برگردان: سهیل سبزواری
پژوهشی دربارۀ اِتنوگرافی
یا تبارشناسی افغانستان
گذارش به نهمین کنگرۀ شرقشناسان درسال 1891 م
هنری والتر بیلیو
)قسمت هشتم وپایانی (
ستراپی هفدهم متشکل از پاریکانوی و اسیاتیک ایتیوپیانهاست. این ستراپی مربوط به بلوچستان فعلی است: گادروسیا یا گیدروسیای سترابو، پلینی، آرین وغیره و تشکیل کننده تمام آن منطقه کوهستانی، خشک، عقیم و در اکثر حصص دشت و مسکونه های پراگنده که از اندوس تا ولایت پارسی کرمان در شرق و غرب ادامه دارد؛ و درشمال محدود است به دشت ریگی جدا کننده آن از کندهار و سیستان و در جنوب به بحیره عرب. قسمت غربی این منطقه مربوط فارس است و بنام بلوچستان پارسی تشخیص میشود؛ این ستراپی در اکثر حصص پوشیده با کوهها و فلات سرحد بوده و دربرگیرنده نواحی سرحد، بمپور (شهری باین نام مرکز این بخش بلوچستان است)، دیزک، گاه وغیره است. قسمت شرقی مربوط به هند است که بنام کلات بلوچستان یاد میشود (شهری باین نام مرکزاین بخش بلوچستان است) ودربرگیرنده ولایات ساراوان، جالاوان، کاچ گنداوه، لاس بیلا و کاج مکران است. قدیما نام تمام این منطقه که حالا بلوچستان نامیده میشود قرارمعلوم کاش، کاچ، یا کاج (یا کوش یا کوج طوریکه پارسیها آنرا تلفظ میکنند) بوده که این نام درهردوقسمت شرقی وغربی بنام کاچ گنداوه و کاچ یا کاج مکران دیده میشود؛ واینجا بواسطه نژاد کاش یا کاچ (کوش بایبل – "کوش بیگت نیمرود")، ایتیوپی های هیرودوتس مسکون شده بود. ازاین کاش یا کاچ، کاشواهه یا کچواهه بزرگ (کوشواهه یا کوچواهه) شجره راجپوت اشتقاق شده است.
پاریکانوی (جمع پارسی شکل هندی پرا-کا یعنی "کوهنورد") متذکره بواسطه هیرودوتس یکجا با ایتیوپیهای اسیاتیک حالا بواسطه براهوی، براوی یا باروهی یک واژه بومی دارای عین معنی "کوهنورد" نمایانده میشوند. اصطلاح ایتیوپیهای اسیاتیک هیرودوتس متذکره دراینجا بیک شاخه کوشیتیز قدیمی اطلاق میشود که در زمانهای بسیارقدیم دروادی تاگریس مسکون بوده و ازآنجا بامتداد ساحل تا اندوس امتداد داشته است. ازاین حصص اینها بطرف شرق تا قلب راجپوتانه یا راجواره بحیث کچواهه و بطرف شمال تا هندوکش توسعه یافتند جائیکه ما قبایل کچواهه را دربین مردمان کافرستان و کنر یا کاشکار دیدیم. عادات موجود دربین بلوچ واجداد ایشان که از الیپو در سوریه آمده اند بطورآشکارا نشان دهنده منشای کوشایتی باشندگان قدیمی منطقه میباشد.
سترابو با توضیح این قسمت آریانای باستان یا افغانستان ما میگوید که قبایل ساحل شرقی از اندوس تا کرمانیا (کرمان پارسیها)، شامل اربیز، یک قبیله درساحل شرقی دریای اربیس، که آنها را ازاویتای جدا میسازد؛ در پهلوی آنها ایختیوفاگوی و بعدا کرمانوی قراردارند؛ و اینکه دربالای ایختیوفاگوی، گیدروزیا قرار دارد. پلینی نیز اوریتای را بحیث ایختیوفاگوی اوریتای ذکرمیکند که با زبان مخصوص خودشان صحبت میکنند که لهجه هندی نبوده و همسایه های گیدروسی و پاسیریس بوده و توسط دریای ارابیس ازهندیها جدا شده است. آرین با تشریح مارش الکساندر از طریق این منطقه میگوید که پس از شروع نیرکوس جهت عبور نیروها از بحیره، الکساندر خودش بامتداد ساحل تا دریای ارابیوس مارش نمود تا به اوریتای حمله نماید، یک قوم هندی مسکون درنزدیکی آن دریا؛ و بهنگام تقرب موصوف، اوریتای به دشت فرار نموده و الکساندر با تهاجم به قلمروی آنها به دهکدۀ آمد که رمباکیا نام داشت و حیثیت مرکز آنها را داشت. کورتیوس درگزارش همین مارش میگوید که الکساندر یک شهر در اینجا اعمار نموده و با مردم اراخوتوی آنرا مسکون گردانید. در آنسوی اوریتای، آرین ادامه میدهد، الکساندربا نگهداری در نزدیکی ساحل، از طریق یک دره باریک داخل قلمروهای گیدروسوی شد که مارش بعدی بفاصله دورتر از بحیره، از طریق یک مسیربسیارخطرناک وعدم دسترسی بتمام احتیاجات زندگی، تا اینکه به پورا (بامپور) مرکزگیدروسوی رسید (درروزشصتم پس ازترک قلمروی اوریتای). پس ازیک استراحت در پورا، او بداخل کرمانیا مارش نمود. یگانه مردم متذکره بواسطه آرین بحیث باشندگان اینحصه آریانا عبارت بودند از اوریتای و گیدروسی. نام اوریتای شاید یک واژه یونانی باشد ("کوهنوردان") و مربوط به نام بومی پاریکانی مستعمل بواسطه هیرودوتس بوده و هر دو بواسطه نام محاوره ای فعلی براهوی نمایانده میشوند. ازطرف دیگر دراینجا سلسله کوههای حارا و جدا کننده لاس بیلا (منطقه اوریتای) ازمکران است که شاید منبع اصلی نام اوریتای باشد. دراینصورت، هردوی این مردم (گیدروسوی و اوریتای) تحت نامگذاری ایختیوفاگوی آمدند که معادل یونانی پارسی ماهیخوران، هنوز درمکران فعلی زنده است.
پورا (بامپور) مطابق آرین، مرکزگیدروسوی بوده که پس ازآن تمام این منطقه بنام گیدروسیا نامیده شده است. اینها شاید درآنزمان مسلط ترین و پرنفوس ترین قبایل بوده اند؛ نام اینها هنوزدرنمایانده های فعلی آنها یعنی گادار و لاس بیلا زنده است، جائیکه آنها عمدتا درمعاملات بازرگانی مصروف بوده اند. بخشهای گیداربعضی قبایل پتان کوههای سلیمان شاید ازهمین منبع و یا بطورمستقیم ازلومری، یک نام دارای عین اهمیت بوده باشد؛ و طوریکه قبلا گفته شد، جدران کوههای سلیمان در نزدیکی غزنی نمایانده عین مردم اند. اما گیدروسوی قدیمی شاید حالا بصورت عمده در بلوچستان بواسطه لومری نمایانده شود که یگانه شکل هندی دیگر گیدار باشد، هردو واژه بمعنی "جاکال" یا "روباه" است. از طرف دیگر گیدار پتان شاید همان ویدورا مهابارت سانسکریت باشد درحالیکه گاداری نمایانده گاودرای سریع، دشمن ناگا است.
محل گیدروسوی قدیمی حالا بواسطه بلوچها اشغال گردیده،توسط پرنفوس ترین قبیله درمنطقه که پس ازایشان (گفته میشود) بواسطه نادرشاه، این منطقه بنام بلوچستان نامگذاری میشود(حدود 150 سال قبل)، زمانیکه او افغانستان مورد پژوهش ما را تحت سلطه پارسیان درآورد. من دریکی از فقرات قبلی بلوچها را منحیث بلایچه راجپوت تشخیص کردم. اینها قبلا بایست یک قبیله قدرتمند بوده و نام خود را بحیث نام قومی مخلوطی از قبایل ونژاد ها داده باشند که حالا بحیث طوایف بلوچ باهم ترکیب شده اند. با آنهم حالا بلوچها قبیله مسلط دراین منطقه نیستند که دربرگیرنده نام آنها است. این موقعیت برای براهوی ها داده شده است. حالا ترکیب این دو قبیله بزرگ گیدروسیای قدیمی و بلوچستان فعلی یعنی براهوی نمایانده پاریکانوی یا اوریتای قدیمی وبلوچ نمایانده ایشیاتیک قدیمی یا گیدروسوی را بررسی میکنیم.
براهوی – گفته میشود که این نام تغییرشکل با –روهی، "ازکوهها" یا "کوهییان" بوده ومتمایزکننده این مردم ازبلوچ هاست که آنها را نا-روهی، "نه ازکوهها" یا "همواریان" باشنده ایالات ساروان و جالوان کلات بلوچستان میدانند و براهوی یا براهویک، سلسله کوههای امتداد یافته بطرف جنوب ازطریق این نواحی و لاس بیلا، ازشالکوت (کویته) در شمال تا ساحل بحردرجنوب و محدود بواسطه کاچ گنداوه درشرق و نوشکی و خاران درغرب است. این ساحه وسیع کوهها و فلات مرتفع عبارت از خانه مرکزی کوهیانی اند که براهوی نامیده میشوند و منطقه ایست که درآن زبانشان بنام براهویکی غالب است. نام براهوی طوریکه تشریح شد، مربوط به اصطلاح کوهستانی تطبیق شونده به "کوهیان" مناطق سوات و بونیر درشمالی ترین حصه مرزهای اندوس بوده و نام اصلی قومی مردمانی نیست که بالایشان اطلاق میشود. نام دقیق قومی براهوی و زبان آنها باراها است، یک قبیله بومی هم نژاد لومری؛ اما نامهای باراها و براهوی، براهوا و باروهی درواقعیت یکی بوده و این مردمان ازعین ایل کورد یا کوردگلی میباشد. با وجودیکه اکثرا درساحه فوق الذکرمتمرکزاند. براهوی درتمام بلوچستان وحتی سیستان یافت میشود (طوریکه مادیدیم)؛ باوجودیکه درخانه بومی خویش بصورت عام بنام براهوی یاد میشوند، درخارج آن بصورت عام بنام کورد یا کردگلی نامیده میشود؛ درحالیکه هردونام براهوی و کورد درهرجا برایشان عام است. براهوی یا کورد درواقعیت اولاده قدیمی آشوریها یا خالادی است. درجریان سده های 13 و 14، کوردها مردم مهمی درافغانستان بودند که درزمان شاهان ملک کرد (قبلا دیدیم) شهزادگان که بواسطه چنگیزخان وجانشینانش بحیث رعیت معامله میشدند حاکمیت هرات، غور و کندهار را تا محدوده ایالات اندوس در اختیار داشتند. سلطنت ملک کرد در افغانستان طوریکه قبلا گفته شد بواسطه تیمورلنگ از بین رفت؛ اما در بلوچستان بواسطه جد خان فعلی کلات، یک رئیس طایفه کمبر کورد احیا گردید. من این جزئیات تاریخی را بخاطری ذکرکردم که میتواند تا اندازه زیادی مخلوط عناصر ترک را در ترکیب قبایل بلوچستان روشن سازد، صرفنظر از اینکه طوایف براهوی یا بلوچ باشند. اکثریت نامهای طوایف و بخشهای این دو قبیله بزرگ با پسوند جمع فارسی –انی (که بعضی اوقات به –انری یا –اری تغییرمیکند) ختم میشود که مربوط به هندی –کا یا –کی و افغانی –خیل و –زی میباشد.
براهوی – طوایف عمده براهوی عبارتند از (که تماما به بخشهای متعدد فرعی تقسیم شده و بعضی ازآنها فقط چند فامیل میباشند)
امل بنگل بیزنجو غجگی
جاتاه کالوی کمبر کیدر
کوچیک کورد لنگاو لاری
لوتی محمودشاهی مندر مینگل
نوشیروانی پازه فوگ رایس
رخش رود سهولی سماله
سرپره شیروانی شیخ حسینی سوناری
تمبر زیهری زیگروغیره
ازاین نامها غجگی همان کج-کی بومی کاج یا کیج است. جتاه جت است. کیدر همان کیهدر راجپوت بازرگان؛ لنگاو همان لنگاهه چالوک یا سولانکی راجپوت ؛ لاری همان بلار(کورد) بومی است. لوتی همان لوت بومی یا دشت یزد و کرمان است. محمودشاهی شاید اولاده ناقلینی است که بواسطه محمود غزنوی در اینجا مسکون گشتند. مندر قبلا دیده شده است. نوشیروانی و شیروانی ظاهرا یکی بوده و نمایانده اولاده نوشیروان شاه فارس است. پازی یا پاش شاید عین پاس، پاش یا پاخ، پشای قبل الذکر بوده ویا عین باش قبیل باشد مانند باشگلی کافرستان. رایس یا ریسانی شاید همان راوکا، سولانکی درتغییرشکل اسلامی باشد. رخش یا راکاش (راکشانی) همان راخاج، بومی عربی آر روخاج، و اراخوتای یا اراخوسیا یونانی است. سمالا راجپوت است. سرپره شاید سرپرای قبلی است که بواسطه پلینی دربین قبایل تا جنوب پاروپامیسوس ذکرشده است. شیخ حسینی آشکارا عنوان اسلامی ونام داده شده به یک گرویده مسلمان است. سون یا سوناری همان سونی راجپوت بازرگان است. دیگران همه طوایف کورد یا براهوی اند؛ دربین آنها کمبرقبیله رئیس حاکم درکلات، کمبرانی خان است. امل، یا املاری و تمبرانی هر دو بخشهای فرعی بیزنجو کورد است. زیگر یک شاخه مینگل بوده و هر دو نمایانده هندو جاخر و منگل اند. درپهلوی اینها یکتعداد بخشهای فرعی دیگر نیز وجود دارد که نامهای ایشان بدون تفاوت دربراهوی و بلوچ بمشاهده میرسد.
بلوچ – بلوچ (بلایچه چوهان اگنیکولا راجپوت) قرارمعلوم ازدیگرقبایل راجپوت افغانستان از زمانهای قدیمترجدا شده و برای سالهای زیاد تحت نفوذ مستقیم و کامل پارسیان باقی ماندند. شاید منطقه آنها در قلمروی واگذار شده بواسطه سیلوکوس به سندراکوتوس قبل الذکر شامل نبوده است. بلوچها هیچ چیزی درباره اجداد دور خود نمیدانند، بجزازمسلمانان که ادعای نسب عربی از اجداد مسکون شده درالیپو دارند؛ ادعای که شاید از یک عنعنه در منطقه باشندگان اولی آن بوجودآمده باشد که ازآنقسمت آمده بودند. گفته میشود در کاج مکران و کاچ گنداوه، بلوچ بنام ناهروی (نروهی) بواسطه برهوی یاد میشود، بخاطرتمایزازخودشان (بروچی)؛ لیکن این نام هیچگونه ربطی با تقسیمات فرعی آنها ویا نامگذاری نژاد آنها ندارد. درکلات، براهوی بصورت عام بحیث یک بخش بلوچ شناخته شده و گفته میشود که تمام قبیله بلوچ متشکل ازسه شاخه بزرگ است؛ بنامهای براهوی، ریند و نومری یا لومری. اینها درحقیقت، نمایانده سه عنصرمهم قومی تشکیل کننده قومیت فعلی بلوچ اند؛ براهوی نمایانده براهه و کورد بومی است؛ ریند راجپوت و هندی است؛ و لونری، ایتیوپیائی و کوشیتی است. لومری یا نومری یک مردم بسیارقدیمی وشاید نمایانده نمرودی یا مردم بابیلون باشند که تابع نیمرود "شکارگرقدرت" پسر کوش همیتی باشد که پس از او سیستان بنام نیمروزیاد گردید؛ لذا اینها باید یک شاخه آشوریهای قدیمی، آشورای مهابهارت، شاید رکشاسای راکاشا راخاج یا اراخوسیا باشد. ریند اصلا از رین یا ران کاچ، باتلاق بزرگ نمک وایجاد شده بواسطه دریای لونی ("نمک") راجواره است؛ یک نامیکه مطابق تاد مشتق از ارانیا سانسکریت ("زباله") بوده وتوسط نویسندگان یونانی بشکل ایرینوس زنده نگهداشته شده است. ما قبلا نام ارانیا را در بین قبایل کافرستان بشکل ارینیا یا ارانیا، همسایه های کلاشه دیدیم که فکرمیکنم کلاچه سولانکی راجپوت (اگنیکولا) باشد. نام ریند یک نامگذاری ساحوی مربوط به بلوچ، یا بلایچه ودیگرقبایل چوهان راجپوت است که مهد اصلی آنها درمنطقه چوهان، در سواحل لونی است؛ و بعوض اینکه یک شاخه بلوچ باشند طوریکه حالا شناخته میشوند، قبیلۀ اند که بلوچ اصلی (بلایچه) یک شاخه آنهاست. بآنهم بمقصد توضیح، مطلوب اینستکه بسه بخش فوق الذکر بلوچ توافق نمائیم. ما براهوی را توضیح دادیم و حالا به بررسی ترکیب نومری و ریند میپردازیم.
نومری شامل سه بخش عمده است: نومری لاس بیله، بولفت یا بورفت و جوکیا که هرکدام به بخشهای متعدد تقسیم شده اند. تمام اینها به جدگلی یا جتگلی، یک لهجه (متغییردربین طوایف مختلف) زبان جتکی یا جت سند صحبت میکنند.
بخشهای نومری یا لومری عبارتند از
اچره انگریا بهرا برودیا بورا چوته
دودا گدریا گنگا جمهوت منگیا مندوری
مسور رنجا رونغا شالوکه شیخ سور
سینهان سینگر سوترا وغیره
ازاین نامها اچره شاید مانند اچک درانی همان اچی قبل الذکر باشد. انگریا نام یک قبیله مشهور دزدان دریائی در امتداد سواحل خلیج پارس و بحیره عرب بوده و شاید انگیرا برهمن یا اگگر راجپوت بازرگان باشد. بهرا یا وهرا شاید بهری ختری باشد. بردیا و بورا همان براریا و بور راجپوت بازرگان است. غوتا همان چاتو برهمن است. دودا راجپوت است. گدریا یا گدر نمایاندگان گیدروسوی قدیمی یونانیها است. جمهوت عین جریجا بوده و نامیست که بهنگام گرویدن قبیله باسلام گرفته شده طوریکه قبلا ذکر شد. جمهوت بمعنی فامیل یا طایفه جم است. مسور یا مسوریا همان میسره قبیله دشت هند است. رانجا و رونغا عین هم بوده و تشخیص نشد. شالوکا همان چالوک یا سولانکی راجپوت است. سینهان همان سینهاله ختری است. سینگر همان سینگرح راجپوت است. سوترا شاید سوراتیا پراماره باشد.
بولفت یا بورفت یک تغییر شکل ابوالفتح، یک تخلص اسلامی گرفته شده بهنگام گرویدن به این مذهب بواسطه اجداد این قبیله بوده و بمعنی "پدر پیروزی" است. بولفت شامل دو بخش است: بپپاه یا بپپاهانی و امل یا املانری. بپپاه یا بپپاهانی اولاده فامیل گهلوت مشهور راجپوت شاهان چیتور است که بنام بپپا یاد شده و تاریخ آن در تاد "سالنامه مختصر راجستان" داده شده است. بپپا سلسله گهلوت را در ماروار در 728 م ایجاد کرد. او تعداد زیاد دودمان باقی گذاشت و بهنگام وفات حدود یکصد سال داشت. تاد میگوید که در اواخر عمرش "اطفال و منطقه خود را ترک گفته و با لشکر خویش بغرب خراسان رفته، در آنجا خود را مستقر گردانیده و زنهای جدیدی از "بربریها" گرفت که از آنها اولاده متعددی بر جای گذاشت". تاد علاوه میکند که بپپا "یک زاهد در مرو گردید جائیکه او زنده دفن گردید پس از غلبه بر تمام شهزادگان غرب در اصفهان، کندهار، کشمیر، عراق، ایران، توارن و کافرستان؛ با دختران تمام آنها ازدواج نموده و از آنها 130 پسر بنام پتانهای نوشیره داشت. هریک از اینها یک قبیله را ایجاد کرد که نام مادرش را داشت. اطفال هندوی او 98 نفر بوده و بنام اگنی اوپسی سوریاوانسی یا "زاده – خورشید یا آتش-پرستان" یاد میشدند. امل یا املانی ظاهرا عین ایمل است که ما غالبا در بخشهای قبایل پتان وادی اندوس تا پشاور دیدیم، جائیکه یک دهکده باین نام در نزدیکی معبریا دره کوهات وجود دارد. "پتانهای نوشیره" تاد شاید حالا نمایانده نوشیروانی و شیروانی بلوچ باشد؛ و مهد اصلی آنها ناحیه نوشکی "ازنوش" است که یک مخفف نوشیروانی یا نوشیره است. بخشهای بولفت هنوز معین نیست.
بخشهای جوکیا عبارتند از
بند بردیجه بزنجو غد گیدور همیراکا
هریا پوتره هرتی هینگره جدگل کلمتی مهمت
میداه موسی پغ پندا پونوار رایس
ریگانی سبره سالاریه شهزاده شیکاری تبر
وردیلی
ازنامهای فوق جوکیا شاید جاگه و بند همان بهاند دو قبیله راجپوت طبقه آواز خوان یا خنیاگرباشد، مشابه به چاران همین طایفه که زمانی مشهور و قدرتمند بود. بردیجه همان بریجه راجپوت بازرگان، گیدور عین گدر و همان گدوره سانسکریت (مهابهارت) ویا گیدروسیا یا گادروسیا یونانی هاست. همیراکا همان اولاده همیر یک رئیس مشهورگهلوت که با عربها در سند مخالفت کرد. هریا پوترا "پسران هری" یک شاخه جریجه یادو یا قبیله هری است. هری شاید شکل اصلی هردین گوجرباشد. هینگاره شاید با معبد هینگلاج ربط داشته باشد. جدگل یا جتگل جت است؛ این کنجکاوانه است که استعمال پسوند –گل و –گلی در اینجا در جنوبی ترین قسمت افغانستان شرقی همانند قبایل کافر در شمالی ترین قسمت این مرز مانند واگل، بیراگل، باشگل وغیره قبل الذکر است؛ جدگل همچنان بنام جگدل یاد میشود بواسطه پس و پیشی هجاها و مغشوشی یا تغییر شکل حروف صامت که در بلوچستان زیاد غیر معمول نیست؛ و احتمال دارد که محلاتی که درافغانستان بنام جگدلک درناحیه جلال آباد کابل، جلدک در کلات غیلزی کندهار یاد میشوند نشاندهنده اجاره داری (مالکیت موقت) قبلی بواسطه جت ها باشد، یک نژادیکه بصورت وسیعی درشمال هند منتشر است، جائیکه اینها عنصر عمده قومی نفوس را تشکیل میدهند (بخصوص درپنجاب). کلمتی همان کلموه پراماره است. مهمت، موهمیت یا مهمیت را قبلا بحیث یک طایفه وزیری دیدیم؛ این شاید همان مها ماد یا مها مید "ماد یا مید بزرگ" عین مردم بخش آینده میداه باشد که همان مید یا ماد یک قبیله بسیار قدیمی در اینحصه بوده و یک شاخه مادای یا "میدها" فارس است؛ در اینجا مید یک قبیله ساحلی است که اکثرا بحیث کشتیرانان، ماهیگیران و قبلا دزدان دریائی بودند؛ اینها نمایانده ایختیوفاگوی یونانی ها و مکرانی فعلی اند که پس از ایشان منطقه بنام مکران نامیده شده است. موسی یا موسا (بصورت عام موسیانی گفته میشود) عین موسی-کا، موسیکانی مورخین الکساندر اند. پغ آشکارا عین پژ و فوک قبایل دیگر بلوچ بوده و یا پش و بش (بشگلی) کافرها وهمان پشای قبل الذکر است؛ یا شاید همان پچهاده جت "ازپچهه" است که شاید بازهم همان پشای باشد. پندا همان پاندی برهمن و پونوار همان پوار شکل دیگرپراماره راجپوت باشد. رایس یا ریسانی همان راوکا، چالوک یا سولانکی است. سبرا همان سابر یا سبروال ختری است. سالاریا همان سالار قبل الذکر است. تبرهمان تیپورا راجپوت بازرگان است. وردیلی قرارمعلوم عین ودیهی یک قبیله کافر است.
ریند – ریند متشکل از طوایف بزرگ است که بصورت عام باصطلاح عموم بلوچ شناخته میشوند و این قبیله آخری یک شاخه آنست. تمام این طوایف یا قبایل به بخشهای متعدد تقسیم میشوند که بعضی از ایشان صرف چند فامیل میباشند. قبایل عمده بلوچ قرار ذیل است (اکثریت بخشها دارای پسوند –انی یا –اری است که قبلا توضیح شد)
باری بولیدا بوزدار بوگتی بوردی دریشاک
دور دومکی گیچکی گوریچ همر هات
جکر جالوی جاتوی کاودای کسار کتوار
ختران خوسه کوروا لغاری لندی لشاری
لتی لوری لوند مگازی ملای مماسانی
مرواری مری مزاری مید نبکا نوهانی
نوشیروانی رکش ریند سجودی سنگریا یوتان وغیره
ازنامهای فوق بلوچ همان بلایچه چوهان راجپوت؛ باری همان باری یا بارو برهمن است. بولیدا (متذکره بواسطه پتولیمی) عین پولادی یا فاولادی هزاره قبل الذکر و قبلا یک قبیله مهم دراین حصه بوده و نام خود را بناحیه مهم مکران داده است؛ قرارمعلوم نام اصلی آن بول، بولا یا پولا (ازاینجاست معبد بول ملتان، دره بولان و زیارتگاه پولاجی نچندان دور از آن) همان بالا برهمن و شکل بولیدا وابسته سندی بولیکا هندی،"از بولا، پولا یا بالا" است. بوزدار (بزدار پارسی) شاید شکل پارسی بخش بعدی، بوگتی باشد که همان بهاگتا قبیله گله دارهندی است. بوردی همان بهورتا راجپوت سولانکی است. دومکی همان دومرکی ونمایانده دامره قبلی است. گیچکی عین کجکلی و همان کاش یا کاچ است یعنی کچواهه قبلی. گوریچ همان کیروچ راجپوت قبلی است. همر یا همراری نمایانده اولاده همیر فوق است. هوت آشکارا عین یوتان بوده وهمان یوتی هیرودوتس، یا یوت و عتمان قبل الذکر در بین یوسفزی است. جر همان جاخر قبیله هندو دشت هند در بین جت است. جالوی همان راجپوت جالیا است. جاتوی جت است. کاودای نمایانده کای قدیمی (ازاینرو کیانی) از طریق شکل سندی کاودا "از کاو" و کاودای پارسی "ازکاودا" است؛ عین کاو درکاو کافرستان مشاهده میشود. کتوار همان کتیار راجپوت است. ختران همان ختیران، شکل جمع ختیر راجپوت بازرگان است. خوسه یک قبیله هندو دشت هند و جیسلمیراست. کوروا همان کوری جت است. لغاری و لشاری تلفظ های مختلف لساری و نمایانده بومیان لاس است که بعضا بنام لاسی یاد میشوند بخصوص توسط فعلیها؛ مراحل انتقالی لاس، لاش، لاخ، لاغ بوده و شکل آخری در لغجام با لساری واقع شده، شرکل اولی در سپین ترین قبل الذکر، لغجم یک ترکیب لاسی و جموت و لساری شکل جمع لاسی است؛ و لاسا و لاغا بحیث بخشهای گورچانی و کسرانی (شکل جمع کسار و یک شاخه ریند درلیست فوق قبایل بلوچ) که قبلا توضیح شد. لندی و لوند عین هم بوده و همان لونی، لوانیا سانسکریت قبل الذکر است. لتی شاید بمعنی لاسی باشد. لوری همان لاری بومی لاریستان و نمایانده آشوریهای قدیمی است. مگزی شاید مگراسی گهلوت، ملای همان ملاهی یا مهولی رهتور باشد. مماسانی قبلا دیده شد. مرواری همان بومیان مروار است. میری همان موری پراماره یا میرقبیله بومی هند است. مزاری همان میساری قبیله هندو دشت هند است. مید قبلا دیده شد. نتکا یا نتکانی همان نات قبیله هندی کولیها، ساحران، رقص-ریسمانی وغیره است. نوهانی همان لوهانی، لونی، لوانیا فوق الذکر است. نوشیروانی همان نوشیره فوق یا همان اولاده نوشیروان، شاه مشهور فارس است که مرکز آن مداین یا تیسفون در دجله بوده و در579 ق م وفات نمود، پس از 48 سال پادشاهی که در جریان آن این قسمت منطقه را تا اندوس در اختیار داشت. رکش همان راکاش و نمایانده اراخوسوی یونانیها است که فوقا ذکرشد. ریند قبلا دیده شد. سجودی شاید سجاتی راجپوت بازرگان باشد. سنگریا همان سینگرح راجپوت است.
قبایل عمده فوق شامل بخشهای ذیل است: بخشهای مری عبارتند از
علی بیجار چلگری غزنی گوساه جنگی
قلندر کندر کیانی کونگره لنجا لوهار
پوادی سهیجه سالار سرور شیرا سومرا وغیره
ازاینها بیجار همان بیرجیریا راجپوت (ریند) است. چلگری (چلوکاری) همان چالوک یا سولانکی راجپوت؛ این همچنان بنام شلگری یاد شده و نام خود را به ناحیه شلگرغزنی داده است. گوساره همان گسوره راجپوت بازرگان است. کونگره همان خنگریا خنجر قبیله بومی هندوی کولی است. لنجه همان لنگاهه سولانکی است. لوهر همان لاهیری برهمن است. پوادی همان پاوریا قبیله خنیاگراست. سهیجا همان ساهانی ختری است. سرورهمان سروریا سولانکی است. سومره همان سومرا پراماره است.
بخشهای مزاری عبارتند از
بلوچ بنگی باتیل بهیمبر چاوغی دهارو
گولا هرو ایسان جالا جسک کسار
لوت مچی ماسید مستک میر میروی
مینگل مورکا موسی پندی پولاتی رستم
سادو سهیجا ساماله ساناته سنجر سیلات
سیاف سولا سوت سوریجه تاکر تالپور
تورکا عمرا واو زمکا وغیره
ازاینها باتیل همان بوتیلا راجپوت (کشواهه؟) است. بهیمبر همان بهمبو راجپوت بازرگان؛ گولا یک قبیله برده های میراثی هندو و راجپوت است. هارو همان هاره چوهان؛ ایسان یا ایسانانی تشخیص نشد؛ که شاید مربوط به بخش یاسین بوده و اغلبا دربخشهای قبایل پتان دیده شد. لوت یا لوتی قبیله لوت دشت کرمان است. میرو میروی عین هم بوده و همان میر قبیله بومی میرواره است. مورکا همان موهور قبیله هندو دشت هند است. پولاتی همان بولیدا فوق الذکر است. سناتا همان سنادهیا برهمن، سیلات یا سیلاتیا همان سیتولیا قبیله گله دارهندی و تاکرهمان تاکور جت است.
بخشهای لوند عبارتند از
الو بکر برنا بهی بورته غاتو
گدی گاج گیرا گوریچ هوت جمو
گنجو جتو کالی کمبر لادی لودا
ماری متو ناتو ساهو ساکه سوها
سوربه سومره یارو زره وغیره
ازاینها بورته همان بهورته سولانکی است. چاتو برهمن است. گدی نام هردو قبیله ختری و گله دارهندی است. گاج همان کاج یا کاچ است. جمو همان جموت لاس بیلا است. کمبریک طایفه کورد است که قبلا دیده شد. لادی و لودا عین هم بوده و همان لادی ساکا راجپوت بازرگان است (یک قبیله سکائی). ساهو و سوها یکی بوده و همان ساه ختری است. ساکا اکثرا با لادی یکجا بوده و نمایانده ساکای پارسیها و یونانیها است که پس از ایشان نام ساکاستان گذارده شده است (و قبلا گفته شد). سوربه همان سوربیا راجپوت بازرگان، یارو همان جورا رهتوراست.
بخشهای دریشاک عبارتند از
عرب ارشو براهیم فوجیل گامو گونفز
ایسان جاسک کتوهال کیرمان ملو مندو
مینگو میتال نوک سامی سرگانی شیخ وغیره
ازاین نامها گامو همان گاموها راجپوت؛ گونفز شاید بمعنی گنداپور قبل الذکر باشد. فوجیل همان پاگل و بهاگیله سولانکی است.
بخشهای گوریشانی یا گورچانی عبارتند از
علی بابل بدل بنگل بازگیر چنگ
چوتی دود دورکا گبول هرو هیل
هوت جاسک جوگی قلنگ کنگ کتال
کورپت خلیل لادی لشاری میو میتا
موتیک موسا پیتافی سالو سندیل سرمور
شال شیک سوها سور تنگو ترکل وغیره
اکثر این نامها قبلادیده شده است. بابل همان بابر گوجراست. بنگل جت است. چوتی همان چاتو برهمن است. دود و دورکا عین هم بوده و همان دور راجپوت است. گابل همان کپول راجپوت بازرگان است. هیل جت است. کورپت یک نام مرکب کورو پتاک قبایل گله دار هندی است. خلیل شاید خالیا قبیله گله دارهندی است. میو بومی میوات راجواره است. سندیل برهمن یا شاید سیندهیل پریهارا راجپوت باشد. مثالهای فوق کافی است تا ترکیب قبایل و طوایف متشکله تحت نام بلوچ نشانداده شود که به ریند، رین یا ران شاخه راجپوت بلوچ طبقه بندی شده است.
بخشهای جت بلوچ عبارتند از
ابرا اسلمیا بنگال بنگی دلال دیسی
دهی گاتواره هاورا هیل هودی جدگل
جاخر جاتوی کلهورا خندیا خوخار کوری
ماچی مانجها ناو ناگه پچهاده پلال پسرار
تکورایلی تینوا ودیرا وغیره
ازاینها گاتواره را قبلا با گاتو، اسلمیا را با اسلامیه، جدگل را با جدگل، جاخر با جکر و زیگر، کوری را با کوروا، منجها را با مانجو، ناو ناگه را با نانا، پچهاده را با پاش، پاژ، پاگ و فوگ، تکورایلی را با تاکر و تکر، تینوا را با تانیا، ودیرا را با وردیلی و ودیهی دیده ایم.
درپهلوی قبایل فوق بلوچستان یکتعداد افغانها وعربهای پراگنده نیز وجود دارند. عربها عمدتا در نواحی ساحل غربی یافت میشوند، جائیکه آنها در امورتجارتی و زراعتی مشغول اند؛ اینها تشکیل دهنده یک مجموعه فرقه مذهبی در اینحصه بلوچستان اند که بنام زیکاری یاد شده و قرارمعلوم یک شاخه روشانیه و شاید مانیکائیها باشند. اولی دارای یک مسکونه کوچک و عمدتا مسکون در کلات بوده و از قبیله افغان بابی اند که تقریبا کاملا دراموربازرگانی مصروف اند؛ اینها احتمالا مشتق از بهیبو پراماره راجپوت باشند. درعین ناحیه کلات نیز یک مجمع مسکون دارای منشای پارسی یافت میشود که بنام دیهوار یا "دهاتی" یاد میشوند؛ اینها مربوط به دیهکان سیستان بوده، به پارسی صحبت نموده و تماما مصروف زراعت اند. بعضیها اینها را بحیث تاجیک مشناسند، اصطلاحی که درافغانستان و آسیای مرکزی بصورت عام بتمام رعیت یا نفوس پارسیگوی اطلاق می شود که دردهکده ها و شهرها مسکون بوده و درصنایع کشاورزی ومدنی مشغول اند، درتقابل با طبقات مسلط که نظامی، کوچی وغارتگراند. این تکمیل کننده بحث ما از قبایل باشنده بلوچستان، گیدروسیای قدیمی، منطقه ستراپی هفدهم هیرودوتس است.
ستراپی هجدهم متشکل از ماتینوی، ساسپیروی و الارودوی است؛ این ستراپی در بر گیرنده قسمت شمالی فارس فعلی است که درخارج ساحه مورد پژوهش ما قراردارد. این ستراپی شامل یکحصه میدیا متصل ناحیه آریای قدیمی افغانستان ماست که بواسطه ماتینوی یا ماتی مسکون است، یک قبیله ایکه ما بصورت کتلوی و نمایانده دربین افغانهای فعلی دیدیم.
ستراپی نزدهم متشکل از تیبارینوی، ماکرونوی، موسینویکوی و مارسوی است؛ این ستراپی بمراتب دور تر از ستراپی قبلی بطرف غرب است که در برگیرنده سواحل بحیره یوکسین است. این ستراپی برای ما فقط از نقطه نظر تذکر مکرونوی و موسینویکوی دلچسپ است. در ماکرونوی ما عین نام مکرانی بلوچستان را دیدیم که قبلا بمعنی "ماهیخوران" ایختیوفاگوی یونانیها توضیح گردید؛ نامیکه به قبایل ساحلی سواحل جنوبی یوکسین با عین دلیلی داده شده که بمردمان گیدروسیای قدیمی یا بلوچستان فعلی داده شده بود. موسینایکوی هیرودوتس نام اطلاق شده بمردمان متفاوت از مکرونوی است. اما سترابو با صحبت در مورد باشندگان بعضی کوهها در پونتوس میگوید که اینها تماما وحشی اند (دربین دیگران)، بشمول سیانوی که قبلا مکرونوی یاد میشد؛ و اینکه بعضی از ایشان در بین درختان یا در برجهای کوچک زندگی میکنند، بدینعلت قدیمیها آنها را بنام موسینایکوی "مسکونین برجها" مینامیدند، چون برجها موسینوی نامیده میشد. باین ارتباط، دراینجا میتوانم بگویم که درحصص مختلف وادی اندوس، جائیکه زمینها باتلاقی واکثرا درمعرض سیل قراردارد، باشندگان چوپان چوکاتها یا برجهای بلند بنا میکنند که بهنگام سیلابها و جهت فرار از گزند پشه ها و حشرات در بین آنها زندگی کنند؛ این ساختمانها که مچان نامیده میشوند شاید نمایانده واژه موسینوی یونانی فوق الذکر باشد. بارتباط سیانوی (مینگرلیان فعلی) که قبلا بنام مکرونوی یاد میشد میتوانم بگویم که یک ناحیه درمکران بخش بلوچستان بنام سیانه- کوه وجود دارد؛ و در نقطه اتصال کوههای خوجه عمران و سلیمان، در مرزهای شمالشرقی بلوچستان (سیانه-کوه درمرز شمالغربی آن قرارمیگیرد) دهکده دیگری بنام سیونه-داگ وجود دارد. واژه پختو داگ نباید با ترکی داغ یا تاغ مغشوش شود که دارای عین معنی کوه پارسی است. داگ یا داگاه پختوبمعنی برهنه، زمین هموار وعموما سخت و جغلدار بوده و در اینجا بحیث نام فلات مرتفع سخت، جغلی واکثرا خاک برهنه اطلاق شده است که ترکیب کننده مشخصات ارتفاعات توباه میباشد. طوریکه دیدیم دراینجا نیزیک بخش قبایل پتان این منطقه کوه سلیمان بنام سیانی یاد میشود.
ستراپی بیستم یا آخری شامل هندیها است، طوریکه هیرودوتس میگوید. این اصطلاح باندازه کافی، جامع ونامعین است؛ اما خوشبختانه این ستراپی درخارج ساحه مورد پژوهش ما قراردارد.
ما حالا بیست ستراپی امپراطوری داریوش هیستاسپ نامگذاری شده بواسطه هیرودوتس را بپایان رسانیدیم و بطور مختصر آنهائیرا که در محدوده آریانای باستانی یا افغانستان ما قرار داشتند، بررسی نمودیم. ما در بین باشندگان موجود این منطقه، نمایاندگان فعلی (حداقل در نام) اکثر اقوام متذکره بواسطه هیرودوتس را بحیث باشندگان آنها در روزگار او یعنی نیمه سده پنجم قبل از میلاد تشخیص کردیم؛ و من ترکیب فعلی چندین قبیله افغان دربرگیرنده نامهای آن اقوام قدیمی یا باشندگان قلمروی آنها را بررسی و تحلیل کردم. درلیست طویل و قبایل متعدد و بخشهای فرعی آنها و در بین نامها و نژادهای متنوع، حقیقتی که با وضاحت قابل ملاحظه بدست میآید بیلانس کامل نامهائیست که مردمان منطقه حالا بحیث نام قومی خود حمل میکنند. و ما هیچ قبیله، طایفه و یا بخشی را نیافتیم که نام افغان و یا حتی نام مشابه آن داشته باشد.
درپهلوی این حقیقت یک موضوع با اهمیت دیگر نیز وجود دارد وآن فزونی بزرگ نژادهای راجپوت و هندی درتمام ساحۀ این قلمروتا غربی ترین محدوده آن است (که از مدتها قبل درسایه جذبات اخوت اسلامی از بین رفته اند)، با وجودیکه اینها در قسمت های شرقی بطورطبیعی مسلط اند. عنصرهندی درنفوس آریانای باستان بازنده ماندن عین نامهای قبیلوی تا به امروز و با تغییرات بسیار کم یا نا چیز املائی، در افغانستان فعلی بسیار خوب نمایانده شده که تاریخ آنرا ثبت نموده و در برگیرنده اقوام باشنده این منطقه در سده های قبلی و متعاقب سرنگونی امپراطور پارسی (داریوش دیگریا کودومانوس) بواسطه الکساندربزرگ در330 ق م بوده است.
غلبه مقدونیها غلبه یک قوم مشرک بر قوم مشرک دیگری بود؛ عبادت مذهبی یونانیها و هندیها (با وجودیکه بواسطه مداخله پارسیان دارای یک عقیده کاملا متفاوت جدا شده) نقاط مشترکی زیادی باهم داشته واسطوره آنها آنقدر مشابه بودند که بواسطه هریک بحیث یکچیز و عین منشا (مصری، هامی) تشخیص شده بودند؛ تفاوت بزرگ در بین آنها، صرفنظر از زبان، در تمدن عالی یونانیها، پیشرفت در ادبیات، هنر و تنظیمات نظامی بوده است. همین مدنیت عالی و برجسته یونانیها بود که جانشینان الکساندر را توان بخشید تا سلطه یونانیها دراین منطقه را برای سده ها حفظ نماید؛ آشکارا با همکاری رضایتمندانه بومیان، که بطور آزادنه یونانیها با آنها ازدواج نموده و با آنها بطور مناسب حکومت را تقسیم کردند در حالیکه قدرت عالی را در اختیار خود نگهداشتند. در جریان حاکمیت یونانیها و مسیر یونانی سازی، هیچ شکی وجود ندارد که یک رخنه یا ورود بزرگ مهاجرین از آسیای صغیر و خود یونان بداخل قلمروهای سلطنت یونانیها در آریانای باستان صورت گرفته است، جائیکه آنها مسکونه های خود را ایجاد نمودند. این فرضیه براین بنیاد است که ما میتوانیم در افغانستان امروزی، موجودیت قبایل، طوایف و بخشهای متعدد باشندگان با نامهای را بیابیم که بطوردقیق بواسطه اقوام و قبایل باشنده مقدونی، تراکیا، لیدیا و دیگر حصص آسیای صغیر بکار برده شده و بواسطه نویسندگان یونانی و رومی عصرهای پیشین ثبت شده و به هیچیک از مردمان هندی (که ما میشناسیم) قابل ارجاع نیست. یکتعداد قبایل مشتق شده از منابع فوق که حالا در افغانستان یافت میشوند، در مسیر پژوهش من در جاهای مختلف تشخیص گردیدند؛ شکی وجود ندارد که پژوهشگران دیگرشاید بتوانند تعداد بیشترآنها را شناسائی کنند.
سلطه یونانیها در این منطقه آسیا بالاخره بواسطه تهاجم گیتای یا جاتا (یوچی چینائی) در حوالی 126 ق م از بین میرود و پایان مییابد؛ لیکن مطابق سینیکا ("دی کانسولاتید هیلویام")، زبان یونانی هنوزدرسواحل اندوس در زمان او (50 م) صحبت شده و دربالای سکه های اقوام غالب برای چندین سده بعدی بکارگرفته شده است. جاتا با جاروب نمودن از طریق ارتفاعات افغانستان، جا گذاردن چند مسکونه در آنجا (باستثنای مناطق باز)، سرازیر شدن به وادی اندوس و نشر شدن به تمام پنجاب و شمال هند، حالا اولاده آنها کتله بزرگ نفوس را تشکیل میدهند. جاتا همان گوتهای هند وعین ایل گوتهای اروپا بوده و همانند گوتهای اروپا، دراینجا یک بینظمی کامل را ایجاد نمودند. اینها بودیست و نگهبانان سرسخت این عقیده و سیستم بودند؛ درتحت سلطه ایشان، برهمنیزم و آن نظم اجتماعی ازبین رفته و شرایط برای پذیرش عیسویت آماده میشود. عیسویت در دورانهای اول و پس ازتحکیم آن در سده سوم بطور وسیعی درآنجا پخش میگردد؛ اما قبل از ظهوراسلام (بحیث یک دشمن غیر قابل انکار)، دوران سختی را پشت سر میگذارد تا اینکه ریشه های آن محکم گردد، درحالیکه احیای برهمنیزم درشمال هند بزودی بودیزم دراین سرزمین را خاموش میسازد.
پیشروی سریع و کامیابیهای شگفت انگیزعربها بحیث مردمان غالب به زودی آسیای غربی را با اسلام فرا میگیرد؛ وافغانستان تحت یک سلسله متوالی از گرویدگان بدین جدید در خراسان و مناطق حوالی اکسوس (که بعضا از آخرین راجپوت و بعضا از اجداد دور یونانی اشتقاق شده اند) به زودی باسلام میگرایند؛ و از اینجا در جریان سده یازدهم این عقیده را به هندوستان انتقال میدهند، جائیکه این دین توسط فاتحین افغان (شهاب الدین غوری) در آغازسده سیزدهم بحیث مذهب دولتی مستقرمیگردد. درعین زمان، عیسویت بدون توجه به جنگهای صلیبی (غیرموفقانه) درغرب، بحیث یک مذهب "کتابی" درافغانستان بنحواحسنی تحمل میگردد چونکه بواسطه یهودها، عیسویها و مسلمانان مقدس پنداشته شده ودرآغازفتوحات مغول از یک دوران خاص ومطلوب در فارس و افغانستان برخوردار میباشد؛ لیکن درزمان جانشینان بعدی چنگیزخان درامپراطوری مغول که اسلام را درمقابل عیسویت پذیرفتند، مسلمانان بزودی تفوق قبلی خود را احیا نموده و از اینزمان ببعد مردم افغانستان باوقف باسلام متمایزشدند.
مطابق به گزارش خود آنها، افغانها (هرکس که بودند) در بین قدیمترین داوطلبان بعقاید اعلام شده بواسطه پیامبرعربی بودند. این عقیده ادعای وحدانیت خدا و رسالت محمد بحیث فرستاده خدا و تقبیح کننده بتپرستی است. در حالیکه افغانها ادعای یهودیت یا اولاده اسرائیلی بودن داشته و بنام بنی اسرائیل افتخار میکنند. در اینجا احتمالا رگۀ از حقیقت در مسایل گرویدن اولی ایشان باسلام موجود باشد و آن اینکه اساسات این مذهب بسیار مشابه بمذهب خود آنهاست؛ مطابق گزارش خودشان (طوریکه واضح اظهار میدارند) قبلا و تا زمان ظهور محمد، افغانها تورات-خوان بوده و قوانین موسوی را رعایت میکردند. دراینصورت اینها باید یهودان بوده باشند، چون اسرائیلیها با مرور زمان بت پرست شده بودند (حتی قبل از اسارت ایشان و ما هیچ اثباتی برای بازگشت آنها به یهودیت، متعاقب پراگنده گردیدن آنها، نداریم). هنوز هم افغانها بطور خشمگینی مفکوره اولاده یهودی را رد نموده وادعای اسرائیلی بودن با ردیابی شجره آنها به سارول (ساول شاه اسرائیل)، پسرقیس (کیش) را دارند؛ اینها اولاده قیس را از یعقوب، الله اسرائیل (جاکوب، "اسرائیل خدا") ردیابی میکنند. تمام تاریخ افغانها (طوریکه گزارش آنهاست) و شجره قبایل افغانها در کتابی بنام مخزن افغانی موجود است که در زمان سلطنت جهانگیر (امپراطور مغول) تحت حمایت خان جهان لودی درحدود 1620 م تالیف شده است. این اثر(که درسال 1820 م توسط پروفیسور دورن به انگلیسی ترجمه شده است) منبع عمده و معتبر تمام معلومات ما بارتباط آنچیزهائیست که خود افغانها در باره منشای خود میگویند. قرارمعلوم این اولین گزارش تاریخی افغانهاست که ثبت تحریری یافته است؛ با وجودیکه این اثراز وقایع افغانها در آثارنویسندگان دیگراسلامی (متعاقب ورود اسلام بهند) نقل میکند، در اصل یک ساختارمستقل و نتیجۀ تحقیقات انجام شده در منطقه درآنزمان است.
گزارش افغانها در باره جاکوب وعیسا، موسا و مهاجرت، جنگ های اسرائیلیها با امالیکیتها و تسخیر فلسطین، صندوقچه میثاق و انتخاب ساول به سلطنت وغیره بطور واضح بربنیاد انجیل بوده و نشاندهنده یک دانش آثارعتیق است که اگراثبات کنندۀ موجودیت عیسویها بحیث یک بخش قابل ملاحظه نفوس نباشد، حداقل موئید ادعای اینستکه افغانها خواننده کتب پنجگانه عهد عتیق تا زمان ظهور محمد بوده اند. اینها موسی را موسی کلام الله مینامند و از مذهبی صحبت میکنند که مثل اسلام داشته وهم نام مذهبی است که بواسطه محمد تدریس شده است. ساول را اینها بنام سارول ملیک تالوت "ساول شهزاده مقام عالی" مینامند. اینها میگویند زمانیکه ساول با ده پسرش در جنگ با کافران کشته میشود، دو پسر پس از مرگ باقی میگذارد که درعین روز و زمان توسط دو مادرمختلف تولد میگردند. این پسران بنامهای باراخیا (باراکیاه) و ارامیا (جیریمیاه) نامیده شده و توسط داود (جانشین ساول در سلطنت) مثل پسرانش قبول و پرورش میگردد؛ زمانیکه اینها به جوانی میرسند اولی را بحیث صدراعظم و دومی را بحیث فرمانده کل تعین میکند. باراخیا یک پسربنام اصف و ایرامیا یک پسر بنام افغانه دارد. در سلطنت سلیمان (سولومون)، که جانشین داود در تخت میشود، اصف وافغانه موقفهای قبلی پدران خویش را دارا میباشند. سولومون افغانه را سرپرست اعمارمعبد جیروسلیم میسازد که بواسطه داود آغاز شده و در این زمان رو به ختم میباشد. اصف هجده پسر و افغانه چهل پسر دارد و تعداد اولاده آنها از هر قبیله اسرائیلی دیگر زیاد میگردد.
وقتیکه بوخت النصر(نیبوکدنیزر) جیروسلیم را تسخیر و تخریب نموده و اسرائیلیها را مغلوب میسازد، تمام شام (سوریه) را تابع خود ساخته و اسرائیلیها را انتقال میدهد، دربین آنها عزیز و دانیال بوده و آنها را در نواحی کوهستانی غور و کوهی فیروزه مسکون میسازد، جائیکه اولاده اصف و افغانه با جنگ درمقابل کافران ماحول، منطقه را تسخیرنموده و سلطه خود را تا زمان سلطان محمودغزنوی وسلطان شهاب الدین غوری حفظ نمودند. در زمانیکه بخت النصر اسرائیلیها را از شام اخراج میکند، قسمتی از آنها درعربستان مهاجر شده و در مجاورت مکه مسکون میشوند، جائیکه عربها آنها را بنی اسرائیل و بنی افغانه مینامند تا زمانیکه (پس از 1500 سال از زمان سولومون) محمد پیامبر بظهور میرسد. دراین زمان ولید پسرعتبا پسر اکراما مربوط قبیله افغان وفات میکند. او اکثرا بخاطر قریش بودن احترام میشده، چون عبدوس شمس این قبیله پدرکلان مادری او بوده است درحالیکه او واقعا یک اسرائیلی بوده است. ولید دو پسربنام های خالد و ولید برجای میگذارد که هردو باسلام گرویده و پیروان محکم محمد میشوند. خالد شجاعانه در راه اسلام جنگیده و از پیامبرعنوان سیف الله را کسب نموده و بعدا در زمان خلیفه های جانشین، بحیث یک سرباز پیروزمند این عقیده شناخته میشود.
خالد بن ولید از قبیله افغانه (مطابق بعضیها قریش) بهنگام پذیرش اسلام نامۀ به افغانها یا اسرائیلیهای دوستش میفرستد که درکوههای غوراززمان اخراج اسرائیلیها از شام توسط بوخت النصرمستقربوده و آنها را ازظهور "آخرین پیامبرزمان" مطلع نموده و آنها را به پذیرش دین خود دعوت می کند. متعاقبا چندین رئیس قبیله افغان با قیس (بزرگترین آنها و در راس آنها) بمدینه میروند و بهنگام رسیدن بآنجا تحت رهنمائی خالد، دین جدید را پذیرفته و با نزدیکی با اسرائیلیهای آنجا بزودی خود را در مسایل محمد بمقابل قریش در مکه متمایز میسازند. در جنگهائیکه در اینجا بوقوع می پیوندد، گفته میشود که قیس 70 نفر قریش را با دست خود بقتل میرساند. بخاطر خدماتش در اینمورد، پیامبر التفات زیادی در حق او روا داشته و نام هر یک را پرسیده و میبیند که آنها دارای نامهای عبری (یهودی) اند و منحیث علامه التفات، نامهای آنها را به عربی تبدیل میکند. به رئیس آنها (قیس، یک نامیکه پیامبر آنرا عبری میداند) نام عربی عبدالرشید را یکجا با لقب ملِک "شاه" را داده (عین لقب جد بزرگ آنها که ملک تالوت بوده و بواسطه همین لقب درقران ذکرشده) واعلام میکند که این لقب هیچوقت از روسای آنها جدا نشده و بایست همیشه تا آخرین روزبا آن یاد شوند؛ در عین زمان بهنگام مرخصی این افغانها بخانه هایشان، پیامبرعبدالرشید را تشویق میکند که این دین را در بین مردم خویش توسعه داده و به او لقب پتان را میدهد (گفته میشود که یک واژه سوریائی و بمعنی "سکان" است)، چون بعدا او است که رهنمای مردمش در مسیری میشود که بایست بروند. قیس پس ازبازگشت به غور، دین جدید را چنان با موفقیت توضیح میدهد که مردم فورا اسلام را میپذیرند و او سالیان درازی با احترام بسیار زیاد در بین مردمش زیست میکند (با وجودیکه افغانها هیچگونه زیارتی برای او نمیسازند ولی عقیده نسبتا مودرن اسلامی درتمام منطقه افزایش می یابد). قیس در سال 41 هجری وفات میکند که مطابق 6 می 661 م است. از این قیس یا عبدالرشید پتان است که افغانهای فعلی نسب خود را بحیث اجداد قومی آنها اشتقاق میکنند. همین قیس است که نقطه آغاز حرکت تمام شجره آنها است. آنها میگویند که قیس سه پسر داشت بنامهای سربنر، بتن و غرغشت که پس از آنها تمام قوم بسه طبقه بزرگ تقسیم میشوند بنامهای سربنری، بتنی و غرغشتی. باینها یک بخش چهارم افغان های قبولشده علاوه میشود بنام ترکلرانی یا "اقارب ترک" که با وجودیکه آنها پختو صحبت نموده و پیرو پختونوالی یا رسوم و عنعنات افغانی اند بحیث عین اولاده افغانها شناخته نمیشوند.
چنین است گزارش افغانها از نسب و منشای اسرائیلی آنها که بطور مختصر ارائه شد. در روشنائی ایکه حالا در پیشروی ما قراردارد تشریح تاریخ عنعنوی آنها و ترجمه نامگذاری شجره و تقسیم بندی آنها کار مشکلی نیست. گزارش افغانها میگوید: آنها در کوههای غور و فیروزه مسکون بودند، در اینجا آنها توسط مردمان همسایه بنام افغان و بنی اسرائیل یاد میشدند، مناطقی را آنها بحیث قلمرو خویش از زمان اخراج اسرائیلیها از شام بواسطه بوخت النصر تا زمان سلطان محمودغزنی تسخیر و در اختیار داشتند؛ در زمان حاکمیت محمود و مطلوب قرار گرفتن قوم آنها و گرفتن تعداد زیادی از آنها بحیث سربازان و حاکمان نواحی، اینها از کوههای بومی خویش برآمده و مسکونه های در کوههای سلیمان ایجاد میکنند و تعداد زیادی از روسای آنها بموقف فرماندهان مهم در هند ارتقا مییابند؛ تا زمانیکه سلطنت غزنی سلطان محمود بواسطه سلطان شهاب الدین غوری تعویض میگردد، غوریها با ادامه التفات بمردم افغان تمام قوم افغان را با مال و فامیل و رمه از غور بیرون آورده وآنها را در کوههای سلیمان، از باجور در شمال تا کیشانغر (درغیراینصورت بنام کوه کاشی یا کاسی کوه نامیده میشد) در جنوب بحیث محافظین مرزهای هندوستان مسکون میسازد. اینها میگویند که کیشانغر اولین مکانی بوده است که افغانها پس از مهاجرت ایشان بکوههای سلیمان در آنجا مسکون میشوند. از این مسکونه ها افغانها تهاجم دوامدار بالای قبایل کاتور و هندو دارند که بالاخره آنها را سلب مالکیت نموده و خودشان در بالای تمام قلمرو وادی اندوس منتشر میشوند، جائیکه ملک نصرالدین کابا حاکم سلطان شهاب الدین در ملتان میباشد. ما دیگر ضرورت به تعقیب تاریخ افغانها نداریم. خلاصه پیشروی از گزارشات خود آنها و حرکت ایشان در افغانستان متعاقب گرویدن به دین اسلام بمقصد پژوهش فعلی ما کافیست. بآنهم میتوانم دراینجا خاطر نشان سازم که نصرالدین کعبه (کابا)، حاکم شهاب الدین ملتان، بطورواضح یک راجپوت پراماره طایفه کابا ازنگاه نسب است. دهیربیلوت او را "کوباه یک برده آزاد شده سلطان شهاب الدین غوری" دانسته و میگوید که پس ازمرگ آقای خود، اودرولایت ملتان و تمام مناطق مرزهای اندوس تا زابلستان سلطنت نموده وغزنی مرکز آن بوده است؛ و اینکه همین شهزاده بوده که یکتعداد بسیار زیاد مردمی را پناه داده که بهنگام تهاجم چنگیزخان به فارس فرارنموده بودند. او با تمام آنها آنقدر خوب برخورد میکند که باعث رفع تاسف خروج ایشان از منطقه خویش میگردند. در اواخر روزگار خود، نصرالدین یک جنگ فجیعی را بمقابل شمس الدین التمش (دارای نسب ترکی)، بردۀ دیگرآزاد شده شهاب الدین که قبلا خودرا آقای سلطنت دهلی ساخته بود، ادامه میدهد. اما لشکر او بواسطه التمش از بین رفته و کابا جهت محافظت به بکر فرار میکند؛ ولی باثر تعقیب، سوار کشتی ای میگردد که متلاشی شده و دراندوس غرق میشود.
حقیقت گزارش افغانها در مورد تخریب جیروسلیم و اخراج اسرائیلیها توسط نیبوکدنیزر و ذکر دانیل در بین اسرا، بطور واضح، اشاره به اسارت یهودان در 604 ق م است، وقتیکه نیبوکدنیزر اول جیروسلیم را گرفته و فنیقیها، قبطیها، سوریائیها و یهودان را منحیث اسرا به بابیلون انتقال میدهد که در بین آخرین نامهای مردمان، دانیل و همرهانش قرار دارد. تسخیر نهائی و تخریب جیروسلیم توسط نیبوکدنیزر در حوالی 586 ق م رخ داده، وقتیکه یهودان باقیمانده به بابیلون انتقال شده و یا به مصر فرار میکنند. اسارت اسرائیلی ها که توسط تیگلات پیلیزر آغاز و چند سال بعد توسط سلمایزر جانشین او در721 ق م تکمیل میشود آنمردم را به بین النهرین علیا، ارمینیا و میدیا انتقال میدهد. لذا ما تمام اقوام یهودی و اسرائیلی (را بحیث اسرای جنگی) یکجا با نژادهای تابع و مسکون در مناطقی نچندان دور از غور را داریم و از همینجاست که افغانها اعلام میدارند اجداد اسرائیلی آنها از زمان اسارت توسط نیبوکدنیزر(حدود 600 ق م) تا زمان سلطنت ایجادی توسط سبکتگین درغزنی (که سلطان محمود مشهورترین و مهم ترین قهرمان اسلامی آن در حوالی 900 م بود) مسکون بودند. در جریان این دوران 1500 سال، افغانها در هیچ تاریخی بمشاهده نمیرسند تا اینکه در سلطنت خلیفه عبدالملک بن مروان (افغانها میگویند) در سال 86 هجری (اول جنوری 705م)، فرمانده روحانی (حجاج بن یوسف تکافی) و برادر زاده اش (عمادالدین) بحیث مهاجمین وتحت انقیاد آورندگان منطقه سیوستان و توابع او (سیبی فعلی و سند علیا) تعین میشوند. بهنگام رسیدن لشکرعرب در مرزهای غور، مهاجمان با تعدادی ازافغانها یکجا میگردد. افغانها با التفات مواجه شده و درخدمت فرماندهان عرب بحیث سربازان درجریان هشت سال کمپاینی قرارمیگیرند که در آن سیوستان تسخیرشده و راجای آن بقتل میرسد و پس از آن، افغانها به خانه هایشان برمیگردند. این شاید اولین تذکرافغان ها بحیث یک مردم توسط عربهاست که از پس پیروزیهای قبلی ایشان در فارس و ارمینیا، آنها را در مرزهای منطقه کوهستانی غور ملاقات میکنند. مطابق گزارش افغانها، اینها در این زمان برای یکمدت 1300 سال درغور مسکون بودند و توسط مردمان همسایه ایشان بنام افغان و بنی اسرائیل یاد میشدند. اما ازینکه اینها خود را توسط این نامها یاد نموده باشند درهیچ جای گزارش ایشان بطور واضح گفته نشده است. لذا معلوم میشود که این نامها نامگذاری بومی مردمی نبوده که بآنها درآنزمان اطلاق میشده و بواسطه آن اینها از آنزمان بحیث یکعنوان قومی و منبع نسبی قبول شده است. بعین ترتیب شاید مردمان که بنام کافر و قریش بواسطه همسایه های آنها نامیده شده است، این اصطلاح را بحیث نامگذاری قومی خویش قبول نموده و ادعای نسب عربی نمایند. طوریکه به کافرهای سانسکریت کمبوجیا قریش گفته میشود ازیک مردمی باین نام (کوروش پارسی و کیروچ راجپوت) که در قدیم باشندۀ نواحی شرقی پاروپامیزوس یونانیها بوده است، بعین ترتیب افغانهای (کوهستانیهای) غور شاید بنی اسرائیلی نامیده میشدند از یک مردمی که قدیما باشندۀ همین نواحی غربی پاروپامیزوس بوده اند.
درصفحات قبلی ما نامهای اقوام متعدد قدیمی متذکره بواسطه نویسندگان اولی یونانی منحیث باشندگان این منطقه (غور) پاروپامیزوس را دیدیم و دریافتیم که اکثریت آنها حالا بواسطه قبایل دربرگیرنده عین نامها دربین باشندگان موجود منطقه نمایانده میشوند؛ اما درهیچ جای تمام منطقۀ وسیع آریانا (درساحه ایکه مورد پژوهش ماست) بطور کل ما با هیچ قبیله یا بخش یک قبیله بنام افغان یا بواسطه نامهای مشابه آن مواجه نشدیم؛ حتی نه در شجره های اقوامی که بواسطه خود افغانها چوکات بندی شده اند. مطابق گزارش خود آنها، افغان ها بایست در غور حدود یکنیم قرن قبل از اینکه هیرودوتس تاریخ خود را بنویسد و حدود چهارونیم قرن قبل از اینکه سترابو جغرافیای خود را بنویسد، مسکون بوده باشند؛ اگراینها بحیث یک قبیلۀ ساحوی مشخص در جریان این مدت طولانی موجود می بودند، بسختی میتوانستند از تذکر بواسطه مولفان فوق فرار نمایند و یا طوریکه قضیه حکم میکند بواسطه مولفان قدیمی بعد تر مانند آرین، پلینی، پتولیمی و غیره که بطور خاصی در بارۀ این مناطق نوشته اند. توسط هیچیک از مولفان یونانی و رومی (تا آنجا که من میدانم) هیچ تذکری از قبیله و یا مردمی بنام افغان نشده است. شاید دراینمدت طولانی، یهودان و اسرائیلیهای بدون مالکیت ساحوی یا ساختار قبیلوی مستقل و پراگنده در فامیلهای انفرادی یا جوامع کوچک دربین رعیت مسکون با مالکان زمین و مستخدم در معاملات تجارتی و صنایع هنری، مسلک ها و حرفه های متعدد و حتی بحیث سربازان بوده باشند. گفته میشود الکساندربزرگ یک قطعه قوی یهودان درلشکرخود داشت که توسط آنها فارس شرقی را تسخیرنموده و بدون شک نژاد عبری در بین پیروان مخلوط و متعدد او وجود داشته است. عربها وقتیکه با قرآن دریک دست و شمشیر در دست دیگری به فارس تهاجم کردند، بدون شک توانستند گرویدگان و همکاران راضی در اولاده اسرای اسرائیلی و یهودی پیدا نمایند که عنصر مهمی در نفوس عمومی منطقه نبوده و برای آنها دین جدید میتوانست یک اصلاح یهودیت خوار شدۀ خودشان بوده باشد. اینها با دخول در اخوت اسلامی (که خود هیچگونه ساختارساحوی یا تنظیم قبیلوی مستقل نداشتند) و با حذف منشا و بردگی خود و تشخیص خود بحیث محافظین و مذهبیون پیروزمند) بزودی میتوانستند در سایه کتله عمومی اسلامی ظهور کنند. حالا و بازهم، اینجا وآنجا و در مسیر انقلابات سیاسی، چرخه بخت میتواند افراد را به نژاد های متمایز و صاحب قدرت تبدیل نماید، بعضی اوقات یهودان معتقد بحیث مسلمانانی که منشا و نسب آنها معلوم نیست، جا و مقامی در تاریخ بحیث فاتحین موفق و حاکمیتهای مستقل حاصل مینمایند، خود را با یک نژاد یا قبیله غالب که در بین آنها مسکون اند پیوند میدهند. درتاریخ اسلام نمونه های زیادی ثبت است که یهودان معتقد به موقفهای بلند وحتی شعبات وزیر یا صدراعظم تحت فرمان شهزاده ها و شاهان مسلمان اینحصۀ آسیا رسیده اند؛ درافغانستان وحوالی آن میتوان به بیشترازچند سلسلۀ شاهان اسلامی اشاره کرد که مشتق ازنسب یا اجداد اسرائیلی، یونانی یا راجپوت بوده اند. چنین است سامانی، سلجوقی، صفاری، بویه وغیره که موسیس آن با پذیرش اسلام وقهرمان دین دریکمرحله موانع بزرگی را ازپیشروی خود با کاربرد استعداد وانرژی طبیعی خودشان برداشته اند.
ما درمسیراین پژوهش دیدیم که درزمان سلطه یونانیها درافغانستان، منطقه کوهستانی غور توسط یک قبیله بنام سور مسکون بوده که اشتقاق سوریائی و یا هندی داشتند. درصورت اول، این قبیله شاید متشکل از اسرائیلیهای باشد که دراینحصه (مطابق گزارش افغانها) مسکون بوده و لذا گزارشیست مبنی برادعای بنی اسرائیلی بودن آنها. درصورت دیگر، این قبیله بایست نمایانده سوریا یا سوریابنسی، نژاد خورشیدی راجپوت هندوستان باشد که احتمالا باینحصه متعاقب واگذاری ولایات اندوس و پاروپامیزوس توسط سیلیکوس نیکاتور به سندراکوتوس آمده باشند (طوریکه قبلا گفته شد).
درهرصورت، نقطه مورد نظرما منشای نام افغان است. گزارش افغانی از یک جد بنام افغانه یاد میکند که او بحیث پسرجیریمیا پسرساول (شاه اسرائیل) توضیح میشود؛ و او دارای موقف فرمانده کل لشکرسولومون (شاه اسرائیل) بوده وبحیث سرپرست اعمارمعبد جیروسلیم تعین شده بود. تمام اینها را میتوان با اطمینان بحیث جعل گزارش نام افغان رد کرد که این مردم توسط همسایه هایشان نامیده میشدند؛ واین نام برای باراول در تاریخ در اواخرسده اول هجری مطابق به اوایل سده هشتم میلادی شناخته شده است؛ وقرارمعلوم فقط توسط یک بخشی باشندگان افغانستان (قبایل درانی) بحیث نام یاهویت قومی آنها قبول شده است، باستثنای باقیمانده نفوس منطقه؛ نتنها باستثنای مردمان تاجک وهزاره (که نه پختوصحبت میکنند و نه مربوط قوم افغان اند، زیرا در واقعیت یک نژاد متفاوت و دارای زبان متفاوت میباشند)، بلکه باستثنای چندین قبیله مشمول درشجره افغانها که یکجا با آنها ازقیس جد فعلی مشترک آنها سرچشمه گرفته، در غور زندگی نموده و درآغازعصر اسلامی یا 661 م وفات میکند؛ با وجود اینکه مطابق کاربرد عام و بخصوص خارجی ها، اصطلاح افغان بتمام باشندگان افغانستان صرفنظرازنژاد و زبان اطلاق میشود.
افغان درانی، نام "افغان" را به قبایل پختو-گوی کوه سلیمان که پختانه یا پتان اصلی اند اطلاق نمی کنند وهم به غیلزی که درحقیقت خودشان نیز این نام را بحیث نام قومی خود رد میکنند؛ اینها همچنان این نام را به یکتعداد قبایل کوچک دیگرمانند برکی، وردک، کوریش وغیره قابل تطبیق نمیدانند؛ در حالیکه قبایل ترکلانری را صرف بحیث افغانهای قبولشده میشناسند چون آنها پختوصحبت نموده و پختونوالی را رعایت میکنند؛ اما تاجک و هزاره (که هردو بطور واضح نژادهای متمایز و متفاوت اند) را یکجا با بلوچ (که ازعین ایل راجپوت خودشان است) جمعا بحیث بیگانگان رد نموده و در شجره خود شامل نمیسازند. طوریکه درصفحات قبلی دیدیم اکثریت قبایل بلوچ با وجود اینکه پارسی صحبت میکنند (نه پختو) و هم هیچ چیزی از پختونوالی نمیدانند درحالیکه ازعین ایل راجپوت اند مانند چندین قبیله قبلی بسیارمهم و پرنفوس در شجره افغانها شامل اند. این ادعای استثنائی نام افغان توسط قبایل پختو-گوی قسمت غربی افغانستان بیمعنی نیست، طوریکه دراینجا توضیح میشود.
تاریخ افغانها که در مخزن افغانی ثبت است، درهند تالیف شده (حدود 270 سال قبل ازامروز) وآنهم درزمانیکه قسمت شرقی افغانستان، تا کندهار و خود آن مربوط امپراطوری هند و قسمت غربی آن (بشمول بلوچستان و بعضی حصص کندهار) مربوط فارس بوده است. لذا شجره نامه افغانها صرف نفوس قسمتهای را دربرگرفته که باشندگان قلمروی مربوط به هند بودند. این تقسیمبندی سیاسی منطقه درافغانستان که در آغازاین پژوهش تعریف گردید ازیک دوران بسیارقبل اززمان سرنگونی سلطه یونانیها بوجودآمده است. نفوذ و تفوق پارسیان درتمام قسمت غربی این منطقه ازسواحل بحری مکران درجنوب تا حوزه آبی اکسوس ومنابع آن درشمال مسلط بوده است؛ مرزشرقی آن بواسطه رودهلمند وتمام مسیر آن تا اتصال ترنک دربُست وازآنجا با قطع دشت سیستان بواسطه خاران ومکران (بشمول هردو) معین شده است. درتمام این حصص جنوبی، غربی و شمالی افغانستان ما، پارسی (با لهجه های گوناگون) زبان مردم است (یکجا با ترکی در مرزهای شمالی آن). نفوذ و تفوق هندیها درتمام قسمت شرقی افغانستان ازهندوکش درشمال تا بحرهند درجنوب وازهلمند ومنطقه براهوی (بشمول آن) درغرب تا به اندوس درشرق مسلط بوده است. درتمام این منطقه بشمول نواحی کوهستانی کافرستان و کاشکر (یا کاتور)، کابل وغزنی، کوههای سلیمان و وادی ترنک، یکجا با پشین و شال و توابع آن بطرف دشت، زبان مردم پختو و لهجه های مشتق از سانسکریت است؛ براهویکی درجنوب و بوریشکی درشمال (که اشتقاقی از ایل تورانیان است) استثنا میباشد.
با درنظرداشت این تقسیمبندی زبان، ما حالا میتوانیم به پژوهش خویش درمورد منشای واژه افغان ادامه دهیم.
هیرودوتس از مرز اندوس یا قسمت شرقی افغانستان ما بنام پکتیکا یا پکتیا صحبت میکند. منطقه یاد شده ولایت سرحدی شرق امپراطوری قدیمی فارس را ساخته و متشکل از ستراپی هفتم ازجملۀ بیست ستراپی ایست که داریوش هیستاسپ امپراطوری خود را برای تادیه باج تقسیم نموده بود. این نام همانند نامهای (طوریکه دیدیم) اقوام متذکره بواسطه هیرودوتس منحیث باشندگان این قسمت شرقی افغانستان بنام پَخت، پُخت، پَخته، پُخته و پُختون- خوا (تلفظ شونده بواسطه قبایل مختلف) نامیده شده است؛ شکل آخری بمعنی "منطقه پُختون" بوده و شاید دراصل شکل هندی پُختون- کا، "از پُختون" بوده و از همینجا پکتیکای هیرودوتس بوجود آمده باشد. باشندگان، خود را بطور انفرادی پُختون و بطور جمعی پُختانه مینامند؛ و از این لیست، یا از پختان، شکل دیگر پختون، شکل فعلی هندوستانی پتان بدست میآید. این منطقۀ پُخت توسط همسایه های هندی ایشان بنام رُوه نامیده میشوند، یک واژه هندی که معنی کوه پارسی دارد؛ وگفته میشود که منطقه روه از ارتفاعات سوات و باجور درشمال تا بحیره عرب در جنوب و از کندهار و غور در غرب تا اندوس و حسن ابدال در شرق وسعت دارد؛ اما در یک مفهوم محدود تر، این نام صرف به کوههای سلیمان اطلاق میگردد یعنی از خیبر تا بولان. باشندگان روه بنام روهیله یاد میشوند، یک مخفف روه- واله، که بمعنی"بومی روه" (کوهی یا کوهستانی) میباشد. واژه پُخته تلفظ سخت کوهیان از پُشته پارسی است که معنی "کوه" دارد، با وجودیکه کاربرد واژه باین مفهوم حالا در هر دو محاوره پختو و پارسی کم و بیش متروک شده است؛ واژه های کوه، کوهستان وکوهستانی بعوض آن استعمال میشود بخصوص در نامگذاری نواحی کوهستانی در قسمت شمالی این سرحدات شرقی افغانستان؛ مانند کوهستان کابل، کوهستان سوات وغیره و هم در مورد دردیستان مانند کوهستان؛ اصطلاح بعدی در حقیقت معادل پارسی دردیستان سانسکریت، یا "منطقه دردا" است؛ معنی واژه دردا "کوهستانی" یا "از کوه" است. نام دیگر سانسکریت برای "کوهستانی" مورد استعمال در قدیم جهت نشاندادن مردمان کوهی در مرزهای اندوس کشمیر (اگر در حقیقت نام دیگری برای دردا نباشد) کیراته بوده است، چون کیراده بمعنی "از کیر" است (کیر = گیر = کوه). این نام آخری حالا در این مناطق شنیده نمیشود، لیکن دردا هنوز هم در دردوی فعلی دردیستان زنده است.
لذا ما می بینیم که از زمانهای دور تمام قسمت شرقی افغانستان ما در زبانها و لهجه های مختلف بنام "کوهها یا کوهستانها" و باشندگان آن بنام "کوهی یا کوهستانی" یاد شده اند. پکتیای هیرودوتس بصورت واضح پُخته پتان، تلفظ شدید کوهستانی پارسی نرم پُشته است، اصطلاح که باین مناطق کوهستانی اطلاق گردیده، وقتیکه قسمتی از امپراطوری فارس بوده است. روه هندیها شاید پس از انتقال این ولایات به سندراکوتوس منشا گرفته باشد که منطقه را با هندوها پر میکند. کیراتا و دردا سانسکریت در آنسوی منطقه پکتیا و در شمال آن قرار داشته و نامهای بسیار قدیمتر بوده که شاید مشمول پکتیا بوده باشد قبل ازاینکه نام پارسی پشته را کمائی نموده است. نهایت جنوبی منطقه روه، درجنوب دره بولان، که بنام کوهستانی بلوچ نیزیاد میشود، بصورت محلی بنام براهویکی "ازبراهوی" یا "منطقه براهوی" یاد شده و بمعنی بروهی کی "ازمردم کوهستانها" است. لذا طوریکه میبینیم چندین نام قومی دراین قسمت شرقی افغانستان مانند پختون یا پتان، روهیله، کوهستانی، باروهی یا براهوی و دردا یا دردو وجود دارد که تماما بمعنی "کوهستانی" میباشند.
بیائید حالا بقسمت غربی افغانستان خود برویم. دراینجا ما با سرحدات فارس امروزی سروکار داریم که متشکل از سلسله کوهها از گورگان (هیرکانیا قدیمی) درشمال تا کرمان (کرمانیا قدیمی) درجنوب بواسطه واژه پارسی کوهستان یاد شده است. قسمتی از آن تا غرب هرات که حالا بواسطه کرای ترک اشغال شده، گفته میشود که مهد قبلی افغانهای ابدالی فعلی بوده است؛ و تمام کوهها یکی از مستحکم ترین سنگرهای فرقه فدائیان یا پیروان حسن صباح بوده است، شیخ الجبال "شهزاده جبال" (نامیکه عربها بارتفاعات فارس داده است)، و "مردکهن کوهها" طوریکه دراروپا شناخته میشود؛ که خود را اسماعلیه مینامند اما توسط مسلمانان ارتدوکس بنام ملاحیده یا "بیدین" یاد میشدند. ممکن است تعدادی از بخشهای قبایل افغان که نام اسماعیل دارند (پس از تخریب بواسطه هلاکوخان) و شاید تمام قبیله بنگش مشتق از این فرقه باشند. باقیمانده غرب افغانستان درنیمه جنوبی آن دربرگیرنده دشت ریگی سیستان و کوه های کم ارتفاع مکران است، یک مسیریکه مشمول سیستان فعلی بوده و توسط نویسندگان اولی اسلامی بارتباط تعلق آن به امپراطورنیمرود (شاه بابیلون) بنام نیمروز یاد شده است. نیمه شمالی قسمت اعظم افغانستان غربی در بر گیرنده منطقه کوهستانی غور (یا پاروپامیزوس مورخین الکساندر است، یک واژه ایکه فرض میشود مشتق از پروا-بامه هندی، "کوه هموار- قله") و هزاره فعلی باشد. توسط نویسندگان اسلامی این منطقه اکثرا بواسطه اصطلاح تکراری کوهستان غور یاد شده است؛ چون غور یک شکل پختو غر = سانسکریت گیر، "کوه" بوده و باین شکل در غریستان (غرجستان نقشه های ما) یافت میشود (نام یکی از نواحی آن). این نام بصورت آشکارا از یک دوره متعاقب پیروزی مقدونیها بوده و شاید باین منطقه توسط هندیها داده شده باشد که بعدا مالکیت یا اختیار منطقه را بدست میگیرند. نام فعلی هزاره صرف از دوره تهاجم مغول یا چنگیزخان در نیمه اول سده سیزدهم بوده و گفته میشود که منشای پارسی داشته و از واژه هزاره، "یک بخش ازهزار" گرفته شده که جهت بکاربرد بخشهای نظامی در منطقه تحت فرمان مغول تقسیم شده بود. منطقه یا ناحیه دیگری نیز درساحل شرقی اندوس وجود دارد که حالا به همین نام هزاره یاد میشود با وجودیکه این توضیحات در آنجا قابل تطبیق نیست؛ چون هزاره اندوس بصورت آشکار، شکل فعلی ابهیساره سانسکریت (منطقه ابهیساریز مورخین الکساندر) متذکره در راجاترینجینی بحیث یک وابسته کشمیرتحت نام دوروبیساره، "وادی دور ابهیساره" است. بآنهم جدا از هرگونه ثبت تاریخی، یک نقطه قاطع درجهت درست بودن تشریحات فوق نام هزاره غیر (غور) و کاربرد عام آن بشکل جمع هزاره جات، که نشاندهنده تقسیمات قبلی منطقه به نواحی نظامی است، هریک بحیث یک هزاره تقسیم میشد، یا بخش قطعات با یکهزار سرباز، یک ناحیه بخصوص تحت درفش خاص آن؛ و در روزگار موجود، هریک از قبایل چارایماق قبل الذکر و چندین داهی نیزبنام یک هزاره یاد میشوند، هردو بادرنظرداشت خود قبیله و ناحیه مربوط بآن؛ مانند هزاره تایمنی، هزاره تیموری، هزاره داهی زنگی، هزاره داهی چوپان وغیره. درحال حاضر نام هزاره یا هزاره جات جانشین هر کلمه دیگر برای تمام منطقه غور شده است. این فقط نواحی کوهستانی در شرق و غرب هرات است که بعضا بنام کوهستان یاد میشود؛ اما باشندگان آنها بنام کوهستانی یاد نشده وبا نام اصلی ایشان شناخته میشوند. باشندگان ایماق و هزاره غور هرگز توسط مردم منطقه ایکه درقلب آن سکونت دارند افغان نامیده نمیشوند؛ اینها در واقعیت کاملا نژاد دیگری اند (طوریکه دیدیم) و هیچ چیزی مشترکی با افغانها ندارند.
در شمال منطقه غور، ولایت ترکستان افغانستان فعلی قرار دارد. این منطقه قبایل ترک و ازبک است که شامل هیچیک از قبایل ساحوی افغانها نیست. لذا ما ضرورت نداریم تا دراین منطقه درنگ نمائیم. قسمت شرقی ترکستان افغانی بواسطه بدخشی، واخی، شغنی مسکون گردیده که یکجا با دیگرمردمان پارسی-گوی موجود در زمینهای کم ارتفاع و حصص بازمنطقه و در شهرهای بزرگ بنام تاجک یاد میشوند. درافغانستان اصطلاح تاجک بطور جامع بتمام کشاورزان پارسی-گو در مناطق کم ارتفاع و بتمام هنرمندان، پیشه وران، بازرگانان و طبقات رعیت در شهر ها که به پارسی صحبت میکنند اطلاق میشود. ناقلین دیهوار زارعین پارسی-گو در کلات بلوچ نیز تاجک نامیده شده و در اینجا دهکده های مشابه جوامع تاجک در حصص مختلف منطقه مثلا درلوگر، حومه های کابل، غزنی، کندهار وغیره وجود دارند، بخصوص درکوهستان کابل، جائیکه مجموعه نفوس تاجیک بوده وعمدتا متشکل ازمسکونه های کافر اند. واژه تاجک یا تازیک طوریکه درافغانستان بکارمیرود یک شکل تحقیری تاز پارسی است که معنی "رعیت، نوکر، نسل پائین، تابع" داشته وباین مفهوم قرارمعلوم درزمان تفوق اعراب در فارس وآسیای مرکزی (جائیکه زبان عامیانه نفوس مدنی پارسی بوده) جهت تمایز بین طبقات رعیت و تجارت پیشه ازطبقات فرمانروایان و نظامیان بوجود آمده است؛ مثلا درتعبیرترک یا تاز، تشخیص کننده ترک جنگی و نظامی از پارسیان صلحجو و رعیت؛ ودرتازیک مازیک یا تاجک ماجک، استعمال شونده دریک مفهوم اهانت آمیز، جهت تفکیک طبقات رعیت و روستائی نفوس پارسی- گو و امثال آن. اصطلاح تاجک نشاندهنده نسب نژادی در افغانستان نیست، چون تحت این نام یک تنوع بدون قبیله نژادهای رعیت پارسی، هندی، راجپوت، ناگه وغیره شامل میشوند. آنهائیکه از نسب پارسیان در افغانستان اند بنام پارسیوان یاد میشوند. نام تازتوسط پارسیها به اولاده اعراب درفارس وهم به اعراب مسکون درفارس وهرچه که منشای عربی داشت، اطلاق گردیده و بنام تازی یاد میگردید، مانند اسپ تازی، "اسپ عربی"، سگ تازی، "سگ عربی"؛ لیکن هردوی این مثالها دارای معانی مستقل "اسپ مسابقه" و "سگ مسابقه، سگ شکاری" از فعل پارسی تاختن، تاز، "دویدن"، "راندن" وغیره بوده واین شاید منبع تازاطلاق شونده بواسطه پارسیها به اعراب بوده باشد.
ازبخشهای متعدد منطقه متذکره توسط نویسندگان قدیمی یونانی و رومی و مولفین بعدی اسلامی، ما حالا نامها را درآغازپژوهش خویش ملتفت شدیم (شناختیم) وضرورت به تکرارآنها نداریم. دراین بحث، ما تمام منطقه ایرا که افغانستان نامیدیم بررسی نموده و درهیچ جائی هیچ قسمتی را نیافتیم که بواسطه نویسندگان قدیمی یا فعلی و یا حتی بواسطه باشندگان فعلی آنها افغانستان نامیده شده باشد ؛ با وجودیکه این نام برایشان نا آشنا نیست، این نام را بحیث نام منطقه یا کشور ایشان بکار نمیبرند باستثنای بخشی از باشندگانی که خود را افغان درانی مینامند وآنهم فقط ازنیمه سده گذشته. نامیکه این منطقه بواسطه باشندگان آن گفته و شناخته میشود خراسان است. نام افغانستان قرارمعلوم توسط پارسیان بوجود آمده وآنهم نه قبل ازپیروزی نادرشاه ترکمن که او با ضمیمه ساختن این منطقه در امپراطوری پارسی خود (کمتر از 150 سال قبل)، قسمت جنوبی آنرا بلوچستان (با در نظر داشت قبیله مسلط درآنجا) و قسمت شمالی آنرا افغانستان (با درنظرداشت مردمان عمده ایکه دراین منطقه با آنها معامله میکرد) نامید. اما در نیمه سده گذشته، احمدشاه ابدالی، بهنگام آقائی خود برفتوحات نادردراین منطقه، نام افغانستان را بتمام این منطقه گسترش داد که ما آنرا پس از آریانای باستان معین کردیم. باوجودیکه نام افغانستان بحیث یک نام ساحوی تاریخ بسیار جدید دارد، خود افغانها از زمانهای بسیارقدیم درتاریخ وجود دارند؛ حداقل ازآغازسده هشتم میلادی که درآن دوران کوهستانی های وحشی و غارتگر ارتفاعات غور در شمال سیستان برای اولین اعراب مهاجم در این منطقه بنام افغان و افاغنه (جمع آن) شناخته شدند. ازاین زمان ببعد درجریان دو قرن بعدی جنگ و تغییرات دودمانی دراین منطقه، نام افغان در زمانهای مختلف درتاریخ شرقشناسان بحیث یک مردم یاغی و وحشی، اکثرا کوچی یا چوپان، موجودات جنگی وغارتگر و دارای ظرفیتهای نظامی و اداری بدون هیچگونه نظمی دیده میشود؛ تا اینکه اینها اوج درخشش و شهرت خود را درسلطنت غوری غزنی بدست آوردند وقتیکه شهاب الدین غوری هندوستان را اشغال کرد، نه فقط اسلام معرفی شده بواسطه سلطان محمود (شاه قبلی ترک درغزنی) را تصدیق کرد بلکه همراه با آن لشکرافغان را با چنان اثراتی درآنجا ارتقا داد که پس از زوال شاهان غوری، افغانها را بحیث نمایانده شاهان پتان دهلی بحاکمیت هند رسانیدند. ما دراینجا درباره ردیابی افغانها درهند تا تعویض ایشان بواسطه مغول نمی اندیشیم، لیکن میتوانیم بطور مطلوب این نقطه را مورد پژوهش قراردهیم که این افغانها کی بودند. سلطنت ایجادی درغزنی توسط سبکتگین بنام ترک شناخته میشود، ولی خود سَبَک شاید یک بومی منطقه غزنی و یا یک راجپوت بوده باشد؛ درهرصورت، او با یک زن ازقبایل مسکون درغزنی ازدواج میکند که پسر و جانشین او محمود مشهور را متولد میشود، اولین شهزاده اسلامی که عنوان سلطان را اختیار میکند. این محمود افغانها را مورد توجه و التفات خاص قرار داده و تعداد زیاد آنها را نه فقط درلشکربلکه همچنان در شعبات مختلف دولتی استخدام مینماید و باینترتیب آنها میتوانند چنان قدرت و نفوذی بدست بیاورند که سلطنت خود را بر تخت غزنی بنشانند که بعدا قدرت به افغان های غورانتقال میکند.
افغانهای غوری سلطنت غزنی مربوط به قبیله سورغوراست؛ اینها افغانهای سوری بودند. سوررا ما قبلا دربین قبایل غورتوضیح دادیم ولی نامعین باقی گذاشتیم که این سورها اشتقاقی سوریائی ویا هندی دارند. شاهان پتان دهلی که در بالای مخروبه های سلطنت غوری غزنی ظهور کردند، از قبیله لودی بودند؛ اینها افغانهای لودی بودند که بصورت واضح همسایه های سوری بودند، لیکن موقعیت دقیق آنها بحیث یک قبیله ساحوی بصورت درست معین نیست، بآنهم شاید درمجاورت غزنی بطرف وادی ارغنداب بوده باشد. لودیها اززمان سلطان محمود بطور غالب بحیث فرماندهان نظامی و حاکمان ولایتی تحت سلطانهای متوالی تا ارتقای ایشان بحاکمیت معلومدار اند. حالا هیچ قبیله درافغانستان باین نام قابل ردیابی نبوده و نه هیچگونه علایمی ازموجودیت قبلی آنها دراین خاک برجای مانده است؛ با وجودیکه گفته میشود اینها یک قبیله بسیارمهم درتمام منطقه بین بست درهلمند (باشگاه زمستانی دربارمحمود) وغزنی (باشگاه تابستانی او) بوده است؛ و گفته میشود که درتهاجمات پیهم و موفقانه محمود بهندوستان و بخصوص درسومنات سهم مهم داشتند. در هند، لودی یا لودهی طوریکه درآنجا یاد میشوند، تعداد زیادی مسکونه های شگوفان بخصوص در ناحیه سرهند ایجاد نموده اند، جائیکه شهر لودهیانه نشانه یکی از مسکونه های مهم آنها بوده وحالا تحت حاکمیت برتانیه، پناهگاه شهزاده های شکست خورده و تبعیدی افغانهاست. نام لودی یا لودهی در بین قبایل وطوایف راجپوت بمشاهده نمیرسد؛ لیکن در بین برهمنهای شمال هند، یک طایفه بنام لوهدی وجود دارد. این طایفه لوهدی برهمن شاید منبع لودیهای فعلی بوده و یا اینها شاید مشتق ازلودی لیدیای قدیمی، یکجا با لودهی برهمن باشند. درهرصورت، هیچیک ازاین نامهای سوری ولودی درمنشای نام افغان کمک نمیکند که درتحت این نامگذاری قومی هردو طبقه بندی شوند. چون تا اینجا بطور مطمئن از اوایل سده هشتم میلادی درردیابی منبع نام افغان دربین تمام مردمانیکه این نام را بحیث نام قومی حمل میکنند ناکام ماندیم، حالا آنرا درجای دیگر و در بین امپراطوری قدیم پارسی جستجو میکنیم که این منطقه یک قسمت آنرا تشکیل میداد.
هیرودوتس در نامگذاری بیست ستراپی قبل الذکر خود میگوید "سیزدهم دربرگیرنده پکتیکا، ارمینیها با اقوام مجاور تا ایوکسینی"؛ و کمی بعدتر پس از ستراپی آخری، با صحبت درمورد هندیها میگوید "دراینجا هندی های دیگری هم مرز با شهر کسپاتیروس و منطقه پکتیکا وجود دارند، مسکون در شمال هندیهای دیگر که نحوه زندگی ایشان مشابه بکتریائیها است". لذا ما دو منطقه بنام پکتیکا داریم، یکی در مرزهای غربی و دیگری در مرزهای شرقی فارس قدیم. پکتیکای اندوس را ما قبلا بنام پختون- خوا (پختون کای هندی)، پخته یا منطقه روه پختانه، پتان یا روهیله دانسته و واژه ها را معادل پارسی کوه یا کوهستان و کوهستانی تشریح کردیم. پکتیکای ارمینیا در ایوکسین، دارای عین خصوصیات کوهی مثل پکتیکای هند در اندوس است، بصورت واضح دربرگیرنده عین نام پارسی پختون- خوا یا پُخته (احتمالا تلفظ ارتفاعاتی پُشته نرم فارسی) که بمعنی "منطقه کوهستانی" است. در افغانستان نامهای کهنه پُخت و رُوه در گفتگوی عامیانه جای خود را به کوهستان پارسی فعلی، دارای عین معنی داده است. ازاینکه نام قدیمی ارائه شده توسط پکتیکای یونانی هنوز در ارمینیا و مناطق مجاور بشکل پُختون- خوا و پُخته وجود دارد یا نه (آنطورکه در مرزهای اندوس وجود دارد)، من نمیدانم؛ اما محتمل بنظر میرسد که در آنجا نیزنام قدیمی درگفتگوی عامیانه توسط داغستان فعلی تعویض شده است که معادل ترکی کوهستان است. واژه های ترکی داغ، داغستان و داغستانی معنی "کوهستان"، "منطقه کوهستانی" و "کوهستانی" دارد، با وجودیکه بصورت عام درتمام آسیای صغیربخاطرتعین نواحی کوهستانی و باشندگان آنها بکار رفته و بطور خاص بیک ناحیه جدا و باشندگان آن دراین قسمت کوهستانهای ارمینیا اطلاق میشود که دربین بحیره های کسپین و ایوکسین واقع بوده ومحدود به کوههای قفقاز در شمال است. در قسمت شرقی این منطقه ولایت شیروان، البانیا سترابو و پلینی قرار دارد و همین منطقه است که حالا بطور خاصی بنام داغستان نامیده شده و باشندگان آن داغستانی خوانده میشوند؛ شاید بخاطریکه اینها معادل دقیق بومیان متروک پختون- خا و پختون در زبان مسلط بعدی منطقه میباشد.
بطورواضح معلوم است که نام البانیا توسط رومنها باین منطقه داده شده است. البانیا بمعنی "منطقه کوهستانی" و باشندگان آنها را البانی، "کوهستانی" یا البانیها مینامند. این نام در هیرودوتس دیده نمیشود و شاید معادل لاتین نام پارسی ارائه شده بواسطه پکتیکای خودش باشد که احتمالا پشته یا پختونخا بوده است. نام اصلی لاتینی احتمالا البا، معادل پارسی پشته بوده است؛ و ازاینجا البانیا معادل پشتونخا بوجود آمده است. لذا مراحل را میتوان چنین ارائه کرد: البا = پشته = "کوهستان"؛ البان = پشتان = "کوهستانی"؛ البانیا = پشتونخا = "منطقه کوهستانی"؛ البانی = پشتون = "باشندگان منطقه کوهستانی" یا البانیها. البان لاتین ظاهرا منبع ارمنی الوان است که نام آنها برای این البانیهاست. الوان یا البان ارمنی (با وجودیکه بطورعادی بدون تفاوت تلفظ میشود) درالفبای ارمنی ها با حروفی نوشته میشود که (بهنگام حرف بحرف نوشتن) مثل اغوان خوانده میشود؛ واین واژه که درارمنی الوان وغیره تلفظ میشود، درلهجه عامیانه همسایه های شرقی آنها به اوغان و افغان تبدیل میشود؛ و این افغان با جمع عربی افاغنه آن، شکل عامی است که توسط نویسندگان عرب و دیگر مسلمانان بکار رفته است. در معنی و مفهوم، این واژه عین کوهستانی پارسی و داغستانی ترکی است که معنی "کوهستانی" دارد.
باینترتیب ما دریافتیم که ارتفاعات شرقی امپراطوری قدیم فارس و باشندگان آنها در دورانهای مختلف و در قسمتهای مختلف، بنامهای یاد شده اند که همه دارای معنی مشابه "کوهستان" و "کوهستانی" میباشند. پُخته پارسی کهن و پُختون باشندگان آنها (پتان هندوستانی)، که زبان شان پختو یا "زبان کوهی" است (که توسط افغانهای غربی پشته، پشتون و پشتو تلفظ میشود)، اشکال یونانی پکتیکا و پکتیس، انگلیکای پکتیائیها، هندی روه و روهیله، و سانسکریتی دردستان و درده (دردو عامیانه) و پارسی فعلی کوهستان و کوهستانی، تماما معنی همسان "کوهستان" و "کوهستانی" دارند. بعین ترتیب، در ارتفاعات غربی امپراطوری پشته و پشتان پارسی کهن، منبع فرضی پکتیکا و پکتیس هیرودوتس، لاتین البانیا و البانی است، ازهمینجاست ارمینیائی الوان، اغوان و افغان و ترکی داغستان و داغستانی، که تماما معنی همسان "کوهستان" و "کوهستانی" دارند.
با دریافت منبع افغان در اغوان ارمنی، بطور واضح معلوم میشود که نام افغان کاملا بمعنی "کوهستانی" بوده و شکل ارمنی البانی رومی است، عین البانیهای فعلی و اینکه این یک اصطلاح قومی (تباری) یا نژاد معین نبوده و کاملا یک نامگذاری باشندگان مناطق کوهستانی خاص است، بدون درنظرداشت قومیت یا نژاد آنها. دراین مفهوم آخری است که نام میتواند بتمام باشندگان افغانستان اطلاق شود، چون طوریکه ما میدانیم افغانها خودشان بطور یقینی مخلوطی از چندین نژاد و قومیت اند. اما چون خود افغانها هرقبیله ایرا که پختو را بحیث زبان مادری صحبت نکنند افغان نمیدانند، یک تمایز مشخص درتطبیق این نام بوجود میآورند. در افغانستان نام افغان صرف محدود به یکتعداد قبایلی باشنده منطقه کندهاراست که زبان شان پختواست؛ درحالیکه طوریکه قبلا تشریح شد، دیگرقبایل پختو-گوی و باشنده کوههای سلیمان وشاخه های آن بنام پختون یا پتان نامیده میشوند. بعباره دیگرافغانستان غربی افغان و افغانستان شرقی پتان است.
ازاینکه چطورنام ارمنی افغان اصلا ازلاتین اشتقاق شده و با محدودیت های فوق الذکر صرف به مردم یکقسمت افغانستان غربی تطبیق گردیده سوالی است که مستحق پژوهش است. من فکرمیکنم این نام به زمانهای تسلط رومیها درآسیای صغیر برمیگردد و میتواند به مردمان اطلاق گردد که آنرا در زمانهای پس از حکمروائی رومن ها حمل مینمودند؛ شاید در زمان امپراطوری پارتیها که ارمینیا یک قسمت مهم آنرا تشکیل میداد. درطول شاهان متوالی ارساکی که بیش از چارونیم سده این قسمت آسیا را در فرمان داشتند، بعضی ازآنها تولد و نسب ارمنی داشته و دیگران بواسطه ازدواج با شهزاده ها و نخبه های ارمنی بسیاربهم نزدیک شده بودند. تمام افغانستان غربی که متصل مهد بومی ارساکی بوده و یک ولایت امپراطوری پارتها را تشکیل میداد، دراین دوران بایست درارتباطات آزاد با ولایات غربی خود بوده باشند؛ و این نیزمحتمل است که قبایل متعدد حمل کننده نامهای اقوام قدیما ساکن در تراکیا و لیدیا که حالا در افغانستان یافت میشوند (من فرض میکنم)، اولا باین منطقه در دوران تسلط یونانیها آمده و در دوران طولانی حاکمیت ارساکی با اعمارمسکونه های جدید یکجا با دیگران برای باراول داخل این مناطق میشوند. چون در قدیم بدون شک چندین و بزرگترین مهاجرت اقوام و قبایل از تراکیا به لیدیا صورت گرفته است و از همینجا اینها در جریان امپراطوری رومن در آسیای صغیر و حاکمیت پارتیها (جانشینان آنها) بطرف شرق رفتند. شاید در این دوران است که لودی دوباره از لیدیا بافغانستان آمده، یکجا با بتنی (بتینی پلینی) از بیتینیا، و هر دو در افغانستان ترکیب شدند.
طوریکه قبلا گفته شد گزارش افغانی، موقعیت اجداد خود را دراین منطقه در مسیرکوهستانی بین دریاهای هلمند و هرات میداند که بنام کوهستان غور یاد میشود، جائیکه آنها توسط همسایه هایشان بنام بنی اسرائیل و افغان خوانده میشدند. اما طوریکه دیدیم در اینجا هیچ قبیله یا مردمی باین نام توسط هیچیک از نویسندگان قدیمی تذکر داده نشده است. اولین تذکر تاریخی نام افغانها در این مناطق توسط نویسندگان اسلامی در رابطه به لشکرکشی حجاج جنرال عرب بمقابل سیوستان در 705 م میباشد. شاید اعراب با آشنائی با نام افغان، طوریکه برای کوهستانیها در ارمینیا اطلاق میشد، اولا این نام را به کوهستانی های غوردادند، چون اینها را یک مردم وحشی و غارتگر با رسوم چوپان یا کوچی و بدون ساختار قومی، اما متشکل از قبایل مختلف و نژادهای بدون یک نامگذاری مشترک یافتند. یا اینکه شاید (بسیارمحتمل بنظرمیرسد) اینها نام اطلاقی باین افغانها را توسط همسایه هایشان یافتند. درهرصورت، میتوانیم نتیجه گیری کنیم که اینها یک مسکونه اغوان ارمینیا بوده ومتشکل از یهودان و ارمنیها با قبایل بومی اند. یهودان که دراین زمان دراینحصه مردمان پرنفوسی نسبت به فارس بودند، شاید نام بنی اسرائیل را گرفته وخودشان حالا نمایانده بخشهای موسا این قبایل افغان بودند. ارمنیها شاید عیسوی بوده ومشمول اولاده اسیران اسرائیلی اولی بودند؛ اولاده آنها دربین این افغانها شاید بواسطه بخشهای عیسای قبایل مختلف نمایانده میشد. دربین این مهاجرین ارمینیائی شاید سیانی آمده باشند (یک بخش بتنی خاچین) که معلوم میشود نام خود را به سیانه داگ کوههای سلیمان و سیانه کوه بلوچستان غربی داده اند، طوریکه قبلا تشریح شد؛ چون نام آنها عین نام سیانی ناحیه سیانه داغ ارمینیا بوده و بین دریاهای اراکسیس و کور قرار داشته و برای اروپائی ها بحیث سیانیا یا سیانیتیا مشهوراند.
ارمنیها که از قدیم همیشه با مردم عبری رابطه نزدیک داشتند افغانها را بحیث هم نژاد خویش میشمردند؛ و اینها گزارشی دارند مبنی براینکه امیر تیمور (تیمورلنگ) در اوایل سده چاردهم "یکتعداد ارمنی ها را ازمنطقه الوانها گرفته و در منطقه کندهار مسکون میسازد، جائیکه آنها مذهب خود را تبدیل میکنند"؛ اینها عیسویت را با اسلام تعویض میکنند. پدر چامیچ فقره فوق را از "تاریخ ارمینیا" نقل میکند که توسط جی. ابدال در کلکته بانگلیسی ترجمه نموده و بعد ترعلاوه میکند – "قسمتی از کندهار پس از ایشان بنام الوان ها یا افغان ها نامیده میشود؛ بعضیها در تصدیق این گزارش متیقین اند که باشندگان اینقسمت بهنگام غذا خوردن در نان خود یک علامه چلیپا میسازند". درآنجا علایم زیادی (درپهلوی آنچه ذکرشد) وجود دارد مبنی براینکه قبلا عیسویت مذهب یک قسمت قابل ملاحظه نفوس افغانستان بوده است. اما این موضوعی است که ما حالا با آن سر وکار نداریم.
برای مقصد ما کافی است که ما افغانها را در بین ارمنیها یافتیم و دراینجا بحیث نمایانده های البانیهای آسیای صغیر. ما حالا با یقین کامل میتوانیم نتیجه گیری نمائیم که افغان های افغانستان ما البانیهای البانیای هندی ما بوده و مربوط به امپراطوری شرقی البیون {انگلیس} برتانیه است.
ایچ. دبلیو. بیلیو
18 جولای 1891
پایان
)قسمت ششم(
این بخش تکمیل کننده قبایل باشنده منطقه مربوط به ستگیدای قدیمی میباشد. ما حالا به آنهای میپردازیم که در منطقه دادیکای هیرودوتس، دادیکی هندی یا "قبایل دادی"، دادی موجود یافت میشوند. دادی حالا در افغانستان بحیث یک قبیله ساحوی جدا باین نام یافت نمیشود؛ اما بخشهای دادی در تعداد زیاد قبایل پتان یافت میشوند، بامتداد مرزهای اندوس ودر جانب دیگر این دریا که خارج ساحه پژوهش ماست، داودپوتره بهاولپور نمایانده دادیکای قدیمی در تغییرشکل اسلامی آنست. منطقه دادیکای قدیمی که مرکز آن احتمالا بواسطه شهر دادر نزدیک مدخل معبر بولان از جانب هند است نمایانده میشود میتواند بحیث محدوده ای درشمال توسط کوههای خوجک عمران و ویهووا، در جنوب بواسطه معبر مولا تا خضدار، در شرق بواسطه اندوس و در غرب بواسطه منطقه خاران بشمول نوشکی و شوراوک تعریف شود. در ساحه فوق الذکر ناحیه سیبی (سیوستان قدیمی) قرار دارد. معلوم میشود که خاران قدیمی (کارینی سترابو که قبلا ذکر شد)، شامل تمام ولایت کلات فعلی بلوچستان یا بخشهای ساروان و جاله وان در شمال و جنوب است که قرار معلوم نامهای خود را از قبایل سروانی و جلوانی افغان گرفته اند که گفته میشود بحیث مسکونه نظامی در این حصه مرز بطرف مکران توسط سلطان محمود غزنی کاشته شده بودند، پسر و جانشینان او با تجدید حملات بمقابل مکران، در جریان نیمه اول سده یازدهم این مناطق را تثبیت و توسعه دادند. سروانی یک شاخه بتنی و جلوانی شیرانی قبل الذکراست. بخشهای عمده جلوانی عبارتند از کونگری، مایار، مروت، نیکبی، سالار و سیپند.
بخشهای سروانی عبارتند از
اچو اغوک احمد اکو علی اسیک
اسو بلی بوبک دای دودو گدای
حدیه هارون هیبک اسماعیل ایسوت جعفر
ککور کربوری ملنه مالاته ملیکیار مامو
مته موسا ناهر نور پونی رستم
سکنوت سام سمیه سنجر سینی شاخا
سودا سریپال سوری
ازاین نامها سروانی یک قبیله راجپوت (پریهاراه؟) است. اچویک قبیله هندی قبل الذکر بوده و در بخش اچکزی درانی دیده میشود. اغوک شاید اغوری قبیله مذهبی هندی، ککور همان ککی ختری، کربوری همان کربیره راجپوت بازرگان، ملوا همان ملنی چوهان، مالاتا همان مالاوت رهتور، ملیکیار همان مولک قبیله گله دارهندی و جوره رهتور یکجا با یکدیگر، مامو همان ماما برهمن، ناهر همان ناغر راجپوت بازرگان، پونی یک قبیله پراماره که بنام سوده نیزیاد میشود. اکثر دیگران قبلا دیده شده است.
منطقه هموار بین دریای اندوس و کوههای سلیمان تشکیل کننده ناحیه برتانوی دیره غازی است که در آن نفوس بسیار مخلوطی وجود دارد متشکل از قبایل مختلف مسلمانان مانند سید، افغان، پتان، بلوچ با بخشهای متعدد و قبایل زیاد هندو مانند برهمن، ختری، اروره، لبانه، سود، بهاتیه وغیره. بلوچ متشکل از لگری، بزدار، مزاری، لوند، کسرانی، دریشک، کوساح و تعداد زیاد طوایف دیگر با نسب بسیار مخلوطی که گفته میشود باین مناطق درنیمه سده شانزدهم آمده اند، بهنگام پیشروی همایون بکمک فارس از طریق خراسان جهت بدست آوردن تخت دهلی با یکتعداد لشکر بزرگ که در سرکردگی آنها یکتعداد بلوچ و قبایل دیگر منطقه کندهار قرار داشت. بلوچ حالا یک قبیله بسیار بزرگ و مخلوط است؛ و در حقیقت یک قوم متمایز را میسازد که کاملا جدا از افغانها بوده و در زبان و جداول نسَبی آنها شامل نیستند. بعین ترتیب بلوچها نیز در نامگذاری افغانها یا پتانها بیشتر به روابط سیاسی نسبت به نسب خونی ایشان شامل نبوده و آنها بیشتر پارسی میباشند تا هندی؛ باوجودیکه از نگاه نژادی، زبان، رسوم و چهره هندی هستند نه پارسی. بلوچها در اصل بلایچه راجپوت و باشنده منطقه خاران متصل به همقبیله های ایشان راجپوت بهرایچه اند (حالا در افغانستان بواسطه بهریچی شوراوک نمایانده میشود) که هر دو طوایف بزرگ چهومن یا چوهان، اگنیکوله است. قبیله آخری بعضی مسکونه های مهم و وسیع در هند ایجاد نمودند و نام خود را باین نواحی داده اند (بهرایچ) دراودح؛ نووابی جهجر (ناحیه دهلی) یک مسکونه دیگر این قبیله است که رئیس مرحوم آن یک بهرایچه پتان بوده و بجهت خیانت در موتینی هندی در1857 اعدام شد. ما درباره بلوچ بعدا صحبت خواهیم کرد اما دراینجا بارتباط قومیت اینها ضرورت است مکثی داشته باشیم، چون در ساحه مربوط به دادیکای یافت میشوند. با آنهم اولا مطلوب است که بهریچه را در شوراوک افغانستان بررسی کنیم.
بهریچی یا برایچی حدود3 هزار فامیل بوده و شامل بخشهای ذیل است
ابو علی بادو بهادر مندو شیرو وغیره
منطقه آنها یک سطح لامزروع وخاک سخت است که بواسطه دریای لوره پیموده شده و توسط ریگها احاطه شده است. بریچی در کلبه های سبدی و بوریائی زندگی میکنند که بنام کدل (کده پارسی = "خانه") یاد شده و تعداد زیاد شتران را پرورش میدهند. ابو شاید نمایانده ابی قدیمی، یک قبیله سکائی متذکره بواسطه هومر است ، یا ناحیه در راجواره (قله ابو) که از آنجا آمده اند. دیگران را قبلا دیده ایم.
درمنطقه هموار بین اندوس و کوههای کله روه درغرب، قبایل بلوچ فوق الذکریافت میشوند که میتوان اینها را دراینجا توضیح کرد. بعوض خیل و زی پتان و افغان، بلوچ به نام طوایف و بخشهای خود، حالت اضافی پارسی انی را علاوه میکنند که بمعنی "مربوط آنها" است؛ لذا علیانی، "مربوط به طایفه یا فامیل علی"؛ سنجرانی "مربوط فامیل یا خیل سنجر" و مشابه به علی خیل و علیزی پتان و افغان وغیره میباشد.
بلوچ لغاری متشکل از طوایف علی، هادی، باگل و هیبت بوده و باشنده پچاده یا خاک سخت بامتداد دامنه کوه است.
بخشهای علیانی عبارتند از
بزدار چجی چندی چانگو گبول جوگی
خلیل لنجو مهرو میته موند سنجر
سورج تالپور وغیره
بخشهای هدیانی عبارتند از
اسار بشم بیجر دیبی حاجی جهار
کلوهی سمله شاهو زنگل وغیره
بخشهای باگلانی عبارتند از
باگل باغی دادو کلیری ماسو ننگری وغیره
بخشهای هیبتانی یا هبتانی عبارتند از
بدوی هبتی فیرو رستم سور سوراج وغیره
اکثریت نامهای فوق به آسانی شناخته میشوند. بوزدار همان بزدار، پارسی "رمه – بز" و شاید تعویض اسلامی همان بهگتا هندی است. چاجی همان چجیره رهتوراست، چندی همان چنده چوهان، چانگو همان چوهان، گبول همان کپول راجپوت بازرگان است. جوگی یک قبیله مذهبی هندی است. خلیلی شاید کوهیله پراماره یا همان کوهلا ختری است. لنجو شاید لنگهه سولانکی، میهرو شاید مهرا ختری، میته شاید میتیلی برهمن، موند همان موندا کچواهه است.
هدی همان هودی جت، بشم همان بیسن، بیجر همان بیجهیریه راجپوت (پریهاره ؟)؛ دیبی همان دیبا پراماره، حاجی همان هیوبنسی راجپوت، جهارهمان جینهر گوجر، کلوهی همان کوهلی ختری، سمله همان سیمله راجپوت (کچواهه یا پریهاره؟) است. شاهو یا شاهی را که در فقرات قبلی دیدیم شکل اسلامی راوکه هندی، سولانکی است که معنی هر دو "مربوط شاهی" در پارسی و هندی است. زنگل همان جنگم قبیله مذهبی هندی است. باگل همان بهگیله سولانکی یا بهاگل راجپوت بازرگان است. باغی همان بیراگی قبیله مذهبی هندی، دادو همان دادی، کلیری همان کلهر ختری، ماسو همان مهاسو یا مه اسو "اسوه بزرگ" قبیله راجپوت، ننگری ؟؟؟. هیبتی یا هبتی مربوط ناحیه دریای هب، بدوی همان بهدایل رهتور، فیرو همان پریهاره است. رستم نام قهرمان مشهورپارسی است که شاید منشا و وابستگی هندی داشته باشد، منطقه بومی او زابل یا غزنی و حکومت پدرش سیستان و کابل بوده است.
بوزدار باشنده کوههای بین معابر سنغر و ویدور است که لونی پتان در مرز غربی آنها قراردارد. بخشهای آنها عبارتند از
بسکن بهله چاکر چندیه چنگو دیگر
دول دورک گدی گهم گمو غلام
عیسا جعفر کلاتی کایانی لادو لگر
لوند مری میر میتا نامور نندو
پولادی شمر شاهو شوکر سیهه سوبی
سورب وغیره
ازاینها بسکن شاید بستب کیاست، بهله همان بهله سلطان راجپوت یا بهلی ختری، چاکر نام یک رئیس اجدادی بلوچ کلات و شاید یک چاکیت رهتور باشد. دیگرشاید همان دینگر هندی قبیله گله داریا دوگل ختری، دول همن دوهیل راجپوت بازرگان، دورک همان دورگبنسی راجپوت (کچواهه) است. گدی هم گله دارختری وهم هندی است، گهم همان گهرورو گامو همان گموهه راجپوت، لادو همان لادی راجپوت بازرگان، لوند یک قبیله راجپوت از سواحل دریای لونی درراجواره، مری همان موری پراماره، نندو همان نندی ختری، پولادی عین فولادی هزاره است که دوباره دیده میشود، این نمایانده یک قبیله بسیار قدیمی و مهم در این حصص است پس از او معبر بولان نامگذاری شده و مقبره او نچندان دور از زیارت پولاجی و هم معبد مشهور و قدیمی بول یا بوله درملتان است. نام حقیقی او بوله است، دی نهائی کاملا پیوست اضافی سندی مربوط به کی هندی و د پختو است. شمر همان سمرفله قبیله گله دار، شوکرهمان شوکل برهمن، سیها شادی سهانی ختری، سوبی و سورب ظاهرا عین هم بوده وهمان سوربیه راجپوت بازرگان است. بوزدر پیرو هزاره سلیمان و جعفر نسبی یا موسیس زیارت تاوسه است که با سخی سرور یک محل زیارتگاه بسیار مشهور در این منطقه است. سلیمان فوق شاید تعویض اسلامی سولانکی و جعفر همان جیپره یک طایفه پراماره است.
خوسه یا کوسه باشنده منطقه هموار هم مرز بوزدار در غرب است. بخشهای خوسه عبارتند از
بده بلیل چنگال دلانه دستی گمو
حاجی حمل عیسا ججیله جنده جنگل
جروار جایا کلول لشاری مموری متی
میهیر سکندر یوغ عمروغیره
ازاین نامها خوسه یک قبیله هندی دشت بزرگ بوده وشاید یک شاخه خو یک طایفه بزرگ کچواهه باشد. بده همان بده یادو، ججلیه همان ججوتیه برهمن، جنگل ظاهرا عین چنگال در بالای لیست باشد. جرور همان جرواریه قبیله گله دار، میهیر همان میهریه راجپوت بازرگان یا مهره ختری است.
مزاری باشنده یک مسیر در حوالی 50 میلی در 30 میلی تشکیل کننده قسمت جنوبی ناحیه دیره غازی بوده و متشکل است ازبخشهای ذیل
ابدال ازاد بلاچ بنگی باتیل بهیمبر
چاوغی چاونگل دیوه دهرو گرنی گوله
گورک گولشیر هرو جالا جسک جرک
قیصر کیسر لوت مروی مسید مینگل
مور موسی نوزک پندی پیراک پولت
تکر زاد
ازاین نامها مزاری همان میسری قبیله هندو دشت هند، بلاچ همان بلوچ ومربوط به بلایچه چوهان، بنگی یک قبیله جت، باتیل همان بوتیله راجپوت، بهیمبر همان بهیمله گهلوت، چاوغی ظاهرا عین چاونگل بوده وشاید چاونده پراماره، دیوه همان دیبه پراماره، دهرو همان دوهریه رهتور، هرو همان هری براهمن، مورهمان موهور راجپوت بازرگان و قبیله دشت بزرگ هند، موسا همان موسو که در بخشهای قبایل پتان و افغان دیده شد و در اینجا با پیوست آنی تغیر یافته مانند مسیانی بعوض موسا-آنی، پندی همان پاندی برهمن، پولات عین پولادی فوق الذکر، ریس یا ریسانی همان راوکا سولانکی، تکرهمان تاکر راجپوت بازرگان، سرگه همان سگره پراماره است.
لوند شامل دو بخش سوری و تیبی است. بخشهای آن عبارتند از
الو برن چندیه چاتو چولی دولت
دستی دیگو گدی گرنی جینجور گوریچ
حیدر جامو جندی جنگو جت کمال
قمبر کنج خوندی کوسه لادی لوند
مری میلو میو ناتو پشم پیشگ
ریند سدو ساه ساک شاه سیدیک وغیره
ازنامهای فوق لوند یک قبیله سواحل دریای لونی در ماروار بوده و بخش های آن سوری و تیبی پس از اشغال این نواحی بواسطه آنها نامگذاری شده است. چاتو یک قبیله برهمن است. گوریچ همان کیروچ راجپوت که بصورت عام بنام گورچانی یاد میشود، این نام قبلا دیده شده و بعدا نیز خواهیم دید، جامو همان جایمو راجپوت بازرگان، ریند یک قبیله رین یا رن کاچ مربوط به باطلاق بزرگ نمک که دریای لونی درآن میریزد، میو بومی میوات قبیله بومی هندی، ساه یک قبیله هندو درساحل شرقی اندوس درناحیه جیلم است.
کسرانی باشنده منطقۀ در اتصال نواحی دیره اسماعیل و دیره غازی و کوههای متصل به غرب بوده و متشکل ازبخشهای ذیل است
ادم اته بلو بنج بهده بهاتی
بووه بروه غلگری چاوره چوره دنه
گوریجه حمل هولت جند جرور جوسه
کپیج لغا لنگو لشکر مم مندو
میر پیهور رنج سوبه واسو وغیره
ازاین نامها کسر یا کسرانی شاید کوچره گهلوت باشد. بهده و بهاتی همان بده و بهاتی قبایل جدون یا یادو است. بووه قبیله ایست که بووی یا دیلمی شاهان فارس از آن بوجود آمده است. جرور همان جرواریه قبیله گله دار است. لغا عین لغاری است که جمع آری-آنی قبل الذکر بوده و بعدا در بین بلوچ دیده میشود. لنگو همان لنگنهه سولانکی است. مم برهمن است. نوتکانی یا ناتک باشنده بخش سنغر ناحیه دیره غازی بوده و متشکل از بخشهای زیراست
باگل چوت جسم لالو مندر مرو
ماسو متی سنجر تنگو وغیره
ازاین نامها نوتک شاید همان نت یا نات یک قبیله بومی هندی با رسوم کوچیگری و مصروف شعبده بازی، ریسمان-بازی، ورزش وغیره است. چوت شاید همان چاتو برهمن است. دیگران قبلا دیده شده است. اکثریت این بخش قبایل بلوچ فوق الذکر دارای چند فامیل است که از 15 یا 20 تا یکصد و یا بیشتر میباشد. تمام بلوچهای متذکره تابع برتانیه است.
گوچنی نسب خود را از یک جد بنام گوریش میگیرند که تصور قرابت ایشان به قریش عرب را بدست میدهد. گوریش واقعا هندی وعین مردم کیروچ راجپوت، شاید یک طایفه کچواهه یا پریهاره است. گوریش یا کوریچ یا کوروش که در بخشهای مختلف تلفظ میشود یک قبیله گسترده در مرزهای اندوس است. نام کوریش یا کوروش گفته میشود نام قومی قبایل کافر شمال لغمان بوده و این ناممکن نیست که شاید نام فامیلی کوروش شاه فارس باشد که در منطقه کابل تولد شده بود. کیروچ نام یک قبیله یا طایفه راجپوت است که شاید به قوم راجپوت قبول شده باشد با وجودیکه ازنژاد و نسب متفاوت اند.
بخشهای گورچنی عبارتند از
الیخ ایری بابی بابول بدول بکر
بنگل بازگیر براهم چنگ چوتی دلال
دوده دورک گبول گندغ والخ گات
غورم گیشکوری گوکچلم گورک هیلو هوتی
جلب جلال جامو جند جنگی جرو
جسک جوگی قمبر کنگ کتال خلیل
خیری کوهن کورپت کولنگ لشا ملوک
مانیک میلوبر میو میته موتیک نوک
پهید پیتافی پیر پومیل ساگور سرمور
سرو شالو شیخ سوهو سور تنگو
تالر تورکل عمر زوود زهروغیره
ازاین نامها تعداد زیاد را قبلا دیده ایم. بابل همان بابر گوجر، بدول همان بهدیل رهتور، بنگل همان بنکت چوهان، دولال یک قبیله راجپوت، دوده یک طایفه راجپوت بدون قبیله، گات همان گاتواره جت، هیلو و هوتی همان هیلا و هودی جت، جرو همان جورا رهتور، گیشکوری همان کوری یک قبیله جت گیش، کورپت همان کور قبیله گله دار، لشا یا لشاری شاید بمعنی لسی یا مردم لاس باشد. سوهو همان سوهور راجپوت بازرگان است.
دریشک بلوچ یک قبیله بسیار قدیمی در اینحصه و باشنده بخش رجنپور دیره غازی بوده و متشکل ازبخشهای ذیل است
عرب اراهو بسکل بهاگ گمبری گاموک
گوندفز گوپنگ ایسان جسک کیرمان کتحل
مالو مندو مسید مزر مینگو نوک
فل سامین سرگنی سید سزیب شیخ وغیره
ازاینها عرب قبلا توضیح شد. اراهو شاید اهاریه گهلوت، گاموک همان گاموکا و گامو همان گموهه راجپوت است. گوندفز و گوپنگ قبایل گله دار (هندی) است. قبیله دیگریکه بصورت عام در بین بلوچ ها شناخته میشود ختران است، باوجودیکه آنها ترجیح میدهند که بحیث پتان درنظر گرفته شوند.
ختران باشنده کوههای غرب دیره غازی بین لونی پتان درشمال و مری بلوچ درجنوب است، درغرب آن کوههای جدران قراردارد که درآنسوی آن ترین افغان قراردارند. اینها با یک لهجه خاص صحبت میکنند که بنام خترانکی یاد شده و کاملا متمایز از پختو بوده و بطورقابل ملاحظه ای از بلوچکی تفاوت دارد و دربرگیرنده یک نسبت بزرگ کلمات پنجابی و سندی است. ختران مویهای خود را مثل بلوچ دراز میگذارند، آنها درسیما نیزهمچنان معلوم میشوند اما رنگ چهره روشنتر دارند؛ اینها یک مردم مستقل بوده و حدود 5 هزار فامیل تخمین میشوند؛ شهرعمده آنها ناهرکوت یا لغاری برخن است.
بخشهای خترن عبارتند از
بهرهای بلایت بیبی بوهر چاچی چاکر
دابی داهیمه داریوال گنجوره حسن هوسی
عیسا ایسابلته جاکره جاهیه جام جوگی
کاظم خیچی للک لنجه معروف مت
مزار موهیمه ناهر پتو روتار سلار
سیمین شامیر سیدک تایک واگدیو زکری وغیره
ازاینها بهرهای همان بهاوهر راجپوت بازرگان است. بلایت همان بلماین جت، داهیمه یک قبیله گله دارهندی و یک قبیله برهمن نیزهست. گنجوره گفته میشود که نام جد مشترک قبیله ختران بوده و اصلا مربوط به قبیله ترین است. چاچی گفته میشود یک شاخه دودای بلوچ است. هوسی شاید اوسوال راجپوت بازرگان باشد. ایسابلاته یک ترکیب ایسپ و لته یکجا شده با همدیگر اند. مت همان سری مت برهمن است. ناهر در زمان امپراطور مغول ریاست ختران را ایجاد کرد که سکونت او در ناهرکوت بود. بوتر همان رهتور است. تایک همان تیکه پراماره است. واگدیو همان گوگادیوا رهتور است. اکثریت دیگران را قبلا دیده ایم.
درشمال ختران، موسا یا موسا- خیل قبیله پتان قرار دارد. درآنسوی آنها بازهم در شمال، شیرانی قبل الذکر و در غرب، کاکر میباشد. موسا-خیل حدود 6 هزارفامیل بوده و توسط بعضی ها منحیث یک شاخه کاکرشناخته میشوند، باوجودیکه کاکر آنها را اقارب خود نمیدانند. موسا-خیل پختو صحبت نموده و تماما مسلمانان سنی اند، اما آنها با داشتن شکل حکومت فیودالی نسبت به دموکراتیک پتانها بیشتربلوچ معلوم میشوند.
بخشهای موسا- خیل عبارتند از
باهیر بلیل بازی حمزه حسن کانو
لهر مغدود سلیم شاید عمروغیره
متصل موسا-خیل درشمال، قبیله پتان دیگری بنام ایسوت یا سوت قرار دارد که یک طایفه رهتوراست. آنها حدود 300 فامیل بوده واکثرا بشکل کوچی درگردنه های کله روه درغرب دیره غازی بوده ودرزمستان در مغاره ها زندگی میکنند. اینها با پتان جعفر(جیپره پراماره) ازطریق ازدواج متحد گردیده و بعضی از آنها مصروف حمالی (باربری) و کشاورزی اند. بخشهای ایسوت عبارتند از
ادو چندو خادی خیدر کوتی مولا
نوح پاینده سدو ستاروغیره
درجنوب ایسوت قبیله پتان جعفر فوق الذکر قرار دارد. آنها حدود 500 فامیل بوده و شهرعمده آنها دروگ است.
بخشهای جعفرعبارتند از
هیل جتل جیره خیدر موهره پتو
رجلی رامید روانی سده سیلهه وغیره
هیل و جتل قبایل جت اند. جیره همان جیرن راجپوت بازرگان است. موهره همان موهور دیتواست. پتو همان پتوریه راجپوت است. بجلی همان رجور یا رجر راجپوت دشت هند است. رامید همان رامدیوه رهتور است. روانی همان ریواری قبیله گله دار و سیلهه همان سینهله ختری یا سیلهله راجپوت است.
درغرب ختری، پتان لونی نمایانده های فعلی لوانیه قدیمی با همسایه های آنها دامره، دومر فعلی قرار دارند که بطور برجسته در تاریخ کشمیر در جریان سده دهم و یازدهم ذکر شده است. پتان لونی (که از لوند بلوچ عین نژاد تفاوت شود) حدود یکهزار فامیل بوده و باشنده منطقه ترین درشمال چوتیالی است. زبان آنها یک پختو خراب و مخلوط با بلوچکی است.
بخشهای لونی عبارتند از
بابو بنجی دروک کت لادو مدو
مل سدو سغو سمند شادی شیمی
زنجیل وغیره
قبیله ترین باشنده نواحی سیبی و پیشین بوده و یکی از پنج قبیله تشکیل کننده بخش شرخبون افغانهای سرابنری است؛ دیگران شیرانی، میانه، باریچ و اورمر اند. از اینها قبیله شیرانی توضیح شد، دیگران حالا بررسی میشوند. ترین قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و شامل سه بخش سپین، تور و ابدال است. ابدال متشکل از قبایل درانی بوده و بعدتر توضیح میشود.
سپین ترین، "ترین سفید" باشنده ژوره یا گودال تل چوتیالی بوده وبیشتر درانتقالات تجارتی مصروف اند. آنها حدود 6 هزارفامیل بوده وبخشهای آن عبارتند از
ابابکر احمد علی بابو بادهی بدو
بتی هارون هدیه حیدر هیکل اسماعیل
کنده کوک ملیکیار ملمونی مندی منگل
نیکبختی نور سیخی تره یعقوب وغیره
سپین ترین بمعنی "ترین سفید یا عالی" و تور ترین "ترین سیاه یا فرعی" بوده و شاید این لقب سپین و تور مربوط به فرقه های سیاسی باشند که قبلا مورد بحث قرارگرفت. نام ترین بخودی خود عین تری برهمن است. ابابکر را یکجا با ابا و ابی دیدیم که شاید ابویوی سترابو، یک قبیله سکائی باشد. هیکل شاید نمایانده ایگلای قدیمی قبل الذکر باشد.
بریچی یا بریچ همان بهرایچه چوهان اگنیکوله راجپوت وباشنده ناحیه شوراوک بین پیشین و دشت سیستان است. اینها حدود 4 هزار فامیل بوده و دارای مسکونه های کوچک در قلعه-بست، در رودبار و پولالک و بعضی جاهای دیگرغرب هلمند میباشند. اینها اکثرا کوچی اند اما یکتعداد در کلبه های بوریائی و سبدگزی با پلسترگلی زندگی میکنند که بنام کدل یاد میشود. اینها اکثرا درامتداد مسیردریای لوره قراردارند که ازمنطقه آنها واتصال به ترنک جریان دارد.
بخشهای بریچی عبارتند از
ابو علی بدل بارک بسا
بسوک چوپان داود حسین محلی
مندی مردان شکر شیخ زکو وغیره
بسا و بسوک عین چیز بوده و همان بسی هندی قبیله برده قبل الذکراست. چوپان ازطایفه هزاره ای باین نام اشتقاق شده است. محلی شاید همان محیله قبیله گله داراست.
درجنوب بریچی، قبیله بلوچ نوشکی قرار دارد. بلوچی را منحیث بلایچه چوهان تشخیص کردم. اینها بازهم دیده میشود وقتیکه باشندگان بلوچستان فعلی را بررسی کنیم.
قبیله میانه حالا بحیث یک مردم ساحوی متمایزدرافغانستان یافت نمیشود، اما در اکثر مرزهای شرقی منطقه بین بخشهای قبایل بزرگ پتان مانند شیرانی، بنگش وغیره وهم تجاران پووینده گسترده اند. میانی شیرانی در وادی گومل مسکون اند، بخشهای آنها عبارتند از
بدر فیروز اسماعیل لوغمن مایار
میرگل نرو سین شری وغیره
بخشهای دیگرمیانی عبارتند از
ابیس غرشین غورانی جعفر جوت کیکی
ختران لت لوانی ملهی سلاح سمره
سرغی شیکون سوت سور توغ زیری
زورا
ازاین نامها میانی شاید نمایانده میونوی قدیمی باشد که بعدا لودی نامیده شده و بواسطه هیرودوتس در بین تابعین کروسیس، شاه لیدیا و فتح شده بواسطه داریوش ذکرشده است. لت یا لس شاید همان لیث یا لیت سیستان باشد که سلطنت آنها در اینجا پس از طاهری شگوفان بود. سمره همان سومره پراماره است. زیری و زوره شاید عین چیز بوده و همان زوری غور باشد. دیگران را دیده ایم.
قبیله اورمر(عمرا پراماره) از بخش چراغ-کش که مربوط به آنها بود نامیده شده و حالا بحیث یک قبیله ناحیوی درافغانستان وجود ندارد. مرکز این رافضیان در کنیگورم در منطقه وزیری است، جائیکه گفته میشود بعضی فامیلهای اورمر هنوز یافت میشوند. بخشهای آنها عبارتند از
خیکنی خرمجانی ملاتانی بیکنی جیرانی
تعداد اینها جمعا 400 فامیل تخمین میشود. باقیمانده اورمر در حوالی این مرز افغانستان و در نواحی متصل هندوستان پراگنده بوده، بعضی دربین برکی در لوگر و دیگران در پشاور یافت میشوند جائیکه اینها دارای یک قبیله بنام اورمر میباشند. اینها یک مردم آرام و صنعتگربوده وعمدتا در زراعت وتجارت مصروف اند.
بخشهای اورمرعبارتند از
بوکی داهیری دالچه دواتوی هران جلویان
کنیگورم خلیل خیزران کونیخ ملانی منتوی
مشکور مشوی رنگ سیدانی سنگوتی سین
شکتوی زیک وغیره
تعداد زیاد اینها نامهای محلات اند؛ آنهائیکه با توی ختم میشوند که اسم پختو بوده ومعنی "جوی"، کانیگورم وغیره دارد.
درپهلوی قبایل فوق که در منطقه ددیکای قدیمی یافت میشوند، مری و بوگتی بلوچ نیز وجود دارند.
مری یک قبیله وسیع و پراگنده دراین قسمت بوده و قویا هم در لوور سند در حوالی سکر و خیرپور حضور دارند قسمتی از قبیله که ما با آن سروکار داریم باشنده کوههای اطراف کچی در شرق و شمال در پهلوی ختران، لونی و ترین بوده و بوگتی در جنوب آن قرار دارد. محل عمده آن کاهن است که دراطراف آن تا همواریهای سیبی و شم و فیلواروسعت دارند. اینها یک مردم کوچی و غارتگر بوده و دهکده ای ندارند، اما دارای کمی زراعت و بعضی برجهای کوچک میباشند. بخشهای آن عبارتند از
اه بهاول بیجار قلندر چلگری غزنی
گوسر ایسان جنگی کندر خونگری کیوی
لنج لوهار مزار موهند پودی سالار
سرور شهیجه سومر وغیره
ازاین نامها اه شاید یک قبیله ناگا باشد؟ بهاول همان بهاور چوهان، بیجار همان بیجهیریه راجپوت است. گوسر همان گسوره راجپوت بازرگان، خونگری همان خنگر قبیله بومی هندی، پودی همان پاوریه قبیله خنیاگر است. دیگران بآسانی قابل شناخت اند.
قبیله بوگتی باشنده کوههای جنوب مری و غرب رجنپوراست. بخشهای آن عبارتند از
بگی چندر دامگی دریگ فیروز گور
جعفر جکر جسک کهیجه کلپر کمک
محل مندو میسوری نات نوک نوری
پجلور فونگ رامه روهل سیخر شالو
شمبی سوده سوندر سورکی وغیره
ازاین نامها بوگتی شاید بهاگته قبیله گله دارهندی است. چندر همان چندره برهمن یا چنده چوهان است. کلپر همان کلپوسرپراماره، رامه همان رامدیوه رهتور، روهل همان روهیله بومی روه، شالوهمان شال بومی یا کویته است. بوگتی مانند مری کوچی و غارتگراست اما در سالیان آخر یکجا با یکتعداد قبایل مستقل پتان درمرزهای برتانیه تا اندازه زیادی منظم گردیده و به زراعت روی آورده اند.
این بخش تکمیل کننده نامگذاری قبایل باشنده منطقه مربوط به دادیکای هیرودوتس است. این همچنان تکمیل کننده بحث چهارقوم یاد شده بواسطه مورخینی است که تشکیل کننده ستراپی هفتم امپراطوری داریوش هیستاسپ بودند. ستراپیهای هشتم، نهم ودهم درخارج منطقه آریانا قرار دارند که پژوهش ما منحصر به آنست، اما ستراپی یازدهم درداخل ساحه قراردارد.
هیرودوتس میگوید ستراپی یازدهم متشکل از کسپوی، پوسیکای، پنتیماتوی و داریتای است. از اینها نخستین شاید نمایانده قبیله کسیاپه بودا باشد که پس از او منطقه کشمیر نامگذاری شده است، در سانسکریت کسیاپمار یا کسیاپگاره در خارج ساحه پژوهش ما قرار دارد. سه قوم دیگر بهم پیوست اند (حداقل اگر تشخیص من صحیح باشد) و از هلمند تا اندوس امتداد دارند (از طریق منطقه پاروپامیسوس)؛ مسیر کوهستانی بامتداد مرز های جنوبی بکتریانا (حالا تشکیل دهنده ارتفاعات زابلستان یا غزنی)، کابلستان یا کمبوجیه (کافرستان فعلی) و منطقه کوهستانی دردیستان یا کوهستان بولور. تمام منطقه بصورت مایل در بین مرزهای شمالی ستراپی هفتم قرار دارد (طوریکه توضیح شد) و مرزهای جنوبی ستراپی دوازدهم که توضیح خواهد شد. ترتیبی که درآن این سه قوم قرار دارند، ازغرب به شرق، پانتیماتوی، پوسیکوی و داریتای.
تا جائیکه من میدانم پانتیماتوی در هیچ حصه افغانستان باین نام قابل ردیابی نیست. نام شاید یک ترکیب یونانی بمعنی "تمام متی" باشد، یک قبیله ایکه مطابق شجره نامه افغانها متشکل است از (طوریکه قبلا دیدیم) تمام اولاده متو (دختر شیخ بیت، بتنی که جمعا بنام متی یاد میشد) که لودی و غیلزی عمده ترین آنهاست. از طرف دیگر پنتیمتوی هیرودوتس شاید یک شکل یونانی پندومتی یا پندو متی باشد، در تفاوت با متی پارسی، متینوی ستراپی هجدهم که عین مردم متیانوی اند، توسط سترابو ذکر شده بحیث متصل میدها در زیر کوههای پاراخواتروس در فارس در جنوب سلسله کوههای البرز. در فقره دیگری سترابو سورومتی را در بین اقوام مسکون در بین بحیره های کسپین و یوکسین تا کوکاسوس ذکر میکند. اینها یک شاخه متفاوت متی – سور متی یا متی نژاد آفتاب اند، یک صفتی که برای متی افغانستان قابل تطبیق نیست، کسانیکه اولاده شیخ بیت، بتنی، نمایانده نسبی نژاد مهتابی راجپوت یا سکائی شاهی در افغانستان اند (طوریکه قبلا گفته شد). نژاد مهتابی راجپوت درافغانستان مانند اولاده شیخ بیت، بهاتی رئیس، تماما اولاده پندو و شاهان پندو سلسله پال دهلی (قبیله توار، تواری یا توری راجپوت) که درافغانستان یکجا با دیگر شاهان راجپوت برای چندین قرن و تا زمان فروریزی توسط سلطان محمود غزنی در اوایل سده یازدهم حکومت کردند.
متی افغانستان شامل دو شاخه بزرگ غیلجی و لودی است. قرارمعلوم غیلجی اشتقاق شده از یک قبیله ترک ماورای جاسارتیس بنام خیلیچی – "شمشیرزن" است. اما با قضاوت از ترکیب قبیله، نام غیلجی تا اندازه زیادی تغییر شکل راجپوت کیروچ هندوستان و راجواره است که بامتداد اندوس مانند گوریش، گوریچ، کوریش، گوریچ، کوروش وغیره تلفظ میشود؛ طوریکه نامهای طوایف اکثرا منابع راجپوت یا هندی دارند، در حالیکه قبیله به پختو صحبت نموده و پختونولی (کود قوانین و رسوم پتان) را رعایت میکنند؛ بعوض هرگونه عنعنۀ دارای منشای ترکی، نسب آنها از یک شهزاده غور بواسطه دختر رئیس بتنی رد یابی میشود که سکونت او در کوههای حوالی غزنی بود. این یک منظر قضیه است. دیگر اینکه ، نامهای بتنی و غیلجی شاید نمایانده قبایل آسیای صغیر باشد (بیتینی و کیلیکی) توابع کریسوس، شاه لیدیا، وقتیکه او توسط داریوش هیستاسپ شاه فارس سرنگون شده و این قبایل یکجا با یکتعداد دیگر از این قسمت شاید به ولایات شرقی امپراطوری او انتقال و کاشته شدند، جائیکه قبیله اولی شاید بواسطه بتینی پلینی نمایانده شود. شاید اینطورباشد اما این طوایف غیلجی اند (طوریکه دیدیم) که تا اندازه زیادی دارای نام های هندی میباشند.
قرارمعلوم متی افغانستان قبلا باشنده وادی ارغنداب و ساحل شرقی هلمند در شمال کندهار بوده و از اینجا بطرف شرق از طریق ارتفاعات غزنی تا به قاعده کوههای سلیمان و از آنجا بطرف شمال از طریق ارتفاعات غربی سفیدکوه تا مرزهای جلال آباد، ناحیه کمبوجیه کابلستان امتداد یافته است. قسمت غربی این مسیر قبلا بواسطه شاخه لودی متی اشغال شده بود، اما اینها از زمانهای طولانی منطقه را ترک گفته، درهندوستان و عمدتا در سرهند مسکون شدند؛ در حالیکه این قسمت شرقی است که از مجاورت کلات غیلزی تا جلال آباد هنوز دراشغال غیلزی میباشد.
پس از پنتیماتوی، پوسیکای هیرودوتس قرار دارد. نام شاید معادل پشی-کی "مربوط پشی" هندی باشد. اینها ظاهرا عین مردم پسیانی (شکل جمع پارسی نام هندی که معنی "اقارب پسی" دارد) متذکره بواسطه سترابو اند، یکی از آن قبایل سکائی که یونانی های بکتریانا را معزول ساخت. سترابو با صحبت در مورد سکائی ها میگوید: "قبایل بسیار مشهور که یونانیهای بکتریانا را معزول ساختند عبارتند از اریوی، پسیانوی، توخاروی و سکرولوی که از منطقه ماورای جاسارتیس مقابل ساکای و سغدیانوی و منطقه اشغالی بواسطه سکای آمدند".
اروی بایست مردم آریای قدیم (هرات فعلی) درغرب و جنوبغرب بکتریا (بلخ فعلی) باشد که در آن منطقه قبل از آمدن یونانیها وجود داشتند. توخاروی بایست مردم توخاریستان قرون وسطی در شمال و شمالشرق بکتریا باشد، یک ولایتی که دربرگیرنده قسمت شرقی بکتریا و متصل سغدیا بوده و متشکل از تمام منطقه کوهستانی در سرآبه های اکسوس است. این مردم تحت نام ترک توغیانی بتمام وادی اندوس منتشرگردیدند؛ قرار معلوم نام اصلی توغ مفرد و توغیانی و توخاری شکل جمع فارسی و بلوچی آنست؛ پایانی اری که غالبا درنامهای قبایل بلوچ دیده میشود بعوض انی پارسی است. سکرولوی توسط بعضیها بواسطه سریکولی فعلی نمایانده میشوند، اما یک تشخیص قابل ترجیح بواسطه خواندن سکاتوروی بعوض سکارولوی بدست میآید؛ ما در شرق بکتریا قوم بزرگ و قدرتمند کتور یا کاتور را داریم که شاخه شاهان همزمان درکابل و کشمیرایجاد کردند و دراین روزها درافغانستان بواسطه شهزاده های شاه-کتور چترال و کاشکر نمایانده میشوند.
آخری، پسیانی بایست پشه ئی فعلی در جنوب بکتریا در مسیرکوهی از بامیان ازطریق کافرستان تا وادی کنرباشد. نام اصلی این مردم درمفرد پس یا پش است؛ این نام باین شکل در"راجاتارینجینی" در نامگذاری یک رئیس نظامی بنام پسیکا تاکور "رئیس پاسی" دیده میشود؛ پخ پختو و پوغ یا پوژ بلوچکی. پشائی یا پشای یا پخائی عبارت از نسبت پختوی اشکال جمع آنهاست بمعنی "ازپش یا پخ". پشای هنوزباین نام درنواحی بامیان و لغمان ودروادیهای جنوب کافرستان یافت میشوند. با وجودیکه حالا باسلام گرویده اند، پشای منحیث همان نژادی همسایگان غیرگرویده ایشان در منطقه مستقل میلانهای جنوبی هندوکش معامله میشوند که بواسطه اقوام مسلمان اطراف آنها جمعا بنام کافرومنطقه آنها بنام کافرستان یاد میشود. این نامهای اهانت آمیز بصورت نادرست بواسطه مردم که بآنها اطلاق میشود قبول شده باوجودیکه اینها نه مناسب اند و نه پایدار، چون اینها قبلا ساحه تطبیق وسیعی داشته و نژادهای زیادی را نسبت بزمان حاضرمتاثر ساخته است. حدود سه یا چار سده قبل، تمام بدخشان و ایالات متصل در آبهای بالای اکسوس یکجا با تمام منطقه بولور و بالتیستان شامل کافرستان بوده و مردمان آن بنام کافر یاد میشدند؛ اما پیشروی دوامدار اسلام تمام این مناطق پرنفوس و صعب العبوررا باین دین جذب نموده طوریکه در زمان حاضر اصطلاح کافر و کافرستان محدود به مردم ومنطقه کوههای وسطی و میلانهای جنوبی هندوکش در بین وادیهای پنجشیر و کنر اطلاق میشود. پشای این مناطق با یک لهجه همجنس با زبان قبایل کافر صحبت نموده و تماما منشای متمایز سانسکریتی دارند. قرارمعلوم تعداد پشای در قدیم نسبت به قبیله گمنامی که حالا آنها نمایاندگی میکنند بسیارزیاد، وسیعا پراگنده و متنفذ بودند. معلوم میشود که پشای قبلا دربرگیرنده یکتعداد قبایلی بوده که دارای عین لهجه و شاید اقارب آنها باشد، اما آنها حالا بواسطه نامهای متفاوت مانند صافی، لغمانی، دهگانی، دره نوری وغیره شناخته میشوند.
کافر (طوریکه نامیده میشوند) برای چندین قرن در کوههای غیرقابل دسترس خویش کاملا منزوی و از ارتباط با دنیای خارج بدورمانده اند و معلومات اندکی درمورد ایشان وجود دارد. آنهائیکه با لغمان ارتباط دارند خود را کوریش، گوریش یا کوروش مینامند باشنده مسیرکوهی تا وادی پنجشیرهستند؛ و این باعث شده که بعضی قبایل مرزی که باسلام گرویده اند، ادعای اولاده عرب نمایند، از اجداد قبیله نجیب و مشهور قریش که محمد پیامبر مربوط آنست؛ بدون اینکه کسی تحقیق نماید چرا و چطور این اولاده برجسته عرب از چنان یک رابطه افتخار آمیز جدا شده و در شرایط خوار و حقیر کافر قرار گیرد. این واضح است که نسب قریشی ادعا شده بواسطه کافر کاملا یک غرور اسلامی است در جهت پنهان نمودن نسب حقیقی ایشان از کیروچ راجپوت، یک قبیله بسیارقدیمی در این حصص و وسیعا منتشر شده در تمام وادی اندوس، طوریکه ما در نواحی گورچانی یا گوریشانی دیره غازی و کوریش دیره اسماعیل و بنو دیدیم. درقدیم ممکن است کیروچ یک قبیله بسیارمهم افغانستان بوده باشد؛ و قبیله کوروش که سایروس، شاه فارس مربوط آن بود (و قریش عربی شاید یک شاخه آن بوده باشد)، شاید عین کیروچ قبل ازقبول آن (تحت نام بعدی) از قوم راجپوت باشد؛ که درافغانستان متعاقب واگذاری منطقه (تا پاروپامیسوس و بشمول آن) به سندراکوتوس (چاندراگوپتا ماوریا؛ عنوان دلالت کننده است) توسط سیلیکوس نیکاتورتاسیس شد (طوریکه قبلا ذکرشد).
درپهلوی راجپوت کیروچ در بین کافر، چندین قبیله دیگر راجپوت وهندی وجود دارند که در بین طوایف آنها ما نام آنها را داریم. بعضی بخشهای بزرگ و بسیار مهم کافر در ارتباط با چترال و وادی کاشکار عبارتند از قبایل که بنام خو و کلشه و ارانیا یاد میشوند؛ تمام هر سه نام بدون هرگونه تغییری قبایل مشهور راجپوت اند. خو یک طایفه کچواهه، یک قبیله بزرگ که قرار معلوم قبلا درتمام افغانستان ازبحیره تا کوهها امتداد داشته ونام خود را به مناطق مقابل انتهای مسکونه ایشان داده اند (به کاچ گنداوه و کاچ مکران بلوچستان فعلی در یک جهت و به هندوکش و کاشکار در جهت دیگر). کلاشه یا کلاچه یک طایفه چالوک یا سولانکی راجپوت است؛ و ارانیه یا ارویه نیز راجپوت اند (راتور یا کچواهه؟)، و شاید نمایانده اریسنی دیونیسیاکس نونوس (طوریکه ترویر در "راجاتارینجینی میگوید)، جائیکه آنها با خوتی (خوتی پتان یا کوته نواگی)، زاوری (زوری غور)، جوری (جوره راهتور و یارو پتان)، و کاسپیری (کاشوری کشمیر) یکجا شدند. ارینوی نیزدربساریکای دینیس ساموس با کاسپیری و کوسای (کاشوری و خاسه) ذکر شده که مردم اصلی کاسپیریا (کاشور یا کشمیر) بودند طوریکه عین مولف خاطرنشان میسازد. قبیله دیگرکافر راجپوت بنام نورگل یا دره نوری است که همان نور یا نورکا، یک قبیله بسیار منتشر در افغانستان غربی، عمدتا در سیستان و حوالی هرات است. وابستگی هندی کافر در یک منظر در لیست قبایل وبخشهای آنها ذیلا نشان داده شده است
امیشی ارنیا اسکین اشپین اتیر ایرت
بشگلی باری بیرگلی چاناک چنیش چیمی
چونیا دنگریک دیبا دیمیش دینگ دوهتک
گدو گمبیر گواچی گوشته گومی جاما
کاموج کاموز کمپر مکتوز کستوز کتار
کتی کیات خچین خلام مندیگل مندول
منچشی میل نوره پینتار پاشاگر پاندو
پرونی پیت پیمیچ پونوز رانا سیگل
سالار سماجیل سانو شونه سوکوی سونیندیش
تپاکال تری ودیهی وای وایگل وامه
ویلی-وای وغیره
پایانی گل، گلی، کال بعضی نامهای فوق مربوط به کوله هندی و خیل پختو بوده و هم تغییرنیافته دربعضی قبایل بلوچستان است؛ این بمعنی "طایفه" یا "قبیله" یا "خانواده" یا "انجمن" میباشد. بعضی بخشهای فوق به اسلام گرویده و تابع حکومت کابل در جوانب وادیهای جلال آباد و کنر وحالا مستقل یا باجگزار روسای کاشکار در جانب وادی چترال است. اما قسمت اعظم آن آزاد مانده و مذهب، رسوم و زبان قدیمی خود را حفظ نموده اند. قبلا کافر تمام وادیهای کاشکار و کنر را تا نواحی متصل یاسین و پنجکوره بطرف شرق دراختیارداشتند؛ تا منطقه دارادا با بومیانی که معلوم میشود نسب مشترک دارند. اما حالا آنها (باشندگان کنر و کاشکار) تماما مسلمان اند؛ طبقه حاکم بخش سنی بوده شیعه فرعی و پائین است؛ درپهلوی این دو فرقه اسلامی ارتدوکس، یک فرقه رافضی بنام مولای وجود دارد یک واژه (مطابق دی گیگنی) ترجمه چینائی ملاحده عربی "رافضیان" است؛ کلمه آخری نامی است که به "اسماعیلیه" داده شده و در اروپا بحیث یک بخش "فدائیان"شناخته میشوند. تعداد مولای ها در ایالات اکسوس علیا شمال هندوکش بسیار زیاد است، اما دروادی کاشکار آنها اکثرا محدود به وادی لودخو اند که بواسطه ارنیا و خاچین کافر مسکون بوده و جمعا بنام خو یاد شده و زبان آنها خوار یا خاجونه (خاچینه) است.
درلیست فوق طوایف و بخشهای کافر، یک تناسب زیاد دارای نامهای خالص راجپوت است. امیشی شاید اماشت، طایفه کیاست است. اسکین همان یاسکون (اساکانی قدیمی) یا یاشکون یاسین و گیلگیت است. باری نام قبیله برهمن شمال هند است؛ اما در اینجا باری متشکل از یک طبقه پائین بوده و بواسطه کافر درهیچ تخمینی گنجایش ندارند؛ گفته میشود که درحقیقت باری یک نژاد مختلف از کافران دیگر است که آنها را به بردگی گرفته بودند و اغلبا آنها را به تجاران- برده مسلمان میفروختند. بشگلی قسما باسلام گرویده اند. زنهای آنها چادریهای نوکداری میپوشند که خاص جاتا قدیمی کاشغر بود. نام اصلی این قبیله باش یا پاش است که نمایانده پوسیکای هیرودوتس و پسیانوی سترابو و پشای افغانهاست. بیرهگلی همان بری ختری است. چاناک، چانیش و چونیا شاید همان چانن و چوریا، طوایف گله دار هندی است. چیمی همان چماین گوجر است. دنگر یک قبیله گله دار هندی است. دیبا راجپوت پراماره است. دیمیش همان دما برهمن؟ گدو همان گدی ختری یا گدی گله دار است. گومی همان گامو یا گموها راجپوت است. جامج و جامکا همان جام، تعویض اسلامی شومه جریجه راجپوت است. کهراه یا کاهاراه همان کهوریا پراماهر یا کهریا برهمن است. کاما، کاموج یا کاموز، کمپر و کامتوز تماما طوایف بشگلی است. کاموز و کامتوز بالترتیب کامه علیا وسفلا است. ناحیه کامه یک مهد اصلی پشای لغمان است یا بود که شاید قبل ازایشان مهد کمبوه بوده است که پس ازایشان بنام کمبوجیه یاد میشد. کتار یا کاتور عین مردم همانند کاتوران یا کاتورمان است که شاهان ترک را ایجاد کردند که همزمان در دو شاخه در کابل و پشاور فرمان میراندند (از آغازسده پنجم یا آخر سده نهم) زمانیکه پس از باخت قدرت و قلمرو به توار راجپوت شاهان دهلی، آنها بالاخره بواسطه آنها و غزنویها سرنگون شدند. تحت فرمانروائی کاتور یوچی (گیتای یا جاتا) بودیزم مذهب منطقه بوده اما در جریان یک قرن حاکمیت بوار راجپوت، برهمنیزم مذهب مسلط بوده است تا وقتیکه هندوها بالاخره توسط سبکتگین خلع گردیده وسلطنت غزنوی ترکی را تاسیس کرد. شاه کاتوری کاشکار و چترال طوریکه فوقا گفته شد نمایانده ساکاراولوی سترابو عین مردم کاتار کافرستان است، نام منطقه ایکه قبلا کاتوربود (حداقل درزمان تیمورلنگ درآغازقرن پانزدهم). کایات همان کایاست، قبیله منشی یا کاتب راجپوت است. خالام همان خالم راجپوت گهلوت است. مندیگل ومندول همان مندو کچواهه است. پشگر یا پشگل همان پشای قبل الذکراست. پرونی یا پروتی همان پروت گهلوت است. پاندو همان پاندی برهمن، رانا یا رونو همان راوکا سولانکی است یا بنام هورایا (بگفته دولف) همان هریر پراماره است. سیگل یک قبیله ختری است. سونیندیش همان سونیگره چوهان است. تری یک قبیله برهمن است. ودیهو بازهم دربین قبایل بلوچستان دیده خواهد شد و شاید نمایانده ویدیهه مهابهارت وغیره باشد. وای، وایگل و ویلی وای همان بای قبلا گفته شده به بویوی یونانی بوده و بحیث یک طایفه بدون قبیله توسط راجپوت قبول شده است. وامه همان بامه است.
درزمان حاضر فامیل حکمران در کاشکار از قبیله کاتور است؛ شاخه مهمتر این خانواده شاه کتوری و غیر مهمتر آن خوشوختی است. کتور در تمام کاشکر بحیث یک طبقه ممتاز منتشر بوده و طایفه عمده آنها سنگالیه است. طایفه مادون آنها و هم یک طبقه ممتاز که مالیه و سود نمیپردازد رونو نام دارد و هم مطابق میجر جی. بیدولف ("قبایل هندوکش") زوندری و هرایو میباشند؛ اینها در کاشکر و یاسین پراگنده بوده واکثریت ماموران حکومت را تشکیل داده وتامین کننده وزرای حاکم اند. زوندری شاید بمعنی چندرا قبیله برهمن باشد. باقیمانده مردم وادی کاشکر متشکل از قبایل زراعتی و طبقات صنعتگر مختلف اند که بنام فقیریا "رعیت یا برده" یاد میشوند. اکثریت آنها منشای راجپوت و هندو دارند؛ یکی از پرنفوس ترین این قبایل، کلاشه (کلاچه راجپوت) و دیگری ارنیا یا خو(کچواهه) است. دنگریک نواحی اشریت وکلکتاک جت هندی اند؛ شاوکی، جکانی و کاشی نیزهندی اند. کاشی شاید نمایانده کچواهه اصلی (کچواهه بلوچستان) یا کش باشد که پس ازایشان کاشکارو هندوکش نامگذاری شده است.
درنواحی بیرکوت و نریسات چترال یک قبیله بنام گبر یا نصرتی یاد میشود؛ اینها قبلا در سوات بسیار زیاد بودند که پس از آنها تا نیمه سده سیزدهم بنام گبرک یاد میشد. گبر، گباری، گواری، نصرتی یا نصرالدین خیل (که بعضی اوقات نامیده میشوند) حالا بطور وسیعی از طریق بونیر و سراسر اندوس در پکلی پراگنده اند. بشگلی کافر باشنده منطقه شمال وایگلی، وادیهای بامتداد جنوبشرق هندوکش تا دریای کنر در بریکوت بوده و نمایانده یک قبیله متفاوت از راجپوت و نژادهای هندی است. بیدولف میگوید کافرمیتواند به سه قبیله جدا تقسیم گردد: روگلی یا لومگلی (لغمانی) که باشنده وادیهای بالائی جنوبشرق هندوکش اند؛ وایگلی که باشنده وادیهای جنوبشرق هندوکش با وادی کنر در چغان سرای اند؛ و باشگلی که باشنده وادیهای بالائی شمال و امتداد یافته از جنوبشرق تا وادی کنر در بریکوت اند. این تقسیمات شاید بدین معنی باشد که رومگلی (راماکولا یا رامادیوه رهتور) قبایل راجپوت؛ باشگلی (باشکولا یا پشای یا پاوسیکای) قبایل جاتا سکائی؛ و وایگلی (بایکولا یا بویوی) قبایل یونانی اند.
ادامه دارد ...
پافوس – مارچ 2009
)قسمت پنجم(
اورکزی (اراساکوی آرین) قبلا باشنده نواحی کوهات و میرانزی بوده و اولا توسط ختک و بعدا توسط بنگش حدود 6 یا 7 صد سال قبل بواسطه اولی و حدود 450 سال قبل و یا کمتر توسط بعدی، مطابق به گزارشات بومی، بکوههای تیراه رانده شدند. تعداد ورکزی حدود 30 هزار فامیل بوده قسما سنی و قسما شیعه در مذهب و قسما سامل و قسما گار در سیاست اند. بعضی طوایف ایشان ورکزی اصیل شناخته نمیشوند؛ این طوایف قبولشدۀ مشتی، علی و شیخان اند. میشتی در پختو بمعنی "باشندگان و مسکونین" بوده و میتواند به باشندگان قدیمی قبل از تهاجم ورکزی اطلاق شود؛ بخش میشتی شامل ماما، یک قبیله برهمن است؛ دادی یک قبیله هندی است که بعدا بهنگام صحبت بر سر دادیکای هیرودوتس خواهیم دید؛ حیدر و دیگران نامهای اسلامی است. علی که من آنرا نمایانده ایولوی یونانی میدانم تشکیل دهنده بخشهای چندین قبیله پتان در این حصص افغانستان بوده و نام خود را به یک ناحیه قابل ملاحظه در سرآبه های دریای کرم (علیخیل) داده است؛ بخشهای آن شامل اختان، براهیم، گندا، مستوره، سوکری وغیره است که از آنها اختان بحیث اختو دوباره ظاهر میشود. براهیم شاید همان برهمن باشد. گندو همان گوندا، قبیله هندی گله داراست. سوکری همان ساگره راجپوت پرامارا است. مستوره شاید مها استوره یا ماه اوستوره، قبیله اوستوری باشد که بعدا بحیث ستاوری پلینی خواهیم دید. شیخان جمع شیخ است، یک عنوان داده شده به گرویدگان اسلام در هند؛ بخشهای آن مره، مولا، رنگین وغیره است. این سه قبیله قبول شده تماما سنی و سامل اند باستثنای علی که گار است؛ اینها در بین همسایه یا "وابسته" شناخته شده و بیش از 10 هزار فامیل تخمین میشوند که یک سوم قبیله ورکزی میباشد. ورکزی با یک لهجه پختو خاص خودشان صحبت میکنند که از پختوی معمولی یوسفزی نسبت به افریدی دورتر است؛ اینها اکثرا در بین خودشان بواسطه دشمنیهای فامیلی تقسیم هستند؛ اینها شامل چار بخش بشمول همسایه فوق الذکر اند یعنی دولت، اسماعیل و لشکر.
بخشهای دولت عبارتند از
عبدالعزیز برمحمد بزوتی مانی
سپاه اوستوری عتمان فیروزوغیره
ازاینها عتمان و فیروز سامل و سنی است؛ دیگران تماما گار و شیعه اند، باستثنای بزوتی و اوستوری که هردو سنی اند.
بخشهای اسماعیل (تماما سنی) عبارتند از
اکا براهیم عیسا خادی* محمد
مما موسا* ربیا* سده وغیره
ازاینها علایم * سامل و دیگران گار اند.
بخشهای لشکر(تماما سنی وگار) عبارتند از
علیشیر ایا مامو پری سالار تاغا وغیره
ازاینها مانی شاید همان مند، راجپوت بازرگان باشد یا پیروان مانی، موسیس فرقه مانی رافضی که در یکزمان بسیار زیاد و مشکلزا در این حصص بودند. تاغه همان تاگه برهمن یا توغ یک طایفه توغیانی (توخاری) ترک است. متصل ورکزی درغرب، قبیله زیمخت، زوایمخت یا دومشت است که گفته میشود یک مسکونه قبیله تور ترین بوده و حدود 5 هزار فامیل تخمین میشود. آنها از نگاه فزیکی یک نژاد بلندقامت بوده واغلبا مثل مردان انگلیسی خوب و نیرومند اند؛ باین ارتباط از جمله قبایل عالی در اینجا بوده و باینجهت در کوههای بین ورکزی و توری کرم زندگی میکنند، جائیکه اینها دارای چندین دهکده بامتداد سواحل شکالی، سنگروبه و مخازای، منابع دریای کرم میباشند.
بخشهای زیمخت شامل خویداد و مامو است.
بخشهای خویداد یا خداداد عبارتند از
علی برات بابکر حسن ابراهیم اسماعیل
قدم کریم خدیر مزکی میراح نیکبی
پاینده سنگو تپی عمر زاوا وغیره
ازاینها خدیرهمان ختیر، راجپوت بازرگان است. زاوا همان جاوا است، زمانیکه جاواکی افریدی توضیح شد. اکثریت دیگران را قبلا دیده ایم.
بخشهای مامو عبارتند از
بالو بسی بوگزی بوستام چار داود
درانی دریپلاره کجیر قمر خادی کرما
مانه تو مندانر مستو میرو پریدی سپری
شاهی یوزبه وتی یوسف وغیره
ازاینها بالو همان بالا برهمن، مامو که محمد نیز نامیده میشود همان ماما برهمن است. بوگزی همان بومیان بوغز در بالای دریای کرم، قبلا مرکز ولایت کیرمان و نغز خاطرات بابر و تاریخ تیموری است؛ دهکده موجود بواسطه مخروبه های زیاد و مستحکم محاط میباشد. چار همان چاوره راجپوت است. کجیرهمان کیجار پرامارا است. دریپلاره پختوی "سه پدری" بوده و اغلبا در بخشهای مرز اندوس قبایل پتان دیده میشود. مانتو همان مانت، بازرگان راجپوت است. در پهلوی زیمخت در جنوب، قبیله توری قرار دارد.
توری نمایانده تواری یا توار راجپوت است که قبلا یک قبیله مهم دراین حصه بوده و یک شاخه تومار، تاور یا توار راجپوت است، زمانی یک قبیله قدرتمند و حکمران در هند و آخرین سلسله شاهان هندو در دهلی مربوط آنست، وقتیکه سلطه برهمن بواسطه اسلام توسط شهاب الدین غوری سقوط داده شد (دراواخرسده دوازدهم). مطابق بعضیها، گفته می شود که توری اولاده ختیر راجپوت است، اما این نام در بین طوایف یا بخشهای آن دیده نمیشود. توریها یک مردم تیره پوست، کوتاه و قوی اند، اما بسیار فعال و سختکوش؛ گفته میشود که اینها سواران ماهر و جسور بوده و بعضی رسوم مختص بخود را دارند؛ اینها دارای موهای دراز بوده و معتاد به زندگی آواره در خیمه ها هستند، در محدوده منطقه خودشان که قبلا تا توراوری در میرانزی وسعت داشت. در روزگار موجود آنها محدود به وادی کرم و میلانهای جنوبی سفیدکوه اند، ناحیه بالیامین کرمان مهد عمده آنها را تشکیل میدهد. قبلا آنها بطرف غرب نوکه پیوار تا سرآبه های دریای کرم وسعت داشتند؛ طایفه علی آنها نام خود به یک مسیرقابل ملاحظه بنام علیخیل داده که حالا توسط قبیله جاجی اشغال شده است. توری تماما شیعه بوده و حدود 10 هزار فامیل تخمین میشوند؛ اینها شامل پنج بخش یا طایفه اند که جمعا بنام پنجپدری یاد میشوند: گوندی، علی، مستو، سرغلی و دوپا.
بخشهای گوندی عبارتند از
عیسا محمود رستم شمسی تنی یوسف وغیره
ازاینها گوندی همان گوندی، قبیله گله دارهندی است.
بخشهای علی عبارتند از
چوگو خویداد ماستو مت میرو مولا
شامو وغیره
ازاینها مت شاید سری مت راجپوت، شاموهمان شامه جریجه راجپوت یادو است. تمام نامهای دیگرهندی هستند.
بخشهای مستوعبارتند از
ازی بوغزی دریوندی فیروز جونا ماما
مرو مولا سین تورکلی وغیره
مستو ومولا همان بومیان وادی مستوره و برامدگی ملاغر در منطقه متصل ورکزی است. جونا راجپوت است. ماما برهمن است. مرو همان مرواری، یک بومی دشت هند است. سین راجپوت است. تورکلی شاید تغییر شکل اسلامی تاکوریلی، جت هندی باشد.
بخشهای سرغلی عبارتند از
اکا بادی دریپلاره حمزه جانی خیشگی
پری ساتی شکور سپین وغیره
ازاینها پری، ساتی و شکور شاید پرسیا، سات و شوکول قبایل برهمن باشد. بادی، جانی و خیشگی نام ترکی اند؛ خیشگی یا خویشگی شاید همان کنیشکا مشهور شاه کابل و کشمیر یا هویشکه برادر کنیشکا مشهور باشد که بعدا نیز دیده میشود. اکثریت اینها کاملا کوچی اند.
بخشهای دوپا عبارتند از
امبار دولت جعپر کچهین کیوی خیرو
پای سمه ترو
ازاینها جعپر و خیرو همان جیپره و خیر راجپوت پراماره است؛ پای همان گهلوت است. سمه یک طایفه جریجه راجپوت یادو است. ترو همان تری برهمن است. کچهین، خچین یا کچین یا خاجین که قبلا در بین اولاده شیخ بیت دیدیم، دربین قبایل دردی نیز دیده خواهند شد. کیوی یک قبیله هندی دشت سند است.
متصل توری درغرب تیغه پیور، قبیله جاجی قرار دارد که حدود 5 هزار فامیل تخمین میشوند؛ اینها مسلمانان سنی بوده و نسب همانند منگل دارند که درهمسایگی آنها در جنوبغرب قرار دارد. اینها پختو صحبت نموده و با پختونوالی همنوا اند، اما بحیث افغان یا پتان، غیلزی یا تاجیک شناخته نمیشوند. اینها تا اندازه زیادی منزوی بوده و معلومات اندکی درباره آنها وجوددارد، اینها درخصومت دایمی با توری قراردارند. اینها شاید مربوط کرا ختیری کیرمان باشد، چونکه درهیچ جای دیگراین حصه افغانستان، کرا ختیری باین نام یافت نمیشود. در بین کارا ختیری مربوط کاشغر و یارکند، سربازان سواره نظام بنام جیگیت و سرباز پیاده نظام بنام جاجا یاد میشود. شاید همین جاجی ما نمایانده اولاده این سربازان جاجا بوده و شاید در اینجا بحیث ناقلین نظامی مربوط شهزاده قرا خیتای سلسله تاسیس شده در کیرمان (1224 م) توسط بارک حاجیب قبل الذکر کاشته شده باشند. این سلسله ولایات کیرمان و سوران (مناطق آبریز توسط دریاهای کرم و گومل) را بحیث وابستگان حاکمیت مغول در خراسان وفارس برای مدت 82 سال در اخیتار داشتند. از طرف دیگر اینها نمایانده جاجوتهیا برهمن میباشند.
جاجی طوریکه ما آنها را یافتیم، باشنده ناحیه علیخیل و آبریزشونده توسط هریاب و کیریا، تغذیه کننده دریای کرم، و وسعت یافته بطرف غرب کوههای شتر گردن تا تانه جاجی یا "پوست نظامی" در گردنه هزار درخت است. اینها به هشت وان تقسیم شده اند: اده، احمد، علی، بیان، حسین، لیونی، پیتله و شامو. اده، بیان و شامو نامهای قبایل ترکی اند. لیونی شاید همان لوانی راجپوت باشد؛ و پیتله همان پاتیلی راجپوت است؛ در حالیکه نام- فوقانی جاجی شاید همان جیجا یا جیجوتیا برهمن بوده و شاید این منبع حقیقی آن باشد. شامو شاید همان ترک شاملو یا شامه راجپوت باشد، نام دیگر قبیله جریجا، یادو یا گدون نژاد مهتاب.
درآنسوی جاجی و متصل به توری، قبیله منگل قراردارد. تعداد منگل حدود 6 هزار فامیل تخمین شده و باشنده وادی چمکنی، جنوب دریای کرم و کوههای غرب مچلگو (بچلگوت قبیله راجپوت) در ناحیه زرمت غزنی میباشد. گفته میشود که اینها همنژاد جاجی بوده و بصورت عام درسیاست متحد میباشند. اینها شاید نمایانده منگلی (منگل برنی یا منگ برنی، قبل الذکر در رابطه به اپرنی داهی هزاره) سلطان جلال الدین منگلی، پسر مشهور سلطان محمد خوارزم شاه باشد که حکومت خاص و حوزه شهزادگی آنها ولایت غزنی، مقر فامیلی وابستگان و پیروان آنها بود. منگلی یک نام مشهور در بین مغول تاتار بوده و بواسطه دهیربیلوت گفته میشود که شکل تاتاری عبرانی میکائیل است، یک نام معرفی شده در بین آنها در سده های اول عیسوی توسط اسرائیلیها یا نیستوریها. ازطرف دیگر، منگلیا نام یک طایفه مشهور گهلوت راجپوت و هم نام یک قبیله ختری است. منگلیا دشت های هند و جیسلمیر باید منبع مینگل بلوچستان بوده باشد که بعدا خواهیم دید و اینها شاید منبع حقیقی منگل باشد که حالا مورد بحث است. منگل کیرمان قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و تمام آنها کم و بیش غارتگر و مستقل اند. اینها شامل پنج بخش اند:
میرل خجوری مرغا کمال زاو
ازاینها میرل یا میران یکبخش میر یا میران، یک قبیله هندی است که نام خودرا به ناحیه میرانزی کوهات موجود (برتانوی) داده و حالا توسط قبیله بنگش اشغال شده است( که حالا دیدیم). خجوری همان خجر پراماره راجپوت است. کمال یک قبیله ترک است. زاو شاید همان زاولی یا باشندگان زابل، نام بومی منطقه غزنی باشد. هریک از این طوایف به بخشهای فرعی ببو، درمن، مده، سلیمان وغیره تقسیم شده است.
جدران پیوست منگل است و تعداد اینها حدود 10 هزار فامیل بوده و باشنده کوههای پرجنگل سلیمان بین خوست و زرمت اند؛ بخش عمده آنها بنام اختون باشنده ناحیه شمال درغرب مرزهای خوست است. جدران بهیچ صورت افغان محسوب نشده و کاملا یک مردم آزاد اند؛ درمنطقه خودشان آنها عمدتا زراعت پیشه اند. در زمستان تعداد زیاد قبیله بحیث روزمزد به ساحه برتانیه آمده و یک مردم آرام، غیر متجاوز و صنعتگر محسوب شده و در بیل زدن و چاه کندن مهارت دارند. در منطقه خودشان، آنها از تمام جوانب محدود بوده و لذا از ارتباط با باقیمانده منطقه قطع میباشند؛ در شرق آنها خوستوال، درغرب گوربز، در جنوب غیلزی و در شمال منگل قرار دارد. جدران احتمالا نمایانده گدروسای قدیمی بوده و قرار معلوم در موقعیت منزوی فعلی ایشان در زمان سلطان محمود غزنی و توسط او کاشته شده اند، زمانیکه او ولایات کلات و لاس بلوچستان را مورد هجوم قرار داده و آنها را با قبیله جالاوان تعویض نمود. گدروسای قدیمی در منطقه خودشان بواسطه گدرای مربوط لاس نمایانده میشوند و این نامی است که صورت جمع آن گدران میشود که منبع جدران ما است.
بخشهای جدران عبارتند از
اختر اختون احمت ال الیک علی الو
ایو ببر بخای بشک بازکی بیت بیبو
بولا بریست برهن دنگی دیری دوبی دریپلاره
فیروز گرزی غنی گویان حوس جامکی جول
خانی خرمز خطر خوی خوجه لالا مدو
ممل مندل مرسین مته مزی موسم ملتان
موسا نیموت نمبت پاو پرنگی شیر سپاری
شودوت سپرکی سلطان سوری تینپا توکر توله
تورکی عمر ولی ولیدی زاوگی زنی وغیره
ازاینها اخترو اختون قرارمعلوم عین چیزاند. ال، الیک، علی، والو اشکال مختلف یک نام اند. ایو یک قبیله جت است. بابر یک قبیله گوجراست. بشک همان بچک راجپوت است. بیت شاید بهاتی، قبیله شخ بیت، بتنی قبل الذکر، جدران حالا باشنده قسمتی از منطقه ایست که قبلا بواسطه بتنی مسکون شده بود. بیبو همان بیبا راجپوت پراماره است. بولا شاید عین ولی و ولیدی در پائین لیست بوده و همان بولیدی، یک قبیله قابل ملاحظه در قسمت کج مکران بلوچستان بوده و عین مردم فولادی، فاولادی، پولادی هزاره (بولیدی پتولیمی) قبل الذکر باشد. بوله شاید منبع بولان (معبر) و بیله (شهر) و ناحیه (لاس بیله) باشد. دنگی شاید همان دنگست و دوبی همان دابی، قبایل راجپوت باشند. هوس همان اوسوال، جول همان جائیل و خترهمان ختیر، قبایل راجپوت بازرگان است. جامکی بمعنی "ازجام"، عنوان ارثی جریجه شهزاده لاس بیله در بلوچستان است که قبیله او قبل از گرویدن باسلام بنام شام یاد میشد، طوریکه قبلا گفته شد. خوی و خوجه شاید عین چیز بوده و همان خو کچواهه، یک قبیله که بعدا خواهیم دید، وقتیکه کافرستان را بحث میکنیم. مدو همان مد و مندل همان منداهل، راجپوت بازرگان است. خرمز شاید همان هرمز باشد. نیامت و نامبت عین چیز اند. پاو همان پاهه گهلوت راجپوت است. پرنگی را قبلا دیده ایم؛ این یک نامی است که بازخواهیم دید که منشای یونانی دارد. سپاری، یا سپری و سپرکی یا سپرکی عین چیزبوده و شاید همان سرپرای پلینی باشد. سلطان نام یک قبیله (هندو) دشت هندی است. سوری همان سور راجپوت یا سوری ختری است. تینپا همان تینبا و توکرهمان تاکور جت یا تاکور راجپوت بازرگان است. عمرهمان عمره پراماره است. زنگی یک بومی زنگ (زنگوبار) بوده و شاید یک قبیله برده باشد.
درپهلوی جدران درشرق آن، خوستوال و داوری قراردارند.
خوستوال یا "مردم خوست" باشنده یک وادی حاصلخیز و آبریز بواسطه منابع بالائی شامیل یا دریای کیتی یک شاخه عمده کرم است که در زیروال 12 میل بطرف جنوب حد توری در تل بیلند-خیل یکجا شده و تعداد آنها حدود 4 هزار فامیل تخمین میشود. اینها توسط همسایگان آنها بنام خوستوال یاد شده و قرار معلوم هیچگونه وجه مشخصی قبیلوی برای خود ندارند. با وجودیکه اینها در مالکیت وادی خوست با وزیری سهیم اند اما وزیری در حقیقت مهاجمین اجباری بوده و به خوستوال اجازه نمیدهند که دارای عین نسب با آنها باشد، بلکه بآنها منحیث یک نسب پائینترمی بینند. خوست احتمالا یک اختصار خوستان، "منطقه خو"، یک قبیله کچواهه باشد که مهد اصلی ایشان در شیخاوت یا شیخاروات، کوههای حوالی یودیپور قرار دارد. لذا خوستوال بایست خو هندی بوده و عین مردم خو کافرستان باشد که بعدا خواهیم دید. همانند افریدی، ورکزی و دیگر قبایل پتان در این حصه مرز اندوس، خوستوال و داوری و هم قبایل بنو (که خواهیم دید) در دو بخش متقابل سیاسی یا گوندی قراردارند؛ لیکن آنها در اینجا بنام تورگوندی یا "فرقه سیاه" و سپینگوندی یا "فرقه سفید" بعوض سامل و گار قبل الذکر یاد میشوند. منشای این فرقه ها درست معلوم نیست؛ اما با قضاوت از نامهای سامل و گار، اینها شاید نشاندهنده بودیست (سرامن) و مگیها (گبر یا گور) قبل از ایجاد اسلام باشند.
بخشهای خوستوال عبارتند از
بصیر اسماعیل لکن مندو متون مولا
سبن شمل تنی تواری وغیره
ازاینها بصیر شاید همان باگریا، قبیله هندو دشت هند و رجواره باشد؛ اسماعیل همان سیمله راجپوت (کچواهه) است. مندو یک قبیله کچواهه است. متون یا متین شاید متی باشد که قبلا در بین بتنی توضیح شد؛ مولا و شمل نامهای موقعیتها است. تنی، تانی یا تونی را قبلا در بین طوایف بتنی (غیلزی) دیدیم. تراوی یا تروی شاید همان تری قبیله برهمن باشد. موله قرار معلوم نام یک قبیله (شاید یک طایفه کچواهه) باشد که قبلا در بالای یک ساحه وسیع این مرز اندوس وسعت داشته و نام خود را به ملا پاس (معبر) به خضدار در کیلات بلوچستان و به کوه ملا (ملاغر) در منطقه افریدی در حد نهائی جنوب و شمال سلسله کوه بزرگ سلیمان بالترتیب داده است. لاکان نیز نام یک محل وسیع در این مرز است بشکل لکی در مولاپاس فوق الذکر و هم در ناحیه بنو؛ این میتواند نشاندهنده مهدهای اصلی یک طایفه کچواهه باشد که حالا در نفوس و نامگذاری مسلمانان معدوم شده است.
قبیله داوری یا دایوری باشنده ناحیه داور یا دایوراست که در جنوب وادی خوست قرار داشته و بنام رورح یا رودح یاد میشود. این متشکل از دو وادی باز و حاصلخیز است که از یکدیگر بواسطه یک گردنه باریک و دراز بنام تنگی توگرای، "تنگه توگرا" (توغرا یا توگرا، یک قبیله سولانکی یا چالوک راجپوت) جدا گردیده که از طریق آن دریای توچی یا گمبیلا یک منبع کرم عبور میکند. داوری که نام خود را به ناحیه رورح یا رودح داده است، فکر میشود زمانی باین حصص از زمینداور هلمند انتقال شدند که قبایل افغان توسط شهاب الدین غوری درحوالی نیمه سده دوازدهم ازکوههای غوربه کوههای سلیمان منتقل شدند. شهاب الدین غوری که توسط او برای بار اول اسلام درهند ایجاد میگردد، با تعقیب مثال سلطان محمودغزنوی یک نسل متوالی ناقلین افغان را درکوههای حایل بامتداد اندوس از باجور در شمال تا خضدار در جنوب مستقر میسازد و اکثرا هم در جاهائیکه قبلا توسط محمود در حدود 150 سال قبل کاشته شده بود. تعداد داوریها حدود 6 هزار تخمین شده و شامل دو بخش تپی و ملی هستند.
بخشهای تپی (داورپائین) عبارتند از
ارغند بنگش بری بته بیبا بوکی
بلبل چارگل دوری گلی هوتی حیدر
ایدک ایسوری جاکر جرس جاواکی کتی
خادی خوشی مخی مینا میرو موسیقی
پهار پلاله راجی روزی سمی سرکی
شنگی سیواکی سپین تپی تروتی تارو
تته تغرای توری عتمان ژو زیراکی
ازاینها بنگش را خواهیم دید. باری و بته قبایل برهمن هستند. مخی همان مکواهنه است. مینه و میر همان هندیهای هند مرکزی و دشت میباشند. موساکی را قبلا دیدیم. پهار همان پوار (پراماره) راجپوت یا پریهاره راجپوت است. تمام لیست در حقیقت نامگذاری هندی است.
بخشهای ملی (داوربالا) عبارتند از
احمد علی امرانی اسوان ایدل بابی
براهیم چار درپو دهن فیروز گدای
گارا ایدل جبر کاکا کرای کتی
خدی کوری لند لرح ملخ ملی
مندو مریم موساکی میانی نانی ناسرکی
سمل سینی سوهو طاوس تره کی تروتی
تایب تریکی توار عمر زیره وغیره
ازاینها امرانی همان امرا برهمن است. ایدل عین ایدل درپائین لیست است. بابی عین بیبه و همان بیبا پراماره است.درپا همان دربی، قبیله خنیاگراست. دهن و گدای نامهای قبایل ختری اند.مندو یک طایفه کچواهه است. ریهر یک طایفه پراماره است. سپکی یا سپرکی را قبلا دیدیم. سمل شاید سری مل، راجپوت بازرگان یا راجپوت سیمله باشد. سوهو همان سوهه گدون است؛ و تروتی همان تیلوته، راجپوت بازرگان است. دیگران تقریبا همه هندی اند که قبلا دیدیم.
درپهلوی داوری بطرف شرق، قبیله شیتاک ناحیه بنو قرار دارد؛ اما قبل ازاینکه در باره اینها صحبت کنیم، بهتراست اولا دو قبیله دیگر را بنام بنگش و ختک بررسی کنیم که باشنده منطقۀ از شرق وغرب در بین دریا های اندوس و کرم اند.
قبیله بنگش باشندگان سطوح کرم، میرانزی وکوهات ازقله پویهار یا پیوار درغرب تا مرز ختک در شرق است که تماما درمسیری بنام بنگش (نام قبیله آن) زندگی میکنند. تعداد بنگش حدود 10 هزار تخمین شده که 2 هزارآن درکرم (درماورای مرز برتانیه) است جائیکه آنها وابسته توری اند. در کرم هر بنگش مکلف است که خود را بحیث همسایه یا "رعیت" با یک مالک توری وصل کند تا او را در مقابل توریهای دیگر حفاظت کند که بنام نایک یا نائیک یا "محافظ، نگهبان" او یاد میشود. نائیک توری بنگش همسایه خود را با یک پاسپورت یا محافظ بهنگام حرکت از یکحصه به حصه دیگرهمراهی نموده، درجنگ یا تصادمات فرقوی باو کمک نموده و حق ملکیت او را بحیث یک بنگش مستقیم میراثبر دارد. مطابق گزارشات بومی، بنگش اصلا از سیستان آمده و در ناحیه گردیزغزنی مستقر شدند، جائیکه اینها در ربع آخر سده نهم در جریان سلطنت سلطان اسماعیل سامانی باسلام گرویده و فکرمیشود که نام او را بحیث نسب اسلامی برمیگزینند؛ شاید به احتمال قویترآنها این نام-فوقانی را در ارتباط به فرقه اسماعیلی برگزیده باشند که توسط مسلمانان ارتدوکس بنام ملاحیده یاد میشوند که بواسطه حسن صباح درفارس در1099 – 1100م بنیاد نهاده شده و توسط هلاکو خان در1265م نابود میگردد. ملاحیده اسماعیلیه یا "فدائیان" بغرض فرار از تخریب، بتعداد زیادی بافغانستان فرار کردند. این روشن نیست که آنها از کدام سیستان آمده اند: از ولایت هلمند که در برگیرنده این نام است (سیستان، سجیستان نویسندگان عرب، سکستان یا "منطقه ساکا") یا از ولایت هم مرز معبر بولان، سیبی فعلی (سیوستان یا شیوستان هندیها). بهرصورت، آنها پس از تقریبا 500 سال سکونت در گردیز توسط غیلزی اخراج شده و بتدریج بطرف شرق و به امتداد اندوس رانده شده و حدود 400 سال قبل مالک سطوح میرانزی و کوهات شده و بکمک ختک تیری باشندگان ورکزی را بکوههای تیراه میرانند جائیکه ما حالا آنها را یافتیم (طوریکه قبلا توضیح شد). قسمت اعظم بنگش مسلمان شیعه بوده و در سیاست فرقه گارمیباشند. آنها بحیث قبایل پتان شناخته میشوند در حالیکه منشای آنها بطورمختلفی توضیح و بمنابع مختلفی ارتباط داده میشود. مطابق بعضیها اجداد بنگش، اسماعیل نام دارد در رابطه به سلطان اسماعیل موسیس سلطنت سامانی که تازمان صفاریها (که توسط یعقوب بن لیث ایجادشد) درسال 875م ادامه داشتند. سامانی لقب اسماعیل است چون نام پدر بزرگش سامان بود، یک شترران و دزد که در مجاورت مرو زندگی میکرد. نام پدر بزرگ سامان نیز طاهری یا داهری است که مربوط به قبیله یا فامیل داهیر است. داهیر نام یک هندو راجای سند است که بواسطه جنرال عرب محمد قسیم بهنگام تهاجم باین منطقه بقتل رسیده بود؛ و طوریکه پیشتر گفته شد از فامیل همین داهیر است که پس از مسلمان شدن، سلسله شاهان طاهری بوجود میآید. اما شاید بنگش (یا بنگخ طوریکه بواسطه پتان کوهی تلفظ میشود) شاید همان بنگت یا بنکت، راجپوت چوهان باشد. یا بنگش شاید یک شاخه بخش بنگی ختک بوده و یکجا با آنها از بخش بنگی قوم سیکه و اولاده جاتا باشند. قسمت زیاد بنگش بهند مهاجرت کردند، جائیکه آنها در حصص مختلف هند وعمدتا در فرخ آباد در ولایتهای شمالغرب، مسکونه های قابل ملاحظه ای را ایجاد کردند.
بنگش شامل دو بخش گارا و سامل است. گارا شامل دو بخش بای و میران است.
بخشهای بای عبارتند از
علیشیر بلند دنگ دولت درسمند دودا
گلشاه حسن عیسا جمشیدی کمال کتی
لندی مندر مستو موسا میسرو شادی
شینگی تپی عمروغیره
بخشهای میران عبارتند از
ابا علیشیر ازی بده حسن ایسپ
خوجه لابی لودی مندر مردو شاهو
عمروغیره
بخشهای سامل عبارتند از
علی دربی کلیسر کاسی خادی خدیر
خوتی لندی ماما مری مستوری موزو
موسا ناسو پای تانا تازی اوستری وغیره
ازنامهای فوق گارا و سامل آنهای اند که دارای دو فرقه سیاسی اند و قبلا توضیح شد. این فرقه ها (درمنطقه آبریزدریای گومل وجریانهای جنوبی کرم که بنام سپینگوندی و تورگوندی یادمیشود) تمام قبایل پتان در مرز های اندوس درتمام منطقه بین جریانهای کابل و گومل این دریا را بفرقه های متخاصم تقسیم میکند که در زمانهای قبلی بسیارقدرتمند وفعال بودند نسبت بآنچه امروزهستند. در داخل مرزهای برتانیه این فرقه ها کاملا از بین رفته اند، لیکن درآنسوی مرز بسیارقوی اند، جائیکه مردان طایفه در تخاصم یکی با دیگری بحیث یک وظیفه ارثی قرارمیگیرند (نسبت باینکه اقتضائی یا انتخابی باشد). باین علت معلوم میشود که آنها هیچگونه اطلاعی در مورد منشای این فرقه ها و یا نامهای که توسط آنها مشخص میشوند ندارند؛ آنچه آنها میدانند اینستکه پدران و پدرکلانان ایشان طرفدار فرقه ای بودند که بآن تعلق دارند و این سابقه برای رهنمائی آنها کاملا کافی است. این فرقه ها بگمان اغلب بهنگام ایجاد تفوق و برتری اسلامی دراین حصص بوجود آمده اند، وقتیکه علمای دو مذهب عمده و غالب در آنزمان درپهلوی همدیگر در شرق افغانستان بنام بودیزم و مگیزم یا آتش پرست (مردم عوام آن بالترتیب بنامهای سرامن و گبر یاد میشدند) یکجا بنام برادری، عقیده عالی و حکومت عالیمقام زندگی میکردند. بای و میران را قبلا دیدیم که نمایانده بویوی یونانی یا بای کچواهه راجپوت و میر یک قبیله هندی بومی دشت بزرگ جیسلمیر و کوههای هند مرکزی و راجواره است؛ دنگ نیزیک قبیله هندی بومی عین منطقه قبلی است؛ میسرو نیز بعین کتگوری مربوط است یکجا با شینگی و لابی. دیگران را قبلا دیده و توضیح کرده ایم. بده یک قبیله یادو یا گادون است. کلیسر شاید همان کلپوسر پراماره باشد. خدیر همان ختیر قبلی است. خوتی همان خوجوتی، راجپوت بازرگان است. تانا همان تون قبلی است. اوستوری عین ستوری بوده و همان ستواری پلینی است که بعدا خواهیم دید.
قبیله ختک باشنده منطقه عقیم، سنگی و سوزان سواحل اندوس در طول یکصد میل مسیر بالائی آنست: کمی بالا تر از نقطۀ اتصال دریای کابل در اتک تا نزدیک اتصال دریای کرم در پائین کالاباغ. عرض این مسیر ختک بسیار متغییر است، فقط چند میل در بالای اتک تا 50 - 60 میل در حوالی مَخَد و کالاباغ. تعداد ختک 30 هزار فامیل تخمین میشود که تقریبا نیمی آن در ساحل شرق اندوس مسکون اند. آنها یک مردم بسیارخوب، بلند و انکشاف یافته نژاد هندی با چهره مرغوبتر نسبت به قبایل همسایه خود میباشند. منطقه آنها فوق العاده غریب (باستثنای نمک که کوههای آن وجود داشته و چندین معدن آن درحال بهره برداری است)، مخروبه و صعب العبور با مقدار کمی زمین قابل زرع میباشد. من درفقرات قبلی ختک را با ستگیدای هیرودوتس تشخیص کردم ومیتوانم بیافزایم که آنها اصلا عین مردم شیتک بنو بوده و تفاوت در نام کاملا نتیجه تلفظ لهجه های محلی یعنی صدای نرم در جنوب و خشن درشمال است. مهد اصلی ختک درنواحی شامَل و برمَل در میلانهای شرقی کوههای سلیمان است که حالا توسط وزیری اشغال شده است. در این منطقه آنها بنام ستک، شتک، سیتک یا شیتک یاد میشوند؛ اما زمانیکه آنها توسط وزیری از مهداصلی ایشان بطرف شمال رانده شدند، توسط همسایگان مطابق به تلفظ آن منطقه بنام ختک نامیده شدند؛ و پس از مدتی آنها نیزخود را با این تلفظ سازگارساختند، با وجودیکه در پختوی عام خود هنوز تلفظ لهجه های جنوبی و غربی آن زبان را حفظ نموده اند. درحقیقت، ختک یگانه قبیله ایست در نواحی کوهات و پشاور که با لهجه نرم پختوصحبت میکند، تمام قبایل دیگردرشمال کوهات و کرم با لهجه های مختلف پختوی سخت شمالی صحبت میکنند.
قرارمعلوم این ختکها از زمین هایشان درمنطقه فوق توسط وزیری در اوایل سده سیزدهم اخراج شدند، دردوران حاکمیت قرا خیتای درولایات کرمان و سوران که بصورت یکجائی قلمروی بارک حاجیب قبل الذکررا تشکیل میداد. معلوم میشود که در اول آنها درسلسله کافرکوه تشکیل کننده مرزجنوبی ناحیه فعلی میرانزی مهاجرمیشوند و از اینجا بتدریج بطرف شرق از طریق ناحیه تیری و معادن نمک بهادر-خیل تا اندوس وعبوراز آن دریا بمنطقه ناهنجار حوالی مخد و میانولی منتشر میشوند که نقطه اتصال دریای سوهن با اندوس میباشد. در زمان حاضر صرف با آنقسمت ختک سروکار داریم که در منطقه تعریف شده قبلی، اپاریتای قدیمی هیرودوتس، قوم مسلط و مسئول باجگذاری به داریوش هیستاسپ بود. دراینجا آنها دردو بخش عمده مسکون اند: بنامهای ختک اکوره درقسمت شرقی ناحیه پشاور و سلسله کوههای چرهات، جائیکه آنها درتماس با افریدی و ورکزی اند؛ و ختک تیری در قسمت جنوبی ناحیه کوهات، جائی که بنگش و میرانزی درشمال آن قراردارند، و درتل بلند دربالای دریای کرم که در تماس با وزیری اند. این ختکها همچنان دارای یک مسکونه قابل توجه در منطقه وزیری، در جمالگری و کاتلنگ نزدیک وادی لندخور میباشند. ختکها شاید عین مردم ستک یا ستاخی، راجپوت بازرگان بوده و شامل دو بخش بزرگ تورمان و بولاک اند.
تورمان یا توران شامل دو بخش تَری و تره کی است.
بخشهای تری عبارتند از
اکو امان امیر انو عزیز بابر
بهرام بارک برگویت بیان گخو درپی
درشی غوری گودی گل هاتی حسین
ادریس اسماعیل جنده کابل کچیر کمال
کامی کانی کچین خوشحال خورم مدی
مایشی مخل ملی ماما مندولی مشر
میری مورگی ناصر پش رجر سرو
شخل شخاوت شیخالی شوی سوریا تره کی
وتر یاسین وغیره
ازاین نامها تورمان یا توران شاید همان توموری، تواری، توار، تیری یا توری، اشکال مختلف توار بزرگ، راجپوت یادو است؛ و تره کی همان توری-کی –"ازتوری" است. تری نام یک قبیله برهمن است. اکو عین اکا بوده و همان اخا یونانی یا اگا جت یا شاید دقیقترهمان اکا قبیله ناگا بسیار قدیمی دراین حصص باشد. امان همان اوان یک قبیله قویا نمایانده شده در ساحل مقابل یا شرق اندوس است که دارای منشای سکائی میباشد. امیر همان امرا برهمن و انو همان یونای ختری یا انوای کیاست است. ببر همان بابر گوجر است. بارک همان بره کی قبلی است (بارکای هیرودوتس) چنین نامی در بین قبایل راجپوت یا هندی دیده نمیشود یا در بین قبایل ترک در این حصص. برگویت همان پرامرای برکوته یا بیرگوته راجپوت است. بیان یک قبیله ترک است. چخو شاید همان چکیت رهتور است. درپی همان دهربی، قبیله خنیاگراست. درشی همان درزی غور قبل الذکراست. گودی همان گودا گهلوت است. گل همان چوهان یا گوهیل راجپوت است. هاتی یا هوتی همان هودی جت است. کاچیر همان کوچر ختری یا کچیره گهلوت است. کمال یک قبیله ترک است. کانی یک قبیله راجپوت است. کچین را قبلا دیده و باز خواهیم دید؛ این با زبان خجونه گیلگیت وصل است. مدی همان مدی راجپوت بازرگان است. مایشی همان مهیچه رهتور است. مندولی همان منداحله، راجپوت بازرگان است. مشریا میشر همان میسار برهمن است. رجر یک قبیله راجپوت دشت هند، یک طایفه رهتور است. سرو همان سورا چوهن است. شخل و شیخالی ظاهرا عین چیزبوده و همان شوکول برهمن است. شخاوت همان شیکاروت کچواهه است. وتر شاید همان باتر راجپوت یا بتار گوجور است.
بخشهای تره کی عبارتند از
اودل اودنی بدین بهرام بشر بوگر
داور درخن گنده جلی کشید خوجک
لغاری مهپال مندر ناصر اوستوری یوسف وغیره
ازاینها اودل عین ابدال است که قبلا دیدیم. بدین شاید همان بهادیل یا بهدیل رهتوراست. بشر شاید همان بهسیر، ختری است. بوگرهمان بایری جت یا بهگیر راجپوت است. درخن همان درگبنسی راجپوت است. گوده همان گونده قبیله گله دار هندی است. جلی همان جلیه راجپوت است. خوجک، لغاری و مهپال دوباره دیده میشود. اوستوری عین ستوری است که قبلا دیدیم. یوسف همان ایسپ است که قبلا دیدیم.
بخشهای بولاک عبارتند از
اکو بابر بنگی برمل چاوری دلو
گلی غوری جانه خرک خورم کوتی
ممر متون مریم مندی مکوری مروز
میسری موسا نگوری نندرک نره روزی
سده ساغری سکو سینی شان شیوی
شوی تپسی تره تره کی وغیره
ازاینها بولک شاید یک شاخه بولیلی قبل الذکر بوده و بعدا در بلوچستان نیزدیده میشود. اکو همان اچی (بهمین ترتیب اچکزی درانی) یک قبیله مشهور هندی در تاریخ کشمیر (راجاتارینگینی) است. بابر و بنگی هردو قبایل جت اند. چاوره راجپوت است. دلو شاید همان دوهیل، بازرگان راجپوت است. خرک همان خراره، سولانکی است. مریم را قبلا در رابطه به سلسله قرا خیتای کیرمان دیدیم. مکوری همان مکوری، راجپوت است. نگوری راجپوت بازرگان است. نندرک شاید همان نندی، ختری است. روزی همان روسیا، چوهان است. سده همان سیسودیا، گهلوت است. ساغری همان ساگره، پراماره است. شان شاید همان چوهان، راجپوت باشد. شیوی و شوی همان شیوه-چری، فرقه مذهبی هندی است؛ تپسی فرقه مذهبی دیگر هندی است. تره کی همان توار-کی است. در اینجا بررسی قبایل موجود در ساحه مربوط به منطقه اپریتای قدیمی بپایان میرسد. چهارمین قوم متذکره توسط هیرودوتس باین ارتباط ستگیدای "اقارب یا وابستگان سَتَگ" است؛ اینها ظاهرا در ساحه بین کوههای سلیمان و اندوس و آبریز دریای گومل و معاونین آن ژوب و بوری تا کوههای ویهووه در جنوب (که نشانه مرز بین قبایل پتان و بلوچ درمرزهای اندوس است) زندگی میکردند. این مسیر کوههای پهناور قبلا بنام سوران یاد شده و یکجا با کیرمان (منطقه آبریزی کرم) تشکیل کننده سلطنت قرا خیتای قبل الذکراست؛ قرار معلوم دراین ساحه چندین قبیله زندگی میکردند که ستگیدای قوم مسئول تادیه باج بوده است.
من ستگیدای را با ختک و شیتک امروزی مشخص نمودم. آنها قدیما در برگیرنده نواحی شاول یا شامل و برمل یا برمول (شاید عین فرمول یا فورمول قوم فرمولی باشد که من آنرا بحیث پمفیلای قدیمی هیرودوتس تشخیص کردم) در کوههای حالا اشغالشده بواسطه وزیری (بوسیری پلینی) یکجا با منطقه همواری اند که حالا بنام ناحیه بنو یاد میشود و بعدا بنام ستک، شتک یا شیتک یاد شده است (هر سه شکل در نسخه بومی وجود دارد)؛ لیکن با اخراج قسمتی از ختک باشندگان شامل و برمول و مهاجرت آنها به نواحی مجاور منطقه اپریتای، آنها در لهجه شدید تر آن منطقه ختک نامیده شدند؛ در حالیکه قسمتی از قبیله که در منطقه قدیمی خود باقی ماندند (درحوالی بنوفعلی) نام اصلی خود ستک یا شتک، سیتک یا شیتک را حفظ نموده اند طوریکه در لهجه نرم آن منطقه تلفظ میشود و قبلا تمام اینها بنام عمومی سوران (از راجپوت سور) یاد میشدند.
دو ولایت کیرمان و سوران (طوریکه قبلا ذکرشد) تشکیل کننده قلمروی قراخیتای بارک حاجیب بود. قبایل باشنده کیرمان (منطقه آبریزی دریای کرم) را در صفحات قبلی روشن ساختیم. حالا بتشریح باشندگان سوران میپردازیم (منطقه آبریزی دریای گومل) که نمایانده ساحه تعین شده ستگیدای قدیمی است. این مسیر وسیع توسط یکتعداد قبایل مختلف اشغال شده است که شیتک، وزیری، کاکر و شنواری عمده ترین آنها بوده و یکجا با چند قبیله دارای قدرت و شهرت کمتر از قبیل گوربز، خروطی، فورمولی ، اوستورانی وغیره زندگی میکنند.
گفته میشود که قبیله شیتک ازنسب شاه افرید بوجودآمده است؛ یک پیشامد که نشاندهنده بعضی روابط مبهم با افریدی است، چون گفته میشود که آنها نیزاولاده همین افرید اند. شیتک باشنده قسمتهای فرعی ناحیه بنو است که دراینروزها بصورت عام بنام بنوچی یاد میشود. اینها شامل سه بخش کیوی، سورانی و شامی اند.
بخشهای کیوی عبارتند از
بای بخی بلبو بارک بوبل بوره
بوتی براهیم بورته قلندر دله دوده
گله گیدی غازی گوندی گیدر هوید
ایسپ اسماعیل جیلم کبیر ککی کماری
کرک کیوی خوجک لیوان ماما مندی
میرگل میری میته مغل موسا نیری
نورالدین راوت رستم سربی سیتی شادی
شوبه سیندی تپی ترگلی توهلی تورر
عمروغیره
ازاین نامها بخی شاید همان بهیکته، یک قبیله مذهبی هندی باشد. بلبو همان بیبه، پراماره است. بارک قبلا ذکرشد. بوبل همان بابر، گوجراست. بوره، راجپوت بازرگان است. بوتی همان بوته راجپوت است. براهیم همان برهمن است. بورته همان بورته، سولانکی است. قلندریک قبیله مذهبی مسلمان است (شاید چارندین هندی مسلمان شده). دله همان دوهیله، راجپوت بازرگان است. گیدر دوباره در بین قبایل بلوچستان دیده میشود (بحیث گیدور و گدره، نمایانده گیدروسای قدیمی یونانی). خوجک نام خود را به بخ سلسله کوه خوجک عمران منطقه پشین داده و عین کجک است که نمایانده یک قبیله کچواهه است. نیری شاید همان نایری یا نایر، یک قبیله مشهور هند جنوبی است. نورالدین همان نگدره، بازرگان راجپوت است. راوت یک قبیله گله دار هندی است. سربی همان سوربیه، دیتو است. سیتی همان سیتی ختری است. شوبه همان شیوا-چاری، قبیله مذهبی هند است. ترگلی همان تگالی، ختری است. توهیلی همان دوهیل، راجپوت بازرگان است. تورر همان درر، قبیله گله دارهندی است. عمر همان عمره پراماره است. دربنو، همانند دیگرنواحی همواردرمرز، یکتعداد زیاد نفوس مخلوط اقارب و رعیت طبقات هندو در بین قبایل مسلط زندگی دارند؛ اینها جمعا بنام هندکی یا "هندی" یاد شده و متشکل از قبایل یا طبقات مختلف مسلمان و هندو مشغول در تجارت و صنایع مختلف میباشند؛ قبایل هندو شامل ارورا، بهاکه، بهاتیه، ختری وغیره و مسلمان شامل دوم، گوجر، جولاهه، کشمیری وغیره است.
بخشهای سورانی عبارتند از
ادم اماندی ایمل باره بهنگی بوری
بوبک بوبکر چندن چار دنده دولت
دهرمه دوران گبرک کوچی کیوی کاکل
کچین خادی خاتون خوجک خوتی لادی
لالی لته مهیت مخل ملی ممکت
مندو مشکی میشو میته نانی نوکر
پک پلی ریمی سبو سلمی سنگو
سرنی شوردوره شومی سیرکی سلطان توته
توره کی عتمان ذاکر ژوب وغیره
ازنامها، سورانی بمعنی مربوطین سور بزرگ قبیله راجپوت است. تعداد زیاد دیگر قبلا دیده و تشریح شده اند. قلندر شاید همان چندو، چوهن باشد. چار همان چاهیره راجپوت، دنده همان دندی قبیله مذهبی هندی، درمه هماه دورمیا گهلوت، دوران همان دور راجپوت، گبرک همان گبر و گواره قبل الذکر، جاجی همان جیجوتی برهمن، کیچی همان کیچی چوهن یا خیچی بازرگان راجپوت، کیکل یا ککل همان کاکر پتان است. خوتی همان کوجوتی، بازرگان راجپوت است. لادی همان لادی بازرگان راجپوت، للی همان لیلی برهمن، میشو همان مهیچه رهتور، نوکرهمان نگار برهمن بازرگان راجپوت یا نگار گوجر، پک همان پتک راجپوت، پلی راجپوت بازرگان، ریمی همان رمدیوه رهتور، سیرکی و توته همان سیرکیره و تیلوته راجپوت بازرگان، ذاکر همان جاخرقبیله هندی دشت هند است.
بخشهای سامی عبارتند از
بابک بده بدل بهلول بجل بنگش
بارک بشر باتک بازید بهاون چیت
چیغه دادی گوده گری غزنی غیب
حمیر حسن هاتی هیبت انجل عیسا
اسماعیل کفاح کمال کلره کتی کینگر
ختک خوجری لچی لادی لنگر ممیت
منده منگور مسی متی مصری موسا
ناتک نیل اودی پای پهار پرید
سبو سملی سرور سرتوی شخل سکندر
سیناور سوکری سورو سرور تپی وزیری
ویران یاسین زلو وغیره
ازاین نامها تعداد زیادی قبلا دیده و توضیح شده است. چیت یا چایت شاید همان چکیت رهتور باشد. کلره و خوجیری شاید کلهر و کوچر ختری، منگور همان منگوره راجپوت بازرگان، مصری همان میسار برهمن، پای همان پاهه گهلوت، پهار همان پوار پراماره، پرید همان اپریدی یا افریدی، سملی همان سیمله راجپوت، سرور یک قبیله راجپوت، سیناور یا سنوبر یک قبیله جت است.
باقیمانده ناحیه بنو توسط قبایل عیسا-خیل و مروت اشغال شده است. عیسا-خیل قبلا بحیث یک فرقه شاخه نیازی قبیله لودی غور دیده شده است. نیازی قسما مسکون وزراعت پیشه وقسما چوپان و پوینده یا "بازرگان کاروانی" است. نیازی زراعتی متشکل ازعیسا-خیل درناحیۀ باین نام، کمر مشانی بین عیساخیل و کالاباغ، خوندی یا کوندی درناحیه تانک و سرهنگ در میانوالی در ساحل شرقی اندوس است.
بخشهای عیساخیل عبارتند از
اوان بدر بنگی جت کزیر کورش
مامو ماسو مولو شیخان وغیره
ازاین نامها عیسا قبلا توضیح شد شاید نمایانده اسی (اسیانی سترابو و اسوا کتابهای سانسکریت)؛ و شاید همان عیسائی، "پیروان عیسا" یا عیسوی باشد. اوان قبلا دیده شد. کازیر و کورش یا گوریچ عین چیزاند؛ و کورش قبلا بحیث کیروچ راجپوت تشخیص شد که یک طایفه یا رهتور و یا کچواهه است.
بخشهای پوینده عبارتند از
علی مهسود مله ممریز نوروغیره
اینها تابستان را در خراسان و زمستان را در هند سپری میکنند (با رفت وآمد از مسیر گوالری گومل).
مروت یا ماورت (یک قبیله هندی دشت بزرگ) باشنده بخش مروت ناحیه بنو و یک شاخه لوهانی قبل الذکراست. اینها قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و حدود 8 هزار فامیل تخمین میشوند. اینها یک نژاد خوب، بلند وعضلانی راجپوت اند.
بتنی که باشنده میلانهای غربی کوه گبر و گردنه های خارجی کوههای وزیری هم مرز نواحی بنو و دیره اسماعیل (برتانوی) است یک شاخه بتنی قبل الذکر بوده و حدود 5 هزار فامیل تخمین میشوند. این بتنی شامل سه بخش تاتا، دانا و اورشپون اند.
بخشهای تاتا یا پالا عبارتند از
اشک بای بولاکی درکی دیوی جاول
کنه کتگرام کیچی خیر نیامت پیره
سدی سری سین شکر شان تری
توران عمروغیره
ازاینها اشک عین اچک است که دوباره در بین قبایل درانی دیده میشود. دیوی همان دیبه پراماره، جاول همان جایل راجپوت بازرگان، شکرهمان سکروار راجپوت است. دیگران قبلا دیده شده اند.
بخشهای دانا عبارتند از
ادم ادی اجاد علی ایوب ازغه
بابر بوبک دادی داوری گلی هاتی
کاکا کیسو لمر مخل معروف پای
پار پیرا سورج سین شادی شیخ
سکندر تری ورغره وروکی وریه وغیره
اکثراین نامها قبلا دیده شده اند. پار شاید همان پوار (پراماره) بوده و داوری همان داوری قبل الذکراست.
بخشهای اورشپون یا ورشپون عبارتند از
بارک برمست چپلی دند دری دریپلاره
گلر غربون جنگی جریک خت دودین
مغزی مندره مندی مویا میانی سمر
سرور سیکره شخی شنبی تری تره کی وغیره
ازاینها، ورشپون شاید همان بیوریشه راجپوت (کچواهه) یا بیوریشبنسی باشد. ما قبلا ورشپون یا اشپون را با کچین یا غرشین، پسران شیخ بیت، بیتنی دیدیم؛ و باز هم آنها را در منطقه برتانوی دردا خواهیم دید. چپلی همان چوپرا ختری، دند همان دهند پراماره و دری همان دیوره چوهن است. گلر همان کولهر ختری، غربون نام یک شاخه مهم دریای خانکای یا کاشا تیراه است، جائیکه با جریان هنگو در میرانزی کوهات یکجا میشود. جنجی همان جینجر گوجر است. خت همان کتک قبیله خنیاگرهند، مغزی همان مگراسی گهلوت، مندی همان مندو کچواهه، سمر همان سومره پراماره، سرور همان سورر راجپوت بازرگان یا یکجا با شنبی همان سروریا و سامپی قبایل برهمن، تری نیز برهمن و تره کی شاید تریکی "مربوط تری" است.
درغرب شیتک یا بنوچی در آنسوی نواحی تانک، کولاچی، درابند و چودوان (برتانوی)، قبیله شیرانی قرار دارد که باشندگان منطقه بین زمری در جنوب و وزیری وادی گومل در شمال بوده و محدود است درغرب بواسطه کاکر و مندو وادی ژوب.
شیرانی (جیران راجپوت بازرگان) یک نژاد بلند، خوب و کوهگردان سختکوش اند که اکثرا در زراعت مشغول بوده و بواسطه بعضی رسومات خاص ایشان تشخیص میشوند. طور مثال اینها نسبت بدیگر قبایل پتان ناوقتتر ازدواج نموده و پدر نه تنها چیزی برای دختر خود اخذ نمیکند بلکه جهیزیه ای نیز با او میدهد؛ اینها هیچگونه وابسته یا برده نداشته و تمام کار ها و زراعت خویش را خود انجام میدهند؛ اینها یکتعداد پیشه ور، هنرمند و دکانداران هندو دارند؛ رئیس آنها دارای عنوان نیکه "پدرکلان" (شاید نایکه هندی، "رهبر، رئیس، نگهبان" وغیره باشد) بوده و صلاحیت زیادی بالای قبیله دارد که از آنها جهت اجرای وظایف آمرانه و روحانی سهم گوسفند، گاو وغیره اخذ میکند. گفته میشود که شیرانی با وجودیکه مدتها قبل باسلام گرویده اند، هرگز گوساله نمیکشند؛ اما گوشت گاو مرده را پس از قطع گلو بطریقه ارتدوکسی میخورند.
شیرانی قبلا نظربه عادت غارتگری اش عامل وحشت و ترور در این مرز بود اما حالا برای پتانها، آرام و منظم اند؛ اینها راجپوت و یا جت محاسبه نمیشوند اما پس از یک جد قدیمی باین نام، بنام چار یا چهیر نیز یاد میشوند. اینها از زمانهای بسیار دور در اینحصه وادی اندوس زندگی نموده و مطابق تاد باید سورا سوریشترا باشند.
شیرانی شامل سه بخش ودم، جلوانی و هریپال میباشد.
بخشهای ودم عبارتند از
احمد انجر انگو بابر بابی بهلول
بارک بیرام دولت حمیم هنی هرمز
حیدر جهیم کمال کپیپ کارو خارو
لالا لند مینا ممند منگل مسانی
مرهیل مرو موسا نورو نیازی پیو
رودین سنجار سیدانی عمر یحیا وغیره
ازاین نامها ودم همان بیدمن یادو، انجر همان انجیره برهمن، انگو یا هنگو نام یک شهرک در میرانزی، بابر یک قبیله گوجر، بابی و بهلول همان بیبا و بیهیل پراماره، هنی همان هنا براهمن، جهیم همان جایمو راجپوت بازرگان، کپیپ همان کپول دیتو یا کپار کوری جت، خارو همان خورو قبیله گله دار هندی، کارو همان کوری جت، لالا همان لیلی برهمن، لند یک قبیله سندی، ماما برهمن، منگل ختری، مسانی همان مشوانری قبل الذکر بحیث مسیانوی سترابو، مرهیل شاید مهولی رهتور یا هیله جت و یکجا با مرو رهتور است. مرو همان موری برهمن و یحیا همان جوهیا راجپوت است.
بخشهای جلوانی عبارتند از
انو ایمل بابکر بیزی براهیم بوبک
گدو حمیم عیسا کابل کلشه کامو
کیرمان خیدر خوجک کولار کینگاری لوده
ممند مندل منو معروف مروت مایار
میر موسا نیکبی نیکزن اوبه پرچه
پریک پیرک سدو سالار سرو شکر
شمل شنبی سپند سپاپی سلطان تره کی
ترخان وریا یعقوب وغیره
ازاین نامها، جلوانی همان جهاله، مکواهنا (جمع جاله وان) است. اینها قرار معلوم مردمی اند که پس از آنها ولایت جالاوان کلات بلوچستان نامگذاری شد. انو همان یونای ختری، ایمل همان سری مل راجپوت بازرگان، گدو همان گدی گله دار هندی، کلشه همان کلچه سولانی که بعدا در بین قبایل کافرستان دیده میشود، کانو همان کانی (رهتور) راجپوت، کولار یک قبیله هندی بومی همانند کونگاری برای خنگر یا کنجر برای چنگر قبیله هندی جیپسی (کولی)، اوبه نام یک ناحیه در منطقه غور بطرف هرات و در اینجا شاید اوپل ختری باشد که قابل شک است. پرچه شاید پرانچه قبیله پیدلر و حوکر است. شمل همان شیخ ملی یا سری مل یا سیمله تماما قبایل راجپوت قبل الذکراست یا همان قبیله بومی ناحیه شمل. شندو همان سمپی برهمن، سپاپی یا سیپاپی همان سیپت و پپا پراماره اند.
بخشهای هریپال عبارتند از
ارو ادریس کالو کرمو خلیل نازک
سدو سین شاهو توری یاسین یوسف وغیره
ازاین نامها هریپال یک شاخه جریجه یادو است. ارو شاید همان هری برهمن یا هاره چوهان یا هرایا راجپوت (کچواهه؟)، ادریس شاید ایدر یک شاخه گهلوت، سدو همان سیسودیا گهلوت، یاسین شاید یسکون یاسین درمنطقه گیلگیت که بعدا دیده میشود. نام شیرانی (نام فوقانی سه طایفه فوق) شاید همان جیران راجپوت باشد که فوقا توضیح شد؛ لیکن شاید بطور صحیحتر همان میسری هندی دشت بزرگ و جیسلمیر باشد؛ لذا میسری در پختو مزاری یا زمری میشود که معنی شیر در فارسی داشته و شاید تغییر شکل اسلامی نام هندی بهنگام گرویدن قبیله باسلام باشد.
درپهلوی شیرانی در شمال، قبیله بزرگ وزیری قرار دارد. اینها شاید از بوسیری تیمیسیرا در پوتوس یا بحیره یوساین متذکره بواسطه پلینی اشتقاق شده باشند؛ یا شاید بهسیره ختری باشند. وزیری همچنان بنام سلیمانی، یکجا با غیلزی، منحیث باشندگان کوههای سلیمان، یاد میشوند. کوههای سلیمان شاید توسط اشغالگران عرب بهمین نام یاد شده باشند پس ازاینکه سولانکی راجپوت را در مالکیت این منطقه در دوران تهاجم ایشان یافتند. از آنجائیکه غیلزی قبیله مسلط باشنده در میلانهای غربی و گردنه های سلسله کوه سلیمان در حصه شمالی آنست، بعین ترتیب وزیری قبیله مسلط باشنده میلانهای شرقی و گردنه های آن سلسله در شمال آنست. وزیری در این ساحه سلسله کوه از تل بلند درکورم هم مرز میرانزی تا به معبر گومل وسعت داشته و نواحی عمده آنها شامل (یا شوال)، برمل (یا برمول)، خیسور، مرغت، شم وغیره است. تعداد اینها بسیار زیاد بوده و یک قبیله قدرتمند و غارتگراند که در خشونت رسوم و شدت عادات معروف اند. اینها شامل دو بخش خیزاری (خیجر پراماره) و لیلی (لیلی برهمن) اند. وزیری لیلی حدود 6 هزار فامیل بوده و برای سده ها دربین خوگیانی درمیلانهای شمالی سفید کوه مسکون بوده اند (طوریکه قبلا تشریح شد) و حالا بطور کامل از وزیری اصلی متمایز اند. وزیری خیزری شامل سه بخش موسا، مهسود و گربز است.
موسا شامل دو بخش عتمان و احمد است که یکجا بنام درویش نامیده میشود. از اینها، عتمان حدود 18 هزار فامیل بوده و شامل سه طایفه محمود، ابراهیم و ولی اند.
بخشهای محمود یا مهمیت عبارتند از
ایدل اییز ببر بدی بخشی بلل
براک بوزی چالاک درنی دردانی درمل
دوسالی گوگی حسن حکیم هیبت ارامیه
جنگی خلپ خرمنز خوجه لالی لوچی
مشی ملی ماما مندی مرچی مسکی
مهرمان مهتر نانا نزل نور پهار
پینگ رجی رزوتی ریشمین شادی شمل
شاپی سرمست شیخ ولی سکندر سلیمان تری
ترگلی تورگی توله وزر وزی وغیره
ازاین نامها تعداد زیادی دیده و تشریح شده اند. چالاک همان چالوک سولنکی، گوگی همان گوگادیوه رهتور؛ درسالی همان دوسوره راجپوت بازرگان؛ دردانی همان دیندوریه دیتو؛ ایرمیه شاید ارنیه کچواهه که دربین قبایل کافرستان نیز دیده خواهدشد؛ کلپ عین چلپی یا چپلی بخشهای یورشپون؛ لوچی یا لاچی نام یک شهرک درناحیه بنو؛ وزی و بوزی شاید عین چیزباشند.
بخشهای ابراهیم عبارتند از
علی ددین بجل بوبلی بوزی قلندر
دادی دیته هیبت اندس اسکندی جانبیگ
جنگی کرای کئی خوجه خوشحال لاچی
لخی مده مچگن مختر ملی منظر
متی میوا میرالی نونیا نیمت پاله
پیله رامی سخی سلمی سمی شخه
شامیره سیرکی سوگی سنی ترپشی تولک
توری یودی وروکی زرنی وغیره
ازاین نامها بدین (یا شیخ بدین) قبلا زیاد دیده شده و شاید همان بودنو راجپوت یا بیده برهمن یا بیدمن یادو باشد. بجال یا بوچل همان بچل راجپوت، اندس همان اندوه پریهارا، نونیه همان نینیاور راجپوت، رامی همان رامدیوه رهتور، سوگی همان سوهگنی راجپوت، تولک یک شهرک در ناحیه تیمنی غور که توسط چنگیزخان محاصره وتخریب شد، زرنی هیزیک شهرک غوری و مرکز روسای تیموری است، ذکرهمان جاخر جت است.
بخشهای ولی عبارتند از
اندی ارل ارم ایدیه ببه بده
باجی بکا بنگت بشکی دادا دری
دیگان فتوح گلی گری هندی امبر
عیسا جبی جمال جانبیگ جانی جوگی
کابل کجی ککه خندر خرمز خوزی
کوتر لدی مده ملیکشهی ملو ممه
ممیت مندر معروف مینه میستی میته
میتکی موسا میامی میان نانک نرمی
نور پال پیپلی پولیه ریشمین سالی
سردی شبر شخل شربت شوبر شومی
سنی سور سیفلی تختی تاتار تتی
تور تورک توره وروکی وغیره
ازاین نامها اندی وهندی همان اندوه پریهاره، بده همان بده یادو، بنگت همان چوهن، بشکی همان باچک راجپوت یک بخش بزرگ ومهم وزیری ویکجا با میمی نمایانده کبلی میونوی هیرودوتس (یا لاسونوی) متذکره درستراپی دوم است. قرارمعلوم لاسونوی نام خودرا به ولایت کلات بلوچستان داده اند. هیرودوتس درپهلوی کبلوی میونوی، نام کبلا و بعدا هیجینوی درعین ستراپی دوم را ذکرمیکند. هیجینوی را ما درخاگانی یا خوگیانی درمیلانهای شمال سفیدکوه تشخیص کردیم. کبلوی که ما نمایانده کابلی تشخیص کردیم حالا وزیری کابل-خیل است. مینه یا مینا یک قبیله مشهورهندی بومی میور است. پل و پولیه عین چیزاست. پیپلی همان پیپره گهلوت و شاید عین پوپل یا پوپلزی درانی باشد. شبر و شوبر عین چیزبوده و شاید سبروال ختری باشد؛ و شربت همان سوربیه بازرگان راجپوت، شخل و شومی همان شخل و شونک برهمن، سونی یا سنی همان سونی راجپوت بازرگان، تختی شاید توکه پراماره و وروکی همان بوریشکی یا بیوریشه راجپوت است.
احمد، بخش دیگر موسا درویش، حدود 10 هزار فامیل بوده و شامل دو بخش سین و کالو است.
بخشهای سین عبارتند از
اگگر الله داد علی امل ایدل ببر
بکر برت بولا بوتی براهیم دودی
گلی گندای گرره هاتی عیسا ایسپ
جانبیگ جنگر ککه کمال کیمل لالا
لندی مدک مدی مدید مریض مروت
موسا میان نانا پای پایک پربا
پتوح پیرگه سلیمی سنزر شامی سیرکی
سودت طاوس تره تولک تورک توری
عمر ولی ولید زیرک وغیره
ازاین نامها سین یک قبیله مشهور راجپوت (سینگرح) است. اگگر راجپوت بازرگان است. برت شاید راجپوت برت است. بیلا همان بالا برهمن ویا بولدی بلوچستان وغیره است. بوتی همان راجپوت، دودی همان دوده راجپوت، گندای و گرره همان گندوال و گرریه قبایل گله دارهندی، هاتی همان هودی جت، جنگر همان جنگم قبیله مذهبی هندی، ککه همان ککا ختری، پربا همان پربیاه چوهن، پای همان پاهه گهلوت، سنزر همان سنجر، سیرکی شاید سیرکیره راجپوت بازرگان است. سودت یا سورت همان سوده یا سورتیه قبایل پراماره، سلیمی همان سلیمانی، شامی همان شامه جریجه و عمرهمان عمره پراماره است.
بخشهای کالو عبارتند از
اگگر علی اندکی اشپاله بدین بدخان
بغوان بجل بلوچ بامی بپج بسی
بتن بیزن بوبل قمر قاضی دربه
درویزه گاله گلوت گنجی گیدر اندکی
اندس ایسپ ایسو کبیر کرنی کتی
خوجل کودو لالی ملک مندک مستی
مته مصری مغول مالا نگرا نانا
نصری نظربیگ پسرکی پوتی سدن سخریه
سنجر سوزی سینی شادی شخن شمسی
شیخ بازید شیرک شیوکی سیدی سیپاهی تخی
تکره توری عمر عتمان واسکک وتک
زا زازا ذکریا زالی زرگروغیره
ازاین نامها کالو همان کالم راجپوت گهلوت است. اندکی، ایندکری و اندس عین چیزبوده و همان اندوه پریهرا راجپوت است. بلوچ بعدا دیده میشود. بامی همان بامدیوه برهمن است. بپج شاید پپا پراماره یا پپه ایست که بعدا دیده میشود. بیزن دو باره بحیث بیزنجو بلوچ دیده میشود. قمر تغییر شکل اسلامی چندرا برهمن است. دربه همان دهربی قبیله برد یا خنیاگراست. درویزه شاید دوهریه یا داهیریه رهتور باشد (از همینرو سلسله طاهری مسلمان خراسان وفارس). گاله همان گوهیل چوهن، گلوت همان گهلوت یا گراهیلوت راجپوت، گیدرهمان لومری بلوچ که بعدا دیده میشود با قبایل بلوچستان، کبیرهمان کبریاه رهتور، کرنی همان کرن کیاست قبیله راجپوت، نگره همان نگوره بازرگان راجپوت، نانا شاید ناو ناگه جت، نصری یا ناصری همان ناصر قبیله پوینده تجاران کاروان، پوتی نام یک ناحیه درافغانستان (وادی ترنک) و یک ناحیه (پتوار) در شمال پنجاب که شاید ازیک نام قبیله جت باین نام یاد شده باشد، سدن شاید همان سوده پراماره، سخریه همان سیرکیره راجپوت بازرگان، واشک همان باچک راجپوت (رهتوریا کچواهه؟)، تخی همان تگه برهمن، ذکریه همان جاخریه قبیله هندی دشت بزرگ، زالی همان جالیه راجپوت (کچواهه یا پریهارا؟)، زازا و زا شاید همان جاجی قبل الذکرباشد.
مهسود یا مسعود وزیری شامل دوبخش علی و بهلول است.
بخشهای علی عبارتند از
اکا استانی اتا بنگش بسی بوری
چار دودیا دوسنگ گداری گلی گری
گلپ جمین کنگر کتی کیمل کیسی
خالی خوجک مچی مده مهپال مله
من منگی متی میراک ناجیل پیپلی
پوتیه سلمی سرگله شهابی شمن شیبانی
شیخا تره کی تتری توتیاه وغیره
ازاین نامها استانی همان اشتانه راجپوت کیاست، بیری یک قبیله ختری، گلپ عین خلپ در بخش مهمیت وزیری، کنگرهمان خنگر قبیله بومی هندی، منگی همان من-کی "ازمرد"، شهابی یا شیبانی و تتری نامهای تاریخی ترکی اند. اکثریت نامهای دیگر قبلا دیده و توضیح شده اند.
بخشهای بهلول عبارتند از
اشنگی ایکم بابل بلم بنده بتنی
بلال بورتی قیامت درمن درویش گیگه
غورکی حمل هیبت جوگی کمال کتی
خرمن خورمنگ لادی لنگر لیلا ملای
ملیکشاهی موده مسوره میرت نناک ناصری
نورنگ پنجی پایو روزی سلیمکی سندر
سرمت شمک شنگی شومی سورا تنو
تنو توخی توتیه یودی وغیره
ازاین نامها بهلول شاید بیهیل پراماره یا بیهیله سولانکی، اشنگی همان اشیاگ قبیله هندو دشت بزرگ و جسلمیر، بورتی همان بورته سولنکی، قیامت همان گویما راجپوت بازرگان، درمن همان دورمیه گهلوت، گیگه همان گوگدیوه رهتور، لادی راجپوت بازرگان، لنگرهمان لنگهه چالوک یا سولانکی، لیله همان لیلی برهمن، میرات همان میروت (میر) قبیله بومی هندی نانک یا نانوگ راجپوت یا نای ناگه جت، پنجی همان پنچم راجپوت بازرگان، روزی همان روسیه چوهان، سلیمکی همان سولانک چالوک راجپوت، سندرهمان سندره رهتوراست. سرمت (که قبلا بنام سرمست نیز دیده شده است) همان سری مت راجپوت، شنگی همان سنگلی راجپوت، توتیه همان تیلوته راجپوت بازرگان، یودی یک نام مشهور راجپوت (یودیپور) است. از بخشهای فوق، لادی و بتنی هردوبنام نیکزن و شاید تغییر شکل اسلامی نیکومبه یا نیکومپه چوهان است. ممیت، مدی و پیپلی وزیری جمعا بنام ستروزیری – "وزیری بزرگ" یاد میشود؛ اینها همچنان بنام دری-نغری – "سه کوره" یا فامیلها یاد میشوند. جرگه یا "شورا"ی این سه قبیله بحیث آخرین داوری (حکمیت) درتمام مناقشات در بین طوایف میباشد که خود نمیتوانند حل نمایند؛ و حکمان مطابق به یک کود خاص تصمیم میگیرند که بنام نرخ یاد میشود، یک کلمه هندی بمعنی "تعرفه، قیمت ثابت" وغیره میباشد. ستروزیری حدود 12 صد فامیل بوده و تماما مربوط به سپین گوندی یا "حزب سفید" اند.
گربز وزیری شامل دو بخش ناصری و خری است. بخشهای آن عبارتند از
بیگی بیری بوریه گنده حسین کودی
لندی منی پخه پیری پریت سرگلی
شیر زین الدین وغیره
ازاینها خری شاید همان ختری باشد. بیری یک قبیله ختری است. بوریه شاید همان بوره راجپوت بازرگان، گونده یک قبیله گله دارهندی، پریت همان پروت گهلوت است. گربز با وجودیکه در بین وزیری تقسیم بندی شده، گفته میشود که یک مردم متمایزاند. گفته میشود که قبلا آنها در وادی شخدو و کوه بابر مسکون بودند اما ازاینجا توسط مهسود وزیری رانده شده و در کوههای گبر پناهنده شدند، از اینجا نیز بواسطه اشغالگران قبلی، کچین بتنی اخراج شدند. گربز که حالا قوت آنها تا اندازه زیادی کاهش یافته است بکوههای غیرقابل دسترس در شمالغرب منطقه وزیری و هم مرز نواحی خوست و داور عقب نشینی نموده اند.
قبیله بزرگ کاکر در جنوب وزیری قرار دارد. اینها باشنده یک مسیر بسیار وسیع منطقه کوهستانی و آبریز شونده بواسطه جریان ژوب دریای گومل بوده و متشکل از وادیهای پرنفوس و حاصلخیز میباشد از قبیل ژوب، بوری، کانچوغی و وادیهای کوچکتر برشور، حنه، ژوره وغیره. کاکر بایست یک شاخه گاکر، یک قبیله بزرگ در منطقه پتوار در ساحل شرقی اندوس متصل هزاره چاچ باشد؛ مگردرنسخه های خطی بومی، این نام اکثرا بشکل کیکان، کایان، کیکانان، کاکان وهم کاکرنوشته شده که وابستگی به کیکایه مهابهارت و کایانی سیستان را نشان میدهد. اینها همچنان گفته میشود که اولاده تیموری (تمنای قدیمی هیرودوتس) باشنده منطقه غور بوده و تا اندازه زیادی با تیمنی مخلوط شده که از کاکر بحیث برادران و حامیان بزرگ خویش میدیدند. کاکر شاید خوکره رهتور و رابطه قبیلوی با تیمنی باشد که مربوط به زمانهای بسیارقبل است وقتیکه کاکر باشنده کوههای غور بحیث مردم مسلط بودند. درشجره نامه افغانها، کاکر مربوط به بخش غرغشتی قوم است که متشکل از دانی، بابی، و مندو است. از اینها دانی شامل چار بخش کاکر، ناغر، پونی و داوی نمایانده داناوه مهابهارت و نویسندگان سانسکریت است.
بخشهای کاکرعبارتند از
ادم اکا علی انگو انو اپخ
عربی استانه اتو برات چوی دادر
دلور درپی دومهر غوری حاکلون حسین
ابراهیم الیاس عیسا اسماعیل اسمام جدران
جفره کابل کمال کپیپ کرکراتو کیوی
ختن مکران ملی مندو مردان مستک
موسا مزری پای پخی پونی پندار
پوخی رجر رانی رومی سباک سالور
سنتیه سنجره سرگری ستگ سین شام
شمل شپراد شوری سیتم سودان سلیمان
سوران تبرک طاهر ترهغاری تارن تور
یود عتمان یونس یوسف زن غوری وغیره
ازاین نامها تعداد زیادی را قبلا دیده ایم. انگو همان اننگه راجپوت، اپخ همان اپهریه قبیله گله دارهندی، عربی همان قبیله قدیمی در کنار دریای اربیوس (هب فعلی) در مرز سند متصل ولایت لاس بلوچستان یا قبیله اربیس سترابو است. مخروبه های یک شهرک قدیمی در کنار دریای کابل نزدیک پشاور قرار دارد که بنام اربی یاد میشود (اوروباتیس آرین) طوریکه قبلا گفته شد؛ این شاید قبلا یک شهر اربی، اجداد همین کسانی باشند که نامشان مورد بحث است. چوی شاید چوهان راجپوت یا چیره رهتور باشد. دومهر همان دامره یک قبیله ایکه قبلا تعداد آن بسیار زیاد بوده و در تاریخ کشمیر (راجاتارینجینی ) بحیث یک مردم قدرتمند و یاغی در منطقه حدود لاهور برجسته شده است. دومهر، دومر یا دامرباشنده کوه توکاتو مشرف بر وادی شال (کویته) در کلات بلوچستان است. حاکلون همان هیکلان یا مردم قریه دروادی پیشین کلات بلوچستان است که حالا بنام هیکلزی یاد شده و شاید نمایانده ایگلی هیرودوتس (ستراپی دوازدهم) باشد. مکران نام یک ولایت بزرگ بلوچستان فعلی است که بعدا خواهیم دید. مندو یک قبیله کچواهه، مزری همان میسری هندی دشت جیسولمیر بوده و در توضیح شیرانی دیدیم. پنی همان پراماره راجپوت، رومی شاید رام-دیوه رهتور، سباک نام یک قبیله قدیمی هندی (شاید یک طایفه کچواهه) باشد. یک قریه در کنار دریای کابل نزدیک کانتونمنت نوشهره قرار دارد که بنام سباک یادمیشود، این شاید نشاندهنده یک مهد قبلی قبیله سباک باشد که شاید مربوط به سبکتگین مشهورغزنی باشد. قسمت آخری نام تگین یا دکین (دکماک، "نامیدن") یک کلمه ترکی و بمعنی "نامیدن" است که بواسطه شاهان ترک به بردگان ایشان اطلاق میشد، سبکتگین معادل "یکلیپت سبک" است. سنتیه همان سندهیا برهمن، ستگ نام قدیمی ستگیدای هیرودوتس و ختک و شیتک فعلی است که توضیح شد. طاهر شکل اسلامی دوهریه یا داهریه رهتوراست.
بخشهای نغرعبارتند از
بهرند غندولی چندرو دور حیدر خادو
مشو مترولی نمیر پاهت پلکت پرید
رورک سلایج سیلتی ترک ترنک تیرو
یونس وغیره
ازاینها ناغرنام یک قبیله بازرگان راجپوت است. اینها حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی وجود نداشته و قسمت عمده آنان بهندوستان با لودی و دیگران مهاجرت کردند. اینها در هند عمدتا در کراولی، شیخاوتی و ایالات دیگر راجواره در برار داخن مسکون اند. چندولی همان چندیلی گوجر است. چندرو همان چندره برهمن و بورک همان رورا پریهاره است.
بخشهای پنی عبارتند از
ادین اغضر احمد علی بابر بابکر
بهون بای بلال بیدین قاسم دهپل
دریپلاره گهدا حمزه حزران هیبت انزار
ایسوت کابل کمال کانو کریر کرمو
خیتانی خوجک لهر مغدود مامی ملهی
مردو مرغستانی مرغرانی مرسین موکی مولا
موسی ناصر پک سامی سندود سرهنگ
سین شادی شکون شیرو توله توتی
عمر عمرگت عتمان ودیر زمری وغیره
ازنامهای فوق پنی یک قبیله پراماره است؛ حالا تعداد بسیارکمی ازاین مردم درافغانستان باقی مانده و اکثریت اینها یکجا با ناغر قبل الذکر بهند مهاجرت نموده و درعین موقعیتها مسکون شدند، لیکن تعداد زیاد اینها در نواحی برار و دخن و بخصوص حیدرآباد میباشند. ایسوت یا سوت یک طایفه رهتوراست. لهر شاید لاهیری برهمن باشد. تعداد زیاد دیگران را قبلا دیده ایم و بعضی نامهای جدید شناخته و یا تشخیص نشدند. ودیر شاید عین ودیهو کافرستان باشد که بعدا خواهیم دید.
بخشهای داوی یا دابی عبارتند از
علی بلیل دومر همر خندی موسا
سکندر ودیگران با نامهای اسلامی فعلی.
ازاینها داوی یا دابی یک قبیله راجپوت (پریهاره) بوده و حالا در افغانستان و یا حتی دربین کاکر دیده نمیشود. کاکر یک قبیله بزرگ و مهم پتان است؛ تعداد آنها حدود 20 هزار فامیل در کوههای سلیمان میباشد. کاکر همچنان دارای مسکونه های در حصص مختلف هندوستان و بخصوص در نواحی بلندشهر و روهتک است؛ لیکن مسکونه های پتانهای دیگر در هندوستان از نگاه زبان و رسوم وهم سیما کاملاهندی است. یک مسکونه دیگرکاکرنیزدرکندهاروتعداد زیاد این قبیله درمنطقه غور با تیمنی هستند که با آنها ادعای قرابت دارند. فیروزکوهی این منطقه و کایانی سیستان یکجا با عتمان-خیل پشاور نیز ادعای نسب مشترک با کاکردارند.
بخش بابی افغان غرغشتتی در ساحه قبلا قلمداد شده به ستگیدای هیرودوتس یافت نمیشود باستثنای جوامع کوچک و پراگنده. قسمت بزرگتر قبیله که عمدتا مصروف بازرگانی اند در داخل و حوالی شهر کندهار و هم در کلات مرکز بلوچستان مسکون اند. بابی شاید نمایانده بیبا پراماره است.
بخشهای بابی عبارتند از
عزرائیل بخی ادریس جندر کتو میر
صائب سرو شیلوی وغیره
گفته میشود که بابی قبلا متشکل از چار طایفه بنامهای جبرائیل (گبریل)، میکائیل (مایکل)، اسرافیل (اسرافل) و عزرائیل (عزرایل) بود که بارتباط فرشتگان آسمانی نامگذاری شده است؛ اما افغانها با گرویدن باسلام این نامگذاری را رد کرده و نام را تبدیل کردند. این قصه نشاندهنده بعضی ارتباطات با فامیلهای یهودها یا اسرائیلیها در دورانهای قدیمتر است. یک قبیله بزرگ و مهم در فارس بنام بابی وجود دارد که شاید با بابی افغان رابطه داشته باشد.
شاخه مندو غرغشتی در وادی ژوب بامتداد مسیر دریا یکجا با کاکر مسکون است.
بخشهای مندو عبارتند از
ایمل بابکر بنگی بارک براهام چار
همزه هیبک اسماعیل قمبر لالی مالیوه
ممکتی میس نانی نیکبی نوکر سلمی
شوردره شومی سیرکی توره کی وغیره
مندو یک طایفه بزرگ کچواهه بوده و بطور وسیعی در بین قبایل پتان در مرزهای اندوس منتشر گردیده اند. قمبر بازهم در بلوچستان دیده میشود. دیگران را اغلبا دیده ایم.
درآنسوی کاکر بطرف شمالشرق، قبیله خروتی قرار دارد که یکی از طوایف عمده تشکیل کننده مجمع پووینده تجاران بازرگان است. خروتی نمایانده خریتا راجپوت بازرگان است؛ اینها حدود 6 هزار فامیل تخمین شده و باشنده نواحی پلتو و دوه گومل در میلانهای شرقی کوههای سلیمان بوده وتقریبا کاملا کوچی یا چوپان اند. شهرک عمده در منطقه آنها بنام اورگون یا ورغون نامیده میشود که بواسطه قبیله فورمولی مسکون شده است. خروتی نیزباشنده میلانهای غربی کوههای سلیمان ازمعبر پلتو تا ناحیه کتوازاست. خروتی که دربین پووینده شامل نیست اکثرا در زراعت و گله چرانی مصروف اند؛ اینها دارای گله های بزرگ شتر و تعداد زیاد بزوگوسفنداند. خروتی زراعتی و چوپان بطورقابل ملاحظه ای درسیما و رسوم وحتی زبان ازخروتی بازرگان فرق دارند که دربرخورد خویش بسیاردرشت و ژولیده درهیکل اند؛ اما اینها یک مردم بسیارخوب و مردانه بوده و دارای رنگ چهره روشنترنسبت به هندیها اند.
بخشهای خروتی عبارتند از
ادیک علی الو امند امبر اصغر
بابر بدین بناس بندر بوستام بی
دریپلاره گاری غیبی غوری گوندی هارون
عیسا ایسوت کاکل کرابه خدیر خاران
خیدر لاجمیر لعلی لالی لنگی لیون
مدد ملیک ملی متوک مزرک موتیک
مریگت موسا نادیر نوره پنجو پروتی
پسانی رایو سخته سندر سید شائب
شاهتوری شالی شامو شارق سلیمان سلطان
سوران تار تور یاه یحیا یاسین
زاکو زاولی ژونیه وغیره
ازاین نامها اصغر شاید اگستور راجپوت پریهره باشد. بناس همان موناس راجپوت، ایسوت یک طایفه رهتور که قبلا دیده شد، کاکل همان کاکلسه راجپوت بازرگان، خدیر همان ختیر راجپوت بازرگان، خاران شاید مردم خاراپ در بلوچستان، خیدر همان کیدر راجپوت بازرگان، کرابه همان کربیره راجپوت بازرگان، پنجو همان پنچم راجپوت بازرگان، پروتی همان پروت گهلوت، سندر همان سندره رهتور، یحیا همان جوهیا پریهاره است. تعداد زیاد دیگر قبلا دیده شده اند. خروتی ادعای وابستگی با غیلزی داشته و میگوید که یک شاخه توخی است که اینها مدتها قبل جدا شده اند. ساحک غیلزی ادعا دارد که خروتی وابسته یا همسایه آنها بوده و یا وصل آنها است.
قبیله دیگر مشابه به خروتی، ناصر یکی از طوایف پووینده تجاران بازرگان است. آنها ادعا دارند که یک شاخه هوتک غیلزی اند، اما این آخری ادعا دارد که ناصرهمسایه یا وصل آنها است. رابطه کاملا همانند مالک و مستاجراست، هردو خروتی و ناصر تابستان را در چراگاه ساحه اشغالی بواسطه توخی وهوتکی گذرانیده و زمستان را در دامان دیره جات اندوس سپری میکنند. یکتعداد ناصرها ادعای نسب شاه حسین غوری داشته و تعداد دیگر ادعای نسب بلوچی دارند. با وجودیکه ناصر در زبان و رسوم مشابهت به پتان دارند یکمردم متفاوت دررنگ چهره و سیما با آنها بوده وعلایم بدون شک منشای هندی نشان میدهند. اینها بتعداد 13 هزار فامیل تخمین میشوند. یک مسکونه کوچک ناصر در کوه دامان کابل وجود دارد، اما اکثریت قبیله هیچ زمینی درافغانستان نداشته و عمدتا در انتقال تجارت بین هند و مناطق آسیای مرکزی مصروف اند.
بخشهای ناصر عبارتند از
علمبیگ بنو بهر بوری چالاک داود
دوموش حبیب کمال خیدر ملی نانک
مندی مروت موسا ناسو نعمت شادی
سپینکی سورکی تره کی عمر یوریا عتمان
یحیا زنگی وغیره
ازاینها بهرنام یک قبیله بومی هندی بوده و حالا نمایانده در این منطقه بواسطه براهوی کلات بلوچستان است. چالاک همان چالوک یا سولانکی راجپوت، دوموش همان زوایموخت قبل الذکر، مانک همان مانت راجپوت بازرگان، شادی عین خادی و خودی که قبلا دیده شد وهمان شودی (شودی روسها و ایستونیهای فعلی) یا همان چوتو برهمن، سپینکی و سورکی و تره کی و بمعنی سفید و سرخ و سیاه اند. اکث ردیگر نامها قبلا دیده شده است.
فورمولی یا پورمولی (پمفیلای هیرودوتس) گفته میشود که حدود 6 هزار فامیل درافغانستان بوده و باشنده میلانهی شرقی کوههای سلیمان هم مرز معبر پلتو است. ناحیه ایکه آنها در اختیار دارند پس از ایشان بنام فورمولی یاد شده و شهرعمده اینها بنام وورگون یا اورگون نامیده میشود که قبلا دیده شد. فورمولیها باندازه بسیار کمی در بیرون افغانستان شناخته میشوند، گفته میشود که اینها در ساحه منزوی خود بسیار کم با همسایگان خود مخلوط شده اند، اینها یک مردم آرام و صنعتگر بوده و در زراعت و تجارت آهن مصروف اند، اینها تا اندازه زیادی در فورمول (برمول) در ذوب آهن مصروف اند، اینها در فروش تجارت آهن در افغانستان غربی از طریق نمایندگی خروتی مصروف اند. ناحیه فورمول (برمول وزیری قبل الذکر) بحیث یک وادی آبریز دریای کورم بوده و جوانب آن بطور ضخیم با درختهای صنوبر و دیگر درختان جنگلی پوشیده بوده و حصه مرکزی آن زراعتی و پوشیده با باغها و درختان بوده و تولید کننده تمام میوه های معمولی و سیب با کیفیت عالی میباشد. فورمولی در بین وزیری و خروتی واقع بوده و بحیث تاجیک شناخته میشوند؛ زبان آنها پارسی قدیمی شاهنامه است؛ آنها ازافغانها و پتانها کاملا متمایزاند، اما ادعا دارند که نسب مشترک با غیلجی دارند که مرکز آن شهر خیلیج بطرف غرب هلمند و قلعه بست بوده است. شاید در اینجا بعضی ماخذ مبهمی در رابطه به کیلیکیا قدیمی در آسیای صغیرباشد. گفته میشود که بعضی فورمولیها در کابل و در نواحی غرب آن عمدتا در تجارت مصروف اند. دهکده ای نیز بنام فورمول یا پورمول در منطقه یوسفزی در مدخل جنوبی معبر سرخاوی به بونیر وجود دارد.
اوشترانی، اوشتورانی، اوشتوری، ستوریانی یا ستوری نمایانده های فعلی ستاوری قدیمی متذکره بواسطه پلینی یکجا با تپیری، انریکای و هیرکنی باشندگان منطقه بین اپاورتین (ابیورد) و مارگیانا (مرغاب) میباشد. مطابق گزارشات افغانها، اوشتوریانا قدیمی اشغالشده بواسطه نواحی ستوریانی چاه و تراوی یا تری در شمالشرق کندهار اند؛ نواحی با زمینهای حاصلخیز که بآسانی میتواند بواسطه جریانهای کاریزی آبیاری گردد و از همینجا بواسطه طایفه لهوان کاکراخراج شدند.
اشتوریانیها اجازه ندارند که از نسب افغان یا پتان باشند، با وجودیکه آنها در بین قبایل پتان بعلت قبول زبان و قومیت آنها شامل اند؛ اینها حالا مردمی اند که قسما زراعتی و قسما کوچی اند؛ طبقات زراعتی باشنده کوههای غرب کولاچی در دیره اسماعیل اند، درحالیکه بخش دیگر با تجاران کاروان پووینده یکجا شده و در بین دیره جات دامان دراندوس و سطوح کندهار وهلمند نظربموسم درسفراند که زمستان رادرهند وتابستان را درخراسان بسرمیبرند. اوشتوریانی کوچی کاملا در خیمه های سیاه-موئی بنام کیژدی زندگی میکنند، در خوشه های کوچک و بشکل یک کمپ که بنام کیری یادمیشود (کوره ترکستان شرقی)؛ اما بخشهای مسکون قبیله در کلبه های کوچک و متحرک سبدی و پلستر شده با گِل زندگی میکنند که از چوب گز ساخته شده و بشکل یک قریه میباشد که بنام جهوک (یک واژه پنجابی) و کیری یاد میشود، هر دو اصطلاح دارای منشای هندی بوده و معنی "دایره" یا "خوشه" را دارد. اوشتوریانی حدود 5 هزار فامیل تخمین شده و تقریبا نیمی از آنها بحیث زارع و معامله داران گاو میباشند؛ اینها یک مردم آزاد، شجاع و مردانه بوده اند اما در رسوم خویش خشن بوده و تمایلات غارتگرانه دارند. بخش گندهپور اوشتریانی بطورعمده در ساحه برتانوی بامتداد دیره جات دامان از تانک تا درابند مسکون بوده و بیک مردم آرام، منظم و صنعتگر تبدیل شده و حالا در بین آنها یکتعداد تجاران سرمایدار و ثروتمند (از همین مردم) شده اند. گندهپور اکثرا نمایانده سلسله گوندوفریس است که در منطقه سیستان و کندهاردر شروع عصر میلادی حکومت کردند.
اشتریانی شامل دو بخش بزرگ گندهپوری و حمر است.
بخشهای گنداپوری عبارتند از
اخته علی امر امران ایدک بابر
باهیر بارا بازک بوجر براهیم دادی
دانا دودا دریپلاره گدای گنده حاجی
حیات حسین عیسا ایسپ جعفر جالی
جامک کمال خلیل خوبی خیری مکی
مله ملنگ مانی مریری مینا نصرت
نیکل پبهی پایک پرا سروان سیدل
شابی شداد شیخی سکندر سلطان تجی
تانو تره عتمان یعقوب یحیا زاولی
زرنی زوهاک وغیره
ازاین نامها اخته یک قبیله قدیمی غور است که هنوزهم دربین تیمنی بنام اختن شناخته میشود. امر و امران ظاهرا یکی بوده و همان اومره پراماره است و شاید کوههای خوجک عمران ازهمینها ناشی شده باشد. بابر یک طایفه گوجر است. بارا یک طایفه برهمن، بوجر شاید بهوجک برهمن یا بیجریه راجپوت، گدای و گنده شاید همان گدی و گندوال قبایل گله دار هندی، جماک همان جایمو راجپوت بازرگان، خیری همان خیر پراماره، سکندر همان الکساندر و شاید نشاندهنده اولاده الکساندربزرگ و پیروان او باشد. پبهی همان پبیه چوهان، پرا عین پری است که قبلا دیدیم وهمان پریهاره راجپوت نژاد شاهی است. یعقوب همان اکوبی یک طایفه سکلاب (سلاوی) ترک، زاولی و زرنی نامهای قبایل است که باشنده نواحی زاول و غزنی مربوط غزنی و غوراست. زوهاک عین زاک و ساک بوده وهمان باشندگان قدیمی سیستان و مکران است، تابعین آشوریهای نیمرود شاه بابیلون.
بخشهای حمر عبارتند از
ادین اکو الدو امان بگر بای
دادر گگل غورنی حدو حسن عیسا
جرو قدر کمال کری لالک مدید
مشر متک موسا پانیه سابی سالی
سین شامو شی تورمان توسا وغیره
ازاینها حمرنام یک قبیله راجپوت دشت سند است. بگر شاید بگریه قبیله دشت هند (بومی)، گگل همان کاکلسه راجپوت بازرگان، یا همان گوگادیوده رهتور، جارو همان جورا رهتور، متک و موتیک و مته و میتا عموما عین چیز بوده و همان سری مت راجپوت است. توسا همان تسیره چوهان، پانیه همان پونی پراماره است. طوایف حمر از گندپوری اصیل در چهره و رسوم تفاوت داشته، بعضی از اینها موی را بشکل حلقوی میگذارند مثل بلوچ و بخصوص امان.
ادامه دارد ...
پافوس – فبروری 2009
)قسمت چهارم(
ازمعلومات داده شده درگزارشات هیرودوتس، سترابو وآرین ما نامهای اقوام اساسی قدیما باشنده منطقه گنداروی را آموختیم که عبارت بودند از استاکینوی، ماسیانوی، نیسایوی، اسپوی و اساکینوی.
استاکینوی شاید طوریکه قبلاپیشهاد کردم، قبیله استیس، شهزاده هستیکا راجپوت، باشندگان ناحیه هستیناگارا (هشتنگرفعلی) بوده باشند. آنها حالا باین نام در افغانستان شناخته نمیشوند، باستثنای چند بخش کوچک بنام هستی در بین طوایف بعضی قبایل پتان دراین مرزها؛ مهد قدیمی آنها حالا توسط قبیله مهمند، طایفه محمدزی باشندگان ناحیه هشتنگراشغال شده است.
ماسیانوی طوریکه قبلا گفته شد، حالا توسط مشوانری نمایانده میشوند، که مهد عمده آنها حالا درسریکوت کوههای گندغر هزاره چاچ درساحل شرقی اندوس میباشد؛ اما بحیث مشانی، مسانی، ماشو وغیره دربین بخش های چندین قبیله پتان درامتداد اندوس یافت میشوند.
نیسایوی شاید باشندگان شهرآزاد نیسا بوده و شاید در رابطه به محل ایشان توسط شهرفعلی نیساتا (قبلا ذکرشده) نمایانده شوند که دراطراف آن مخروبه های زیادی با پوشانیدن چندین میل مربع پشته وآشغال وجود دارد.
اساکینوی (طوریکه قبلا فرض شد) حالا شاید توسط یاسکون نواحی چترال و یاسین متصل مهدهای قدیمی ایشان در باجور نمایانده شوند. باجور شاید منطقه باجاسوا (نسب چهارم از یوجامیدا، مطابق گفته های تاد "سالنامه راجستان"، یکی از سه شاخه بزرگ بیرون شده ازهستی) بوده و گفته میشود که در تمام پنجاب و هند گسترش یافته است (1600 ق م). باجسوا که مالکیت حوالی اندوس را بدست آورد، پنج پسرداشت که او نام پنچالیکای آنها را به پنجاب داده است. کمپیلا جوانترین پسر، مرکز خود را بنام کمپیلنگره تاسیس نمود (محل که توسط دهکده موجود کمپیلپور نزدیک اتک نشانداده شده است، جائیکه حالا کانتونمنت برتانیه قرار داشته و بنام "کمپیلپور" یاد میشود) و شهزاده دروپدیوی باین خانواده تعلق داشت (خانم مشترک پنج برادران پندو، قهرمانان مهابهارت). پنچ پندو در افسانه های محلی تجلیل کننده کردار آنها هنوز در بین قبایل منطقه گندهارا شناخته شده است. یاسکون چترال و یاسین ظاهرا عین مردم اند همانند اساکینوی قدیمی یونانیها که قبلا باشنده سوات و باجور بودند، اما حالا آنها دراین نواحی به این نام یافت نمیشوند. احتمالا آنها در بین سواتی شامل اند که نام عمومی تمام باشندگان قدیمی یا هندی سوات و باجور از زمان گرویدن به اسلام اند. دربین سواتیها یک بخش بزرگی بنام گباری، گبارای یا گواری تشخیص میشوند که قبل از گرویدن باسلام (طوریکه نام نشان میدهد) "آتش پرست" و شاید مربوط قبیله پنتیالی پارسیان (قبلا ذکر شد) بوده باشند، یکی از آنهائیکه مهد قدیمی ایشان بواسطه ناحیه پندیالی فعلی در کوههای مهمند فعلی بین دریاهای کابل و سوات نشان داده میشود.
اسپیوی حالا توسط قبیله ایسپ نمایانده میشود که وسیعا در بین بخشهای چندین قبیله بزرگتر واقع در مرزهای شرقی افغانستان از کندهار تا به اندوس گسترده اند؛ ودرروزگارموجود تحت نام اسلامی یوسفزی موجود اند، بحیث یک قبیله بزرگ و قوی در مهدهای قدیمی اجداد دورایشان، که بآن نام فعلی یوسفزی یا ایسپزی (طوریکه توسط طوایف کوهی تلفظ میشود) را داده اند.
اسپیوی طوریکه توسط آرین بنام هیپاسیوی یا اسپاسیوی سترابویاد می شود در دورانهای بعدتر توسط کورتیوس بحیث اگریاسپای یا اریاسپای در منطقه کنداهار یاد میشود. توسط نام فعلی یوسفزی، آنها مالکیت تمام مناطق واقع دربین دریاهای سوات و کابل و اندوس را تا کوههای مرتفع جداکننده آنها ازمنطقه دارادا یاسین و گیلگیت دراختیاردارند؛ درحقیقت، تمام گندهارای قدیمی طوریکه قبلا تعریف شد، باستثنای مسیریکه این نام بسیار دقیق اطلاق شده، محلات بین دریاهای کابل و سوات و محاط به مسیر پائینی دریای کنردرغرب؛ درساحه ایکه گنداری یا کنداری های فعلی هنوز در کانتونهای کوچک بنام آنها در بین کوههای ناوگی درمرز های باجور یافت میشوند.
کتله عظیم گندهاری قدیمی یکجا با همسایه های ایسپ آنها درساما یا "سطوح" مجاورآنها بین دریاهای سوات، کابل و اندوس توسط یوچی، گیتای یا جاتا به وادی دریای ترنک اخراج شده و درسواحل آن درسده پنجم میلادی مسکون شدند، درزمانیکه آنها ظرف-دعا بودا را ازپشاوربه کندهارانتقال دادند؛ درزمانهای بعدترمن افتخارداشتم که این اثرمقدس را درسال 1857 ببینم. درآنزمان، این اثردریکحالت حراست کامل دریک گوشه محقرمعبد اسلامی دربین مخروبه های شهرقدیمی قلعه مانند کندهار قرارداشت. ازاینکه بر سر گندهاریهای کاشته شده (ناقل) درکندهار چه آمده است (نامیکه شاید این منطقه از این ناقلین گندهاری اندوس گرفته باشد) زیاد روشن نیست، زیرا آنها حالا بواسطه این نام در بین قبایل موجود منطقه فعلی کندهار شناخته نمیشوند؛ حتی نه درسطح یک قبیله ساحوی. اما ازهموطنان و دوستان آنها دراین مهاجرت، معلوم میشود که اولاده آنها یعنی ایسپ، ده قرن بعدتر، تحت نام اسلامی یوسفزی (یک نامیکه بعضی اشتباهات وسردرگمی دررابطه به ادعای نسب اسرائیلی افغانها ایجاد کرده است) به منطقه قدیمی و پدری خود برگشته اند در اشتراک با یک قبیله دیگر بنام مندانر(مندروانی پلینی) از سواحل دریای هلمند.
مطابق به گزارش خود آنها، یوسفزیها در مسکونه های موجود دروادی پشاور درنیمه سده پانزدهم میلادی در زمان سلطنت میرزا الغ بیگ، شاه کابل و غزنه و نواسه امیرتیمور(تیمورلنگ نویسندگان اروپائی) و کاکای پدری امپراطور بابر (موسیس سلطنت مغولی هند) باینجا آمده اند. قبل بر این مهاجرت، آنها در ناحیه غواره مرغه یا "چراگاه حاصلخیر" در سرآبه های دریای ارغسان، یک شاخه ترنک زندگی میکردند. متعاقب یک مناقشه بر سر چراگاه با قبیله ترین (باشندگان نواحی پائینی ارغسان و کادانی) به کابل مهاجرت میکنند؛ دراینجا با ملاقات با قبایل مهاجربنام مهمند، خلیل و داودزی که مجموعا بنام غوریاخیل یا غوری یاد میشوند، یکجا شده و به غارت و چپاول راهها و آزاردادن منطقه مشغول میگردند. اعمال خربکارانۀ آنها آنقدرغیرقابل تحمل میگردد که الغ بیگ، قوتی جهت توبیخ آنها فرستاده و آنها را از ناحیه کابل بطرف جلال آباد میراند. آنها دراینجا اتحادی با قبیله خوگیانی باشنده میلانها و دامنه های سفیدکوه تشکیل داده و بکمک آنها به وادی اندوس پیشروی میکنند. یوسفزی تحت رهنمائی رئیس یا ملک آنها بنام خان کاجوح یا کاچو، ازکوههای خیبربه ناحیه پشاورعبورمینمایند، جائیکه به آنها یک پارچه زمین درامتداد دامنه کوهها جهت اقامت داده میشود. اما با مناقشه با دلزاکهای باشنده برسر استفاده ازمنابع آبی آنجا، داخل جنگ شده و پس ازدشمنی های دوامدار، موفق میشوند آنها را بامتداد دریاهای کابل و سوات به ساما برانند. در اینجا دلزاکها در مرکز خویش که بدون تفاوت بنام کوت کپوره، لنگرکوت، کاپوردگرهی و گرهی کپور یاد میشد (یا "قلعه کاپور" یا کپول، نام یک قبیله راجپوت بازرگان) تقویه گردیده و با دشمنی بمقابل یوسفزی تجدید قوا نموده و از دریای سوات به ساما عبور میکنند. اما مساعی آنها سودی نبخشیده و یوسفزی میتواند دلزاک ها را ازطریق اندوس به هزاره چاچ رانده و ساما را نیز بدست آورند.
دلزاکهای بدشانس حدود یکقرن بعدتر(1644- 1647 م) متعاقب اغتشاش وبی نظمی ایکه درچاچ ایجاد میکنند، توسط امپراطورجهانگیربصورت کتلوی به هندوستان و داکخان تبعید گردیده و در کتله نفوس عمومی تقریبا کاملا منقرض میگردند. آنهائیکه ازاین تبعید فرارکردند، بشکل فامیلهای پراگنده و جوامع کوچکی هنوز در حصص مختلف نواحی پشاور و راولپندی یافت شده و بخشهای از آنها در چندین طایفه ایسپزی درکوههای بونیر نیز یافت میشوند. باینترتیب دلزاکها که یک مردم مزدحم و قدرتمند در پشاور بودند بصورت کلی از این مناطق معدوم گردیده و جای آنها توسط یوسف و مندانر و کنفدراسیون متجاوزین اشغال میگردد. پس از اخراج دلزاکها مالکیت ساما در اختیار یوسف و مندانر قرار گرفته و در جریان 12 سال بعدی میتوانند خود را بتدریج به آقای سوات تبدیل نمایند. درعین زمان، مهمند و دیگرغوریاخیل یکجا با خوگیانی که با آنها در تهاجم متحد شده بودند، مالکیت مسیر حوالی پشاور را بدست میآورند که حالا دربرگیرنده نامهای آنهاست؛ درحالیکه کتله دیگر و بزرگ مهمند مالکیت مسیرهای کوهی را بدست میآورند که حالا بنام آنها یاد میشود (دربین دریاهای کابل و سوات، یک کوه وسطی در بین کوههای خیبر و سوات).
دراین زمان سامای یوسفزی یک مسیرچراگاه وحشی بوده که پوشیده با جنگلهای کم رشد، نفوس کم و پشته های لچ دربرگیرنده مخروبه های شهرها و دهکده های قدیمی که گفته میشود توسط محمود غزنی تخریب شده است. محل عمده آنها شهرتقویه شده لنگر کوت است که فوقا ذکرشد، جائیکه دلزاکها آخرین مقاومت خویش را نشان داده و یوسفزی پیروزی قاطع خود را بدست میآورد. منطقه شمالشرق نزدیک سوابی، که درآن زمان بنام کرک- خانه، "کرگدن خانه" یاد شده و توسط یک مرداب نیزار بزرگ پوشیده شده و پناگاه حیوانات بوده است. امپراطوربابر، طوریکه درخاطرات خود مینگارد، با آمدن از کابل از طریق نواحی کامه، باجور و سوات از این منطقه در اوایل 1519 م میگذرد. در اینجا او با دختر رئیس یوسفزی ازدواج نموده و کرگدن ها را در مسیر باتلاقی فوق الذکر شکار میکند. قرارمعلوم کرگدنها باشندگان این حصص از زمانهای دور بوده و در پارسی قدیم بنام امبیلا یاد میشدند، شاید علت نامگذاری دهکدۀ باین نام در ناحیه چمله بونیر باشد که من در یک فقره قبلی آنرا بحیث ایمبولیما آرین مشخص کردم. کرگدنها از مدت مدیدی ازاین حصص ناپدید گردیده و در هیج جائی در هند شمالی یافت نمیشوند. پوششهای مخفیگاههای کرگدن در بین یوسفزی کوهی بسیارعام بوده و حالا نیز ارزش بسیار دارد.
پشته های قدیمی یا تومولی فوق الذکر آنقدر زیاد میباشند که یک مشخصه چشم انداز منطقه را تشکیل میدهند. آنها نشاندهنده موجودیت قبلی یکتعداد زیاد مردم کامگار و بسیار پیشرفته و دارای مذهب بودیست دراین منطقه میباشد؛ ازسفرهای حجاج چینائی، فا هیان و هوین تسانگ آموخته میشود که هند شمالی و بخصوص این قسمت افغانستان درسده پنجم شگوفان بوده ودرسده هفتم روبزوال بوده است. بقایای مهندسی ومجسمه ها که هنوزهم بمقدارزیادی درمخروبه های شهرها وشهرکهای بزرگ این منطقه یافت میشوند وهم دربعضی پشته هائیکه حفریات شده دربرگیرنده شواهد هنر یونانی است؛ درحالیکه تعدد وتنوع بزرگ سکه های بکتریائیهای یونانی که درزمانهای مختلف و حتی تا زمان کنونی درآثارمخروبه مسکونین قدیمی درتمام منطقه گندهارا یافت میشود، بطورقاطع ثابت میسازد (بدون شواهد دیگر) که اینجا زمانی مهد شگوفان مسکونه ها یا ناقلین یونانی بوده است. این حقایق بطورطبیعی ما را آماده میسازد که دربین مخروبه های قدیمی، بعضی آثار (صنعت وهنر) اولاده این ناقلین یونانی را بیابیم، ما چنان ذخیره غنی آثار باستانی داریم که نمیتوان بطورمشخص از خصوصیات بیزانسی صنعت محلی و تزئینات پرداخته شده توسط بومیان این منطقه تا امروزبگوئیم؛ اما این آسان نیست که آنرا دربین تعداد زیاد قبایلی کشف کنیم که ناپدید شده اند باستثنای شاید وسایل مظنون فهرست علایم و واژه های یونانی که با گذشت زمان در یک سرزمین بیگانه و دور انحراف یافته و بطورعادی توسط دگرگونیهای اسلامی و سایر اشغالگران تغییرشکل و قیافه نموده اند. بآنهم ما در بین باشندگان موجود همین منطقه یوسفزی بعضی قبایل و طوایفی را یافتیم که دربر گیرنده نامهای است که بآسانی میتواند مرجع یا منبع یونانی داشته باشد تا هرچیز دیگری؛ درحقیقت، قبایل گیتا یا جاتا، که توسط آنها یونانیها سلب مالکیت شدند، همچنان دربرگیرنده نامهای اند که شبیه یا همانند یونانیها هستند. نامهای قبایل اکا، علی، بوی، جونا یا جانا، یونس وغیره که حالا نژاد جت فرض میشوند میتواند توسط آن مردم از یونانی های گرفته باشد که با آنها مخلوط شده و زبان آنها را شاه آنها درسکه های خویش بکاربرده باشند. اگربرکی فوق الذکرنمایانده بارکای یونانی لیبیائی ومنبع بارک یا بارکزی درانی افغان فعلی و بارک ختک پتان باشد، لازم نیست ما بواسطه ظهوراخای یونانی در اکای پتان و اگای جت (شریک یکدیگر درخاک) گیج نشویم؛ از ایولی یونانی درعلی یا عالی پتان؛ ازبیوی یونانی در بای راجپوت یا پتان؛ ازایونوی یونانی در جونا یا یونس راجپوت و پتان.
ازاین گیتا یا جاتای مهاجم که یک بخش عمده آن مند یاد میشد (گوت یا جوتی و ویند اروپا)، طوایف زیاد و قدرتمند هون آمدند که علامه اشغال خویش در افغانستان را با تحمیل مسکونه های قبایل خود باقی گذاشتند. دراینحصه افغانستان که حالا مدنظر داریم اینها شامل گوئی و جیوجین تاتار هون است که طوریکه دی گوگنی میگوید، با ترک مهدهای قدیمی خویش در شرقی ترین قسمت تارتاری درشمال چین، قبایل بزرگی را دریک دوران قبل ازعصرعیسوی بطرف غرب فرستادند. این قبایل پس ازسده های سرگردانی و زدوخورد در سرزمین پهناور آسیای شمالی، بتدریج بطرف جنوب و غرب دشت گوبی یا شامو بزرگ سرازیر شدند (شاید پس از گوئی یا گاوی باین نام یاد شده باشد)، جائیکه با یوچی یا گیتای یکجا شدند که قبل از آنها ازعین منطقه درشرق دورآمده بودند (و ممکن درآغاز از قاره امریکای شمالی)، آنها بطرف شرق بامتداد جوانب کوههای سیلیستیال (تیان شان چینائیها، کیلاس برهمن ها)، ازطریق ایغور کاشغر و جاتا زونغر و به مناطق پرنفوس، مدنی وغنی درمنابع سیحون وجیحون حمله کردند (سیر و آمو، جاسارتیس واکسوس) جائیکه یونانیها حکومت را در دست داشتند. زمانیکه یوچی و جیوجین (جاتا و گوجر) بداخل جنوب و جنوبشرق پیشروی کردند، گوئی (گاوی یا کابی فعلی) ظاهرا در اوائل در شمال هندوکش باقی میماند؛ یگانه اثرآنها باین نام که حالا در افغانستان یافت میشود در هزاره گاوی حوالی بامیان و غوربند است، با آنهم در اینجا بخشهای کابی و کبا در چندین قبیله افغان بامتداد مرز های اندوس وجود دارد؛ این نام همچنان در بین طوایف راجپوت اگنیکولا پرامارا دیده میشود که شاید در دوره های بسیارقیل باین قبایل داده شده باشد. از جاتا و گوجر، نفوس بزرگ که در وادی اندوس و تمام هند شمالی موجود اند شاهد کامل بودن اشغال آنها دراین منطقه است؛ جاتا یا جت عمدتا مسکونین زراعتی و گوجرعمدتا مردمان چوپان بودند. هردو نژاد خوب، جوانمرد، تنومند و شجاع اند. در یوسفزی، گوجر دارای دهکده های زیاد در ساما است؛ اما در کوهها، جائیکه تعداد آنها زیاد است، اینها کاملا مصروف مواظبت گله و رمه اند – گاو، بوفالو، بز و گوسفند. در وادی پائین اندوس و بلوچستان، جت ها عمدتا شتر پرور بوده و با مواظبت این حیوان تشخیص میشوند.
بارتباط اسپوی آرین (ایسپ یا ایسپزی یا یوسفزی فعلی) معلوم میشود که آنها باشندگان کوههای حلقوی سطوح از دریای سوات تا اندوس اند؛ در حالیکه اساکینوی (یسکون یا یشکون فعلی) عین مولف، باشندگان کوهها و وادیهای آبریز دریاهای سوات و پنجکوره اند. لذا این دو قبیله و گندهاری باشندگان تمام مسیر کوهی منطقه گندهارا است. اسپوی حالا توسط بخش ایسپ یوسفزی نمایانده میشود که یک مردم آزاد درکوههای آنسوی مرز برتانیه اند؛ معلوم میشود که آنها موقعیت خود را درطول مدت طویلی که توسط مقدونیها دراین حصص یافت شده اند، دراختیار خود داشته و بعدا بواسطه آنها در مالکیت خاک بحیث هموطنان مسکون یکجا شدند؛ ما میتوانیم از تاریخ اینقدر استنباط نموده و اینموارد بواسطه تفوق نامهای قبیلوی یونانی در بین طوایف آنها تصدیق شود. اساکینوی حالا توسط یسکین چترال و یاسین وشاید سواتی هزاره پکلی نمایانده شود. در اوایل سده سیزدهم، زمانیکه توسط چنگیزخان اشغال میشود، مناطق سوات و باجور بنام سواتی گبری یاد میشد، از قبیله گبری مسلط قبلا ذکر شده؛ اما از زمان اشغال این مسیر توسط یوسفزی، در اواخر سده بعدی، گبری تقریبا بطورکلی منطقه را ترک گفته و به نواحی دردو به امتداد سواحل اندوس حوالی کولی، پلاس وغیره مهاجرت کردند که بنام منطقه گبریال یا گبری یاد میشود؛ ودراین دوره شاید یسکون ازباجوربه چترال و یاسین مهاجرت نموده باشند، درحالیکه آنهای مربوط سوات از طریق اندوس به هزاره پکلی تحت نام سواتی مهاجرت کردند؛ که نام ساحوی داده شده بتمام مردم قدیمی منطقه سوات بوده وشامل (درپهلوی گبری و یسکون) یکتعداد قبایل کوچک هندی میباشد.
لذا میبینیم که گندهارای قدیمی(طوریکه ازنویسندگان قدیمی آموختیم)، بنام گنداروی یا گندهاری باشنده مسیر بین دریاهای کابل و سوات؛ بنام استاکینوی یا هشتنگری درسطوح شمال دریای سوات؛ بنام ماسیانوی یا مشوانری درسطوح شمال دریای کابل زیراتصال سوات؛ بنام اسپوی یا ایسپ درکوههای حلقوی و قاعده آنها از دریای سوات تا اندوس؛ و بنام اساکانوی یا یسکون در کوههای داخلی بودند. ما همچنان دیدیم که هریک از نمایانده های این قبایل قدیمی هنوزدر بین باشندگان موجود منطقه و اکثرا باعین نامها و درعین موقعیت های تعین شده بآنها (توسط مولفین نقلشده) موجود اند؛ یوسفزی فعلی برتمام آنها مسلط بوده و آنها را تحت الشعاع قرار داده است. حالا قبیله یوسفزی را تجزیه و بررسی میکنیم.
یوسفزی شامل دو بخش بزرگ مندانر و یوسف است. مطابق شجره افغانها، تقسیمبندی براین منوال است – سرابنری، اولین شاخه اولاده قیس، پتان شامل دو بخش عمده بنامهای شرخبون و خرشبون است. از اینها، خرشبون سه قسمت است بنامهای قند، زمند و کانسی. (زمند شکل مسلمانی چاوند است؛ درجریان سلطنت چاوند رای سولانکی از انهلوره، محمود غزنوی باین منطقه حمله نموده و آن را ویران نمود). ازاینها، قند شامل دو طایفه بنامهای خاخی یا شاخی یا خواخی و غوریا است. خاخی شامل سه قسمت بنامهای مند، ماخ و ترکلانری است. و مند شامل دو طایفه بنامهای مندانر و یوسف میباشد.
طوایف مندانر، مندان یا مندر شامل عثمان، عتمان و راجراست. آنها در ساما یا سطوح یوسفزی زندگی میکنند. مندان نیز یک قبیله برهمن است.
عثمان شامل دو بخش کمال و عما است. کمال نام یکی از24 قبیله اساسی اقوام ترک است. گفته میشود که عما قبیله دیگرترک کم شهرت است، لیکن شاید وابسته ناگا باشد.
کمال دو قسمت است – میشران و کیشران.
بخشهای مشران عبارتند از
ابا اما بوسی کرای متی موسا نیکبی
ویکتعداد نامهای فعلی اسلامی دیگر.
ازاینها کرای یک قبیله ترک است که قبلا ذکرگردید؛ متی را قبلا دیدیم که اولاده شیخ بیت، بتنی است؛ موسا نیز موسوی هیرودوتس درستراپی دوم است؛ اینها شاید شامل موسائی، اسرائیلیهای مذهب موزائیک اند؛ نیکبی را نیز قبلا دیدیم درنیکبختان، ایورگیتیس آرین و بعدا نیزخواهیم دید.
بخشهای کشران عبارتنداز
الله داد بداخان بای قاسیم دالو
دیهگان حمزه لشکری مغدود مشوانری
رستم ساهو شادی سلطان
ودیگرنامهای اسلامی فعلی.
ازاینها الله داد همان دایودوتوس است؛ بداخان همان بدا یادو یا گادون است؛ بای همان بوی یونانی است؛ دالو شاید همان دلزاک باشد؛ دیهگان همان دهی، یک قبیله جت دیگراست. مغدود گفته میشود که مانند ماخ است که همان مکواهانا راجپوت باشد. مشوانری را قبلا دیدیم؛ ساهو همان سلطانو، هندوی گرویده به اسلام است.
عما شامل دو بخش دولت و اسماعیل است. دولت شاید همان دوهیل، راجپوت بازرگان باشد؛ و اسماعیل همان سیماله، راجپوت بازرگان است.
بخشهای دولت عبارتند از
بهرام قابیل اسماعیل ماهیار مالی
معروف مبارک پاینده سنگر وغیره
از اینها بهرام همان بهری ختری یا براهمن است؛ قابیل همان قپول و ماهیار همان موهور، همان راجپوت بازرگان است. مالی حالا باشنده باجور شاید همان مال، راجپوت بازرگان یا مالی یک قبیله قدیمی هندی وادی اندوس باشد که بعد از او ملتان بنام مالیستان یادگردید. معروف میتواند همان نیر روپ، راجپوت باشد؛ مبارک همان بارک است که قبلا دیدیم؛ پاینده همان پاندی برهمن است؛ و سنگرهمان سینگار راجپوت است.
بخشهای اسماعیل عبارتند از
بکال بام بهالر بوکا دور عیسا
جونا سکندر سلیمان طاوس اوریا وغیره
از اینها بکال همان بهاگل، راجپوت بازرگان است؛ بام همان بامه- دیوا برهمن است؛ بهالر همان بهلر، راجپوت پرامرا است. بوکا همان بوغا یک نام ترکی است. دور یا دود راجپوت است. عیسا همان اسی یا اسیانی، اسوی سترابو، یکی از چارقبیله سکائی است که یونانیها را از بکتریانا معزول ساخت. جونا همان یونا یا یاکانا یونانی است؛ و سکندر همان الکساندراست. سلیمان شاید تغییرشکل اسلامی راجپوت، سولان- کی یا چالوک باشد.
عتمان شامل چارطبقه است – اکا، کانا، علی، سادو. ازاینها اکا شاید اخای یونانی یا اگا، جت و باحتمال بیشتر طایفه ناگه بهمین نام باشد. کانا همان کانی راجپوت است. علی یا عالی همان ایولی یونانی است. سادو مخفف سیهسادا است که همان سیسودیا، راجپوت گالوت است.
بخشهای اکا عبارتند از
عرب بهرام بیبو دادو دلزاک
دارازی دوستی گوجر اسماعیل جایل
جوگی جونا کابل کالا خوایداد
لال ماهپالان نیکبی اوریا پیراک
رسول سین شامه شاهدام شیخ مالی
سکندر وغیره
ما تعداد زیاد اینها را قبلا دیده ایم. جایل راجپوت بازرگان است. جوگی یک قبیله مذهبی هندو گرویده باسلام است. خویداد یا خداداد همان دایودوتوس است. لال شاید لار، راجپوت بازرگان باشد؛ مهپالان همان مهپی یا مهپال، ختری است؛ اوریا یا یوریا همان هرایه، راجپوت است؛ سین راجپوت است؛ شامه همانند جریجا بهاتی، راجپوت یادو است.
بخشهای کانا عبارتند از
اسو بارو بوبکر چور غلام حمیل
حیدر میتا موسا سامه شامکی سیهصدا وغیره
از اینها اسو همانند اسی فوق الذکر است. بارو یک قبیله برهمن هند شمالی است. چور یا چاور همان راجپوت چاواره است؛ حمیل همان حمیر، راجپوت سند است؛ میتا همان مایتیلا برهمن است؛ سامه و شامکی همان سامه و شامه جریجا قبلا ذکرشده است؛ سیصدا همان سیسودیا، راجپوت گالوت است.
بخشهای علی عبارتند از
علی بابو بسو برسیم بیبو چرانده
دابی هیبو اسماعیل جوگی کالا مته
میگی اوپی پنجپاو پاندو پاینده پیرا
سیدو سامو عمر زنگی وغیره
از اینها بسو همان بسی، قبیله برده هندی یا برده میراثی است؛ چرانده همان چارنداین یک قبیله فداکارمذهبی هندواست؛ دابی یک قبیله راجپوت است. اوپی، هوپی، هوپان یا ایپی را خواهیم دید؛ که همان اوپل ختری است؛ عمرهمان عمرا سومرا، راجپوت پرامارا است.
بخشهای سادو شامل دو قسمت جالو و داری است.
بخشهای جالو عبارتنداز
ابا آدینه بسی بداخان بهالر
بودیلا براهیم قاسیم دولت دنیا
هوتی کیچی مالی ماتی نصرت
پاندو پنجپای رانا شاهداد تاجو
طاوس عمرا یحیا ذکریا
از اینها بودیلا همان بوتیلا، راجپوت است؛ خیچی یک قبیله راجپوت چوهان است؛ نصرت یک قبیله چترال است که بازخواهیم دید؛ پنجپای یا پنجپاینده همان پنچ پندو، "پنج برادر" مشهوردرافسانه های ایسپزی است؛ رانا همان رانیکا، راجپوت سولانکی است؛ یحیا همان جوهیا راجپوت است؛ ذکریا همان جاخر، جت است.
بخشهای داری عبارتند از
ادم اکا علی بابو بالو بام
بانی بارا بیری بیزاد بودیلا کمرال
کارا چاجو دلزاک درپیزه دور گلوده
گوار حسن جعفر جالو کجو کالو
خودو لال مدا ماما میرداد موسا
اوسی صادق سرگین شیخان سلیمان تورکی
عثمان یوریا وغیره
از اینها ادم دوباره دربین افریدی میآید؛ بالو، بام و بارا همان بالا، باما- دیو و بارو، قبایل برهمن اند؛ بیری یک قبیله ختری است. کمرال و کارا نامهای ترکی اند. چاجو همان چجیرا، رهتوراند؛ گالوده همان گالوت، راجپوت است؛ گوار یا گواری همان گبری سوات است که قبلا ذکرشد؛ جعفرهمان جیپره، راجپوت پرامارااست؛ جلو همان جلیا، راجپوت است؛ مدا یک قبیله جت است و مادا یک قبیله راجپوت بازرگان است؛ ماما یک قبیله برهمن است؛ اوسی همان اوسوال، راجپوت بازرگان است؛ یوریا همان هارایا، راجپوت است. سرگین نام وادی گیلگیت بوده وشاید یک قبیله دردو ازهمین محل باشد
راجر یا رازر (همان راجوار) یک قبیله راجپوت ازدشت هندی است؛ بخشهای آن عبارتند از
احمد اکل اکو بنگو بهلول بازید
بهلر چوره داود دورن گدای غرنی
غلام ایسپ خضر لنگر ملیک مامو
منی معروف مته مغل نیکبخت پنجپاو
پایندو سادین سرگین شرغت شموری سیصده
سندی عمر زنده وغیره
از اینها بنگی یک قبیله جت وهمانند سیکه بنگی و بنگش پتان است که بعدا هم دیده میشود. بهلول همان بیهیله، پرامارا یا بهیل، خاتری است؛ چوره همان چاواره، راجپوت است؛ داود همان دادا است که بعدا هم دیده میشود؛ خضر همان خیجر، پرامارا است؛ لنگرهمان لنگها، راجپوت سولانکی است؛ مته و مغول اکثرا یکجا شده اند؛ پنجپاو همان پنچ پندو است که قبلا ذکرشد؛ پاینده همان پندو یا پندی برهمن است.
یوسف یا ایسپ شامل پنج طایفه است: عیسا، موسا، بای، اکا و یوریا. آنها باشندگان کوهستان یوسفزی یا ایسپ اند که بصورت عام بنام یاغستان یاد میشود.
بخشهای عیسا، شکل اسلامی اسی (همان اسوا) عبارتند از
علشیر ایمل ایپی بربن دادی گدای
حسن هوتی ایلیاس کیکا کمال کمبوه
مخو ماما ماشو موسارا میراحمد نصرت
پنجپاو سالار سین شرغه شی تاجو
طاوس ورکم ولایتی یا ذکریا وغیره
ازاینها ایپی همانند اوپی، یوپی، هوپی است که قبلا ذکرشد؛ کاکا درقبیله ختک دیده میشود؛ کمال و کمبوه قبلا ذکرشد؛ مدی، مدا و مدو یکچیزبوده ویک قبیله جت است؛ مخو همان مکواهانا است که ظاهرا یک ترکیب ماخ یا ماک و حنا با یکدیگراست. ماشوعین ماشوانری است که قبلادیده شد. سالار و سین راجپوت اند؛ شی و یا جت اند.
بخشهای بای (بویوی یونانی) عبارتند از
ابو برخا چغر دولت اسماعیل ایسپ
مندی نور وغیره
اکا (اخا یونانی یا اگا جت و اکا ناگه) شامل دو بخش گوهره و رانری است. گوهره همان گهور، گهلوت، راجپوت است؛ و رانری یا رانی همان رانیکا، راجپوت سولانکی است.
بخشهای گوهرا عبارتند از
ابا ادین اکا الا بابو بهلول
بای برات برچی بیبو چمبه دادی
دولت درزا جوگی خویداد خواجو لال
مهپالان معروف مشرک متورا میتا موسا
ساحیل سین شامو شرغه سیبوجانه سلیمان
زنکی وغیره
بخشهای رانری عبارتند از
علی ازی بهرام دور غیبری ایدال
جیلم کاره خوازو لندو مدی مخا
ملا مالی مردان سین سلیمان سلطان
عمرا عثمان عتمان وغیره
از اینها برات همان بهارت، قبیله خنیاگر راجپوت است؛ برچی همان بهریجه، راجپوت بازرگان است؛ چمبه همان چنپاتا راجپوت است؛ لال همان لار، راجپوت بازرگان است؛ ساحل همان سوهور، راجپوت بازرگان است؛ سیبوجانا همان سیپات و جونا، قبایل راجپوت مجاوراند. دیگران اکثرا قبلا دیده شده اند.
یوریا همان حرایا، راجپوت است. حالا دراینجا بسیارکم شده ودربخشهای چغرزی بای یا بیزی فوق الذکرجذب شده اند. چغرزی یک طایفه بزرگ بوده متشکل است از
ارجون بای برکی بسی چور فیروز
جونا لغمان مدا مکی مندی ناصر
نصرت اورمر شکلی سمیل طاوسان یوریا وغیره
ازاینها ارجون نام یک قبیله پندو راجپوت یادو است؛ برکی را قبلا دیدیم؛ وهم بسی، برده های میراثی هندی یا قبیله برده پریدیال اند؛ چورشاید چوریا، قبیله گله دارهندی باشد. جونا یک قبیله راجپوت است؛ مکی همان ماکو یا مکواهانه قبل الذکراست. مدا و مندی قبایل جت اند. اورمر نام داده شده بیک فرقه مذهبی رافضی (مرتد) است که مزاحمت زیادی در این مرزها درمنطقه امپراطوری اکبر تحت سلطه روشانیان ایجاد کردند؛ اورمر پختوی فرقه چراغ- کشان پارسی است، که پس ازعیاشی نیمه شبی آنها وقتیکه چراغها خاموش میشوند نامگذاری شده است. شاکالی همان شاکول، قبیله برهمن است؛ سمیل همان سیمالا، راجپوت است که بصورت عام در بخشهای افغان بشکل اسماعیل دیده میشود.
از جزئیات و ترکیب مندانر و یوسف معلوم میشود که یگانه عنصرجدید وارده در امتداد آنها در تهاجمات قبلا ذکر شده، قبایل مندانر (مندراونی پلینی) ازسواحل هلمند وترک کمال اند که کوهها وسطوح متصل منطقه یوسفزی فعلی توسط ایسپ وطوایف وابسته بآنها اشغال شده بود. اما در اینجا قبایل دیگری بودند که این منطقه را یکجا با مندانر و یوسف مورد هجوم قراردادند؛ بنامهای غوریا یا بخش دوم قند، یک نامیکه قرارمعلوم رابطه به کندهار و گندهارا دارد. قبل از امتحان ترکیب غوریا-خیل میتوانیم بطورمطلوب بخشهای باقیمانده خاخی ، بنام ماخ و تورکلانری شجره ها را هویدا سازیم.
ماخ یا ماک همان مکواهانه، یکی ازنژادهای شاهی راجپوت است مطابق تاد ("سالنامه راجستان")، بآنهم ازنگاه نسب، نه راجپوت ونه جت اند. مکواهانه حالا درافغانستان توسط ماکو، یک قبیله کوچک تشکیل کننده یکی ازطوایف درانی افغان نمایانده میشوند. ماخ یا ماک درروزگار موجود بحیث یک قبیله ساحوی متمایزدرافغانستان شناخته نمیشوند، اما تحت نام ماخ، بحیث یک نام- فوقانی، تشکیل دهنده خوگیانی و چمکنی و لیلی بخش وزیری میباشد طوریکه قبلا ذکرشد.
ترکلا نری طوریکه قبلا ذکرشد از نسب افغانها یا پتانها نبوده و متشکل از یک مخلوط طوایف ترک است که اساسا در منطقه باجور و وادی کنر متصل آن زندگی میکردند. اینها در بین افغانها از زمان قبول زبان پختو و قومیت پختون یا پتان، پیروی پختونوالی و طرفداری از منافع پتان شامل گشتند. آنها نمایانده مهاجمین سکائی اند که معزول کننده یونانیهای بکتریا بودند، طوریکه بواسطه سترابو ذکر شده است. غوریا یا غوریا- خیل شامل چار قسمت بنامهای دولتیار، خلیل، چمکنی و زیرانی اند.
دولتیار(شاید دوهیل و جورا راجپوت رهتور) شامل دو بخش مهمند و داود است. مهمند شامل دو بخش دارانی و خاتونی اند.
بخشهای دارانی عبارتند از
ابا احمد اما ایوب ازگر بابی
بوچال دادو دربی غازی حاجی حلیم
حریرا حسن ابراهیم عیسا جانی بیگ جایلی
کالا خوجر لنگر ماخ مندر مندو
مرچا متی موسا مزل نیکبی نور
پندیالی راول سادو ساک سربیدال سلیمان
تره کی عمر ولی بیگ یعقوب وغیره
از اینها دارانی شاید همان دارانگی، درنگای قدیمی آرین و چه بسا درانی فعلی باشد. ایوب همان جوبسیا رهتور است؛ ازگر همان اگر، راجپوت بازرگان است؛ بابی میتواند عین بیبو باشد که اغلبا دیده شد و باینترتیب همان بیبا پرامارا است؛ بوچل همان بوچل- گوت راجپوت است؛ دربی همان دهربی، طایفه خنیاگرراجپوت است؛ حلیم همان هلا راجپوت است؛ هریرا عین حرایا راجپوت است؛ جیلی همان جایل، راجپوت بازرگان است؛ و خجور همان خیجار، راجپوت پرامارا است. سربیدال نام یک سلسله پارسی ایجادشده در سبزوار در1337 م است، مطابق دهیربیلوت، پس ازمرگ سلطان الجایتو خاندان چنگیزخان، وقتیکه امپراطور مغول تاتار در فارس توسط عبدالرزاق باشتینی رو بزوال نهاد؛ کسیکه در راس یکتعداد ماجراجویان شروع باغتشاش نموده و شهرهای زیاد خراسان را تسخیر و سلطنتی در سبزوار اعلان میکند، جائیکه سلطنت او تحت یک سلسله 12 شهزاده برای 35 سال ادامه مییابد. عنوان قومی سربیدال، داگار بود. آخرین شهزاده سربیدال، امیرخواجه ابی مویاد، خود را به تیمورلنگ وصل نمود، وقتیکه او در سال 1380 م داخل خراسان شده و توسط این فاتح بصورت مطلوب برخورد گردید. تره کی "مربوط تارا" صورت جمع تورکی، راجپوت یادو است. دیگران را قبلا دیده ایم.
بخشهای خاتونی عبارتند از
عباس احمد اکا علی عطرا باسی
بای بختیار بارک بروید بیان بوتا
قسیم دولت گنداو غوری هدو حاجی
حیدر عیسا اسماعیل جنگا کوکو کته سر
خواجو کودین کوتک مهیار مینا میتا
موسا پاش رامی رزر سنجر سارا
شانی سیپاه سلیمان تنا عمر یوریا
عثمان یحیا یوسف ذکریا وغیره
از اینها، نام-فوقانی خاتونی بمعنی "قبیله ملکه" بوده و ظاهرا به مریم، دختر خواجه مبارک، پسر و جانشین بارک حاجیب اطلاق میشود که سلطنت قرا خیتای را تحت شاهی 12 شهزاده تاسیس نمود، مطابق دهربیلوت، برای مدت 82 سال در ولایات کرمان و سوران وادی اندوس بحیث مربوطین شهزاده های مغول تاتار خانواده چنگیزخان در خراسان؛ بخشهای دارای علامه * بصورت جمعی بنام مریمزی، "طایفه مریم" یاد میشود. بخشهای دارای علامه ! بنام مستورزی یا "طایفه مستوره" یاد میشود. بارتباط آنچه در رابطه به قبیله برکی قبلا گفته شد و هم اشتقاق بارکزی قبیله حاکم افغانستان از آنها، در اینجا باید گفت که دهیربیلوت میگوید، مولف نگارستان در رابطه به بارک حاجب فوق میگوید که بارک حاجب اولین سلطان قرا خیتای (مربوط سلطنت کرمان) از منطقۀ که او بومی آن بود، توسط شاه مغول فرستاده میشود (از کاشغر و زونغر، منطقه خیتای آ را) بحیث سفیر نزد سلطان محمد خوارزم شاه، واو با شناخت از توانائی های عالی اش او را در خدمت خود نگهداشته و بحیث "حاجیب" یا "پرده دار" مقرر میکند. باین ارتباط وزیر خوارزم شاه حسد برده و بارک حاجیب مجبور بترک دربار و عقب نشینی به سلطان محمد پسرجلال الدین میشود که ولایت غزنی را در اختیار داشته و در هند فرماندهی میکرد. بارک حاجب برای رسیدن باو مجبور بود از ولایت کرمان (در کنار دریای کرم) عبور کند که شجاع الدین روزینی (شاید از قبیله روسیا راجپوت چوهان، قبل از گرویدن باسلام) حاکم آنقسمت خوارزم شاه بود. این حاکم به تمنای مالکیت زنهای قشنگ در حرم حاجیب، که با فامیل و مربوطین او سفر میکردند، راه را برای او میبندد. چون تعداد مردم بارک کم بود، با حیلۀ پوشانیدن کالای مردانه بتمام زنان و پیشروی جسورانه با حاکم مصادف میگردد که او توقع نداشت اینقدر مرد با بارک یکجا باشد (شاید او بواسطه بعضی از اقارب برکی ایشان در ناحیه مجاور لوگر که در مسیر آنها قرار داشت، کمک شده باشد)، جرات را از دست داده و در این تصادم نه تنها شکست میخورد بلکه اسیر گردیده و از حکومت خود محروم میگردد. لذا با بدست آوردن قدرت این شهزاده؛ بارک حاجیب خود را در راس حکومت کرمان نصب کرده و بتدریج بآقای مطلق این منطقه تبدیل گردیده و خود را مستقل اعلان میکند. سلطان محمد دیگر او را کارمند خود فکر ننموده و مادر خود را که هنوز جوان بود بنکاح او در آورده و یک روز از طریق خویشاوندی یا شوخی باو میگوید "کی ترا باین مرتبه بلند و افتخار که حالا رسیدی ، رسانیده است؟" بارک با افتخار جواب میدهد: "او آنکسی هست که سامانی را از سلطنت خود محروم نموده و بیکی از بردگان خود بنام سبکتگین (اولین شهزاده شاهان غزنوی) داد و او بعین ترتیب سلجوقی ها را از امپراطوری ایشان ربوده و به بردگان خود داد که خوارزمیان، اجداد تو اند." بارک 8 جانشین در قلمرو خود داشت که پسر او مبارک خواجه اولین است؛ که او این حکومت را پس از11 سال سلطنت درسال 632 هجری (مطابق 6 اکتوبر1234م) باقی گذاشت. سلطنت خوارزم شاه که توسط مغول از بین میرود، بارک خان اراده نیک اوکتای پسر و جانشین چنگیز را حاصل میکند طوریکه نتنها در قلمرو خود باقی میماند بلکه تا اندازه زیادی ساحه خود را وسعت میدهد. پسراو مبارک خواجه (بنام رکوع الدین خواجه حق توسط خوندمیر) چهار خواهر دارد بنامهای سنیج، یاقوت، خان و مریم که هریک بعنوان ترکان یاد شده و تماما با خانواده مغولهای عمده ازدواج میکند. سلطنت ایجادی توسط بارک حاجیب بحیث سلطنت قرا خیتای کرمان نامیده میشود. در اینجا 9 شهزاده این سلسله وجود داشتند که از1224 تا 1306م شاهی کردند، یکدوره 82 سال؛ اینها عبارت بودند از بارک 11 سال، مبارک خواجه پسر او6 سال، سلطان قطب الدین نواسه بارک 8 سال، حجاج پسر قطب الدین (چون کوچک بود خشویش برای اوحکومت میکرد) 12 سال، سیورغتمیش پسر قطب الدین 9 سال؛ پادشاه خاتون دخترقطب الدین، شاه جهان پسر سیورغتمیش، محمد شاه پسرحجاج.
از بخشهای خاتونی فوق الذکر عباس، عطرا، باسی، باروید، بیان، قاسیم، کوکو، کته سر، سنجر و سیپاه تماما ترک اند (حداقل درنام). بختیارهمان باختری یا "بکتریان" است. باقیمانده راجپوت و هندی بوده و تقریبا تماما قبلا ذکرشد.
بخشهای داود عبارتند از
علی بابو بازید بیبی باگل حوسین
معمور مندر نیکو تاجو یونس یوسف وغیره
از اینها داود همان دادو یا دادی بوده و بعدا دیده میشود زمانیکه درباره دادیکای قدیمی هیرودوتس صحبت میشود. بخشهای بابو، نیکو و حسین تماما بنام مندکی "مربوط مندا" یاد میشود. دیگران قبلا دیده شده اند.
بخشهای خلیل عبارتند از
اکو اکا بارو ماتی مشی
نور ساک سالار ترک
ودیگرنامهای اسلامی. نامهای فوق قبلا توضیح شد باستثنای اکو که همان اخا و نمایانده اخایوی یا اخایان یونانی است.
چمکنی شاید یک ترکیب قبایل راجپوت چوهان یا چاهومن و کنا باشد که بهم متصل شده و شامل سه قسمت بنامهای ارنی، ارانی یا ارنیا، خانی و خوجه است. ازاین سه نام، ارانی یک طایفه کچواهه بوده و بازهم دربین قبایل کافرستان دیده میشود. خانی همان کیم خانی، یکی از قبایل راجپوت شاهی لیست تاد است. خوجه همان خو، یک طایفه دیگر کچوانه است که با ارنی یا ارنیا دیده میشود. کچوانه یا کشوانه یک قبیله مشهورهندی ، نه راجپوت (نژاد آفتاب) و نه جت (نژاد مهتاب) از نگاه نسب است، اما در راجپوت قبول شده است. قرارمعلوم آنها نام خود را به منطقه کش یا کج بلوچستان فعلی در جنوب و به هندوکش و کشمیر در شمال داده است. چمکنی با این نام عمدتا در سفیدکوه بامتداد خوگیانی و لیلی وزیری مسکون اند، لیکن آنها دراین حصص اکثرا پراگنده بوده و یک دهکده بنام خود درچند میلی شرق شهرپشاوردارند. گفته میشود که قبلا تعداد چمکنی دراین حصص بسیارزیاد بود؛ اما حالا آنها یک مردم گمنام اند.
بخشهای ارنی یا ارانی عبارتند از
برهم کمر دریا دریپلاره حسین
خوکی لشکری ناصر تاوکی وغیره
بخشهای خانی عبارتند از
امبرک بلاجوا گورگه جمال مدی
ماموت مصطفا شیرو سلطان توله
بخشهای خوجه عبارتند از
دری حکیم گلشیر فتح جلال
لنگر میرزا شومی ولی وغیره
ازنامهای فوق، بهرم یا براهیم میتواند همان برهمن باشد. کمرعین جیتوا یا جاتوی بوده راجپوت است. خوکی همان خوگیانی است که تشریح شد. تاوکی، توکی یا تویگی دربین قبایل سیستان دیده خواهد شد.
زیرانی همان جیران، راجپوت بازرگان است که حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی شناخته نمیشود؛ اما فامیلهای پراگنده زیرانی یا جیرانی در بین تاجیک های ننگرهار یا جلال آباد درغرب خیبر یافت میشود.
مهمند (یا "مند بزرگ" که ترکیب آنرا دیدیم) یک قبیله یا مردم بزرگ بوده و اکثرا در نواحی ساحلی شمال بمبی یافت میشوند. درافغانستان آنها حالا عمدتا در ناحیه پشاور و در کوههای مسیر بین دریاهای کابل و سوات مسکون اند؛ اما هنوز بقایای یک قبیله در مهد اصلی آنها در حوالی کندهار در مند- حصار و دهکده های مجاور وجود دارد، جائیکه آنها مندرانی پلینی را نمایانده و نام خود را به دریای هلمند داده اند. آنها دراروپا توسط ویند فعلی سلطه آستریائیها نمایانده میشوند. از مهمندهای کوهی در مرز های پشاور، یک قسمت بزرگ بنام پندیالی یاد میشود پس ازناحیه ایکه آنها باشنده آن شده اند؛ اما قسمت بزرگ بنام بای یا بایزی یاد شده و حدود 16 هزار فامیل تخمین میشوند. شهرعمده آنها گوشته بوده و گفته میشود آنها یک مردم منظم وذکی بوده و نشاندهنده تعداد زیاد خواص وابستگی هندی میباشند. بای در چندین بخش طوایف مندانر و یوسف دیده شده و میتوان آنها را حالا در کوهات بیابیم، فقط در منطقه ایکه قبلا در اختیار یونانیها بود، بحیث یک مسکونه شگوفان و موقعیت ستراتژیکی مهم در بین هند و بکتریا.
داود یا داودزی آشکارا یک شاخه مردم داودپوتره بهاولپوراست. داودزی و داودپوتره (پسران داوید) تغییرشکل اسلامی (پختو وهندی بالترتیب) نام هندی قدیمی دودی یا دادیکا، مردمی اند که حالا مورد بحث اند. در پهلوی داودزی در ناحیه هشتنگر، یک شاخه دیگر مهمند بنام محمدزی وجود دارد؛ و ماورای آنها در کوهها، قبیله عتمان- خیل یا عتمان قرار دارد. آنها مردم کاملا متمایز از طوایف عتمان فوق الذکر بوده و باشنده کوه های هردو ساحل دریای سوات از کوهی مور تا کوههای خنوره است که بین مهمند کوهی و رانریزی واقع اند. گفته میشود که آنها از منطقه غور باینجا آورده شده و بحیث ناقلین نظامی توسط سلطان محمود غزنی در اوایل سده یازدهم نشانده شده است. آنها نمایانده یوتوی هیرودوتس اند که قبلا ذکرشد.
بخشهای عتمان- خیل عبارتند از
اکا علی اصیل بدو بلو بوره
غازی عیسا کمر کورش مدا مغول
مندل سرکانی سرنی شامو شینو تیراهی
توری عمر زا
ازنامهای فوق، اصیل شاید مربوط به یوت، یوتی یا عتمان حقیقی است؛ بدو همان یادو بوده، بلو همان خاتری بهلی است؛ و بوره همان بوره راجپوت بازرگان است؛ غازی یک عنوان افتخاری عربی است که به رزمندگان اسلام داده میشود؛ کمرنام دیگری جیتوا یا جاتوی راجپوت است، طوریکه قبلا توضیح شد؛ کورش، کوریش، گوریش یا گوراچ تلفظ های مختلف راجپوت شاهی کیروچ، کوروچ یا کوریچ است. گرویدن این قبیله باسلام و حذف مذهب اصلی ایشان باعث تبدیلی نام به کوریش و ادعای نسب قبیله عربی است که خود نیز میتواند اصلا از کورش قدیمی پارسی مشتق شده باشد، قبیله کورش بعوض قریش که محمد بآن تعلق داشت، قرارمعلوم در واقعیت یک قبیلۀ اصیل عربی نیست؛ گفته میشود که کورش نام قومی اصلی کافر یا کافرستان فعلی است. مدا یک قبیله جت است؛ مندل همان مندن یا مندانر است؛ شامو عین سامه است، نسب فرقه بزرگ جریجا قبیله یادو است؛ مهد اصلی آنها در سیویستان یا سیبی فعلی است، جائیکه شهزاده نامی آنها، سمبوس با الکساندر جنگید، طوریکه توسط آرین ثبت شده است. شینو همان شنواری است که دوباره دیده میشود، همراه با تیراهی و توری.
بخش عتمان مندنر فوق الذکرکه بصورت عام بنام عتمان- نامه یاد میشود باشندگان میلانهای جنوب کوههای مهابان در ساحل چپ اندوس و متصل قبیله گدون یا جدون میباشد. این گدون نمایانده قبیله بزرگ یادو است که مطابق تاد "بهترین مثال یا تصویر تمام قبایل هند است." نام آنها نام پدری اولاده بودا، اجداد نژاد مهتاب گردید. مهد قبلی آنها در این حصص در جادو کا دنگ یا "کوههای یادو" در کوههای سالت (نمک) جیلم است؛ از اینرو آنها یک مسکونه بزرگ را به داخل زابلستان عبور دادند، جائیکه آنها شهر گنجی (غرنی فعلی) را بنیاد نهاده و "آنمناطق را حتی تا سمرقند پرجمعیت ساختند". آنها در منطقه زابل نام بهاتی (ازینرو شاید بتنی افغان) را اختیار کردند. شاخه دیگر یادو که در سیوستان مستقر شدند (سیبی فعلی) تحت نام جریجه نیز لقب خود را تغییر داده و عنوان هری یا کریشنا را بحیث نام نسبی خود اختیار نمودند که نظر به رنگ چهرۀ سیاه و تیره او بنام سامه یا شامه یاد میشد. از زمان گرویدن باسلام، این نام به جم تبدیل شده که عنوان شهزادگان جریجه کوچک لس بیله در بلوچستان میباشد.
گدون مهابن یک شاخه گدون یا جدون مربوط پکلی در هزاره (ابهیسارا سانسکریت) در جانب مقابل اندوس است، جائیکه آنها بامتداد دریای دورح (ازینرو دوروابهیساره راجاتارینگینی) تا سطوح یوراش قرار دارند؛ شاید یک مهد قبلی یوراش، وراش، بوریش یا بیوریشه قبیله راجپوت. گدون مهابن شامل دو بخش سالار و منصوراست.
بخشهای سالارعبارتند از
ادین علی علیشیر اتو قلندر قاسیم
دولت گوار عیسا خواجو متی سالار
شاها سلیمان یود عمر
بخشهای منصورعبارتند از
بارا کمر دولت دود دونو غوری
ایدو عیسا اسماعیل خیدر کورم موسا
پریایه شیب تورا عمر ذکریا وغیره
ازاین نامها علیشیراغلبا در بین بخشهای چندین قبیله افغان در مرزهای اندوس دیده میشود و معلوم میشود که با شهزاده مشهوری باین نام ربط دارد که او در خراسان در اواخرسده پانزدهم حکمروائی میکرد. امیر علیشیر، نظام الدوله، یک کتابخانه بزرگی در هرات جمآوری کرده بود (دهیربیلوت میگوید) که ریاست آنرا خوندمیر مورخ بعهده داشت. گوار همان گوارای، گبر سوات است که قبلا توضیح شد. یود، یوت یا یوتا میتواند همان عتمان باشد. عمر همان عماره پرامارا است که بکثرت در این مرز دیده شده است. بارا یک قبیله برهمن است. کمر شاید عین قمرباشد. دود همان شیواچاری، طایفه مذهبی فدائیان هندو است. توره همان تواره، توری یا توار، یک قبیله مشهور نژاد یادو یا گدون است.
درپهلوی قبایل منظم یوسفزی که فوقا تشریح شد، در بین آنها یکتعداد زیاد مردم مخلوط طبقات پائین و محتاج وجود دارند که تقریبا تماما دارای منشای هندی بوده و بصورت جمعی هندکی یاد میشوند. آنها تماما مسلمان بوده و شامل طبقات مختلف صنعتگران، کارگران، موسیقی دانان، محافظین، جاروکشان وغیره میشود. آنها در اکثر موارد مربوط به زمین بوده و با وجودیکه هیچگونه مالکیتی بر آن ندارند، به منطقه بومی خود چسبیده و وفادار اند(صرفنظر از تغییرات در مالکین، فاتحین و حکمرانان منطقه). هندکی نمایانده قشر سودره هندی بوده و بصورت عام در امتداد مرزهای اندوس منحیث وابسته ها، رعیت (باجگذار) و نوکران قبایل افغان و پتان وجود دارند. در اینجا یکتعداد زیاد طبقات روحانی متشکل از تنظیمات مختلف و اکثرا ارثی نیز وجود دارند که بواسطه اعانه داوطلبانه افراد قبایلی بصورت بخشش زمین، اجوره یا هزینه غذا، عشریه وغیره کمک و تقویه میشوند. مانند سید، پیر، ملا، میان وغیره. دراینجا یکتعداد کشمیری و گوجر نیز یکجا با دیگر ولگردان مسلمان و یکتعداد قابل ملاحظه مسکونه های قبیله ختک وجود دارند که حالا دیده میشوند. در اینجا در تناسب متفاوت و در حصص مختلف یکتعداد تجاران و دکانداران هندوان نیز هستند که بانک و تجارت منطقه را اداره نموده و مذهب بتپرستی یا شرک خود را تحت قیودات معینی در مقابل رعایت عامه آن حفظ نموده اند. طبقات پائین و آنهائیکه سهمی در زمین ندارند فقیر و همسایه یاد شده و بردگان بنام مرای نامیده میشوند. باینترتیب سروی قبایل باشنده فعلی منطقه گنداروی قدیمی هیرودوتس بپایان میرسد.
درجنوب گنداروی منطقه اپریتای قدیمی یا افریدی فعلی قراردارد. برای این پژوهش میتوانیم این منطقه را شامل تمام گردنه های شرقی ومیلان های جنوبی سفیدکوه و آن قسمت میلانهای جنوبی کوههای سلیمان که بواسطه دریای کرم آبیاری میشود فرض نمائیم. این ساحه درشرق محدود است به اندوس در آنقسمتی که بین اتصالات دریاهای کابل و کرم واقع است؛ و توسط دریای کابل در شرق کوه خیبر از منطقه گنداروی جدا شده است. لذا این مسیر شامل وادی کورم و شاخه های آن و نواحی بنو، کوهات و پشاور در قلمروی برتانیه است. در این ساحه وسیع، اپریتای هیرودوتس، من یک قبیله را بنام افریدی کوههای خیبر تشخیص کردم که میتواند قوم مسئول برای باجدهی داریوش بوده و درآنزمان قبیله مسلط در اینقسمت ستراپی باشد. از جمله اقوام دیگر باشنده این منطقه، آرین دو قوم دیگر را نام میبرد: تیرایو و ارساکوی که بمقابل آنها الکساندر لشکرکشی میکند. از اینها، تیرایوی شاید تیراهی روزگار ما باشد در تقدم به توری وادی کرم که شاید پس از واگذاری ولایات اندوس توسط سیلیکوس نیکاتور به ساندرا- کوتوس به منطقه آمده باشند(طوریکه قبلا ذکرشد). ارساکوی بطور مطمئنانه توسط اورکزی فعلی نمایانده میشود. بدون شک این قبایل قدیما در ساحه وسیعتری نسبت بساحه موجود آنها زندگی می کردند؛ و موقعیت آنها نیز بواسطه تهاجمات قبایل دیگر در دورانهای بعدتر تا اندازه زیادی تغییریافته است. از جمله قبایلی که حالا در ساحه فوق یافت میشوند مهمترین و پرنفوس ترین آنها عبارتند از افریدی، اورکزی، ختک، بنگش، توری، جاجی، منگل، شنواری و تیراهی. و در بین آنها یک مردم وابسته یا پائین بنام هندکی فقیر و همسایه یافت میشود مشابه به آنچه ذکرشد در بین یوسفزی. حالا ترکیب قبایل متذکره را بررسی میکنیم.
افریدی، اپاریدای یا اپاریتای هیرودوتس را میتوانیم باشندگان تمام منطقه جنوب دریای کابل از کوه خیبر تا اندوس و تا جنوبترین منطقه یعنی معادن نمک کالاباغ و بهادر-خیل در نظر گیریم. در روزگار موجود آنها محدود به کوههای حوالی شهر پشاور اند – تا نیمه غربی کوه چرهات (چیرات)، گذرگاههای کوهات و خیبر و کوههای شمال گردنه ملاغر قله راجگل سفید کوه و حدود 30 هزار فامیل تخمین میشوند. افریدی درشجره نامه افغانها، در بخش کاکی کرای، کرارای، کرارانی یا کرالانری شاخه غرغشتی افغان بامتداد ختک، جدران، عتمان، خوگیانی، شیتک، سلیمان وغیره طبقه بندی شده اند. کرالانری عین ترکلانری بوده و متشکل از دو بخش کودی و کاکی است؛ کاکی (شاید عین کوکی، یک قبیله ناگه که تا هنوز وجود دارد) متشکل از قبایل فوق الذکر است؛ کودی متشکل از دلزاک، اورکزی، موسا، منگل، توری، حنی، وردک وغیره است. مطابق گزارشات بومی، گفته میشود که افریدی توسط قبیله دلزاک از سطوح هموار منطقه اخراج شدند که قدیما تعداد آنها بسیار زیاد و قدرتمند بوده و اولین قبیله بودند که از کابل از طریق معبر خیبر بناحیه پشاور داخل شدند که در آنزمان بنام بگرام یاد میشد(محلی در پشاور که حالا کانتونمنت برتانیه در آن قرار دارد) پس از نام مرکز آنها که از راجای لاهور یکجا با تمام منطقه تا به اندوس بدست آورده و با عبور از دریا فتوحات خود بطرف شرق را ادامه دادند. آنها یک قوت قوی از طوایف خود را با لشکر سلطان محمود در تهاجم به سومنات فرستادند. در زمان تهاجم دلزاک، اینقسمت افغانستان شرقی یعنی وادی پشاور و هر دو ساحل اندوس توسط سورکافر یا سرخ کافر اشغال شده بود که فکر میشود اولاده یونانیهای باشنده قبلی تمام منطقه از کابل تا دریای جیلم یا جهیلم بوده باشند، اما شاید بشمول سوریا یا سورجبانسی راجپوت نیز. این دلزاک ها که گفته میشود یک قبیله ترک در زمان محمود غزنوی یا پدر مشهور او سبکتگین بود (اما بگمان اغلب یک طایفه جاتا سکائی که یونانی را سلب مالکیت کرد)، بتدریج از منطقه هموار بکوههای اطراف و عمدتا به ارتفاعات کوههای سوات و بونیر و خیبر رانده میشوند. دلزاکها رفاهیت خود را تا زمان میرزا الغ بیگ حاکم کابل (1520 تا 1545 م) نگهداشته بودند، تا وقتیکه آنها بواسطه قبایل یوسفزی و غوریا (طوریکه قبلا ذکرشد) سلب مالکیت و از منطقه به ساحل شرقی اندوس، به چاچ و پکلی رانده میشوند. در این حصص (هزاره چاچ) دلزاک بمقابل حکومت مغول دهلی اغتشاش میکند، امپراطور جهانگیر (1546م) یک لشکر جهت سرکوب آنها فرستاده و یکقسمت بزرگ قبیله که زنده مانده بودند به هندوستان تبعید گردیده و در حصص مختلف هند مرکزی و دخان پراگنده میشوند. یک مسکونه کوچک اولاه این دلزاکها در ایالت راجپوت دولپور وجود داشته و شاخه های کوچک و پراگنده این قبیله درتمام نواحی چاچ، هزاره و پکلی بشمول کوه های بونیر و در خود پشاور یافت میشوند.
دله زاک یا دلزاک ("زاک بزرگ") پکلی و بونیر شامل بخشهای ذیل اند:
اما بوری* مندو* مانی موتیک سمر*
سنی عمر* وتک* یاسین ذکریا* وغیره
ازاینها، آنهائیکه علایم * دارند راجپوت و هندی هستند که درفقرات قبلی ذکرشد.
افریدی، مطابق گزارشات خودشان، از منطقه غور آورده شده و در مهد فعلی ایشان توسط محمود غزنوی بحیث ناقلین نظامی جهت دفاع گذرگاه خیبر نشانده شدند. آنها بواسطه ناقلین تازه از عین محل تقریبا دو قرن بعد تر تقویه میشوند که توسط شهاب الدین غوری آورده و نشانده شدند. آنها ادعا دارند که اولاده یک کریرای از طریق زن او یعنی میمانه میباشند؛ و ظاهرا بمعنی اینستکه آنها کرای یا گرای ترک منطقه میمنه در مجاورت مسکونه های موجود ترک کرای در کوههای خراسان جنوب مشهد هستند. افریدیها دارای چندین قریه بوده و خیمه ندارند، اما اکثرا در کلبه های متحرک و چوکاتهای چوبی زندگی نموده و مردمان شدیدا غارتگر و جنگ جوی، لاغراندام، تیزچشم وچهره روشن وبدن نامناسب میباشند.
افریدی شامل پنج بخش است
میته ادم یولا اکا میری
میتا. باستثنای داشتن یک مسکونه کوچک در تاخال یا تاکال و دهکده های مجاورآن در حوالی شهر پشاور، حالا در افغانستان بحیث یک طایفه جدا شناخته نمیشوند؛ اکثریت آنها توسط امپراطور جهانگیر به هندوستان تبعید شده و عمدتا در حوالی حیدرآباد در دخان مسکون میشوند؛ دیگران در زمانهای مختلف به ایالات راجپوت هند مرکزی مهاجرت می کنند؛ گفته میشود که بعضی از آنها در پانی پت نزدیک دهلی مسکون اند.
آدم. آدم-خیل یک طایفه بزرگ و مهم افریدی است که حدود 4 هزار فامیل اند؛ و عمدتا در تجارت نمک بین معادن کوهات و ارتفاعات در شمال و غرب ماورای مرزهای برتانیه مصروف اند. آدم-خیل باشندگان کوههای کوهات و چرهات بوده و نسبت به دیگر طوایف افریدی در موقعیت، رسوم و منافع کاملا متمایز بوده، شامل فرقه های سامل و گار نیستند اما نظر به مقتضیات میتوانند بهر یک وصل شوند. آنها شامل سه بخش حسن، جواکی و گلی هستند که جمعا بنام کتوری یاد میشوند؛ طوریکه تمام آدم-خیل کتوری بوده و کتوری نام یک قبیله مشهور جاتا است.
بخشهای حسن عبارتند از
اخور علی اپریدی اشو* جونا*
کالا* میامی شاهو زاکو وغیره
بخشهای جاواکی (جاوا- کی = "مربوط جاوا")، نام یک گردنه جنوبی یا سراشیبی سفیدکوه، عبارتند از
عطا ایتم بیبی* دولت گودی* حستو*
پای* سینی* یاغی مهوال
بخشهای گلی (گلی شاید گایلی کورد باشد) عبارتند از
باکل* بوستی دربی* فیروز میری* مولا*
نیکزن شرقی* زرغون وغیره
ازاینها دارای علامه* راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکرشد. اخور یا اکور بمعنی خانه یا فامیلی میباشد؛ اینها بعضی اوقات بنام ای-خیل یاد می شوند. بآنهم گفته میشود که خور نام یک قبیله برهمن هند شمالی است؛ و اینکه کلمه خور به نامهای چندین بخش مهمند کوهی پندیالی وغیره افزود شده است. اپریدی نمایانده اپریتای قدیمی است. اشو نمایانده اشیاگ هندی و اچی یا اچاک درانی است. زاکو شاید همان دلزاک باشد. هستو یک نمایانده مقدس (عتیقه) هستی قدیمی یا قبیله استیس، و لذا استکینی قبل الذکر گندهاری است. یاغی بمعنی آزاد و مستقل است. مولا نام یک کوه جداکننده افریدی از اورکزی است؛ ملاغر = "ملا کوه" (پختو) است. زرغون بمعنی سبز و تازه (پختو) است.
یولا شامل شش بخش است: ملیک دین، قمبر، قمر، کوکی (که جمعا بنام فیروز- خیل یاد میشود)، سپاه و زخه.
بخشهای ملیک دین (سامل درسیاست) عبارتند از
الائی دربا* دولت جنده جعپر* جونا*
کالو* کرمنا کتی* مته میری نصرت
ناتو رنرا* شاهی عمر وغیره
بخشهای قمبر(گاردرسیاست) عبارتند از
علی انای بوی دربی متخان میران
نیکزن پبی پخال شان شیخمل سورانی
تور وتار زنه وغیره
بخشهای قمر(سامل) عبارتند از
ابابکر ابدال ایمل اسکندر خروگی خداداد
کرمانه لندی مته پاینده تورکل زخا وغیره
بخشهای کوکی (گار) عبارتند از
ابدال باری گلی کتی مدار مدو
ماکو مشی میران پریدی شیرخان سکندر
توار ولی وغیره
بخشهای سپاه (سامل) عبارتند از
ابابکر ابدال بغداد دریوندی غیبی هورموز
جاواکی کارو لندی سوران وغیره
بخشهای زخا (سامل) عبارتند از
انای باری خسروگی محب نصرالدین پخای
پاینده شان زاوالدین وغیره
ازنامهای فوق، یولا شاید هول راجپوت باشد. ملیک الدین-خیل بمعنی "آنهای دارای مذهب شاهی اند"؛ دولت-خیل "خدمتگاران دولت" سلطان محمود اند. میری-خیل "بستگان قصر شاهی" اند. شهو-خیل "بردگان شاهی" اند. علامه داران * قبایل راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکر شد. دربا همان دهربی، قبیله خنیاگرهندی است.
قمبریک طایفه کرد بوده و شاید یک شاخه قمبرانی بلوچستان باشد، همان قبیله ایکه فامیل حکمران کیلات مربوط آنست. در بلوچستان، قمبرانی ("آنهائیکه مربوط قمبراند") گفته میشود که منشای عباسی دارند؛ در افغانستان، گفته میشود که آنها در کوههای شمال کیلات توسط محمود غزنوی مسکون شدند. انای عین یونای و انوای بوده و یک قبیله ختری و هم هندوی کیاست. بوری شاید همان بور، راجپوت بازرگان یا بهری ختری بوده و پبی همان پبیا، راجپوت چوهن است.
میران همان میر میروره است که نام خود را به ناحیه میرنزی داده است. پخای همان پشه ای است که بعدا خواهیم دید. شان شاید چوهان راجپوت باشد. شیخمل همان سری مل، راجپوت بازرگان و شامل بخشهای فرعی باش-خیل، نظربیگ، میرزا-بیگ و ولی-بیگ است؛ عناوین نشاندهنده تازه واردین، شاید در زمان تیمورلنگ که توسط اوعنوان بیگ اولا در هند معرفی شد. متخان همان سری مت قبیله راجپوت است. سورانی همان سوره چوهان است که نام خود را (سوران جمع سوره یا سور) به یک ولایت سوران و آبریز دریای گومل داده که ناحیه بنو (برتانوی) یکحصه آنرا تشکیل میدهد. تار و وتر شاید همان توار و تواری، راجپوت یادو است.
قمریک نام دیگر راجپوت جیتوا بوده و شکل متمایز قمبر فوق الذکراست که هردو مربوط به فرقه های متخاصم (سامل و گار) اند. ابدال بعدا در بین درانی دیده میشوند. ایمل شاید سری مل، راجپوت بازرگان، کرمانه یا کیرمانه همان مردم کیرمان وادی دریای کرم است.
کوکی یک طایفه ناگه و بسیارقدیمی در اینحصه است. باری همان بارا برهمن است. کتی یک شاخه قبیله ایست که نام خود را به ناحیه کتواز غزنی داده است. پریدی عین اپریدی فوق است و یکجا با بخشهای همین نام در بین مموزی، زیموخت وعلیخیل مهسود وزیری و شاید یکتعداد دیگر دیده شود (نمایانده اپریتای هیرودوتس).
سیپاه شاید نمایانده یک قوه نظامی کاشته شده در اینجا بحیث ناقلین توسط سلطان محمود باشد. دریوندی بمعنی "سه دسته یا کمپنیها" است. هرمز و بغداد شهرهای شناخته شده اند، و شاید خانه قبایل آمده باینجا که دارای این نامها بودند. غیبی و جاواکی نیز پس از موقعیت های غیب درناحیه راولپندی و گردنه جاوه سفید کوه نامگذاری شده اند. کارو در بین بخشهای بعضی قبایل پتان دیده شده و شاید همان کاوری یونانی یا همان لیدی (گریاوس) باشد.
زخا شاید یک شاخه دلزاک باشد. خسروگی عین خروگی بخشهای قمر بوده و شاید همان ششروزی قبلی باشد، طوریکه خسروگی نیز بنام خسروزی یاد میشود، همان چچیره-روسیا یکجا با چوهان راجپوت.
بخشهای اکا (سامل) عبارتند از
بسی عیسا کریرای کتی مدا معروف
میری سنجر شیر سلطان وغیره
ازاینها بسی شاید همان بسی هندی یا بردگان ارثی مالکان راجپوت باشد؛ یا همان بیسی پلینی، یک قوم پایونای که چندین قبیله آنها در سواحل ستریمون در قاعده قله هایموس، سلسله کوه بالکان مسکون اند. کریرای همان کرای ترک است. سلطان یک قبیله هندو دشتهای هند است. دیگران را قبلا دیده ایم.
میری یا مری یک قبیله هندی بوده و عین میران است پس از آنها ناحیه میرانزی (برتانوی) نامگذاری شد. میری حالا بحیث یک قبیله جدا در اینجا وجود ندارد اما با ملیک الدین و اکا فوق الذکر یکجا شده اند. در اینجا بررسی ترکیب قبیله افریدی بپایان میرسد. متصل بآنها درجنوب مردمان اورکزی اند که من در فقره قبلی با اراساکوی آرین تشخیص نموده ام.
اورکزی از افریدی بواسطه سلسله ملاغر جدا شده است، که آبریزی بین دریاهای بارا و تیراه است، اولی جریان شونده در منطقه افریدی و دومی در ورکزی است. اما قبل از تشریح ورکزی، مطلوب است که اولا تیراهی را بررسی کنیم، منطقه قدیمی آنها و هم منطقه شنواری که تیراهی حالا در بین آنها عمدتا مسکون اند.
تیراهی را من بحیث تورایوی آرین در تقدم به توری کرم تشخیص داده ام که همسایه های نزدیک آنها وهم مردمان باشنده قدیمی دراین حصص اند؛ زیرا باساس گزارش آرین، تیرایوی قرار معلوم منطقه شمال سفیدکوه وهر دو ساحل کوفینیس (دریای کابل) را در ختیار داشتند و مسیری است که در آن تیراهی ها بتعداد زیادی یافت میشوند؛ در حالیکه توری کرم تماما در جنوب سفیدکوه بوده و دارای مسکونه در شمال آن سلسله نمیباشند. تیراهی ها یکمردم دارای جلد خوبتر نسبت به توری بوده وهم با یک لهجه خاص خودشان صحبت میکنند که تیراهی یاد میشود؛ اما آنها حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی جدا وجود ندارند. منطقه قدیمی آنها حالا بنام تیراه یاد شده و بواسطه ورکزی مسکون است که متشکل از وادیهای مستوری و خانکی بوده و آبریز منطقه واقع در بین گردنه ملاغر و سلسله سمانه غر است، این آخری (سامانهغر) جداکننده منطقه تیراه از وادی کرم و قبیله زیموخت میباشد. قبلا منطقه تیراه، قرارمعلوم، دارای یک ساحه بمراتب وسیعتر در جنوب و شمال شاخه شرقی سفیدکوه بوده است؛ ناحیه تیری جنوب میرانزی که حالا توسط ختک مسکون شده و تیرگری در بالای دریای کابل که توسط جریانهای علیشنگ و علینگار وصل شده، شاید نامهای خود را از تیراه اخذ نموده باشند. شاید این در ناحیه تیرگری باشد که بار اول الکساندر با تیرایوی مقابل میشود. در روزگار موجود مهد عمده تیراهیها در کوترود – "دریای قلعه"- وادی منطقه شنواری در ناحیه ننگرهار یا جلال آباد است؛ و احتمالا در همین وادی نازیان بوده که الکساندر شهرک دو-دیواره را تسخیر و تخریب مینماید جائیکه او زخمی میگردد؛ و بعدا از همینجا بطرف اندکه مارش میکند، طوریکه قبلا گفته شد. در وادی نازیان (کوترود) تعداد تیراهی ها حدود 2 هزار فامیل بوده و تعداد زیاد دیگری درناحیه پشاور وجوددارند، جائیکه آنها در شاخه های کوچک در بین نفوس عمومی پراگنده اند؛ آنها همچنان در اکثر حصص لغمان بطور پراگنده در بین تاجیکها یافت میشوند که یکجا با آنها بحیث اولاده مشترک از یک نسب شناخته میشوند (توسط افغانها). آنها حالا در منطقه تیراه یافت نمیشوند چون این منطقه کاملا بواسطه ورکزی اشغال شده است، آنهائیکه قبلا در منطقه هموار کوهات و میرانزی مسکون بودند. در مورد قبیله شنواری که حالا تیراهی ها در بین آنها مسکن عمده خود را دارند، در رابطه به منشا و مقدم پیشین آنها معلومات اندکی وجود دارد.
شنواریها توسط بعضیها ازاولاده البانیهای فعلی فرض میشود که درمنطقه موجود ایشان در وادی نازیان، بحیث محافظین مدخل غربی گذرگاه خیبر توسط نادر افشار در نیمه سده گذشته مسکون ساخته میشوند و از آنزمان نام اصلی شیروانی آنها به شنواری تغییر شکل یافته مییابد. خود مردم نیز هیچگونه شکی نه در مورد چنین منشا دارند و نه کوچکترین اثباتی برای داشتن چنین منبع. زبان آنها پختو بوده و رسوم و پیشه آنها با پتانها همنوائی دارد. مسکونه های 12 هزار ترکمن قزلباش کاشته شده توسط نادرشاه در کابل، زمانیکه او بطرف هند پیشروی میکند، هویت خود را در مجموع حفظ نموده اند؛ آنها در بین خود ترکی صحبت نموده اما زبان پارسی را در امور روزمره بکار میبرند و خود را در بین یک نفوس متعصب فرقه سنی، قویا پیروی فرقه پارسی اسلامی شیعه میدانند. شنواریها احتمالا سنوبری یا سیناوری، اولاده راجپوت هندی اند. آنها باشندگان میلان های شمالی و قاعده سفیدکوه از معبر خیبر بطرف غرب تا وادی مازینان میباشند، جائیکه آنها با قبیله خوگیانی (هیگینوی هیرودوتس) قبل الذکر ملاقی میشوند؛ آنها نیز دارای یک مسکونه قابل ملاحظه در وادی کاوشان هندوکش و دیگری با قوت کمتر در شایگل یا سایگل وادی کافرستان، آبریز دریای کنر میباشد. شنواریها حدود 15 هزار فامیل تخمین شده، عمدتا قاطر پرور بوده و تعداد زیاد قاطر برای انتقالات خود پرورش میکنند. شنواری شامل چار بخش بنامهای سنگو، مندو، سپاه و علیشر است. سنگو-خیل و مندو-خیل باشندگان قدیمی و شاید طایفه تیرایوی باشند؛ سنگو شاید قبیله سنگایوس باشد که هیفایسشن ریاست شهر گرفته شده از استیس (از هستو-خیل جاواکی افریدی) را باو میدهد، طوریکه در یک فقره قبلی ذکر شد. مندو را قبلا دیدیم؛ آنها قسمتی از مند بزرگ قبیله جاتا بوده و دارای عین منشا مانند ویند اروپائی است. معلوم میشود که سپاه و علیشیر تازه واردین بوده و قبلا دیده شد.
)قسمت هفتم(
آخرین اقوام متذکره توسط هیرودوتس بحیث تشکیل کننده ستراپی یازدهم امپراطوری داریوش، دریتای است. اینها دارادای مانو و پورانز، دیردای سترابو، داردای پلینی، دارادرای پتولیمی و داردو بومیان امروزی است؛ یک مردمی که بارتباط آنها پژوهشهای پروفیسور دبلیو. جی. لیتنر ما را با معلومات بسیار دلچسپ و آموزنده مزین کرده است.
منطقه داریتای قدیمی را میتوان بحیث تمام سلسله کوههای بلند واقع در جنوب اتصالات قسمت تسونگلینگ هیمالیا و هندوکش در تاغدومباش (تاغننگباش) یا "قله کوهها" منطقه یخچالها وامتداد بطرف جنوب تا ساحه آبریز دریاهای پنجکوره و سوات و وادیهای کانرا-غوربند شمال بونیر، در غرب اندوس و تا ناحیه پکلی و مرز آبیاری دریای کیشانگنگا درساحل شرقی آن تصور نمود. درغرب، شامل وادی مستوچ در بلند ترین حصه کاشکر؛ و در شرق، محدود به بالتیستان یا تیبت کوچک است (اگر قبلا این مسیر را در برنمیگرفت). لذا منطقه درد یا داردیستان منحنی را بدور مرز های شمالی منطقه قبلا متعلق به گنداروی ستراپی هفتم تشکیل داده، اندوس را قطع نموده، با کشمیر و بالتیستان در سواحل جنوب و شمال مسیر غربی اندوس و قبل از کج شدن بجنوب، نزدیک بونجی مرز میسازد. لذا منطقه توضیح شده در نیمه شمال خود شامل نواحی مستوچ، یاسین، پونیال و گیلگیت، یکجا با منطقه کنجود هونزه و ناگر، که تمام اینها با بالتیستان تا قسمت شرق آن، منطقه بولور را میسازد، است. در نیمه جنوبی خود، دربرگیرنده وادیهای تابع گور، داریل، تنگیر، کاندیا وغیره است، در ساحل غربی اندوس جنوب گیلگیت و چیلاس ، استور، کاغان و ناحیه شینکاری پکلی در ساحل شرقی مقابل؛ تمام مسیریکه تشکیل کننده کوهستان یا شینکاری ساحه درد است، که یکحصه آن درساحل غربی اندوس هنوزاستقلال خود را بحیث یک منطقه آزاد حفظ نموده است. قرار معلوم قبلا تمام منطقه پکلی در دردیستان شامل بود؛ مرزهای جنوبی آن مربوط به دروابهیسارا راجاتارانجینی است که تا نواحی دورح و ابهیسارا است. ازاین ابهیسارا (منطقه ابیساریز متذکره بواسطه آرین) هزاره فعلی اشتقاق شده که شامل چاچ و پکلی است.
درتمام این منطقۀ دارد فعلی یا دردو، قبیله مسلط بنام شین یاد شده که زبان ایشان شینا بوده است. میجر جی. بیدولف در"قبایل هندوکش" خود کشفیات و پژوهشهای دکتور لیتنردراین منطقه قبلا ناشناخته (حداقل برای اروپائیها) را با معلومات بسیار دلچسپ و ارزشمند در باره قبایل متعدد موجود در این منطقه فراهم نموده است. ازاین گزارش معلوم میشود که گیلگیت قبلا بنام سرگین یاد شده و هنوز هم بواسطه باشندگان آن بحیث سرگین گیلگیت یاد میشود که مربوط به گاهلاتا ادبیات قدیمی سانسکریت است؛ و حاکمان قبلی آن که آخری اش شیری بودوت نام داشت درآغاز سده چاردهم توسط یک مهاجم مسلمان سرنگون و بقتل رسید که سلطنت آنها بعدا بنام تراخانی یاد شده و عنوان "را" را داشته و برای یکقرن تمام منطقه فوق یعنی دردیستان را فرمانراوائی کرد، اجداد شیری بودوت بهنگام فرمانروائی این منطقه بنام شاهریز یاد میشدند. از تمام اینها معلوم میشود که قبلا گهلتا، گیلیت یا گیلگیت مهد اصلی حاکمان یک شهزاده راجپوت قبیله بزرگ پراهیلوت یا گهلوت بوده و (که بعدا بطورمتوالی بنام اهاریا و سیسودیا نامیده شده است) سلطنت او متشکل ازتمام منطقه درد فوق الذکراست. تاد در"سالنامه مختصر راجستان" خود بارتباط این قبیله راجپوت ذکرمیکند که او نام قدیم گراهیلوت یا گهلوت را به اهاریا تبدیل نموده و این آخری (اهاریا) بازهم بواسطه سیسودیا تعویض شد که نام فعلی گیلگیت است. سیسودیا که ما قبلا دیدیم طوریکه درطوایف یوسفزی و دیگر پتانها تحت اشکال سیهسدا، سدا، و سدو ردیابی شد؛ و بازهم این نام را در بین طوایف درانی خواهیم دید.
اشغالگران تراخانی اسلامی شاید ترک یا مغول ترخان مربوط دربار چنگیزخان و یا یکی از جانشینان او بوده است؛ ترخان یک عنوان افتخاری طبقه شهزادگان و نجبا در بین مغولها بوده است؛ و فامیلهای زیاد روسای مغول و ترک دارای این عنوان، بمقامات قدرت وحکمرانی در زمان سلطه مغول در آسیای مرکزی از روزهای چنگیز تا بابر ارتقا یافتند؛ درحالیکه شیری بودوت که بواسطه مهاجمین اسلامی سرنگون و بقتل رسید شاید یک رئیس یا شهزاده طایفه بده راجپوت یادو نژاد مهتاب ودارای عقیده بودیستی باشد. طوریکه تاد اشاره میکند دردوران چند قرن قبل از تهاجم محمود غزنوی، چهار سلطنت بزرگ در هندوستان وجود داشت: دهلی تحت توار و چوهان؛ قنوج تحت رهتور؛ میوار تحت گهلوت و انهلواره تحت چاوره و سولنکی. تمام اینها تحت حاکمیت سور غور در آمدند، سلطان شهاب الدین که اشغال دایمی هند را کمائی کرد. شیری بودوت فوق الذکر شاید قلمرو گیلگیت خود را بحیث یک تابع سلطنت میوار در اختیار داشت. شاهریز که منحیث اجداد شیری بودوت در حاکمیت منطقه ذکر شد شاید یک شاخه فامیلی سهریس راجا باشد (طوریکه تاد از منابع ابوالفضل و فرشته میگوید) که قبلا درسند سلطنت نمودند و مرکز آنها در الور بوده و سلطه آنها تا کشمیر در شمال امتداد داشت. سلطنت سهریس قرارمعلوم برای چندین نسل متوالی ادامه یافت تا بالاخره بطور کامل در717م زمانی نابود گردید که محمد قاسیم پیشاهنگ اسلامی در مسیرهند، سند را اشغال و راجا داریر را بقتل رسانید؛ بعدا از فامیل موصوف (زمانیکه باسلام گروید) باحتمال زیاد سلطنت طاهری خراسان بوجود آمد که در869 م تاسیس شد، در زمان خلافت المامون بواسطه طاهرازفامیل مساب که تخلص الخوزای ("بومی خوزه") و لقب ذوالیمینین داشته و زمانیکه او حاکم خراسان بود جنرال قوتهای مامون بود، قبل از اینکه طاهر خودش او را بخلافت ارتقا داد. شاهان طاهری (ازمشاهدات دهیربیلوت) اولین کسانی در بین مسلمانان بودند که درتحت امپراطوری خلافت بوجود آوردند. این سلسله برای مدت 56 سال وتوسط پنج شاه دوام نموده و بعدا توسط صفاریها (که توسط یعقوب بن لیث سیستان ایجاد شد) ادامه یافت. من این خصوصیات را بخاطری آوردم که در سیستان (طوریکه بعدا خواهیم دید) قبیلۀ وجود دارد بنام شاهری یا شاهریکی ("ازشهری")، که شاید نمایانده اولاده شاخه دیگر فامیل سهریس راجا باشد. پس از مرگ قاسیم، سند بواسطه انصاری عرب حکمرانی میشد اما آنها بزودی توسط سلسله بومی سومرا معزول شدند (عمرا سومرا راجپوت پرامارا) که بنوبه خود توسط سلسله بومی دیگری بنام سامه یا شامه (نام پدری جریجا) راجپوت یادو سیوستان (سیبی فعلی) واژگون گردید، شهزاده ایکه پس ازگرویدن به اسلام ادعای نسب پارسی نموده و عنوان جم را اختیارکرد که هنوزهم بواسطه روسای جریجا ایالت کوچک لاس بیلا در بلوچستان پیش برده میشود. ما موجودیت وسیع و وفور این قبایل راجپوت را در بخشهای عمر و شامو قبایل پتان در تمام وادی اندوس و کوههای سلیمان دیدیم.
شین گیلگیت و دردیستان نمایانده چینا یادشده بواسطه مانو در بین نژادهای طبقه کشاتریا یا راجپوت بعلت فروگذاری برهمنیزم، بتدریج به طبقه سودرا، پائینترین چهار طبقه هندوها سقوط میکند. لذا چینا که از کشاتریا به طبقه سودرا فرو میافتد توسط مانو یکجا با پارادا، پهلوا، کیراته، دارادا و خاسه یاد میگردد؛ تمام این نژادها باشنده منطقه کوهستانی بین کابل و کشمیر اند که در آن بودیزم از زمانهای طولانی قویترین سلطه خود را داشت. پاراده و پهلوا شاید باشنده مناطق پاروپامیزوس و بلخ و بامیان باشد، کیراتا و خاسا باشنده کشمیر (جائیکه طبقه کولی یا کارگران غیر ماهر هنوز بنام خاسه یاد میشود، یک مردم متمایز از کاشوری یا کشمیری)، و چینا و دارادا باشنده مناطق پکلی و بولوریعنی دردیستان فوق الذکر. واژه های کیراته و دارادا هر دو منشای سانسکریت داشته و بمعنی "کوهنورد" است، باینترتیب نام دردیستان مترادف کوهستان بوده و نام فعلی عام این منطقه کوهستانی است. اقوام دیگر متذکره بواسطه مانو در عین کتگوری عبارتند ازکامبوجیه، یاوانه و ساکا؛ اینها شاید قبایل کمبوه یا کاما کافرستان فعلی، یونا یا یونس اسلامی، ... یونانی فارس یا بکتریا و ساکا سجستان یا سیستان باشد. سه نژاد دیگر یاد شده درلیست فوق الذکر عبارت از اودره، پوندراکه و درویرا میباشند؛ اینها ظاهرا در هند جنوبی مسکون بوده و با این نامها درامتداد مرزهای اندوس افغانستان قابل ردیابی نیستند.
منطقه شین بنام شینکری یاد شده و متشکل است از یک مسیر این نام در هردوجانب اندوس؛ آنهای ساحل شرقی یک حصه پکلی بوده و حالا بواسطه قبایل افغان مانند سواتیها و دیگران مسکون شده اند؛ درحالیکه درساحل غربی مقابل بین گور و غوربند بواسطه شین مستقل مسکون اند. یک خاصیت قابل ذکر شین عبارت از مخالفت و بیزاری به گاو و محصولات آن و هم مرغان خانگی است که هر دو را ناپاک پنداشته و بآن تماس نمیکنند، با وجودیکه آنها برای چندین نسل مسلمان بوده اند. شین بحیث طبقه فرعی یا پائین نسبت به رونو توضیح میشود؛ اما آنها خود را یک نژاد عالی تصور نموده و از کار و صنعتگری نفرت داشته و فقط به شکار و زراعت بحیث حرفه های شرافتمند نگاه میکنند. در بالتسیتان، جائیکه آنها تابع باشندگان تاتاراند، شین بنام بروکپا "پشت کوهی" توسط بالتی تاتار یاد میشوند؛ اما آنها خود را روم نامیده و شامل چهاربخش اند
شارسینگ گبور دورو یودای
روم که با یشکون ازدواج نمیکنند در خرمنگ و هیمباپس بنام بروشه (بیوریشه راجپوت) یاد میشوند. از نامهای فوق، روم همان راما جد بزرگ نژاد آفتابی راجپوت؛ گبور همان گباری؛ دورو همان دورح راجپوت و یودای یا یودی همان یادو راجپوت نژاد مهتابی و دارای مذهب بودیستی است. یشکون که بروشه یاد میشود (عین بوریش یا بوریشو فعلی میباشد) نشاندهنده یک قسمت قبیله بوریش اند، اما از طریق نسب خونی و یا قبولی قبیلوی، واضح نیست.
درپهلوی شین از نگاه اهمیت، یشکون است. مطابق بیدولف، یشکون تشکیل کننده نفوس کامل هونزه، ناگر، پونیال، تقریبا تمام یاسین و بیشتر از نیمه گیلگیت، سای، داریل و استور میباشد. آنها در هونزه و ناگار خود را بوریش و دریاسین که هنوزهم بنام سابق خود اورشیگوم (بورشیگوم) یاد میشود خود را اورشیک و بوریشو مینامند. زبان آنها بوریشکی، بوریشاسکی و اوریشمی – خجونه دکتور لیتنر نامیده میشود؛ اما بیدولف میگوید که اصطلاح خجونه توسط مردم گیلگیت به بوریشکی ناگر اطلاق میشود، با وجودیکه هرگز درآن منطقه استعمال نمیشود. وابستگی یشکون (اساکانوی یونانیها) با اوریش یا بوریش (بیوریشه راجپوت) یاسین یا بوریشگوم قابل کنجکاوی بوده و موضوع دلچسپ برای پژوهش است، بخصوص در رابطه به وراشپون یا اشپون و کچین یا غرشین قبیله بتنی غور که ما قبلا تشریح کردیم. این کاملا کنجکاوانه است که زبان بوریش یاسین باید خجونه یاد شود با آنهم دراینجا یک طایفه خو کافر بنام کچین یاد شده و کچو یک نام اصلی مشهوردربین کافراست (من دونفرکافر باین نام را ملاقات کردم یکی کاچو از سیگل و دیگری کاچوک از دروش)؛ و هنوز هم باید از تمام لهجه های دیگر بواسطه مردمان همسایه فرق داشته باشد. میجربیدولف میگوید که بوریشکی (خجونه دکتور لیتنر) فکر میشود مربوط به فامیل تورانیان باشد؛ باین ارتباط با ارزش است که آنرا با زبان کچین مانیپور و مرزهای آسام مقایسه کرد که فکر میشود اولاده پاندو از طریق ارجونا باشد، با وجودیکه بیشتراحتمال میرود که واقعا ناگا باشد (یکجا با کچین ما یا کچین افغانستان). باشندگان بومی کشمیر و منطقه کوهستانی شمال آن از نژاد ناگا است، نامی که شاید در ناحیه ناگر فعلی زنده مانده باشد. در اینجا بعضی ابهامات بین یشکون و بوریش یاسین و غیره وجود دارد؛ در منطقه کنجد هونزه و ناگار، مردم خود را بوریش مینامند اما توسط شین بنام یشکون یاد میشوند. اینها مسکونین زراعتی بوده و توسط فامیلهای اولاده مختلف خود اداره میشوند. اسمای این فامیل های حاکم توم اند که گفته میشود یک اصطلاح چینائی و معادل "حاکم" است؛ و بیدولف میگوید که اینها اولاده دو برادر (دوقلو) بنامهای موغلوت و گیرکیس بودند که در حوالی آخر سده پانزدهم میزیستند و فامیل حکمران ناگر که بنام موغلوت یاد میشد و از هونزه ایشی و هر دو عنوان سوری داشتند، زنهای ایشان گنیش و پسران ایشان گشپور، تمام واژه های اشتقاق سانسکریتی اند. نامهای موغلوت و گیرکیس دلالت بر نسب مغولی و قرغیزی داشته و عایشه رابطه به چندرابنسی یا نژاد مهتابی راجپوت (بودیستها) برای عایسی ترکی "ازمهتاب، مهتابی" داشته باشد. عنوان چینائی توم نشاندهنده حمایتی است که تحت آن این بیگانه ها در موقعیت فعلی خود توانستند ایجاد کنند. عنوانهای هندی سوری وغیره شاید دراول بواسطه تابعین آنها اطلاق شده و بعدا بواسطه حاکمان قبول شده باشد. در پونیال و هاراموش، باشندگان آن یشکون بوده و شینا صحبت میکنند طوریکه بوریشکی یا خجونه یک لهجه خاص به بوریشو یا اورشیک است نسبت باینکه یشکون باشد.
درپهلوی قبایل عمده فوق الذکر دردیستان یکتعداد مردم زیاد نوکر دربین یشکون یافت میشوند که شامل کرامین (اوستاد چترال و کاشکر) یا طبقات "صنعتگر" یکجا با طبقه دُوم یا خنیاگراست. در گیلگیت نیز یک مسکونه کشمیری وجود دارد که در اینجا از زمانهای حدود نیمه سده گذشته مسکون اند. دراینجا یکتعداد زیاد نفوس گوجر وجود دارند که باشنده مسیر های کوهستانی در جنوب گیلگیت بوده و تا سوات و بونیر وغیره ادامه دارند؛ اینها کاملا بحیث گله چرانان، چوپانان و گاو پروران بوده و با مردم منطقه بهیچوجه مخلوط نمیشوند. همانند اقارب ایشان درسوات، باجور و کوهستان بصورت عام گوجر با یک لهجه پنجابی صحبت میکنند.
این بحث تکمیل کننده فصل قبایل باشنده منطقه مربوط به اقوام تشکیل کننده ستراپی یازدهم باستثنای کاسپیوی است. هیرودوتس میگوید ستراپی دوازدهم متشکل از بکتوری تا آیگلای است. نام بکتری یک اصطلاح جامع است که بتمام باشندگان منطقه بکترا اصلی اطلاق میشود طوریکه از بکتریانا متمایز است و یک مفهوم وسیعتر دارد. بکتریا اصلی را میتوان بمنظورتحقیق خودمان درتمام موارد متشکل از مناطق فعلی بلخ و بدخشان درنظرگرفت که از حوزه آبریز دریای اندخوی درغرب تا ناحیه سریکول (زرقول) در شرق امتداد داشته و در شمال بواسطه دریاهای اکسوس و وخش و در جنوب بواسطه سلسله کوههای هندوکش و بابا محاط میباشد. در تمام این مسیر، حالا قبیلۀ بنام بکتری یافت نمیشود؛ قرارمعلوم جای آنها را قبیله علی (ایولوی یونانی) گرفته است که حالا بیشتربنام شیخ علی هزاره یاد میشود. این یک فضای قابل ملاحظه است که درتمام این منطقه بلخ، رسوم مردم به حضرت علی (داماد محمد) ارجاع میشود، یک بهره برادری قهرمانی یادگاری از آرامگاههای مقدس و مخروبه های باشندگان قبلی پراگنده درتمام منطقه، بدون برداشت این واقعیت که او هرگز در نزدیکی این منطقه آسیا نبوده است. معلوم میشود مشابهت نامها به گرویدگان مسلمان یک فرصت وسوسه انگیزداده است تا نسب واقعی خود را با انتقال به رئیس فرقه مذهبی خویش که مربوط به اجداد یونانی آنهاست تغییرشکل دهند؛ طوریکه در واقعیت با نامگذاری قبیله – "شیخ علی" – نشان داده میشود که بمعنی "علی گرویده" است چون شیخ اغلبا عنوان افتخاری بخشیده شده به گرویدگان قدیمی اسلام بوده و در اینجا بطورآشکارا با علی جد قبیلوی فرضی یکجا شده و بحیث نام اجدادی قبیله قبول شده است. شیخ علی حالا در بین هزاره شناخته میشود اما یک بخش بزرگ آنها بنام علی الهی (آنهائیکه به خدا بودن حضرت علی معتقد اند) در بین مهاجمین ترکمن و یوزبک زمانهای آخر نیز دیده میشود. یونانیهای بکتریا طوریکه قبلا گفته شد بواسطه قبایل معین سکائی معزول شدند که در بین آنها توخاری نقش بسیار مسلط داشت؛ اما با آنهم آنها نام خود را به نیمه غربی منطقه و بطورخاص به یک ولایت در ساحل شمالی اکسوس داده اند، آنها حالا بحیث یک قبیله متمایزدرهیچ حصه منطقه بلخ یافت نشده وجای آنها بواسطه قبایل متعدد ترکمن و یوزبیک تاتار گرفته شده است.
قرارمعلوم توخاری باید عین مردمی توچاره یا توشاره متذکره در رامایانه، مهابهارت و هریوانسا ("راجاتارینجینی" ترویرز دیده شود) و یک نژاد هندو- سکائی زمانهای بسیار قدیم بوده و با ناگا یکجا شدند که قرارمعلوم مهاجمین قبلی هند از شمال بودند. توخاری در زمانهای قبلتر بتمام وادی اندوس منتشرشدند، جائیکه اولاده آنها قبلا بنام توغیانی ترک شناخته میشدند؛ در زمان حاضراینها درافغانستان بحیث یک قبیله متمایز باین نام یافت نمیشوند، باوجودیکه بدون شک تعداد زیاد قبایل آنها هنوز در بین طوایف وبخشهای ناشناخته قبایل پتان درتمام مرزاندوس افغانستان نمایانده میشوند و بطورخاص شاید دربخش تورکولانری شجره نامه افغان ها که مورد بحث قرارمیگیرد.
نیمه شرقی بکتریای اصلی متشکل از نواحی کوهستانی بدخشان، واخان و شغنان از یک زمان بسیار دور بواسطه یک مردمی دارای نسب و زبان پارسی مسکون شده بود. این مردم حالا بواسطه اصطلاح عام تاجیک یاد میشود که نشاندهنده قومیت پارسی در بین اقوام ترک آسیای مرکزی است؛ اما در بین خودشان بنامهای بدخشی، واخی، شغنانی یا پس از نواحی بومی ایشان متمایز میشوند. آنها در سیما و خصوصیات از همسایگان ایشان در جنوب هندوکش بسیار کم فرق میشوند باستثنای نواحی بسیار باز که با مهاجمین یوزبک مخلوط شده اند. بعضی مردمان میلانهی شمالی هندوکش دارای عین نژاد باشندگان کافرستان بوده و با آنها بصورت عام دارای روابط دوستانه و مبادلات صمیمانه اند. وردوجی یا مردمان ناحیه وردوج قرار معلوم یک مسکونه در زمانهای قدیم در مجاورت غزنی کاشته بودند جائیکه اولاده آنها حالا بواسطه قبیله وردک، نه تنها از نگاه مشابهت نامها بلکه از نگاه شرایط تائید کننده مشابهت سیما، خصوصیات و رسوم نمایانده میشوند. وردکها از نگاه نسبی نه افغان، نه پتان، نه غیلزی، نه هزاره، نه ترک و نه مغول اند؛ بعضیها اینها را تاجک میدانند و بعضیها شیخ، درحالیکه خودشان ادعای نسب قریش عربی دارند. اینها پختو صحبت میکنند اما با یک لهجه خراب مخلوط با تعداد زیاد واژه های بیگانه که شاید از زبان وردوجی آمده باشد. با آنهم طوریکه فوقا گفته شد حالا هیچ طایفه در منطقه بلخ بنام بکتری یافت نمیشود آنمردم قدیم شاید نمایاندگان فعلی خویش را در بختیاری داشته باشند که حالا بصورت وسیعی در فارس منتشر بوده و بطور پراگنده در حوالی کوههای سلیمان در دسته های کوچک اینجا و آنجا یافت میشوند. در فارس، بختیاری قبلا یک قبیله بزرگ بوده و بواسطه مهارت عالی سپاهی گری مشهور بودند؛ اینها خود را در افغانستان بواسطه اشغال جنگلات کوهی کندهار در زمان نادرشاه در نیمه سده گذشته متمایز ساختند؛ اما این قبیله مسکونه های خود را در منطقه کندهار بسیار قبل از این واقعه دارا بود. بختیاری متشکل از بخشهای مختلف بوده و عمده ترین آنها در افغانستان عبارتند از
اکو اتو الیاس کرای مارغاچی مقری
نظری پری توری یحیا وغیره
ازاینها سه آخری نمایانده پریهار، توار و جوهیا راجپوت اند. سه قبلی تماما طوایف پووینده اند که دو اولی پس از مسکنت ایشان درمارغه و مقر، درجنوب غزنی باین نام یاد شدند. کرای یک قبیله ترک است.
هیرودوتس میگوید که بکتری تا دور ترین نطقه یعنی ایگلای بدون نشاندادن موقعیت آن امتداد دارد. شاید اینها بواسطه هیکالی یا هیکلزی پیشین نمایانده شود. طوریکه گفته شد توخاری حالا درافغانستان بواسطه ترکلانری یا کرارانی یا کرالانری نمایانده میشوند که فقط یک نام فوقانی است. ترکلانری شامل دوبخش است – کودی و کاتی. دلزاک، ورکزی، منگل، توری، موسا، هنی، وردک و واتو دربین کودی شامل اند. تمام آنهائیکه ما درصفحات قبلی شرح دادیم. یکجا شدن این قبایل باین ترتیب شاید دربرگیرنده روابط سیاسی توخاری با مردمان این حصه افغانستان باشد. دلزاک یکی ازقبایل عمده آنها بوده و مدت زیادی پشاور را دراختیار خود داشت (طوریکه قبلا گفته شد).
بخشهای دلزاک عبارتند از
اما امان باچو بوری خیدر لوری مندر
مانی متی سمر سانی عمر واتک یعقوب
یاسین ذکریا وغیره
افریدی، ختک، جدران، خوگیانی، شیتک، سلیمان وغیره در بین کاتی شامل اند که تماما را قبلا دیدیم. نامگذاری این قبایل پتان تحت نام فوقانی ترکلانری یا کرارانی شاید نشاندهنده وسعت منطقه ایست که توخاری بالای آن تسلط داشت. کاتور یا قبیله اقارب با توخاری قدرتمندترین و مهمترین جاتا، گیتا یا یوچی است که یونانیهای بکتریا را سرنگون ساختند. کاتور یک سلطنت مستقل ایجاد کرد که بالای تمام وادی اندوس از همالیا تا بلوچستان و سند و از کابل و غزنی تا مرزهای دشت هند و لاهور امتداد داشت. تمام شاهان آنها بودیست بوده و سلطه آنها از سده دوم قبل از میلاد تا سده نهم میلادی دوام کرد وقتیکه اینها در کابل بواسطه یک سلطنت برهمن تعویض شدند. کاتار حالا باین نام در افغانستان فقط در وادی چترال و نواحی متصل کافرستان یافت میشود؛ تا شرق اندوس آنها در حصص مختلف نواحی راولپندی و جیلم یافت میشوند. قسمت بزرگ بکتریا قدیمی حالا طوریکه فوقا گفته شد بواسطه قبایل ترکمن و یوزبک از ماورای اکسوس اشغال شده است. اینها ازنگاه فزیکی، زبان و رسوم از باشندگان قبلی منطقه صرفنظر از اینکه هندی، پارسی و یا یونانی بودند کاملا فرق دارند.
طوایف و بخشهای قبایل ترکمن و یوزبک هنوز تکمیل نشده است. یک لیست مکمل بعدا علاوه میشود.
* * * * *
ستراپی بعدی هیرودوتس (سیزدهم) متشکل از پکتیکا و ارمینیها و مردمان مجاور تا دور ترین نقطه یعنی بحیره یوکسین بوده و یکجا در ماورای منطقه مورد پژوهش ما قرار دارند. با آنهم قابل یادآوریست که دراینجا شناسائی نامهای بین این پکتیکای غربی و پکتیکای اندوس (هر دو بواسطه هیرودوتس چنین نامیده شده است) و مشابهت عرصه های فزیکی هر دو منطقه دور از هم که بیک نام اطلاق شده است، یکجا با این حقیقت که ارمنیها ادعای قرابت با افغانها دارند و اینکه افغانها خود ادعا دارند که اولاده اسرائیلیهای اسیر شده تبعیدی به میدیا و مرزهای ارمینیا اند تماما میتواند موضوع تحقیق بسیار دلچسپ و کنجکاوانه باشد. ما باین موضوع بهنگام ردیابی منشای نام افغان (که حالا شامل مردمان منطقۀ میشود که ما افغانستان مینامیم) خواهیم برگشت.
بعدا ستراپی چهاردهم میاید که هیرودوتس آنرا متشکل از سگرتوی، سرنگوی، تمنای، یوتوی، میکوی و باشندگان جزایر بحیره سرخ (که در آن شاه، مجرمین را مسکون میسازد) میداند. قرار معلوم این ستراپی دربرگیرنده قسمت جنوبغربی افغانستان یعنی سیستان فعلی (سجیستان یا سگیستان عرب) است. محدوده آن بطور تخمینی قرار زیر است: در شمال آبریزه حوزه کوه سیاه کوه یا سیاه بند که جداکننده آبریزه دریای هرات در منطقه اوبی از قسمت جریان کننده بطرف جنوب در جهیل سیستان بوده و آنقسمت پاروپامیزوس که بواسطه حوزه های دریاهای هلمند علیا و ارغنداب علیا بشمول هر دو تشکیل شده است؛ در جنوب دشتهای ریگی جدا کننده کندهار از خاران و سیستان از مکران است؛ درغرب کوهستان جدا کننده سیستان از کرمان و یزد، و در شرق فلات مرتفع جنوب غزنی از دریای ترنک و شاخه های ارغسان و کدانی تا پائین کوه خواجک عمران جدا کننده کندهار از بلوچستان است. بعباره دیگر این ستراپی میتواند نمایانده جیوگرافیکی سیستان و کندهار فعلی باشد. از قبایل نام گرفته شده بواسطه هیرودوتس، سگرتوی حالا با این نام یافت نمیشود. درشمال پنجگور در مکران یک سلسله کوهها و یک ناحیه بنام سگرکند در جنوب محدوده سیستان وجود دارد که شاید نشاندهنده سکونت سگرتویها بوده باشد؛ وشاید نمایانده فعلی آن قبیله دربین ایلات یا کوچیان پارسی این منطقه موجود باشد؛ چون هیرودوتس میگوید، سگرتوی یک قبیله پارسی با رسومات چوپانی است. سرنگای عین زرنگای و درنگای است که نام خود را به درنگیا قدیمی و درنگیانا وسیع سترابو، پلینی و پتولیمی داده که نام ایشان در زمانهای معاصر بواسطه نام درانی سلطنت افغان تاسیس شده در نیمه سده گذشته بواسطه احمدشاه ابدالی احیا شده است (طوریکه قبلا گفته شد). تمنای مدتها قبل بواسطه سر ایچ. راولسن با تایمنی فعلی منطقه غور تشخیص شده است که در توضیح چار ایماق بحث شد. اینها (تایمنی) باشنده حصه جنوبغرب کوهستانهای غور بین کندهار، فراه، و هرات اند که تا اندازه زیادی عین موقعیت تمنای هیرودوتس را دارند. مرکز آنها شهر تیباره یا تیواره در بالای دریای خاش، نچندان دوراز زرنی یا غور، پایتخت قدیمی شاهان غور و مهد شهزادگان و قوم آنها است که قبلا تمام منطقه غربی غور یا پاروپامیزوس را در اختیار داشتند، هر دو نام با اهمیت مشابه و بمعنی "منطقه کوهستانی" است. تایمنی فعلی ادعا دارند که عین خیل کاکر کوههای سلیمان بوده و در حقیقت تعداد زیاد کاکر با آنها زمین مشترک دارند. تایمنی شامل دو بخش بزرگ است (درزای و کبچاق، طوریکه قبلا ذکرشد). یوتوی بواسطه یوت و عتمان فعلی نمایانده میشوند که قبلا توضیح شد؛ مهد قدیمی آنها شاید بامتداد مسیر هلمند در حوالی بست (ابیستی قدیمی پتولیمی)، گرشک و زمینداور باشد. شاید اوتاک یا هوتکی (هات، هوت، یوت) کلات غزنی شاخه های ازیوتی قدیمی باشد. عتمان-خیل فعلی (که مهاجرت ایشان به اندوس یکجا با مندنر و یوسف درفقره قبلی توضیح شد) نیزمانند تایمنی ادعای قرابت با کاکر دارند با وجودیکه آنها حالا از این قبیله جدا شده اند. میکوی که قبلا ذکر شد شاید حالا بواسطه ماکو درانی کندهار نمایانده میشود. قسمت بزرگ ماکو بغرض فرار از وحشت تهاجم مغول در زمان چنگیز خان بهندوستان مهاجرت کردند. یکتعداد مسکونه های آباد ولی کوچک ماکو در ملتان و دیره جات وادی اندوس وجود دارد. ماکو بصورت عام با خوگیانی و یک شاخه خوگیانی وابستگی داشته و طوریکه قبلا ذکرشد، با آنها بحیث نژاد ماک یا ماخ شناخته میشوند که من فکر میکنم ماکواهانه شجره نامه راجپوت باشد.
شجره نامه افغان با قبایل باشنده منطقه کندهار فعلی آغاز میشود که حالا مورد بحث ماست و تمام آنها تحت بخش سربنی (سوریابنسی) قوم افغان طبقه بندی میشوند. سربنی شامل دو شاخه بزرگ شرخبون یا شرف الدین و خرشبون یا خورالدین بوده و هر دو بدون تفاوت بنام فرسبون نامیده میشوند. شرخبون متشکل از پنج قبیله ترین، شیرانی، میانه، بریچ و اورمر است. خرشبون متشکل از سه قبیله کند، زمند و کانسی است.
قبیله ترین شامل سه طایفه است: ابدال، سپین ترین و تور ترین. نام ترین شاید همان تری قبیله برهمن شمال هند باشد که مهد اصلی آنها در وادی ترنک بود. نام ابدال یا اودال شاید نمایانده ابتیال هون (هیتال که جمع آن هیاتیله است)، ایپتالیتیس و نیپتالیتیس نویسندگان بیزانتین باشد؛ اما شاید اشتقاق شده از یک منبع راجپوت باشد (شاید از اودی یا یودی)؛ چون ابدال شامل دو بخش راجر یا رازر و کاکی یا کاکا است، هر دو نامهای خالص راجپوت بوده ودربرگیرنده قبایل دشت هند و مرزاندوس اند.
طوایف رازر، راجر یا راجوارعبارتند از عیسا، ماکو، علی و اود یا یود.
بخشهای عیسا عبارتند از
ابدی* اچک اکا الیکو اپو ایوب
بهادر* بهلول بای باکل باکو بنو
بارک بسامه بایان بور چالاک* درزای*
دولت فیروز غیبی گورجی حسن حوا*
اسحاق* اسماعیل جییب قلندر کانو* خوجک
خونسی لشکر لوت میله مهیا* مندان*
معروف موسا نصرت نور* پاگل* پنجپای*
پوپل پروت سدو صافو سنجر سرکالی
شیخ عمر عتمان یعقوب یادو زکو
زنگی زیرک زیتک وغیره
نامهای فوق تا اندازه زیادی راجپوت و هندی بوده و تعداد زیاد آنها را قبلا دیدیم. ایوب شاید تغییر شکل مسلمانی جوبسیه رهتور باشد. بهادر یا باتور همان بتار گوجر یا باتر راجپوت است. باکل عین پاگل و شاید بهاگیل سولانکی است. بسامه جت هندواست؛ و بور راجپوت بازرگان است. گرجی یا یک بومی ناحیه گرجستان منطقه غور یا جورجیا در قفقاز است. جایب شاید جایل یا جایمو راجپوت بازرگان است. کانو همان کانی راجپوت است. میله همان مهیله قبیله گله دار هندی است. مندن یک قبیله برهمن است. پروت راجپوت گهلوت است. یعقوب شاید اکوبی ترک باشد. از بخشهای فوق علامه داران * ابدالی بوده و بدون آن نیزمربوط ابدالی اند.
بخشهای ماکوعبارتند از
بیدیل فیروز صاحب و دیگران فهرست فعلی اسلامی.
بخشهای علی عبارتند از
الیک گیورا حسن خویداد خیر ماشو
شیخ سکندر سوگانی
ازاینها گیورا شاید گاهور، راجپوت گهلوت باشد. خیر پراماره است. ماشو همان مشوانی، مسیانی قدیمی قبل الذکر است. اود یا یود حالا در افغانستان باین نام یافت نمیشود. اجداد قبیلوی این نام گفته میشود که یک فدائی مذهبی بود؛ بدین معنی که این قبیله با گرویدن باسلام نام خود را باسلامی تبدیل کردند.
طوایف کاکی عبارتند ازسلیمان (سولانکی؟) و خاگوانی است. اولی با غیلزی ترکیب گردیده و دومی یک شاخه خوگیانی است؛ هردوی اینها قبلا توضیح شد.
بخشهای سپین ترین عبارتند از
ادهمی ادوانی لغجم لسران مرپانی شادی
سلیمان وزیر یحیا وغیره
ازاینها ادهمی و ادوانی ظاهرا یکی بوده و همان ادم یک طایفه کاتور ترک است. مرپانی شاید عین سرپانی قبل الذکر باشد. لغجم و لسران باز هم بحیث قبایل بلوچ دیده میشوند. دیگران قبلا توضیح شده است.
بخشهای تورترین عبارتند از
ابابکر احمد علی بدو بلی بتی
گونداری هدیه هارون حیدر هیکل اسماعیل
کند کربلا کوخ ملیکیار ملمونی منا
منی منگل مزل نیکبختانی سیخی سید
تورل وغیره
ازاینها بدو شاید بیده برهمن باشد. بلی همان بهلی ختری است. بتی همان بتیسواره گهلوت یا بتیواره راجپوت بازرگان است. گوندری همان گونده، قبیله گله دارهندی است. هدیه همان جت هودی است. هیکل را من قبلا نمایانده ایگلای هیرودوتس دانستم. منا و منی ظاهرا یکی بوده وشاید مانت، راجپوت بازرگان باشد. منگل یک قبیله ختری است. سیخی ظاهرا یک تورید فعلی سیخ (یا سیکه) پنجاب است. نیکبختانی را قبلا من نمایانده ایورگیتیس ("نیکوکاران") دانستم، معادل یونانی نام داده شده بواسطه سایروس به اگریاسپوی یا اریاسپوی قدیمی در قدردانی به خدمات آنها در تهاجم بمقابل سکائیها بود. اینها توسط آرین درگزارش کمپاین الکساندر در این منطقه ذکر گردیده و هم علاوه میکند که الکساندر"باشنیدن اینکه آنها با روش بربریهای همسایه ایشان زندگی نکردند، بلکه مانند بهترین دولت یونانی عدالت نموده، آنها را آزاد ساخته و بآنها آنقدر زمین از مناطق همسایه اعطا نمود که تقاضا کردند، چون درخواست آنها متعادل بود". در اینجا هنوز مخروبه های قابل ردیابی از یک شهر بنام سری اسپ در سواحل ترنک حدود 10 میل از کلات غزنی وجود دارد که شاید علامه محل پایتخت اریاسپی قدیمی باشد؛ و در کوههای مجاور بطرف وادی ارغنداب و قسمت شمالتر یک قبیله کوچک بنام نیکبی-خیل (همان نیکبین-خیل)، "قبیله نیکوکار" وجود دارد. نیکبی-خیل یک مسکونه بزرگ در وادی سوات دارد جائیکه آنها با طایفه سیبوجونه ترکیب شده اند. این نام آخری متشکل از وصلت دو قبیله راجپوت سیپت و جونه است. نیکبی-خیل همچنان در بین بخشهای چندین قبیله پتان در امتداد مرزهای اندوس یافت میشود، بعضی اوقات بنام نیکبی-خیل، بعضی اوقات بنام نیکنام-خیل و بعضا بنام نیکبختان. الکساندر از منطقه زرنگیا یا درنگیا به ایورگیتیس آمد؛ یعنی از منطقه غرب یا راست ساحل دریای هلمند یا منطقه سیستان فعلی. از همین درنگای یا اولاده آنها درانی امروزی ما نام خود را اشتقاق نموده اند. احمدشاه ابدالی زمانیکه مردم خود را بیک قومیت مستقل تحت شاهی از نژاد خود ارتقا داد (در حوالی نیمه سده گذشته یا کمتر از 150 سال قبل)، اولین کسی بود که این نام را بحیث یک نام قومی متمایز از رعیت خود قبول کرد. طوریکه من چند سال قبل گفتم، در این مقاله "احمدشاه در کندهار نه بحیث شاه قوم افغان، بلکه بحیث شاه مردم درانی برتخت نشست. لذا شاه جدید یک سلطنت مستقل ولایت درنگیانای قدیمی را احیا و ارتقا داده و ظاهرا نام گمشده درنگای قدیمی را بشکل درانی فعلی تجدید کرد". لذا مردم درنگیانای قدیمی (ولایت کندهار فعلی (با سیستان)) حالا بنام درانی تشخیص میشود، "در حالیکه باقیمانده نفوس افغانستان در ترکیب سلطنت خانوادگی تاسیس شده بواسطه احمدشاه درانی بنام بردرانی یعنی "درانی بیرونی یا اضافی" خوانده شده است. لیکن نام حکومت و هم عنوان شاهی بطور ساده درانی بود (شکل جدید درنگای قدیمی)؛ و در سالیان آخر، وقتیکه حکومت برتانیه شاه شجاع فراری و بدبخت را در تخت اجداد او نشانید، قلمروی جدید برای یک دوره کوتاه و ظاهری دارای عنوان تحمیلی امپراطوری درانی بود."
درانی شامل دو بخش بزرگ زیرک و پنجپای است. زیرک شاید همان جیران راجپوت بازرگان و پنجپای همان پنجپاینده یا پنجپاندو است. زیرک شامل طوایف پوپل، الیکو، بارک و اچک است. پنجپای شامل طوایف نور، علی، ایشاک (یا سهاک یا ساک)، خاگوانی و ماکو است. نام های فوقانی زیرک (مخفف زیرانکی یا جیرانکی راجپوت) و پنجپای (مخفف پنج پاندو راجپوت) شاید نشاندهنده بخشهای قبلی راجپوت منطقه کندهار یا درانی فعلی باشد که پس از اشغال قبایل هندی نامگذاری شده است. هر یک از طوایف فوق تحت این دو بخش بزرگ پس از یکجا شدن در حکومت درانی بسار زیاد و قوی شده اند. طوایف زیرک – پوپل، الیکو و بارک را من پایوپلای، ایولوی و بارکای قبل الذکر یونانی میدانم؛ اچک یک قبیله متمایز از دیگران بواسطه خود درانیهاست، که من نمایانده اچی یا اچیهولاده هندی میدانم. "اچی یاغی" راجاتارینجینی یک شاخه قبیله داماره (دامر کاکر قبل الذکر) است که در تاریخ کشمیر بحیث یک مردم قدرتمند و سرکش در حدود لاهور و پنجاب شمالی در سلطنت های اوانتیوارما 857 تا 886 م و هارشاه 1090 تا 1102م، هر دو شاه کشمیر شناخته شده است؛ اینها شاید نمایانده قبایل توخاری یا توغیانی ترک یا کاتور باشند. طوایف پنجپای نور و ماکو را قبلا بحیث نمایانده نور یا نوکو راجپوت و ماکواهانه راجپوت دانستم؛ علی نمایانده ایولوی یونانی؛ ایشاک تغییر شکل اسلامی ساکه یا سوک نمایانده ساکه پارسی و ساکای یونانی، اشغالگران سکائی که نام خود را به سیستان، سجیستان نویسندگان عرب و ساکاستان هندیها دادند. شاخه دیگرسکائیهای ساکا در سگپای و سگجوی طوایف هزاره قبل الذکریافت میشود. خاگوانی عین خوگیانی قبلا تشخیص شده با هیجینوی هیرودوتس است. حالا به ترکیب هریک ازاین طوایف درانی میپردازیم.
بخشهای پوپل عبارتند از
علی ایوب بادو بهلول بامی بانو
بسامه قلندر حبیب حسن اسماعیل کانی
معروف نصرت سدو صالح عمر زینک
ازاینها ایوب همان جوبسیه رهتور (اجب یک نام اصلی عام در بین پتان هاست). بدو همان بادیه ترک است. بهلول همان بیهیله سولانکی است. بامی همان باما برهمن؛ بانو همان بنافر راجپوت؛ نصرت نام یک قبیله در کنر و سوات و شاید یک شاخه کاتور ترک باشد. زینک یا زیناک نیز ترک است. دیگران را قبلا دیده ایم. پوپل شاید همان پیپاره راجپوت گهلوت یا همان پایوپلای یونانی است طوریکه قبلا دیدیم. طوریکه فوقا گفته شد هیرودوتس تذکر میدهد که پایپلای بواسطه فرمان داریوش از دریای ستریمون یکجا با قبایل مختلف پایونوی یا پانوی انتقال داده شده و در یک ناحیه فریگیا مسکون شدند. قبایل انتقال داده شده عبارت بودند از پایونوی، سیروپایونوی، پایوپلای و دوبیروی. این قبایل قرار معلوم بطرف شرق حرکت نموده و در درنگیانا قدیمی (کندهارفعلی) مسکون گردیدند که ماحالا در این منطقه قبایل معینی را مییابیم که دارای عین نام و یا مشابه آنهاست. لذا پایونی یا پانوی میتواند بواسطه پانی افغان موجود نمایانده شود که اکثرا به هندوستان مهاجرت نموده اند، اما بقایا وآثاراین قبیله در منطقه سیبی و حوالی شال باقی مانده اند. سیروپایونوی بواسطه سرپانی یا مرپانی که حالا در بین سپین ترین پیشین یافت میشوند. پایوپلای بواسطه پوپلزی یا پوپلی کندهار و دوبیروی بواسطه داوری زمینداور هلمند و داوری داور در مرزهای اندوس. از طرف دیگر پوپل شاید همان پیپاره گهلوت باشد، طایفه که بیشتر متشکل از بخشهای راجپوت اند. در پهلوی آنهائیکه تشریح شدند، اسماعیل، کانی، سادو و عمر همان سیماله و کانی راجپوت، سیسودیا گهلوت و عمرا پراماره است. سدو همان قبیله ایست که احمدشاه ابدالی شاه درانی از آن بوجود آمده است؛ بهنگام شاه گردیدن این قبیله، سدوزی در تعداد، ثروت و نفوذ بسیار انکشاف نموده و بزودی بیکتعداد شاخه های دیگر دارای نامهای اسلامی فعلی تقسیم شدند. بعضی از این نامها بخصوص در مراجعه به وابستگی راجپوت عبارتند از
علی هارون اسماعیل کمال کامران خیدر
مغدود موسا رستم سرمست شاجل یارا
زعفران وغیره
ازاینها علی شاید همان ایولوی یونانی؛ هارون همان ارانیه (کچواهه)؛ اسماعیل همان سیماله راجپوت باشد. کمال و کامران نامهای ترکی اند. خیدر یا خضر شاید خیجر پراماره یا کیهدر راجپوت بازرگان باشد. مغدود عین ماکو بوده و شاید مکواهانه باشد. موسا شاید نمایانده اسرائیلیهای مذهب موسائی یا میسوی قدیمی لیدیا یا موسی وادی اندوس و سند باشد که قبلا ذکر شد. رستم نام یک قهرمان بومی زمانهای افسانوی بوده و شاید بمعنی "کوهگرد" باشد. سرمست شاید تغییر شکل مسلمانی سری مت راجپوت؛ شاجل همان سوجت راجپوت بازرگان؛ یارا همان جورا رهتور؛ و زعفران (جمع زعفر) همان جیپره پراماره است. بخش فوق، خیدر یا خواجه خیدر طایفه فامیلی احمدشاه ابدالی است. منطقه سدوزی در حوالی شهرصفا در وادی ترنک و مربوط پوپلزی است که بصورت عام در حوالی کندهار و هلمند تا ناحیه خاکریز میباشد. تعداد پوپلزی حدود 13 هزار فامیل و قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و مدنی ترین قبیله یا کمترین غارتگر در بین تمام قبایل افغان میباشد.
منطقه الیکو یا الیکوزی نواحی جلدک، ارغنداب، پنجوائی وغیره در شرق، شمال و غرب خود کندهار بوده و تعداد آنها حدود 15 هزارفامیل است که اکثرا زراعتی اند. نام الیکو عین الیکا "مربوط علی" است. علی (علی خیل و علیزی) یک قبیله بسیار منتشر شده در افغانستان بوده و فکر میکنم که نمایانده ایولوی یونانی باشد. در داخل و حوالی کندهار، در پهلوی نواحی فوق الذکر، آنها دارای مسکونه های در خاکریز و کوههای شمال میوند و در زمینداور در ساحل غربی هلمند و امتداد یافته تا هرات است. در منطقه هزاره، آنها قرار معلوم مثل شیخ علی و در بین ترکمنهای ولایت بلخ مثل علی الهی دیده میشوند. علی همچنان در بین قبایل پتان در مناطق کابل و غزنی و درساحه برتانیه در دوابه پشاور و نواحی چاچ راولپندی وهم در بعضی حصص دخان (هند جنوبی) یافت میشوند. بخشهای فرعی عمده الیکوزی عبارت از ناسو، سرکانی و زیوره است. مادر احمدشاه ابدالی مربوط قبیله الیکوزی و هم از وزیر یارمحمد مشهور هرات مربوط به بخش ناسو است.
تعداد بارک یا بارکزی بیشتر از دو چند تعداد پوپلزی است که درسالهای 1818-1819م از حکومت سلب حاکمیت شدند. از این زمان، بارکزیها حاکمیت افغانستان را بکمک برتانویها در اختیار دارند. بارکزیها قسما زراعتی و تجارتی وعمدتا چوپان و نظامی اند. اینها باشنده یک مسیر بزرگ منطقه آبریز دریای ارغسان اند که از فلات توبا و مارغه کوههای خوجک عمران در شرق مرزهای گرمسیل بطرف غرب، تماما بامتداد جنوب کندهار تا مرزهای شوراوک و دشت ریگ بلوچستان امتداد دارد. درقسمت جنوبشرق این مسیر، بارک قبلا با اچک پیوست بود، اما احمد شاه بهنگام تاسیس سلطنت درانی این وصلت را قطع نموده و اچک حالا کاملا بحیث یک قبیله متمایز شناخته شده و از نگاه اعتبار بحیث جاهلترین و وحشیترین طوایف درانی محسوب میشود. بارکزی حالا قبیله مسلط در افغانستان بوده و اعتبار زیادی از نقطه نظر خصوصیات نظامی متعاقب دلاوری ایشان در جنگها با برتانیه کمائی نموده اند. آنها قرار معلوم عین مردم بره کی یا بارکی لوگر و طایفه بارک قبیله ختک اند، با وجودیکه مدتهای زیادی اند که جدا گردیده و حالا معترف بچنین وابستگی نیستند، حداقل ازنقطه نظراعتراف یا اقرارکردن. تعداد بارکزی بیشتر از 30 هزار فامیل در افغانستان بوده و مهد اصلی آنها نچندان دورازمسکونه های بره کی روزگارما است طوریکه قبلا ذکرشد. گفته میشود که بره کی قبلا ساحه بمراتب وسیعتری را دراختیارداشتند نسبت بآنهائیکه حالا چند قلعه و دهکده دراختیاردارند. باوجود اینکه بحیث یک مردم متمایزازدیگرقبایل افغانستان بواسطه بومیان خود این منطقه شناخته میشوند، بآنهم بره کی بحیث یک نژاد عالی مدنظرگرفته شده وازنگاه اعتبارصاحب مشخصات شجاعت وسربازی اند. بره کی تا اندازه زیادی مورد الطاف حاکمان بارکزی منطقه بوده و بحیث محافظین اعتمادی درخدمت دربار شاهی قراردارند. چنین بود وضع، حداقل تا زمان مرحوم امیرشیرعلی خان.
اچک یا اچکزی کاملا چوپان و غارتگر بوده و باشنده وادی کادانی و میلانهای شمال کوه خوجک عمران تا همواریهای توبا است. اما اینها تا قسمتهای غرب آواره بوده و درتمام منطقه تا بهرات و بادغیس و قسمتهای منطقه غور پراگنده اند. تعداد اینها حدود 5 هزارفامیل بوده و شامل دو بخش بهادر و گاجان است.
بخشهای بهادر(باتر یک طایفه بدون قبیله راجپوت) عبارتند از
اشدان بکر فام غبی ککو شامو وغیره
بخشهای گاجان (کچین قبیله ناگه) عبارتند از
اده ادراک علی اشی بادی هارون جلی
کامل لالی ملی ماپی موشکی شکروغیره
ازبخشهای فوق اشدان و اشی ظاهرا یکی بوده و اشکال متفاوت اچی و اچک است. بعضی بخشهای دیگر شناخته نشدند مانند فام غبی، ادا و ادراک. نامهای دیگرتماما هندی بوده و قبلا دیده شده است؛ با آنهم شامو یک نام ترکی، و بادی و کامل نیز ترک و هارون اسلامی است.
نور یا نورزی درانی پنجپای باشنده حصص غربی منطقه کندهار واکثرا چوپان و غارتگر اند. تعداد اینها حدود 30 هزار فامیل و پراگنده در حوالی هلمند درگرمسیل، فراه، دراوت (ده راوت یا دهی راوت؛ راوت یک قبیله راجپوت گله دار و گاو چرانان است)، کوههای سیاه بند غور، اسفزار (که اسفراین، سوفردراوان و سپیروان نیزنامیده میشوند) و وادی ادرسکن تا مرزهای سیستان اند. نام نور یا نورزی بطور آشکارا عین راجپوت نور یا نورکا بوده و اصلا سکائی و شاید یک شاخه یا طایفه ساکا باشد. از بخشهای نورزی، بخش بادی ترک و چالاک (چالاک یا سولانکی) راجپوت است. معلومات کمی درباره این قبیله وجود دارد.
تعداد علی یا علیزی حدود 16 هزار فامیل و باشنده قسمت اعظم نواحی همقومان خود مانند الیکو فوق الذکر بوده و مهد عمده آنها در همواریهای زمینداور تا غرب هلمند بین بست و چخانسور است. با علیزی که یود و یودزی یکجا شده حدود 5 هزار فامیل بوده وآنها دارای مسکونه های در دراوت، نادعلی، گرمسیل، معروف وغیره است. نام یود شاید همان راجپوت یودی یا یوتی هیرودوتس باشد.
ایشاک، سهاک، ساک یا ایشکزی قسما چوپان و قسما زراعتی و باشنده مسیرپائینی دریای ارغنداب بین کندهار و بست و بامتداد هلمند تا حوزه سیستان است؛ مهد اساسی آنها درخان نشین و اوکات لاش-جوین و فراه است. تعداد اینها حدود 12 هزار فامیل است که حدود یکهزار اینها در منطقه بلخ مسکون اند. ایشاک نمایانده ساکا قدیمی فاتحین سیستان یا ساکاستان است که پس از ایشان نامیده شد؛ قبلا این منطقه توسط شرق شناسان بنام نیمروز (منطقه نیمرود شاه بابلیون) و بواسطه یونانیها درنگیا نامیده میشد.
خاگوانی و ماکو باهم یکجا شده، تعداد شان بسیارکم بوده ودارای ساحه نمیباشند باستثنای غزنی که اینها دارای چند دهکده در حومه شهردارند.
این بخش تکمیل کننده قبایل طبقه بندی شده تحت ترین درشجره نامه افغان هاست. قبیله بعدی شاخه شرخبون افغان سربنی عبارت ازشیرانی است که همچنان بنام چار (چاوارا یا چاوره راجپوت) یاد میشود. چاوره مطابق کلونل تاد ("سالنامه راجاستان") زمانی یک قبیله معروف درتاریخ هند بود، او میگوید این نام حالا بندرت شناخته شده و منشای آن در گمنامی مستور میشود. این نه به نژاد خورشیدی و نه به نژاد مهتابی تعلق داشته و شاید نسب سکائی داشته باشد. این نام درهندوستان ناشناخته بوده ویکجا با تعدادی دیگر منشای ماوارای اندوس تا به جزیره سنراشترا دارد. تاد ادامه میدهد در صورت بیگانه بودن به هند اصلی، تاسیس آن باید دریک دوران دورتر باشد طوریکه افراد قبیله با اجداد سورجبنسی شهزاد فعلی میوار ازدواج نمودند، وقتیکه این فامیل مالکان بالابهی بودند. مرکز چاوره در دیوبندر منزوی (جزیره) در ساحل سوراشترا بوده و معبد سومنات با تعداد دیگردراین ساحل، اهدا شده به بالنات، باین قبیله سورا یا پرستندگان خورشید نسبت داشت. این وینا راجا یا بنراج شهزاده دیو بود که در746 م بنیاد انهالواره را گذاشت و سلطنت او برای 184 سال دوام کرد وقتیکه بهوجراج (هفتم پس از موسیس و آخرین چاوره) سرنگون شد (در931م) بواسطه پسر دختر خودش (مولراج قبیله سولانکی). مولراج انهالواره را برای 58 سال تحت فرمان داشت. بهنگام سلطنت پسر و جانشینش (چاوند یا چوند رای که توسط مورخین اسلامی بنام جاماند یاد میشد)، محمود غزنوی سلطنت انهالواره را مورد تهاجم قرارداده وآنرا از ثروت بیکران آن تهی ساخت، چون انهالواره درآنزمان انبارمحصولات نیمکره شرقی وغربی بود.
انهلواره بطورکامل از خرابیهای محمود بهبود یافت و ما سید رای جای سینگ (هفتم پس ازموسیس) را یافتیم که از 1094م تا 1145م برسر ثروتمند ترین سلطنت هند، اگر رزمجو ترین نباشد، حکم راند. 22 قلمرو از کرناتیک تا قاعده همالیا در یکزمان تحت فرمان او بود. جانشین او بواسطه چوهان، پریتویراجا تعویض شد که در تخت کومارپال نشست و بعدا قبیله چوهان خود را ترک کرده داخل سولانکی شد. هردو سید رای و کومارپال حامیان بودیزم بودند. انجام سلطنت کومارپال بواسطه افسران شهاب الدین مغشوش گردید؛ و جانشین او، بالو مالدیو سلطنت او را در 1228 م بپایان رسانید وقتیکه سلطنت لهاگیله (اولاده سید رای) جانشین گردید. تحت حاکمیت بهاگیله ویرانیهای ناشی از آزار مذهبی دوباره ترمیم شد و سومنات از مخروبه های آن بالا شده و سلطنت بهلیکا رای اهمیت پیشین خود را کمائی نمود و در زمان گهلا کاران شهزاده چارم، علاوالدین تهاجم نموده و سلطنت انهلواره را نابود کرده و ثروتمند ترین شهرها و همواریهای حاصلخیز گوزیرت و سوراشترا را غارت و چپاول کرد. مجسمه های بودا در همه جا پائین آورده شده و تخریب گردید، کتابهای مذهب او درهمه جا سوزانیده و نابود شد. شهر انهلواره با زمین یکسان گردیده و تمام بنیاد های آن کنده شد. بقایای سلطنت سولانکی بهر طرف پراگنده گردیده و این قسمت هند بمدت بیشتر از یکقرن بدون رئیس مهم ماند، تا اینکه شکوه و جلال آن بواسطه سهاران تاک (یک گرویده باسلام) بازسازی شد، تحت نام ظفرخان که بعنوان مظفر بر تخت گوزیرت جلوس نمود و پسر او (احمد) شهر احمد آباد را بنا کرد.
من این اقتباس طویل را بخاطری از تاد "سالنامه راجستان" آوردم که روشنائی زیادی در باره مقاربت چندین قبیله فعلی پتان کوههای سلیمان و مرزهای اندوس دارد. چاوند رای که بنام جاماند توسط نویسندگان اسلامی یاد میشود، بطور آشکارا منبع بخش زمند شاخه خرشبون افغان سربنی است؛ دست کشیدن کومارپال از قبیله چوهان خود و داخل شدن به سولانکی، آشکارا منشای گزارش افغانها در باره ترک شیرانی از سربنی و داخل شدن به شاخه غرغشت قوم افغان است. بهاگیلا حالا درافغانستان بواسطه بخشهای پاگل، بهاگل و باکل چندین قبیله کوههای سلیمان نمایانده میشود. بهنگام سده های طویل حکومت چاوره و جانشینانش، تمام قسمت شرقی افغانستان عمدتا بواسطه قبایل راجپوت و هندی اولاده سکائی پر نفوس شده که باین منطقه در دورانهای مختلف آمدند و شاید هم از جهات مختلف؛ مهاجرتهای اولی از مناطق شمال اکسوس و بعدی از جانب هندوستان بوده است.
شیرانی یا چار شامل سه بخش دامر، جلوانی و هریپال است. دامر، دومور یا دومارعین چیز بوده و من آنرا داماره راجاتارینجینی قبل الذکر میدانم که بطوربرجسته درتاریخ کشمیر بین سده های نهم و دوازدهم ذکر شده، در زمانیکه آنها منطقه حوالی لاهور را در اختیار داشته و در چندین مورد با اغتشاش خود باعث ایجاد مشکلاتی گردیدند. آنها بعضا یکجا با لاوانیا و اچیهولادا، قبایل دارای خصوصیات نا آرام ذکرشده اند، اما چیزیکه باعث دلچسپی ما است هویت نامهای آنها با درنظرداشت همسایه های موجود افغان یا پتان دومر پیشین و شالکوت (کویته) یعنی لونی پتان و اچکزی درانی است. اچکزی طوریکه قبلا گفته شد، دربین تمام قبایل افغان در اغتشاش و وحشت نامدار بوده و نام سانسکریتی اچو-هولاده یا اچو-هولاره راجاتارینجینی افاده کننده این مشخصه آنها یعنی "اچی سرکش یا یاغی" است. تاد در نامگذاری قبایل هندو دشت هند نام اشیاگ را ذکر میکند که شاید همان اچی سانسکریت و آشکارا منبع اچک افغان است که قبلا دربین طوایف درانی دیدیم. لونی سیبی ومرزهای شال و پشین بطورواضح عین لوانیا راجاتارینجینی بوده و اصلا مشتق از سواحل دریای لونی راجواره میباشند. لوانی، لیونی و لوهانی کوههای سلیمان نیزشاید ازهمین منبع بوده باشند.
بخشهای دومور یا دامرعبارتند از
احمد انجر بابر بویا دولت حمیم
هنی هرمز جهین کپیپ لندومر میانی
موسا نیازان پونبازن سید سنجر شاهمیر
عمر وغیره
ازاینها بابر یک طایفه گوجراست. بویه شاید شکل دیگر بای بوده و همان قبیله باشد که شهزاده بووی شاهان دیلمی فارس بوجود آمده، که بویه موسیس آن پسر کابا خسرو گفته شده است؛ کابا یک طایفه راجپوت پراماره است. هنی شاید هنا برهمن؛ حمیم همان همیر یک قبیله راجپوت سند؛ و جهین همان چوهان است. نیازان عین نیازی قبل الذکراست. پمبه زن "پنبه زن" آشکارا یک تغییر شکل اسلامی است. بابر حالا بخش بسیار زیاد دومر بوده و بحیث یک قبیله متمایز شناخته شده و بصورت عام با همسایگان آنها یعنی کاکر ترکیب شده است. انجر شاید بعضی ارتباطات با انجیره ناحیه کلات بلوچستان داشته باشد. سنجر ترک بوده و شاهان این نام که در کندهار سلطنت کردند.
بخش جلوانی شیرانی ظاهرا مشتق شده از جهالا راجپوت (مکواهانه) است که شاید نام خود را به بخش جهالاوار کلات بلوچستان داده است.
بخشهای جلوانی عبارتند از
کونگری مروت میار نیکبیخیل سالار سپند
ازاینها کونگری همان خانگر دارای منشای هندی؛ مروت همان مارو دشت هند؛ مایار همان موهور راجپوت (بازرگان) است. نیکبیخیل قبلا توضیح شد. سالار راجپوت و ترک بوده و سپند همان سیپت راجپوت است.
هریپال یک قبیله کوچک و باشنده کوههای بین وادیهای بوری و ژوب است، جائیکه آنها با همسایه های قبیله کوچی بنام ایسوت یا سوت و طایفه دیگر رهتور ترکیب شده اند.
بخشهای هریپال، یک نام خالص هندو، عبارتند از
یوسف نازک توری یا تواری
بخش بعدی شرخبون سربنی افغان قبیله میانه است که من فکر میکنم نمایانده میونوی قدیمی لیدیا باشد. میانی وسیعا در تمام مرزهای اندوس از خیبر تا بولان منتشر است، اما بطورعمده در دیره جات یا دامان کوههای سلیمان مسکون اند.
بخشهای میانی عبارتند از
اهیر اکا بای بودر غرشین غورانی
هاتی جوت کتی کیهی ختران لاس
لوانی لوهانی ملاحی مشا مشوانی موسا
نانا نورو پاسانی رانا رهوانی سرغی
سین شادو شکون سیلاج سوت سومره
سور توغ وروکی زکوری زمری زوره
ازاینها اهیریک قبیله گله دارهندی؛ اکا یک طایفه ناگه؛ بای همان بویوی یونانی؛ جوت همان جات یا جت؛ کتی یک قبیله سکائی که نام خود را به به ناحیه کتوازغزنی داده است؛ شاخه بزرگ هندی قبیله نام خود را به کتیوار در شبه جزیره سوراشترا داده است؛ کیکی یا کایکی یک شکل نام کاکر است؛ لاس یک قبیله بلوچستان است که بعدا دیده میشود. لوانی و لوهانی قبلادیده شده؛ ملاحی همان مهولی رهتور؛ رهوانی عین ریوار قبیله گله دارهندی؛ شکون یا شکوان؟؛ توغ همان توغیانی یا توخاری ترک؛ زکوره یا زکوری همان جاخر و زمری همان میساری قبایل هندو اند؛ زوره همان جوره رهتوراست. تعداد زیاد میانی بحیث پووینده یا تجاران کاروانی مصروف اند و مهمترین آنها لوهانی، سوت، سین، بابر، پسانی، رهوانی، کتی وغیره است.
درپهلوی این میانی، یک قبیله دیگر بنام میان دارای منشای هندی در هشتنگر پشاور وغیره وجود دارد که در تجارت کاروانی با نواحی کوهی شمال تا چترال و بدخشان مصروف اند. اینها با کاکا-خیل ختک ترکیب گردیده و مانند این طایفه از یک اعتبار مذهبی در بین کوهنوردان که با آنها معامله دارند برخورداراند؛ اینها همچنان بعضی امتیازاتی دراجاره داری زمین بواسطه مردم خودشان یعنی پتانها موافقاتی دارند.
بخش بعدی شرخبون سربنی افغان قبیله بهریچ یا بریچ است که من بحیث بهرایچه طایفه چوهان اگنیکولا راجپوت تشخیص کردم (مشهوردر هندوستان، جائیکه نام خود را به یک ناحیه قابل ملاحظه اود داده است). اینها باشنده ناحیه شوراوک کندهار، هم مرز دشت ریگی بلوچستان بوده و بامتداد دریای هلمند از بست (قبلا مسکونه زمستانی محمودغزنوی) تا سیستان ادامه داشته و قسما زراعتی و قسما کوچی اند که در کلبه های متحرک زندگی میکنند که بنام کداله یاد شده و از چوکات سبدی چوب گزبا پلسترگلی ساخته شده است؛ اینها دارای تعداد زیاد شترهای دارای نژاد عالی بوده و در بین افغانها با پرورش این حیوان متمایزاند. بهریچ تا اندازه زیادی به هندوستان مهاجرت کرده، جائیکه آنها دارای چندین مسکونه در منطقه دهلی، جهاجر، گوهانه وغیره است.
بخشهای بهریچ عبارتند از
بدل بارک بسا چوپان دادو حسین
ملاحی مندی مردان شکور ثابت زکو وغیره
ازاینها بدل شاید بهادیل رهتور؛ بسا یا بسو همان بسی رعیت هندی یا قبیله برده های میراثی؛ چوپان همان دای چوپان هزاره درخاکی چوپان یا کاکی چوپان "مخزن چوپان" قبل الذکراست؛ دادو همان دادی قبل الذکر نمایانده دادیکای قدیمی هیرودوتس؛ ملاحی همان مهولی رهتور؛ مندی همان مندو کچواهه؛ مردان همان دای مردا یا مردی قدیمی آرین و سترابو؛ شکورهمان شوکول برهمن؛ ثابت یا شیخ ثابت همان سیپت راجپوت (پریهاره ؟)؛ زاکو همان جاگه قبیله خنیاگرهندی است.
بخش بعدی وآخری شرخبون سربنی افغان قبیله اورمر قبل الذکراست. گفته میشود که اورمر پسرامرالدین بوده و بارتباط محل تولدش نامیده شده است. شاید اورمر همان عمرا پراماره باشد نامیکه بیک قسمت طایفه عمرا سومره راجپوت پراماره اطلاق شده که درزمان سلطنت امپراطور اکبر در سالهای 1580 – 1590م مزاحمت زیادی در مرزهای پشاور با فعالیت درتوسعه تعلیمات رافضی فرقه روشانیه ایجادکرد. آخوند درویزه، روحانی مشهور سوات، یک فعال مخالف و همزمان بایزید، موسیس این فرقه در این حصص، که او را بصورت اهانت آمیری بنام پیرتاریک می نامید، یک گزارش این فرقه را با اعمال آنها در تذکره خود نگاشته است. روشانیه عقاید حلول روح، عشق آزاد و جوامع اجناس را قبول نموده و بحیث یک شاخه اسماعیلیه ملاحده شناخته میشود که در اروپا بحیث "فدائیان" شناخته میشوند. اینها توسط پتانها (در پختو، اور – آتش و مر-کشتن معنی دارد) اورمر نامیده میشوند، همانند یک فرقه مشابه دربین پارسیها که بنام چراغکش یاد میشوند بادرنظرداشت مجالس شبانه آنها، وقتیکه کشتن چراغ را علامت آغاز اعمال تیره آنها میدانند. گفته میشود که فرقه اصلی "اورمر" در کانیگورام است، جائیکه این فرقه تمام این ناحیه را در کوههای سلیمان در اختیار داشت و حالا بواسطه مهسود وزیری مسکون گردیده است. در فرونشانی فرقه توسط افسران اکبر در کابل، اورمر پراگنده شده و در اکثرنقاط ناپدید شدند؛ اما این نام بواسطه جوامع پراگنده اولاده آنها نگهداشته شده است. سردار حیات خان، سی. ایس. آی. واح در پنجاب درحیات افغانی خود میگوید که حدود 300 یا 400 فامیل اورمر بنام های قدیم خود در کانیگورام مربوط بخشهای خیکانی، بیکانی، خرم جانی، ملاتانی و جیرانی وجود دارند. ازاینها نام آخری یک قبیله مشهور راجپوت بازرگان بوده و اولی یک تغییرشکل کیکان همان کیکایه یا کاکر است. همچنان بعضی اورمر ها در بین بره کی لوگر کابل و مسکونه های کوچک آنها در دهکده اورمر ناحیه پشاور وجود دارد. اینها یک مردم غیر متعرض و صنعتگر بوده و اکثرا در زراعت و تجارت مصروف اند.
این بخش تکمیل کننده بحث ما در باره قبایل تشکیل کننده درانی افغان است. ما حالا مردمان باشنده درنگیای قدیمی (سیستان موردن) را بررسی میکنیم، منطقه ایکه درانی نام خود را ازآن اشتقاق نموده است. سیستان قبلا بنام نیمروز (پس از نیمرود شاه بابیلون) نامیده شده ومسکونه جمشید و دیگر شاهان پارسی سلسله پیشدادی افسانوی بوده است؛ این همچنان بخاطری مشهوراست که مرکز ظهورقدرت پارسیان بوده وهم وطن یا خانه رستم قهرمان است. باشندگان اساسی سیستان سیستانی هاست، یک مردم بسیار مخلوط که هیچگونه مالکیتی درخاک نداشته و دارای موقعیت پائین در بین قبایل مسلط منطقه بوده است. باین ارتباط، بخشهای سیستان را میتوان گفت که اوکتای (جمع اوک یا اواک یک اشتقاق احتمالی از ترکی اوی یا آوی – "خانه باشندگان") لاش- جوین و فراه که بواسطه ایشاک یا ساک، درانی مسکون اند؛ چکنسور مسکون توسط سربنی بلوچ؛ سیکوهه توسط کایانی (حالا اکثرا بواسطه غائین در خراسان پارسی)؛ گرمسیل مسکون بواسطه بلوچ، بهریچ، نور و دیگر درانی؛ و کندهاری بواسطه شهریکی و کرد. از اینها بلوچ که عموما بنام سربندی (سربنی؟) یاد میشود و شهریکی ("ازشهری") قبایل مسلط از نگاه تعداد و نفوذ اند؛ لیکن کایانی قدیمترین بوده و گفته میشود که اولاده شاهان کای فارس تاسیس شده بواسطه سایروس (کوروش) اند. درپهلوی اینها بعضی تاجکها که فرض میشود اولاده پارسیان قدیمی باشند وبعضی قبایل گمنام وحشی شکارگر و گاو پرور در سواحل هامون یا جهیل سیستان، در مرکز یک سنگ منزوی که بنام کوهی زور یا سور یاد میشود مسکون اند و گفته میشود جایگاه قلعه رستم بوده است.
ایشاک، ساهاک یا ساک درانی را بررسی کردیم. بلوچ قابل دقت خاصی است. اینها درشجره نامه افغانها شامل نیستند ولی ازجمله اقارب ایل آنها محسوب میشوند. دلیل بیرون بودن آنها ازشجره نامه افغانها اینستکه نه به پختونوالی همنوائی دارند و نه به پختو صحبت میکنند. بلوچها ازنگاه اداره فیودال اند نه جمهوری، طوریکه افغانها یا پتانها هستند؛ اینها بیک زبان متمایز صحبت میکنند که بلوچکی ("ازبلوچ") نامیده شده، یک لهجه هندی پارسی شده بوده و شباهت بیشتر به زبان سندی دارد تا به هر زبان دیگری. بلوچ از افغانها نیز در نمای فزیکی، لباس، رسوم و عادات فرق دارند؛ اما نه بیشتر از سیکه جت از مسلمان جت پنجاب ونه بواسطه شرایط سیاسی متفاوت موجودیت آنها درطول سده های طولانی گذشته. بلوچ اصلا بلایچه چوهان اگنیکولا راجپوت و باشنده ناحیه نوشکی تا جنوب بهریچ فوق الذکراست. این بسیاردلچسپ است که تاریخ این قبیله را تحقیق کرد که بطورآشکارا تحت نفوذ مستقیم، کامل وطویل پارسیان نسبت بهریک از قبایل دیگرافغانستان بوده است. قرارمعلوم آنها ازنگاه تعداد و قدرت بسیارافزایش یافته و نام خود را بیک قومیت متمایز و به یک مسیر بزرگ منطقه داده اند که درآن چندین قبیله متفاوت یافت شده و بعضیها از عهد عتیق که تماما تحت نام عمومی بلوچ یکجا شده اند. اینها بهنگام بررسی قبایل بلوچستان بیشترتحقیق میشود. اما بسیار کنجکاوانه است که تفاوت بین دو طایفه همسایه راجپوت چوهان قبلی (بهرایچه و بلایچه) را خاطر نشان کرد: بهریچ افغان با زبان پختو و ادارات جمهوری و بلوچ با زبان قومی خود و اداره فئودال، که هر دو از زمانهای طولانی به اسلام سنی ارتدوکس گرویده اند؛ اما یکی تحت نفوذ از جانب هند و دیگری تحت نفوذ از جانب فارس. تفاوتهائیکه حالا نشاندهنده بلوچ و افغان و جدا کننده آنها به اقوام متمایز و ظاهرا نتیجه مسایل سیاسی بوده است؛ ما حالا این موضوع را بیشتربحث میکنیم.
بلوچ مانند بهریچ با رسوم کوچیگری و غارتگری و وقف آنها به شتر منحیث وسیله معیشت و ثروت متمایز میشوند؛ اما یکی بلوچکی صحبت میکند و دیگری پختو. بهریچ ادعا دارد که اولاده اسرائیلی قیس یا کاش، عبدالرحمن، پتان (شاید نمایانده کاش یا کوش پسر راما، جد بزرگ نژاد خورشیدی راجپوت، موسیس قبیله کشواهه یا کچواهه) است؛ و بلوچ از اجداد عرب که مسکن ایشان درالیپو است (شاید ازارابیتای قدیمی دریای ارابیوس آرین، هب فعلی یا الهب "عربی")؛ درهرصورت، یک غرور اسلامی بهنگام گرویدن باسلام. بهریچ یکجا با دیگرافغانها با بنی اسرائیلی بودن خویش افتخارمیکنند؛ درحالیکه بلوچ مفکوره داشتن یک نسب مشترک با افغانها را مسخره واهانت میدانند.
با بلوچها درسیستان چندین طایفه وقبیله مانند سربندی، نهروی،سنجرانی، تاوکی، مماسانی، کوردگلی و دیگر آوارگان در مسیر دشتها تا جنوب و امتداد یافته تا نواحی پارسی همسایه کرمان، یزد، غاین و تمام کوههای خراسان تا مشهد و قم ترکیب گردیده است. سربندی قبلا یک قبیله مهم در اینجا بود تا اینکه قدرت ایشان بواسطه تیمورلنگ از بین رفته و گفته می شود یک کتله قبیله را درهمدان کاشت و ازهمینجا بعضی از آنها بواسطه نادرشاه دو باره به سیستان آورده شدند. ناهوی ازجمله آخرین آمدگان (تازه واردان) از بلوچستان اند. سنجرانی یک قبیله ترک بوده و اکثرا کوچی اند که درغرفه ها یا الونک های ساخته شده از بوریا و سبد زندگی میکنند؛ و در زمان حکمرانی شاهان سنجر در کندهار قبیله مسلط در این حصه بوده اند. تاوکی یک قبیله نوکر و مخلوط چند نژاد (عمدتا سنجرانی) اند. مماسانی شاید نمایانده ممیسی متذکره بواسطه پلینی و باشنده چهار گانه ممیسیه در کوئیل سوریه باشد؛ تعداد زیاد آنها درمکران و کرمان بوده و در زمان تهاجم الکساندر در حوالی جاکسارتیس زندگی میکردند. مماسانی، تاوکی و سنجرانی جمعا بنام نخای یا نوغای نامیده میشود؛ اینها همه ترک بوده و کم وبیش کوچی اند.
کوردگلی دراینجا نگهدارنده نام دو گانه ایست که بواسطه آن پلینی اجداد آنها را در توصیف اقوام این منطقه تذکرمیدهد: "گایلی توسط نویسندگان یونانی بنام کدوسوی یاد میشود". کردهای فارس ازمدتهای طولانی بحیث عین مردم کدوسوی قدیمی شناخته شده اند؛ و اینجا درسیستان ما دونام گایلی و کدوسوی ترکیب شده در کردگلی فعلی داریم. تمام این توصیف پلینی قابل بررسی است. او میگوید که از ارتفاعات کوههای مارگیانا بامتداد قفقاز، نژاد وحشی ماردی (که ما آنرا قبلا در داهی مردا هزاره تشخیص نمودیم) یک مردم آزاد تا بکتری ادامه دارد؛ اینکه در پائین ناحیه ماردی ما اقوام اورسیانی (ارغندای وادی ارغنداب)، کوموری (کمری و کمبری افریدی و بلوچ)، بیردریگای (بیردرنگای، بردرانی فعلی؟)، هرماتوتروپی (یا "پرورشدهندگان اسپ ارابه" شاید رهتور راجپوت، رتوان – "راننده ارابه")، سیتوماریای (تشخیص نگردید)، کومانی (کومان ترک، ترکومان)، مروکای (مرو-کی "ازمرو" قبیله راجپوت) و مندرونی (قبلا با مندانر وادی هلمند و یوسفزی پشاور تثبیت شد) را یافتیم. پلینی میافزاید که دریاهای اینجا عبارتند از مندروس (هلمند) و چندروس (ارغنداب)؛ و در ماورای اقوامی که ذکر شد عبارتند از خوارزمی (خوراسانی)، کنداری (کندهاری)، اتاسینی، پریکانی، سرنگای (زرنگی یا درنگای، درانی فعلی)، مروتیانی (مروتی قبل الذکر)، اورسی، گایلی (که توسط نویسندگان یونانی بنام کدوسی نامیده شدند یا کردگلی فوق الذکر)، شهر هیراکلای بنا شده بواسطه الکساندر که بعدا تخریب شده و بواسطه انتیوکوس دوباره اعمار شد و توسط او بنام اچایا (محل علامه گذاری شده بواسطه قلعه کاه) یاد شد؛ دیربیسی (دهربکی، راجپوت قبیله خنیاگر) نیز، که از وسط قلمروآنها دریای اکسوس جریان میکند، پس از برآمدن درجهیل اکسوس؛ سیرماتای (سور متی قبل الذکر)، اوکسیدراکای (واخان و درواز؟)، هینیوچی (وینیتیان قبلی ؟)، بتینی (بتنی قبل الذکر)، سراپرای (سرپرا بلوچستان که بعدا دیده میشود) و بکتری که شهرعمده آن زریاسپی (هزاراسپ) است که بعدا نام بکترا را از نام دریا در اینجا اختیار کرد. قوم آخری درعقب کوه پاروپامیزوس، در مقابل منابع دریای اندوس و محدود بواسطه دریای اوچوس قراردارد.
اورسی فوق الذکر مطابق سترابو یک قبیله بزرگ تجارتی بوده که تا شمال و شمالشرق بحیره کسپین زندگی نموده و شاید یک مسکونه دراین حصه داشته بودند؛ اینها حالا باین نام درافغانستان قابل ردیابی نیستند به استثنای بخش یوراس یا یوراسوس داهی زنگی هزاره. هینیوچی قرار معلوم یک مسکونه وینیتی یا وینیتیانها است که بمنظورتجارت دربکتریا مسکون شدند؛ با آنهم اینها یکجا با یهودان (قرارمعلوم) با توقف تجارت روی زمینی بین اروپا (بیزانتیوم) و شرق دور ناپدید گردیدند.
شاهریکی یک قبیله قدیمی درسیستان مطابق به گزارشات محلی است. من ارتباط آنها را با شاهان سهریس سند فرض کردم؛ گفته میشود که آنها بطور وسیعی در فارس، در غاین، کیرینان، لار وغیره پراگنده اند. سیستانی که بنام دیهکان یاد میشود نمایانده باشندگان اصلی منطقه اند؛ اینها حالا باشنده یک موقعیت بسیار فرعی دربین نفوس عمومی داشته و تا اندازه زیادی با عناصر بیگانه مخلوط شده اند؛ اینها زمینی در اختیار ندارند اما در صنایع مختلفه و پیشه وری مصروف بوده و رعیت بلوچ سربندی و شهریکی اند، قسمت زیاد تاوکی از سنجرانی است. کوردگلی سیستان یک شاخه کورد (کوردیونی و کاردوخی قدیمیها) کردستان است که یک سلطنت را در لورستان (بین کرمان و خوزستان) در حوالی آغازسده دوازدهم تاسیس نموده و قدرت خود را تا شاه عباس نگاه داشتند که آن ولایت را ضمیمه خود ساخت. شاهان ملِک کرد غور توسط شمس الدین کرد حاکم خراسان برای سلطان غیاث الدین غوری درحدود 1245 م بنا شد. اودرقدرت خود بواسطه هلاکوامپراطورمغول تصدیق گردید که یک رعیت او بود و بصورت وسیعی قدرت و صلاحیت خود را در سلطنت جانشین او اباکه خان افزایش داد. شمس الدین درهرات (مرکز او) بواسطه پسرش رکن الدین جانشین شد که شهر کندهار را تسخیر نموده و در زمان سلطنت سلطان ارغون خان در1280م فوت نمود. برادر او غیاث الدین ملک کرد بعدا جانشین شده و توسط الجایتو خان امپراطور مغول سلطه او از غور افزایش یافته و شامل محدوده ولایات اندوس گردید. شاهان ملک کردپس از این بواسطه امیرکازان خیوه به رعیت کاهش یافته و بالاخره در1383م ناپدید شدند، وقتیکه امیرتیمور (تیمورلنگ) هرات را تسخیر و آخرین شهزاده آن، غیاث الدین دیگر و پسر او را بقتل رسانید. این بخش تکمیل کننده بحث ما درمورد قبایل باشنده قلمروی مربوط به ستراپی چاردهم است.
هیرودوتس میگوید ستراپی پانزدهم متشکل از ساکای و کاسپیوی است؛ موقعیت و ساحه آنها حالا بواسطه خیوه و بخارا نمایانده میشود، یک منطقه ایکه بیرون ازمحوطه پژوهش ما است.
ستراپی شانزدهم متشکل از پارتیوی، خورازموی، سوگدوی و اریوی است؛ این ستراپی دربرگیرنده یک ساحه وسیع درجنوب و شمال اکسوس بوده و در بین مرزهای غربی پاروپامیزوس و بکتریا قرار داشته و از سیستان درجنوبغرب تا خوکند درشمالشرق انحنا دارد. درمنطقه جنوب اکسوس، پارتیوی و اریوی زندگی دارند. پارتوی قرار معلوم عمدتا متشکل از کومن ترک یا ترکمان زمان ماست، یک گروه کوچیان بسیار زیاد و قدرتمند در جوانب شرق، شمال و غرب بحیره کسپین تا سواحل جنوبی آن. یگانه قوم در داخل ساحه مورد پژوهش ما تورکمان نواحی مشهد و مرو است. اینها را ما قبلا با قبایل چارایماق بررسی نموده وبخش هزرگی آنها را بحیث نمایاندگان فعلی ارساکی قدیمی موسیس امپراطوری پارتیها ذکرکردیم. سترابو میگوید که "پارتیا یک منطقه کوچک است، پوشیده از درخت و کوهستانی که هیچ چیزی تولید نمیکند؛ باینعلت تحت سلطه پارسیان با هیرکانوی بمقصد پرداخت باج یکجا گردید و بعدا در جریان یکمدت طولانی، وقتیکه مقدونیها آقایان منطقه بودند. درحال حاضر وسعت یافته، کومیسینی و خورینی بخشهای پارتینی را ساخته و شاید نیزمنطقه دروازه های کسپین، راگوی و تاپیروی که قبلا به میدیا متعلق بود". کومیسینی متذکره دراینجا قم یا کومیس ناحیه فارس است؛ خورینی قرارمعلوم باید عین خارینی متذکره بواسطه سترابو وعین خاران فعلی بلوچستان بوده باشد.
اریوی مردم اریا یا ولایت فعلی هرات است که نمایانده هروی یا هراتی است. در سده های اولی عصر ما ولایت هرات وعمدتا منطقه کوهستانی غرب آن بواسطه ابدالی (هیاتیلی هان) اشغال شده بود؛ اما قرارمعلوم این مردم مهاجرت کرده در حوالی سده نهم شاید بطرف شرق و در فلات مرتفع قاعده غربی کوههای سلیمان مسکون شدند و مهد اصلی ایشان در منطقه هرات حالا بواسطه کرای یا گرای ترک اشغال شده است. اریوی مطابق سترابو درغرب بواسطه پاروپامیزادوی و امتداد یافته درشمال و غرب درنگای طوریکه آنرا حلقه نماید؛ و درنگای درجانب اراخوتوی و گیدروسیوی. درفقره دیگر سترابو میگوید: "درآنسوی هند درغرب و پس از کوهها درطرف راست یا شمال یک منطقه وسیع است که بسیارکم مسکون بوده با در نظر داشت بی باروری خاک با مردمان نژادهای مختلف که بطور مطلق در یکحالت وحشت قرار دارند. اینها اریوی نام دارند و از کوهها تا گیدروسیا و کرمانیا امتداد دارد". منطقه وسیع دراینجا شامل سیستان ومکران بلوچستان فعلی بوده ونژاد های مختلف وحشی نمایانده قبایل متعدد بلوچ کوچی و غارتگر است. در فقره دیگر سترابو میگوید:"اریا و مارگیانا که بهترین نواحی دراین حصه آسیاست بواسطه دریای ارینز و مارگوس آبیاری میشود. درنگیانا تا کرمانیا یکجا با اریا مسئول تادیه باج است".
قبلی