درسهای آموزنده ازتاريخ درخشان دورۀ سلاطين غور

 

 

بمناسبت برگزاری سيمينار علمی - تحقيقی زير نام "امپراتوری غوريان و جايگاه آن در تاريخ تمدن و فرهنگ افغانستان و منطقه"

 

 

توسط: غلام علی فگارزاده

 

طوريکه ميدانيم جوامع بشری در پهنای ادوار مختلف تاريخ از کتله های کوچک خانواده شروع تا تشکيلات بزرگتر ازان (قبيله، قوم و مليت وملت) با تغييرات و تحولات زيادی مواجه شده، نشيب و فراز های مشخصی را پيموده، دستخوش حوادث گوناگون گرديده و با طی مراحل قانونمند خويش  راه را بسوی تکامل و پيشرفت اجتماعی باز کرده است. تاريخ جوامع بشری مشحون ازاتحادها و نفاقها، دوستيها و دشمنيها، عدالتها و ظلمها، حق خواهيها و حق تلفيها، استقلال طلبيها و سرکوب شدنها، مستقل شدنها ومستعمره شدنها ميباشد. هر چند همه باور داريم که اعضای اصلی و مستحق هر جامعه يی کتله های وسيع مردم ميباشند که بايد رول و نقش  ايشان در تحولات تاريخی مقدمتر از هر چيز باشد، اما نقش سيادت و رهبری برای تحرک، بسيج، سوق وادارۀ هر گونه تحول اجتماعی  غير قابل انکار و نهايت مهم ميباشد. چنانچه درجريان اين تحولات رهبری شايسته و درست ميتواند جامعه را بسوی اعتلا و مؤفقيت سوق دهد و بر عکس رهبری ناشايسته و غلط جامعه را بسوی انقراض و بدبختی و ناکامی ميکشاند. هر رهبری وسيادت، زمانی مؤفق خواهد شد تا در هنگام اجراآت خويش  شرايط و اوضاع موجوده را درست تحليل و ارزيابی نموده، با سهم دادن مستقيم منابع انسانی و اقتصادی جامعه و با در نظرداشت تمام فکتور های داخلی و خارجی بطرف جلو، گام بردارد.

درينجا سخن از سلالۀ غوريها و رهبری آنها در سرزمين پهناور زير تسلط شان است، سخن از سلسسله تحولاتيکه در جريان سيادت آنها رونما گرديده است. غوريها بعد از کسب استقلال خويش  توانستند به توسعۀ مناطق جديد و برقراری نظام دولتی مقتدر و مستقل از غور تا هرات، مناطق کندهار وهيرمند و باميان و سمنگان و غزنی و بالاخره کشور هند، دست يابند و برای حفظ وصيانت مناطق مربوطه و اشاعۀ فرهنگ و مدنيت، نيرومندی و توانمندی شانرا ثابت بسازند.

هر چند دوران حکمروايان غور نيز همچو دوران ساير سلالۀ حکمروايان مشهور اين کشور (صفاريان، طاهريان، سلجوقيان، غزنويان و...) اکثرأ به مسايلی چون مبارزات استقلال طلبی، تقويت نيروی نظامی بخاطر دستيابی به مناطق بيشتر، کشور گشائی و دفاع ازتماميت مناطق زير نفوذ، سپری شد؛ اما غوريها توانستند در مناطق زير حاکميت شان به مسايل زراعت و مالداری، فرهنگ و دانش، صنعت و فن  و تجارت نيز توجه مزيد مبذول نمايند که اين در ذات خود يک تحول مثبت و توجه برای بهبود زنده گی جامعه بوده است. واقعأ اين مسايل از جملۀ افتخارات و دستآوردهای مهم آن دوران است که بايد آنرا مورد توجه، تحليل و بررسی قرار داد و ازان درس گرفت.

اما با گذشت سالها و قرنها، مثل اينکه افتخارات سلاطين غورفقط درحصار اوراق تاريخ قرار گرفته و يا هم بطور اندک در نوشته های برخی از تاريخنويسان و محققان عزيز کشور انعکاس يافته است.  به سخن ديگر، اين افتخارات مانند صدها گنجينه تاريخی، فرهنگی و باستانی کشور به باد فراموشی سپرده شده و جز نام خشک وخالی چيزی ديگری ازان به نسل های بعدی انتقال نيافته است. بعد از گذشت سالها خوشبختانه اين اولين باری است که چنين محفلی بخاطر تازه ساختن  هويت، مدنيت و کارروائيهای سلاطين غور برگزار ميشود. واقعأ ابتکارعمل، سازماندهی و زحماتی را که  تيم برگزار کنندۀ اين سيمينار انجام داده اند نهايت قابل قدر و درخور ستايش است. من بنوبۀ خود اين ابتکار شان از تۀ دل تأئيد و پشتيبانی ميکنم وآرزو دارم همۀ ما تداوم اين عنعنۀ شايسته را در سالها و سالهای بعد مورد اجراء قرار دهيم.

لازم خواهد بود اولأ در مورد تاريخ سلالۀ غوريان، چهره های تاريخی آن، کشورکشائی، مدنيت و تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سياسی عهد آنها يک کمی مکث شود و بعد آنعده مسايلی را بازگو نمائيم که منحيث تجارب قابل استفاده و سودمند در عرصه های مختلف حيات جامعۀ ما آموزنده، پند دهنده و سمت دهنده باشند.

غوریان دودمانی بودند که بین سده‌های ۱۰ و ۱۱ میلادی در نواحی صعب العبورغور واقع در کوهستانهای مابین هرات و غزنه فرمانروایی می‌کردند. بروایت طبقات ناصری، گرفته شده از کتاب نسب نامه فخرالدین مبارکشاه، شنسب بن خرنک یکی از مشاهیر دودمان سوری است که معاصر حضرت علی کرم الله وجهه ميزيسته و توسط آنحضرت بدين اسلام گرويده است. امیر پولاد غوری یک از فرزندان او بود که اطراف جبال غور  را در تصرف خود داشت. امیر پولاد همگام با ابومسلم خراسانی در تقویت آل عباس تلاش بسیار کرد و فرمانروائی غور را (حدود سالهای 130 هـ 747 م) بشمول تمام جبال غور و مضافات آن که گويند منطقۀ مندیش غور مرکز حکمروائيش بود، بعهده داشت.

يکی از فرزندان امیر پولاد بنام امیر کرور، در سال  (139 هـ 756 م) در مندیش غور امارت داشت و بنام (جهان پهلوان) به شهرت رسيد. وی بر بالشتان (والشتان شمال قندهار) و خیسار و تمران و برکوشک (قلاع معروف غور) تصرف داشت. او را به نسبت با قوت بودن و رزمنده بودنش، به  "کرور" که در پشتو بمعنی محکم و سخت است، ملقب کرده بودند. اقتدار این دودمان تا زمینداور و بست و الشتان میرسید. امير کرور نيز در تحولات خلافت از دودمان اموی بعباسی با ابومسلم خراسانی همراه بود. پته خزانه یک حماسه پشتوی او را به نقل از تاریخ سوری منحيث سخن متين، ياد آوری کرده است. دراین حماسۀ قدیمی خود امیر کرور جهان پهلوان، وسعت حکومت خود را از مرو و هرات تا جروم (گرمسیر) و غرج و تخار  وانمود ميسازد.

منهاج سراج، امیر دیگر این خاندان را بنجی بن نهاران شنسبی یکی از کبار ملوک غور مینویسد، که با یکنفر امیر معاصر غوری ششی بن بهرام بدربار هارون الرشید رفتند، و امیر بنجی بلقب (قسیم امیرالمومنین) به امارت غور، و امیر شیش به پهلوانی لشکر غور شناخته شدند ( حدود 170 هـ = 786 م). امرای غور از نسل همین بنجی و سپه سالاران غور از نژاد شیش اند که در عصر صفاریان بلاد نیمروز و بست و داور را تا تگین آباد و رخج را در استيلای خود داشتند. و دراين زمان امیر سوری بر جبال غور امارت داشت.

در طبقات ناصری توضيح شده است که سلاطين شنسبانی به چهار بخش تقسيم شده اند: بخش اول که مرکز اين سلاطين حضرت فيروز کوه بود، بخش دوم سلاطين باميان و بخش سوم سلاطين غزنی که مرکز سلطان (معزالدين) محمد سام غازی بود و بنده گان خاصش که  بعد از وی به تخت نشستند و بخش چهارم سلاطين هندوستان است که در خارج از کشور به توسعۀ امپراطوری دست يازيدند.

سلطان علاءالدین غوری اولین حکمروای غور است که مملکت افغانستان را تمامآ در تحت اداره واحد در آورده و بمرکز فیروزکوه وصل کرد.

سلطان سیف الدین سوری ( 543 - 555 هـ 1148 - 1149 م ) اولین پادشاهی سلسلۀ غوریان است که لقب سلطان گرفت. مرکز شاهی او حصار استیه غور بود. چون برادرش قطب الدین ملک الجبال در غزنی کشته شد، سلطان سوری با بهرامشاه غزنوی جنگ کرده و او را به وادی کورم دوانید، و خودش بر تخت غزنه نشست و غور را به برادر خود سلطان بهاءالدین گذاشت. در موسم زمستان، علاءالدین حسین برادرش از غزنی به غور رفت، با استفاده از غيابت علاءالدين حسين، بهرامشاه با لشکر افغان خلجی (غلجی) از طرف شرق بر غزنه حمله کرد  و سلطان سوری را با وزیرش سید مجدالدین موسی بگرفت و  درسرپل طاق غزنه به دار آويخت. که  متاسفانه نتايج اين کشتار ها و عاقبت نا انديشی ها موجبات ويرانی غزنی و کشتار مردم بيگناه را فراهم ساخت.

يکی ديگر از سلاطين نامدار غور، سلطان غیاث الدین غوری است. وی شخص علمدوست، مهربان و عدالت پرور بوده و دربارش هميشه مملو  از علما و دانشمندان بود. در تابستان مرکز سلطنتش در فیروز کوه و در زمستان زمینداور انتخاب کرده بود. در توقیع خود (حسبی الله وحده) می نوشت. مسجد جامع هرات که يکی از آثار بينظير معماری درسطح کشور  ومنطقه بشمار ميرود، درز مان اين سلطان ساخته شده است.

سلطان محمد معزالدین غوری مملکت وسیعی را در قلب آسیا مانند برادر خود حفظ کرد و حدود شهنشاهی غوری را در هندوستان تا سواحل گنگا رسانیده و هم هند را بنور اسلام روشن گردانید شرقآ مملکت وی تا سواحل گنگا و غربآ تا مناطق خراسان و خوارزم و نساو باورد امتداد داشت، و جنوبآ به بحیره عرب میپیوست، حکمداران او در ممالک زیر دست اینها بودند: ملک ضیاءالدین در غور و ملک تاج الدين زنگی در بامیان، ملک حسام الدین علی کرماج در ملتان، قطب الدین ایبک در لاهور، ملک تاج الدین یلدوز در غزنه و کرمان، ملک ناصرالدین قباچه در سنده و اچه، سلطان بهاءالدین سام در بامیان سلطان غیاث الدین محمود در فیروز کوه، ملک تاج الدین حرب در سیستان، ملک تاج الدین در مکران، مکشاه در وخش .

با مراجعه به تاريخ، ميتوان برخی از کارروائيها، خصوصيات و صفات مثبتی را که عدۀ زيادی از حکام و سلاطين غوری به آن آراسته بودند دراين جا  بطور ذيل برشمرد:

روحيۀ استقلال طلبی وآزاديخواهی: به شهادت تاريخ درمی يابيم که حکمرانان محلی غوری در زمان طاهری ها و صفاری ها  برای کشور شان به مبارزه برخاستند و امیر پولاد شنسب، بنیان گذار قوم غور  با ابومسلم خراسانی در استقلال  افغانستان (خراسان) نقش سازندهء داشته است. هرچند درآن زمان تابع مرکز خلافت عباسی بودند، اما خود مختاری و استقلال داخلی شان را هميشه حفظ ميکردند. در زمان غزنويان حکمرانان غوری توانستند استقلال کامل خويش را بدست گيرندو بدينترتيب بعد ازان اصولی را که همه سلاطين غور در هر يک از مناطق زير نفوذ شان هميشه منحيث اولويت پذيرفته بودند، همانا نپذيرفتن مداخلۀ بيگانگان وجلو گيری از هرگونه تجاوز فرمانروايان بيرون از مناطق زير حاکميت شان بوده است. شايد بخشی ازاين صفات ناشی و تأثيرگذار از طبيعت و وضعيت جغرافيائی استثنائی منطقۀ غور بوده باشد که شامل حال آن رادمردان شده بود.

داشتن همت بلند و عزت نفس: حکام غور هميشه در هرگونه حالات وشرايط چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سياسی ونظامی متکی بخود بودند. صرف در لحظات نهايت دشوار نظامی از متحدان نزديک شان کمک ميخواستند. دهاقين ومالداران درسراسر قلمرو شان به کار کشاورزی و مالداری ميپرداختند و از محصولات آنها زنده گی شانرا تأمين ميکردند. مسؤولان محلی و منطقوی دهاقين و مالداران را در کار های شان تشويق و حمايت ميکردند. اين محصولات سنگبنای اصلی وضعيت اقتصادی شانرا تشکيل ميداد. يکی از مسايل مهم و محراقيی که درانزمان هميشه به آن ارجحيت داده ميشد همانا تربيت افراد تحت فرمان در دستگاه دولت بود. يعنی مراعات و اجراء اصول و مقررات موضوعه برای هر يک از حکام، افراد نظامی وخادمان از جمله وجايب حتمی شان شمرده ميشد. بدين ترتيب اشخاص وافراد مذکور کارکشته، با حوصله، راستکار و صادق، متعهد و پرهيزگار تربيه ميشدند تا رعيت را از کردار شان، اذيت وآزاری متوجه نشود. نقض هر يک از اين ارزشها مجازات و محکوميت لازم را در قبال داشت که باعث عبرت ديگران ميگرديد. 

سپردن کار به اهل کار : طوريکه معلوم ميشود سلاطين غور قوانين کشوری خويش را بر مبنای اصول شريعت اسلامی تدوين و مورد اجراء قرار ميدادند. بنابران نزد شان برتری هيچ قوم و يا زبان و محلی نسبت به ساير اقوام، زبانها و يا محلات مطرح نبود. بطور مثال نزد سلطان شهاب الدين غوری هزاران ترک مصروف خدمت بودند و او همچون اولاد خويش ازيشان مواظبت ميکرد و توجه خاص به تعليم وتربيت شان مبذول ميداشت. چنانچه به گفتۀ بعضی مؤرخين، سلطان شهاب الدين محمد غوری از خود پسری نداشت تا وارث او باشد، اما هزاران خدمتگار ترک را زير تعليم وتربيۀ خويش گرفته بود که عدۀ زيادی از اين تعليم يافتگان چيز فهم  در دوران سلطنت وی به تقرر در پستهای عالی نايل شوند. گويند روزی يکی از درباريان بحضور سلطان شهاب الدين محمد افسوس خورده گفت کاشکی سلطان را پسری ميبود تا وارث تاج و تخت شان ميشد. سلطان شهاب الدين بدون معطلی در جوابش گفت: ساير شاهان را يک و يا دو پسر است. اما مرا هزاران پسر است. خدمتگاران ترک من کسانی اند که بعد از من وارث من خواهند بود و هم از خواندن نامم در خطبه های نماز دراين خطه حفاظت خواهند کرد.

چنانچه اين گفتۀ وی بعد از مرگش بحقيقت پيوست. يکی ازاين ترکان بنام قطب الدين ايبک که  شخص لايق وکار فهم بود به حکمروائی مناطق لاهور مقرر گرديد.

توجه به آبادانی، تمدن و فرهنگ دوستی: سلاطين غور با وجود مصروفيت و گرفتاريهای زياد  شان به مسايل کشورگشائی و امورنظامی و دفاع از ساحات زير نفوذ شان، به آبادانی و ترقی مناطق مربوطه و پرورش صنعت، فنون و دانش متداوله نيز توجه خاص داشتند.

در عصر غوریان، مدنیت دورۀ غزنویان به حد کمال رسید. ادبیات زبان دری بذریعه فاتحان غوری تا دهلی توسعه یافت و زبان پشتو نیز در خانوادۀ سوریان پرورش يافت. در زمان غوريان دین اسلام  در تمام افغانستان و در بخش اعظمی از هند انتشار يافت. صنعت و عمران پيشرفت خاص نمود. چنانچه از نمونه های بارز آن ميتوان از مسجد جامع بزرگ هرات، منار جام غور و قطب منار دهلی نام گرفت. در عصر غوريان علماء، شعرا و سخنوران نامور پرورده و به شهرت رسيدند. مدنیت اسلام  (افغان و هند)  را که لودیان و غزنویان اساسگذاری کرده بودند بمراتب پختگی رسید. معروفترين علما و شعرای دوره غوریان عبارت اند از: امام فخرالدین رازی، نظامی سمرقندی، احمد میدانی نیشاپوری (صاحب مجمع الامثال) علی باخرزی (صحب دمیة القصر) قاضی منهاج سراج جوزجانی (صاحب طبقات ناصری) قاضی وحید الدین شافعی مرورودی، صدر الدین کرامی نیشاپوری، معزالدین هروی، شیخ الاسلام جلال الدین ورساد، مولانا سراج الدین جوزجانی، ابو نصر فراهی، محمد عوفی (صاحب لباب الالباب ) اسعد سوری، شیخ تیمن تایمنی، مکیار غرشین ، قطب الدین بختیار، شکارندوی (شعرای پشتو) ملک الکلام فخرالدین مبارکشاه (صاحب نسبنامۀ منظوم غوریان) و غیره.

زبان دربار غوریان دری بود و چون غوریان طایفه سوری اند، لذا در عصر شان اقوام از کوهای غور و جبال سلیمان به وادیهای ترنک و ارغنداب و هیرمند و کابل و هریرود باز سرازیر شدند، اين اقوام در لشکر های شاهان نیز در فتوحات هند اشتراک کردند، و بسی از قبایل و افراد و سراب قبایل با شهنشاهان و جانشینان شان در هند باقی ماندند، که بقایای آنها تا کنون هم در سرتا سر هند فراوانند:

از قبیل لودیان ، سوریان ، نیازیان ، مهمندان، شیرانیان، بهریچان که اکثر آنها در هند به نامهای روهیله یا پتان یاد میشوند، و این مردم حتی تا کنون هم در مناطق مختلف هند دارای نفوذ وصلاحيتهای خاص خود اند.

 

 مثال برجستۀ ديگر را ميتوان از مدنيت هرات در زمان غوريها ياد آورشد. چنانچه هرات در دوره غوري ها از مدنيت خاص برخوردار بود. درسال 1175ميلادي برابر با 571 هق بعد از پيروزی سلطان غياث الدين غوري برسلجوقي ها در هرات، غوريها طي حكومت 50 سالۀ شان، هرات را به يك مركز فرهنگ تمدن وتجارت مبدل ساختند.

 قزويني استر آبادي دركتاب بحيره مينويسد كه درزمان سلطنت ملوك غوري، هرات چنان آباد بود كه 12000 دوكان 6000 كاروانسراي 15000خانه رعيت نشين بوده است و هرات  درانوقت ازجملۀ شهرهاي بزرگ و با اهميت محسوب ميگرديد و آبادي هاي زيادي صورت گرفت.

یکی از آثار گويای دورۀ غوريها  "چهار مقاله عروضی سمرقندی" است که بیانگر و بازگو کنندۀ  تاریخ ادبیات و علوم دوره های پیشین است. غوری ها با کشور گشایی و برقراری حاکميت شان در مناطق هند و گسترش سرزمین افغانستان  علاقه  زیادی داشتند و اين سیطره آنان در هند، باعث پخش و نفوذ پذیری زبان دری و پشتو نیز شد و زبان دری دران زمان بحیث زبان رسمی دربار و زبان ادبی و اداره در هند شناخته شد.

سازماندهی عالی و مديريت قوی: اين يکی از صفات بسيار عمدۀ شاهان غوری است.  آنها آنچه را در اصول و قانون شان مسجل نموده بودند، در عمل پياده ميکردند. جريان همه مسايل کشوری را امير و يا سلطان هميشه شخصأ زير نظر و مراقبت داشت. حکام و فرماندهان در همه امور و اجراآت شان سلسلۀ مراتب را از پائين تا بالا مراعات ميکردند. با وجود فواصل زياد ميان مناطق و مرکز فرماندهی شان و مشکلات راه، اطلاعات وپيامهای شان را توسط سوارکاران و راه بلدان چابک از يک جا بجای ديگر و از يک منطقه به منطقۀ ديگر بسرعت انجام ميدادند. و همچنان از تطبيق فرامين واحکام کنترول و وارسی ميکردند. اين از يکطرف موجوديت يک مديريت قوی را در ساحات کاری شان نشان ميداد و از جانب ديگر در جريان فعاليتهای نظامی دريافته بودند که عقب نشينی از هر مادۀ اصول و هر مادۀ فرمان مثل آنست که از يک سنگر مدافعه عقبنشينی شود. آنها به اين مسأله معتقد بودند که تعلل درهر بخشی از امور کشوری ميتواند عوارض ناگواری را در قبال داشته باشد و موجبات ناکامی  را فراهم سازد.

تطبيق قانون و تأمين عدالت وانصاف در مناطق زير نفوذ: همانطوريکه قبلأ گفته آمديم، حکام غوری به اين امر باور داشتند که زمانی ميتوان به تأمين عدالت وانصاف در قلمرو خود دست يافت که قوانين موضوعه را مورد تطبيق و اجراء قرار داد. از همين رو تأمين عدالت را فقط در سايۀ قانون جستجو ميکردند. لذا آنهای را که از قوانين عدول ميکردند، به مجازات مناسب محکوم ميشدند. حتی هر گاه يکی از حکام ويا افراد حکومتی به امر خلافی دست مي يازيد و يا حقوق بنده گان خدا را تلف مينمود. آنگاه که موضوع به سلطان ميرسيد، ديگر اين مسأله قابل درک بود که بدون شک انصاف صورت ميگيرد و حق به حقدار ميرسد.  بطور مثال در طبقات ناصری چنين ميخوانيم: "ملک عزالدين (حسين) پادشاه نيکو عهد و خوبروی ونيکو اعتقاد بود ، بهمه اوصاف گزيده موصوف وبهمه اخلاق پسنديده معروف. ملک غور و بلاد جبال در عهد امارت او معمور وخلايق و ساکنان آن ديار آسوده در ظل امن و حمايت امان، و علما و زهاد و ساير رعايا را هر يک فراخور حال او مقاصد بحصول موصول بود و ..." 

طوريکه معمول است در مورد درست بودن ويا درست نبودن کار ها و اجراآت هريک از امراء، شاهان، سلاطين، رؤسا و رهبران در مقاطع زمانی مختلف اکثرأ گفته ميشود که: "بگذاريد روزی مردم قضاوت کنند! و يا تاريخ قضاوت ميکند!" در حقيقت اين قضاوت همان قضاوت مردمی است که در همان مقطع زمانی خاص زنده گی ميکنند و قضاوت شان در مورد خوبيها، نيکوئیها و درستيها و بديها، زشتيها و نادرستيها ويا بطور خلاصه در مورد عملکرد های مسؤولان جامعه صورت گرفته و بطور شفاهی و زبانی و يا از طريق  صفحات کتب تاريخ از يک نسل به نسل ديگر انتقال می يابد.

بنابران درسيمنيار برگزار شده نيز در واقعيت امر جمعبست و خلاصۀ از قضاوت مردميکه درعصر و دوران سلاطين غوری مييزيستند و زنده گی شان بطور مستقيم و غير مستقيم از اجراآت و کارکردهای اين سلاطين متأثر ميگرديده انعکاس می يابد. انعکاس عملکردهای گذشته گان به تنهائی خود هدف نبوده ونميتوان صرف به ياد آوری، تعاريف و يا توضيحات در بارۀ آنها اکتفا کرد؛ بلکه مهمترين چيزيکه در اين مورد بايد بدان متوجه بود، همانا آموختن تجارب گذشته و بکاربرد درست آن در زنده گی است. ما تاريخ را بخاطری ميخوانيم که عملکردهای نيک گذشتگانرا با تلفيق در زنده گی کنونی خويش سرمشق قرار بدهيم وعمکرد های نادرست آنها راعبرت انگيز تلقی کرده ازان احتراز کنيم. يعنی ما و فرزندان ما و آينده گان ما، همه وهمه بايد از گذشت روزگار بياموزيم. زنده گی بدون توقف مسير خود را می پيمايد، هيچ مجالی برای هيچکس در توقف آن نيست. شايد يکتعداد چيزهای که قبلأ در گذشته  در يک جمعيت قابل پذيرش وحتی تا يک وقتی درانجا قابل ستايش بوده، شايد با گذشت زمان در عين جمعيت در حال حاضر حتی غير قابل پذيرش شده باشد. اما بعضی از چيزهای ديگر با وجود گذشت زمان و تحولات زنده گی، منيحث کل حقانيت و قابليت پذيرش شانرا همچنان حفظ ميکنند. مثلأ ايمان و اعتقاد، عدل وانصاف، صداقت و راستکاری، راستگوئی، سخاوتمندی و جوانمردی، ديانت، صلۀ رحم، دلسوزی و مهربانی،  صبر و تحمل، عزت نفس و همت بلند داشتن و ... .

وقتی ميگوئيم نياکان ما بچنان کار های بزرگی دست يافتند وچنين و چنان کردند که ما امروز به کارروائيهای آنها فخر ميکنيم و نام شان را بلند نگه ميداريم  و يا اينکه اينطور محافل با شکوه را بخاطر ارج گذاری از افتخارات شان برگذار مينمائيم، بايد در خود بينديشيم و افعال و عملکرد خويش را صادقانه مورد ارزيابی قرار دهيم که چه در سهای مثبت  را منحيث سرمشق ازنياکان خويش تقليد کرده، آموخته و مورد اجراء قرار داده ايم. يعنی ما بايد در عمل ثابت سازيم که نام نياکان خويش را زنده  و نيکو نگه داشته ايم. همه ميدانيم که تداوم و بقای فرهنگ هر کشور مسقيمأ وابسته به  فراگيری و پذيرش آن در جامعه و رشد و انتقال آن برای نسلهای بعدی است. واين کار از سطح هر فاميل شروع و در مدرسه ومکتب تمرين ميگردد و در اجتماع به پختگی و کمال ميرسد.  حضرت سعدی ع چه شيرين گفته است:

چو خواهی که نامت بماند بجای         پسر را خردمندی آموز و رای                                                                  اگر عقل و رايش نباشد بسی                                            بميری و از تو نماند کسی

همانطوريکه همه شاهد هستيم بنابر آشوبها و جنگهای داخلی و مداخلات بيگانگان از کشور های همسايه شروع تا کشورهای کد خدا، طی اضافه از 30 سال متأسفانه چنان مناسبات و شيرازۀ زنده گی اجتماعی، سياسی، فرهنگی و اقتصادی کشور از هم پاشيده شد که جبران آن بهای سنگين و زمان طولانی بکار خواهد داشت. از نظر من مهمترين ويرانيها وصدمات به منابع انسانی اين کشور که تشکل دهندۀ اجتماع و تأمين کنندۀ مناسبات اجتماعی است وارد گرديده است. يا به سخن ديگر بطور مثال سرک، پلچک، تعمير، بند برق و يا ساير تأسيسات ساختمانی و يا زراعتی ويران شده را ميتوان در يک مدت زمان کوتاه دوباره اعمار کرد، اما تربيۀ انسان و احيای ارزشها ومعيار های اخلاقی از دست رفته را حد اقل در يک نسل عمر آنهم  فقط  با مساعدت و موجوديت شرايط و زمينه های لازم ومناسب تربيوی شايد بتوان تا اندازۀ تلافی کرد. 

از همينجاست که مطالعۀ وضعيت زنده گی کنونی در جامعۀ ما نشان ميدهد که با وجود موجوديت رهنمای باعظمتی چون قرآن و شريعت پيامبر بزرگوار اسلام،  داشتن تجارب کافی از حوادث روزگار و موجوديت درسها و تجارب گذشتگان ونياکان، هنوز هم به فقر معنوی (امراض بی اعتمادی، بی انصافی، عدم صداقت ، بخل، بی رحمی، فريب و نيرگ، دروغ و ريا، نفاق، بی صبری) و ده ها امراض  ديگراجتماعی گرفتار هستيم. ما بسيار چيز ها را زيادتر از ديگران ميدانيم. در عرصۀ نظامی و دفاع از کشور دست بلند داريم. اما در عرصه های پيشرفت و تمدن جامعه متاسفانه هنوز کمتر آموخته ايم و يا اگر آموخته ايم آنرا در عمل پياده کرده نميتوانيم. و بعضی اوقات حتی چنان شده که نه خود دران جهت، کاری از پيش برده ايم و نه به کسی ديگری اجازه داده ايم که ما را کمک کند.

اين خود ميرساند که ما توانائی ها، پشت کار و مدنيت نياکان را فراموش کرده ايم و ازان دوری جسته ايم.

به گفتۀ حضرت مولانای بلخی:

هرکسی کو دور ماند از اصل خويش                                       باز جويد روزگار وصل خويش

بلی دردا و دريغا که ما نيز از اصل خويش دور مانده ايم، روزگار ما آشفته شده است و در نتيجه بيچاره و آواره شده ايم. ازينرو هنوز که دير نشده به عظمت و مسير گذشتۀ خود نظر اندازيم  و در جستجوی وصلت به همان روزگار خويش برآئيم.  برای وصلت بدان روزگار ما بايد آماده گی و تدابير لازم را برای عبور از موانع موجود اتخاذ نمائيم. ما زمانی ميتوانيم بر مشکلات و موانع  پيروز شويم  وبه روزگار وصل خويش برسيم که:

خود بياموزيم و به آن عمل کنيم؛ (آموزش از قرآن، آموزش از کار ها وتجارب مثبت گذشتگان، آموزش از گذشت روزگار)، ديگران را بياموزانيم ازانچه آموخته ايم، فضای اعتماد را بميان آوريم، متحد ويک پارچه باشيم و از نفاق و پراگنده گی بپرهيزيم، عزت نفس وهمت بلند داشته باشيم، در گفتار و کردار خويش صادق باشيم، در هر امری خدا را حاضر و حضور دانسته انصاف را رعايت کنيم، حقوق والدين، حقوق استاد، حقوق بنده گان خدا و حقوق وطن را بجا آوريم، سرمايه ها وداشته های ملی را با کمال امانتداری حفاظت کنيم، از حرام بپرهيزيم و بالاخره با بستن کمر همت به اعمار ويرانه های کشورخويش اقدام نمائيم.

هرگاه نياکان ما به توسعۀ سرزمين های شان از افغانستان تا هند همت گماشتند، ما ميتوانيم با توسعۀ دانش ودستيابی به علم وتخنيک امروزه در قلمرو جهان مايۀ فخر و مباهات کشور خويش شويم. ما زمانی ميتوانيم آن عظمت گذشته را در سرزمين موجود خويش افغانستان عزيز باز يابيم و به آن مباهات کنيم که از نفاق و شقاق که باعث همه بدبختيهاست بپرهيزيم و بحيث يک ملت واحد صاحب اصلی کشور خويش باشيم و خود تصميم بگيريم. اين کاملأ قابل درک است که  در جهان امروز که دارد از لحاظ ارتباط و وابسته گيهای اقتصادی به يک دهکده تبديل ميشود، آن ملتی ميتواند سربلند و سرفراز باشد که از لحاظ اقتصادی قوی و نيرومند باشد. هر کشوری که امروز از لحاظ اقتصادی به پای خود ايستاده شده، به اثر زحمت و سعی وتلاش و عرقريزی در همه عرصه های حيات جامعه به چنين سطحی رسيده است. بنابران ما بايد با تجهيز خود و فرزندان خود به زيور معرفت و کمالات معاصر؛ مکاتب، ليسه ها و پوهنتونهای خود را فعال، زمين، مزرعه، باغ، قريه، شهر و کشور خود را آباد و معادن خود را استخراج و تجارت خود را قويأ رونق دهيم تا از هر نوع  فلاکت و فقر نجات يابيم و کشوری خود را در قطار کشور های پيشرفته و مترقی دنيا قرار دهيم تا ديگران محتاج ما باشند، نه ما محتاج ديگران.

هرگاه شاعران شيرين کلام ما ديروز به کمک وتشويق سلاطين ما ميتوانستند در اشعار شان مسايل  نظامی، فرهنگی و اخلاقی  را توضيح و تفسير کنند ،  بر شاعر امروزی ما ست تا با تعهد و رسالتمندی اش به دفاع از خواسته های برحق انسان جامعۀ ما بپردازد و در روشنسازی اذهان عامه سهم ارزندۀ خويش را ايفا نمايد. همچنان شاعر کشور بايد با انشاد اشعار نغز خويش معيار های ادب و اخلاق را در ذهن و روان خواننده جای دهد و در راه تربيت فرزندان کشور مسؤوليتش را ادا سازد.

هرگاه در گذشته، نياکان ما به همت و رزمنده گی بی بديل خويش بيعت جوامع  زير تسلط شانرا حاصل ميکردند، ما بايد اکنون با ايجاد زمينه های اشتغال و ميسر ساختن خدمات و تأمينات اجتماعی برای نيازمندان جامعۀ خويش بتوانيم آرزو ها و اميد های شانرا برآورده سازيم و بيعت دلهای شانرا حاصل کنيم. اگر نياکان ما در گذشته به اعمار مينارها و تعمير های تاريخی  پرداختند و امروز اين آثار شان منحيث جزء ميراث فرهنگی جهانی شناخته شده، ما بايد از يکطرف حفظ و نگهداشت اين آثار را وظيفۀ خود بشمريم و از جانب ديگر هر يکی ما با استفاده از امکانات دست داشته، توجه مسؤولان امور را به احيای اين افتخارات باستانی و اعمار تأسيسات جديد عامه المنفعه جلب نمائيم.

يکی از دلايل عمده ايکه سلاطين غوری در رزم و پيکار شان  اکثرأ به پيروزی دست مييافتند، همانا اتحاد و يکپارچگی بينظير شان بود. ما امروز بايد بدانيم که ولو هر چيز داشته باشيم اما وحدت و اتفاق نداشته باشيم، هر گز نميتوانيم در جبهات سياسی- اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی  به پيروزی برسيم. کلمۀ "اتحاد" صرف در لفظ هيچ دردی را دوا نميکند. بلکه معيار و محک آن عمل است. اين درس بزرگی است و از ما تعهد واحساس مسؤوليت اخلاقی و وجدانی ميخواهد. اگر ما متحد باشيم، آنگاه در پرتو سعی وتلاش هريک از ما بخاطر حفظ، نگهداشت، احيأ و عمران قريه، شهر و کشور؛ در بخشهای زراعت، صنعت، تجارت، اقتصاد، فرهنگ و سياست نيرومند ميشويم، به پای خود ايستاده ميشويم، از دست درازی و طمع کمک ديگران استغنا حاصل ميکنيم، اعتبار پيدا ميکنيم و در نتيجه صدا و تصميم ما به گوش و هوش هر مرجعی نفود کرده ميتواند.

به آرزوی  رسيدن به آرمان مقدس اتحاد ويکپارچگی همه افغانها برای اعمار و پيشرفت کشور شان !

به آرزوی رسيدن به يک صلح سراسری و به آرزوی يک افغانستان متحد، قوی و نيرومند!

 

 

 

مآخذ: 

-          سراج، منهاج جوزجانی، طبقات ناصری جلد اول

-          حبيبی، عبدالحی، تاريخ مختصر افغانستان

-          غبار، ميرغلام محمد، افغانستان در مسير تاريخ

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت