. ویکوویچ اجرای فوری کنوانسیون بین خودش و کهندل خان را تقاضا میکند و یا درصورت تعویق بیشتر، اعادۀ 12 هزار دوکت (مسکوک طلای قدیمی)؛ اما محمد صدیق خان فوق العاده قهربوده ومیگوید، "پولی که توبمن دادی، کفایت نعل اسپهای ارتش مرا نمیکند. اگرتومیخواهی پیشروی کنم، عین همان مقدار را باید بدهی". ویکوویچ میداند که پرداخت پول بیشترضایع کردن آنست، این پیشنهاد را قاطعانه رد میکند ولی میبیند که سردار میل دارد او را مجبورکند. اوحتی بفکر غارت افسرروسی بوده وشاید با خشونت شخصی پیش میرفت اگرترس این نمیبود که شاید شاه انتقام اورا ازمحمد عمرخان بگیرد که دردرباراو میباشد.

 

محمد صدیق خان تردید نداشت تا پروژه محاصره هرات را ترک نموده و پیش پدرش برگردد تا بالای پلان مخالفت به حمله انگلیسها مشوره کند که بصورت مبهم درافغانستان شایع شده بود. کپتان ویکویچ مجبورمیشود بدون حصول 12 هزاردوکت که سرداران کندهارازاوگرفته بودند، بسفر خویش ادامه دهد. پس ازبازدید قلعه لاش وجوین و شمال جهیل رستم، از طریق تون و تبوس بطرف تهران رفته وبزودی به روسیه برمیگردد، جائیکه بعوض پاداش اعمالش، خود را دررسوائی کشنده مییابد. این برخورد غیرعادلانه اورا آنقدرجریحه دارمیسازد که با تفنگچه خود بزندگی اش دریک هوتل سنت پطرزبورگ پایان میدهد: گفته میشود قبل ازاینکه اواین عمل اسفناک را مرتکب شود تمام اسناد جمع آوری شده ازسفرهای خود درآسیا را نابود میسازد.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت